vasael.ir

کد خبر: ۳۴۹۴
تاریخ انتشار: ۰۹ دی ۱۳۹۵ - ۱۲:۰۸ - 29 December 2016
قواعد فقه حکومتی؛ آیت الله خاتمی/ جلسه 12

قاعده نفی سبیل تمام عرصه های فردی و حکومتی را شامل می شود

پایگاه اطلاع رسانی وسائل ـ آیت الله خاتمی در جلسه دوازدهم قواعد فقه حکومتی، قاعده نفی سبیل را در دو عرصه حکومت اسلامی و عرصه فردی جاری دانست و گفت: برای اثبات این قاعده به پنج دلیل استشهاد شده است.

به گزارش خبرنگار سرویس مبانی پایگاه اطلاع رسانی وسائل، آیت الله سید احمد خاتمی، عضو شورای عالی حوزه های علمیه کشور و استاد درس خارج حوزه علمیه قم، چهارم مهرماه 1395 در جلسه دوازدهم درس خارج حکومتی فقه، برای اثبات قاعده نفی سبیل، به پنج دسته از ادله تمسک کرد.

 

خلاصه درس گذشته

آیت الله خاتمی در درس گذشته با بیان دو تبصره، قاعده حفظ نظام را به پایان رساند؛ در تبصره اول به دیدگاه فقهائی که ادله ولایت فقیه را ناکافی می دانند اشاره شد که هر چند به ادله ولایت فقیه اشکال دارند اما در حفظ نظام اسلامی فتوای به وجوب آن میدهند.

تبصره دوم اشاره به روایت جهات معائش العباد در کتاب تحف العقول به عنوان مؤید بحث است که دلالت بر حفظ نظام اسلامی می‌کند.

موضوع بعدی که در درس گذشته مطرح شد قاعده نفی سبیل است. آیت الله خاتمی علت ورود به این قاعده را واژگون شدن واژه اصیل انقلابی یعنی استقلال حکومت اسلامی ایران دانست و با اشاره به آیه: وَ لَنْ یَجْعَلَ اَللّهُ لِلْکافِرِینَ عَلَى اَلْمُؤْمِنِینَ سَبِیلاً  ﴿النساء، 141﴾ «و خدا هرگز هیچ راه سلطه ای به سود کافران بر ضد مؤمنان قرار نداده است»، محتوای قاعده نفی سبیل را نفی هر گونه سلطه از سوی کفار و بیگانگان به کشور اسلامی دانست.

استاد درس خارج حوزه با اشاره به اینکه چهار دلیل برای اثبات قاعده نفی سبیل اقامه شده است، اولین دلیل را که آیات قرآن باشد مورد بررسی قرار داد.

 

چکیده درس حاضر

آیت الله خاتمی در این جلسه بیان کرد که قاعده نفی سبیل در دو عرصه حکومتی و فردی جاری است. وی برای اثبات این قاعده به پنج دلیل استشهاد می‎کند:

1.آیه 141 سوره نساء -  آیه 6 سوره مائده

2.روایت مرحوم صدوق

3.اجماع مدرکی

4.دلیل اعتباری که عبارت است از «مناسبه الحکم و الموضوع»

5.استفاده از آیات تعظیم شعائر

 

در ادامه نظر شما را به تقریر درس دوازدهم قواعد فقه حکومتی آیت الله خاتمی جلب می کنم.

عن مولانا موسی بن جعفر علیهما السلام قال: یَا هِشَامُ إِنَّ الْعَاقِلَ لَا یُحَدِّثُ مَنْ یَخَافُ تَکْذِیبَهُ وَ لَا یَسْأَلُ مَنْ یَخَافُ‏ مَنْعَهُ‏ وَ لَا یَعِدُ مَا لَا یَقْدِرُ عَلَیْهِ وَ لَا یَرْجُو مَا یُعَنَّفُ بِرَجَائِهِ‏ وَ لَا یُقْدِمُ عَلَى مَا یَخَافُ فَوْتَهُ بِالْعَجْزِ عَنْهُ‏. [1]

فرمود: ای هشام عاقل دارای چند صفت می باشد؛ با کسی که خوف تکذیبش را دارد، سخن نمی گوید. از کسی که بیم آن دارد که او را محروم کند درخواست نمی کند. وعده ای نمی دهد که از عهده اش ساخته نباشد. امید بی‎جا به چیزی ندارد تا اینکه موجب ملامتش شود. دست به کاری که از عهده اش خارج است نمی زند.

