به گزارش سرویس مکتب دفاعی پایگاه اطلاع رسانی وسائل؛آیت الله محمد مهدی شب زنده دار، صبح شنبه، یازدهم اردیبهشت 1395 در جلسه 85 درس خارج فقه امر به معروف و نهی از منکر در دار التلاوه مسجد اعظم قم، عینی یا کفایی بودن امر به معروف را مطرح نمودند که بحث مهمی دیگری است که پس از اصل وجوب امر به معروف علماء بدان پرداختهاند.
خلاصه مباحث گذشته:
بحث در این بود که: آیا وجوب عینی است یا کفایی؟ گفتیم: چهار نظریه مطرح است.
شبهة بیفایدهبودن این بحث
قدیقال که بحث از عینی یا کفاییبودن امر به معروف، لایترتب علیه اثر پس بحث بلافائدهای است؛ چون علی کلا القولین (چه عینی و چه کفایی) در صورتی که بعضی قیام کنند و آن قیام مؤثر واقع بشود و معروف اتیان بشود، این وظیفه ساقط است؛ چون موضوعی برای وجوب باقی نمیماند. و اگر همه ترک کردند، علی کلا القولین، همه معاقبند. و اگر برای بعضی افراد، شرایط موجود نیست، علی کلا القولین چیزی بر چنین افرادی نیست. بنابراین طرح این مسأله که «کفایی است یا عینی؟»، ثمرهای ندارد که اقوال مختلف را بررسی کنیم.
این «قدیقال» را در کتب سلف ندیدهایم، ولی برخی فقهای معاصر همین عدم فایده را فرمودهاند. ولی بزرگان سلف اصل اشکال در ذهنشان بوده و لذا برای این بحث ثمره مطرح کردهاند. تعجب است که با وجود کلمات سلف در این باره، چرا برخی معاصرین این اشکال را وارد دانستهاند؟
پاسخ: در دو جا فایده دارد
جواب این است که یترتّب علیه الأثر. این، درست است که قول به عینیبودن و کفاییبودن، در دو جا، در «اثر» اشتراک دارد؛ همین که همه ترک کردهاند، یا کسی اقدام کرده و نتیجهبخش بودهاست. اما جاهایی هست که اثر ظاهرمیشود:
قبل از اقدام دیگران
و آن، قبل از اقدام است؛ در ابتدای امر، وقتی همه میبینند دارد منکری واقع میشود و همه هم احتمال اثر میدهند و تحقق احتمال اثر را هم متوقف بر ضمّ گفتهها نمیدانند، اگر بگوییم: «عینی است»، باید همه بگوییم.
با وجود حجت بر اقدام دیگران
و تارتاً علم داریم به انجامش، یا انجامش علمی است؛ مثلاً بیّنه قائم میشود بر این که انجام شده، یا مثلاً بینه داریم که دیگری این کار را خواهدکرد، یا کسی میگوید دارد میرود بگوید (و شهادت یک نفر را هم در موضوعات کافی میدانیم)، در اینجا هم اگر واجب عینی است، تکلیف از عهدة من ساقط نیست و من هم باید بگویم.
پس بنابراین این بحث، بحث مفیدی است.
ادلة داله بر کفاییبودن
ادلهای که طرفین اقامه کردهاند، در پنج دسته قرارمیگیرد: کتاب، سنت، عقل، سیره، و اصل.
کتاب
به آیات مختلفی از کتاب استنادشده:
1- ولتکن منکم امة
وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ
مقدمة اول: «من» برای «تبعیض» است
الف) استظهار از خود آیه
تقریب استدلال، به این است که سه احتمال بدوی دربارة «من» در این آیه هست:
احتمال اول: تبیینیه
مانند: «ولتکن لی منک صدیق»؛ این «من» برای تبیین است؛ یعنی ولتکن لی صدیق که آن صدیق، خودت هستی.
احتمال دوم: نشویه
یک احتمال این است که نشویه باشد؛ یعنی از ناحیة شما نشئت بگیرد که یدعون إلی الخیر.
این دو احتمال ولو محتمل است، ولی نیاز به قرینه دارد.
احتمال سوم: تبعیضیه
ظاهر این «من» تبعیضیه است، نه تبیینیه یا نشویه.
