به گزارش سرویس جامعه پایگاه اطلاع رسانی وسائل، محمّد رسولالله(ص)، تحوّلاتی اساسی در جامعه عربستان پدید آورد که منجر به شکلگیری فرهنگ و تمدّن اسلامی گردید. الگوی تمدّنی رسولالله(ص) در گذار از جامعه جاهلی به جامعهای اسلامی، نمونهای درخشان در تاریخ بشری است. مهمترین عناصر در این الگو عبارتند از:
الف) تحوّل درونی انسان که مبتنی بر دو رکن اندیشه و اراده است. تغییر ساختارهای اجتماعی و سیاسی در اندیشه اسلامی، تابعی از تغییر در شالوده روانی انسان است که اساس همه تحوّلات بشری محسوب میشود. ب) گزینش غایت اصلی: تغییر درونی انسان سازوکاری دارد که از طریق گزینش غایتها صورت میگیرد. غایتها و اهداف، نیروی محرّکه تاریخ است.
این نوشتار به روش توصیفی ـ تحلیلی به بیان الگوی تمدّنی اسلام با استفاده از آیات قرآن کریم میپردازد، در این الگو، خدا مهمترین غایت انسان است که برتر و مطلق است؛ به همین دلیل، اهداف و آرمانهای انسان نیز برتر و بینهایت بوده، او همواره مسئولیّتپذیر، متحوّل و در حرکتی مستمر خواهد بود.
علاوه بر این، رویکرد جامع به توسعه، توانمندی فراگیر و اصل تسامح و تساهل، عناصر تکمیلکننده الگوی تمدّنی اسلاماَند. در پرتو این اصول، میتوان به شاخصهای عمده تمدّن اسلامی در سیره نبوی، مانند جایگاه انسان در توسعه، تشکیل دولت و تغییر روابط اقتصادی دست یافت.
اصل مقاله
مقدّمه
بعثت رسولالله(ص) نقطه آغاز تحوّلی بزرگ در جامعه بشری است؛ تحوّلی که بر اساس جهانبینی الهی اسلام، زمینهساز شکلگیری فرهنگ و تمدّنی گردید که به نام فرهنگ و تمدّن اسلامی شناخته میشود. بازشناسی عوامل و شرایط تکوین چنین تمدّنی با نگاه به سیره نبوی و الگوی تمدّنساز آن حضرت در گذر از جامعه جاهلی به جامعه نوین اسلامی و بازشناسی آیات مربوط، ضرورتی است که نه تنها سبب شناسایی اصول و مبانی تمدّنسازی دینی میشود، بلکه میتواند مبنایی برای طرّاحی الگوی توسعه دینی در جامعه مدرن و پُستمدرن کنونی باشد؛ جامعهای که با چالشهای معرفتی، هویّتی و مدیریّتی گوناگونی مواجه است.
عوامل تحوّلات تاریخی ـ اجتماعی که منجر به شکلگیری تمدّنها میگردد، از نظر قرآن و سیره نبوی چیست؟ باور انسان به مبداء نخستین هستی چه تأثیرهایی بر دگرگونیها خواهد داشت؟ نقش و جایگاه انسان در رویدادها چگونه تبیین و تفسیر میگردد؟ مبانی و اصول تمدّنی اسلام که رسول خدا(ص) در پدید آوردن جامعه اسلامی به اجرا درآورد، کدامند؟ اینها پرسشهایی است که این مقاله با تحلیل و واکاوی مفهومی آیات قرآن کریم و بررسی مجموعه اقدامات رسولالله(ص) در پی یافتن پاسخ آنهاست.
در پیشینه پژوهش، درباره تمدّن اسلامی، عناصر و مؤلّفههای آن به صورت عام، کتابهای متعدّدی نوشته شده است، امّا بررسی موضوع از منظر قرآن کریم و سیره نبوی نگارشهای اندکی وجود دارد؛ از جمله میتوان به کتاب سنّتهای تاریخی در قرآن اثر سیّد محمّدباقر صدر، جامعه و تاریخ از استاد مطهّری و بخشهایی از تفسیر المیزان اشاره کرد که این منبع اخیر به تبیین آیات مربوط به جریانها و تحوّلات جامعه انسانی در طول تاریخ میپردازد.
در این مقاله، ابتدا مفهومشناسی تمدّن، عوامل و ویژگیهای آن بیان شده است و آنگاه الگوی تمدّنی اسلام، عوامل و شاخصهای آن با تکیه بر آیات قرآن کریم مطرح شده است.