 

قاعده نفی سبیل

قاعده نفی سبیل، همان قاعده استقلال جامعه اسلامی است.

توضیح ذلک:

این قاعده در دو عرصه حکومت اسلامی و عرصه فردی جاری است. نمونه های فقهی عرصه فردی مانند اینکه زن مؤمنه نباید با فرد کافر ازدواج کند و یا کارگر مؤمن نباید زیر مجموعه مدیر کافر قرار بگیرد. حتی اگر حقوق خوبی هم می دهد نباید قبول کند مانند اینکه مدیر یک فرد بهائی است. این سلطه کفر بر ایمان است. قاعده نفی سبیل یک قاعده حکومتی است اما مختص به حکومت نیست بلکه در عرصه های فردی نیز جاری است.

برای اثبات این قاعده به 5 دلیل استدلال شده که یک به یک بیان خواهد شد.

 

دلیل اول

اولین دلیل، آیه قرآن می باشد.

«اَلَّذِینَ یَتَرَبَّصُونَ بِکُمْ فَإِنْ کانَ لَکُمْ فَتْحٌ مِنَ اَللّهِ قالُوا أَ لَمْ نَکُنْ مَعَکُمْ وَ إِنْ کانَ لِلْکافِرِینَ نَصِیبٌ قالُوا أَ لَمْ نَسْتَحْوِذْ عَلَیْکُمْ وَ نَمْنَعْکُمْ مِنَ اَلْمُؤْمِنِینَ فَاللّهُ یَحْکُمُ بَیْنَکُمْ یَوْمَ اَلْقِیامَةِ وَ لَنْ یَجْعَلَ اَللّهُ لِلْکافِرِینَ عَلَى اَلْمُؤْمِنِینَ سَبِیلاً» (النساء، 141) این آیه مانند آیه «... ما یُرِیدُ اَللّهُ لِیَجْعَلَ عَلَیْکُمْ مِنْ حَرَج ... (المائدة/6) «... خدا نمی  خواهد [با احکامش] بر شما تنگی و مشقت قرار دهد...» و آیه «وَ جاهِدُوا فِی اَللّهِ حَقَّ جِهادِهِ هُوَ اِجْتَباکُمْ وَ ما جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی اَلدِّینِ مِنْ حَرَج... » (الحج/‏78) « و در راه خدا چنان که شایسته جهاد است، جهاد کنید؛ او شما را برگزید و بر شما در دین هیچ مشقت و سختی قرار نداد... »

جعل در این دو آیه جعل تشریعی است؛ یعنی خدای سبحان چنین حکمی قرار نداده است. اما در جعل تکوینی تردید نیست که مسلمانان شکست خورده اند؛ قرآن به شکست مسلمانان تصریح دارد. در آیه «إِنْ یَمْسَسْکُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ اَلْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ... (آل عمران/140)  اگر [در جنگ احد] به شما آسیب و جراحتی رسید، آن گروه را نیز [در جنگ بدر] آسیب و جراحتی مانند آن رسید...» و آیه «... وَ یَوْمَ حُنَیْنٍ إِذْ أَعْجَبَتْکُمْ کَثْرَتُکُمْ... (توبه/ 25) ... و روز حنین، آن زمان که فزونی افرادتان شما را مغرور و شگفت زده کرد...» قرآن تصریح دارد که مسلمانان در جنگ احد و حنین شکست خورده اند.

پس جعل در عبارت «لن یحعل الله» جعل تکوینی نیست بلکه تشریعی است یعنی فرزندان باید نسبت به والدین خود احسان کنند اما اگر والدین کافر باشند وجوب اطاعت و احکام ارث برداشته می شود. بنابراین مدلول آیه مورد بحث بر احکام دیگر از باب حکومت مقدم است.

