به گزارش خبرنگارسرویس حقوق پایگاه اطلاع رسانی فقه حکومتی وسائل، آیت الله جوادی آملی صبح چهارشنبه،22 اردیبهشت 1395 در هشتادودومین جلسه درس خارج فقه در مسجد اعظم، در باره فرق بین عقد فضولی و عقد خیاری گفت :دو عقد باهم تفاوت جوهری دارند در عقد فضولی تا صاحب آن اجازه ندهد این عقد اثر ندارد، اما در عقد خیاری تا ذو الخیار فسخ نکند این عقد همچنان مؤثر است؛ در عقد خیاری زوج و زوجه همسر واقعی یکدیگر هستند و آثار زوجیت بار است که یکی از آنها بردن ارث می باشد اما در عقد فضولی، عقد فقط صحت تأهّلیه دارد و میتوان گفت: در عقد فضولی زوجین «بالقوة البعیدة من الفعل» زوج یکدیگر هستند، اما در عقد خیاری «بالفعل» زوج یکدیگر هستند.
حضرت آیت الله جوادی آملی در این جلسه از درس خارج فقه نکاح، پس از مروری بر مسئله هفتم که در جلسه قبل طرح شده بود، به بیان وجهالجمع مرحوم کاشف الغطاء بین ادلّه شیخ طوسی و سایر ادلّه باب پرداخت و گفت: کاشف الغطاء در این وجه الجمع اذعان داشته که أمه را بدون اذن مولای او نمیشود به عقد انقطاعی درآورد ولو آن مولا زن باشد و اگر شیخ طوسی با استناد به روایت سیف بن عمیره، حکم به عدم نیاز به اذن مولای مؤنث نسبت به عقد منقطع أمه کرده، به این دلیل است که نسبت به مولای مرد احکام نکاح أمه تأمین است ولی نسبت به مولای مؤنث چنین تأمینی برای أمه وجود ندارد و چون رسم بوده اینها را به عقد انقطاعی میدادند و اجرش را میگرفتند و گاهی این کار با اذن فحوایی صورت میگرفته، منظور روایت هم از عدم نیاز به اذن، عدم نیاز به اذن صریح است، به این معنا که مولای مؤنث هر چند اذن صریح نداده است اما با اذن فحوی میشود امهاش را به عقد منقطع کسی در آورد.
وی قبل از ورود و بررسی تفصیلی فروعات موجود در مسئله هشتم در رابطه با چگونگی شکلگیری فروعات فقهی بیان داشت: بعضاً چون مسائل مشتمل بر یک قاعده فقهی است، معصوم علیه السلام قبل از ورود به مسئله آن قاعده کلّی فقهی را مطرح میکند. گاهی هم مسألهای به صورت بیان فتوا در روایات مطرح شده و گاهی هم غیر از معصومین، فقهاء خودشان در کتبشان مسائلی را مطرح کردهاند و گاهاً در بین مفاوضات علمی به مناسبت مقام مسئلهای طرح شده است که اینها انحاء چهارگانه پیدایش فروعات فقهی در کتب فقهی است.
استاد درس خارج حوزه علمیه قم فروعات موجود در مسئله هشتم را سه فرع قلمداد کرد و پس از بیان اجمالی فرع اول به فرق عقد فضولی با عقد خیاری پرداخت و گفت: همانطور که در جلسه گذشته نیز بیان شداین دو عقد باهم تفاوت جوهری دارند در عقد فضولی تا صاحب آن اجازه ندهد این عقد اثر ندارد، اما در عقد خیاری تا ذو الخیار فسخ نکند این عقد همچنان مؤثر است؛ در عقد خیاری زوج و زوجه همسر واقعی یکدیگر هستند و آثار زوجیت بار است که «منها الارث». اما در عقد فضولی، عقد فقط صحت تأهّلیه دارد و میتوان گفت: در عقد فضولی زوجین «بالقوة البعیدة من الفعل» زوج یکدیگر هستند، اما در عقد خیاری «بالفعل» زوج یکدیگر هستند.
وی اضافه کرد: فرقی بین عقد فضولی در نکاح با سایر ابواب فقه نیست هر چند برخی خواستهاند با بهانه کردن «عدم وجود مجیز عند العقد» بین نکاح و سایر عقود فرق بگذارند اما سندی نداریم که چنین چیزی را در عقد فضولی شرط بداند.
رئیس مرکز علوم وحیانی اسراء در ادامه بحث از مسئله هشتم به بیان تفصیلی فروعات موجود در این عقد پرداخت و گفت: فرع اول مربوط به جایی است که ابوین زوجین صغیره را به عقد هم در آورده اندو چون در اینجا عقد تام است و ولایت حاصل شده است و تعدی از حدود ولایت نشده، عقد صحیح بالفعل و لازم است و تمام آثار عقد صحیح نظیر ارث و نفقه و کسوه و مهریه بر این عقد بار میشود. این فرع مطابق با نصوصی است که در ادامه به آنها اشاره خواهیم کرد.
وی در بیان فرع دوم افزود: فرع دوم مربوط به بیگانهای است که عقدی بر زوجین صغیرین جاری کرده، در حالی که هیچ ولایتی بر آنها نداشته، و قبل از بلوغ یکی از زوجین از دنیا میرود در اینجا عقد اصلاً باطل است و هیجیک از آثار عقد مثل مهریه و ارث بر آن بار نخواهد شد. چون این عقد فضولی بود و یک صحّت متزلزل داشت و این صحت تأهلیّه با موت احدالطرفین از بین رفت.
آیت الله جوادی آملی در بیان فرع سوم موجود در مسئله هشتم گفت: اگر عقد توسط بیگانهای اجرا شد و دو صغیر بالغ شدند و یکی از آنها بالغ شد و به این نکاح رضایت داد، عقد از طرف او لازم است و باید به لوازمش که ارث و مهریه و ... باشد ملتزم شود اما اگر بمیرد باید میراث طرف مقابل را برایش نگه دارند تا بالغ شود، وقتی بالغ شد اگر از عدم سوء نیت او به مسائل مالی با حلف و قسم مطمئن شدند مال را به او ردّ میکنند. اما اگر این طرفی که اجازه نداده بود قبل از بلوغ بمیرد هر چند طرف مقابلش اجازه داده، باز هم عقد باطل است.