1ـ تمدّن، عوامل و ویژگیهای آن
واژه «تمدّن» از ریشه «مُدُن» به معنای «دارا بودن اخلاق و آداب شهرنشینی» است (معلوف، 1956م.، واژه مُدُن). تمدّن در مفهوم وسیع خود، گاه مترادف با واژه فرهنگ به کار میرود و شامل مجموعه گستردهای از اعتقادها، دانشها، هنرها، اخلاق، قوانین، آداب و رسوم، تشکیلات و نهادهای اجتماعی میشود که به وسیله انسان در جامعه پدید آمده است و طیّ قرنها در یک یا چند جامعه توسعه و تکامل یافته است.
در اصطلاحات علوم اجتماعی، واژه تمدّن در زبان انگلیسی معادل «Civilizatin» از کلمه «Civilis» به معنای «اهلِ شهر» است. در جامعهشناسی، تمدّن با شهرنشینی همراه است. اندیشهها و فعّالیّتهای فرهنگی جوامع، هنگامی در شمارِ تمدّن قرار میگیرند که شهرنشینی تشکیل شده باشد. به اعتقاد ویل دورانت، «تمدّن به معنای نظمی اجتماعی است که به دنبال آن خلاّقیّت فرهنگی پدید میآید» (ویل دورانت، 1378، ج 1: 16).
هرچند ابنخلدون اصطلاح تمدّن را به کار نبرده است، امّا در توصیفی که از عمران شهرها ارائه میکند، مفهومی معادل تمدّن را مطرح میسازد. وی عمران را بر دو نوع بدوی و حضری (متمدّن) تقسیم، و نحوه پیدایش و تکامل تمدّنها را بیان کرده است، زندگی و رفاه اقشار مختلف مردم را در هر شهر، متناسب با میزان عمران و مدنیّت آن شهر دانسته است (ر.ک؛ ابنخلدون، 1337، ج 2: 713).
شهرنشینی که نزدیک به چهار هزار سال پیش از مصر، ترکیه، هند و چین در اطراف دریای مدیترانه پدید آمده بود، به تدریج توسعه یافت و به اروپا و دیگر نقاط جهان کشیده شد. شهر محلّی برای برآوردن نیازهای افراد در سطحی گسترده و تجمّعی برای بهتر زیستن است (ر.ک؛ ارسطو، 1371: 8).
از نظر ارسطو، انسان به حکم طبیعت، اجتماعی (= دولتشهری) است و کسی که در دولتشهر زندگی نمیکند، موجودی یا فروتر از آدمی است، یا برتر از او و به همان مردی شبیه است که هومر در نکوهش او گفته است: «بیقوم، بیقانون و بیخانمان» (همان)؛ به عبارت دیگر، وجه ممیّز انسان از دیگر موجودات، توانایی انسان برای ایجاد سازمان سیاسی است (Arendt, 1998: .23-24).
به اعتقاد وِبِر، اجتماع شهری این ویژگیها را دارد: استحکامات دفاعی، بازار، دادگاه و قانونی مستقل، شکلی از انجمن مرتبط با قوانین و دادگاهها، خودمختاری و حاکمیّت نسبی. لذا اداره شهرها بهوسیله مقاماتی انجام میشود که شهرنشینان در انتخاب آنها مشارکت داشتهاند (Weber, 1958: .81).
اولیویا ویژگیهای تمدّن را چنین برمیشمارد: «داشتن قوانین مکتوب، برخورداری از نوعی دولت با حاکمیّت شاهان، روحانیان و...، داشتن خطّ و الفبا برای ثبت وقایع، زبان خاص برای آموزش و انتقال تعالیم، وجود اعتقادات دینی با سلسلهمراتب روحانیّت، کمک به رشد و تکامل علم با اهداف مختلف» (لاهوس، 1357: 255). ویل دورانت نیز عوامل تشکیلدهنده تمدّن را زمین، انسان، قانون و معرفت میداند که سبب رشد و تکامل انسان از طریق تربیت میگردد (ر.ک؛ ویل دورانت، 1378، ج 1: 16ـ18).
بنابراین، میتوان گفت تمدّن، حاصل قابلیّت و توانایی انسان در تسلّط بر نیروهای طبیعی است که از طریق کشف و شناخت قوانین حاکم بر طبیعت و تصرّف و کنترل آن، به منظور دستیابی به خواستهها و نیازهای انسانی است. تسلّط و غلبه بر مواد طبیعی در دو بُعد مادّی و معنوی آن قابل ارزیابی است.
در بُعد مادّی، جهتدهی به مظاهر و پدیدههای تمدّنی برای بهتر ساختن زندگی انسان مورد نظر است و در بُعد معنوی، میزان تأثیرگذاری آنها در اراده و نیروهای نفسانی انسان بررسی میشود. حال با این وصف، باید دید که تمدّن اسلامی چگونه پدید آمده است و بر چه اساس و اصولی استوار بوده و هست؟ برای یافتن پاسخ این پرسشها، لازم است الگوی تمدّنی اسلام واکاوی و بازنگری شود.
