به گزارش خبرنگارسرویس حقوق پایگاه اطلاع رسانی فقه حکومتی وسائل، آیت الله جوادی آملی صبح چهار شنبه5 خرداد 1395 در نود و یکمین جلسه درس خارج فقه در مسجد اعظم، با بررسی مسئله حیاء از دیدگاه قران و معضل اجتماعی فرق بین نوه پسر و دختر که از رسم های غلط زمان جاهلیت بود گفت: در جاهلیت بین فرزند پسر که نوه پسری باشد و فرزند دختر فرق میگذاشتند و برای فرزند دختر ارزش قائل نبودند و در شعر معروفشان هم میگفتند: «بَنُونَا بَنُو أَبْنَائِنَا وَ بَنَاتُنَا بَنُوهُنَّ أَبْنَاءُ الرِّجَالِ الْأَبَاعِدِ» به این معنا که فرزندان ما همانهایی هستند که از پسران ما به دنیا میآیند؛ اما فرزندان دختران ما فرزندان مردان دیگری هستند. اسلام روی این طرز تفکر خط بطلانی کشید و در جریان مباهله فرمود: ﴿تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَ أَبْنَاءَکُمْ﴾ و پیامبر در این جریان دست حسنین(سلام الله علیهما) را گرفت و به صحرا برد و با این آیه به بقیّه مردم فهماند دیگر از این به بعد کسی حق ندارد بگوید نوه دختری فرزند ما نیست.هچنین با اشاره به آیه﴿أَلَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَرَی﴾ اولین درخواست خداوند متعال از بندگانش را کسب حیاء دانست.
حضرت آیت الله جوادی آملی در این جلسه از درس خارج نکاح، پس از مروری بر مباحث مطرح شده در جلسه قبل به بیان چند نکته پیرامون محرّمات نکاح پرداخت و در بیان نکته اول گفت: موارد حرمت نکاح محدود به آن تقسیمبندی که توسط مرحوم محقّق مطرح شده بود نیست بلکه غیر از محرمات «نَسبی» که حرمت بالذات داشت، محرمات دیگری نیز مثل حرمت بالرضاع، بالمصاهره، باللعان، بالظهار و الإحرام نیز داریم که به خاطر عرضی بودنشان در تقسیمبندی محقّق ذکری از آنها نشده بود.
وی در بیان نکته دوم اظهار داشت: بین مَحرمیّت و حرمت نکاح رابطه عموم و خصوص مطلق برقرار است به این معنا که هر کس «مَحرم» بود، حرمت نکاح هم دارد و لا عکس. به عنوان مثال در جمع بین اختین یا نکاح با ازواج نبیّ هر چند محرمیّت در کار نیست اما حرمت ازدواج وجود دارد.
استاد درس خارج حوزه علمیه قم در رابطه با نکته سوم بیان داشت: بحثی که در آیه 23 و 22 سوره نساء وجود دارد این است که آیا شمولیت این آیه نسبت به محرمات سبعه به طور مستقیم است و روایات مفسرّه بیان کننده آنچه در آیه آمده است هستند؟ یا اینکه همه اقسام سبعه در آیه نیامدهاند و روایت مفسرّه تکمیل کننده این شمولیّت نسبت به اقسام سبعه هستند؟
وی در جواب این سوال افزود: قول درست در این شبهه این است که روایات وارد در ذیل این آیه، فقط شأن مفسریّت نسبت به این آیه دارند نه شأن مکمّلیت، و همه اقسام سبعه از خود آیه مستفادند.
آیت الله جوادی آملی در تأیید شمولیت آیه نسبت به همه اقسام سبعه به دو شاهد استناد کرد و در بیان شاهد اوّل گفت: در آیه بعد از دو آیه مورد بحث آمده است ﴿وَ أُحِلَّ لَکُم مَا وَرَاءَ ذلِکُمْ﴾ به این معنا که ماورای اینها (مذکورین در دو آیه قبل) حلال است، حال اگر حکم به حلیّت ماورای موجود در ایات قبل کنیم و از طرفی قائل باشیم که آیه نسبت به برخی أقسام سبعه مثل جدّه و جدّ شمولیت ندارد، ظاهر آیه این است که جدّ و جدّه حلال هستند که التزام به این ملزوم خلاف مسلمّات دین است.
استاد درس خارج حوزه علمیه قم در ادامه به تطبیق آیه بر یک یک اقسام سبعه پرداخت و در بیان شاهد دوم بر شمولیت آیه نسبت به همه اقسام سبعه افزود: که اگر ما از آیه نتوانیم حرمت اجداد و جدّات را استفاده کنیم، باید حلّیت آنها را استفاده بکنیم، چون در آیه 22 و 23 همه محرمات را إحصاء میکند و در آیه 24 میگوید: ماورای اینها همهٴ زنها بر شما حلال است و اگر از آیات 22 و 23 که محرمات را برشمردهاند نتوانیم حرمت همه اقسام سبعه را اثبات کنیم به ناچار حلیّت آنها ثابت میشود و برای اثبات حرمتشان باید به روایات مراجعه کنیم که ظاهر روایت این است که شأن مفسریت دارند و نه مکملیّت لذا باید همه اقسام سبعه را از خود آیه ثابت کنیم و کار را به روایات واگذار نکنیم.
رئیس بنیاد بین المللی علوم وحیانی اسراء به یکی از فروعات مطرح شده در مباحث آتی در کتاب شرایع اشاره کرد و تاکید کرد: فرزندی که به دنیا میآید از سه حال خارج نیست یا با عقد شرعی به دنیا آمده یا با وطی به شبهه و یا با زنا به دنیا آمده است. حال میخواهیم ببینیم اینکه میگویند پدر و مادر از محرمات نکاح هستند آیا پدر مادر نسبت به هر سه مورد منظور است یا فقط بعضی موارد مورد نظر است؟
وی در جواب به این سوال خاطر نشان کرد: فرد مسلّم از این سه مورد بچهای است که با عقد صحیح شرعی به دنیا آمده است و وطی به شبهه نیز در بسیار از امور به عقد صحیح ملحق است اما مولود زنا به عقد صحیح ملحق نیست.
آیت الله جوادی آملی در ضمن مباحث مطرح شده در این باب به یک مسئله اجتماعی اشاره کرد و گفت: در جاهلیت بین فرزند پسر که نوه پسری باشد و فرزند دختر فرق میگذاشتند و برای فرزند دختر ارزش قائل نبودند و در شعر معروفشان هم میگفتند: «بَنُونَا بَنُو أَبْنَائِنَا وَ بَنَاتُنَا بَنُوهُنَّ أَبْنَاءُ الرِّجَالِ الْأَبَاعِدِ» به این معنا که فرزندان ما همانهایی هستند که از پسران ما به دنیا میآیند؛ اما فرزندان دختران ما فرزندان مردان دیگری هستند. اسلام روی این طرز تفکر خط بطلانی کشید و در جریان مباهله فرمود: ﴿تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَ أَبْنَاءَکُمْ﴾ و پیامبر در این جریان دست حسنین(سلام الله علیهما) را گرفت و به صحرا برد و با این آیه به بقیّه مردم فهماند دیگر از این به بعد کسی حق ندارد بگوید نوه دختری فرزند ما نیست.
وی طبق روال هر چهارشنبه قسمت پایانی درس را به طرح مباحث اخلاق اختصاص داد و به شرح فرازهایی از مناجات شعبانیه پرداخت یادآور شد: خداوند راههای زیادی را برای تحریک بندگان برای سیر در مسیر الهی قرار داده است، گاهی غضب گاهی «خَوْفاً مِنَ النَّارِ» و «شَوْقاً إِلَی الْجَنَّةِ» گاهی تبشیر و انذار و راههای دیگری که آیات و روایات در این زمینه بسیار وجود دارند؛ امّا در بین این راهها اینکه خدا قهر و مهر خود را یکجا کنار هم قرار بدهد کم است که همان راه ناز و نیاز است.