استاد درس خارج حوزه علمیه قم در پایان بیان مسئله هشتم، در مقام استدلال برای صحت لزومیه در فرع اول در آمد و به سه روایت اسماعیل بن بزیع، عبدالله بن صلت و محمد بن مسلم را عنوان کرد که امام در روایت اول با عبارت «یَجُوزُ عَلَیْهَا تَزْوِیجُ أَبِیهَا» و در روایت دوم با عبارت «لَیْسَ لَهَا مَعَ أَبِیهَا أَمْرٌ مَا لَمْ تَکْبَرْ» و در روایت سوم با عبارت «إِنْ کَانَ أَبَوَاهُمَا اللَّذَانِ زَوَّجَاهُمَا، فَنَعَمْ جَائِزٌ» به نوعی عقد ولی جامع الشرائط را برای صبی و صبیه نافذ و جمیع آثار عقد صحیح مثل مهر و نفقه و کسوه و ارث را بر آن مترتب میدانند.
رئیس مرکز علوم وحیانی اسراء طبق رسم هر چهارشنبه مباحث پایانی را به بحثهای اخلاقی اختصاص داد و در مباحثی را پیرامون خصائص ماه شعبان عنوان کرد و گفت: اهل راه و سیر و سلوک ماه شعبان را آخرین ماه سال میدانند و ابتدای سال را ماه رمضان قرار میدهند که در سرّ این مطلب دو چیز را عنوان میکنند: یکی مثل دعای ابتدای ماه رمضان که در آن از ماه رمضان به «غُرَّةُ الشُّهُور» یا «رَأسُ السَّنَة» تعبیر شده است و یک هم روایاتی است که در آنها ماه رمضان را ابتدای سال عنوان کردهاند.
وی افزود: در این ماه پایانی سال باید انسان تمام رفتار خودش را بررسی کند تا سود و زیانش در این سال مشخص بشود و اگر ضرری کرده حتماً جبرانش کند. چون هر تاجری در پایان سال این حساب و کتاب را انجام میدهد.
آیت الله جوادی املی در ادامه مباحث اخلاقی به این بیت از سید بن طاووس «ماه شعبان منه از دست قدح کاین خورشید ٭٭٭ از نظر تا شب عید رمضان خواهد شد» اشاره کرد و در شرح آن گفت: ماه شعبان آخرین ماهی است که هدایای خدا به انسان میرسد و فرصت بعدی عید رمضان است و در خود ماه رمضان قرار نیست چیزی به انسان بدهند، چون ماه رمضان ماه وصال نیست بلکه ماه راه است.
استاد درس خارج حوزه علمیه قم در بیان اهمیّت ادعیۀ ماه شعبان خاطر نشان کرد: این مناجاتها و ادعیه خیلی وقت نمیگیرد و باید جزء برنامه هر روزه ما باشد و نباید درس و بحث مانع اینها شود.
وی اضافه کرد: این صلواتی که عندالزوال خوانده می شود خیلی راهگشاست به ما آدرس دادهاند و وقتی آدرس میدهند یعنی راه باز است در این صلوات اهلبیت معرفی شدهاند و از آنها با تعابیری مثل فُلک جاریه در «اللُّجَجِ الْغَامِرَةِ» یا طیبین و ابرار و ... یاد شده است که باید ببینیم سهم ما از اینها چیست؟ و سهم ما این است که ما بخواهیم و آنها هم میدهند
آیت الله جوادی آملی با بیان یکی دیگر از فقرات صلوات شعبانیه به تبیین مقام شفاعت پیامبر پرداخت و گفت: یکی از چیزهایی که در این دعا باید بخواهیم شفاعت از پیامبر است، در این دعا آمده است «وَ اجْعَلْهُ لِی شَفِیعاً مُشَفَّعاً»، در این فقره کلمه مشفَّع به کار برده شده که لازم است بدانیم همه شفعاء، مشفّع نیستند، شفیعِ مشفَّع به آن شفیعی میگویند که شفاعتش مقبول است.
رئیس مرکز علوم وحیانی اسراء در تشریح مفهوم طریق مّهیع در عبارت «وَ طَرِیقاً إِلَیْکَ مَهْیَعاً» بیان داشت: گاهی راهی که ما را به جایی میرساند گسترده است و وسیع و از هر قسمت از این راه وسیع که بروی به مقصد میرسی اما گاهی این راه «أَدَقُّ مِنَ الشَّعْرِ» است «وَ أَحَدُّ مِنَ السَّیْفِ» است. حال ما در این صلوات نیمروز عرض میکنیم خدا راهی را برای رسیدن به خودش نصیب ما کند که مَهیع باشد یعنی وسیع باشد و مانعی مثل مریضی و مشکلات دیگر دنیوی در آن نباشد و همانطور که در آیه شریفه ﴿فَأَمَّا مَنْ أَعْطَی وَ اتَّقَی ٭ وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنَی ٭ فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْرَی﴾ آمده است ما را راحت و آسان وارد بهشت کند.
