vasael.ir

کد خبر: ۳۴۶۷
تاریخ انتشار: ۰۳ آبان ۱۳۹۵ - ۱۰:۳۶ - 24 October 2016
در هفتادو سومین جلسه درس خارج فقه آیت الله جوادی آملی مطرح شد:

رضا در مسئله عقد کافی نیست - اجرای عقد زن بالغه رشیده بالاصاله و بالوکاله نافذ است

پایگاه اطلاع رسانی وسائل – آیت الله جوادی آملی در هفتادو سومین جلسه درس خارج فقه نکاح ، اجرای عقد زن بالغه رشیده بالاصاله و بالوکاله و رضایت در مسئله عقد را مورد بحث و بررسی قرار داد.

 به گزارش خبرنگارسرویس حقوق پایگاه اطلاع رسانی فقه حکومتی وسائل، آیت الله جوادی آملی صبح یک شنبه، پنجم اردیبهشت 1395 در هفتاد و سومین جلسه درس خارج فقه در مسجد اعظم، با نافذ دانستن اجرای عقد از سوی زن بالغه رشیده چه بالاصاله و چه بالوکاله در مورد رضایت در مسئله عقد گفت: «رضا» در مسئله عقد و امثال عقد کافی نیست، و اگر در این مسئله گفته شده همین‌که ساکت باشد نشانه رضایت اوست و کافی است، برای آن است که در بعضی از نصوص این مسئله وارد شده و ایشان به آن نصوص عمل کرده‌اند ولی «رضا» در مسئله عقد اصلاً کفایت نمی‌کند و مسئله اباحه تصرّف با عقد متفاوت است چون در اباحه تصرّف، همین‌که ما بدانیم صاحب مال رضایت دارد چون شخص که نمی‌خواهد مالک بشود، وقتی که طیب نفس احراز شد، اباحه در تصرّف دارد و صرف احراز رضایت کافی است اما در عقد، این عقد و صیغه است که همه کار می‌کند  حالا یا عقد قولی است یا عقد فعلی و با عقد است که عین یا منفعت یا انتفاع منتقل می‌شود و صرف رضایت کافی نیست.

حضرت آیت الله جوادی آملی در مورد اجرای عقد از سوی زن بالغه رشیده بیان داشت: عبارت زنِ بالغه رشیده چه در عقد خودش «بالاصالة»، چه در عقد دیگری «بالوکالة» صحیح و نافذ است اما مناسب بود این مسئله در مبحث صیغه عقد و شرایط عاقد بیاید نه در اینجا که بحث پیرامون ولایت و حدود آن است.

وی خاطر نشان کرد: هر چند مسئله اجماعی است (هر چند از شافعی نقل خلاف شده است) اما سند این قول اجماع نیست بلکه دلیل آن اصل عدم شرطیت شیء مشکوک الشرطیه که در اینجا شیء مشکوک الشرطیة ذکوریت مجری عقد است و همچنین اصل عدم مانعیت شی مشکوک المانعیة که در اینجا شی مشکوک المانعیة انوثیت مجری عقد است. در این مسئله به جز اصل به عمومات و اطلاقاتی مثل ﴿أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾، نیز استناد کرده‌اند که عمومیت آن شامل مرد و زن می‌شود.

استاد درس خارج حوزه علمیه قم پس از بیان مسئله سوم، مسئله چهارم را مورد بررسی قرار داد و در بیان آن گفت: اگر دختری نابالغ بود و او را غیر از پدر و جدّ عقد کردند، این عقد یا باید مسبوق به اذن باشد یا ملحوق به اجازه و اگر بالغه رشیده باشد چون از حریم ولایت ولیّ خارج شده عقد بدون اذن او فضولی می‌شود و نیاز به اجازه لاحق دارد؛ همچنین اگر حین العقد صبیّ بود و بعد از آن بالغ شد باز هم این عقد فضولی است و نیاز به اجازه او دارد هر چند کسی که عقد کرده از نزدیکان او مثل برادر و عمو باشند و اینکه برخی گفته‌اند آن کسی که در عقد «بیده المُلک» یا «بیده المِلک» است باید بالفعل وجود داشته باشد توهّمی بیش نیست چون همانطور که در جلسات قبل نیز گفته شد دلیلی بر این مدعا وجود ندارد. ایشان افزود این مسئله در بخش سوم که مربوط به حدود ولایت بود نقش بسزایی دارد.

