vasael.ir

کد خبر: ۳۶۰۹
تاریخ انتشار: ۲۱ اسفند ۱۳۹۵ - ۱۳:۰۷ - 11 March 2017
نظام سیاسی اسلام/ آیت الله اراکی/ جلسه12

فقه سیاسی مبتنی بر جهان بینی اسلامی است

پایگاه اطلاع رسانی وسائل ـ استاد درس خارج حوزه علمیه قم در مقدمه بحث ولایت فقیه در عصر غیبت گفت: همانگونه که در جوامع بشری، فرمانروا همه امور حکومتی را بالمباشره انجام نمی‌دهد و به ساماندهی و اداره امور با نصب گماشتگان مبادرت می کند، خدای متعال نیز انبیاء و اوصیاء را برای اداره امور و اعمال حاکمیت نصب می‌کند.

به گزارش خبرنگار پایگاه اطلاع رسانی وسائل، آیت الله محسن اراکی، در دوازدهمین جلسه سال تحصیلی 96-95 در درس خارج فقه سیاسی اسلام، که روز دوشنبه سوم آبانماه 1395 درمدرسه دارالشفاء برگزار شد، مطالب ارزشمندی را به عنوان مقدمه ورود به بحث ولایت فقیه در عصر غیبت مطرح کرد که گزیده آن در پی می آید.

1.هر نظام سیاسی فارغ از بینش ایدئولوژیک آن مبتنی بر یک جهان بینی است؛ نظام سیاسی بدون ابتناء بر جهان بینی توجیه منطقی ندارد.

2. نظریه سیاسی مبتنی بر فقه اسلامی مبتنی بر جهان بینی اسلامی است؛ از منظر این جهان بینی اولاً جهان دارای فرمانروای بی مثال و بلامنازعی است که آفریننده جهان است و ثانیاً نظام سیاسی می بایست برخاسته از اذن او باشد و ثالثاً تمام حکام اعتباری عالم می بایست عامل او باشند.

3. نفی خدا در نظامات اجتماعی و از جمله نظام سیاسی منتهی به محوریت زور و استبداد و بی مبنایی بنای حقوق در تمام ابعاد آن از جمله حقوق سیاسی خواهد شد.

4. مکاتب سیاسی در این امر اتفاق نظر دارند که رأی جمعی مردم سبب الوجود حاکمیت است؛ اما آنچه محل اختلاف دیدگاه‌های گوناگون است شیوه جلب این رأی جمعی است.

5. در جوامع بشری همیشه اینگونه نیست که آرای جمعی مبتنی بر منطق باشد؛ بلکه بسیار اتفاق افتاده است که جلب آراء مردم بر اساس زور و فریب و نیرنگ بوده است، تجربه عملی در جوامع بشر حکایت از آن دارد که چه بسیار زورمداران و قدرتمندان توانسته اند نظر جامعه را با نظر خود مطابق کنند.

6. در بینش سیاسی اسلام ملاک حقانیت، وجود خدای متعال است و منصوبان الهی یعنی انبیاء و ائمه اطهار علیهم السلام وظیفه داشته اند رأی جمعی مردم  را با پرهیز از قهر و جبر و فریب و بر پایه منطق و اقناع منطقی به وجود آورند.

7. در شیوه مرسوم عقلاء عالم، فرمانروا همه امور حکومتی را خود انجام نمی دهد؛ بلکه به ساماندهی و اداره امور با نصب گماشتگان مبادرت می کند، به همین شیوه، خدای متعال نیز برای اِعمال حاکمیت خود انبیاء و اوصیاء آنها را برای اداره امور و اعمال حاکمیت بر می‌گزیند و نصب می‌کند.

تقریر دوازدهمین جلسه درس خارج نظام سیاسی اسلام آیت الله اراکی تقدیم می‌شود.                

عبارات دورن پرانتز اضافات مقرر است.

 

بسم الله الرحمن الرحیم

مطلب ششم؛ مقدمات بحث

بحث ما درباره نصب الهی حاکم در نظام سیاسی اسلام بود. (در ادامه مباحث گذشته، اکنون به مطلب ششم می رسیم) مطلب ششم درباره نصب فقهای عادل برای فرمانروایی در عصر غیبت است. برای ورود به این بحث لازم است به مقدماتی که پیش از این مفصلاً بیان کردیم به اختصار و گذرا اشاره کنیم؛ چون تذکر این مقدمات برای ورود به این بحث لازم است. سه مقدمه را مطرح می کنیم که دو مقدمه از آن تذکر مباحث پیشین است و مقدمه سوم، اختصاص به بحث فعلی دارد.

مقدمه اول مشتمل بر دو مطلب است.