2ـ تمدّن اسلامی و ارکان آن با استناد به آیات قرآن کریم
برای یافتن الگوی توسعه و تمدّن اسلامی، باید به دو رکن اساسی این الگو، یعنی انسان و جامعه توجّه کرد و رابطه تحوّلات فردی و اجتماعی با یکدیگر و منشاء تحوّلات اجتماعی را بررسی کرد؛ بر اساس آموزههای قرآنی و سیره نبوی، اساس تحوّلات و تغییرات اجتماعی هدفدار در جوامع بشری، شالوده روانی و درونی انسان است. محتوای درونی انسان که سازنده ضمیر، باطن یا من فردی انسان است، دارای دو عنصر اصلی اندیشه و اراده است. با هماهنگ شدن و در هم آمیختن این دو عنصر با یکدیگر، آرمانها و اهداف انسان در جهان خارج تحقّق مییابد.
از اینرو هر گونه تغییر و تحوّلی در ساختارهای اجتماعی و سیاسی، تابع تغییر در اساس روانی و باطنی انسان است؛ البتّه رابطه میان این دو تغییر، رابطهای قراردادی نیست که بتوان به دلخواه آن را سامان بخشید، بلکه رابطهای ذاتی از نوع رابطه علّت و معلول است (ر.ک؛ صدر، 1359: 96).
بر اساس آموزه، ...إِنَّ اللّهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ...: ... (امّا) خداوند سرنوشت هیچ قوم (و ملّتى) را تغییر نمى دهد، مگر آنکه آنان آنچه را در خودشان است، تغییر دهند... (الرّعد/11). نگاه قرآن به تحوّلات اجتماعی و توسعه و تمدّن بشری، بر چنین نگرشی استوار است؛ زیرا در این آیه به روشنی بیان میشود که توسعه و تحوّل اجتماعی، مبتنی بر تحوّل درونی و روانی افراد است. البتّه این تحوّل باید در سطحی فراگیر و گسترده انجام گیرد تا به تحوّلات در جامعه منتهی شود. لذا تحوّل درونی، یک تحوّل بنیادین است و تحوّلات دیگر، همه از آن نشأت میگیرند.
در آیه دیگری با فرمان به توجّه به خودِ انسانی و ضمیر باطنی، هدایتیافتگی انسان را مانع اثرپذیری از گمراهان دانسته است: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ عَلَیْکُمْ أَنفُسَکُمْ لاَ یَضُرُّکُم مَّن ضَلَّ إِذَا اهْتَدَیْتُمْ إِلَى اللّهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعًا فَیُنَبِّئُکُم بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ: اى کسانى که ایمان آورده اید! مراقب خود باشید! اگر شما هدایت یافته اید، گمراهى کسانى که گمراه شده اند، به شما زیانى نمى رساند. بازگشت همه شما به سوى خداست و او شما را از آنچه عمل مى کردید، آگاه مى سازد (المائده/105).
در آیات دیگری نیز محتویات باطنی انسانها را مورد سؤال و مؤاخذه دانسته است: لاَّ یُؤَاخِذُکُمُ اللّهُ بِاللَّغْوِ فِیَ أَیْمَانِکُمْ وَلَکِن یُؤَاخِذُکُم بِمَا کَسَبَتْ قُلُوبُکُمْ وَاللّهُ غَفُورٌ حَلِیمٌ: خداوند شما را برای سوگندهایى که بدون توجّه یاد مى کنید، مؤاخذه نخواهد کرد، امّا به آنچه دلهاى شما کسب کرده است (و سوگندهایى که از روى اراده و اختیار یاد مى کنید،) مؤاخذه مى کند، و خدا آمرزنده و بردبار است (البقره/225)؛ لِلَّهِ ما فِی السَّمَاواتِ وَمَا فِی الأَرْضِ وَإِن تُبْدُواْ مَا فِی أَنفُسِکُمْ أَوْ تُخْفُوهُ یُحَاسِبْکُم بِهِ اللّهُ فَیَغْفِرُ لِمَن یَشَاء وَیُعَذِّبُ مَن یَشَاء وَاللّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ: آنچه در آسمانها و زمین است، از آنِ خداست و (از این رو،) اگر آنچه را در دل دارید، آشکار سازید یا پنهان، خداوند شما را بر طبق آن محاسبه مى کند.
سپس هر کس را بخواهد (و شایستگى داشته باشد)، مى بخشد و هر کس را بخواهد (و مستحق باشد)، مجازات مى کند، و خداوند به همه چیز قدرت دارد (البقره/284)؛ ...وَلِیَبْتَلِیَ اللّهُ مَا فِی صُدُورِکُمْ وَلِیُمَحَّصَ مَا فِی قُلُوبِکُمْ وَاللّهُ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ: ... و اینها براى این است که خداوند آنچه در سینه هایتان پنهان دارید، بیازماید و آنچه را در دلهاى شما (از ایمان) است، خالص گرداند، و خداوند از آنچه در درون سینه هاست، باخبر است (آلعمران/154).