آیت الله جوادی آملی در رابطه با سکوتی که علامت رضایت در حین عقد است یادآور شد: «رضا» در مسئله عقد و امثال عقد کافی نیست، و اگر در این مسئله گفته شده همین‌که ساکت باشد نشانه رضایت اوست و کافی است، برای آن است که در بعضی از نصوص این مسئله وارد شده و ایشان به آن نصوص عمل کرده‌اند ولی «رضا» در مسئله عقد اصلاً کفایت نمی‌کند.

وی خاطرنشان کرد: مسئله اباحه تصرّف با عقد متفاوت است چون در اباحه تصرّف، همین‌که ما بدانیم صاحب مال رضایت دارد چون شخص که نمی‌خواهد مالک بشود، می‌خواهد در خانه میزبان دو رکعت نماز بخواند، یا از میوه‌های که جلوی او گذاشته شده استفاده کند که طبق توقیع مبارک «لَا یَحِلُّ مَالُ امْرِئٍ مُسْلِمٍ إِلَّا بِطِیب نَفْسهُ»، وقتی که طیب نفس احراز شد، اباحه در تصرّف دارد و صرف احراز رضایت کافی است اما در عقد، این عقد و صیغه است که همه کار می‌کند  حالا یا عقد قولی است یا عقد فعلی و با عقد است که عین یا منفعت یا انتفاع منتقل می‌شود و صرف رضایت کافی نیست. هر چند روایاتی در سکوت باکره وارد شده که إن‌شاء‌الله روایات آن بحث می‌شود و روشن خواهد شد که کجا سکوت کافی است؟

آیت الله جوادی آملی در ادامه این جلسه از درس خارج طبق روال هر هفته بخش پایان درس را به مباحث اخلاقی اختصاص داد و مباحثی را پیرامون موضوع اخلاص و مخلصین مطرح کرد و گفت: اگر خداوند عملی را قبول کرد آثار فراوانی دارد که البته از مخلِصین و مخلَصین آن قبول کامل را دارد. ایشان اضافه کرد: فقیه عهده‌دار بیان صحت و فساد اعمال است، اما بحث قبول و نکول بحثی کلامی است که زمام آن را ذات اقدس الهی به عهده گرفته که اگر عملی مقبول شد آثار فراوانی دارد و راه فهم قبولی یا عدم قبولی آن این است که اگر این نماز را خواندیم و تا غروب آلوده نشدیم، نه بیراهه رفتیم و نه راه کسی را بستیم، زبان ما، چشم ما، گوش ما پاک بود، خدا را شاکر باشیم که این نماز قبول شد و اگر خدای ناکرده نمازی که خواندیم تا غروب آلوده شدیم اطمینان داشته باشیم که این نماز قبول نیست، چون صلاتی را که قرآن معرفی کرد این است که ﴿إِنَّ الصَّلاَةَ تَنْهَی عَنِ الْفَحْشَاءِ وَ الْمُنکَرِ﴾

رئیس مرکز علوم وحیانی اسراءبیان داشت: مرحله بالاتر در قبولی اعمال این است که ذات اقدس الهی با کلمه «إنّما» فرمود: ﴿إِنَّمَا یَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ﴾،[12] این ﴿إِنَّمَا﴾ که حصر است به ما تذکر می‌دهد که آن قبول نهایی و قبول کامل از عمل کسی است که او باتقوا باشد. ایشان افزود: تقوا بر دو قسم است یک تقوای در متن عمل است که همان دوری از ریا و غصب و امثالهما است که باید در اعمال عبادی مثل نماز رعایت شود و شرط صحت و لااقل شرط قبول اعمال است که به رعایت کننده این تقوا متّقی گفته نمی‌شود و یک تقوا هم هست که فراتر از نوع اول است و طوری شده که تقوی ملکه شخص شده است که می‌توان صفت متّقی را که در آیه آمده بر او اطلاق کرد چون متّقی اسم فاعل نیست، بلکه صفت مُشْبهه هست. و آیه با ﴿إِنَّمَا﴾ می‌رساند که آن قبول کامل منحصراً از عملِ کسی است که او در همه امور باتقوا باشد؛ چه در متن عمل و چه در سایر امور زندگی‌ خود.