متن تقریر درس 82 خارج فقه نکاح آیت الله جوادی آملی به این شرح است
خلاصه درس گذشته
أدلّه مشهور بر عدم تزویج أمه مگر با اذن مالکش/ قاعده اوّلی/أدلّه مشهور بر عدم تزویج أمه مگر با اذن مالکش/ آیه شریفه ﴿فَانکِحُوهُنَّ بِإِذْنِ أَهْلِهِنَّ﴾/بررسی قول شیخ طوسی مبنی بر جواز تزویج أمة متعتاً، در صورتی که مالکش زن باشد/ادله قول شیخ طوسی/ روایت «سیف بن عمیره» است/ادله قول شیخ طوسی/ روایت «سیف بن عمیره» است از «عَلِیِّ بْنِ الْمُغِیرَةِ»/ادله قول شیخ طوسی/ روایت «سیف بن عمیره» است از «دَاوُدَ بْنِ فَرْقَدٍ»/نقد استدلال شیخ طوسی/تفاوت حقّالمارّه با ما نحن فیه/استثنا پذیر نبودنِ حکمِ حرمتِ غصب/بازگشت حکم حرمت ازدواج أمه بدون اذن مالک، به موضوع تصرف در مال غیر/مراقبت فقهاء از ورود امثالِ روایت «سیف بن عمیره» در مذهب/تعارضِ روایت «سیف بن عمیره» با آیه ﴿فَانکِحُوهُنَّ بِإِذْنِ أَهْلِهِنَّ﴾؛/تعارضِ روایت «سیف بن عمیره» با سایر روایات باب/فرع مُضاف توسّط صاحب جواهر/ نفوذِ إذنِ باکرهای که خود تحت ولایت است/برابر بودن زنان با مردان در حرمتِ تصرّفِ بدون اذن در اموالشان/
خلاصه درس امروز
فرق عقد فضولی با عقد خیاری/تفاوت جریانِ عقد فضولی در بیع و نکاح/تبیینِ چگونگی فضولی شدن عقد، در فروعات مسئله هشتم/فرع اول/ صحت لزومیه عقد و ترتیب آثار آن بر تزوّج طرفینِ عقد توسط ولیّ/فرع دوم/ باطل شدن عقد در صورت تزوّج طرفینِ عقد توسط بیگانه و موت احد الطرفین قبل البلوغ/فرع سوم/ فضولی شدن عقد در صورت تزوّج طرفینِ عقد توسط بیگانه/ادلّه فرع اول مسئله هشتم/ روایت اسماعیل ابن بزیع/ادلّه فرع اول مسئله هشتم/ روایت عبدالله بن صلت/ادلّه فرع اول مسئله هشتم/ روایت محمد بن مسلم/بیان خصائص ماه شعبان آخرین ماه سال اهلِ سلوک/سرِّ قرار دادن ماه رمضان به عنوان اولین ماه سال، در کتب أدعیه و اخلاق/ماه شعبان، آخرین فرصت دریافت هدیه از خداوند/تبیینّ مقام شفاعت پیامبر/بیان مفهوم طریق مَهیع در عبارت «وَ طَرِیقاً إِلَیْکَ مَهْیَعاً» /چند راه زودتر و بی دردسر وارد شدن به بهشت/
مقدمه
وجه الجمع مرحوم کاشف الغطاء بین ادلّه شیخ طوسی و سایر ادلّه باب
همانطوری که ملاحظه فرمودید مرحوم محقق در ذیل فصل سوم یازده مسئله را مطرح کردند، آنچه که در بحث قبل گذشت مسئله هفتم بود.[1] در مسئله هفتم یک نکتهای از مرحوم آقا شیخ حسن کاشف الغطاء در این کتاب شریف انوار الفقاهة مطرح است، ایشان در جمع بین سایر نصوص که میگوید أمه را بدون اذن مولای او نمیشود به عقد انقطاعی درآورد ولو آن مولا زن باشد، با توجه به اینکه روایتهای سهگانهای که از «سیف بن عمیره» نقل شده دلالت میکرد بر اینکه أمه را بدون اذن مولای او میشود به عقد انقطاعی درآورد، میگوید به اینکه أمه اگر مِلک مولای خودش باشد که مرد است، این أمه احکام نکاح او تأمین است و اگر مولای او زن باشد، احکام نکاح او تأمین نیست و رسم بر این بود مولای او که زن هست برای اینکه از درآمد این کنیز استفاده کنند، گاهی اینها را به کارگری مأمور میکردند که اجاره بود و اجرشان را میگرفتند، گاهی اینها را به عقد انقطاعی میدادند که از مَهریه اینها استفاده کنند، تعبیر به اجرت دارد که «فَإِنَّهُنَّ مُسْتَأْجِرَات»[2] یا ﴿فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ﴾.[3] بر اساس نظر مرحوم آقا شیخ حسن کاشف الغطاء روایت «سیف بن عمیره» که میگوید بدون اذن، منظور این است که با اذن صریح لازم نیست، با اذن فحوا میشود این کار را کرد.[4] بنابراین هر دو طایفه روایات اذن را شرط میدانند؛ منتها چون رواج آن عصر این بود که به اذن فحوا این کار را میکردند، روایت «سیف بن عمیره» بر آن حمل شده است. اگر این جمع قابل قبول باشد، یک جمعی است بین روایت «سیف بن عمیره» و سایر نصوص.
تبیین اجمالی مسئله هشتم
مسئله هشتم که مرحوم محقق ذکر میکنند این است: «الثامنة إذا زوّج الأبوان الصغیرین لزمهما العقد فإن مات أحدهما ورثه الآخر و لو عقد علیهما غیر أبویهما و مات أحدهما قبل البلوغ بطل العقد و سقط المَهر و الإرث و لو بلغ أحدهما فرضی لزم العقد من جهته فإن مات عُزِل من ترکته نصیب الآخر فإن بلغ فأجاز أُحلف أنه لم یجز للرغبة فی المیراث و وَرِث و لو مات الّذی لم یجز بطل العقد و لا میراث»؛[5] این عصاره مسئله هشتم.
چگونگی شکل گیری فروع فقهی
طرح این مسائل و فروع فقهی؛ گاهی به این است که چون مشتمل بر یک قاعده است و آن قاعده مستقیماً در کلام خود معصوم(سلام الله علیه) آمده است، این مسئله را اول به صورت یک قاعده کلیه بیان میکنند؛ یک وقت است از خود ائمه(علیهم السلام) سؤال میکردند، چون آنها، گذشته از اینکه معلم حوزهها بودند مرجع فتوا هم بودند، از امام(سلام الله علیه) یک مسئلهای را سؤال میکردند حضرت جواب میداد؛ گاهی کلام امام(سلام الله علیه) به یکی از این دو نحو نیست، فقهاء خودشان این مسائل را مطرح میکنند، برای اینکه آنها مرجع دینی و فقهی مردم هستند، مردم از آنها سؤال میکنند، آنها هم در کتابهای خود مینویسند؛ گاهی هم در اثنای مفاوضات و بحثهای علمی میگویند اگر اینطور شد حکمش آن است، این انحای چهارگانه و مانند آن باعث فرعبندی فقه میشود که «مسئلهٴ کذا، فرع کذا، فرع کذا» نحوه پیدایش و پرورش فروع فقهی به این چهار نحو و مانند آن است.
