به گزارش سرویس جامعه پایگاه اطلاع رسانی وسائل، بایستههای رفتار دینی، دانش فقه را به عرصه ظهور آورد و اجتهاد، شیوه کاوش در گنجینههای اولیه دین گردید، تبیین (بایدها) و (نبایدها) در چگونگی عمل و رفتار مؤمنان دست آورد این دانش شد؛ بدین وسیله همواره موضع عملی مسلمانان در جاری زندگی با موازین دین هماهنگ میگردید.
پیدایش پیشامدها و رفتارهای جدید در عرصه پرگستره زندگی، فقیهان را بر آن داشت که برای به دست آوردن احکام جدید و شناخت جایگاه دینی آنها به تعمق و تعقل اجتهادی دست یازند و به گسترش دامنه فقه بپردازند، بدین سان فقه رشد یافت و بارور گردید.
تاریخ بیش از هزار ساله فقیهان راستین اسلام که فقه غنی و پربار شیعه را به ارمغان آورد، با شکنجه و آزار، فقر و تهیدستی و تلخیهای بسیار همراه بود، عالمان شیعی، همواره با تلاش واجتهادشان، شعر ایثار و شهادت سرودند و با قدرت عشق و ایمان، مشعل فقاهت و اجتهاد را در تمام اعصار، پرفروغ و تابان، فرا روی نسلها پاس داشتند.
افزون بر این، بسیاری از اینان پیوسته حرکتهای اصلاح طلبانه و احیاگر را نیز راهبری کردند و همزمان با مرزبانی علمی از فرهنگ اصیل اسلام و ایمن داشتن از دست برد و هجوم راهزنان دین به تلاش و جهاد برای محو مفاسد و بیعدالتیها در سایه تحقق احکام الهی پرداختند.
امام مینویسد: (در هر نهضت وانقلاب مردمی، علمای اسلام، اولین کسانی بوده اند که بر تارک جبین شان، خون و شهادت نقش بسته است) 1 .
همسوئی جهاد و اجتهاد در فقه شیعه که ریشه در فرهنگ این مکتب داشت، موجب میگردید حوزهها، همواره آبستن افکار انقلابی بوده و مرکز جنبشها و جریانهای اصلاح طلبانه اسلامی باشند.
استعمار که منافع خود را در تضاد با این میدید، در پی نابودی روحانیت و حوزهها برآمد؛ ولی چون روحانیت از پایگاه و خاستگاه اجتماعی و مردمی برخوردار بود، با همه تلاشی که انجام داداز خاموش کردن مشعل جهاد واجتهاد عاجز ماند؛ به دنبال آن، حیله تخریب و مسخ فرهنگ اسلام راستین را در سر پروراند و کوشید دین را تهی از مسائل اجتماعی و سیاسی جلوه دهد، شعار جدایی دین از سیاست را مطرح کرد؛ با این اندیشه شیطانی، توانست برخی از حوزویان ساده اندیش را بفریبد.
امام این ترفند استعماری را به خوبی ترسیم نموده مینویسد: (استکبار وقتی که از نابودی مطلق روحانیت و حوزه ها مایوس شد، دو راه را برای ضربه زدن انتخاب نمود: یکی راه ارعاب و زور، دیگری راه خدعه و نفوذ.
در قرن معاصر، وقتی حربه ارعاب و تهدید، چندان کارگر نشد، راههای نفوذ، تقویت گردید؛ اولین و مهمترین حرکت، القای شعار: جدایی دین از سیاست است که متأسفانه این حربه در حوزه و روحانیت تا اندازهای کارگر شده است، تا جایی که دخالت در سیاست دون شان فقیه و ورود در معرکه سیاسیون، تهمت وابستگی به اجانب را به همراه می آورد). 2
با این دسیسه، حوزهها از تحرک و پویایی باز ایستاد و فقه از دایره احکام فردی و عبادی فراتر نرفت، فقیهان، عموما به تعلیم و تعلم در مسائل فردی فقه پرداختند و به دور از مسائل عینی در اجتماع و ناآشنا با دستاوردهای تمدن و پیشرفت به بحث و ارائه نظر پرداختند؛ این امر، زمینه بدبینی و نگرشهای نادرست از عموم حوزویان را فراهم میآورد و تهمت جموداندیشی و بر چسپ ارتجاع را نیز در پی داشت.
امام در این باره میگوید: (وقتی شعار جدایی دین از سیاست جاافتاد و فقاهت در منطق ناآگاهان غرق شدن در احکام فردی و عبادی شد و قهرا فقیه هم مجاز نبود که ازاین دایره و حصار بیرون رود و در سیاست و حکومت دخالت نماید؛ حماقت روحانی در معاشرت با مردم فضیلت شد، به زعم بعضی افراد، روحانیت زمانی قابل احترام و تکریم بود که حماقت از سراپای وجودش ببارد والا، عالم سیاسی و روحانی کاردان و زیرک ، کاسه ای زیر نیم کاسه داشت) 3 .
حاکم شدن تفکر واپس گرایی و جمود فقهی و تز تبری از سیاست ، موجب گردید:احکام اجتماعی و سیاسی اسلام ، در حوزه ها به فراموشی سپرده شود و ژرف اندیشانی که به این مسائل توجه داشتند و درباره آنها به تحقیق و تتبع می پرداختند، با مشکلات بسیاری از سوی دوستان ناآگاه و دشمنان حلقه به گوش مواجه گردند.
به گفته امام : (اسم سیاست را نمی توانستیم در حوزه های علمیه ببریم . وامور مسلمین و چیزهایی که مربوط به جامعه مسلمین است ، در حوزه ها بحثی از آن نبود) 4 .
حوزههای فقهی با فراز و نشیب، حوزههای فقهی با فراز و نشیب بر همین روند بود، تا این که ستارهای در آسمان فقاهت بدرخشید و ماه مجلس شد، فقیهی هوشمند و با خرد، ژرف اندیش و جامعنگر؛ او که اندیشه و فهم فقهی را با بینش نگرش عمیق، از تمامت اسم همراه ساخته بود، برای تجدید حیات اجتماعی اسلام و فقه اسلامی بپاخاست؛ برای این منظور به دو اقدام روی آورد:
1. با تبیین اسلام اصیل، به مصاف فکر شیطانی جدایی دین از سیاست رفت واین دام عنکبوتی را که استعمار سالها بر ذهن واندیشه بسیاری از فقیهان تنیده بود، با هوشیاری و صلابت روحی بر تافت و دردمندانه فریاد برآورد: (والله اسلام ، تمامش ، سیاست است؛ اسلام را بد معرفی کردهاند؛ سیاست مدن از اسلام سرچشمه میگیرد). 5
این معنار را که کسی بگوید: اسلام به زندگی چه کار دارد؟ این جنگ با اسلام است؛ این نشاختن اسلام است، اسلام به سیاست چه کار دارد؟ این جنگ با اسلام است) 6 .