(1)

مطلب نخست؛ نظام مقبول سیاسی؛ ابتناء بر جهان بینی سیاسی

هر نظام سیاسی خواه دینی باشد و یا غیر دینی، باید مبتنی بر یک جهان بینی باشد. اگر یک نظام سیاسی جهان بینی ارائه ندهد یا ارائه دهد ولی رابطه منطقی با آن جهان بینی نداشته باشد، این نظام سیاسی یک نظام سیاسی مختلی خواهد بود که توجیهی ندارد و غیر موجّه است؛ یعنی یک نظام سیاسی خواهد بود که کاری ندارد این جهان آیا حاکم بالذات دارد یا ندارد، جهان آفریده چه کسی است و اصلاً در این جهان آیا خدایی وجود دارد یا ندارد؟

 

نظام سیاسی الهی، مأذون ذات اقدس الهی

ارائه نظریه سیاسی بدون پرداختن به جهان بینی سیاسی فاقد پایگاه منطقی است؛ چون اگر بپذیریم که این جهان دارای خدایی است که فرمانرواست و حق فرمانروایی و حاکمیت، حق ذاتی اوست و شریکی در این فرمانروایی ندارد، نتیجه چنین دیدگاهی (اولاً) این خواهد بود که فرمانروا باید فرمانروای آن حاکم بالذات باشد و (ثانیاً) نظام سیاسی باید برخاسته از مشروعیت بخشی و اذن و دستور او باشد (به سخنی دیگر اگر یک نظام سیاسی  بر پایه اعتقاد به حاکمیت ذاتی و انحصاری خدای متعال بنا شده باشد، فرمانروای چنین نظامی خود را منصوب از سوی حاکم بالذات یعنی خدای متعال می داند و خود را موظف به پیاده کردن اوامر الهی می داند.)

 

نظام بی اعتنا به خدا، نظام بی منطق و بی مبنا

نظام سیاسی که به بود و نبود خدا اعتنایی نداشته باشد بدون آنکه اصول منطقی بحث را رعایت کرده باشد (به طرح مبانی و نظریات خود پرداخته است و بنایی ساخته است بی مبنا). اگر کسی بدون داشتن جهان بینی سیاسی بخواهد وارد بحث شود و یک نظام سیاسی ارائه بدهد مانند این است که وارد خانه ای شود و بگوید من کاری ندارم که این خانه مالک و صاحبی دارد یا نه؛ با زور وارد می شوم و آن را تملک می کنم! اگر این جهان مالک و حاکمی دارد و این فرمانروا و حاکم جهان است که جهان بینی سیاسی را تعیین می کند، می بایست نظام سیاسی را از او گرفت.

 

نتیجه نفی خدا؛ حقوق بی مبنا؛ پیدایی جنایتها

(خلاصه اینکه) نظام سیاسی بدون جهان بینی سیاسی یک نظام بی پایه و غیر عقلانی است. اگر خدا از جهان بینی نفی شود نه تنها در نظام سیاسی بلکه در تمامی نظام های اجتماعی و حتی در نظام های حقوقی هیچ  اساسی برای هیچ حقی باقی نمی ماند. اگر خدایی که معیار حقانیت باشد در کار نباشد ملاک، زور خواهد بود و حق با کسی است که زور داشته باشد. نفی خدا به معنی این است که زور مساوی با حق دانسته شود و به این ترتیب همه استبدادها و ظلم ها و جنایت ها توجیه خواهد شد؛ چنانکه واقع امر نیز همین است که همه جنایتها از نفی خدا و نفی اعتقاد به خدا نشأت می گیرد.

 

حکومت های استبدادی؛ جلب قهری آراء مردمی

همه مستبدان می گویند حق همان است که ما می گوییم؛ چنانکه فرعون می گفت «ما أریکم الا ما أری و ما اهدیکم الا سبیل الرشاد». فرعون قدرت داشت و نظر جامعه را نیز با نظر خود موافق می کند. اگر جوامع بشری بررسی شود می بینیم که هر جا اِعمال زور وجود داشته است، زورمندان توانسته اند نظر جامعه را با نظر خود مطابق کنند؛ چون همیشه اینگونه نیست که آرای جمعی مبتنی بر منطق باشد بلکه چه بسیار جلب آراء مردم بر اساس  زور و فریب و نیرنگ است. تجربه عملی جهان بشر هم همین را ثابت می کند.

 

سبب الوجود اتفاقی؛ رأی جمعی مردمی

رأی جمعی سبب الوجود برای حاکمیت است و در این امر اختلافی میان مکاتب مختلف سیاسی نیست بلکه اختلاف در شیوه جلب و وجود یافتن رأی جمعی است. یزید بن معاویه و عبیدالله بن زیاد – لعنة الله علیهم- نیز رأی جمعی مردم را داشتند؛ هچنانکه لشکرعبیدالله بن زیاد در کربلا بالغ بر سی هزار تن بود و این غیر از لشکریانی بود که در کوفه مستقر بود. بنابراین رأی جمعی را با اعمال زور و فریب و تطمیع می توان به وجود آورد؛ یعنی ممکن است در یک جامعه رأی اکثریت و غالب مردم در جهت تأیید یک حاکم مستبد خونخوار باشد و مردم برای او کف بزنند و هورا بکشند!