ب) به برکت استظهار معصومین
ممکن است کسی اباکند از این که بگوید: «این «من» ظهور در «تبعیض» دارد»؛ یا به این نحو که گفت: «ظهور در تبیینیه یا نشویه دارد»، یا به این نحو که گفت: تردید دارد و نمیداند: «در کدام معنی ظاهر است؟». راه دیگر این است که این مقدمة اولی را به برکت روایت مسعدةبنصدقه «تبعیضیه» را اثبات کنیم که امام این «من» را للتبعیض گرفتند:
وَ- بِهَذَا الْإِسْنَادِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ وَ سُئِلَ عَنِ الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیِ عَنِ الْمُنْکَرِ أَ وَاجِبٌ هُوَ عَلَى الْأُمَّةِ جَمِیعاً فَقَالَ لَا فَقِیلَ لَهُ وَ لِمَ قَالَ إِنَّمَا هُوَ عَلَى الْقَوِیِّ الْمُطَاعِ الْعَالِمِ بِالْمَعْرُوفِ مِنَ الْمُنْکَرِ لَا عَلَى الضَّعِیفِ الَّذِی لَا یَهْتَدِی سَبِیلًا إِلَى أَیٍّ مِنْ أَیٍّ یَقُولُ مِنَ الْحَقِّ إِلَى الْبَاطِلِ وَ الدَّلِیلُ عَلَى ذَلِکَ کِتَابُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ قَوْلُهُ وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ فَهَذَا خَاصٌّ غَیْرُ عَامٍّ کَمَا قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ- وَ مِنْ قَوْمِ مُوسى أُمَّةٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ یَعْدِلُونَ وَ لَمْ یَقُلْ عَلَى أُمَّةِ مُوسَى وَ لَا عَلَى کُلِّ قَوْمِهِ وَ هُمْ یَوْمَئِذٍ أُمَمٌ مُخْتَلِفَةٌ.
پس امام از واژة «من» «تبعیض» فهمیدهاند. پس مقدمة اول اگر از راه استظهار خودمان از آیه استفاده نشود، از راه استظهار امام از آیه اثبات میشود.
مقدمة ثانیه: وجوب بر بعض، لسان جعل کفایی است
این آیه بعد از فرض «تبعیض» دارد مطلبی را میفرماید:
اگر این آیه در مقام تشریع باشد
اگر تشریع باشد، یعنی بر بعضی از شما واجب است. که این لسان، جعل کفایی است نه عینی. پس چون این آیه در مقام «تشریع اصل وجوب امر به معرف» است، پس میفرماید: «بر بعضی از شما واجب است.»، و این لسان، لسان واجب کفایی است.
این بیان، متناسب است با مسلک کسانی که قائلند به این که: «وجوب کفایی، ماهیتش جعل وجوب بر بعض است.»، حتی گفتهاند: «بعض غیرمعین» که حتی عندالله هم مشخص نیست چه کسی است.
اگر در مقام کیفیت امتثال باشد
بیان دوم این است که این آیه، تأسیس است؛ بعد از فرض وجوب، خدای متعال دارد میفرماید: «حالا که واجب است، یکی از شما انجام بدهد.»، این لسان که «یکی انجام بدهد»، نشان میدهد که امتثالش بر همه واجب نیست، اگرچه جعلش بر همه بودهاست.
پس اگرچه آیة شریفه در مقام جعل بر بعض نیست، ولی چون در مقام «بعث بر امتثال» امتثال را از بعض خواسته، معلوم میشود که آن واجب مفروض، بر همه واجب نبوده. مثل این است که نماز میتی که بر همه واجب شده را شارع بفرماید: «یک نفر برود نماز میت را بخواند»، یا مثلاً اگر شارع بگوید: «یک نفر نمازظهر بخواند»، معلوم میشد که در مقام امتثال، اتیان بعض کافی است. پس اگرچه وجوبش بر همه ثابت باشد، ولی تحریض بعض ظهور دارد در کفاییبودن.