آیت الله جوادی آملی به مناسب ایام اعتکاف، احیای این سنت حسنه را از برکات انقلاب دانست و افزود: این انقلاب برکات فراوانی داشت؛ نماز جمعه را احیا کرد، فرهنگ شهادت را احیا کرد، ایثار را احیا کرد، استقلال را احیا کرد، و صدها برکات مثل مسئله اعتکاف را هم به همراه آورد که جریان اعتکاف برای رسیدن به اخلاص سهم تعیین کننده‌ای دارد و در اهمیّت آن همین بس که روزه‌ای که خود از بنیان‌های اسلام شمرده شده یکی از شرایط اعتکاف است و اعتکاف مانند حجّ و روزه نوعی تمرین محسوب می‌شود تا مثل کسی که چند روزی در حال حج و احرام عادت کرده که حتی  یک مورچه‌ای را آزار نکند با این تمرین یاد می‌گیرد وقتی که در غیر آن ایام شد دیگر کسی را نیازارد؛

استاد درس خارج حوزه علمیه قم به مناسبت میلاد وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) بیان داشت: همانطور که هم در قرآن و هم در زیارت امین الله آمده است محبوب زمین و آسمان شدن نعمت خوبی است. «مَحْبُوبَةً فِی أَرْضِکَ وَ سَمَائکَ»، خدایا! این توفیق را به ما بده که ملائکه آسمان دوست ما باشند، مردم زمین هم دوست ما باشند؛ حالا اگر کسی این دعا را کرد اولاً خداوند به او راه را نشان می‌دهد و ثانیاً به کسانی که مقصود را یافتند آنها را معرّفی می‌کند، حالا آنها که همّت والا دارند طبق دعای زیارت امین الله از خدا دوستی با فرشتگان را هم می‌خواهند و می‌گویند ما دوستانی از فرشته داشته باشیم! دوستانی هم از مردم داشته باشیم!

ایشان در ادامه بیان مباحث اخلاقی یادآور شد: خداوند محبّت اهل بیت عصمت و طهارت‌ را هم تکویناً و هم تشریعاً در دل ما گذاشته است و این وجود محبّت اصل و جامع‌اش مال آن ذوات قدسی است؛ اما این جلب محبّت تشریعی و تکوینی همانطور که در آیه آمده است ﴿سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدّاً﴾  حصری ندارد لذا شاگردان آنها، شیعیان آنها، پیروان آنها هم می‌توانند سهمی داشته باشند. اگر انسان محبوب ارض و سماء باشد در این دنیایی که «دَارٌ بِالْبَلَاءِ مَحْفُوفَةٌ» دعای ملائکه و انسان‌های پاک شامل حالش خواهد شد.

آیت الله جوادی آملی با بیان آیه شریفه ﴿لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِی کَبَدٍ﴾، گفت: «کَبَد» یعنی درد و رنج، و خداوند در این آیه با «لام قَسَم» فرمود: من قَسم یاد می‌کنم که انسان در رنج باید زندگی کند. پس باید یک راه حلی باید باشد؛ چون رنج هست، درد هست، یک شفایی باید باشد، این مسئله «اعتکاف»، این مسئله «ولایت»، این «ایام البیض»، این مسائل دیگر اینها در شفای آلام سهم تعیین کننده‌ای دارند که ـ إن‌شاء‌الله ـ امیدواریم نصیب همه بشود.

