vasael.ir

کد خبر: ۳۵۸۰
تاریخ انتشار: ۱۱ آبان ۱۳۹۵ - ۲۲:۰۱ - 01 November 2016
مقاله اقتصادی:

دیدگاه خواجه نصیر درباره دانش اقتصاد(1)

پایگاه اطلاع رسانی فقه حکومتی وسائل_ در میان اندیشمندان و عالمان شیعی نام خواجه نصیر الدین طوسی نامی بلند آوازه است که بر تارک علمی اسلام می درخشد. در سه مقاله به بررسی آراء اقتصادی ایشان پرداخته می شود.

به گزارش سرویس اقتصاد پایگاه اطلاع رسانی فقه حکومتی وسائل در میان اندیشمندان و عالمان شیعی نام خواجه نصیر الدین طوسی نامی بلند آوازه است که بر تارک علمی اسلام می درخشد. آثار متعدد ایشان گویای اوج و قدرت علمی خواجه است. در این سه مقاله به آراء اقتصادی خواجه نصیر پرداخته خواهد شد.

خواجه در ابتدای کتاب اخلاق در قسمت مقدّمه، علم «حکمت» را بدین گونه تقسیم بندی کرده است:

از دیدگاه خواجه نصیرالدین طوسی، «اقتصاد» علم است و در نمودار مزبور، جایگاه آن را در قسمت حکمت عملی مشخص نموده است. همان گونه که در تعریف علم «اقتصاد» علمای این علم بدان اشاره کرده اند (اقتصاد علم تخصیص منابع کمیاب است)، خواجه نیز در سه بخش تهذیب اخلاق، تدبیر منزل و سیاست مدن، به مطالبی اشاره می نماید تا بهتر بتوان این منابع کمیاب را به نیازهای نامحدود تخصیص داد. در حقیقت، اقتصاد از دیدگاه خواجه به سه بخش تقسیم می شود:

1. اقتصاد اخلاقی؛
2. اقتصاد خانواده؛
3. اقتصاد جامعه.