پاسخ: این آیه در مقام تشریع ستاد است
همانطور که قبلاً هم گفتیم، قبول داریم که این «من» برای «تعیض» است. اما در باب «امربهمعروف» دو وظیفه داریم: یک مجعول بر تکتک افراد، و یک ستاد امربهمعروف. این آیه دنبال وظیفة دوم است؛ که در جامعة اسلامی باید یک گروهی باشند کارشان این باشد، شغلی که به آن اشتغال دارند، این باشد.
اگر این معنا برداشت بشود، خیلی در جامعه اثرگذار است. مرحوم والد میفرمود: مرحوم امام در درسشان در جواب این سؤال که: «چرا ائمه مطالب را شستهرُفته تحویل ندادهاند و ما باید این همه عام و خاص را در لابهلای کلماتشان پیداکنیم؟!»، میفرمودند که: یکی از حِکمش که ما میفهمیم، این است که اگر این کار را نمیکردند، مدافع تخصصیِ دین تربیت نمیشد؛ این طرح و بیان، باعث شده یک عده مدافع برای اسلام درست بشود؛ که کارشان این باشد که عمری را در این راه صرف کنند تا احکام را از لابهلای کلماتشان بیرون بکشند.
پس این آیه ربطی به امربهمعروف انفرادی ندارد و یک وظیفة دیگری را بیان میکند. و ما به روایتی برنخوردیم که خلاف این ظاهر را از این آیه استظهارکردهباشد.
مشروح این جلسه درس خارج فقه استاد شب زنده دار را می توانید در ذیل ملاحظه بفرمایید
متن اولیه
بسمه تعالی
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی الله تعالی علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین لا سیما بقیة الله فی الارضین ارواحنا فداه و عجل الله تعالی فرجه الشریف.
خلاصه بحث گذشته
بحث در این بود که آیا وجوب امر به معروف و نهی از منکر وجوب عینی است یا کفایی. چهار نظریه گفتیم قابل طرح هست؛
عینی یا کفایی بودن امر به معروف
قد یقال که این بحث که آیا واجب عینی است یا کفایی لایترتب علیه اثر. بنابراین بحث از آن بلافائده است. چرا؟ برای خاطر این که علی کلا القولین و کلا الاحتمالین در صورتی که بعضی قیام کنند و این قیام مؤثر واقع بشود و آن منکر ترک بشود یا آن معروف محقق بشود همه میگویند دیگه این جا از دیگران وظیفه ساقط است چه قائلین به وجوب کفایی که روشن است، چون میگویند من به الکفایه وقتی انجام داد خب، و چه قائلین به وجوب عینی دیگه بعد از این که فعل انجام شد یا منکر ترک شد آن جا سالبه به انتفاء موضوع است، به چی امر بکنیم، از چی نهی بکنیم؟ موضوعی برای وجوب باقی نمیماند و امتناع دارد در این صورت تکلیف بنابراین در این صورت که گفته من قام بالامر مؤثر واقع شده باشد علی کلا القولین وظیفهای دیگه باقی نمیماند و اگر همه ترک کردند و هیچ کس انجام نداد علی کلا القولین همه معاقب هستند؛ اما علی الوجوب العینی که روشن است چون هر کسی واجب عینی خودش را ترک کرده پس عقاب میشود. علی الوجوب الکفایی هم مشروط بود جواز ترک به این که دیگری انجام بدهد، این شرط که حاصل نشده، واجب کفایی در حقیقت نیست یک واجب مشروط است. اگر دیگری انجام داد تو ترک کن. و فرض این است که هیچ کس انجام نداده. بنابراین بر او واجب بوده اقدام کند، قیام کند به این واجب کفایی و نکرده چون شرط حاصل نشد بنابراین همه عقاب میشوند علی کلا القولین. و اگر بر بعضی شرایط موجود نیست، قدرت ندارد یا سایر شرایط نیست و بر بعضی هست خب علی کلا القولین آن کسی که قدرت ندارد چه بگوییم کفایی است، چه بگوییم عینی است، چیزی بر او نیست. و آن کسی که قیام کرده چه بگوییم کفایی است، چه بگوییم عینی است یصاب و به وظیفهاش انجام داده. بنابراین طرح این مسأله که این کفایی است یا عینی است ثمرهای بر آن مترتب نیست که ما بیاییم بحث عریض و طویلی چهار قول طرح کنیم ادله هر کدام از اقوال را بررسی کنیم نهایتش که چی میشود. این مسألهای است که قد یقال.