بیان فروعات موجود در مسئله هشتم
مسئله هشتم این است که در جریان میراث همینکه عقد واقع شده است، یا میراث بالفعل هست، یا «بالقوة القریبة من الفعل» است، یا «بالقوة البعیدة من الفعل»، همینکه عقد واقع شد طرفین صلاحیت ارثبری از یکدیگر را دارند، یا «بالفعل یا بالقوّة القریبة من الفعل یا بالقوة البعیدة من الفعل». بیان مطلب این است که اگر پدرِ این پسر و پدرِ آن دختر که هر دو ولیّ هستند و مصلحت را هم رعایت کردند، اینها را به عقد یکدیگر درآوردند؛ این عقد فضولی نیست، یک؛ عقد خیاری نیست، دو؛ عقد صحیح لازم است، سه؛ و جمیع آثار زوجیّت بر اینها بار است «منها الارث». هر کدام از اینها مُردند آن دیگری ارث میبرد؛ منتها ارثی است که یک هشتم مثلاً ارث میبرد، چون فرزندی در کار نیست؛ پس طرفین از یکدیگر ارث میبرند و اگر یک وقتی پدر این و پدر آن که ولایت دارند این دختر و پسر را عقد کردند؛ ولی یکی از اینها دارای عیبی هست که موجب فسخ است، این عقد صحیح است و فضولی نیست، ولی خیاری است، لازم نیست؛ با این حال هر کدام از این دو نفر بمیرند دیگری ارث میبرد، چون زوجیت است.
فرق عقد فضولی با عقد خیاری
فرق اساسی عقد فضولی با عقد خیاری در بحث قبل گذشت در عقد فضولی تا صاحب آن اجازه ندهد این عقد اثر ندارد، در عقد خیاری تا ذو الخیار فسخ نکند این عقد همچنان مؤثر است؛ بنابراین کل واحد زوج و زوجه یکدیگر هستند و آثار زوجیت بار است که «منها الارث». پس و لو عقد هم عقد خیاری باشد آثار ارث بار است. اگر چنانچه پدر این و پدر آن عقد نکردند، بیگانه عقد کردند، این میشود فضولی و اگر فضولی شد این عقد فقط صحت تأهّلیه دارد. در عقد فضولی زوجین «بالقوة البعیدة من الفعل» زوج یکدیگر هستند، در عقد لازم «بالفعل» زوج یکدیگر هستند، در عقد خیاری هم باز «بالفعل» هستند، اگر یک مقداری قوه باشد آن قوه هم «بالقوة القریبة من الفعل» است، کل واحد زوج یکدیگر هستند؛ ولی در جریان فضولی «بالقوة البعیده» از فعل زوج یکدیگر هستند، فقط صحت تأهّلیه دارند؛ یعنی اگر بیگانه این پسر را به عقد آن دختر و دختر را به عقد این پسر درآورد، این فقط عقدش صحیح است؛ یعنی ایجاب و قبول صحیح است، صحت تأهّلیه دارد که اگر «من بیده عقدة النکاح»[6] اجازه بدهد این عقد اثر میکند؛ ولی مادامی که اجازه نداد اثر ندارد، چون صحت تأهلیه دارد. اگر چنانچه احدهما بالغ شد و اجازه داد، نسبت به او میشود صحیح، عقد زوجیت حاصل میشود.
تفاوت جریانِ عقد فضولی در بیع و نکاح
و قبلاً هم ملاحظه فرمودید در جریان اجازه عقد فضولی نکاح، وجود مجیز بالفعل لازم نیست، عقد فضولی باب بیع آنجا رواج این بود که اگر شخصی مال کسی را فروخته و آن مالباخته فعلا موجود است و صلاحیت اجازه دارد، مجیز بالفعل است، اگر بفهمد که مال او را فروخته و به سود اوست، میتواند اجازه بدهد و این عقد میشود فضولی؛ ولی در مقام ما که هر دو طفل هستند، یک عقد فضولی است که ما مجیز بالفعل نداریم؛ یعنی نه این پسر که نابالغ است صلاحت اجازه دارد و نه آن دختر که بالغ نیست صلاحت اجازه دارد، در نتیجه عقدی است فضولی و بدون مجیز.
برخیها خواستند بگویند این عقد فضولی با سایر عقود فضولی چون فرق دارد این یکی باطل است. در بحثهای قبلی اشاره شد که ما سندی نداریم که عقد فضولیای صحیح است که مجیز آن بالفعل وجود داشته باشد، نه! مجیزش بالقوه هم وجود داشته باشد هم کافی است. این پسر و آن دختر «بیدهما عقدة النکاح» است، در آینده و فعلاً صلاحیت اجازه دادن ندارند، برای اینکه بالغ نیستند، رشد ندارند، همینکه به بلوغ رسیدند صلاحیت اجازه را پیدا میکنند؛ پس این عقد محذوری ندارد.
تبیینِ چگونگی فضولی شدن عقد، در فروعات مسئله هشتم
اگر بیگانه این پسر را برای آن دختر و آن دختر را برای این پسر عقد کرد، این عقد نکاح میشود فضولی، وقتی عقد نکاح فضولی شد، چون «بالقوة البعیدة من الفعل» نکاح است و زوج یکدیگر هستند، آثار زوجیت بار نیست و ارث نمیبرند. اگر احدهما بالغ شد و راضی شد به این کار و اجازه داد، این عقد از طرف او صحیح است، چون در بحث فضولی ملاحظه فرمودید گاهی اصیل از دو طرف است، گاهی فضولی از دو طرف است، گاهی فضولی از طرف زوج است نه زوجه، گاهی بالعکس؛ مسئله عقد چهار صورت دارد. در عقد فضولی ملفّق ممکن است یک طرف اصیل باشد و یک طرف فضولی، در اینجا گرچه هر دو طرف فضولی است، ولی احدهما بالغ شد و اجازه داد، پس این میشود اصیل و اجازه داد و دیگری همچنان به فضولیت خود باقی است، پس اگر احدهما بالغ شد و اجازه داد از طرف او این نکاح صحیح است؛ اگر چنانچه همین کسی که بالغ شد و اجازه داد قبل از اینکه آن دیگری بالغ بشود بمیرد، چون این عقد صحت تأهّلیه دارد، مقداری از اموال او را نگه میدارند تا طرف دیگر بالغ بشود و از جریان باخبر بشود، اگر اجازه بدهد میشود زوجه این مرد، چون کشف میکند که از سابق زوجه او بود و ارث میبرد، لکن چون در معرض تهمت مال است، اگر آن طرف بالغ شد و به او گفتند که تو را به عقد فلان کس درآوردند و فلان کس همسر تو بود و فلان کس بالغ شد و راضی شد، آیا شما اجازه میدهید یا اجازه نمیدهید؟! اگر او به طمع مال بخواهد اجازه بدهد این اجازه نافذ نیست، اگر اجازه او به طمع مال نباشد، بلکه واقعاً دارد اجازه میدهد، این اجازه نافذ است؛ لذا فرمودند اگر بالغ شد «اُحلف» به او سوگند میدهند، سوگند یاد کند که من اگر راضی هستم نه برای آن است که سهم الارثی داشته باشم، بلکه اصل این کار را من قبول دارم و سوگند یاد میکند، اگر سوگند یاد کرد که من راضی هستم؛ آن وقت از اجازه زوجیّت او کشف میشود که سابق زوجیت بود و ارث میبرد
.