در سیره نبوی نیز ساماندهی درست ضمیر انسانی و محتواهای آن، جهاد اکبر و حرکت در مسیر آرمانها، جهاد اصغر نامیده شده است (ر.ک؛ حرّ عاملی، 1414ق.، ج 15: 161ـ163).
2ـ1) خداوند؛ غایت اعلی
امّا پژوهش اساسی در اینجا آن است که تحوّل درونی انسان چگونه رخ میدهد؟ مکانیسم تغییر اندیشه و خواست انسان که منجر به گزینش اهداف و حرکت به سوی فعّالیّتهای اجتماعی و تأثیرگذاری بر طبیعت و جامعه میشود، چیست؟ و چگونه است؟
در پاسخ باید گفت، تلاشها و فعّالیّتهای فردی و اجتماعی انسان در طول تاریخ و شکلگیری فرهنگها و تمدّنهای بشری، از طریق گزینش غایتها و ایدهآلها صورت میگیرد. ایدهآلها نیروی محرّک تاریخ هستند و سیر جوامع بشری را تعیین میکنند (ر.ک؛ صدر، 1359: 98). البتّه ایدهآل برتر در این زمینه، بیشترین نقش را ایفا میکند. لذا جایگاه، اهمیّت و محتوای اهداف و فعّالیّتهای انسان به وسیله ایدهآلهای او مشخّص میشود؛ بدین معنا که چنانچه غایت یا ایدهآل، برتر، مطلق، بینهایت و گسترده باشد، اهداف نیز چنین خواهند بود.
از نظر اسلام، غایت اعلی و ایدهآل برتر انسان، خدای جهان است: وَمِنَ النَّاسِ مَن یَتَّخِذُ مِن دُونِ اللّهِ أَندَاداً یُحِبُّونَهُمْ کَحُبِّ اللّهِ وَالَّذِینَ آمَنُواْ أَشَدُّ حُبًّا لِّلّهِ وَلَوْ یَرَى الَّذِینَ ظَلَمُواْ إِذْ یَرَوْنَ الْعَذَابَ أَنَّ الْقُوَّه لِلّهِ جَمِیعاً وَأَنَّ اللّهَ شَدِیدُ الْعَذَابِ: بعضى از مردم، معبودهایى غیر از خداوند براى خود انتخاب مى کنند و آنها را همچون خدا دوست مى دارند. امّا آنها که ایمان دارند، عشق آنان به خدا (از مشرکان نسبت به معبودهای آنها) شدیدتر است، و آنها که ستم کردند، (و معبودى غیر خدا برگزیدند،) هنگامى که عذاب (الهى) را مشاهده کنند، خواهند دانست که تمام قدرت از آنِ خداست؛ و خدا مجازات شدید میکند (نه معبودهاى خیالى که از آنها مى هراسند) (البقره/165)؛ بَلِ اللّهُ مَوْلاَکُمْ وَهُوَ خَیْرُ النَّاصِرِینَ: (آنها تکیه گاه شما نیستند،) بلکه ولى و سرپرست شما، خداست؛ و او بهترین یاوران است (آلعمران/150) * الَّذِینَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُواْ لَکُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزَادَهُمْ إِیمَاناً وَقَالُواْ حَسْبُنَا اللّهُ وَنِعْمَ الْوَکِیلُ: اینها کسانى بودند که (بعضى از) مردم به آنان گفتند: مردم [= لشکر دشمن] براى (حمله به) شما اجتماع کرده اند.
از آنها بترسید! امّا این سخن، بر ایمان ایشان افزود و گفتند: خدا ما را کافى است؛ و او بهترین حامى ماست (آلعمران/ 173)؛ ...قُلِ اللّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فِی خَوْضِهِمْ یَلْعَبُونَ: ... بگو: خدا! سپس آنها را در گفتگوهاى لجاجت آمیزشان رها کن تا بازى کنند! (الأنعام/91)؛ فَفِرُّوا إِلَى اللَّهِ إِنِّی لَکُم مِّنْهُ نَذِیرٌ مُّبِینٌ: پس به سوى خدا بگریزید، که من از سوى او براى شما بیم دهنده اى آشکارم! (الذّاریّات/50)؛ ...وَظَنُّواْ أَن لاَّ مَلْجَأَ مِنَ اللّهِ إِلاَّ إِلَیْهِ...:... (در آن هنگام) دانستند پناهگاهى از خدا جز به سوى او نیست (التّوبه/118)؛ ...قُلْ حَسْبِیَ اللَّهُ عَلَیْهِ یَتَوَکَّلُ الْمُتَوَکِّلُونَ: ... بگو: خدا مرا کافى است و همه متوکّلان تنها بر او توکّل مى کنند! (الزّمر/38) و ...فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِیُّ...: ...خداست که دوست راستین است... (الشّوری/9).