این قد یقال به زبان و کتابت ندیدیم آمده باشد در کتب سلف ولی بعضی از فقهای معاصر صریحاً گفتند این بحث لایترتب علیه الاثر به بیانی که گفتیم ولی سلف مثل مسالک شهید، مثل کتب دیگه، صاحب جواهر و بزرگان دیگر اصل اشکال در ذهنشان بوده و لذا در صدد دفع برآمدند که و ثمرة هذا البحث و این بزرگوار معاصر چطور به این جوابها توجه نفرموده که اگر اشکال در آن دارد خب اشکالش را ذکر کند.
خب جواب این است که لم یترتب علیه الاثر، درسته در دو جا قول به وجوب عینی و وجوب کفایی اشتراک دارند در اثر همان دو جا هم همین دو جایی است که این آقا گفتند. یعنی اگر همه ترک کنند هر دو قول میگوید همه معاقب هستند. این جای مشترکش هست. اگر یکی اقدام کرد و نتیجهبخش شد این را هم کلا القولین میگویند دیگه وظیفه ساقط است. این هم مشترک است. اما جاهایی ما داریم که آن جا اثر ظاهر میشود و آن قبل از اقدام است. که در ابتدای امر است مثلاً ما این جا الان نشستیم همه خدای نکرده میبینیم منکری دارد واقع میشود و همه هم احتمال تأثیر میدهیم و بر ضم گفتهها بر یکدیگر تأثیر جدیدی نمیدهیم میدانیم همه بگویند یا یکی بگوید اثرش از نظر آن احتمال تأثیر یک اندازه است. حالا صحبت این جا ظاهر میشود که همه باید بگوییم افعل أو لاتفعل، سرود جمعی بخوانیم بگوییم افعل، از همهمان باید صادر بشود یا نه، یکی بلند شود بگوید؟ خب پس بنابراین اگر این وجوب عینی است باید همه بگویند. وجوب عینی است که همه بگویند این را. مثل این که یک عده کافر هستند میخواهند مسلمان بشوند همهشان باید شهادتین بگویند نه یکیشان بگوید. همه باید شهادتین بگویند تا داخل در اسلام بشوند. یا در مواردی که....
پس بنابراین این جا... ان شاءالله این بحثهایش هم بعداً خواهد آمد اگر علم داریم که دیگری اقدام خواهد کرد مثل این که انسان الان میفهمد مثلاً در این شهر میتی فوت شده خب بر همه واجب کفایی است که چه کار کنند این میت را؟ نماز میت بخوانند، تجهیزش کنند، دفنش کنند، بر همه واجب است ولی ما علم داریم که این کار زمین نمیماند، عدهای انجام میدهند ولی اگر یک جایی هم شد نه، آدم احتمال میدهد کسی انجام ندهد خب. پس تارةً علم داریم به انجام آن، تارةً علم نداریم ولی علمی به انجام داریم؛ بینّه داریم بر این که دیگری این کار را خواهد کرد. یا اگر خبر عدل واحد را کافی میدانیم در موضوعات عدل واحد میگوید انجام.... یا خودش عادل است، شخصی عادل میدانیم او را، میگوید من دارم میروم به او بگویم، من میگویم. خب عادل واحد دارد میگوید. و اگر پایینتر آمدیم مثل محقق خویی گفتیم در موضوعات خبر ثقه هم کفایت میکند. عدل لازم نیست ثقه باید باشد. خب ثقه میدانیم یا ثقه دیگری گفت که انجام میدهند یا انجام شد یا انجام خواهیم داد. خب در این جاها هم اگر بگوییم واجب عینی است میگوییم خیلی خب آنها وظیفه خودشان را دارند انجام میدهند من هم باید بگویم. اما اگر واجب کفایی باشد خب احراز کردم من یقوم بهذا الواجب وجود دارد إما علماً و إما علمیاً احراز کردم بنابراین میتوانم خیال خودم راحت کنم.