نمونه های دیگر حکومت، آیه نفی سبیل بر احکام دیگر:

1ـ در آیه «... احل الله البیع ...»(بقره/275) خدای سبحان معامله را حلال کرده است اما طبق آیه نفی سبیل، معامله مسلمان با کافر جایز نیست.

2ـ طبق آیه « وَ أَنْکِحُوا اَلْأَیامى مِنْکُمْ وَ اَلصّالِحِینَ مِنْ عِبادِکُمْ وَ إِمائِکُم ... (نور/32) [مردان و زنان] بی همسرتان و غلامان و کنیزان شایسته خود را همسر دهید... » باید مؤمنین مجردها را به ازدواج هم در بیاورند اما طبق آیه نفی سبیل فقهاء فرموده اند ازدواج زن مؤمنه با کافر جایز نیست.

علت عدم جواز معامله یا ازدواج با کافر همه به جهت عدم سلطه کافر بر مومن یا مومنه است. خدای سبحان حکمی که سبب تسلط کفار بر مسلمانان باشد، نداده است.

 

اشکال

طبق سیاق آیه محل بحث که فرمود: «فالله یحکم بینکم یوم القیامه» باید بگوئیم این آیه درباره دنیا نبوده بلکه مربوط به قیامت است. طبری روایتی را نقل می کند که مؤید این اشکال است. حدثنا ابن وکیع قال: حدثنا جریر، عن الأعمش، عن ذَرّ، عن یُسَیْع الحضرمی قال: کنت عند علی بن أبی طالب علیه السلام، فقال رجل: یا أمیر المؤمنین، أرأیت قول الله:"ولن یجعل الله للکافرین على المؤمنین سبیلا"، وهم یقاتلوننا فیظهرون ویقتلون؟ قال له علیّ: ادْنُه، ادْنُهْ! ثم قال:"فالله یحکم بینکم یوم القیامة و لن یجعل الله للکافرین على المؤمنین سبیلا" یوم القیام [2] لذا این آیه دلیلی بر قاعده نفی سبیل نیست.

 

جواب

این سیاق مطلقا دلیل نیست. اگر صرف سیاق دلیل باشد در آیه تطهیر هم باید گفت به دلیل سیاق آیه، زنان پیامبر هم جزء اهل بیت علیهم السلام هستند. مضاف بر دلیل نبودن صرف سیاق، مورد نیز مخصص نمی شود. بله آیه درباره قیامت است اما فقط قیامت نیست. در قیامت کفار هیچ سلطه ای ندارند. مولی یک مصداق را در حقیقت ذکر کرده است که نمونه های دیگری دارد. مانند آیه «لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اَللّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اَللّهَ وَ اَلْیَوْمَ اَلْآخِرَ وَ ذَکَرَ اَللّهَ کَثِیراً»(احزاب/21) «یقیناً برای شما در [روش و رفتار] پیامبر خدا الگوی نیکویی است برای کسی که همواره به خدا و روز قیامت امید دارد؛ و خدا را بسیار یاد می  کند.» این آیه درباره شجاعت پیامبر صلی الله علیه و آله است. آیا کسی آمده بگوید که آیه مخصوص به مساله شجاعت پیامبر است. ابدا کسی این گونه نگفته است. پس مورد نمی تواند مخصص باشد.

در تفاسیر ما و همچنین از ابن عباس نقل شده است که واژه « سبیل » به معنای حجت است. پس عبارت «لن یجعل الله...» یعنی کفار حجتی بر مسلمانان ندارند و همیشه حجت مسلمانان بر آنها غلبه دارد.

این تفسیر محدود کردن بی دلیل آیه است. البته مسلمانان همیشه در حجت از کفار برترند. کفار در جعل حکم نیز بر مسلمانان تسلط ندارد. پس این آیه دلالت خوبی بر قاعده نفی سبیل دارد.