آیت الله جوادی املی در تبیین ناز و نیاز بیان داشت: خدا میفرماید اگر گناه کردید به عذاب گرفتار میشوید و خود شخص هم میگوید خدایا! من اگر گناه بکنم، گرفتار دوزخ میشوم، چگونه آن عذاب را تحمّل کنم؟ این راه قهر است. یکی هم راه مِهر است؛ راه مِهر و مهربانی به اصطلاح راه نیاز نیست، راه ناز است که همه جا این راه گیر نمیآید و یکی از جاهایی که این دو کنار هم آمده است مناجات شعبانیه است. در این مناجات آمده است: اگر تو مرا مؤاخذه بکنی، بگویی چرا گناه کردی؟ من هم مؤاخذه میکنم میگویم تو چرا نبخشیدی؟ اگر در قیامت به من بر اساس مؤاخذه عتاب بکنی که چرا گناه کردی؟! من هم در قیامت به شما عرض میکنم که شما چرا نبخشیدی؟ این راه ناز است.
استاد درس خارج حوزه علمیه قم اضافه کرد: عظمت مناجات شعبانیه به چند جمله معروف آن خلاصه نمیشود بلکه عظمت و جلال آن به این برمیگردد که خدا در این مناجات به ما اجازه ناز کردن داده است؛ و وجود این مطلب در مناجات شعبانیه است که به آن شأنیت این را میدهد که از آن به مناجات کبیر یاد کنیم.
وی افزود: جلوهای رقیقتر و ضعیفتر از اجازه ناز و نیاز به درگاه الهی در دعای افتتاح هم وجود دارد که در این دعا میخوانیم : خدایا هر چند مقام و عظمت تو رعب آور است اما من بدون ترس و بدون خوف بلکه فقط «مُدِلًّا عَلَیْکَ» به این معنا که میخواهم برای تو ناز کنم، و این اجازه در این دعا هم برای روزهداران داده شده است.
رئیس بنیاد بین المللی اسراء گفت: در مناجات شعبانیه پس از بیان عظمت و جلال و شکوه خدا بیان میدارد که من بندهام و میخواهم همانطور که تو خواستهای برای قرب به تو از وسائلی استفاده کنم که یکی از این وسائل اعتقاد من به ربوبیّت تو است، یکی دیگر از این وسائل اقرار من به گناهانم است تا میرسد به بخشهای ناز دادن که قبل از آن متذکر حدود بندگی و وظیفه شکرگذاری میشود و در مقام ناز دادن میگوید: «الهِی انْ اخَذْتَنِی بِجُرْمِی اخَذْتُکَ بِعَفْوِک».
وی خاطر نشان کرد: مقام ناز دادن در منطقه ممنوعه ذات و صفات ذات نیست بلکه در منطقة الفراغ است که عبارت است از مقام ظهور حق، تجلی حق، فیض حق و فعل حق.
آیت الله جوادی آملی گفت: یکی دیگر از آموزههای این دعا، مسئله حیاء و استحیاء از درگاه الهی است، وی افزود: همانطور که در سوره مبارکه علق به عنوان اولین سوره نازله بر پیامبر آمده است، اولین چیزی که خدا از بندگان درخواست داشت کسب بهشت و دوری از جهنم نبود بلکه اولین درخواست خدا از بندگان حیا بود که فرمود: ﴿أَلَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَرَی﴾
وی افزود: مناجات شعبانیه از دعاهای وَلَوی به شمار میرود که یک پایه آن ولایت است کما اینکه در آن آمده است «الهِی اقِمْنِی فِی اهْلِ وِلایَتِکَ»
استاد درس خارج حوزه علمیه قم گفت: در بخشی از دعا آمده است «الهِی وَ الْهِمْنِی وَلَهاً بِذِکْرِکَ الی ذِکْرِکَ» که نشانگر واله و شیدا بودن عارف و سالک در بین اسماء الهی است به طوری که دیگران پندار تحیّر در باره او دارند. وی خاطرنشان کرد: در این دعا مراتب به ترتیب ذکر شدهاند و همانطور که در متن دعا آمده است، مُناجی پس از طیّ آثار، اقوال، افعال و اسماء در قوس صعود به مقام قُرب میرسد.
استاددرس خارج حوزه علمیه قم در بیان عبارت «حُجُبَ النُّور» مقصود از حجابهای نورانی را طی مراتب صبر و تسلیم دانست و پایان آن را رضای الهی دانست و گفت: شخصی که میخواهد به مقام رضا برسد باید حجاب صبر و حجاب تسلیم را کنار بزند تا رضای الهی برای او کشف شود.
متن تقریر درس 89 خارج نکاح آیت الله جوادی آملی به این شرح است.
خلاصه درس گذشته
اسباب ششگانه تحریم/انواع حرمت در نکاح/ حرمت بر طرفین/انواع حرمت در نکاح/ حرمت بر أحد الطرفین به خاطر شرائط خاصّش/ذکر بیست و دو سبب، برای حرمت نکاح توسط صاحب جواهر/فرق وطی به شبهه با إتیان نکاح حرام/عقد دو زن در عقد واحد برای یک مرد/فرق بین حرمت ذاتی و حرمت عرضی در اسباب تحریم نکاح/علت عدمِ ذکرِ حرمتِ نکاح در حالِ احرام در اسباب نکاح /بررسی و ریشهیابی محرمات نکاح در قرآن/سببِ اولِ از اسباب حرمت/ نَسَب/بیان افرادی که حرمت نسبی دارند/فرق بین مَبحثِ نَسب در ارث و نکاح/بیان اسباب حرمت در کتاب تحریر علامه/حرمت ذاتی و عینی /حکمِ جمع بین فاطمیتین در نکاح/سوره نساء و اقسام 14 گانه نکاح حرام/دو ضابطه شهید و صاحب ریاض برای جلوگیری از پراکندگی در تقسیم/استثنای دو گروه از فروع محرمّه در کلام علامه/مقصود علامه از افرادِ «اصول» و «فروع» در عبارتِ «أنّه یَحْرم علی الرجل اصوله و فروعه»/منافات نداشتن ارادۀ جمع نسبت به کلمه امّهات و استغراقی بودن عام در آیه شریفه/بیان ضابطه دوم در کلام علامه/
خلاصه درس امروز
مصداق یابی برای مفهوم «حُجُبَ النُّور»/مقامات صبر و تسلیم از حجابهای نورانی/نکاتی پیرامون محرمات نکاح/ نکته اول: توسعه در دایره اسباب حرمت نکاح/بیان چند مورد از اسباب عَرضیِ حرمت نکاح/نکاتی پیرامون محرمات نکاح/ نکته دوم: تبیین رابطه عموم مطلق، بین مَحرمیّت و حرمت نکاح/نکاتی پیرامون محرمات نکاح/ نکته سوم: شمولیت آیه نسبت به همه أقسام سبعه /شاهد بر شمولیت آیه نسبت به همه أقسام سبعه/تبیینِ مطابقتِ آیه با همۀ اقسام سبعه /شاهد دیگری بر شمولیت آیه نسبت به همه أقسام سبعه/بررسی نسبت پدر و مادر با فرزندان متولد شده از «عقد صحیح»، «وطی شبهه» و «زنا»/خطّ بطلان اسلام روی بسیاری از عقائد جاهلی/مباحث اخلاقی/ راههای تحریک بندگان به بندگی/بیان راه ناز و راه نیاز /مناجات شعبانیه مظهر جمع بین ناز و نیاز/اوج عظمت مناجات شعبانیه در اجازه ناز به بندگان /شأنیت مناجات شعبانیه برای نامیدن آن به مناجات کبیر/جلوهای از مفهوم ناز و نیاز در دعای افتتاح/بیان مصادیق توسّل جهت رسیدن به قرب الهی در مناجات شعبانیه/بیان فرازهای ناز دادن بنده به خدا در مناجات شعبانیه/ناز دادن در مرحله سوم، منطقة الفراغ و نه در ذات و صفات/حیاء، اولین چیزی که خدا نسبت به آن دعوت کرده/دعوت به حیاء در سوره مبارکه «علق»/بیان مراحل گفتگوی عبد با مولا/مناجات شعبانیه از دعاهای «وَلَوی»/واله و شیدا شدن عارف در بین اسماء الهی/طیِّ مرحلهایِ مراتبِ قربِ الهی در مناجات شعبانیه/رعایت خطوط قرمز بندگی در مناجات شعبانیه/مصداق یابی برای مفهوم «حُجُبَ النُّور»/مقامات صبر و تسلیم از حجابهای نورانی/
مقدمه
مرحوم محقق در فصل چهارم محرّمات نکاح را بازگو کردند،[1] فرمودند اسباب تحریم چندتاست: اول «نَسَب» است، کسانی که منسوب به شخص هستند بر انسان حرام هستند. محرّمات از راه نَسَب را هفت قسم ذکر کردند و محرّمات از راه غیر نَسَب را هم آن طوری که بعضی از فقهاء؛ نظیر آنچه که در جواهر آمده بازگو کردند، به 22 قسم رسیده است.[2]
نکاتی پیرامون محرمات نکاح/ نکته اول: توسعه در دایره اسباب حرمت نکاح
حالا توجه به این چند نکته خوب است: اول اینکه حرمت نکاح غیر از آنچه که در این فصل به عنوان محرّمات «نَسَبی» و غیر «نَسَبی» مطرح است خواهد بود. حرمت نکاح؛ یعنی این عقد حرام است؛ نظیر حرمت نکاح در وقت «احرام»، این کاری به زن یا مرد ندارد، چه شخصی را برای چه شخصی عقد میکنند کار ندارد، نکاح در حال «احرام» حرام است، ولو برای دیگری بخواهد عقد بکند. پس مسئله حرمت نکاح در حال «احرام» از بحث کنونی بیرون است، بحث کنونی در این است که چه شخصی بر چه شخصی حرام است.