پس این که گفته میشود لایترتب علی هذا البحث اثرٌ، نه اثر عظیمی بر این بحث مترتب است و این که در مواردی که انسان علم دارد یا علمی دارد بر این که دیگری اقدام میکند تکلیف از او ساقط میشود، وظیفهای ندارد اما اگر گفتیم وجوب عینی دارد خب نه.
پس بنابراین این بحث بحث مهمی است و له فائدة مهمة.
اگر این چنینی است که ما میدانیم اثر زائدی ندارد یا پنج نفر هستیم میدانیم ما پنج نفر بگوییم کفایت میکند، آن پنج تا هم هستند، آن پنج تا هم هستند.... پنج نفر باید بگویند تا اثر بکند. حالا ما میبینیم پنج نفر بلند شدند بروند بگویند این جا آیا ما میتوانیم اکتفاء بکنیم یا نه، ما هم باید بلند شویم. اگر واجب عینی است نه، آن پنج تا باید بگویند، ما هم بگوییم، آن هم بگوید، با هم بگوییم، همه بگویند.
ادله نوع وجوب امر به معروف
و اما ادله مقام:
برای قول به وجوب کفایی که این قول، قول مشهور بین اصحاب سلفاً و خلفاً هست استدلال شده هم بالکتاب، هم بالسنة، هم بالعقل، هم بالسیرة، هم بالاصل. پنج تا؛ الکتاب و السنة و العقل و السیرة و الاصل.
اما الکتاب:
به این آیه مبارکه که قبلاً بحث مفصل در آن داشتیم:
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم «وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ» (آل عمران/104).
تقریب استدلال این هست که ظاهر این «مِن» که در این خطاب قرار گرفته، ظاهر این «من» من تبیعض است نه «من» تبیین و نه «من» نشویه. چون سه احتمال بدوی در این «من» وجود دارد.
1- من تبعیضیه باشد
یکی این که «مِن» مِن تبیین باشد؛ «و لتکن منکم امة» که این «منکم» تبیین آن امت باشد. یعنی باید امتی باشند که امر به معروف میکنند و نهی از منکر میکنند که این امت عبارت از خودتان است منتها مبیِّن قبل از مبیَّن ذکر شده. شبیه این که مثال زدند در ادبیات یا در کلمات به این که «و لتکن لی منک صدیق» این «من» را که این جا نمیشود تبعیض معنا کرد یعنی برای من از بعضی تو. آدم بعض ندارد که، مگر مقصود از این بعض چی باشد؟ فرزندان او باشد به یک این جور لحاظی و الا یک آدم «منک صدیق» نمیشود. این بیان است یعنی «من» تبیین است. یعنی «و لیکن لی صدیقٌ» که آن خودت هستی. تبیین دارد میکند. پس یک احتمال این که این «من» من تبیین باشد.
2- من نشویه باشد
یک احتمال این است که «مِن» نشویه باشد یعنی از ناحیه شما نشأت بگیرید این که یک امتی باشند که یدعون الی الخیر. ولی این دو تا ولو محتمل است اما یحتاج الی القرینه در محاورات عرفیه. این سیاق توی محاورات عرفی از آن چی میفهمند؟ تبعیض میفهمند.
خب این مقدمه أولی. وقتی که این «من» شد من تبعیض، مقدمه ثانیه این است که یا این آیه شریفه تأسیس است در باب افاده وجوب امر به معروف و نهی از منکر، یعنی با همین آیه خدای متعال دارد وجود امر به معروف و نهی از منکر را تبیین میفرماید، تشریع میفرماید. و یا این که نه، این بعد فرض التبیین مطلبی را دارد میفرماید. اگر تشریع باشد پس میفرماید که بر بعضی شما واجب است که امر به معروف و نهی از منکر کنید. این لسان که بر بعضی شما واجب است این لسان جعل وجوب کفایی است نه عینی. چون در باب وجوب عینی بر بعض نیست، بر همه است. ولی در باب وجوب کفایی بر بعض است. بنابراین چون در مقام تشریع وجوب امر به معروف و نهی از منکر که داریم فرض میکنیم آیه هم در مقام تشریع اصل وجوب امر به معروف و نهی از منکر است و تأسیس است دارد میفرماید از شما یعنی بر بعض شما لازم است و این لسان تشریع لسان در باب وجوبات عینیه نیست چون آن بر کل است، پس میفهمیم وجوب وجوب کفایی است.