 

دلیل دوم

روایت معتبره نبی اکرم (صلی الله علیه و آله) که فرمود: الْإِسْلَامُ‏ یَعْلُو وَ لَا یُعْلَى عَلَیْهِ‏ وَ الْکُفَّارُ بِمَنْزِلَةِ الْمَوْتَى لَا یَحْجُبُونَ وَ لَا یَرِثُونَ.[3] این در مجامع دیگر شیعی مانند کافی و تهذیب نقل نشده است. البته این روایت را طبرانی و بیهقی از معاذ و ضیاء المقدسی و دارقطنی نقل کرده اند و مزنی بدون سند مرفوعا آن را نقل کرده اند.

 

سند روایت

هر چند این روایت مسند نیست. اما عمل علماء بر طبق آن، مشکل ضعف سند را حل می کند. آنچنان که اعراض علماء از حدیث صحیح، آن را بی اعتبار می کند. پس چون علماء تقلی به قبول کرده اند؛ به این روایت استناد می کنیم.

 

دلالت روایت

طبق روایت «الْإِسْلَامُ‏ یَعْلُو وَ لَا یُعْلَى عَلَیْهِ‏ وَ الْکُفَّارُ بِمَنْزِلَةِ الْمَوْتَى لَا یَحْجُبُونَ وَ لَا یَرِثُونَ» کفار حاجب ارث نشده و ارث هم نمی برد. در اینجا نکته ظریفی وجود دارد که عبارت است از اینکه:

سخن تنها از اسلام نبوده بلکه سخن از مسلمانان نیز است. این مطلب از قرینه مقابله که فرمود: و الکفار بمنزلة الموتی، فهمیده می شود. بنابراین باید گفت «مسلمان یعلو و لایعلی علیه» است و از این قرینه معلوم می شود که روایت در مقام جعل و تشریع است؛ آنچنان که ذیل روایت کفار به منزله موتی گرفته است؛ کفار حاجب نبوده و ارث نمی برند. وقتی روایت در مقام انشاء و جعل بود همان معنای آیه «وَ لَنْ یَجْعَلَ اَللّهُ لِلْکافِرِینَ عَلَى اَلْمُؤْمِنِینَ سَبِیلاً» را افاده می کند. الاسلام یعلو یعنی هر حکمی که در اسلام جعل شده است با عنصر علو مسلم است؛ در آن علو کافر نیست بلکه کفار بمنزله الموتی هستند. در نقطه مقابل هیچ حکمی که علو کافر را در پی داشته باشد در شریعت جعل نشده است.

روایت نمی تواند در معنای اخبار باشد؛ زیرا با واقعیت خارجی منطبق نخواهد بود. لذا باید حدیث را درست معنا کنیم که همان معنای انشائی است که عرض شد. البته معنای دیگری هم شده است. یکی از معنای که برای روایت شده است که بگوئیم آینده جهان از آن اسلام است. « یُرِیدُونَ لِیُطْفِؤُا نُورَ اَللّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ اَللّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ کَرِهَ اَلْکافِرُون » (صف/8)«می خواهند نور خدا را با دهان هایشان خاموش کنند در حالی که خدا کامل کننده نور خود است، گرچه کافران خوش نداشته باشند.» ولی این معنا با ذیل روایت نمی سازد. مجموعه کلام را با هم باید دید. چون می فرماید الکفار بمنزله الموتی، هستند.

 

دلیل سوم

دلیل سوم اجماع است که در مسائل مختلف ابواب فقه بیان شده است که چهار نمونه بیان می کنیم.

1ـ بیع العبد المسلم من الکافر جایز نیست. چرا؟ فقهاء عدم جواز را به دلیل آیه بیان کرده اند. تبیان (ج3؛ص264) و مجمع البیان (ج3؛ص212)

2ـ تزویج المومنة من الکفار، جایز نیست؛ خلاف؛ (ج4؛ ص271و272) و کشف اللسام (ج7؛ص82)

3ـ در مساله قصاص در قتل عمد گفته اند به یک شرط قصاص جایز است که قاتل مسلمان و مقتول کافر نباشد؛ زیرا در این صورت سلطه کافر بر مومن خواهد بود لذا نمی توان مسلمانی را به خاطر کافر کشت.