مکتب اقتصادی خواجه
علمای علم اقتصاد در تعریف «مکتب اقتصادی» چنین آورده اند: «مکتب اقتصادی مجموعه آرمان ها، ضوابط، دستورات و احکامی است که باید در زمینه فعالیت های اقتصادی توسط فرد مسلمان رعایت شود تا به واسطه رعایت آن ها، نظر مکتب تأمین گردد.»(1) به عبارت دیگر، مکتب مجموعه ای از بایدها و نبایدهاست که در قالب یک سلسله ارزش ها بیان شده است.
ما نیز اگر کتب خواجه، بخصوص کتاب شریف اخلاق ناصری، را به دقت بررسی کنیم، درمی یابیم که خواجه نیز برای این که به علم اقتصاد نظم و چارچوب مشخصی بدهد، ارزش های گوناگونی را مدّنظر داشته است که علم اقتصاد مورد نظر او را از اقتصادهای دیگر آن زمان متمایز می کند و به آن رنگ و بوی اسلامی می دهد و به آن هدف مشخصی می بخشد. این ارزش ها در قالب اصول موضوعه مطرح می باشند که در ذیل، به اهم آن ها از نظر خواجه اشاره می شود.
اصول موضوعه تشکیل دهنده مکتب از دیدگاه خواجه
1. اصل محبّت
یکی از مسائلی که خواجه بر اهمیت آن تأکید نموده اصل «محبّت» است، به گونه ای که خواجه را بر آن داشته فصلی در فضیلت محبّت و اهمیت آن بگشاید.
عبارات خواجه در ابتدای فصل دوم کتاب اخلاق ناصری در مورد فضیلت محبّت این چنین است:(2)
«در فضیلت محبّت، که ارتباط اجتماعات بدان صورت بندد و اقسام آن. چون مردم به یکدیگر محتاجند و کمال و تمام هریک به نزدیک اشخاص دیگر است از نوع او و ضرورت مستدعی استعانت؛ چه هیچ شخصی به انفراد به کمالی نمی تواند رسید؛ چنان که شرح داده آمد. پس احتیاج به تألیفی که همه اشخاص را در معاونت به منزله اعضای یک شخص گرداند، ضروری باشد.
و چون انسان را بالطبع متوجه به کمال آفریده اند، پس بالطبع محتاج آن تألّف باشد و اشتیاق به تألّف محبت بود؛ و ما پیش از این اشارتی کرده ایم به تفصیل محبّت بر عدالت، و علت در این معنی آن است که عدالت مقتضی اتحادی است صناعی، و محبّت مقتضی اتحادی طبیعی.
صناعی به نسبت با طبیعی مانند قَسری باشد و صناعت مقتدی بود به طبیعت. پس معلوم می شود که احتیاج به عدالت، که اکمل فضایل انسانی است، در محافظت نظام نوع، از جهت فقدان محبّت است؛ چه اگر محبّت میان اشخاص حاصل بودی، به انصاف و انتصاف احتیاج نیفتادی، و از روی لغت خود «انصاف»، که مشتق از «نصف» بود، یعنی منصف متنازع فیه را به صاحب خود مناصفه کند، و تنصیف از لواحق تکثّر باشد و محبت از اسباب اتحاد. پس بدین وجوه، فضیلت محبت بر عدالت معلوم شد.
و جماعتی از قدمای حکما در تعظیم شأن محبّت مبالغتی عظیم کرده اند و گفته اند که قوام همه موجودات به سبب محبّت است و هیچ موجود از محبّت خالی نتواند بود؛ چنان که از وجودی و وحدتی خالی نتواند بود، الاّ آن که محبت را مراتب باشد و به سبب ترتّب آن، موجودات در مراتب کمال و نقصان مترتّب باشند....»
ایشان در جای دیگر می نویسد:(3) «پس محبّت طلب شرف و فضیلت و کمال بود، و هرکه این طلب در او بیش تر بود، شوق او به کمال زیاده بود و وصول بدان بر او سهل تر.»
از عبارات مذکور و مجموع مطالبی که خواجه در این فصل در زمینه محبت آورده است، می توان نکاتی را برداشت نمود که در ذیل به آن ها اشاره می شود:
1. خواجه محبّت را پایه و اساس تشکیل اجتماعات می داند و آن را یکی از اصول اساسی مکتب خویش در تألیف قلوب و تشکیل جامعه آرمانی که همه اشخاص در معاونت به منزله اعضای یک شخص باشند، معرفی می کند.
2. ایشان محبت را یکی از ابزارهای رسیدن به کمال برای جوامع انسان ها معرفی می نماید.
3. خواجه جایگاه محبّت را به حدی رفیع می داند که آن را بر عدالت برتری می دهد، در جایی که می نویسد:(4) «ما پیش از این اشارتی کرده ایم به تفضیل محبّت بر عدالت و عدالت در این معنا آن است که عدالت مقتضی اتحادی است صناعی و محبّت مقتضی اتحادی طبیعی... پس معلوم شد که احتیاج به عدالت که اکمل فضایل انسانی است در محافظت نظام نوع از جهت فقدان محبّت است.»
4. خواجه اقسام محبّت را در نوع انسان دو گونه می داند و برای آن انشعاباتی به شرح ذیل قایل است:
محبّت:  
 - طبیعی (محبت مادر به فرزند)
 - ارادی (عقد و انحلال بر حسب مقاصد افراد):
 - (مقصد: لذت) 1. سریع العقد و الانحلال
 - (مقصد: نفع) 2. بطی ءالعقد، سریع الانحلال
 - (مقصد: خیر)3. سریع العقد، بطی ءالانحلال
 - (مقصد: لذت + نفع + خیر) 4. بطی ء العقد و الانحلال
خواجه در ادامه این تقسیمات، در جایی دیگر می نویسد:(5) «پس اصدقا را به منزله نفس خود داند و ایشان را در خیرات خویش شریک شمرد.» و در جایی دیگر می نویسد:(6) «گفته ایم که هرکس خود را دوست دارد، احسان کند. پس هرکس خواهد که با نفس خود احسان کند، چون اسباب دوستی یا خیر است یا لذت و نفع و کسی که میان این اقسام تفضیل نکند، بر رجحان یکی بر دیگری واقف نشود؛ نداند که با نفس خود چگونه احسان باید کرد. و از این جاست که بعضی از مردمان اسیر لذت اختیار کنند و برخی سیرت منفعت و جمعی سیرت کرامت؛ چه از طبیعت سیرت خیز خبردار نباشد و خطا کند. و آن کس که از لذت خیر آگاه بود، به لذات خارج فانی راضی نشود، بل بلندترین و تمام ترین و عظیم ترین انواع لذت گزیند.»
از مجموع این جملات، چنین برمی آید که خواجه بهترین نوع محبّت ارادی را آن می داند که مقصدش خیر باشد، و وقتی چنین محبّتی در جامعه ایجاد شود، اسباب خیرات و برکات بسیاری فراهم می گردد؛ همان گونه که در زمان ائمّه اطهار علیهم السلام ، بخصوص نبی مکرّم، محمد مصطفی صلی الله علیه و آله بین مهاجران و انصار زمینه چنین خیراتی فراهم شد و موجب توسعه اقتصادی آن سامان گردید.