 

 

متن تقریر درس خارج نکاح 73 حضرت آیت الله جوادی آملی

 

 

خلاصه درس گذشته

تبیین جائز بودن یا فضولی بودن عقد ولیّ در صورت تعیین دون مهر المثل/عدم شرطیت وجود مجیز بالفعل در عقد فضولی حین انشاء عقد/نشأت گرفتن امر به معروف و نهی از منکر از ولایت مؤمنین بر یکدیگر/چگونگی جریان ولایت دوطرفه در روابط زناشویی/ادله قائلین به مکفی بودن رعایت عدم المفسده در صحت عقد ولیّ/ صحیحه عبید بن زراره/تشریح صورت چهارم از صورت ستة/ رعایتکفویت و مهر المثل در جایی که مصلحت نیست/تشریح صورت پنجم از صورت ستة/ رعایت مهر المثل بدون رعایت کفویّت/تشریح صورت ششم از صورت ستة/ عدم رعایت مهر المثل و کفویّت/

 

 

خلاصه درس امروز

مسئله سوم/ عدم مانعیت انوثت در اجرای صیغۀ عقد/سند قائلین به جواز اجرای صیغه توسط زَن/بیان اطلاقات در عقد ازدواجمسئله چهارم/ لزوم اذن سابق یا اجازه لاحق در صحت عقد صبیّة/عدم لزوم وجود بالفعل من بیده اجازة العقد حین عقد/اشکال در باطل بودن عقد صبی به خاطر نداشتن «بیده المُلک» یا «بیده المِلک» /بررسی کفایت سکوت دالِّ بر رضا در صحّت عقد/عدم کفایت احراز رضایت در عقد ازدواج/اثر نداشتن رضای بدون مبرز در عقد/مباحث اخلاقی/ آثار اخلاص/فرمایش امیرالمومنین / نماز چشمه ای صفاف برای پاک کردن آلو دگی /تقوا شرط قبولی عبادت /اعتکاف از برکات انقلاب اسلامی/مقدس بودن اعتکاف در پیشگاه حق تعالی /قدرت اعتکاف در رساندن بندگان به مقام اخلاص/تابع اخلاص بودن مردم/اخلاص از اثرات مهم اعتکاف/

 

 

مقدمه

فصل سوم از فصول مربوط به نکاح دائم درباره اولیای عقد بود. این فصل، سه بخش محوری داشت و دارد: یکی اینکه «الولیّ من هو؟» یکی اینکه «المولّیٰ علیه من هو؟» یکی اینکه «حدود الولایة ما هی؟». آن بخش اول و دوم را گذراندند، درباره بخش سوم که «حدود الولایة ما هی؟» یازده مسئله را فعلاً مطرح می‌کنند، بعد مسائل دیگر را که لازم باشد اشاره می‌کنند.[1]

 

مسئله سوم/ عدم مانعیت انوثت در اجرای صیغۀ عقد

در بین این یازده مسئله، دو مسئله گذشت، مسئله سوم این است: «الثالثة عبارة المرأة معتبرة فی العقد مع البلوغ و الرشد فیجوز لها أن تزوّج نفسها و أن تکون وکیلة لغیرها إیجابا و قبولا»،[2] این مسئله سوم است. مناسب بود این مسئله را در مبحث صیغه عقد و شرایط عاقدان ذکر بکند. عصاره این مسئله سوم آن است که عبارت زنِ بالغه رشیده چه در عقد خودش «بالاصالة»، چه در عقد دیگری «بالوکالة» این صحیح است و نافذ است. ذکورت شرط عاقد نیست، انوثت مانع عاقد نیست؛ عقد از عاقدی که صیغه را بفهمد قصد انشاء داشته باشد، انشاء او منجّز باشد، معلّق نباشد و همه شرایط را داشته باشد صحیح است؛ خواه آن مجری عقد زن باشد، خواه مرد. در آن بحث لازم بود که این تصریح به عمل بیاید؛ اما فعلاً این بحث بیّن‌الرشد است که زن و مرد در این‌گونه از مسائل یکسان‌اند. اینها تحصیل کرده هستند، اینها قصد انشاء را می‌فهمند، جِد را می‌فهمند، تنجیز را می‌فهمند، فرقی ندارد که این ایجاب و قبول را مرد انشاء کند یا زن انشاء کند، لکن این مسئله را مناسب بود که مرحوم محقق در بحث شرایط صحت عقدِ عاقد ذکر بکند، نه در مسئله ولایت، زیرا این مسئله نه جزء بخش اول است که «الولیّ من هو؟»، نه جزء بخش دوم است که «المولّیٰ علیه من هو؟»، نه در قلمرو بخش سوم است که «حدود الولایة ما هی؟»، این بحث کاری به ولایت ندارد، این کار به صحت عبارت عاقد دارد؛ عاقد اگر شرایط عقد را یعنی انشاء و تنجیز و مانند آن را رعایت بکند این عقد صحیح است، چه مرد باشد چه زن. بنابراین جای این مسئله در همان شرایط صحت عقدِ عاقد است، نه در مسئله اولیای عقد. این تحریر اصل مسئله.