در مقابل، ایدهآلهای دیگر، خدایان انسانساختهای هستند که نامهایی عاری از حقیقتاَند: إِنْ هِیَ إِلَّا أَسْمَاء سَمَّیْتُمُوهَا أَنتُمْ وَآبَاؤُکُم مَّا أَنزَلَ اللَّهُ بِهَا مِن سُلْطَانٍ إِن یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَمَا تَهْوَى الْأَنفُسُ وَلَقَدْ جَاءهُم مِّن رَّبِّهِمُ الْهُدَى: اینها فقط نامهایى است که شما و پدرانتان بر آنها گذاشته اید (؛ نامهایى بى محتوا و اسمهایى بىمسمّی) و هرگز خداوند دلیل و حجّتى بر آن نازل نکرده است.
آنان فقط از گمانهاى بى اساس و هواى نفس پیروى مى کنند، در حالى که هدایت از سوى پروردگارشان براى آنها آمده است! (النّجم/23). این خدایان انسانساخته انسان را به سوی مادّهگرایی، لذّتطلبی و کامجویی سوق داده است و او را در حصار مادّه و طبیعت محدود میسازند: الَّذِینَ یَسْتَحِبُّونَ الْحَیَاه الدُّنْیَا...: همانها که زندگى دنیا را بر آخرت ترجیح مى دهند... (ابراهیم/3) و وَقَالُوا مَا هِیَ إِلَّا حَیَاتُنَا الدُّنْیَا...: آنها گفتند: «چیزى جز همین زندگى دنیاى ما در کار نیست... (الجاثیه/24).
لذا غایت و ایدهآلِ برترِ چنین انسانهایی و به تعبیر قرآنی، خدای آنها، هواهای نفسانی (أَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ أَفَأَنتَ تَکُونُ عَلَیْهِ وَکِیلًا: آیا دیدى کسى را که هواى نفس خود را معبود خویش برگزیده است؟! آیا تو مى توانى او را هدایت کنى (یا به دفاع از او برخیزى)؟! (الفرقان/43)) یا شیطان (أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یَا بَنِی آدَمَ أَن لَّا تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُّبِینٌ: آیا با شما عهد نکردم اى فرزندان آدم که شیطان را نپرستید، که او براى شما دشمن آشکارى است؟! (یس/60)) خواهد بود.
باور به غایت مطلق و بینهایت، مسئولیّتآفرین است: وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلاَئِکَه إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَه قَالُواْ أَتَجْعَلُ فِیهَا مَن یُفْسِدُ فِیهَا وَیَسْفِکُ الدِّمَاء وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ قَالَ إِنِّی أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ: (به خاطر بیاور) هنگامى را که پروردگارت به فرشتگان گفت: من روى زمین جانشینى [= نماینده اى ] قرار خواهم داد.
فرشتگان گفتند: پروردگارا! آیا کسى را در آن قرار مى دهى که فساد و خونریزى کند؟! (زیرا موجودات زمینى دیگر که قبل از این آدم وجود داشتند نیز به فساد و خونریزى آلوده شدند. اگر هدف از آفرینش این انسان، عبادت است،) ما تسبیح و حمد تو را به جا مى آوریم و تو را تقدیس مى کنیم.
پروردگار فرمود: من حقایقى را مى دانم که شما نمى دانید (البقره/30)؛ إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَه عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَیْنَ أَن یَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنسَانُ إِنَّهُ کَانَ ظَلُومًا جَهُولًا: ما امانت (تعهّد، تکلیف، و ولایت الهیّه) را بر آسمانها و زمین و کوه ها عرضه داشتیم، آنها از حمل آن سر برتافتند، و از آن هراسیدند؛ امّا انسان آن را بر دوش کشید؛ او بسیار ظالم و جاهل بود، (چون قدر این مقام عظیم را نشناخت و به خود ستم کرد)! (الأحزاب/72)؛ وَیَجْعَلُونَ لِلّهِ مَا یَکْرَهُونَ وَتَصِفُ أَلْسِنَتُهُمُ الْکَذِبَ أَنَّ لَهُمُ الْحُسْنَى لاَ جَرَمَ أَنَّ لَهُمُ الْنَّارَ وَأَنَّهُم مُّفْرَطُونَ: آنها براى خدا چیزهایى قرارمى دهند که خودشان از آن کراهت دارند [= فرزندان دختر].