2.احکام اجتماعی و حکومتی اسلام را در قلمرو بررسیهای فقهی درآورد و به تبیین و تشریح آنها پرداخت، با این حرکت، مسائلی را که از روی غفلت در منابع اسلامی مستور مانده بود، بر مسند تحقیق نشاند و با استدلال متین و استوار برگرفته از مبانی شرع، قوانین و احکام اسلام را این گونه معرفی نمود: (ماهیت و کیفیت این قوانین میرساند که برای تکوین دولت و برای اداره سیاسی واقتصادی و فرهنگی جامعه تشریع گشته است). 7
با تلاش پیگیر و پرتوان او و شاگردان بهره و راز کوثر اندیشهاش، فقه که از تیغ زهرآلود استعمار زخم برداشته بود و به گونه نظری و فردی مطرح میشد، نوش (تمامی ابعاد) شریعت شد و احکام فردی و اجتماعی اسلام، با همه ژرفا و گسترهاش در آستانه تحقیق و تتبع فقهی قرار گرفت؛ بدین سان، بخش اجتماعی فقه رونق یافت و برای پاسخگویی به نیازهای عینی و عملی اجتماع آغوش گشود.
با استقرار حکومت اسلامی و ضرورت تبیین و تدوین نظامنامه حکومتی و تعیین خطمشی در اساسیترین مسائل جامعه، یعنی دستگاه قانونگذاری، اجرائی، قضائی و... حرکت در بعد اجتماعی فقه، شتاب یافت و برخی از بخشهای معطل فقه، از سوی فقیهان بیدار، با نظارت و هدایت حضرت امام به تلاش گرفته شد و رهیافتهای آن، برای حل معضلات اجتماعی و پیشبرد اهداف حکومتی اسلام به خدمت درآمد؛ در ادامه نیز، تلاشهایی ارزنده و استوار، صورت پذیرفت و کتابهایی در این راستا که برخی محصول درس در حوزه بود، عرضه گردید.
اما اینها گامهای نخستین در آستانه حرکت و تحول فقه بود نه تمام انتظار و پایان راه، همان گونه که پیشتر یاد کردیم: تفکر تحجر و تقدس، از آغاز بااین دید بالنده از فقه اسلامی در تضاد و مبارزه بود؛ صاحبان این تفکر، همواره در کمین فرصت به رصد نشسته بودند. اکنون با ارتحال اندوهبار حضرت امام، اینان رهزن گردیده اند و برای ایستائی این هضت فقهی و نابودی زمینههای رشد آن در حوزه به تلاشهایی دست یازیدهاند که باید هوشیار بود و هشدار امام را که دل دردمندی از اینان داشت، جدی گرفت که میفرمود: (البته هنوز حوزه ها به هر دو تفکر آمیخته اند و باید مراقب بود که تفکر جدایی دین از سیاست ،از لایه های تفکراهل جمود، به طلاب جوان سرایت نکند...
طلاب جوان باید بدانند که: پرونده تفکراین گروه، همچنان بازاست و شیوه مقدس مابی و دین فروشی عوض شده است). 8
اینک این این حوزویان متعهدند که باید ساحت حوزه را ازاین تفکر رسوب یافته پاک سازند و فقه بالنده اسلام را که با نبوغ فکری امام احیاء گردید، شکوفا سازند و در پرتو آن به فهم و حل معضلات اجتماع بپردازند.
برای تحقق این منظور، شایسته دیدیم، به قدر توان و مجال مقال، اندیشه امام را درباره چگونگی فقه و فقیه، بنمایانیم:
بایستههای فقه
بازنگری گفتار و نوشتار حضرت امام، دید روشنی را از چگونگی فقه و بایدهای آن به دست میدهد، اینک برای این منظور، گفتار و نوشتار آن مرحوم را در سه بخش، به بحث میگذاریم:
1. فقه عینی و عملی
فقه، آگاهی دینی به چگونگی رفتار است و بازگوئی تئوری عمل از منابع دین. فقه، باید زندگی عینی را سامان دینی بخشد و کردار و رفتار آدمیان را با موازین شرع تطبیق دهد؛ ازاین روی در دانش فقه، باید همواره مسائلی به فحص و تحقیق درآید که ناظر به عمل باشد؛ چون فقه ارزش مقدمی دارد، باید قدرت و توان هدفیابی داشته باشد و نه صرفا پیچیدگی علمی.
در بررسیهای فقهی، اگر به نقد و ایرادهای ذهنی بسنده شود و از تبیین مسائل عینی و عملی چشم پوشی گردد، فقه از دایره ارزشی و خارج خواهد گردید، چه در این صورت به یک ورزش فکری تبدیل گشته و از هدف و فلسفه اصلیاش باز خواهد ماند، متاسفانه، فقه در سالهای اخیر به چنین مشکلی گرفتار آمد.
فقه که میبایست راهنمای عمل گردد و به انسان قدرت و بینش عملی ببخشد، نورافشاند و جلوپایی را روشن سازد، وسیله ای برای اثبات و نمایش قدرت علمی، تحقیقی و فکری برخی گردید و تنها در سینه و سطور کتابها نقش بست و در لابلای مباحثات درسی به صورت هنر گفتاری ظاهر گردید.
فقیهان که می بایست در عرصه کردار، مشعل دین برافروزند، همواره در مسائل نظری غرق گشتند، رفتار و اجتماع انسانها و مصالح اسلام و مسلمین را از یاد بردند و به صدور حکم و فتوا آن هم به دوراز عرصه های اجتماع، اکتفا کردند؛ امام، این سیره غلط را محکوم میکند و میفرماید: من از آن آدمها نیستم که اگر یک حکمی کردم، بنشینم و چرت بزنم که این حکم کردم، بنشینم و چرت بزنم که این حکم خودش برود؛ من دنبالش راه می افتم). 9
اگر فقه این گونه پشتوانه عملی عالم را به دنبال داشته باشد و تحقق عملی بیابد، به یقین جوامع اسلامی از هجوم غارتگرانه استکبار نجات خواهد یافت و در نتیجه، اوضاع نابسامان آنان به سامان خواهد آمد؛ زیرا تعیین حد و مرز حقوقی انسانها و نفی سلطه در حیات فردی و اجتماعی از مسائل مهم در فقه می باشد و امروز که در عرصه جهانی، مرز شکنیهای حقوقی به گونه پنهان و آشکار به وسیله استعمار، تمامی جوامع را فرا گرفته است، از دیدگاه فقه متحرک و پویای اسلام محکوم و ناپسند میباشد، میبایست راه آن سد گردد.
بنابراین، میبینیم چنانچه فقه در عینیت جامعه تجلی یابد، دیگر مجالی برای سلطه و تجاوز استکبار باقی نمیماند، غارتگران جهانی با احساس همین هراس بود که سعی کردند از راههای مختلف در فرهنگ اسلام نفوذ کنند و آن را از تحرک و پویائی باز دارند؛ لذا امام که درد آشنای این مسائل بود، در پیام خود به حوزویان مینویسد: (همه ترس استکباراز همین مساله است که فقه و اجتهاد جنبه عینی و عملی پیدا کند و قدرت برخورد در مسلمانان به وجود آورد). 10
براساس همین بینش از فقه اسلام و توانمندی آن در رفع نابسامانیهای مسلمانان، سفارش می فرماید: (ما باید، بدون توجه به غرب حیله گر و شرق متجاوز و فارغ از دیپلماسی حاکم بر جهان در صدد تحقق فقه عملی اسلام برآییم و الا مادامی که فقه در کتابها و سینه علماء مستور بماند، ضرری متوجه جهانخواران نیست). 11
2. بالنده فقه، اجتهاد
فقه از آغاز با اجتهاد در مسائل جدید شکل گرفت و روزبروز، رشد و گسترش یافت؛ وقتی کتب فقهی را می نگریم، میبینیم مسائل فقه قبل از شیخ طوسی به آنچه در روایات آمده بود محدود می گشت؛ اما وی برحسب نیاز مردم به احکام و فروعات فقهی جدید، آن را بسط داد و کتاب مبسوط را نگاشت.