بدین روی، یکی از ارکان قابل اتکای توسعه در هر دوران، روحیه محبّت با قصد خیر مردم آن دوران می باشد، و یکی از نمونه های عملی و عینی آن، روحیه محبّت با قصد خیری بود که باعث گردید مردم در انقلاب اسلامی علیه رژیم شاه و همچنین در جنگ تحمیلی پیروز شوند؛ بحران هایی که اگر روحیه محبّت میان مردم نبود، شکست قطعی می نمود.
پس توسعه در ابعاد سیاسی، اجتماعی و بخصوص اقتصادی، رابطه مستقیمی با محبّت دارد که می توان در قالب نمودار بدین گونه بدان اشاره نمود:
t: توسعه
m: محبت
(محبت) f= توسعه [اقتصادی، فرهنگی و ...]
2. اصل کفاف
از اصول مهم دیگری که خواجه درباره آن بسیار سخن گفته و مورد توجه و تأکید او واقع شده، اصل «کفاف» است. خواجه معتقد است: انسان حاکم بر اراده خویش است و می تواند آنچه را خوب است، انجام دهد و از آنچه بد می داند، احتراز کند. از این رو، در مورد مذمومات و ممدوحات اقتصادی می نویسد(7): «از غذا بر قدر حفظ اعتدال مزاج و قوام حیات قناعت نماید، و از لباس به آن مقدار که دفع مضرت سرما و گرما کند و عورت پوشیده دارد راضی شود، و اگر اندک تجاوز کند به قدر آنچه از حقارت ولوم ایمن شود، با اقران و اکفای خویش، به شرط آن که مودّی نبود به مباهات و مفاخرت شاید. اما باید که بر زیاده از قانون اعتدال اقدام ننماید.»
در این عبارت، خواجه بیان می دارد که غذا باید در حدی تهیه و مصرف شود که سلامت انسان را تأمین نماید و لباس نباید به گونه ای باشد که چشم و هم چشمی و فخر فروختن به یکدیگر را به دنبال آورد، بلکه باید هدف از تهیه لباس حفظ بدن از سرما و گرما بوده، در کمال سادگی تهیه شود.
خواجه در مورد مسکن و سایر مایحتاج ضروری نیز اصل «کفاف» را تعمیم می دهد. در مورد مصرف در حد کفاف، خواجه از حکیم ارسطاطایس نقل می کند:(8) «کسی که بر کفاف قادر بود و به اقتصاد زندگی تواند کرد، نشاید که به فضله طلبیدن مشغول گردد؛ چه آن را نهایتی نبود و طالب آن مکارهی بیند که آن را غایتی نباشد.»
حد کفاف در نظر خواجه: پس از بررسی در عبارت خواجه، نظر ایشان در مورد حد کفاف این گونه به دست می آید: حد کفاف حدی است که با تأمین آن نه تنها درد گرسنگی و درد سرما از بی پوشاکی برطرف می شود، بلکه سبب می گردد که انسان در مورد غذا، از ویتامین های لازم به مقداری برخوردار باشد که به بیماری های کم غذایی و سوء تغذیه و بیماری های ناشی از ضعف قوای جسمانی دچار نگردد.
در مورد سایر احتیاجات نیز این حد (حد کفاف) را می توان برآورد نمود. او در این زمینه می نویسد:(9) «کسی که بر قدرت و ضرورت قادر نباشد و به سعی و طلب محتاج شود، باید که از مقدار حاجت مجاوزت نکند و از استیلای حرص و تعرّض مکاسب دنیّه احتراز نماید و در معامله، طریق مجامله نگه دارد و چنان فرا نماید که او را از روی اضطرار در کاری خسیس خوض می باید کرد و در دیگر جانوران که چون شکم ایشان سیر شود از سعی در طلب زیادت اعراض کنند، تأمّل کند؛ چه بعضی از اصناف حیوانات به تناول جیفه و بعضی به تناول روثی روزگار گذرانند و بدان قدر که قسمت ایشان افتد قانع و راضی شوند. تقززّ و تنفر جز از اقوات اضداد خویش، مانند جُعل و مُنج و انگبین از غذاهای یکدیگر، ننمایند. پس چون نسبت هر حیوانی با قوت خاص او چون نسبت دیگر حیوان است با اقوات ایشان و هر یکی بر آن قدر که به حفظ بقای ایشان وفا قانع و خوش دل اند، مردم نیز که به سبب مساهمت ایشان در نفس حیوانی، به غذا محتاج شده است، باید که در اقوات و اغذیه هم بدین طریق نگردد و آن را بر ثقلی که به اخراج و دفع آن احتیاج دارد، در باب ضرورت فضل و مزیّتی ننهد و اشتغال عقول به تخیّر اطعمه و افنای اعمار در تمتّع بدان، همچون تکاسل و تقاعد از طلب مقدار ضروری قبیح شمارد.»
همچنین خواجه در فصل دهم، در قسمت معالجه امراض نفس می نویسد: «قناعت کند و ترک اذخار و استکثار [که [رواعی مباهات و افتخار بود، واجب شمرد تا به مفارقت آن متأسف نشود و به زوال و انتقالش متألّم نگردد.»(10)
و نیز در جای دیگر می نویسد: «و باید بداند که حال و مثل کسی که به بقای منافع و فواید دنیوی طمع کند، حال و مثل کسی باشد که در ضیافتی حاضر شود که شمامه ای در میان حاضران از دست به دست می گردانده باشند و هر یکی لحظه ای از نسیم و رائحه آن تمتّع می گیرند، و چون نوبت به او رسید، طمع ملکیت در آن کند و پندارد که او را از میان قوم به تملّک آن تخصیص داده اند و آن شمامه به طریق هبه به تصرف او گذاشته تا چون از او باز گیرند خجلت و دهشت یا تأسّف و حسرت اکتساب کند.»
و در جایی دیگر از همین قسمت می نویسد:(11) «عاقل باید که در اشیای ضار و مؤلم فکر صرف [نکند] و چندان که تواند از این مقتضیات کم تر گیرد که "المؤمن قلیل المؤونة" تا به حزن مبتلا نشود... از سقراط پرسیدند که سبب فرط نشاط و قلّت حزن تو چیست؟ گفت: آن که من دل بر چیزی ننهم که چون مفقود شود اندوهگین شوم.»
پس، از مجموع عبارات خواجه می توان این چنین برداشت کرد که نکات ذیل در مورد اصل «کفاف» مدّنظر ایشان بوده است:
1. استفاده از ابزار و امکانات برای تأمین نیازهای ضروری؛
2. حفظ آبرو در میان اقران و اکفّا؛
3. توجه به این مطلب که این امکانات فانی هستند. برای پرهیز از حزن نباید به آن ها دل بستگی داشت.