با این حال، زبانشان به دروغ مى گوید سرانجام نیکى دارند! از این رو، براى آنان آتش است و آنها از پیشگامان (دوزخ) هستند (النّحل/62). همچنین حرکت به سوی او، حرکتی مستمر و دائمی است: یَا أَیُّهَا الْإِنسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَى رَبِّکَ کَدْحًا فَمُلَاقِیهِ: اى انسان! تو با تلاش و رنج به سوى پروردگارت مى روى و او را ملاقات خواهى کرد! (الإنشقاق/6) و انسان، همواره، فرصتی برای تحوّل خواهد داشت: قُلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَه اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ: بگو: اى بندگان من که بر خود اسراف و ستم کرده اید! از رحمت خداوند نومید نشوید که خدا همه گناهان را مى آمرزد؛ زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است (الزّمر/53).
اعتقاد به خدای یگانه که در اصل توحید تبلور یافته است، هدفها، آرمانها و گرایشهای انسان را به یکدیگر مرتبط ساخته است و آنها را در جهتی واحد قرار میدهد: ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا رَّجُلًا فِیهِ شُرَکَاء مُتَشَاکِسُونَ وَرَجُلًا سَلَمًا لِّرَجُلٍ هَلْ یَسْتَوِیَانِ مَثَلًا الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لَا یَعْلَمُونَ: خداوند مثالى زده است: مردى را که مملوک شریکانى است که درباره او پیوسته با هم به مشاجره مشغول هستند و مردى که تنها تسلیم یک نفر است؛ آیا این دو یکسانند؟! حمد مخصوص خداست، ولى بیشتر آنان نمى دانند (الزّمر/29).
در کنار اصل توحید، باور به روز بازپسین، تلاشها و فعّالیّتهای انسان را در جهتی صحیح هدایت کرده است: قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُکُمْ یُوحَى إِلَیَّ أَنَّمَا إِلَهُکُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَمَن کَانَ یَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا یُشْرِکْ بِعِبَادَه رَبِّهِ أَحَدًا: بگو: من فقط بشرى هستم مثل شما؛ (امتیازم این است که) به من وحى مى شود که تنها معبودتان معبود یگانه است.
پس هر که به لقاى پروردگارش امید دارد، باید کارى شایسته انجام دهد و هیچ کس را در عبادت پروردگارش شریک نکند! (الکهف/110) و خواست و اراده انسان را با نیرویی دوچندان تجهیز میکند: مَن کَانَ یُرِیدُ حَرْثَ الْآخِرَه نَزِدْ لَهُ فِی حَرْثِهِ وَمَن کَانَ یُرِیدُ حَرْثَ الدُّنْیَا نُؤتِهِ مِنْهَا وَمَا لَهُ فِی الْآخِرَه مِن نَّصِیبٍ: کسى که زراعت آخرت را بخواهد، به کشت او برکت و افزایش مى دهیم و بر محصولش مى افزاییم؛ و کسى که فقط کشت دنیا را بطلبد، کمى از آن به او مى دهیم امّا در آخرت هیچ بهره اى ندارد! (الشّوری/20)
ذَلِکَ الَّذِی یُبَشِّرُ اللَّهُ عِبَادَهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ قُل لَّا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّه فِی الْقُرْبَى وَمَن یَقْتَرِفْ حَسَنَه نَّزِدْ لَهُ فِیهَا حُسْنًا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَکُورٌ: این همان چیزى است که خداوند بندگانش را که ایمان آورده و اعمال صالح انجام دادهاند به آن نوید مىدهد! بگو: «من هیچ پاداشى از شما بر رسالتم درخواست نمى کنم جز دوست داشتن نزدیکانم [= اهل بیتم]؛ و هر کس کار نیکى انجام دهد، بر نیکى اش مى افزاییم؛ چرا که خداوند آمرزنده و سپاسگزار است (الشّوری/ 23)؛ مَن جَاء بِالْحَسَنَه فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا وَمَن جَاء بِالسَّیِّئَه فَلاَ یُجْزَى إِلاَّ مِثْلَهَا وَهُمْ لاَ یُظْلَمُونَ: هر کس کار نیکى بجا آورد، ده برابر آن پاداش دارد، و هر کس کار بدى انجام دهد، جز بمانند آن، کیفر نخواهد دید؛ و ستمى بر آنها نخواهد شد (الأنعام/160)
مَّثَلُ الَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللّهِ کَمَثَلِ حَبَّه أَنبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِی کُلِّ سُنبُلَه مِّئَه حَبَّهوَاللّهُ یُضَاعِفُ لِمَن یَشَاء وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ: کسانى که اموال خود را در راه خدا انفاق مى کنند، همانند بذرى هستند که هفت خوشه برویاند؛ که در هر خوشه، یکصد دانه باشد؛ و خداوند آن را براى هر کس بخواهد (و شایستگى داشته باشد)، دو یا چند برابر مى کند؛ و خدا (از نظر قدرت و رحمت،) وسیع و (به همه چیز) داناست (البقره/261)؛ لِیَجْزِیَهُمُ اللَّهُ أَحْسَنَ مَا عَمِلُوا وَیَزِیدَهُم مِّن فَضْلِهِ وَاللَّهُ یَرْزُقُ مَن یَشَاءُ بِغَیْرِ حِسَابٍ: (آنها به سراغ این کارها مى روند) تا خداوند آنان را به بهترین اعمالى که انجام داده اند، پاداش دهد و از فضل خود بر پاداششان بیفزاید؛ و خداوند به هر کس بخواهد بىحساب روزى مى دهد (و از مواهب بى انتهاى خویش بهره مند مى سازد) (النّور/38).
