به گزارش سرویس مکتب دفاعی پایگاه اطلاع رسانی وسائل؛آیت الله محمد مهدی شب زنده دار، صبح پنجشنبه، دوم اردیبهشت 1395 در جلسه 82 درس خارج فقه امر به معروف و نهی از منکر در دار التلاوه مسجد اعظم قم، به بررسی ادله مطرح در عدم استقلال عقل در اثبات امر به معروف و نهی از منکر پرداختند.
خلاصه مباحث گذشته:
دوازده دلیل عقلی بر وجوب بیان شد. بیان دوازدهم عبارت بود از حقالطاعه. باید به این نکته دقت شود که ادلة شرعی جلوی حقالطاعه را میگیرد.
بیان سیزدهم: شکر منعم
به یک بیان دیگری هم استدراک میکنیم، بعد وارد مسألة بعد میشویم. کاشفالغطاء فرمودهاست: «و هما راجحان واجبان فی محلّ الوجوب، مندوبان فی محلّ الندب، مع جمع الشرائط الاتیة عقلًا؛ لدخولهما فی باب شُکر المُنعِم، و نُصرة اللّه، و تقویة الدین، و الشرع المُبین.»؛ دربارة واجبات، واجب است و دربارة مستحبات مستحب است به خاطر شکر منعم و نصرتالله. شکر منعم اقتضامیکند که به تارک معروف امرکنیم و فاعل منکر را نهی کنیم.
شاید تقریری که در ذهن شریف ایشان بوده، این بوده که خدای متعال، به ما عقل و ذهن و توانایی بر امر و نهی داده، شکر هر چیزی این است که اِعمال کنیم آن وسیله را در همان چیزی که برای آن قرار داده شده. اگر از این عقل و زبان و دست و پا استفاده کنیم در راهی که خدای متعال گفتهاست، شکر این نعمتها را به جا آوردهایم.
اگر کسی از عمرش استفاده کرد در راه عبادت هزینه کرد، شکر عمرش را کردهاست. اگر کسی مالش را در راهی که خدا گفتهاست انفاق کند، شکر مال را به جا آوردهاست.
مناقشات
اولاً آیا تمام مراتب شکر منعم واجب است؟
کلام در این است که: آیا شکر منعم به تمام مراتبه عقلاً لازم است؟ یا فقط به آن مرتبهای لازم است که اگر شکرنکنی، کفران است و قبیح است؟ و آیا اینجا عقل میگوید که: از باب «شکر منعم» باید امرکنی؟!
ثانیاً برائت، ترخیص در ترک شکر منعم است
ثانیاً این مسأله تعلیقی است؛ آن مصادیقی را باید اتیان کنیم که او ترخیص در ترک نداده باشد. لذا ممکن است مسألة «برائت» مرخِّصی نسبت به این حکم عقل باشد.
ثالثاً «امر» را اثبات نمیکند
ثالثاً «امر» به معروف را اثبات نمیکند، بلکه جامع را اثبات میکند؛ إما بالنصیحه، إما بالتهدید، إما بالتشویق. اما خصوص امر و نهی استفاده نمیشود.
پس مجموعاً تا به حال سیزده بیان مطرح شده. اگر کسی بیان دیگری اضافه کند، خوب است از این جهت که به عدد چهارده معصوم بشود.
برگشت به مقام دوم: ادلة عقلی بر عدم وجوب
ادلهای میتوان اقامه کرد بر عدم وجوب عقلی امر به معروف و نهی از منکر.
جایگاه این بحث کجاست؟ بخش دوم از مباحث «امر به معروف و نهی از منکر» ادلة وجوب بود که در دو مقام بحث کردیم: مقام اول، ادلة مقتضی وجوب بود که هشت دلیل از آن را بحث کردیم. آنگاه وارد مقام دوم شدیم؛ مقام دوم، ادلة مقتضی عدم وجوب بود. در مقام دوم، آیات و روایاتی که مقتضی عدم وجوب بود را بحث کردیم و پاسخهای تفصیلی و اجمالی آن هم گذشت. سپس به مقام اول برگشتیم و دلیل نهم و دهم که دلیل عقل به نحو حکومت و کشف بود را بررسی کردیم. اکنون به ادامة مقام دوم برمیگردیم و ادلة عقلی مقتضی عدم وجوب را بررسی میکنیم.