در دورههای بعد نیز، فقیهان با تحقیقات و اجتهاد جدید بر مسائل فقه افزودند، به طوری که در زمان صاحب جواهر، یک دوره فقه افزون بر چهل جلد کتاب گردید؛ شیخ انصاری نیز مبانی و مسائل جدیدی را بر همین اساس در فقه پیریزی کرد و به بسط آن پرداخت .
استاد شهید مطهری در اینباره مینویسد: مطالعه و تتبع در کتب فقهیه در دورهها و قرون مختلف میرساند که تدریجا بر حسب احتیاجات مردم مسائل جدیدی وارد فقه شده و فقهاء در مقام جوابگوئی بر آمدهاند و به همین جهت، تدریجا بر حجم فقه افزوده شده). 12
اما وقتی به تاریخ فقه در سالهای اخیر نگاه میکنیم، میبینیم غبار سکون و توقف، سراسر فقه را فرا گرفته و چهره زنده و جاوید آن را پوشانده است؛ فقه از اجتهاد پویا و همگام با زمان تهی گشته و به صورت فقهی (تقلیدی) و تکراری در آمده است؛ بالندگی و رشد آغازین آن به ایستائی و سکون تبدیل گردیده و یا حرکتی دوار یافته است، چه غالبا فقیهان به تحقیق و تدریس در بخشهائی از فقه پرداختند که فقهای پیشین، آنها را بر کرسی درس، بارها عرضه کرده بودند.
لذا همواره راه طی شده دوباره پیموده شد، اجتهادی بر اجتهادی دیگر افزوده نگردید؛ بلکه تنها مسائلی همچون : نجاسات ، طهارات ، صلات و ... که در همه زمانها یک حکم دارد، برای چندمین بار، موضوع اجتهاد قرار گرفت و در نهایت حکم علی الاقوی به علی الاحوط و یا بالعکس تغییر یافت.
با کمال تأسف در مسائل تازهای که پدید آمد و مردم در آن نیازمند حکم دین بودند اجتهادی صورت نپذیرفت؛ به این ترتیب فلسفه اجتهاد در دین خاتم و مکتب جاویداسلام که ائمه، علیهم السلام، برای ما بیان کردهاند: (اماالحوادث الواقعه فارجعوا فیهاالی رواه احادیثنا) 13 .
و رمز اجتهاد که تطبیق دستورات کلی اسلام بر فروع و مسائل جدید زندگی است، در حوزهها رو به افول رفت؛ اکنون نیز، کم و بیش ، همین فرآیند در حوزه به چشم می خورد؛ اگراین وضع در فقه اصلاح نگردد، حوزه به بن بست و بحران جدی دچار خواهد شد.
با آنچه یاد شد به خوبی در مییابیم که عامل اساسی در پیشرفت فقه و رهگشائی علمی آن، اجتهاد فقیهان بود و عاملی که موجب رکود آن گردیده دورشدن اجتهاد زنده از صحنه حوزههاست .
حضرت امام که آشنائی کامل به این امور داشت، تلاش می کرد فقه ازاین رکود و حرکت دواری که بر آن غالب آمده، خارج گردد و همانند آغاز آن در عرصههای زندگی و مسائلی جدید آن حضور جدی داشته باشد؛ از این روی، همواره حوزویان را به برگزیدن شیوه سلف صالح حوزهها و مشایخ معظم، سفارش می فرمود.
(لازم است علماء و مدرسین محترم نگذارند در درسهایی که مربوط به فقاهت است و حوزه های فقهی واصولی از طریقه مشایخ معظم که تنها راه برای حفظ فقه اسلامی است منحرف شوند و کوشش نمایند که هر روز بر دقتها و بحث و نظرها وابتکار و تحقیقهاافزوده شود و فقه سنتی که ارث سلف صالح است وانحراف از آن سست شدن ارکان تحقیق و تدقیق است ، محفوظ بماند و تحقیقات بر تحقیقات اضافه گردد) 14 .
و نیز سبک و شیوه اجتهادی آنان را که بر پایه های محکم واستوار تعقل و تدین قرار داشت و موجب رشد و بالندگی فقه گردید، مورد تاکید قرار می دهد و تخلف از آن را جایز نمیشمارد: این جانب معتقد به فقه سنتی واجتهاد جواهری هستم و تخلف از آن را جایز نمی دانم، اجتهاد به همان سبک صحیح است، ولی این بدان معنا نیست که فقه اسلام پویا نیست). 15
عنصر اجتهاد، نقش شگرفی در پویایی فقه دارد واین عنصراست که قدرت شگرفی در پویایی فقه دارد و این عنصر است که قدرت بالندگی به فقه می بخشد. توانایی فقه، برای سیر و حرکت با جریان و تحول زمان و پاسخگویی به حوادث جدید نیز با نیروی همین عنصر تأمین می شود.
همان گونه که فقیهان پیشین کاخ فقه را بر بنیان اجتهادی زنده و متحرک پی نهادند، اکنون نیز می بایست فقه بر پایه اجتهادی همگام با زمان استوار گردد و هماهنگ با مقتضیات جدید زندگی، اصول کلی اسلام بر فروع مورد نیاز تطبیق پذیرد، تا فقه بتواند پاسخگوی مسائل کنونی بشر باشد؛ چنانچه فقه از اجتهادی پویا و فعال سیراب نگردد و به صورت فقهی بالنده در نیاید، با فقه جامد و بیتحرک نه تنها جامعه در مشکلاتش بیپاسخ خواهد ماند که اسلام با چهرهای اسطورهای و متضاد با مظاهر تمدن و پیشرفت انسانها در خواهد آمد.
در فقه اسلامی، قابلیتها و استعدادهای بسیاری نهفته است که با شکوفایی آنها میتوان به بهترین برنامههای زندگی دینی دست یافت، ولی آنچه مهم مینماید: درایت و فهم فقیهان هر عصری است که با استفاده از عناصر بالنده فقه در این راستا گام بردارند.
یکی از مستشرقان غربی براساس همین بینش از فقه اسلام، میگوید: (بحق فقه اسلامی شما، وسیع و گسترده است ، به گونه ای که هر وقت به اندیشه می نشینم ، بسیار در شگفت می شوم چرا با چنین فقهی ، قوانین و نظامنامه های مورد نیاز زمان و کشورهای خود رااستنباط نمی کنید) 16!
3. فقه تئوری اداره انسان واجتماع
بی شک، قانونگذاری در اسلام با احاطه و نگرشی عمیق از انسان صورت پذیرفته است؛ لذا به همه ابعاد وجودی وی توجه گردیده و تمامی خواسته های واقعی اش مورد پذیرش قرار گرفته است؛ صاحبان این نگرش بر این باورند که اسلام همه نیازمندیهای انسان را پاسخ گفته و برای آنها حکم و برنامه آورده است.