آرمان و ایدهآل مطلق، صفوف جامعه را متّحد میسازد وَلَا تُجَادِلُوا أَهْلَ الْکِتَابِ إِلَّا بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِلَّا الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ وَقُولُوا آمَنَّا بِالَّذِی أُنزِلَ إِلَیْنَا وَأُنزِلَ إِلَیْکُمْ وَإِلَهُنَا وَإِلَهُکُمْ وَاحِدٌ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ: وبا اهل کتاب جز به روشى که از همه نیکوتر است مجادله نکنید، مگر کسانى از آنان که ستم کردند؛ و (به آنها) بگویید: «ما به تمام آنچه از سوى خدا بر ما و شما نازل شده ایمان آورده ایم و معبود ما و شما یکى است و ما در برابر او تسلیم هستیم! (العنکبوت/46)؛ إِنَّ هَذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّه وَاحِدَه وَأَنَا رَبُّکُمْ فَاعْبُدُونِ: این (پیامبران بزرگ و پیروانشان) همه امّت واحدى بودند (و پیرو یک هدف)؛ و من پروردگار شما هستم؛ پس مرا پرستش کنید! (الأنبیاء/92).
اختلافهای ناشی از خون، نژاد، ملّیّت، حدود جغرافیایی یا طبقاتی را در هم میشکند و همه انسانها را در یک واحد فکری و جغرافیایی الهی قرار میدهد: کَانَ النَّاسُ أُمَّه وَاحِدَهفَبَعَثَ اللّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَمُنذِرِینَ وَأَنزَلَ مَعَهُمُ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ لِیَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ فِیمَا اخْتَلَفُواْ فِیهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِیهِ إِلاَّ الَّذِینَ أُوتُوهُ مِن بَعْدِ مَا جَاءتْهُمُ الْبَیِّنَاتُ بَغْیًا بَیْنَهُمْ فَهَدَى اللّهُ الَّذِینَ آمَنُواْ لِمَا اخْتَلَفُواْ فِیهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَاللّهُ یَهْدِی مَن یَشَاء إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ: مردم (در آغاز) یک دسته بودند؛ (و تضادى در میان آنها وجود نداشت.
به تدریج جوامع و طبقات پدید آمد و اختلافات و تضادهایى در میان آنها پیدا شد، در این حال) خداوند، پیامبران را برانگیخت تا مردم را بشارت و بیم دهند و کتاب آسمانى که به سوى حق دعوت مى کرد، با آنها نازل نمود تا در میان مردم، در باب آنچه اختلاف داشتند، داورى کند.
(افراد باایمان در آن اختلاف نکردند و) تنها (گروهى از) کسانى که کتاب را دریافت داشته بودند و نشانه هاى روشن به آنها رسیده بود، به دلیل انحراف از حقّ و ستمگرى، در آن اختلاف کردند. خداوند آنهایى را که ایمان آورده بودند، به حقیقت آنچه مورد اختلاف بود، به فرمان خویش رهبرى نمود (، امّا افراد بى ایمان همچنان در گمراهى و اختلاف باقى ماندند) و خدا هر کس را بخواهد، به راه راست هدایت مى کند (البقره/213)؛ یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُم مِّن ذَکَرٍ وَأُنثَى وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ: اى مردم! ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و شما را تیره ها و قبیله ها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید. (اینها ملاک امتیاز نیست!) گرامى ترین شما نزد خداوند باتقواترین شماست؛ خداوند دانا و آگاه است! (الحجرات/13). لذا در این دیدگاه، حدود و مرزی در خانواده بشری وجود ندارد.(ادامه دارد..)
/102/825/م
(بخش اول)
مراجع
قرآن کریم.
ابناثیر شیبانی، علیّ بن أبیالکرم، (1399ق.). اسد الغابه فی معرفه الصّحابه. بیروت: دار صادر.
ابن بابویه قمی (صدوق)، محمّد. (1363). من لا یحضره الفقیه. تصحیح و تعلیق علیاکبر غفّاری. جلد سوم. چاپ دوم. قم: انتشارات جامعه مدرّسین.