این بیان، متوقف است بر مسلک کسانی که قائل هستند به این که وجوب کفایی ماهیتش این است که جعل وجوب بر بعض است که این در عامه چنین قولی وجود دارد و آنها این جوری واجب کفایی را معنا کردند که اشاره هم کردیم روز سهشنبه و حتی گفتند آن بعض غیرمعیّن، نه یک بعضی که پیش خدا معلوم است ماها نمیدانیم کدام است. و هر کسی انجام داد معلوم میشود عین همان بوده که پیش خدا بر او واجب بوده. نه، بعضی که حتی عند الله هم تعیّن ندارند که آنها ؟؟/ خیلی خب.
بیان دوم این است که این تأسیس نیست، این بعد از فرض وجوب حالا خدای متعال دارد میگوید خب حالا امر به معروف و نهی از منکر واجب است، یکی از شما بلند بشود و انجام بدهد. این لسان که میگوید یکی پا بشود انجام بدهد قهراً مفروض آن چی باید باشد، این باید باشد که بر کل نیست، امتثالش، ولو جعل و وجوبش بر همه است ولی امتثالش برای همه لازم نیست.
پس اگر هم فرض کنیم آیه شریفه در مقام بعد الجعل است و در مقام تحریص به امتثال است ولی چون امتثال را از کی خواسته؟ از بعض، نه از جمیع. معلوم میشود پس آن واجب مفروض عینی نیست. اگر آن واجب مفروض عینی بود، بر همگان بود که نمیگوید یکی پا بشود. الان میشود مثلاً ظهر شده بگوییم آقای کی پا بشود نماز ظهر را بخواند. ولی یک میتی است، آقا یکی برود آن نمازش را بخواند، این درسته. میتی آوردند حالا همه هستند این جا میگوید یکی برود نمازش را بخواند، این درسته. اما بگوید یکی پا بشود نماز ظهرش را بخواند... نماز را همه باید بخوانند. ماه رمضان است؛ یکی روزه بگیرد. پس هر جا اگر لسان این شد که یکی انجام بدهد، بعضی انجام بدهند در مقام تحریص بر امتثال معلوم میشود آن حکمی که یحرص علی امتثاله حکم کفایی است نه حکم وجوب عینی.
پس بنابراین بنابر مسلک امامیه و مسلک که نه در واجبات کفاییه هم وجوب بر کل است نه بر بعض باز بنابر استظهار این که این آیه شریفه در مقام تحریص بر امتثال هست کشف میکند که آن واجب مشروع و مشرّع، تشریع شده عبارت است از وجوب کفایی نه وجوب عینی و الا این تحریص با آن سازگار نبود، شبیه این که گفته میشود یکی پا بشود نماز ظهر بخواند، یک باید روزه ماه رمضان را بگیرد.
خب این اگر ما از این «مِن» احراز تبعیض کردیم و گفتیم «من» من تبعیض است به همان مقدمه أولی به احد النحوین تقریب میکنیم که تقریب اولش براساس اصول عامه بود که آن مروفض و غیرمرضی اما تقریب دوم براساس اصول خاصه هم میشود بیان کرد.
حالا اگر کسی تأبی از این که بگوید این ظهور دارد این «من» در من تبعیض. یا بگوید ظهور در تبیین دارد یا بخواهد بگوید ظهور در نشویه دارد، یا بگوید من نمیدانم، مردد هستم.
راه دیگر این است که این مقدمه أولی را به واسطه روایت مسعدة بن صدقه که امام این جا «من» را تبعیض گرفتند. پس تبعیض بودن «من» را به برکت روایت مسعدة بن صدقة اثبات میکنیم. که آن روایت شریفه که قبلاً هم این روایت را خواندیم این جا هم صاحب جواهر نقل فرموده که در کافی شریف هست در جاهای دیگر هم هست؛
«قال مسعدة بن صدقة سُئِلَ ُ أَبَو عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیِ عَنِ الْمُنْکَرِ أَ وَاجِبٌ هُوَ عَلَى الْأُمَّةِ جَمِیعاً؟ فَقَالَ لَا فَقِیلَ لَهُ وَ لِمَ؟...»