حضرت امام با همین دید از اسلام میفرماید: (اسلام، تمام جهاتی که انسان برای آن احتیاج دارد، برایش احکام دارد.احکامی که دراسلام آمده است، چه احکام سیاسی، چه احکامی که مربوط به حکومت است، چه احکامی که مربوط به اجتماع است، چه احکامی که مربوط به افراداست، چه احکامی که مربوط به فرهنگ اسلامی است، تمام اینها موافق با احتیاجات انسان است). 17
قوانین اسلام، چون بر مبنای نیازهای وجودی انسان استوار گردیده و در راستای رشد و شکوفایی آنان وضع یافته است ، برترین احکام برای اداره انسان میباشد.
مارسل بوازار، دانشمند غربی، با مطالعه و تحقیق در مکتب اسلام ، میگوید: (قوانین اسلام ،از کلیه قوانینی که بشر برای اداره امور خود وضع نموده برتر و عالی تراست؛ دستورالعملهای اسلام را باید با ژرف اندیشی و درون نگری شناخت و به جامعیت آن پی برد). 18
عبادات بخشی از دستوراتی است که در آنها فقط رابطه انسان با خدا تبیین گردیده است ، ولی انسان دارای روابط قانونمند دیگری نیز می باشد: رابطه با خود و شکوفایی امکانات درونی واستعدادهای نهفته باطنی، رابطه با همنوعات و برقراری مناسبات با انسانها و اجتماع و شناخت و حد و مرزهای حقوقی، رابطه با طبیعت و شیوه های صحیح بهره گیری از امکانات طبیعی و به کارگیری آنها در جهت اهداف انسانی.
انسان در همه اینها، نیاز به قانون دارد، اسلام با واقعبینی کامل قوانین عرضه کرده است که با پیروی از آنها انسان به زیستی آرمانی و هدفدار دست مییابد و به فلسفه و هدف وجودی اش نزدیک میگردد.
امام می فرمایند: (اسلام، نسبت به تمام شؤون مادی و معنوی انسان حکم دارد، درباره چیزهائی که در رشد معنوی و تربیت عقلانی انسان دخیل است، احکام دارد و در مرتبه پائینتر هم که مرتبه ی اخلاق باشد، دستورات اخلاقی و تربیتهای اخلاقی دارد، در مرتبه معاش هم قانون دارد برای انسان فی نفسه در رابطه با همسر و اولاد و همسایه و هموطن و هم دین و نسبت به کسی که مخالف دین اوست، احکام دارد قبل از این که تولدی در کار باشد و قبل از ازدواج تا وقت ازدواج و حمل تولد و تربیت در بچگی تا حد بلوغ و حد جوانی تا وقت پیری و تا وقت مردن). 19
در یک نظر، قوانین اسلام به دو بخش ثابت و مغیر تقسیم میگردد: قوانین ثابت که ناظر به احتیاجات فطری و اولیه و جنبه های ثابت انسان میباشد و در همه اعصار و شرایط، جلوه و ظهوری یکسان دارد.
قوانین متغیر که بر مبنای نیازمندیهای ثانویه و مصالح تدریجی به انسان، تشریع گشته است؛ در این قسم، قوانین اسلام به شکلی کلی و اصولی فراگیر وضع گردیده و در جاری زمان با شرائط مختلف و متغیر انسان صورتهای متعدد میپذیرد و با انعطافی که دارد قابلیت انطباق پذیری بر صور مختلف را دارا میباشد.
جایگاه و فلسفه وجودی فقه دراسلام این است که: احکام و قوانین متغیر اسلامی بر شرائط مختلف و صور متغیر زندگی و نیازها و مصالح تدریجی انسانها، تطبیق یابد؛ بنابراین در فقه، همواره، قوانین متغیر اسلامی تفسیر میشود، تا خط مشی و شیوه زندگی دینی و اداره آن در بستر تحولات تعیین گردد.
بر اساس آنچه یاد کردیم، حضرت امام با دید و بینش جامع و فراگیر از اسلام و با توجه به توان فقه دراستنباط و تطبیق احکام اسلامی، مینویسند: حکومت در نظر مجتهد واقعی ، فلسفه علمی تمامی فقه در تمامی زوایای زندگی بشریت است؛ حکومت نشان دهنده جنبه عملی فقه در برخورد با تمامی معضلات اجتماعی و سیاسی و نظامی و فرهنگی است، فقه تئوری واقعی و کامل اداره انسان واجتماع ،از گهواره تا گوراست) 20
بااین نگرش به (اسلام) و (فقه) که باور توانمندی دستگاه فقه را درارائه دستورات اسلام برای اداره انسان در پی دارد و تبعا، فقیهان را به تلاش جدی و روشمند در تدوین فقهی مدون، جامع و هماهنگ با نیازهای جدید وا میدارد، حضرت امام در تذکر به فقهای شواری نگهبان مینویسند: (شما در عین این که باید تمام توان خودتان را بگذارید که خلاف شرعی صورت نگیرد (و خدا آن روز را نیاورد) باید تمام سعی خودتان را بنمایید که خدای ناکرده اسلام در پیچ و خمهای اقتصادی ، نظامی ، اجتماعی و سیاسی متهم به عدم قدرت اداره جهان نگردد). 21
این باور حضرت امام که فقه تئوری کامل اداره انسان واجتماع است ، جای سخن بسیار دارد که فرصت و مجالی دیگر می بایداما ذکر چند نکته در تبیین تصوراولیه آن ضروری می نماید:
1. فقهی که حضرت امام از آن به عنوان تئوری اداره انسان واجتماع یاد کرده اند،این نیست که نظرات و آرای فقهی عالمان پیشین ، که در کتابهای فقه گرد آمده است و یا مسائل موجود در فقه ، که از مسائل طهارت آغاز گشته و به دیات ختم می گردد، توان اداره انسان و جامعه امروز را به فقیهان می دهد چه ، روشن است فقه پیشین ، با دامنه ای محدود در مقایسه با مسائل بسیارامروز، نمی تواند پاسخگوی همه نیازهای موجود باشد.
منظور امام ازاین که فقه تئوری کامل اداره انسان واجتماع است، وجود دستگاهی به نام( فقه) در ساختار مکتب اسلام می باشد.
این دستگاه با ابزار اجتهادی پیشرو و پایههای محکم و استوار شرعی، عقلی و تجربی که دارد، به فقیهان و مجتهدان هر عصری این توان را میبخشد که نیازهای دینی انسان موجود (نه انسان گذشته) را در تمامی زمینههای فردی و اجتماعی از منابع عمیق و جاوید اسلام، استخراج کنند و آنها را در قالبهای جدید و با شیوههای نوارائه دهند.
با این نگاه به فقه، جای هیچ گونه تأملی برای فرمایش امام باقی نمیماند، نیز شکی نیست که منظورایشان، فقه متداول و مجسم حوزه ها نمی باشد، زیرا همان گونه که در مقدمه یاد کردیم، فقه متداول و مسائل متعارف آن، بیشتر بر مبنای این تفکر تدوین یافته است که در زمان غیبت، اسلام کاری به اموراجتماعی و اداره انسانها ندارد.