 

حق مطلق و ملاک حق؛ وجود بلامثال ذات حق

هر گاه ملاک حقانیت، یک ملاک ثابت خطا ناپذیر نباشد حق (در ظاهر) با کسی خواهد بود که بتواند نظر و رأی خود را بر دیگران تحمیل کند. این معیار خطا ناپذیر و حق مطلق در جهان بینی سیاسی اسلام وجود خدای متعال است. هنر انبیاء و ائمه اطهار علیهم السلام این است که می توانند رأی جمعی مبتنی بر منطق و اقناع منطقی به وجود آورند.

آیات کریمه قرآن که می فرماید: «ان علیک الا البلاغ» و «ما انت علیهم بمسیطر» به همین معناست؛ یعنی رسولان و امامان علیهم السلام موظف به ایجاد رأی جمعی بر اساس بلاغ مبین و بیان و با برهان هستند و نه با اِعمال زور.

آیات شریفه دیگر می فرماید: «وَ لَوْ شاءَ رَبُّکَ لَآمَنَ مَنْ فِی الْأَرْضِ کُلُّهُمْ جَمیع» و «إِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَیْهِمْ مِنَ السَّماءِ آیَةً فَظَلَّتْ أَعْناقُهُمْ لَها خاضِعین‏»؛ یعنی اگر خداوند می خواست، می توانست یک رأی جمعی مبتنی بر اِعمال زور به وجود آورد چرا که خداوند از همگان زورمدارتر و قدرتمندتر است. سنّت الهی بر ابتلاء و امتحان و آزمایش است و از همین روست که انبیاء برای اعمال حاکمیت خود موظف به تأمین رأی جمعی هستند؛ اما تأمین این رأی جمعی تنها از طریق بلاغ مبین باید باشد.

(2)

مطلب دوم؛ جهان بینی سیاسی اسلام؛ ابتناء بر مَلکیت مَلک علّام

نظام سیاسی اسلام مبتنی بر جهان بینی سیاسی ویژه ای است. جهان بینی سیاسی اسلام می گوید خدای متعال آفریننده است؛ آفریننده هم به معنی علّت الحدوث و هم به معنی علّت البقاء. معنای آفرینندگی الهی این است که خدای متعال لحظه به لحظه عالم را می آفریند و این عالم دم به دم وابسته به اراده اوست.

 

حاکمیت خدای متعال؛ آن به آن و لایزال

آنچه متفرّع بر وابستگی عالم به خداوند است این است که حاکمیت خداوند نیز حاکمیت دم به دم و همیشگی است. خدای متعال تنها آفریننده نیست بلکه حاکم، مالک و ملک نیز هست.

آیات مربوطه که با واژه های مختلف دلالت بر این مطلب دارد فراوان است و برخی از این آیات را پیش از این خواندیم: «له الملک»، «لله ملک السموات و الارض» و «قل اعوذ برب الناس ملک الناس» و «یسبح لله ما فی السموات و ما فی الارض الملک القدوس»، «ما لهم من دونه ولیّ»، «له الولیّ»، «هناک الولایة لله الحقّ» و «الله ولیّ الذین آمنوا».

ولایت و مُلک الهی، مُلک ذاتی است نه اینکه عارض بر ذات باشد؛ چون در فلسفه خوانده ایم که «الواجب الوجود بالذات واجب الوجود من جمیع الجهات». علاوه بر این، خدای متعال در این مُلک شریک ندارد. بنابراین خدای متعال اولاً مَلک است و ثانیاً مُلک برای او بالذات ثابت است و ثالثاً در این مُلک شریک ندارد: «لا شریک له فی الملک»، «اسمع به و ابصرما لهم من دونه من ولیّ و لایشرک فی حکمه احدا».

 

مقدمه دوم؛ طریق فرمانروایی خدای تعالی؛ حکومت انبیاء و ائمه هدی

با پذیرش مَلکیت خداوند و خصوصیات مَلکیت او یعنی ذاتی بودن و شریک نداشتن، اکنون جای این پرسش است که اِعمال مَلکیت و فرمانروایی الهی به چه نحو است و از چه طریقی است؟

هر فرمانروا و حاکمی که بخواهد حاکمیت و فرمانروایی خود را اِعمال کند ناگزیر از نصب دیگری است؛ چون (واضح است که) فرمانروا همه امور حکومتی را به دست خود انجام نمی دهد. معنای حکومت در همه حکومت ها این است که حاکم نظامی را تشکیل می دهد و در آن گماشتگانی دارد که امر حاکم اعلاء و هیئت حاکمه و قانون را اجرا کنند.

خدای متعال نیز برای اِعمال فرمانروایی خود به همین طریق عمل می کند و رسل و جانشینان رسل را برای اِعمال حاکمیت تعیین می‌کند./907/223/م

تقریر: جلال الدین زنگنه

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار
اوقات شرعی
۳۰ / ۰۲ /۱۴۰۳
قم
اذان صبح
۰۴:۲۰:۵۲
طلوع افتاب
۰۶:۰۰:۲۸
اذان ظهر
۱۳:۰۳:۳۲
غروب آفتاب
۲۰:۰۵:۴۸
اذان مغرب
۲۰:۲۴:۴۰