فرع اول/ صحت لزومیه عقد و ترتیب آثار آن بر تزوّج طرفینِ عقد توسط ولیّ
آنچه که در این فرع هشتم آمده مطابق با نصوصی است که حالا میخوانیم؛ البته بعضی از اینها معارض هم دارد. عبارت ایشان این است «إذا زوّج الأبوان الصغیرین» دیگر اینجا عقد، عقد تام است، ولایت حاصل شده است. از صحت تأهّلیه گذشته، از عقد خیاری گذشته، عقد صحیحِ بالفعلِ لازم است. آنگاه «لَزِمهما العقد فإن مات أحدهما ورثه الآخر» بدون قَسم، چون زوجه اوست، چون ولیّ او را عقد کرده است. این فرع اول.
فرع دوم/ باطل شدن عقد در صورت تزوّج طرفینِ عقد توسط بیگانه و موت احد الطرفین قبل البلوغ
فرع دوم این است که: «و لو عَقَد علیهما غیر أبویهما»؛ یعنی فضول! این عقد بشود عقد فضولی. عقد فضولی ملاحظه فرمودید فقط صحت تأهّلیه دارد؛ یعنی ایجاب و قبول آن درست است، وگرنه هیچ مَحرمیتی، نقل و انتقالی در کار نیست. «ولو عَقَد علیهما غیر أبویهما و مات أحدهما قبل البلوغ بطل العقد»، برای اینکه در عقد فضولی اگر یکی از دو طرف بمیرد جا برای اجازه نیست، پس این عقد باطل است؛ یعنی صحت تأهّلیه را از دست میدهد و چون عقد باطل شد «سقط المهر و الإرث»، برای اینکه رجوعی در کار نیست.
فرع سوم/ فضولی شدن عقد در صورت تزوّج طرفینِ عقد توسط بیگانه
«و لو بلغ أحدهما»؛ یکی از این دو صغیر بالغ شد و راضی شد به این عقد فضولی و این اجازه هم کاشف است؛ یعنی از قبل این زوجیّت حاصل شد، «لزم العقد من جهته» از ناحیه او عقد لازم است، برای اینکه اقرار کرده به این کار، این کار را پذیرفته باید به لوازمش هم ملتزم باشد. فرمود به اینکه اگر این باشد باید «أحلف»؛ اما «و لو مات الذی لم یجز بطل العقد و لا میراث»؛ آنکه اجازه نداد و مُرد، دیگر عقدی در کار نیست، مَهری در کار نیست، ارثی در کار نیست.
این مسئله هشتم در روایات ما آمده، احیاناً بعضی از روایات هم ممکن است معارض داشته باشد، لکن آن روایاتی که مطابق با قواعد هست برابر آن، عمل میشود و اصحاب هم اینچنین عمل کردند و اگر یک چیزی برخلاف اینهاست، آن باید توجیه بشود. وسائل جلد بیستم، صفحه 275، باب شش از ابواب عقد نکاح، این فروعات را به همراه دارد: «بَابُ ثُبُوتِ الْوِلَایَةِ لِلْأَبِ وَ الْجَدِّ لِلْأَبِ خَاصَّةً مَعَ وُجُودِ الْأَبِ لَا غَیْرِهِمَا»، برای بیگانه ولایت نیست، «عَلَی الْبِنْتِ غَیْرِ الْبَالِغَةِ الرَّشِیدَةِ وَ کَذَا الصَّبِیُ»؛ یعنی پدر و جدّ پدری بر دختر و بر پسر که بالغ نیستند ولایت دارند.
ادلّه فرع اول مسئله هشتم/ روایت اسماعیل ابن بزیع
روایت اول این است: «مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَی عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ بْنِ بَزِیعٍ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ عَلَیه السَّلام عَنِ الصَّبِیَّةِ یُزَوِّجُهَا أَبُوهَا»، پدر این دختر او را به عقد کسی درمیآورد؛ «ثُمَّ یَمُوتُ» خود این پدر میمیرد «وَ هِیَ صَغِیرَةٌ» این دختر هنوز بالغ نشده! «فَتَکْبَرُ» بعد بالغ میشود «قَبْلَ أَنْ یَدْخُلَ بِهَا زَوْجُهَا یَجُوزُ عَلَیْهَا التَّزْوِیجُ أَوِ الْأَمْرُ إِلَیْهَا»؛ پدر مُرد و این بالغ شد، آیا این زوجیّت و این نکاح ثابت است یا متزلزل؟ این تزویج صحیح است یا نه؟ مستقر است یا نه؟ «قَالَ یَجُوزُ عَلَیْهَا تَزْوِیجُ أَبِیهَا»؛ طبق اطلاق این حکم که این تزویج صحیح است، اگر این تزویج صحیح است؛ نفقه هست، کسوه هست، مَهر هست، ارث هست، همه احکام هست. اگر امام بفرماید این زن زوجه اوست، این اطلاق شامل ترتیب جمیع احکام فقهی است؛ یعنی هم مَحرمیت هست، هم جواز نکاح هست، هم مسکن هست، هم نفقه هست، هم مَهر هست و هم ارث. این روایت را مشایخ ثلاثه(رضوان الله علیهم) نقل کردند، غیر از مرحوم کلینی،[9] مرحوم صدوق هم نقل کرد،[10] مرحوم شیخ طوسی هم نقل کرد.[11]
ادلّه فرع اول مسئله هشتم/ روایت عبدالله بن صلت
روایت سوم این باب باز این است که عبد الله بن صلت سؤال میکند از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) «عَنِ الْجَارِیَةِ الصَّغِیرَةِ یُزَوِّجُهَا أَبُوهَا لَهَا أَمْرٌ إِذَا بَلَغَتْ»؛ ولی او این را به عقد کسی درمیآورد، حالا که بالغ شد این میتواند به هم بزند؟ «قَالَ لَا لَیْسَ لَهَا مَعَ أَبِیهَا أَمْرٌ»، چون ولایت داشت. اگر بنا بود غبطه او را رعایت بکند، کرد و اگر بنا بود که مفسدهای در کار نباشد، نیست؛ فرض این است واجد جمیع شرایط ولایت بود. ولایت یک سلسله شرایطی دارد، همه شرایط محقق شد، دیگر او حق ندارد این عقد نکاح را به هم بزند: «قَالَ وَ سَأَلْتُهُ عَنِ الْبِکْرِ إِذَا بَلَغَتْ مَبْلَغَ النِّسَاءِ أَ لَهَا مَعَ أَبِیهَا أَمْرٌ قَالَ لَیْسَ لَهَا مَعَ أَبِیهَا أَمْرٌ مَا لَمْ تَکْبَرْ»؛[12] مادامی که بالغ نشد تحت ولایت هست، وقتی کاری که ولیّ انجام داد، مثل کار خود اصیل است. بنابراین جمیع آثار زوجیّت بر آن بار است، یکی از آن آثار مسئله عقد است، یکی از آنها مسئله مَهر است و مانند آن.