ابنخلدون، عبدلرّحمن بن محمّد. (1337). مقدّمه ابنخلدون. ترجمه محمّدپروین گنابادی. جلد دوم. تهران: انتشارات بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
ابنسعد، محمّدبن سعد. (1410). الطّبقات الکبری. بیروت: دارالکتب العلمیّه.
ابنکثیر، عمادالدّین. (1966م.). البدایه و النّهایه. تحقیق علی شیری. جلد هفتم. بیروت: دار احیاء التّراث العربی.
ابنهشام، عبدالملک. (1363). السّیره النّبویّه. تحقیق عبدالحفیظ شبلی و دیگران. جلد 1 و 2. چاپ اوّل. تهران: انتشارات ایران.
ارسطو. (1371). سیاست. ترجمه حمید عنایت. تهران: انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی.
اشپولر، برتولد. (1366). جهان اسلام. ترجمه قمر آریان. تهران: انتشارات امیرکبیر.
بلاشر، رژی. (1363). تاریخ ادبیّات عرب. ترجمه آ. آذرنوش. جلد اوّل. تهران: مؤسّسه مطالعات فرهنگی.
ترنر، برایان اس. (1380). وِبِر و اسلام. ترجمه حسین بستان. قم: پژوهشکده حوزه و دانشگاه.
جعفریان، رسول. (1375). تاریخ تحوّل دولت و خلافت. قم: مرکز مطالعات و تحقیقات اسلامی.
حائری طباطبائی، سیّد علی بن محمّد. (1418). ریاض المسائل فی بیان الاحکام بالدّلائل. قم: مؤسّسه آل البیت.
حتّی، فیلیپ خلیل. (1366). تاریخ عرب. ترجمه ابوالقاسم پاینده. تهران: انتشارات آگاه.
حُرّ عاملی، محمّدبن حسین. (1414ق.). تفصیل وسائل الشّیعه إلی تحصیل مسائل الشّریعه. جلد 15. طبع دوم. قم: تحقیق مؤسّسه آلالبیت علیهمالسّلام لإحیاء التّراث.
حقوقی، عسکر. (1374). تاریخ اندیشههای سیاسی در ایران و اسلام. تهران: انتشارات هیرمند.
حکیمی، محمّدرضا. (1374). الحیاه. تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
دورانت، ویلیامز جیمز. (1378). تاریخ تمدّن. مشرق زمین گاهواره تمدّن. ترجمه احمد آرام. جلد اوّل. ویرایش دوم. چاپ ششم. تهران: انتشارات علمی و فرهنگی.
رامیار، محمود. (1362). تاریخ قرآن. تهران: انتشارات امیرکبیر.
رودنسون، ماکسیم. (بیتا). اسلام و سرمایهداری. تهران: اتّحاد کارگر.
روشه، گی. (1370). تغییرات اجتماعی. ترجمه منصور وثوقی. تهران: نشر نی.
زرّینکوب، عبدالحسین. (1362). کارنامه اسلام. چاپ سوم. تهران: مؤسّسه انتشارات امیرکبیر.
صدر، سیّد محمّدباقر. (1359). سنّتهای تاریخ در قرآن. ترجمه سیّد جمال موسوی. تهران: انتشارات روزبه.
ـــــــــــــــــــ . (1400م.). اقتصادنا. چاپ سیزدهم. بیروت: دارالتّعارف للمطبوعات.
طباطبائی، سیّد محمّدحسین. (1417ق.). المیزان. جلد 9 و 10. چاپ اوّل. بیروت: مؤسّسه اعلمی للمطبوعات.
طبری، محمّد بن جریر. (بیتا). تاریخ الأمم و الملوک. جلد سوم. مصر: دارالمعارف.
طه، حسین. (1346). آیینه اسلام. ترجمه محمّدابراهیم آیتی. چاپ چهارم. تهران: شرکت سهامی انتشار.
عبدالجلیل، ج. م. (1363). تاریخ ادبیّات عرب. ترجمه آ. آذرنوش. تهران: انتشارات امیرکبیر.
علایلی، عبدالله. (1374). برترین هدف در برترین نهاد. ترجمه محمّدمهدی جعفری. تهران: وزارت ارشاد اسلامی.
قوام، عبدالعلی. (1373). سیاستهای مقایسهای. تهران: سمت.
لاهوس، اولیویا. (1357). درآمدی بر انسانشناسی. ترجمه سعید یوسف. تهران: نشر سپهر.
یعقوبی، احمدبن أبییعقوب. (1379ق.). تاریخ یعقوبی. بیروت: دار صادر ـ دار بیروت.
Arendt. H. (1998). The Human Cnditin. Intrductin by: Margaret Canvan. 2th editin. Chicag: the university f Chicag ress.
Weber.M. (1958). the City. Trans. 8thedit. By Dnmartin Dale and Gertrud veuwirth. NewYrk: the Free ress