خدمت حضرت گفته شد برای چی میفرمایید بر همه واجب نیست؟
«قَالَ إِنَّمَا هُوَ عَلَى الْقَوِیِّ الْمُطَاعِ الْعَالِمِ بِالْمَعْرُوفِ مِنَ الْمُنْکَرِ لَا عَلَى الضَّعَفَةِ الَّذِینَ لا یَهْتَدُونَ سَبِیلًا إِلَى أن قال... (الی أن قال الامام(ع)) وَ الدَّلِیلُ عَلَى ذَلِکَ کِتَابُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ قَوْلُهُ وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ... الی آخرها. فَهَذَا خَاصٌّ غَیْرُ عَامٍّ...»
این جا امام به سبک اصولی برای مسعده بن صدقه مطلب را تبیین فرمود.
فَهَذَا خَاصٌّ غَیْرُ عَامٍّ کَمَا قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ- وَ مِنْ قَوْمِ مُوسى أُمَّةٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ یَعْدِلُونَ - وَ لَمْ یَقُلْ عَلَى أُمَّةِ مُوسَى...»
اگر میفرمود «علی أمة موسی» یعنی بر همهشان واجب است. ولی خدا که این جور نفرموده. فرموده «و من أمة موسی» اینها همینها است که توی اصول یاد ما میدهند دیگه. اما صادق سلام الله علیه براساس همین مباحث که صحیح هم هست و عرفی هم هست حالا دارند استدلال میفرمایند. البته حالا از امام لابد برای این سؤال شده که راه استدلال را یاد بگیرند و الا اما وقتی فرمود واجب نیست یا آن جور است، لایسأل که چرا. اما حالا این برای این بود که لابد یاد بگیرند و بتوانند برای دیگران استدلال بکنند.
خب «وَ لَمْ یَقُلْ عَلَى أُمَّةِ مُوسَى وَ لَا عَلَى کُلِّ قَوْمِهِ وَ هُمْ یَوْمَئِذٍ أُمَمٌ مُخْتَلِفَةٌ...»
آن روز امم مختلفه بودند. بعد حضرت یک نکته دیگه هم میفرماید. همان امت هم...
«وَ الْأُمَّةُ وَاحِدَةٌ فَصَاعِداً...»
کلمه امت هم به یکی اطلاق میشود هم به بالاتر از یکی، بیشتر از یکی.
«کَمَا قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِنَّ إِبْراهِیمَ کانَ أُمَّةً قانِتاً لِلَّهِ...»
ابراهیم امت بود.
خب «یَقُولُ مُطِیعاً لِلَّهِ...»
قانطا لله یعنی چی؟
«مطیعاً لله عَزَّ وَ جَلَّ...» تا آخر.
خب این جا به خدمت شما عرض شود که امام علیه السلام چه جور دارند استدلال میفرمایند؟ میگویند آیه فرمود «منکم» نفرمود «علیکم» کما این که آن جا نفرموده «علی أمة موسی» گفته «من امة» پس امام علیه السلام از واژه «من» تبعیض فهمیدند، تفسیر فرمودند به حسب این نقل.
خب پس مقدمه أولای استدلال به آیه اگر از راه استظهار خودمان از آیه احراز نشود از راه تعبّد و تفسیر امام علیه السلام میتوانیم احراز بکنیم. این مقدمه أولی را احراز میکنیم بعد مقدمه بعدی را هم، بیان بعد را هم به احد النحوین که عرض شد گفته میشود.