ادلّه فرع اول مسئله هشتم/ روایت محمد بن مسلم
روایت هشتم این باب به این صورت است، محمد بن مسلم میگوید: «سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ» از وجود مبارک امام باقر(سلام الله علیه) سؤال کردم «عَنِ الصَّبِیِّ یُزَوَّجُ الصَّبِیَّةَ»؛ آیا میتوان پسر نابالغ را به عقد دختر نابالغ درآورد و مانند آن؟ حضرت فرمود: «إِنْ کَانَ أَبَوَاهُمَا اللَّذَانِ زَوَّجَاهُمَا»، اگر پدر این و پدر آن، اینها را به عقد یکدیگر درآورد «فَنَعَمْ جَائِزٌ»؛ یعنی «نافذٌ» این زوجیت هست، «وَ لَکِنْ لَهُمَا الْخِیَارُ إِذَا أَدْرَکَا» که این قبلاً به عنوان معارض ذکر شده است بعد توجیه شد. «فَإِنْ رَضِیَا بَعْدَ ذَلِکَ فَإِنَّ الْمَهْرَ عَلَی الْأَبِ قُلْتُ لَهُ فَهَلْ یَجُوزُ طَلَاقُ الْأَبِ عَلَی ابْنِهِ فِی صِغَرِهِ قَالَ لَا»؛[13] این روایت به عنوان معارض در بحثهای قبل مطرح شد و رد شد. این «أحلف» در بعضی از نصوص هست که ـ إنشاءالله ـ اگر لازم باشد آن روایت را میخوانیم.
بیان خصائص ماه شعبان آخرین ماه سال اهلِ سلوک
ماه مبارک شعبان یک خصیصهای دارد که آن خصیصه در ماه پُربرکت رجب نبود، چه اینکه در ماه پُر برکت رمضان هم نیست. ماه شعبان به نظر کسانی که اهل راه هستند آخرین ماه سال است. تاریخ را بعضیها از محرّم تا محرّم شروع میکنند، بعضی از فروردین تا فروردین شروع میکنند؛ اما آنها که اهل راه هستند، تاریخ آنها از اول ماه مبارک رمضان است تا آخر ماه شعبان، ماه شعبان آخرین ماه سال اعتقادیشان، اخلاقیشان، فقهیشان، حقوقیشان، دینیشان است، آخر سال است، سال بعد را از اول ماه مبارک رمضان شروع میکنند. شما در این کتابهای اخلاقی ابنطاووس و دیگران را ملاحظه بفرمایید، اینها اعمال سنه را که ذکر میکنند، اول از ماه مبارک رمضان شروع میکنند،
سرِّ قرار دادن ماه رمضان به عنوان اولین ماه سال، در کتب أدعیه و اخلاق
ماه مبارک رمضان اول سال است؛ سرّش دو چیز است: یکی دعاها، یکی روایات؛ چه در دعاها چه در روایات از ماه مبارک رمضان به عنوان «رأس السنة»، از ماه مبارک رمضان به «غُرَّةُ الشُّهُور» یاد میشود. دعای روز اول ماه مبارک رمضان، نه دعای دو سه سطری، دعای سه چهار جملهای، آن دعای مبسوط ماه مبارک رمضان این است که ما عرض میکنیم خدایا! این «غُرَّةُ الشُّهُور» است؛[14] یعنی سال که دوازده ماه است، این اولین ماه است. هر سال اوّلی دارد: «رَأسُ السَّنَة» ماه مبارک رمضان است.[15] برابر روایت و دعا که ماه مبارک رمضان را «غُرَّةُ الشُّهُور» یا «رَأسُ السَّنَة» شمردهاند، این آقایان نظیر ابنطاووسها و حلیها، اینها که در مسیر اخلاق و تهذیب نفس بودند سال اعتقادی خود را اول ماه مبارک رمضان قرار میدادند و ماه شعبان آخر سال آنها است و چون آخر سال است تمام رفتار خود را بررسی میکردند که سود و زیانشان مشخص بشود، چون هر تاجری آخر سال تمام بررسیهایش را میکند که ضرر کرده یا نکرده؟ این ﴿یَرْجُونَ تِجَارَةً لَن تَبُورَ﴾[16] هست؟ نیست؟ ﴿هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلَی تِجَارَةٍ تُنجِیکُم﴾[17] از این تجارت سود بردند یا نبردند؟ لذا تمام تلاش و کوشش اینها در ماه شعبان است که ببینند کم آوردند، نیاوردند، جبران بکنند. این یک مطلب.