بیان اول: وجدان
صاحب جواهر فرموده که انسان نسبت به مُدرکات عقل خودش و حکمهای عقل خودش (اگر حکم دارد)، علم حضوری دارد، نسبت به احکام عقلِ خودش علم حضوری دارد. اگر انسان التفات داشت و به وجدان عقلی خودش مراجعه کرد و وجوب را در وجدان عقلی خودش نیافت، این «نیافتن» دلیل بر «نبودن» است؛ چون عقل نسبت به مدرکات خودش علم حضوری دارد. و در مانحنفیه عقل چنین وجوبی را در خود نمییابد، پس عقل حکم به وجوب ندارد.
این مدرکات، درک عقل عملی است، نیاز به چینش مقدمات ندارد. لذا اگر عقل چنین حکمی داشته باشد، به مجرد التفات باید چنین حکمی را در خودمان بیابیم.
فرموده: «و العمدة الوجدان، ضرورة عدم وصول العقل إلى ذلک على وجه یترتب علیه الذم و العقاب، نعم یمکن دعوى وصوله إلى الرجحان فی الجملة لا على الوجه المزبور.».
مناقشه: عقل در بعضی موارد به وجوب امر به معروف حکم میکند
این راه، راه خوبی است. الا این که جواب بدهیم به یکی از آن ادلة عقلیه؛ که مثلاً عقل این مقدار را درک میکند که اگر مولا دارد هتک میشود، واجب است مانع هتک مولا بشویم، اگرچه به غیر امر و نهی.
بیان دوم: تجویز نقیض یا حتی حکم به ضد
وقتی به عقلمان مراجعه میکنیم، میبینیم که عقلمان اگرچه از طرفی یدرک أو یحکم به وجوب امر به معروف، لکن از طرف دیگر هم یدرک أو یحکم به چیزی که مضاد یا مناقض با وجوب امر به معرف است. چون وجدان میکنیم دارد چنین چیزی را درک میکند، میفهمیم که پس آن وجوبی که ابتداءً میفهمیده، درست نبوده. این، راهی است که مقدس اردبیلی در مجمع الفائده فرموده: «و الظاهر انه شرعی: إذا العقل یجوّز کون شخص مأمورا بشیء، و مع ذلک یجوّز عدم وجوب الأمر لأشخاص أخر ذلک الشیء المأمور به، بل قد یجوّز کونه قبیحا، لقبح الأمر منهم.».
عقل میبیند که خدای متعال، به اشخاصی امرفرموده، ولی در عین حال عقل به ما میگوید: «اگرچه خدا امرکرده، لازم نیست شما اتیان کنی.»؛ (بگذار دیگران انجام دهند). بنابراین عقل بعضاً نقیض امر به معروف را تجویزمیکند. پس وقتی که عقلمان وجدان میکند تجویز ترک امر به چیزی که خدا به آن امرکرده، معلوم است که امر به معروف را واجب نمیداند.
بلکه گاهی عقل حکم به ضد میکند؛ چون گاهی علیرغم این که خدا امرکرده، عقل میگوید: «قبیح است که تو امرکنی»؛ خصوصاً اگر عالی به دانی باید امرکند. خدا خودش حق دارد به معروف امرکند، اما من چه حقی دارم که مثلاً به پیغمبر امرکنم که: «صلّ»؟! قبیح است.
پس ایشان دو مورد ذکرمیکند که منبّه است: عقل تجویزمیکند عدم امر را. این تجویز عدم عقل جوردرنمیآید با حکمش به وجوب امر. و هکذا: یدرک قبح امر را در مواردی مثل دانی به عالی، این قبح چطور با وجوب امر سازگار است؟!
پس عقل ما نقیض یا ضد وجوب امر به معروف را درک میکند. و وقتی که ضدش را درک میکند، پس معقول نیست حکم به ضد آخر کند که وجوب امر به معروف و نهی از منکر باشد. پس وجوب امر به معروف، ما یستقل به العقل نیست.