چون این طرز تفکر، فکر غالب در حوزه ها گردید و سایه سهمگین آن ، پژوهشهای فقهی را، سراسر، فرا گرفت ، فقیهان ، مسؤولیت علمی خویش را محدود به تشخیص وظائف عملیه افراد دانستند و از تبیین و تشریح وظائف و احکام اجتماعی اسم باز ماندند.
آیه الله شهید صدر، با همین دید از فقه و اجتهاد پیشین مینویسد: (بر کناری از سیاست ، به تدریج موجب شد: دامنه هدفی که حرکت اجتهاد را پدید می آورد در میان امامیه محدودتر گردد واین اندیشه را پیش آورد که : یگانه جولانگاه آن (که می تواند در جهان خارج بازتابی بر آن داشته باشد و آن را هدف بگیرد) جولانگاه انطباق فرداست بااسلام و نه جامعه . و چنین بود که در ذهن فقیه ،اجتهاد با چهره فرد مسلمان ارتباط یافت نه با چهره اجتماع مسلمان). 122
بنابراین با فقه موجود نمی توان تئوری اداره اجتماع را ارائه نمود؛ زیرا این تئوری میبایست بر اساس موضعگیری و خط مشی احکام اجتماعی اسلام تبیین گردد و چنین کاری در فقه صورت نگرفته است .
افزون بر این، برای ارائه تئوری اداره فرد دراین زمان نیز نارسا است؛ زیرا از یک سو مسائل این فقه در شرایطی تنظیم یافته که فقیهان و مسلمانان راستین همواره در جامعه مغلوب بدخواهان بوده اند و عرصه رفتار دینی محدودی در برابر آنان قرار داشته است، ولی شرائط امروز اجازه میدهد، فرد مسلمان بتواند در همه عرصه های رفتاری پا بگذارد که این خود، بناچار مسائل جدیدی را در رفتار فردی مسلمانان به وجود می آورد.
از سوی دیگر، مسائل این فقه به اقتضای واقعیتهای زندگی در دوران زیست عالمان پیشین تدوین یافته است و در ادامه آن، مسائل فقه به موازات پیشرفت شتابندهای که این مسائل فقه به موازات پیشرفت شتابندهای که این واقعیتها پیدا کرد، گسترش چندانی نیافت؛ زیرا متأسفانه فقیهان بعدی در فحص و تحقیق به همان مسائل پیشین بسنده کردند و ژرف اندیشی در فهم یا نقد آنها هدف تلاش آنان گردید و گشودن باب مسائل فقهی جدید که ناظر بر واقعیتهای موجود و رویدادهای نو زندگی باشد، از اندیشه ایشان دور گشت.
با آنچه یاد شد، به خوبی روشن می شود، امروز که عرصه های زندگی بشر به صدها برابرافزایش یافته و در بسیاری موارد صور رفتار و زندگی بشر به یکباره دگرگون گشته است، نمیتوان با فقه محدود و متعارف در حوزهها به ارائه تئوریهای رفتاری و حکومتی دست یافت.
حضرت امام با نگاهی به گذشته حوزه های فقهی ، به یکی از صدها نمونه که دراثر رکود فقه ، هم اکنون نیز پیچیدگی دارد،اشاره می کنند و میفرمایند: (چنانچه اکثر حوزه های علمیه هم یک بعدی بود و طلاب با این که خیلی زحمت میکشیدند، ولی فقه متمرکز شده بود در چند باب متعارف و با این که اطلاعات علماء در آن مسائل بسیار عالی بود، ولی درباره قضا کمتر بحث می کردند که امروز ما دراین مساله مشکلات بزرگی داریم). 23
اکنون در تعهد حوزویان است که با دستگاه فقه به خوبی آشنا گردند و با به کارگیری صحیح آن به تبیین موضع شریعت در مسائل فردی و اجتماعی جهان امروز و ارائه تئوریهای فقهی برای اداره جامعه بپردازند.
.2در راستای فرمایش حضرت امام، برخی بر این پندارند: چون دراسلام همه مسائل مورد نیازانسان وجود دارد و فقیهان نیز قادر به تبیین و ارائه آنها میباشند؛ بنابراین میبایست تمام نیازهای جامعه، حتی ضرورتهای نوبنیاد اجتماع را از تئوریهای فقهی به دست آورد و چشم را به روی تمامی علوم و عوامل پیشرفت در جوامع دیگر بست و آنها را خارج از دین و اداره دینی دانست!
بی گمان، این باور تعطیل فکر و عقل بشر را در پی دارد؛ بر اساس این پندار، انسانها نباید به اختراع و ابتکار عقلی برای بهرهگیری از امکانات طبیعت دست بزنند؛ حال آن که در اسلام، انسانها تشویق شدهاند، تا فکر و اندیشه خویش را در جهت شکوفایی اندوختههای خلقت به کار گیرند و از تمامی مواهب آن به گونهای صحیح، بهره ببرند:
(قل من حرم زینه اله التی اخرج لعباده والطیبات من الرزق)... 24
علاوه بر این، میبینیم اسلام بسیاری از قوانین معاملاتی، تجاری، ارث و سنتهایی که در جامعه آن روز، وجود داشت و برای نظم و اداره جامعه مفید بود (بااصلاح در برخی موارد) پذیرفت و در جامعه مسلمانان باقی گذاشت که در فقه آنها را احکام امضائی مینامند؛ همچنین، پیامبر اسلام (ص) عملا از تمامی امکانات و روشهای سودمند برای پیشرفت جامعه اسلامی استفاده نمود.
اداره اجتماع با قوانین اسلامی، هیچ منافاتی با این ندارد که از علوم و روشهای پیشرفته صنعتی و تکنیکهای جدید علمی استفاده گردد و زندگی معیشتی مسلمانان در دنیای امروز سامان یابد.
برای این کار لازم نیست عمامه فقه را بر سر مظاهر تمدن و علوم مورد نیاز جامعه بپیچیم و آنها را دراین چهره در آوریم و پذیرا گردیم .
برخی سعی دارند دانش و علومی که در دهههای اخیر رشد یافته و نقش بسزائی در عصر تکنیک و سیاست دارند با روایات معصومین، علیهم السلام، منطبق سازند و آنها را به عنوان علوم اسلامی به جامعه عرضه کنند! به این پندار که با آراستن این علوم به ظاهری اسلامی، استفاده از آنها را بلااشکال میکند و یا کساتی و نقصی را از مکتب اسلام بر طرف میسازد.
غافل از این که اسلام به آموختن و بهره بردن از هر دانش مفید و سودمند از هر قوم و ملتی تاکید کرده است، بدون این که برای ظاهر آرائی که دستوری داده باشد.
پیامبراسلام(ص) میفرماید: (اطلب العلم ولوبالصین) 25 .
البته سخن ما بدان معنا نیست که دانشوران به عرضه علومی که در معارف اسلامی و گفتار معصومین، علیهم السلام به آنها نیزاشاره شده نپردازند یا خود به بررسی و تحقیق علمی در جامعه اسلامی برنیابند، بلکه سخن این است که تفکر یاد شده ، تفکری اسلامی نیست، این اندیشه که در بینش اسلامی هر علم و تمدنی که از اسلام برآید پذیرفته است و سایر علوم و تمدنها، هر چند مورد نیاز و سودمند، مطرود میباشند، اندیشههای نادرست و برخاسته از این باور غلطاست.