بیان چند مورد از اسباب عَرضیِ حرمت نکاح
محرّمات «نَسَبی» داریم، محرّمات «رضاعی» داریم، محرّمات «مصاهرهای» داریم، محرّمات غیر مصاهره و علل و عوامل دیگری داریم، محرّمات «تعظیمی» داریم، آنکه از راه «ظهار» و «لعان» و امثال آن تحریم میشود داریم. محرّم بودن؛ یعنی این زن بر این مرد حرام است، حرمت نکاح حال احرام کاری به طرفین ندارد، خود عقد نکاح و انشای این عقد در حال «احرام» حرام است ولو برای دیگری. بنابراین در بحث حرمت ذاتی اشیاء، نباید مسئله حرمت نکاح حال «احرام» را ذکر کرد، این مطلب اول.
نکاتی پیرامون محرمات نکاح/ نکته دوم: تبیین رابطه عموم مطلق، بین مَحرمیّت و حرمت نکاح
مطلب دوم آن است که هر کس «مَحرم» بود، حرمت نکاح هم دارد و لا عکس؛ بین این دو عموم و خصوص مطلق است. هر کس «مَحرم» کسی بود نکاح با او حرام است؛ اما هر کس نکاح با او حرام بود «مَحرم» نیست، بعضیها هستند و بعضی نیستند؛ مثلاً جمع بین اختین از همین قبیل است، نکاح ازواج «نبی» از این قبیل است، نکاحهای دیگر که مَحرمیتی در کار نیست؛ ولی نکاح با آنها حرام است. پس هر کسی مَحرم بود نکاح با او حرام است؛ اما هر کس نکاح با او حرام بود مَحرم نیست، بعضیشان مَحرم هستند، بعضیشان مَحرم نیستند؛ پس نسبت بین این دو عام و خاص مطلق است.
نکاتی پیرامون محرمات نکاح/ نکته سوم: شمولیت آیه نسبت به همه أقسام سبعه
مطلب بعدی آن است، این اقسامی که در بحث قبل ذکر شده است؛ یعنی محرّمات سبعه، اینها از خود آیه استفاده میشود، یا بلاواسطهها از آیه استفاده میشود و معالواسطهها از روایات؟ مثلاً ما گفتیم مادر، جدّ مادری و همچنین پدر برای فرزند، جدّه پدری، اینها را که آیه نفرمود؛ یعنی مسئله اجداد و جدّات را که آیه نفرمود، فقط آباء را فرمود، نه جدّ را گفته، نه جدّه را. ما جدّ و جدّه را هم جزء محرّمات شمردیم «و إن علون»، آیا آنها از آیه استفاده میشود یا از روایات؟ به حسب ظاهر از خود آیه استفاده میشود، به دلیل اینکه این نصوص در صدد تفسیر آیهاند. یک وقت است که حکمی را آیه بیان نفرمود، ارجاع میدهد به کسانی که از راه وحی نبوی به این معارف راه پیدا کردند و آن اهل بیت(علیهم السلام) هستند، میگوییم فلان حکم از آیه استفاده میشود، فلان حکم از روایت، برای اینکه عترت طاهرین همتای قرآن هستند. یک وقت است که آن روایات در صدد تفسیر آیه است بنابراین خود آیه دلالت میکند. از روایات تفسیری بر میآید که ائمه(علیهم السلام) در صدد تفسیر همین آیات ﴿حُرِّمَتْ عَلَیْکُمْ أُمَّهَاتُکُمْ﴾[3] هستند. اینکه فرمود مادرتان، جدّه «و إن علت»، اینجا منظور آیه اعم از مادرِ بلاواسطه و معالواسطه است، نه اینکه آیه مادرِ بلاواسطه را بگوید و مادرِ معالواسطه؛ یعنی جدّه را ما از روایات استفاده کنیم! البته ممکن است ظاهر بعضی از روایات هم این باشد؛ اما روایات معتبری هست که در صدد تفسیر آیه است، چون در صدد تفسیر آیه است، پس خود آیه دلالت دارد. «کَم فرقٍ» بین اینکه آیه دلالت بر این عناوین سبعه نداشته باشد، فقط مادر و پدر و برادر و خواهر را بگوید و بقیه را از روایات استفاده کنیم، یا نه، آیه دلالت دارد بر مادرِ بلاواسطه و معالواسطه، پس جدّه را هم شامل میشود؛ یا آیه شامل میشود بر پدر معالواسطه و بلاواسطه، پس جدّ را هم شامل میشود؛ آن وقت آن روایات وارد در ذیل این آیه، تفسیر این آیه را به عهده دارد نه چیز دیگر، چون تفسیر آیه را به عهده دارند، پس از خود آیه استفاده میشوند.
شاهد بر شمولیت آیه نسبت به همه أقسام سبعه
شاهد مطلب هم این است که در آیه بعدی فرمود اینها بر شما حرام است: ﴿وَ أُحِلَّ لَکُم مَا وَرَاءَ ذلِکُمْ﴾[4] ماورای اینها حلال است، اینکه ماورای اینها حلال است، اگر ظاهر آیه همان مادر و پدر بلاواسطه باشد، پس ظاهر آیه این است که جدّ و جدّه حلال است؛ آن وقت ما بگوییم این روایات میگوید که جدّ و جدّه حرام است!