مناقشه: عقل در بعضی موارد حسن امر به معروف را درک میکند
اگر نظر شما به امر و نهی بما لهما من المعنی است، درست است؛ برهان عقلی ندارد. اما اگر به آن معنای جامع مراد است که وادارکنیم به معروف و بازبداریم از منکر درجایی که هتک مولا لازم میآید، درست نیست؛ اینجا عقل حکم دارد. و هکذا در آن مواردی که اعانت مولاست با همان تقاریبی که گذشت. اگر آن را هم میخواهید انکارکنید و اگر ادعامیکنید که عقل در تمام موارد حکم به ضد یا تجویز نقیض میکند، محل اشکال است.
این تقریب ایشان، یکی از تقاریب دقیق است.
مشروح این جلسه درس خارج فقه استاد شب زنده دار را می توانید در ذیل ملاحظه بفرمایید
متن اولیه
بسمه تعالی
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی الله تعالی علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین لا سیما بقیة الله فی الارضین ارواحنا فداه و عجل الله تعالی فرجه الشریف.
خلاصه بحث گذشته
دوازده بیان عقلی برای اثبات دلالت عقل بر وجوب امر به معروف و نهی از منکر بیان شد. و بیان دوازدهم که عبارت بود از مسأله حق الطاعة این نکته را در آن باید توجه کنیم که همان مطالبی که در بعضی از طرق دیگر گفتیم که ادله برائت شرعی جلوی آن دلیل را میگیرد چون تعلیقی است، همان مطلب در مورد حق الطاعة هم هست و ادله برائت شرعی جلوی حق الطاعة را میگیرد.
به یک بیان دیگری هم استدراک میکنیم که برخوردیم بعضی از بزرگان و علماء به این دلیل هم استدلال کردند و تقریر کردند این بیان عقلی را. این را هم عرض میکنیم و بعد وارد مسأله بعد میشویم.
کشف الغطاء، کاشف الغطاء رضوان الله علیه؛ شیخ جعفر کاشف الغطاء، ایشان فرموده است:
«و هما راجحان واجبان فی محلّ الوجوب، مندوبان فی محلّ الندب، مع جمیع الشرائط الآتیة عقلاً...»
در مورد واجبات و امر به معروف و نهی از منکر واجب است. در مندوبات مستحب است عقلاً. چرا؟
«لدخولهما فی باب شُکر المُنعِم، و نُصرة اللّه، و تقویة الدین، و الشرع المُبین.»
و شرعاً. عقلاً واجب است. ایشان برای این که عقلاً واجب است یکی به شکر منعم تمسک کرده، یکی به نصرت الله، که این را ما در یکی از تقاریر داشتیم که اعانه خدای متعال و نصرت خدای متعال برای رسیدن به اهدافش بر عبد لازم است. دیدیم که ایشان هم حالا این جا فرموده «و نصرة الله» لعل تقریبش همان است که ما آن جا ذکر کردیم.
«و تقویة الدین و شرع المبین» که همان عطف به نصرة الله... بنابراین آن چیزی که حالا ایشان اضافه دارند بر آن چه که ما ذکر کردیم مسأله شکر منعم هست که از باب شکر منعم ایشان میفرماید امر به معروف و نهی از منکر واجب است.