 

اقوال در مسئله سوم

اما اقوال مسئله، قولی است که جملگی بر آن هستند کسی از ما اختلافی نکرده؛ البته از شافعی نقل خلاف شده است که ایشان عبارت زن را کافی ندانست؛[3] اما در بین علمای ما کسی اختلاف نکرده است. پس «عبارة المرأة معتبرة» در عقد صحیح است، قولی است اتفاقی، نه اینکه سند آن اجماع باشد، سند آن یا «اصل» است، یا اطلاقات و عمومات ادله که اشاره می‌شود: «عبارة المرأة معتبرة فی العقد مع البلوغ و الرشد»، اگر بالغ نباشد، چون درباره غیر بالغ آمده است که «عَمْدُهُ خَطَأ»[4] یا «قصدُهُ کلا قصد»، گرچه درباره مسئله حدود و قصاص و دیات و مسئله جنایات مطرح شد؛ ولی به هر حال قابل بحث هست. عبادت نابالغ را مشروع می‌دانند؛ مشهور بین اصحاب این است که عبادت نابالغ مشروع و صحیح است؛ ولی معامله او به اذن ولیّ باید باشد. این‌طور نیست که عبادت او تمرینی محض باشد، نه، صحیح است؛ اما این‌جا فرمودند: «الثالثة: عبارة المرأة معتبرة فی العقد مع البلوغ و الرشد»، چون عبارتش صحیح است؛ لذا «فیجوز» برای مرأة، «أن تزوّج نفسها»، خودش ایجاب یا قبول را مثلاً بخواند، «و أن تکون وکیلة لغیرها»، برای غیر، عقد نکاح اجراء کند: «إیجاباً و قبولاً». سند آن هم اجماع نیست، گرچه مسئله مورد اتفاق است.

 

سند قائلین به جواز اجرای صیغه توسط زَن

 سند آن این است که ما اگر شک در شرطیت چیزی کردیم یا شک در مانعیت چیزی کردیم، برابر آن اصل حل شده در اقل و اکثر، رفع شرطیت شیء مشکوک الشرطیه و رفع مانعیت شئ مشکوک المانعیة است؛ اصلاً اصول را برای همین گذاشتند که اگر ما شک کردیم که فلان چیز شرط است یا فلان چیز مانع ـ چون شبهه حکمیه است ـ بعد از فحص دلیلی بر شرطیت آن شئ یا مانعیت آن شئ پیدا نکردیم، «اصل» برائت است. شبهه، شبهه حکمیه است، اجرای «اصل» بعد از فحص است، وقتی فحص بالغ شد و ما هیچ دلیلی بر شرطیت ذکورت یا مانعیت انوثت پیدا نکردیم، می‌گوییم نه ذکورت شرط است و نه انوثت مانع است. این از «اصل».