تبیینِ مطابقتِ آیه با همۀ اقسام سبعه
حالا این آیات را یک بار هم ملاحظه بفرمایید، سوره مبارکه «نساء» آیه 22 و 23، در آیه 22 میفرماید: ﴿وَ لاَ تَنْکِحُوا مَا نَکَحَ آبَاؤُکُمْ مِنَ النِّسَاءِ إِلاّ مَا قَدْ سَلَفَ إِنَّهُ کَانَ فَاحِشَةً وَ مَقْتاً وَ سَاءَ سَبِیلاً﴾ که در جاهلیت این کار را میکردند و این بد کاری بود، شما این کار را نکنید، این آیه 22؛ اما بیست و سوم: ﴿حُرِّمَتْ عَلَیْکُمْ أُمَّهَاتُکُمْ﴾ به شهادت روایات تفسیری منظور از أم، أمّ بلاواسطه و معالواسطه است؛ یعنی مادر و جدّه، ﴿وَ بَنَاتُکُمْ﴾ بلاواسطه و معالواسطه، ﴿وَ أَخَوَاتُکُمْ﴾ دیگر اینجا بلاواسطه و معالواسطه ندارد، سه قسم را شامل میشود اخوات خواهرهای أبی، خواهرهای أمی، خواهرهای ابوینی، ﴿وَ عَمَّاتُکُمْ وَ خَالاَتُکُمْ﴾ که اینها میتواند معالواسطه یا بلاواسطه باشد، ﴿وَ بَنَاتُ الأخِ وَ بَنَاتُ الْأُخْتِ﴾، این برای نَسَبیها؛ اما درباره رضاع: ﴿وَ أُمَّهَاتُکُمُ الَّلاتِی أَرْضَعْنَکُمْ وَ أَخَوَاتُکُم مِنَ الرَّضَاعَةِ﴾ این برای رضاع. پس حرمت «نسبی» مشخص، حرمت «رضاعی» مشخص؛ اما حرمت «مصاهره» که از بستگان سببی تعبیر میکنند؛ یعنی از راه داماد شدن و عروس شدن حرمتی میآید: ﴿وَ أُمَّهَاتُ نِسَائِکُمْ وَ رَبَائِبُکُمُ اللَّاتِی فِی حُجُورِکُم مِن نِسَائِکُمُ اللَّاتِی دَخَلْتُم بِهِنَّ فَإِن لَمْ تَکُونُوا دَخَلْتُم بِهِنَّ فَلاَ جُنَاحَ عَلَیْکُمْ وَ حَلاَئِلُ أَبْنَائِکُمُ الَّذِینَ مِنْ أَصْلاَبِکُمْ﴾، نه از ربائب شما باشند؛ یعنی عروس شما، همسر فرزند سُلْبی شما، نه ربیبه شما. اینها جزء محرّمات بالمصاهرهاند. بخشی از اینها که باز مربوط به محرّمات بالمصاهرهاند این است: ﴿وَ أَن تَجْمَعُوا بَیْنَ الْأُخْتَیْنِ﴾؛ یعنی حرمت جمع بین اختین از راه مصاهره است: ﴿إِلاّ مَا قَدْ سَلَفَ إِنَّ اللّهَ کَانَ غَفُوراً رَحِیماً﴾. به شهادت نصوص تفسیری منظور از مادر، مادر بلاواسطه و معالواسطه است، پس جدّات را هم شامل میشود، به شهادت نصوص تفسیری منظور از پدر، پدر بلاواسطه و پدر معالواسطه است پس جدّ را هم شامل میشود؛ ممکن است ظاهر بعضی از روایات این نباشد؛ اما ظاهر نصوص تفسیری این است که آیه میخواهد این را بگوید. پس ما این محرّمات سبعه را از خود آیه استفاده میکنیم.
شاهد دیگری بر شمولیت آیه نسبت به همه أقسام سبعه
شاهد دیگر این است که اگر ما از آیه نتوانیم حرمت اجداد و جدّات و اینها را ثابت کنیم، خود آیه دلالت میکند بر اینکه اجداد و جدّات حلال است نه حرام! اگر ما از این آیه 23 حرمت آنها را استفاده نکنیم، باید حلّیت آنها را استفاده بکنیم، چرا؟ برای این که در آیه 24 فرمود: ﴿وَ الُمحْصَنَاتُ مِنَ النِّسَاءِ﴾ زنهایی که همسر دارند ﴿إِلاّ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ﴾ که کنیز شما هستند، ﴿کِتَابَ اللّهِ عَلَیْکُمْ وَ أُحِلَّ لَکُم مَا وَرَاءَ ذلِکُمْ﴾؛ ما این محرّماتی که سبب «نسبی» دارند، یک؛ «رضاعی» دارند، دو؛ «مصاهرهای» دارند، سه؛ و «مصاهرهای» هم توسعه پیدا کرد ﴿وَ الُمحْصَنَاتُ مِنَ النِّسَاءِ﴾، چهار؛ ماورای اینها همهٴ زنها بر شما حلال است. پس اگر این آیه 23 شامل اجداد و جدّات نشود، این آیه 24 دلیل است بر اینکه اینها هم حلال هستند، چرا؟ برای اینکه شما میگویید منظور از مادر، مادر بلاواسطه است و منظور از پدر، پدر بلاواسطه است، پس جدّ و جدّه را شامل نمیشود، آیه 24 میگوید اینهایی که ما شمردیم حرام است، ماورای اینها حلال است، بنا بر این آیه جدّ و جدّه میشود حلال! آن وقت به وسیله روایات ما باید حرمت آن را بفهمیم، این که نیست! از خود آیه 23 حرمت اجداد و جدّات استفاده میشود، برای اینکه مادر اعم از بلاواسطه و معالواسطه است و روایات تفسیری دارد این را تفسیر میکند، بنابراین طبق این شواهد آیه 23 و آیه 24، اینها هم مادر و پدر را شامل میشود، هم جدّ و جدّه را شامل میشود و قاعده کلی این است که این انساب میشود مُحرَّم، آن «رضاع» هم میشود محرَّم، آن «مصاهره» هم میشود محرَّم، «جمع بین اختین» هم که در آیه 22 آمده، کاری به آیه 23 و 24 ندارد میشود محرّم، اینها عصاره این بحث است.
بررسی نسبت پدر و مادر با فرزندان متولد شده از «عقد صحیح»، «وطی شبهه» و «زنا»
حالا یک فرعی را که بعداً مرحوم محقق(رضوان الله علیه) مطرح کرده این است که فرزند که به دنیا میآید تکویناً، یا فرزند نَسَبی است و با عقد شرعی به دنیا آمده، یا با شبهه به دنیا آمده، یا ـ معاذالله ـ به زنا به دنیا آمده است. آیا این سه فرزند حکم مشترکی دارند؛ یعنی وقتی گفتند پدر شما، مادر شما، هر سه قسم را شامل میشود؟ یا خصوص عقدی و نَسَبی که با عقد صحیح حاصل شده شامل میشود؟ یا شبهه را هم شامل میشود؟ یا گذشته از اینکه شبهه را شامل میشود، زنا را هم شامل میشود؟ درباره شبهه میگویند که در بسیاری از امور ـ نه در جمیع امورـ ملحق به عقد صحیح است؛ درباره زنا میگویند ملحق نیست: «و للآهر الحجر». پرسش: اگر این دو آیه 22 و 23 سوره نساء، غیر از محارم نسبی را متعرض نشده بود بله، و لکن اینجا متعرض شده است؟ پاسخ: نه، آنها را ما از روایت استفاده بکنیم محذوری ندارد. در آیات دیگر مسئله «ظهار» و «لعان» و امثال آن مطرح شده، خود آن آیات مخصص این ماورای ذلک هستند، آنچه که در روایات مطرح نشده نظیر تعظیمِ ﴿وَ أَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ﴾،[5] ﴿وَ لاَ أَن تَنکِحُوا أَزْوَاجَهُ مِن بَعْدِهِ أَبَداً﴾،[6] اینها به وسیله آیه مشخص شده، در غیر این موارد به وسیله روایات مشخص میشود؛ اما نمیشود ملتزم شد که به حسب آیه 24 جدّ و جدّه حلالاند، به وسیله روایات خارج شدند! این را نمیشود ملتزم شد؛ اما وقتی بگوییم آیه 23 که میگوید پدر و مادر؛ یعنی اعم از بلاواسطه و معالواسطه، جدّ و جدّه را هم حرام میداند، نه اینکه جدّ و جدّه به وسیله آیه 24 حلال باشد، بعد به وسیله روایات تحریم بشوند. دو شاهد هست: یکی استبعاد مسئله، یکی اینکه آن روایات در صدد تفسیر این آیه 22 و 23 است، نه اینکه حکم جدیدی را مطرح بکند.