تقریر این که این چه جور شد که منعم است یک مقداری خالی از اندماج نیست که شکر منعم ... خدای متعال منعم ما است. این منعم بودن او و شکرگزاری ما نسبت به آن منعم این هست که اگر دیگری تارک یک مأمورٌبه الهی است به او بگوییم انجام بدهد. و اگر فاعل یک منهیٌعنه الهی است بگوییم ترک کند. این شکر او است. شاید تقریبی که در ذهن شریف ایشان هست این است که خدای متعال به ما عقل داده، ذهن داده، توانایی بر امر و نهی داده، توانایی بر جلوگیری از مفاسد داده، شکر هر چیزی این است که اعمال کنیم آن شیء را، آن وسیله را در همان که برای او قرار داده شده. خب الان این امکانات خود ما، این امر ما، این نهی ما، این تلفظ ما، این سخن گفتن ما اگر ما این را در راه این که جلوی مفاسد را بگیریم، جلوی گناه را بگیریم، وادار کنیم بر انجام واجبات، وادار کنیم به ترک محرمات پس این امکاناتی که خدا به ما داده است این شکر این امکانات را داریم به جا میآوریم. میتوانی جلوی این کار را بگیری، قدرتش را داری، اعمال قدرت در این جا، اعمال توانایی در این جا، اعمال سخن گفتن در این جا، این در حقیقت اعمال نعمی است که خدای متعال داده در جایی که شایسته هست. این خودش شکر آن نعمت است. اگر کسی از عمرش استفاده کرد، آن را در راه تحصیل علم هزینه کرد، در راه عبادت هزینه کرد، این شکر عمرش را دارد میکند. اگر خدای متعال به او مال داده، او را در راه انفاق، در راه واجباتش خمسش را بدهد، زکاتش را بدهد، احسان به دیگران بکند، دست بینوایان را بگیرد، این شکر مال دارد به جا میآورد. چون این مال را در آن جایی که مرضی خدای متعال است دارد به کار میبرد. بنابراین امر به معروف و نهی از منکر در حقیقت شکر نِعم الهی است. وقتی شکر نعم الهی شد پس بنابراین شکر منعم هم که واجب است. این فرمایش این محقق بزرگوار.
کلام در این است که آیا شکر مُنعم به جمیع مراتبه عقلاً لازم است یا این که نه به آن مرتبهای که اگر شکر نکنی کفرانی صادق است و قبیح است. همه مراتب شکر معمول نیست که عقل بگوید لازم است. و آیا این جا عقل میگوید که از باب شکر منعم شما باید... هذا اولاً.
ثانیاً همان طور که گفتیم این مسأله تعلیقی است یعنی آن شکری را.... مصادیق شکر در صورتی که ما باید آن مصداق شکر را هم اتیان کنیم که آن ترخیص در ترک نداده باشد. اما مصادقی را که او ترخیص در ترک داده یا اصلاً گفت من نمیخواهم شکر بکنم. خب دیگه عبد الزامی ندارد. آن وقت همان مسأله برائت پیش میآید که با وجود ادله برائت ممکن است بگوییم که لزومی ندارد. علاوه بر این که خب این عنوان امر به معروف و نهی از منکر را اثبات نمیکند، جامع را اثبات میکند، نه آن چه که در فقه گفته میشود به خصوص فتوای مرحوم امام قدس سره. شکر او را باید کرد حالا إما بالنصیحة، إما بالتهدید، إما بالتشویق، إما بالامر و إما بالنهی. جامع اینها. اما خصوص امر و نهی استفاده از این دلیل نمیشود. خب این هم دلیلی بود که این شخصیت بزرگ فقهی فرموده بود که لازم بود استدراک کنیم. پس مجموعاً تا به حال ما سیزده بیان برای این مسأله عرض کردیم اگر شما یک بیان دیگر هم اضافه کنید که چهارده تا بشود به عنوان چهارده معصوم خب خیلی خوب است.
خب ما گفتیم ادله عقلیهای برای وجوب امر به معروف و نهی از منکر اقامه شد. خب اینها را بیان کردیم، بررسی کردیم، پایان یافت بحمدالله. حالا از آن طرف ادلهای اقامه شده است یا میتوان اقامه کرد برای عدم عقلیت امر به معروف و نهی از منکر و این که نه، عقل لایستقل بوجوب امر بالمعروف و نهی عن المنکر.
و اما بیاناتی که با آن میشود اثبات کرد عدم استقلال عقل به وجوب امر به معروف و نهی از منکر.
فعلاً ما چهار تا بیان را عرض میکنیم که اهم بیانات است.