وحی در اسلام افزون بر دستورات فردی و اجتماعی که به زندگی بشر صبغه دینی و هدف جاوید میبخشد که به تنهایی به دور از هر عامل دیگر تمام اموری که پایه های زندگی معیشتی بشر و نحوه زیست طبیعی وی را تشکیل میدهد، بیان نموده است!
گویا با وجود وحی اسلامی، به عنوان منبع اولیه اداره انسان و اجتماع ، شعاع فکر واندیشه بشر نبایداز دایره تبیین و تشریح دستورها و معارف آن خارج گردد و در قلمروی دیگر، به جستجو و کاوش برای شکوفائی سایر نوامیس خلقت بپردازد!
با نظری ابتدائی به معارف اصیل اسلام ، که هدف از خلقت طبیعت را بهره مندی انسان بیان می کند:
(هوالذی خلق لکم ما ی الارض جمیعا) 26 .
به خوبی در می یابیم این تفکر پنداری واهی و سست بیش نیست و نیز ربطی به فرمایش امام ندارد.
.3سخن حضرت امام ، نبایداین تصور را به وجود آورد که هر کس با فقه آشنایی دارد و قوه اجتهاد و فقاهت را داراست و دراصطلاح فقیه نامیده می شود، تئوریسین کامل فقه بوده و قادر به اداره جامعه می باشد. روشن است ، توان مدیریت فقیه از فقه بر نمی آید، بلکه استعداد و شایستگی شخص فقیه است که این توان را به وی می بخشد.
افزون براین ، می بایست توانائی فهم فقهی و نیز نگرش فقهی او، به گونه باشد که وی را در به کارگیری دستگاه فقه وارائه تئوریهای فقهی توانمند سازد.
شایستگی و قدرت مدیریت فقیه و توان اندیشه فقهی وی ، دو عامل اساسی برای عینیت یافتن سخن امام ، می باشد. فقه ، در صورتی تئوری کامل اداره انسان واجتماع خواهد بود که بااین دو عامل همراه گردد.
با این نگرش، اگر با نبود یکی ازاین دو، فقه ، توانی برای تحقق نیافت و دراداره جامعه کارآمد نگردید؛ از استواری سخن امام، چیزی کاسته نخواهد شد و فقه همچنان براین ویژگی خواهد بود، با توجه به همین مطلب، امام مینویسند: (هدف اساسی این است که: ما چگونه میخواهیم اصول محکم فقه را در 27.عمل فرد و جامعه پیاده کنیم و بتوانیم برای معضلات جواب داشته باشیم .
ویژگیهای فقیه
از منظری که امام ، به فقه می نگرد در واقع دو هدف را دنبال می کند:
1. جایگاه فقه و فلسفه کاوشهای فقهی (که این هدف را به اختصار بحث کردیم .
( 2. آشنا کردن فقیهان با مسوولیت خطیر و واقعی خود وادار کردن آنان به تفکر.
در این دیدگاه فقیه ، تنها تعهدی علمی و نظری ندارد، بلکه خود را با وظیفه ای عینی و عملی روبرو می بیند.
رهروی در میان جمع نیست راهبری پیشرو و جلودار جمع است .
تنها بار تهذیب و تخلیق خود نمی کشد مسؤول نشان راه فراسوی امت است چه این که فقیهان در جایگاه انبیاء و بر مسوولیت ایشانند.
به فرموده امام رضا(ع): (منزله الفقیه فی هذاالوقت ، کمنزله الانبیاء فی بنی اسرائیل) 28 .
منش و کنش فردی ندارد چرا که تمام شوون حیاتش الگوی خلق است و هویتش نیز در جمع .
به فرموده علی (ع) : (زله العالم کانکسارالسفینه تغرق و تغرق معها غیرها) 29 .
نهایت کلام ، دراین دیدگاه ، فقیه تفسیری است بر تمامی ارزشهای علم توام با عمل .
بااین دیدگاه وقتی به فقیه می نگریم ، وی را در جایگاه و مسوولیتی می بینیم که از یکسو فهم و حل معضلات و تبیین تئوریهای فقه را بر عهده دارد واز سوی دیگر کارگزار فقه اسلام و مسؤول اجرای احکام و اداره جامعه است . فقه ، دراین تعریف ویژگیهایی را می باید که از منظر نوشتار و گفتارامام ، به آنها می نگریم :
1: دین شناس :
در آغاز، واژه فقه و تفقه به معنای فهم واندیشه در مجموع معارف دینی به کار می رفت 30 . فقه در نگاه احادیث عالمی بود که همه ابعاد دین را به خوبی بشناسد و با آگاهیهای گوناگون دینی آشنا باشد. 31اما تسرفی که به تدریج در معنای فقه صورت پذیرفت، موجب گردید ذهنیت و تصور نادرستی از جایگاه فقاهت و فقیه دراسلام به وجود آید.
استاد شهید مطهری، در اینباره مینویسد (دراصطلاح قرآن و سنت ، فقه علم وسیع و عمیق به معارف و دستورهای اسلامی است واختصاص به قسمت خاص ندارد ولی تدریجا، دراصطلاح علماء،این کلمه اختصاص یافت به فقه الاحکام ...ازاین رو کسانی که تخصصشان دراین رشته مسائل بود، به عنوان فقهاء شناخته شدند). 32
آنچه موجب گردید این تصور نادرست دراذهان راسخ گردد و فقه به شناخت احکام معرفی و رواج یابد، سیره و عمل برخی از علماء بود که تمام کوشش علمی آن به فهم و دریافت احکام محدود می گشت .
امام با بیان این واقعیت در حوزه ها، آن را یکی از راههای مسخ فرهنگ اسلام توسط استعمار میداند. 33
بدین سان، جایگاه فقاهت که اقتضاء می کرد فقیه به نمایاندن همه ابعاداسلام بپردازد، دچار کاستی گردید و فقیهان که مسؤولیت حراست از تمامی کیان دین را بر دوش داشتند،ازانجام آن فرو ماندند.
امام، دست آورد تلاش فقیهان را با آنچه دراسلام وجود دارد و باید به وسیله علماء تبیین گردد مقایسه میکند و میفرماید:
(قرآن و کتابهای حدیث که منابع احکام و دستورات اسلام است، با رساله های عملیه که توسط مجتهدین عصر و مراجع نوشته می شود،از لحاظ جامعیت واثری که در زندگانی اجتماعی می تواند داشته باشد بکلی تفاوت دارد) 34 .
از دیدگاه امام، فقیه کسی است که همه معارف و تعالیم زندگی ساز اسلام را بشناسد. علاوه ، مقام فقاهت را شایسته آن فقه آشنائی می داند که همه عرصه های دین را قلمرو تلاش علمی خویش در آورد: (فقیه به کسی اطلاق می شود که نه فقط عالم به قوانین و آیین دادرسی در اسلام، بلکه عالم به عقاید و قوانین و نظامات واخلاق باشد یعنی دین شناس به تمام معنی کلمه باشد) 35 .