ماه شعبان، آخرین فرصت دریافت هدیه از خداوند
شما در اشعار کسانی هم که در مسیر ابنطاووسها و اینها حرکت میکنند ببینید که برای ماه شعبان حساب خاصی قائل هستند. حافظ میگوید به اینکه: ماه شعبان منه از دست قدح کاین خورشید ٭٭٭ از نظر تا شب عید رمضان خواهد شد[18] یعنی ماه شعبان را دریاب! همین چند روز را دریاب! آخر سال تو هست، بعد دیگر خبری نیست. در ماه مبارک رمضان خبری نیست، در ماه مبارک رمضان چیزی به انسان نمیدهند، بلکه در ماه مبارک رمضان از انسان چیزی میخواهند. فقط شب عید فطر است که جایزهها را میدهند، وگرنه ماه مبارک رمضان مدام نخور! نخور! نخور! نخور! فلان کار را نکن! فلان کار را نکن! فلان کار را نکن! فلان کار را نکن! فلان کار را بکن! فلان کار را بکن! ماه مبارک رمضان ماه وصال نیست، ماه راه است. «ماه شعبان مده از دست قدح که این خورشید»، این خورشیدِ وصال اگر در ماه شعبان نصیب تو نشد و او را ندیدید، در ماه مبارک رمضان نمیبینید، فقط در شب عید میبینید! ماه شعبان منه از دست قدح کاین خورشید ٭٭٭ از نظر تا شب عید رمضان خواهد شد
این خورشید وصال اگر غروب کرد فقط شب عید فطر میتوانید ببینید، چون شب عید فطر جایزهها را میدهند، «لیلة الجوائز» است، شب عید فطر کمتر از شب قدر نیست؛ روز عید فطر هم روز جوائز است، وصال برای آن است. آنها گفتند «صُمْ لِلرُّؤیَة»[19] همین معنا را گفتند؛ البته حکم فقهیاش هم سرجایش محفوظ است؛ یعنی رؤیت قمر. پس تمام تلاش و کوشش در ماه شعبان این است که انسان حساب سال را برسد، بعد ماه مبارک رمضان آغاز سال بعد است.
اهمیّت ادعیۀ ماه شعبان
مطلب دیگر این است که این صلوات و همچنین آن مناجات، اینها خیلی وقت نمیگیرد، آن مناجات را اگر خیلی هم به طور عادی و تأنیّ بخواند ده دقیقه است، این باید جزء برنامه هر روز ما باشد، اینطور نباشد که گاهی باشد، درس و بحث خوب است؛ اما همه کارها با درس و بحث حل نمیشود، به هر حال اینها راهی است که به ما نشان دادند. در این صلواتی که عند الزوال هست خیلی راهگشاست، ببینید وقتی یک چیزی به ما آدرس دادند؛ یعنی راه باز است؛ حالا کسی که مسئول حرم است انسان از او سؤال میکند که آقا! حرم راهش چیست؟ میگوید این همه راه وسیع هست، آنجا مضیّفخانه هم هست، اینجا زیارت هم هست، اینجا استراحتگاه هم است آنجا ناهار هم پذیرایی میکنند، این را وقتی که یک مسئول خود حرم بگوید این یعنی چه؟ یعنی اگر بیایید پذیرایی میشوید. یک وقتی میگویند راه حرم کجاست؟ میگویند فلان خیابان است. یک وقتی خود مسئول حرم میگوید آقا! این راه هست، آنجا مضیّفخانه است، آنجا پذیرایی میکنند؛ یعنی جای پذیرایی است، این صلوات[20] اینطور است به ما گفتند بخوانید و این جملهها را بگویید. پیغمبر و اولاد پیغمبر(علیهم السلام) را با اوصاف فراوانی در همین صلوات معرفی میکند، اینها طیبین هستند، اینها ابرار هستند، اینها فُلک نجات هستند، فُلک جاریه هستند، سفینه نجات هستند، همه این فضائل برای اینها هست، ما چه بهرهای میبریم؟ اینها که فُلک جاریه هستند در «اللُّجَجِ الْغَامِرَةِ» سفینه نجات هستند، طیبین هستند، ابرار هستند، همه اینها هستند. سهم ما چیست؟ سهم ما را هم در پایان همین بخش مشخص کردند؛ خود آنها گفتند که شما اینها را از خدا بخواهید؛ یعنی اگر بخواهید میدهند. پس برای آنها این اوصاف فراوان را ذکر کردند، سهم ما هم این است که به ما گفتند اینها را بخواهید؛ یعنی اینها میدهند.
تبیینّ مقام شفاعت پیامبر
یکی از چیزهایی که گفتند بخواهید این است که به ما گفتند از ذات اقدس الهی بخواهید که «وَ اجْعَلْهُ لِی شَفِیعاً مُشَفَّعاً» درباره خود پیغمبر وقتی او هست سیزده معصوم دیگر هم همینطور هستند «وَ اجْعَلْهُ لِی شَفِیعاً مُشَفَّعاً». برخیها شفاعت نمیکنند، برخیها بر فرض هم شفاعت بکنند مربوط به پذیرش الهی است، همه شفعاء مشفَّع نیستند، آنهایی که شفاعتشان قبول میشود و پذیرفته میشود، به آنها گفته میشود «قِف تَشفَع لِلنَّاس»[21] و عبارت «تُشفّع» هم دارد که هر دو مجزوم به آن امر است، بایست و شفاعت بکن! چرا بایست؟ برای اینکه شفاعت بکنی. دیگر «تشفَعُ» نیست آن مجزوم به این امر است «قِف تَشفَع» که اگر شفاعت کردی، «تشفَّع» آن هم مجزوم است؛ یعنی شفاعتت مقبول است. شفیعِ مشفَّع به آن شفیعی میگویند که شفاعتش مقبول است. به ما گفتند از خدا سبحان بخواهید «وَ اجْعَلْهُ لِی شَفِیعاً مُشَفَّعاً» این درست است
بیان مفهوم طریق مَهیع در عبارت «وَ طَرِیقاً إِلَیْکَ مَهْیَعاً»
«وَ طَرِیقاً إِلَیْکَ مَهْیَعاً» طریق مَهیع چیست؟ یک وقت است انسان میگوید به اینکه صراط مستقیم «أَدَقُّ مِنَ الشَّعْرِ» است «وَ أَحَدُّ مِنَ السَّیْفِ»[22] درست هم هست، خیلی باریک است صراط مستقیم! یک وقت است میگویند این راهی که شما میخواهید بروید یک راه بیابانی است. قبلاً راه بین کربلا و نجف اینطور بود، جاده نبود، از هر جای نجف حرکت میکردید به کربلا میرسیدی، یک بیابانی بود، الآن هم همینطور است؛ منتها یک مقداری بسته شده است. پس راه یا خیابان مشخص است، اتوبان است، یک راه معینی است یا نه، یک بیابان وسیعی است راه است. برای برخیها این صراط «أَدَقُّ مِنَ الشَّعْرِ» است، از مو باریکتر است؛ تا انسان تشخیص راه را بدهد سخت است، وسیله ندارد سخت است، همراه ندارد سخت است تنها باید برود، زاد و راحله ندارد سخت است؛ لذا «أَدَقُّ مِنَ الشَّعْرِ» است. برای بعضیها این راه مثل بیابان است؛ آن راهی که خیلی وسیع است و باز است به آن میگویند: «طریق مَهیع» این مَهیع و مَهیعه راه باز و بیابان و میدان وسیع را میگویند. یکی از مواقیت حج «جُحْفه» است، «جُحْفه» قبلاً اسمش جُحْفه نبود مَهیعه بود، حاجیها که میآمدند، یک بیابان وسیعی بود که آنجا احرام میبستند، بعد از اینکه سیل آمد، مقداری از این زمین وسیع را بُرد و اجحافی در این زمین رخ داد، شده «جُحْفه»، وگرنه اصل این میقات اسمش مَهیعه بود؛ یعنی جای وسیع و بیمانع. بعد از این که یک مقدارش را سیل بُرد و معدوم شد، نزد عربها شده «جُحْفه». آن راهی که خیلی وسیع است و همه میتوانند بروند و همراهان زیادند، انسان نمیماند، اگر یک جایی هم مشکل داشته باشد هزارها نفر هستند او را همراهی میکنند، این را میگویند طریق مَهیع. ما در این صلوات نیمروز عرض میکنیم: «وَ طَرِیقاً إِلَیْکَ مَهْیَعاً»؛ یک راه بازی قرار بدهید تا هیچ مشکلی برای ما پیش نیاید. یک وقتی میگوییم ما وقت نداشتیم، بچه ما مریض بود، همسر ما مریض بود، پدر ما مریض بود، برادر ما مریض بود، اینها نیست. چون هر کدام از اینها پیش بیاید میشود صراط «أَدَقُّ مِنَ الشَّعْرِ»؛ آن راهی مَهیع است که هیچ مانعی نداشته باشد و هر مانعی باشد یک عدهای هستند مشکل را حل میکنند، این میشود آسان.