خطّ بطلان اسلام روی بسیاری از عقائد جاهلی
پرسش: آیا فرزندان را هم شامل میشود؟ پاسخ: بله، از اینکه فرمود فرزندان شما، اگر جدّ و جدّه اعم از بلاواسطه و معالواسطهاند، فرزند هم اعم از بلاواسطه و معالواسطه فرزند است. در جاهلیت بین فرزند پسر، نوه پسری و نوه دختری فرق میگذاشتند، آن شعر معروف هم همین بود که: بَنُونَا بَنُو أَبْنَائِنَا وَ بَنَاتُنَا بَنُوهُنَّ أَبْنَاءُ الرِّجَالِ الْأَبَاعِدِ[7] این شعر جزء شعارهای معروف جاهلیت بود که فرزندان ما همانهایی هستند که از پسران ما به دنیا میآیند؛ اما فرزندان دختران ما فرزندان مردان دیگری هستند: «بَنُونَا بَنُو أَبْنَائِنَا»؛ اما «وَ بَنَاتُنَا بَنُوهُنَّ أَبْنَاءُ الرِّجَالِ الْأَبَاعِدِ»؛ اسلام آمده روی فکر جاهلیت خط بطلان کشیده، در جریان مباهله فرمود: ﴿تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَ أَبْنَاءَکُمْ﴾[8] و حسنین(سلام الله علیهما) را به عنوان فرزند آورده است، دیگر از آن به بعد کسی حق ندارد به اینکه نوه دختری فرزند ما نیست؛ آن حکم جاهلیت با آیه مباهله و مانند آن ابطال شده است. بنابراین پدر و مادر گفتند، اعم از بلاواسطه و معالواسطه، فرزند که گفتند اعم از بلاواسطه و معالواسطه است، این سلسله را شامل میشود، وگرنه لازمه آن این است، آیه 24 که دارد ﴿وَ أُحِلَّ لَکُم مَا وَرَاءَ ذلِکُمْ﴾؛ یعنی نوهها بر شما حلال است، آن وقت روایات آمده تحریم آن را ثابت کرده است که این بعید است.
مباحث اخلاقی/ راههای تحریک بندگان به بندگی
حالا چون روز چهارشنبه است یک مقداری هم بحثهای مربوط به اخلاقیات و آداب ماه پُربرکت شعبان را ذکر بکنیم، ذات اقدس الهی چه در قرآن، چه به وسیله روایات، گاهی از راه تبشیر و انذار، گاهی از راه رضایت و غضب، گاهی از راه اراده و کراهت، ما را به وعده و وعید فرا میخواند، لسان آیات یکسان نیست. مسئله «خَوْفاً مِنَ النَّارِ» و «شَوْقاً إِلَی الْجَنَّةِ»،[9] گاهی در اثر ذکر تبشیری و انذاری بهشت و جهنّم است، گاهی تعبیر آیه یا روایت این است که خدا نسبت به این راضی است، نسبت به آن غضب دارد، یا خدا نسبت به این اراده دارد و نسبت به او کراهت دارد، خدا نسبت به این محبّت دارد و نسبت به او عداوت دارد، این دشمنی با خداست، محبّت و عداوت یک تعبیر، رضایت و غضب تعبیر دیگر، اراده و کراهت تعبیر سوم و تبشیر و انذار تعبیر چهارم، آیات و روایات در این زمینه کم نیستند؛
بیان راه ناز و راه نیاز
اما اینکه عنوان قَهر و مِهر را خدا یکجا و کنار هم قرار بدهد، این کم است، خیلی نیست. این قهر و مِهر عبارت از ناز و نیاز است. دو راه دارد که ذات اقدس الهی بندگانش را به طرف خود دعوت میکند و دو راه دارد که بندگان با این دو راه با ذات اقدس الهی مناجات کنند: یکی راه قهر که خدا میفرماید اگر گناه کردید به عذاب گرفتار میشوید و خود شخص هم میگوید خدایا! من اگر گناه بکنم، گرفتار دوزخ میشوم، چگونه آن عذاب را تحمّل کنم؟ این راه قهر است. یکی راه مِهر است؛ راه مِهر و مهربانی به اصطلاح راه نیاز نیست، راه ناز است،
مناجات شعبانیه مظهر جمع بین ناز و نیاز
این راه را برخی نه همه، برخی از ادعیه به ما اجازه دادند و این مناجات شعبانیه مظهر جمع بین ناز و نیاز است. آنجا که مسئله نیاز است که مشخص است جملههای آن کم نیست؛ اما آنجا که مسئله ناز است، این مناجی به خدای سبحان عرض میکند که اگر تو مرا مؤاخذه بکنی، بگویی چرا گناه کردی؟ من هم مؤاخذه میکنم میگویم تو چرا نبخشیدی؟ اگر در قیامت به من بر اساس مؤاخذه عتاب بکنی که چرا گناه کردی؟! من هم در قیامت به شما عرض میکنم که شما چرا نبخشیدی؟ این راه ناز است.
اوج عظمت مناجات شعبانیه در اجازه ناز به بندگان
عظمت و شکوه جریان مناجات شعبانیه تنها در «هَبْ لِی کَمالَ الانْقِطاعِ الَیْک»،[10] نیست، تنها در «حَتّی تَخْرِقَ أَبْصارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّور»، نیست، در این مراحل پایین هم ناز کردن مقدور همه نیست، آن روز که کسی نمیتواند حرف بزند، مگر به اذن خدا ﴿لاَّ یَتَکَلَّمُونَ إِلاّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ قَالَ صَوَاباً﴾[11] این چه دعایی است، چه عظمت و جلال و شکوهی است که به ما اجازه ناز کردن را میدهد! نیاز که راه روشنی است، چه کسی میتواند به خدا بگوید که من درست است بد کردم؛ ولی تو چرا نبخشیدی؟ تو که بزرگوار بودی! همانطوری که «القُرآن یُفَسِّرُ بَعضُهُ بَعضاً»؛[12] ادعیه، اوراد، اذکار، زیارات اینها هم همینطور هستند.
شأنیت مناجات شعبانیه برای نامیدن آن به مناجات کبیر
من فکر میکنم این زیارت جامعه کبیر که به جامعه کبیر شهرت یافت، این مناجات شعبانیه هم به عنوان دعای کبیر میتواند شهرت پیدا کند، خیلی حرفهای تازه در آن هست. آن حرفهایی که من قُرب میخواهم و اینها، در بعضی از ادعیه دیگر هم کم و بیش هست؛[13] اما جمع بین ناز و نیاز این قدر صریح، آنطوری که در این دعا و این مناجات هست در جای دیگر کمتر به چشم میخورد.