2: پیوند بااجتماع و سیاست
فقیه پس از این که آشنایی کامل به فقه و معارف اسلامی پیدا کرد و در دین بینا گشت، میبایست به صحنه اجتماع گام بنهد و دستورات و قوانین اسلام را به مرحله تحقق واجراء برساند، در سیاست و مسائل سیاسی وارد گردد و اداره امور مسلمین را سامان بخشد، طنین خطاب: (یا ایهاالمدثر قم فانذر) 36 را از فضای قرآن با گوش جان بشنود و در سویدای قلب به زمزمه نشیند که (ان العلماء ورثه الانبیاء) 37، آن گاه بر شیوه رسولان، عزم انجام رسالت کند: (طبیب دوار بطبه ، قداحکم مراهمه ، واحمی مواسمه ، یضع من ذلک حیث الحاجه الیه: من قلوب عمی، واذان صم ، والسنه بکم ، متتبع بدوائه مواضع الغفله ، و مواطن الحیره) . 38 .
طبیعی که بر سر بیماران گردان است و مرهم او بیماری را بهترین درمان - و آنجا که دارو سودی ندهد داغ او سوزان آن را به هنگام حاجت بر دلهایی نهد که از دیدن حقیقت - نابیناست و گوشهایی که ناشنواست و زبانهایی که ناگویاست، با داروی خود دلهایی را جوید که در غفلت است ، یااز هجوم شبهت در حیرت.
ننشیند و تنها به حکم و فتوی بیندیشد، بلکه دراجتماع بستر گسترد و برای عرضه اسلام و سامان اجتماع با روابط و مناسبات انسانها همراز گردد.
امام که براستی وارث نبی بود و بحق بر رسالت انبیاء، شیوه خویش را درایفای این رسالت ،این گونه ترسیم نمود:
(من از آن آخوندها نیستم که دراین جا بنشینم و تسبیح دست بگیرم ! من پاپ نیستم که فقط روزهای یکشنبه مراسمی انجام دهم و بقیه اوقات برای خود سلطانی باشم و به امور دیگر، کاری نداشته باشم) 39 .
فقیه ، نباید در حصار حوزه و محیط دانش و بیگانه با هر چه غیراز آن ، تنها پاسدار روح دینی و رفتار عبادی خویش باشد.
او باید بدعتها و مفاسد اعتقادی و سیاسی ابلیسان را به درایت بشناسد و با آگاه کردن مردم به رجم آنان بپردازد و از حریم دین، پاس بدارد.
ارزش و برتری عالمان بر عابدان در گرو همین معناست: (فضل لعالم علی العابد بسبعین درجه ، بین کل درجتین حضرالفرس سبعین عاما و ذلک ان الشیطان یضعع البدعه للناس ، فیصرهاالعالم ، فینهی عنها والعابد مقبل علی عبادته لا یتوجه لها ولا یعرفها) 40 .
پیامبر(ص(، میفرماید: برتری عالم بر عابد هفتاد درجه است و فاصله میان در دو درجه ، به اندازه هفتاد سال دویدن است . واین بدان سبب است که شیطان بدعتها را برای مردم فراهم می آورد و عالم آنها را می بیند واز آنها جلوگیری می کند، در صورتی که عابد، به عبادت خود مشغول است و متوجه آنها نمی شود و آنها را نمی شناسد
در جهان امروز بدعتهای دینی را شکل(سنتهای نو پیدا) بیرون آمده و به گونه های جدیدی ظاهر گشته است . بدکیشان ابلیسی ، با شیوههای متعددتخریب و مسخ دین به مصاف تفکر دینی آمده اند.
امروز، سایه سهمگین بدعتها، همه عرصه های زندگی دین باوران را پوشانیده و در ظلمت فرو برده است؛ ایجاد جو پذیرش برای رسوخ فرهنگ افیونی و بیمار غرب، در جواع اسلامی، کوشش برای تنظیم بافت اجتماعی مسلمانان براساس این فرهنگ، ایجاد جو اختلاف و تفرقه میان آنان، ایجاد مناطق خطر و بحران در سرزمینهای اسلامی، تلاش برای نفوذ اندیشه های غلط غربی و جواع لاتیک در زمینههای اعتقادی، اقتصادی، سیاسی و... آشکارترین مصادیق بدعت دراین زمان است.
فقیهان و کاردانان دینی، باید تمامی این دسیسه ها را بشناسند، تا بتوانند با بیدار کردن اندیشه ها و گستردن هوشیاری اجتماعی ، به حراست از کیان دین بپردازند وامت اسلامی را در این جو آشفته و پردسیسه از غلتیدن و سقوط در این مفاسد دینی نجات بخشند.
امام، وقتی که ویژگیهای فقهیان را در دنیای پرآشوب کنونی توصیف می کند، می نویسد: (مجتهد باید به مسائل زمان خوداحاطه داشته باشد. برای مردم و جوانان و حتی عوام هم قابل قبول نیست که مرجع و مجتهدش بگوید: من در مسائل سیاسی اظهار نظر نمی کنم . آشنایی به روش برخورد با حیله ها و تزویرهای فرهنگ حاکم بر جهان، داشتن بصیرت و دیداقتصادی، اطلاع از کیفیت برخورد بااقتصاد حاکم بر جهان، شناخت سیاستها و حتی سیاسیون و فرمولهای دیکته شده آنان و درک موقعیت و نقاط قوت و ضعف دو قطب سرمایه دارئو کمونیزم که در حقیقت استراتژی حکومت بر جهان را ترسیم می کنند، از ویژگیهای یک مجتهد جامع است). 41
و در فرازی دیگر، روی آوری فقیهان را به مسائل سیاسی و صحنه اجتماع را، راه اساسی برای ارائه اسلام راستین واثبات توانائی احکام آن دراداره اجتماع می داند 42 .
بنابراین ، بر فقیه است که سیاستهای حاکم بر جامعه خود و جهان را هوشمندانه بشناسد و باایجاد پایگاه و پیوندهای اجتماعی به هدایت جامعه بپردازد.
3: آشنایی با روشها
هر چنداداره اجتماع، بار مکتبی، نیازمند اصول و ضوابط ایدئولوژیکی ثابتی میباشد که مکتب آنها را مشخص می سازد، ولی شیوه و طرزاداره متغیر بوده و چگونگی آن به سطح پیشرفتها و نوع روابط و مناسبات اجتماعی انسانهای هر جامعه بستگی دارد.
در مکتب اسلام ، اصول کلی و فراگیر برای اداره جامعه بیان شده و خط مشی اصولی آن بر مبنای قسط و عدل و نفی ظلم و ظلم پذیری استوار گردیده است؛ این اصول ثابت که در هر عصر و شرایطی جاویدان می باشد، می بایست از سوی کارگزاران اسلامی برای اداره جامعه به کارگرفته شود و در شعاع همین اصول ، طرزاداره اجتماع و سیستم حکومتی تبیین گردد.
فقیه که در برابرامور جامعه مسؤول می باشد و می باید در سیاست گذاریهای اداره اجتماع پا نهد، لازم است برای ایفای این مسؤولیت بزرگ و حساس ، شیوه صحیح اداره جامعه را در عصر حاضر بشناسد و با عوامل موفقیت درانجام این کار، آشنا گردد، تا بتواند براساس مبانی اجتمای دراسلام ،این سیاست گذاریها را هدایت کند.