3. اصل مواسات
خواجه در تعریف «مواسات» آورده است: «معاونت یاران و دوستان و مستحقان بود در معیشت، و شرکت دادن ایشان را با خود در قوت و مال.»(12)
مقصود از «مواسات» در کلام خواجه، این است که افراد برای دست یابی به خیرات و محبّت هرچه بیش تر میان خود، برای تقرّب به خداوند متعال و خداگونه شدن، خود را در دیگران ببینند و دیگران را در آنچه خود مصرف می کنند، سهیم و شریک قرار دهند؛ چرا که خواجه عاملی را که سبب شود انسان دیگران را از شرکت در قوت و مال ممنوع نماید بخل می داند؛ در جایی می فرماید: «در بخل چون اندیشه کند، داند که سبب آن خوف بود از فقر و احتیاج، یا محبّت علو رتبت به مال، یا شرارت نفس و طلب عدم خیرات خلق را.»(13)

4. اصل قناعت
خواجه در بیان «قناعت» چنین می فرماید: «قناعت آن بود که نفس آسان فرا گیرد امور مآکل و مشارب و ملابس و غیر آن را، و رضا دهد بر آنچه سد خلل کند از هر جنس که اتفاق افتد.»(14) قناعت در این مکتب، به مصرف کالاها و خدمات ضروری در حد ضرورت اطلاق می شود. در این مکتب، قناعت حکم می کند که کالاها و خدمات تجمّلی غیرضروری تولید و مصرف نگردند.