این استدلال بر این که بگوییم این وجوب وجوب کفایی است نه وجوب عینی. خب آیا این استدلال تمام هست یا تمام نیست؟
عرض میکنیم همان طور که قبلاً گفته شد این آیه شریفه قبول داریم «من» من تبعیض است اما همان طور که قبلاً گفته شد ما برای امر به معروف دو تا وظیفه داریم، یعنی دو مجعول در باب امر به معروف داریم؛ یک مجعول بر تک تک افراد، امر به معروف انفرادی. یکی عبارت است از ستاد امر به معروف، این «و لتکن منکم امة یدعون الی الخیر و یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر» دنبال ایجاد ستاد امر به معروف است. یک ستاد امر به معروف باید توی جامعه اسلامی باشد. یک امتی باشند کارشان این باشد. شغل شاغل آنها همین باشد. که این اگر شد که واقعاً شغل شاغلشان همین باشد در همین صدد باشند، کارشان همین باشد خب خیلی اثرگذار میشود در جامعه. مرحوم آقای والد قدس سره میفرمود، مرحوم امام یک وقتی در درس بعداً من در کلمات خود امام هم دیدم ولی ابتدائاً از ایشان شنیدم، ایشان میفرمود در درس امام میفرمود که در جواب این سؤال که چرا ائمه علیهم السلام مطالب را شسته و روفته این جور منقح شده تحویل ندادند این همه روایات متعارض و اطلاق و تقیید و این قدر ما باید بنشینیم یک عامی آن جا پیدا کنیم، خاصی آن جا پیدا کنیم، مفهومی آن جا پیدا کنیم اینها را با هم جفت و جور کنیم تا یک فتوا از توی آن در بیاید. چرا اینها شسته و روفته، حکم و موضوع را منقح بیان نفرمودند. خب اینها ممکن است فلسفههایی داشته باشد، علل و حِکمی داشته باشد که یکی از حِکمش را که حالا ما میفهمیم این است که اگر آن کار کرده بودند و این احتیاج نداشت به این که یک عده بیایند وقتشان را صرف این کنند، تمام اوقاتشان را صرف این بکنند، اگر این کار را نکرده بودند چه مدافع خود به خودی برای اسلام پیدا میشد. اما این وضعیت باعث شده که یک عده کارها را باید رها کنند بیایند توی حوزههای علمیه به عنوان این که فقط بنشینند همینها را جفت و جور کنند. فلذا این طرح، این جور بیان خودش باعث شده است که یک عده مدافع به نحو اتوماتیک مدافع برای اسلام درست میشد. این یکی از ؟؟؟ که بر این مترتب است. حالا مصالح و حِکم دیگری که دارد که اهل او اعلم بها. خب پس بنابراین اگر ما گفتیم این آیه شریفه دارد این را میگوید، پس این ربطی به ادله امر به معروف و نهی از منکر انفرادی که هر کسی در مقابل وقوع منکرات یا ترک واجبات وظیفهای دارد آن جا را بیان نمیکند، راجع به آن نیست و این دارد یک وظیفه آخری را بیان میکند. حالا این جا خودش البته بحث است که این دارد بر امت، میگوید از شما امت اسلام باید امتی این کار را بکنند، این خودش البته واجب کفایی است یک امت، چه کسانی باشند اینها؟ این جا ما باید بحث کنیم، خود این هم قابل بحث است که خب حالا تشکیل ستاد واجب عینی است یا واجب کفایی است.
و اما استدلال... پس بنابراین آیه شریفه قبول میکنیم این «من» برای تبعیض است و ظاهر این است اما این آیه مربوط به بحث ما نمیشود.
سؤال: حاج آقا روایت ذیل این آیه شریفه ما را مطمئن میکند؟
جواب: شما بفرمایید آیا روایات وارده در ذیل این آیه این ظهور را از آیه میگیرد یا نه، ولی ظهور آیه که در این هست. بعد روایاتی که آیا منافات با این ظهور داشته باشد و تعبداً خلاف ظاهر معنا کند آیه را، آیا وجود دارد یا نه. ما که برنخوردیم به روایاتی که خلاف ظاهر بخواهد آیه را معنا کند اتفاقاً این روایت از همان روایاتی است که خواندیم. میگوید علی القوی المطاع، این میشود یک جمعیت ویژه، یک جمعیت خاصی که دارای یک شرایط ویژهای هستند.
و اما آیا به آن روایت میشود استدلال کرد یا نه، مقدمه را؟ ما نیاز نداریم ان شاءالله در بحث سنت که به این روایت استدلال شده برای وجوب کفایی آن جا میپردازیم به این روایت شریفه و صلی الله علی محمد و آله.
پایان جلسه
120/907/د