امام ، در سفارش به حوزه ها مینویسند: (چه بسا شیوه های رایج اداره امور مردم در سالهای آینده تغییر کند و جوامع بشری ، برای حل مشکلات خود به مسائل جدیداسلام نیاز پیدا کند. 43.علمای بزرگواراسلام ،از هم اکنون باید برای این موضوع فکری کنند.
فقیه باید برای انجام مسؤولیت خویش باافکار واندیشه های موجود در جامعه کاملا آشنا گردد و با واقع اندیشی فراسوی این افکار را بنگرد و به نیکی آنها را در جهت درست سوق دهد. نیازهای موجود و آینده اجتماع را نیز درک کنند و با تشخیص و آینده نگری صحیح ، در مقام پاسخگوئی آنها برآید. 44
4: پاسخ به پیشامدها
بی شک هدف مهم در تشکیل حکومت اسلامی و اداره اجتماع، تامین سعادت و سامان زندگی فردی واجتماعی انسانها با دایره ای به شعاع آغاز حیات تا جاودانگی و خلودانسان می باشد. چون در تفکراسلامی این هدف ، جزاز طریق عینیت یافتن قوانین الهی اسلام و هماهنگی شؤونات فراگیر انسانها، بااهداف شریعت ، تحقق نمی پذیرد، بناچار حکومت با تمامی زوایای آن ، باید بازتابی ، تمام از دستورات واصول حکومتی اسلام بوده و با موازین و معیارهای صحیح آن تطبیق یابد.
براین اساس، رویدادهای نوظهور و مسائل مستحدثی که همواره برای اجتماع و حکومت پدید می آید، می بایست از سوی اندیشه و روان دین و فقیهان آگاه ، حکم مربوط به آنها به مقتضای زمان تبیین گردد.
حضرت امام در یکی از نامه های خود، پس از برشمردن بیش از سی و پنج مساله فقهی ،از میان صدها مساله ای که اکنون نیاز عملی به آنها می باشد، خطاب به فقیهان می نویسند: ( اگر بعضی از مسائل در زمانهای گذشته مطرح نبوده است و یا موضوع نداشته است ، فقهاءامروز باید برای آن فکری بنمایند لذا در حکومت اسلامی ، همیشه باید باب اجتهاد باز باشد و طبیعت انقلاب و نظام همواره اقتضاء می کند که نظرات اجتهادی فقهی در زمینه های مختلف ، ولو مخالف با یکدیگر آزادانه عرضه شود). 45
حضرت امام، عملا نیز در مقام پاسخگوئی به نیازهای فقهی موجود برآمدند و بااجتهاد عمیق و نظر تیزبین خویش ، مسائل و پیشامدهای جدیداجتماعی و حکومتی را پاسخ گفتند؛ بحق این پاسخها واجتهادها چراغ راه و فتح یابی گردید فرا روی حوزویان ژرف اندیش؛ آنان آموختند که چگونه باید فقه را بر پایه اجتهاد تحقیقی و نظر واقع بین استوار ساخت و با توجه به نقش زمان و مکان و مصالح اجتماعی و حکومتی ، به سراغ منابع اجتهادی اسلام رفت و به برداشت صحیح از آنها دست یافت.
هر چند متحجرین و مقدس مأبان ظاهراندیش ، ازاین کار به خشم آمده و با فریاد( وااسلاما) به مصاف آیند چه این که امام ، خط مشی اساسی در برخورد با آنان را برای ما تبیین فرمود: (ما باید سعی کنیم تا حصارهای جهل و خرافه را شکسته تا به سرچشمه زلال اسلام ناب محمدی (ص ) برسیم وامروز غریب ترین چیزها در دنیا همین اسلام و نجات آن قربانی می خواهد و دعا کنید من نیز یکی از قربانیهای آن گردم) 46 .
براساس همین خط مشی با صلابت فرمود: (اگر بناست بااعلام و نشر حکم خدا به مقام و موقعیتمان نزد مقدس نماهای احمق و آخوندهای بی سواد، صدمه ای بخورد، بگذارید هر چه بیشتر بخورد). 47
بسان امام که بااجتهاد بالنده اش ، خط بطلان بر تفکر جمود و تحجر کشید و بی محابااحکام جاویداسلام را به مقتضای شرائط موجود بشراعلام داشت ،اکنون نیز حوزویان باید با تلاش و کوش پیگیر خویش واستمداد از روح ملکوتی آن فرزانه ،این حرکت فقهی واجتهادی را ادامه بدهند، باشد با ثمره این تلاشها،اداره اجتماع تحت نظارت و حاکمیت اصول اسلام استواری یابد وامت اسلامی به دوراز هرگونه بحران دینی ، به وظائف مورد نیاز خویش آشنا گردند.
/102/825/م
پاورقی ها:
( .1صحیفه نور)، ج 21.89.
( .2 همان مدرک) .91.
( .3 همان مدرک) .
( .4 همان مدرک) ، ج 18.98.
( .5 همان مدرک) ، ج 1.65.
( .6 همان مدرک) ، ج 2.165.
( .7ولایت فقیه) ،امام ،انتشارات آزادی .28.
( .8صحیفه نور)، ج 21.92.
( .9 همان مدرک) ، ج 1.72.
( .10 همان مدرک) ، ج 21.98.
( .11 همان مدرک) ، .100.
( .12ده گفتار)، شهید مطهری ، چاپ اول ،انتشارات صدرا .98.
( .13 الحیاه) ، ج 2.341.
( .14صحیفه نور)، ج 21.189.
( .15 همان مدرک) ، .98.
( .16مفهوم الفقه الاسلام) ، نظام الدین عبدالحمید9.
( .17صحیفه نور)، ج 2.232.
( .18 اسلام در جهان امروز)، مارسل ، بوازار، ترجمه : د. م ی ..128.
( .19صحیفه نور)، ج 1.235.
( .20 همان مدرک) ، ج 21.98.
( .21 همان مدرک) ، .61.
( .22 همراه با تحول واجتهاد) .8 سیدمحمدباقرصدر.
( .23صحیفه نور)، ج 17.53.
( .24سورهاعراف) ، .32.
( .25بحارالانوار)، ج 1.180.
( .26سوره بقره) آیه 29.
( .27صحیفه نور)، ج 21.98.
( .28 الحیاه) ، ج 2.340.
( .29 غرر و درر)، آمدی ، ج 4.110.
( .30 ادوار فقه) ، محمود شهابی ، ج 1.30.
( .31بحارالانوار)، ج 1.214217.
( .32آشنایی با علوم اسلامی) ، شهید مطهری ، بخش فقه .54.
( .33ولایت فقیه) ،امام ،انتشارات آزادی .171.
( .34 همان مدرک) ، /07
( .35 همان مدرک) ، .87.
( .36سوه مدثر)، 2،3.
( .37 الحیاه) ، ج 2.280.
( .38نهج البلاغه) ، فیض الاسلام ، خطبه 107.
( .39صحیفه نور)، ج 1.65.
( .40 الحیاه) ، ج 1.65.
( .41صحیفه نور)، ج 21.98.
( .42 همان مدرک) ،ج 20.126.
( .43 همان مدرک) ، ج 21.100.
( .44 همان مدرک) ، .100.
( .45 همان مدرک) ، .47.
( .46 همان مدرک) ، .41.
( .47 همان مدرک) ، .35.