1- راه اول از طریق وجدان هست که سلکه صاحب الجواهر قدس سره. و آن این است که... توضیح مطلب این است که انسان نسبت به مدرکات عقل خودش و حکمهای عقل خودش اگر گفتیم عقل حکم دارد علم حضوری دارد. نسبت به احکام عقل خودش اگر گفتیم عقل احکام دارد، علم حضوری دارد. حالا اگر انسان التفاتاً، نه در حال قطع. التفات داشت و به وجدان عقلی خودش مراجعه کرد و در وجدان عقلی خودش نیافت. این نیافتن دلیل بر نبودن است. و الان خلف فرض این است که انسان نسبت به مدرکات عقل خودش و احکام عقل خودش علم حضوری دارد. بنابراین وقتی انسان به وجدان عقلی خودش مراجعه کرد در وجدان عقلی خودش این حکم را نیافت، این درک را نیافت، این عدم وجدان کردن حکم و مدرک و درک نشانه عدم وجودش است. و الا باید باشد و انسان علم حضوری نداشته باشد با این که التفات هم دارد. بله انسان ممکن است به بعضی از مدرکات عقل خودش و یا احکام عقل خودش علم پیدا نکند در اثر... غفلت داشته باشد. که انسان گاهی علم به علم ندارد در اثر غفلت. کما این که گاهی انسان علم به جهل خودش ندارد. آن کس که نداند و نداند که نداند. این در جهل مرکب ابد الدهر بماند.
پس بنابراین... اما انسان ملتفت این دیگه معنا ندارد بگوید که... بنابراین صاحب جواهر از این راه خواستند اثبات کنند که نه، عقلاً دلیلی بر این مسأله وجود ندارد. فرموده است که... بعد از این که ابتدائاً ....
«و إن کان الأظهر أن وجوبهما من حیث کونهما کذلک (یعنی من حیث کونهما واجبین، نه من حیث کونهما راجحین) سمعیٌ ضرورة عدم وصول العقل إلى قبح ترک الأمر بذلک على وجهٍ یترتب علیه العقاب بدون ملاحظة الشرع....»
تا این که کلمات دیگران را نقل میکنند تا آخر کار در صفحه 359 میفرمایند:
«و العمدة الوجدان»
عمده، بعضی از ادله دیگران که خواستند با آن اثبات کنند عدم دلالت عقل را، نقل میکنند، نقد میکنند بعد میفرمایند:
«والعمدة الوجدان، ضرورة عدم وصول العقل إلى ذلک على وجهٍ یترتب علیه الذم و العقاب»
عقل درک میکند که آقا اگر امر به معروف نکردی شارع میتواند عقاب کند، مردم میتوانند، عقلاء میتوانند عقابت کنند یا نکوهش کنند، عقل به این نمیرسد. وقتی نرسید معلوم میشود نیست. چرا؟ چون انسان نسبت به مدرکات خودش و احکام خودش عند التفات علم حضوری دارد، اگر بود باید میفهمید. حالا که مراجعه کرد و ملتفت هم هست و میبیند نمیفهمد یا حکم نمیکند معلوم میشود چنین چیزی عقل ندارد.
«نعم یمکن دعوى وصوله إلى الرجحان فی الجملة لا على الوجه المزبور»
بله، رجحان، خوب است، این را چرا، بالجمله آن هم تازه، این را درک میکند. اما وجوب که اگر نکردی عقاب باید بشوی، اگر نکردی مستحق مذمت و نکوهش هستی این را نه. پس این راه اول است.
این راه، راه خوبی است، راه تمامی است که بالجمله درست است الا در آن مواردی که گفتیم که به آن بیاناتی که گفتیم مگر ما جواب بدهیم بگوییم ما اگر بنشینیم و ببینیم در حضور ما مولی دارد هتک میشود رعایةً لحق المولی و ادباً و احتراماً للمولی اگر میتوانیم باید جلوی آن را بگیریم. به این معنا ما تصدیق کردیم. ؟؟ گفتیم به عنوان خود امر و نهی بما لهما من المعنی عقل حکم نمیکند. یعنی صیغه امر به کار ببریم، قصد مولویت و اینها را نمیگوید عقل، میگوید جلوی این کار را بگیر که هتک مولی نشود، بیاحترامی به مولی نشود. اگر میتوانی باید جلوی آن را بگیری، این حق مولی بر تو هست که در محضر تو نگذاری بیاحترامی به مولای حقیقی بشود و هم چنین بعض بیانات دیگر.