جلوهای از مفهوم ناز و نیاز در دعای افتتاح
به طور اجمال در دعای افتتاح ماه مبارک رمضان آنجا این مسئله جمع بین ناز و نیاز آمده است به طور اجمال؛ اما تفصیل آن نیامده است. دعای افتتاح که مستحضرید از طرف وجود مبارک حضرت حجت(سلام الله علیه) است که این را در هر شب ماه مبارک رمضان میخوانند. در اوایل آن دعای مبارک افتتاح این است که «أَطْمَعَنِی»؛ خدایا! لطف تو مرا وادار کرده است، طمع انداخت: «فِی أَنْ أَسْأَلَکَ مَا لَا أَسْتَوْجِبُهُ مِنْکَ الَّذِی رَزَقْتَنِی مِنْ رَحْمَتِکَ وَ عَرَّفْتَنِی مِنْ إِجَابَتِکَ وَ أَرَیْتَنِی مِنْ قُدْرَتِکَ فَصِرْتُ أَدْعُوکَ آمِناً»، من در کمال امنیت با شما گفتگو میکنم و از شما چیز میخواهم، «وَ أَسْأَلُکَ مُسْتَأْنِساً»؛ با انس بدون هراس؛ مقام و عظمت شما رعبآور است؛ ولی من بدون ترس با شما گفتگو میکنم، چیزی از شما میخواهم، «لَا خَائِفاً»؛ سخن از ترس از جهنّم نیست، «وَ لَا وَجِلًا»، هراس از مقام هم نیست؛ «مُدِلًّا عَلَیْکَ»؛ این «مُدِل»؛ یعنی ادلال از دَلال است نه دِلالت. دَلال؛ یعنی ناز، رنج. من میخواهم با تو ناز کنم؛ این را در آغاز دعای افتتاح اجازه دادند که روزهدار هر شب با خدا ناز کند. حالا جملههای نازی کمتر در دعای افتتاح هست؛ ولی اصلش اجازه داده شد، آن هم به زبان مبارک حضرت! این دعا از امام زمان است، به ما گفتند شما شبها بگویید خدایا من میخواهم ناز بکنم، ترس هم ندارم، این انسان کجا وارد میشود که ترس ندارد، هراس هم ندارم ترس هم ندارم، با شما مأنوس هم هستم، میخواهم ناز کنم! درست است در مقام ذات اقدس احدیت احدی راه ندارد؛ اما ظهور او، فعل او، فیض او، اسمای حسنای او به ما این فرصت را داده است. «وَ أَسْأَلُکَ مُسْتَأْنِساً لَا خَائِفاً وَ لَا وَجِلًا مُدِلًّا عَلَیْکَ»؛ میخواهم ناز کنم برای شما! «مُدِلًّا عَلَیْکَ فِیمَا قَصَدْتُ بِهِ إِلَیْکَ»؛[14] من این را که مقصود من است دلم میخواهد با شما گفتگو کنم، این گفتگوی نازمندانه است نه نیازمندانه! حالا این دعاها تا پایان ادامه دارد.
بیان مصادیق توسّل جهت رسیدن به قرب الهی در مناجات شعبانیه
آن ناز صریحش در مناجات نورانی شعبانیه است، ببینید چه کسی به خودش اجازه میدهد اینطور حرف بزند، اگر اهل بیت نگفته بودند شما اینطور حرف بزنید؟! در مناجات شعبانیه اولاً عظمت و جلال و شکوه خدا مطرح است، بعد میگوید من اقرار دارم که بندهام و فرمودی ﴿وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ﴾؛[15] وسیله هم فراوان است: همه عقاید حقّه وسیله است، همه انبیاء وسیلهاند، همه اهل بیت وسیلهاند، تمام دستورهای دینی وسیله و نردباناند که به تو نزدیک بشوم. گاهی از شما من وسیله استفاده میکنم، گاهی از خودم؛ از شما «یَتَوَسَّلُ إِلَیْکَ بِرُبُوبِیَّتِکَ»؛ و معتقد هستم تو ربّ هستی! و غیر از تو هم ربّی نیست، همین را وسیله قرار میدهم، «یَتَوَسَّلُ إِلَیْکَ بِرُبُوبِیَّتِکَ»؛ از طرف خودم هم همین هست «فَقَدْ جَعَلْتُ الإِقْرارَ بِالذَّنْبِ الَیْکَ وسِیلَتِی»؛ از طرف خودم اقرار دارم که بد هستم، این اقرار به بدی و گناه را وسیله قرار بدهم! هم «یَتَوَسَّلُ إِلَیْکَ بِرُبُوبِیَّتِکَ»، هم «جَعَلْتُ الإِقْرارَ بِالذَّنْبِ الَیْکَ وسِیلَتِی»؛ یعنی «وسیلتی الیک». پس اینها که توسل هست و وسیله است و همه جاست. حالا وقتی که وارد شدند «فَقَدْ جَعَلْتُ الإِقْرارَ بِالذَّنْبِ الَیْکَ وسِیلَتِی الهِی قَدْ جُرْتُ عَلی نَفْسِی»؛
بیان فرازهای ناز دادن بنده به خدا در مناجات شعبانیه
تا میرسد به بخشهای ناز؛ آن بخشهای ناز این است که خدایا! حاجتهای مرا برآورده کن، حاجتهای فراوانی هم میشمارد؛ بعد به این قسمت میرسد: «فَلَکَ الْحَمْدُ ابَداً ابَداً دائِماً سَرْمَداً»؛ هر نازی مسبوق به اعتراف به عظمت و جلال حضرت است، ادب را حفظ میکند: «فَلَکَ الْحَمْدُ ابَداً ابَداً دائِماً سَرْمَداًً یَزِیدُ وَ لا یَبِیدُ کَما تُحِبُّ وَ تَرْضی»؛ این خط قرمز ماست. در این محدوده خط قرمز، حالا ناز شروع میشود: «الهِی انْ اخَذْتَنِی بِجُرْمِی اخَذْتُکَ بِعَفْوِک»؛ خدایا! اگر مؤاخذه بکنی بگویی چرا گناه کردی؟ من هم مؤاخذه میکنم میگویم تو چرا نبخشیدی؟ این در کدام مقام است؟! چه کسی چنین حالی پیدا میکند؟! چه کسی به خودش اجازه میدهد؟! راه باز است، چون زیر خط قرمز است. اوّلی «فَلَکَ الْحَمْدُ ابَداً ابَداً دائِماً سَرْمَداًً یَزِیدُ وَ لا یَبِیدُ» این خط قرمز تحکیم شده است، بعد دارد: «الهِی انْ اخَذْتَنِی بِجُرْمِی اخَذْتُکَ بِعَفْوِک»؛ اگر غیر معصوم اینطور دعا کرده بود، مگر کسی جرأت داشت اینطور حرف بزند! خدایا اگر به من بگویی که چرا گناه کردی؟ من میگویم تو چرا نبخشیدی؟ این یعنی چه؟ اینجا سخن از تبشیر و انذار، بهشت و جهنّم نیست، اول آن آمده است گفت: «لَا خَائِفاً وَ لَا وَجِلًا» این سخن از ناز است نه نیاز.