4ـ در بحث اخذ به شفعه در زمین مشترک نیز گفته اند اگر کسی از شرکاء بدون اجازه طرف مقابل سهم خود را فروخت؛ شریک در صورت اختیار می گوید اخذت بالشفعه البته اگر مسلمان باشد چنین بیانی جایز است و الا اگر شریک کافر باشد چنین اجازه ای ندارد. چرا؟ چون سلطه کافر بر مسلمان است.

این چهار نمونه بود که به دلیل اجماع جایز نیست. از این مجموعه معلوم می شود که حکم مفروغ عنه است و دلیل آن همان آیه می باشد.

 

اشکال

اشکال این دلیل این است که اجماع مدرکی بوده و اجماع مدرکی حجت نیست.

 

دلیل چهارم

این دلیل، دلیل اعتباری می باشد که عبارت است از «مناسبه الحکم و الموضوع» قرآن صراحتا سخن از عزت مؤمنین دارد «لِلّهِ اَلْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِین» (منافقین/ 8)؛ سماعه از امام صادق نقل می کند که فرمود: فَالْمُؤْمِنُ یَنْبَغِی أَنْ یَکُونَ عَزِیزاً وَ لَا یَکُونَ ذَلِیلًا یُعِزُّهُ اللَّهُ بِالْإِیمَانِ وَ الْإِسْلَامِ.[4] ما وقتی عزت مومن را در نظر بگیریم. متوجه خواهیم شد که با جعل حکمی که سبب سلطه کافر بر مومن شود، سازگار نیست. مرحوم بجنوردی می گوید این بهترین دلیل است؛ یعنی دلالتش از آیه شریفه و روایت بیشتر است. نص کلام بجنوردی: و الانصاف أنّ الفقیه یقطع بعد التأمل و عندی ان هذ الوجه احسن الوجوه للاستدلال علی هذه القاعده و لأنّه مما یرکن النفس الیه و یطمئنّ الفقیه به. [5]

 

دلیل پنجم

دلیل پنجمی را هم گفته اند که عبارت است از تعظیم شعائر دین می باشد.«ذلِکَ وَ مَنْ یُعَظِّمْ شَعائِرَ اَللّهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَى اَلْقُلُوبِ» (حج/32) «این است [برنامه های حج و حدود و مقرّرات خدا] و هر کس شعایر خدا را بزرگ شمارد، بدون تردید این بزرگ شمردن ناشی از تقوای دل هاست» وقتی تعظیم شعائر چنین جایگاهی را دارد مسلمان نیز چنین جایگاهی را خواهد داشت.

این مجموعه از ادله، انسان را به اطمینان می رساند. مرحوم بجنوردی در نهایت می فرماید این استنباط نیست بلکه تنقیح مناط قطعی است که از ادله لفظی هم استفاده می شود. [6]

بحث فردا انشاء الله مصادیق قاعده در فقه خواهد بود.

مقرر: حسن حسینعلی

 

پاورقی

1ـ الکافی؛ کلینی؛ (ط - الإسلامیة) ؛ ج‏1 ؛ ص20

2ـ جامع البیان فی تفسیر القرآن، ابوجعفر طبری، بیروت، ج‏5، ص: 21

3ـ من لا یحضره الفقیه؛ شیخ صدوق؛ دفتر انتشارات اسلامى، قم؛ ج‏4 ؛ ص334 ح 5719

4ـ الکافی؛ کلینی؛ (ط - الإسلامیة)؛ دار الکتب الإسلامیة؛ تهران ؛ ج‏5 ؛ ص63 ح2

5ـ القواعد الفقهیه؛ بجنوردی؛ ج1؛ ص192

6ـ القواعد الفقهیه؛ بجنوردی؛ ج1؛ ص192

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار
اوقات شرعی
۱۶ / ۰۲ /۱۴۰۳
قم
اذان صبح
۰۴:۳۶:۵۵
طلوع افتاب
۰۶:۱۱:۳۹
اذان ظهر
۱۳:۰۳:۴۰
غروب آفتاب
۱۹:۵۴:۵۸
اذان مغرب
۲۰:۱۳:۱۱