5. اصل سخا
«سخا» در نظر خواجه، آن است که انفاق اموال و دیگر مقتضیات بر او سهل و آسان بود تا چنان که باید و چنان که شاید، به مصب استحقاق رساند. به عبارت دیگر، استفاده کردن دیگران از اموال ایشان برای او مطلوب باشد. همچنین خواجه در این بحث خواسته است به تفاوت و اختلاف نظام انسانی و اسلامی با نظام مادی در حداکثر کردن مطلوبیت اشاره نماید؛ چرا که در نظام الهی و انسانی، استفاده دیگران و انفاق به آنان تأثیر مثبتی در انتقال منحنی مطلوبیت به سمت مطلوبیت بیش تر دارد، اما در نظام مادی چنین نیست، بلکه مسأله به عکس می باشد و سطح مطلوبیت فرد را کاهش می دهد.
سپس خواجه انواع فضایل را که در تحت جنس سخا می باشند، هشت مورد می داند که به ترتیب عبارتند از:(15)
1. کرم: آن بود که بر نفس سهل نماید انفاق مال بسیار در اموری که نفع آن عام باشد و قدرش بزرگ بود بر وجهی که مصلحت اقتضا کند.
2. ایثار: آن بود که نفس آسان باشد از سر مایحتاجی که به خاصه او تعلّق داشته باشد برخاستن و بذل کردن در وجه کسی که استحقاق آن او را ثابت بود.
3. عفو: آن بود که بر نفس آسان بود ترک مجازات به بدی یا طلب مکافات به نیکی، با حصول تمکّن از آن و قدرت بر آن.
4. مروّت: آن بود که نفس را رغبتی صادق بود بر تحلّی به زینت افادت و بذل مالابد یا زیاده بر آن.
5. نُبل: آن بود که ابتهاج نماید به ملازمت افعال پسندیده و مداومت سیرت ستوده.
6. سماحت: بذل کردن بعضی باشد به دلخوشی از چیزهایی که واجب نبود بذل آن.
7. مسامحت: ترک گفتن بعضی از چیزهایی که واجب نبود ترک آن از طریق اختیار.
8. مواسات: معاونت یاران و دوستان و مستحقان در معیشت و شرکت دادن ایشان را با خود در قوت و مال.

پی نوشت ها:
1 .بنیاد پژوهش های اسلامی آستان قدس، مجموعه مقالات فارسی اولین مجمع بررسی های اقتصادی اسلامی، کاظم صدر، «روش تحقیق در اقتصاد اسلامی».
2 .خواجه نصیرالدین طوسی، اخلاق ناصری، اسلامیه، ص 216217.
3 .الی 15_ همان، ص 128/ ص 219/ ص 232/ ص 40/ ص 125/ ص 159/ ص 162/ ص 79/ ص 164/ ص77

سلطان محمدی
323/703/ع

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار
اوقات شرعی
۰۱ / ۰۳ /۱۴۰۳
قم
اذان صبح
۰۴:۱۸:۵۸
طلوع افتاب
۰۵:۵۹:۱۵
اذان ظهر
۱۳:۰۳:۴۰
غروب آفتاب
۲۰:۰۷:۱۶
اذان مغرب
۲۰:۲۶:۱۳