سؤال: علم خارجی یعنی این که آیا شارع حکم نمیکند؟
جواب: شارع را کار نداریم اصلاً. شما هی میروید سر شارع. میخواهیم ببینیم عقلمان... عقل بنده، عقل حضرتعالی، عقل ؟؟؟ حکم میکند یا نه. کاری نداریم به شارع، دلیل عقلی کشفی را بحث نمیکنیم، دلیل عقلی حکمی را داریم بحث میکنیم یعنی آیا عقل انسان این یستقل بما هو عقلٌ بر این که باید امر به معروف و نهی از منکر کرد یا چنین حکمی نمیکند. اگر حکم گرفتید که خیلی واضح است. حکم کجاست؟ روی عقل است، مراجعه میکنم باید این حکم باشد. اگر مدرک عقل عملیتان است خب باید عقل عملی این را درک کند، میبینیم درک نمیکند. خب این درک نکردن دلیل بر این است که پس در عقل ما نیست. پس نمیشود ماها را به عقلمان الزام کرد.
خب بیان دوم:
بیان دوم برای این که عقل لایحکم از راه این است که ما وقتی به عقلمان مراجعه میکنیم میبینیم عقل یحکم یا یدرک ما یزاد یا یناقض آن حکم عقل را. وقتی عقل دارد ما یزاد أو یناقض آن حکم عقل را درک میکند پس معلوم میشود آن نیست، آن وجود ندارد و الا اجتماع نقیضین میشد در حکم عقل، یا اجتماع متضادین در حکم عقل میشد. پس از این راه که ما برای نفی حکم عقل به وجوب امر به معروف و نهی از منکر، از این راه استفاده میکنیم که ما میبینیم عقل ما به یک چیزی حکم میکند و یک چیزی را درک میکند که آن مدرک یا آن مایحکم به العقل مزاد یا مناقض با وجوب امر به معروف و نهی از منکر است. چون وجدان میکنیم که این را دارد درک میکنیم از این پس میفهمیم که پس آن باطل است و صحیح نیست و مدرک نیست و محکومٌ به عقل نیست. این راه هم راهی است که سلکه محقق مقدس اردبیلی قدس سره در المجمع الفائدة و البرهان. ایشان از این راه استدلال فرموده بر این که عقلی نیست.
ایشان فرموده است که... عبارتشان این است:
«و الظاهر انه شرعیٌ إذا العقل یجوّز کون شخص مأموراً بشیء، و مع ذلک یجوّز عدم وجوب الأمر لأشخاصٍ أخر ذلک الشیء المأمور به، بل قد یجوّز کونه قبیحاً، لقبح الأمر منهم.»
از این میفهمیم که پس بنابراین عقل نمیگوید امر به معروف بکن، نهی از منکر بکن یا این را درک نمیکند.
توضیح مطلب:
ایشان میفرماید ما وقتی که به عقلمان مراجعه میکنیم میبینیم عقل این را ممکن میشمارد، تجویز میکند که خدای متعال به اشخاصی امری فرموده باشد ولی در عین حال عقل میبینیم به ما میگوید خب خدا امر کرده ولی شما لازم نیست کاری بکنی، نمیخواهد کاری بکنید، شما چه کاره هستید، چه لزومی دارد شما هم... او امر کرده. تجویز میکند لأشخاصٍ أخر ذلک الشیء المأمورٌ به. «یجوّز عدم وجوب الامر لأشخاصٍ أخر ذلک الشیء المأمورٌبه» میگوید نه شماها لازم نیست. میبینیم این را عقل تجویز میکند. این تجویز جور در میآید با این که عقل میگفت واجب است امر به معروف کنید. اگر عقل میگفت واجب است امر به معروف بکنید چه جور حالا تجویز میکند که شما امر نکنید. پس وقتی ما از عقلمان دریافت میکنیم، وجدان میکنیم که عقل تجویز میکند که شما لازم نیست امر بکنی به آن شیء که خدا امر کرده، یا نهی بکنی از آن شیء که خدا نهی کرده پس معلوم میشود امر به معروف و نهی از منکر را واجب نمیداند. یا مدرکش نیست و حکم نمیکند. بلکه گاهی میبینیم عقل این را درک میکند علیرغم این که خدا امر کرده میگوید تو حق امر نداری، قبیح است که تو امر بکنی. مخصوصاً با آن معنایی که دارد که عالی به دانی باید باشد. تو دانی هستی به عالی امر بکنی به چه معنا. نه این که امر بکنی به این که تو امتثال امر خدا را بکن. به خود معروف. این بحث را هم قبلاً کردیم؛ به خود معروف خدا حق دارد امر بکند اما من که دانی هستم نسبت به او، به چه معنا. خدای متعال به پیامبر عظیم الشأن امر میکند میگوید صلّ، من هم حق دارم به پیغمبر بگویم صلّ، بگویم صلات امر محبوبی است، امر خوبی است. به پیغمبر بگویم أحسن الی اهلک، به پیغمبر من بگویم أحسن الی الناس، قبیح است.