ناز دادن در مرحله سوم، منطقة الفراغ و نه در ذات و صفات
پس یک مرحلهای ما با ذات اقدس الهی در مقام فعل که فصل سوم است، نه فصل اول که مقام ذات است و منطقه ممنوعه، نه فصل دوم که صفات ذاتی ذات است که عین ذات است، آن هم منطقه ممنوعه است، بلکه در ظهور حق، تجلی حق، فیض حق، فعل حق که فصل سوم است که منطقة الفراغ است، با این اجازه ناز دادند. «انْ اخَذْتَنِی بِجُرْمِی اخَذْتُکَ بِعَفْوِک وَ انْ اخَذْتَنِی بِذُنُوبِی اخَذْتُکَ بِمَغْفِرَتِک»؛ اگر در آغاز اعتراض بکنی، میگویم تو چرا عفو نکردی؟! اگر باز بگویی چرا گناه کردی؟ میگویم شما چرا نبخشیدی؟! «وَ انْ ادْخَلْتَنِی النَّار»؛ آنچه در دعای کمیل است آن باز نیاز است نه ناز؛ «هَبْنِی صَبَرْتُ عَلَی حَرِّ نَارِکَ فَکَیْفَ أَصْبِرُ عَنِ النَّظَرِ إِلَی کَرَامَتِک»؛[16] اینجا ناز است که میگوید «وَ انْ ادْخَلْتَنِی النَّار اعْلَمْتُ أَهْلَها إَنِّی أُحِبُّکَ»؛ من به جهنّمیها میگویم من دوست خدا هستم، خدا را دوست دارم، این چه لسانی است؟! کجا هست این مقام؟! مال کیست؟! «وَ انْ ادْخَلْتَنِی النَّار اعْلَمْتُ أَهْلَها إَنِّی أُحِبُّکَ الهِی انْ کانَ صَغُرَ فِی جَنْبِ طاعَتِکَ عَمَلِی فَقَدْ کَبُرَ فِی جَنْبِ رَجائِکَ امَلِی»؛ عمل من کم است؛ ولی آرزوی من زیاد است! درست است که سرمایهام اندک است؛ ولی لطف تو که نامحدود است! «الهِی کَیْفَ انْقَلِبُ مِنْ عِنْدِکَ بِالْخَیْبَةِ مَحْرُوماً، وَ قَدْ کانَ حُسْنُ ظَنِّی بِجُودِکَ انْ تَقْلِبَنِی بِالنَّجاةِ مَرْحُوماً الهِی وَ قَدْ افْنَیْتُ عُمْرِی فِی شَرَّةِ السَّهْوِ عَنْکَ وَ أَبلَیْتُ شَبابِی فِی سَکْرَةِ التَّباعُدِ مِنْکَ، الهِی فَلَمْ اسْتَیْقِظْ أَیَّامَ اغْتِرارِی بِکَ وَ رُکُونِی الی سَبِیلِ سَخَطِکَ، الهِی وَ انَا عَبْدُکَ وَ ابْنُ عَبْدِکَ قائِمٌ بَیْنَ یَدَیْکَ، مُتَوَسِّلٌ بِکَرَمِکَ الَیْکَ»؛ الهی گفتی ﴿وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ﴾؛ «مُتَوَسِّلٌ بِکَرَمِکَ» من و دودمان من برده شما هستیم، شما خودتان اجازه ناز به ما دادید به وسیله اینها! انسان کجا و کِی و چگونه و چه شخصی به مقامی میرسد که به خودش اجازه بدهد که با ذات اقدس الهی اینطور حرف بزند؟ آیا این مربوط به اولیای الهی است که برابر حدیث «قُرب نوافل» به جایی میرسند که «کُنْتُ سَمْعَهُ الَّذِی یَسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ الَّذِی یُبْصِرُ بِهِ وَ لِسَانَهُ الَّذِی یَنْطِقُ بِهِ وَ یَدَهُ الَّتِی یَبْطِشُ بِهَا»،[17] و امثال آن این است؟ با لسان الهی دارد ناز میکند یا غیر او را هم شامل میشود؟
حیاء، اولین چیزی که خدا نسبت به آن دعوت کرده
تمام جملاتش محفوف به توحید است، اگر هم یک وقتی ناز هست، باز محفوف به توحید است که من «مُتَوَسِّلٌ بِکَرَمِکَ الَیْکَ»؛ «الهِی انَا عَبْدٌ اتَنَصَّلُ الَیْکَ مِمَّا کُنْتُ أُواجِهُکَ بِهِ مِنْ قِلَّةِ اسْتِحْیائِی مِنْ نَظَرِکَ»؛ چون مستحضرید اولین چیزی که ذات اقدس الهی تقریباً انسان را به آن دعوت کرد، حیاء است، مسئله بهشت و جهنّم و اینها بعدها طرح شده است.
دعوت به حیاء در سوره مبارکه «علق»
سوره مبارکه «علق»؛ یعنی «اقرأ» این پنج شش آیه آن که طبق نقل معروف و آنچه مشهور بین اهل تفسیر است، اولین آیاتی است که بر وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نازل شده است؛ ذیل آن ممکن است یک مقداری فاصله داشته باشد. در ذیل همین سوره مبارکه «علق» که جزء عتائق سور است آمده: ﴿أَلَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَرَی﴾[18] انسان نمیداند که خدا او را میبیند؟! این دعوت به حیاء هست. هنوز سخن از بهشت و جهنّم نیست! اولین باری که ذات اقدس الهی جامعه بشری را به طهارت روح دعوت کرده است، از راه حیاء است. آن وقت اگر اینها اثر نکرده است مسئله جهنّم و ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ﴾[19] و اینها مطرح است، وگرنه در این سوره مبارکه «علق» که اولین سوره است سخن از جهنّم به این معنا که نیست، فقط حیاء است، آیا انسان نمیداند که خدا او را میبیند؟ ﴿أَلَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَرَی﴾. اولین چیزی که دین به آدم دستور میدهد حیاء است.
بیان مراحل گفتگوی عبد با مولا
تا میرسد به اینجا که «الهِی انْظُرْ الَیَّ نَظَرَ مَنْ نادَیْتَهُ فَاجابَک»؛ از این به بعد میفرماید حالا شما بگویید من بشنوم! این یک گفتمانی است بین عبد و مولا. آن قهر و مِهر یک مرحله، آن ناز و نیاز یک مرحله، این گفتمان یک مرحله دیگر است. من عرضم تمام شد حالا شما بفرمایید من گوش بدهم! من تا حال مناجات کردم، حالا از این به بعد شما مناجات کنید! این مناجات و دعای کبیر نیست؟! حالا لازم نیست دعا نظیر زیارت جامعه چندین صفحه باشد! اینکه جامع الاطراف است میشود دعای کبیر. یک وقت است در اثر گسترش دامنه آن دعا یا زیارت میشود جامعه کبیر، یک وقتی در اثر عمق و ارتفاع یک دعا میشود جامع کبیر. این بعد از طرح ناز و نیاز، عرض میکند خدایا! نوبت من تمام شد حالا شما بفرمایید من گوش بدهم! کدام مقام، آدم را به اینها میرساند؟ این راجع به افرادی است؟ «الهِی انْظُرْ الَیَّ نَظَرَ مَنْ نادَیْتَهُ فَاجابَکَ وَ اسْتَعْمَلْتَهُ بِمَعُونَتِکَ فَاطاعَکَ یا قَرِیباً لا یَبْعُدُ عَنِ الْمُغْتَرِّ بِهِ وَ یا جَواداً لا یَبْخَلُ عَمَّنْ رَجا ثَوابَهُ، الهِی هَبْ لِی قَلْباً یُدْنِیهِ مِنْکَ شَوْقُهُ وَ لِساناً یَرْفَعُهُ الَیْکَ صِدْقُهُ وَ نَظَراً یُقَرِّبُهُ مِنْکَ حَقُّه، الهِی انَّ مَنْ تَعَرَّفَ بِکَ غَیْرِ مَجْهُولٍ وَ مَنْ لاذَ بِکَ غَیْرَ مَخْذُولٍ وَ مَنْ اقْبَلْتَ عَلَیْهِ» این نسخهها «غَیْرَ مَمْلُوکٍ» دارد؛ ولی شاید «غیر مملول» باشد.
مناجات شعبانیه از دعاهای «وَلَوی»
«الهِی إِنَّ مَنِ انْتَهَجَ بِکَ لَمُسْتَنِیرٌ وَ إِنَّ مَنِ اعْتَصَمَ بِکَ لَمُسْتَجِیرٌ». یک وقتی انسان به این حبل خدا معتصم میشود، یک وقتی به آن دستی که این حبل را آویخت معتصم میشود، این مراحل عالیه را در بردارد «وَ قَدْ لُذْتُ بِکَ یا الهِی فَلا تُخَیِّبْ ظَنِّی مِنْ رَحْمَتِکَ وَ لا تَحْجُبْنِی عَنْ رَأْفَتِکَ»؛ این ذیل نشان میدهد که این دعا، دعای وَلَوی است، به هر حال اهل ولایت دارند چنین دعایی میکنند؛ «الهِی اقِمْنِی فِی اهْلِ وِلایَتِکَ» من جزء اولیای تو بشوم! کسی که خواهان ولایت الهی است و میخواهد در مقام ولایت الهی مستقر بشود، او اهل این دعاست، انشاء باید بکند، جِدّش باید بیاید! دعا انشاء است، گزارش که نیست، خبر که نیست! یک وقت است آدم دارد قرآن میخواند، قرآن دارد میخواند ثواب میبرد؛ اما یک وقتی دعا میکند دارد انشاء میکند، از خودش دارد انشاء میکند، حالا اگر اهل ولایت نباشد چگونه انشاء میکند؟
واله و شیدا شدن عارف در بین اسماء الهی
«الهِی اقّمنی فِی اهلِ وِلایتِکَ مُقامَ مَنْ رَجَا الزِّیادَةَ مِنْ مَحَبَّتِکَ، الهِی وَ الْهِمْنِی وَلَهاً بِذِکْرِکَ الی ذِکْرِکَ»، من یک صفا و مروهای دارم که هر دو به نام توست، از نامی به نامی، از نامی به نامی دارم سعی میکنم، واله هستم، راه را هم بلد هستم؛ اما چون میبینند من از آنجا میآیم به اینجا از اینجا میروم به آنجا خیال میکنند من متحیّرم هستم، نخیر! من از این نام به آن نام و از آن نام به این نام، راهم مشخص است، صفای من مشخص است، مروه من مشخص است، من متحیّر نیستم؛ اما اینکه شما میبینید من از اینجا به آنجا میروم دوباره برمیگردم، من متحیّر نیستم، من از نامی شروع میکنم به نامی دیگر، از همان نام شروع میکنم به نام اول.