چند راه زودتر و بی دردسر وارد شدن به بهشت
این برابر اینکه ﴿فَأَمَّا مَنْ أَعْطَی وَ اتَّقَی ٭ وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنَی ٭ فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْرَی﴾[23] اینطور میشود، آن وقت همه درجات را هم میبرد، فیوضات را هم میبرد، به آسانی هم میرود، سخت نیست برای او. بعضیها با دشواری به بهشت میروند؛ بعضیها به آسانی به بهشت میروند، این صلوات به ما میگوید از خدا بخواهید به آسانی وارد بهشت بشوید و هیچ مانعی برای آدم پیش نیاید، حالا اگر کسی مشکلی نداشت، پایش درد نمیکرد، فلان نماز شب خواند این ثوابش کمتر است؟ نه! اگر چهارتا مشکل داشت، چهارتا همسایه بدی داشت، باز هم نماز شب خواند او ثوابش بیشتر است؟ اینطور نیست! بعضی به آسانی نماز شب را میخوانند، بعضیها برایشان چهارتا درد سر هست، یک وقتی چراغ خاموش میشود، یک وقتی کسی در میزند، اینطور نیست که حالا اگر کسی در زد چهارتا مشکلی برایش پیش آمد، ثوابش بیشتر باشد! «أَفْضَلُ الْأَعْمَالِ أَحْمَزُهَا»[24] و مانند آن، خود عمل هر اندازه ثواب دارد هست. بنابراین گاهی ممکن است انسان به آسانی وارد بهشت بشود، این همین است: «وَ طَرِیقاً إِلَیْکَ مَهْیَعاً» بدون مانع؛ نه ما مزاحم کسی باشیم و نه کسی مزاحم ما باشد، این نعمتی است، انسان به هر حال چهارتا زحمت برای دیگری ایجاد میکند، یا دیگری چهارتا زحمت برای انسان ایجاد میکند! راه همان راه است، میخواهد به حرم برود چهار نفر مزاحم او هستند، جا تنگ است، یا نماز جماعت میخواهد برود، نماز جمعه میخواهد برود، یک وقتی بدون رنج تمام وسائل برایش فراهم است، اینطور نیست که ثوابش کمتر یا کم باشد. این «وَ طَرِیقاً إِلَیْکَ مَهْیَعاً» آن وقت انسان هم به آسانی این اعمال را انجام میدهد، هم به سلامت وارد بهشت میشود ـ إنشاءالله ـ نصیب همه بشود./424/907/س
پاورقی:
[1] شرائع الإسلام فی مسائل الحلال و الحرام(ط-اسماعیلیان)، المحقق الحلی، ج2، ص223.
[2] الکافی-ط الإسلامیة، الشیخ الکلینی، ج5، ص452.
[3] نساء/سوره4، آیه24.
[4] أنوار الفقاهة(کتاب النکاح)، الشیخ حسن کاشف الغطاء، ص37 و 38.
[5] شرائع الإسلام فی مسائل الحلال و الحرام(ط-اسماعیلیان)، المحقق الحلی، ج2، ص223.
[6] بقره/سوره2، آیه237.
[7] الکافی-ط الإسلامیة، الشیخ الکلینی، ج7، ص169.
[8] انفال/سوره8، آیه75.
[9] الکافی-ط الإسلامیة، الشیخ الکلینی، ج5، ص394.
[10] من لا یحضره الفقیه، الشیخ الصدوق، ج3، ص395.
[11] تهذیب الأحکام، الشیخ الطوسی، ج7، ص، ص381.
[12] وسائل الشیعة، الشیخ الحرالعاملی، ج20، ص276، ابواب عقدالنکاح و اولیاء العقد، باب6، ط آل البیت.
[13] وسائل الشیعة، الشیخ الحرالعاملی، ج20، ص277 و 278، ابواب عقدالنکاح و اولیاء العقد، باب6، ط آل البیت.
[14] الکافی-ط الإسلامیة، الشیخ الکلینی، ج4، ص66.
[15] تهذیب الأحکام، الشیخ الطوسی، ج4، ص333.
[16] فاطر/سوره35، آیه29.
[17] صف/سوره61، آیه10.
[18] حافظ، غزل شماره 164.
[19] تهذیب الأحکام، الشیخ الطوسی، ج4، ص159.
[20] مصباح المتهجد، الشیخ الطوسی، ج1، ص829.
[21] بحار الأنوار-ط موسسه الوفاء، العلامه المجلسی، ج8، ص56.
[22] الکافی-ط الإسلامیة، الشیخ الکلینی، ج8، ص312.
[23] لیل/سوره92، آیه5 و 7.
[24] بحار الأنوار-ط موسسه الوفاء، العلامه المجلسی، ج67، ص191.