پس دو منبه یعنی دو تا مورد ایشان ذکر میکنند؛
یک، عقل میبینیم تجویز میکند عدم امر را. این تجویز عدم امر جور درنمیآید مع درکش و حکمش به وجوب امر. اگر وجوب دارد چرا تجویز را ترک میکنید.
و هکذا یدرک قبح امر را در مواردی. حالا که یدرک قبح الامر را این چه جور جور در میآید با وجوب امر، با درک وجوب امر یا حکم به وجوب امر کردن.
بنابراین مرحوم محقق اردبیلی قدس سره این جور اقامه برهان میکند که عقل ما نقیض یا ضد وجوب امر به معروف و وجوب نهی از منکر را درک میکند. و وقتی که ضدش را درک میکند پس معقول نیست دیگه حکم به آن ضد آخر بکند که وجوب امر به معروف و نهی از منکر باشد. ایشان به این استدلال، به این توضیحی که عرض شد استدلال فرموده برای این که این حکم عقلی نیست ممایستقل به العقل نیست.
خب این هم یک راهی است که عقل این را تجویز میکند. خب این جا هم باز اگر نظر... خدمت مقدس اردبیلی عرض میشود؛ اگر نظر شریف شما به این امر و نهی بما لهما من المعنا است بله این را عقل تجویز میکند که لازم نیست شما هم صیغه امر به کار ببری، قصد مولویت بکنی، بلکه گاهی هم قبیح است. این درسته. اما امر به معروف و نهی از منکر به آن معنای جامع آن یعنی وادار بکنیم به انجام معروف و ترک منکر در جایی که آن هتک مولی لازم میآید. به عنوان هتک مولی، نه به عنوان این که این معروف است یا منکر است من حیث أنّه معروفٌ أو منکر. چون هتک مولی میشود. این را هم میخواهید بفرمایید عقل تجویز میکند؟ اگر این جا را هم میخواهید بفرمایید ما قبول داریم، در این صورت. و هکذا در آن مواردی که اعانت مولی است. همان برهانهایی که اقامه کردیم، برهان یک و دو و سه، آن موارد و به آن لحاظ. اگر آن را هم میخواهید انکار بفرمایید محل اشکال است. اگر نه، روی خود امر و نهی بما لهما من المعنی الخاص میفرمایید بله درسته برهان عقلی ندارد این هم، بیان ایشان هم درست است.
این هم از بیان دوم از این محقق مدقق. مرحوم مقدس اردبیلی در کنار تقدسش واقعاً مدقق است، از مدققین فقهاء و اصولیینی است که متأسفانه مباحث اصولی ایشان هم خیلی در دسترس نیست. من یک وقتی یک کسی بود توی خیابان چهارمردان کتابهای عتیقه و اینها میآورد رفتم آن جا دیدم حاشیه ایشان بر اصول ابن حاجب بود. ایشان داشت خطی بود. حاشیه مرحوم محقق اردبیلی بر اصول ابن حاجب. چون سابقها اصول عامه متداول بوده در حوزههای علمیه. بعد الحمدلله دیگه معالم و فلان و اینها آمده و الا قبلش همان اصول عامه مثل کتب ادبیات ما که خیلی مال عامه هست آن موقع اصول ما هم مال عامه بوده، متداول بوده. او حاشیه زده بر اصول ابن حاجب. و مرد بسیار دقیقی است. حالا این تقریری که ایشان این جا کردند یکی از تقریرهای دقیق برهان بر این است که لایستقل به العقل.
خب ما میخواستیم بیان سه و چهار را هم عرض کنیم که دیگه وقت گذشت ان شاء الله برای فردا و صلی الله علی محمد و آله.
پایان جلسه
120/907/د