طیِّ مرحلهایِ مراتبِ قربِ الهی در مناجات شعبانیه
«الهِی وَ الْهِمْنِی وَلَهاً بِذِکْرِکَ الی ذِکْرِکَ وَ اجْعَلْ هَمِّی فِی رَوْحِ نَجاحِ أَسْمائِکَ وَ مَحَلِّ قُدْسِکَ، الهِی بِکَ عَلَیْکَ»، ببینید اول آثار هست، اقوال هست، افعال هست، اسماء هست، همه اینها را در قوس صعود طی میکند تا به مقام قُرب میرسد، میگوید به خود شما قسم! به حق خود شما بر خود شما! «بِکَ عَلَیکَ»، نه «بلطفک»، نه «برحمتک»، نه «بعفوک»؛ «الهِی بِکَ عَلَیْکَ الّا الْحَقْتَنِی بِمَحَلِّ اهْلِ طاعَتِکَ وَ الْمَثْوَی الصَّالِحِ مِنْ مَرْضاتِکَ، فَانِّی لا اقْدِرُ لِنَفْسِی دَفْعاً وَ لا امْلِکُ لَها نَفْعاً الهِی انَا عَبْدُکَ»،
رعایت خطوط قرمز بندگی در مناجات شعبانیه
خط قرمزهای ما محفوظ است: «أنَا عَبدُکَ الضَّعِیفُ الْمُذْنِبُ وَ مَمْلُوکُکَ المُنیب، فَلا تَجْعَلْنِی مِمَّنْ صَرَفْتَ عَنْهُ وَجْهَکَ»؛ این گاهی عالی، گاهی دانی، گاهی از وصفی به وصفی، گاهی از اسمی به اسمی؛ «فَلا تَجْعَلْنِی مِمَّنْ صَرَفْتَ عَنْهُ وَجْهَکَ وَ حَجَبَهُ سَهْوُهُ عَنْ عَفْوِکَ. الهِی هَبْ لِی کَمالَ الانْقِطاعِ الَیْکَ وَ انِرْ أَبْصارَ قُلُوبِنا بِضِیاءِ نَظَرِها الَیْکَ، حَتّی تَخْرِقَ أَبْصارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ، فَتَصِلَ الی مَعْدِنِ الْعَظَمَةِ وَ تَصِیرَ أَرْواحُنا مُعَلَّقَةً بِعِزِّ قُدْسِکَ، الهِی وَ اجْعَلْنِی مِمَّنْ نادَیْتَهُ فَاجابَکَ»؛ در جملههای قبل عرض میکند، خدایا! حالا شما مناجات بکنید من گوش بدهم؛ ولی همین توفیق و نعمت را از خدا مسئلت میکند، خدایا! مرا جزء کسانی قرار بده که با آنها گفتگو داری و آنها اطاعت میکنند میگویند چشم! «وَ لا حَظْتَهُ فَصَعِقَ لِجَلالِکَ، فَناجَیْتَهُ سِرّاً وَ عَمِلَ لَکَ جَهْراً. الهِی لَمْ اسَلِّطْ عَلی حُسْنِ ظَنِّی».[20]
مصداق یابی برای مفهوم «حُجُبَ النُّور»
این مسئله «حُجُبَ النُّور» برای ما که مشغول به این درس و بحث هستیم یک مصداق روشنی دارد. حجابها مستحضرید دو قسم است: یک حجاب ظلمانی است مثل این دیوار که انسان نمیتواند این دیوار بشکافد و ماورای آن را ببیند، یا از دیوار عبور بکند. در جریان حُجُب نوری گاهی علم حجاب میشود؛ مثلاً طلبهای که تازه وارد شده است یا دانشجویی که تازه وارد شده است، آن مطالب عمیق حوزوی یا دانشگاهی را وقتی به او بگویند نمیفهمد. در قیاس و استدلال یک صغری ذکر میکنند، یک کبری ذکر میکنند، این مخاطب باید مقدمه اول را بفهمد وارد مقدمه ثانی بشود؛ بعد به نتیجه برسد. این مقدمه اول حجاب است؛ منتها حجاب نوری است. این شخص باید این مطلب عمیق فقهی یا اصولی یا کلامی را بفهمد، نمیتواند! تا این صغری را نفهمد به کبری نمیرسد، تا صغری و کبری این دو مقدمه را نفهمد به نتیجه نمیرسد، همه اینها حجاب نوریاند اگرچه علم است، اینکه در و دیوار نیست! اینها میشود حجاب نوری.
مقامات صبر و تسلیم از حجابهای نورانی
از نظر مقامات سیر و سلوک معنویات هم صبر یکی از مقامات است و این شخص باید صبر بکند، این برایش مقدور نیست. باید به مقام رضا برسد، به مقام تسلیم برسد، صبر یک ملکه نوری است که این بخواهد از این عبور بکند تا به مقام رضا برسد، این عبور برای او سخت است میشود حجاب نوری، وگرنه صبر که مثل در و دیوار نیست، یا مقام رضا مثل در و دیوار نیست، این شخصی که میخواهد عبور بکند باید از صبر بگذرد، از رضا بگذرد تا به مقام تسلیم برسد، اینها میشود حجاب نوری. هم در بخش علمی ما گرفتار حجاب نوری هستیم: «حَتّی تَخْرِقَ أَبْصارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّور»، هم در بخش عملی گرفتار حجاب نوری هستیم: «حَتّی تَخْرِقَ أَبْصارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّور».
بنابراین این مناجات شعبانیه اولاً درس و بحث میخواهد، ثانیاً اگر نام پُربرکت این مناجات را ما دعای کبیر و جامعه کبیر بدانیم اغراق نیست. بزرگی زیارت یا دعا یا مناجات در کثرت الفاظ آن نیست، یک مناجات جامع الاطراف یک دعای جامع الاطراف میتواند دعای کبیر باشد، مناجات کبیر باشد که ـ إنشاءالله ـ همگان از آن فیض ببرند، مخصوصاً شما./424/
پاورقی:
[1] شرائع الإسلام فی مسائل الحلال و الحرام(ط-اسماعیلیان)، المحقق الحلی، ج2، ص225.
[2] جواهر الکلام، الشیخ محمدحسن النجفی الجواهری، ج29، ص237 و 243.
[3] نساء/سوره4، آیه23.
[4] نساء/سوره4، آیه24.
[5] احزاب/سوره33، آیه6.
[6] احزاب/سوره33، آیه53.
[7] المغنی لابن قدامه، المقدسی، موفق الدین، ج6، ص17.
[8] آل عمران/سوره3، آیه61.
[9] علل الشرائع، الشیخ الصدوق، ج1، ص57.
[10] الإقبال بالأعمال الحسنة(ط ـ الحدیثة)، السیدبن طاووس، ج3، ص299.
[11] نبأ/سوره78، آیه38.
[12] میزان الحکمه، محمدی الریشهری، ج1، ص8.
[13] الکافی-ط الإسلامیة، الشیخ الکلینی، ج2، ص545.
[14] مصباح المتهجد، الشیخ الطوسی، ج1، ص564.
[15] مائده/سوره5، آیه35.
[16] مصباح المتهجد، الشیخ الطوسی، ج1، ص847.
[17] الکافی-ط الإسلامیة، الشیخ الکلینی، ج2، ص352.
[18] علق/سوره96، آیه14.
[19] حاقه/سوره69، آیه30.
[20] الإقبال بالأعمال الحسنه(ط-الحدیثه)، السیدبن طاووس، ج3، ص296 و 299.