 

بیان اطلاقات در عقد ازدواج

اطلاقات و عمومات و ادله هم همین است؛ عقد کنید! ﴿أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾،[5] به عقدتان وفا کنید! این اطلاق ندارد که اگر مرد عقد کرد واجب الوفاست یا اگر زن عقد کرد واجب الوفا نیست یا صحیح نیست! اطلاقات ادله که در صدد بیان مقام شرایط و مانع هستند، نه ذکورت را شرط کردند و نه انوثت را مانع دانستند، خود این اطلاقات دلیل است بر اینکه نه ذکورت شرط است و نه انوثت مانع؛ لذا هم می‌شود به «اصل» تمسک کرد قبل از مراجعه به دلیل لفظی، هم بعد از مراجعه به دلیل لفظی، اطلاقات و عمومات برای نفی شرطیت و یا مانعیت کافی است؛ لذا این مسئله چون چیزی نداشت، بزرگان فقهی هم همین‌طور به صورت ساده گذراندند.

 

مسئله چهارم/ لزوم اذن سابق یا اجازه لاحق در صحت عقد صبیّة

اما مسئله چهارم که اصل آن را عنوان می‌کنیم این است: «الرابعة عقد النکاح یقف علی الإجازة علی الأظهر فلو زوّج الصبیة غیرُ أبیها و جَدّها قریبا کان أو بعیدا لم یمض إلا مع إذنها أو إجازتها بعد العقد و لو کان أخا أو عمّاً و یقتنع من البکر بسکوتها عند عرضه علیها و تُکلَّف الثیبُ النطق و لو کانت مملوکة وقف علی إجازة المالک و کذا لو کانت صغیرة فأجاز الأب أو الجدّ صحَّ»؛[6] در مسئله حدود ولایت که بخش سوم است این مسئله چهارم سهم تعیین کننده‌ای دارد؛ یعنی جزء مسئله است و آن این است که اگر این دختر نابالغ بود و او را عقد کردند، یا باید مسبوق به اذن باشد یا ملحوق به اجازه، در صورتی که غیر پدر و غیر جدّ عقد کرده باشد؛ اگر بالغه رشیده باشد عقد او یا باید مسبوق به اذن باشد یا ملحوق به اجازه؛ چون از حریم ولایت ولیّ خارج شد، چون از حریم ولایت ولیّ خارج شد، این عقد می‌شود فضولی، وقتی عقد فضولی شد صحّت آن به این است که ملحوق به اجازه او بشود. اگر قبلاً اذن گرفتند که دیگر فضولی نیست «یقع صحیحاً» و اگر قبلاً اذن نگرفتند «یقع فضولیاً» و باید به اجازه لاحقه این بالغه رشیده تأمین بشود؛ برای اینکه این دیگر قبلاً جزء محدوده ولایت بود؛ ولی بعد از بلوغ و رشد از حدود ولایت خارج شده است، چون ولیّ اگر تاکنون ولیّ بود هم‌اکنون فضولی است، هم‌اکنون نه وکیل است نه ولیّ، وقتی نه وکیل بود نه ولیّ، می‌شود فضولی.

 

عدم لزوم وجود بالفعل من بیده اجازة العقد حین عقد

یک بحثی در اثنای کلمات جلسه قبل بود که مرحوم صاحب جواهر به آن اشاره کرده بودند، می‌گفتند به اینکه این معامله باطل است نه فضولی! می‌گفتند معامله فضولی‌ای صحیح است که وقتی آن فضول این عقد را انشاء می‌کند، در ظرف اجرای عقد آن کسی که «بیده المُلک» یا «بیده المِلک» است، این وجود دارد و صلاحیت اذن را داشت و دارد؛ ولی در جریان صبی در ظرف وقوع عقد ما چنین کسی را نداریم، آن صبی که صلاحیت اذن را ندارد، پس با فضولی‌های دیگر فرق می‌کند، این دیگر فضولی نیست، این می‌شود معامله باطل، با اجازه بعدی تصحیح نمی‌شود

.

اشکال در باطل بودن عقد صبی به خاطر نداشتن «بیده المُلک» یا «بیده المِلک»

این یک توهّم ناتمامی بود، برای اینکه چنین دلیلی ما نداریم؛ دلیل آن است که عقد وقتی از عاقدی صادر شد که عاقد نه مالک بود و نه مَلِک، این عقد فضولی است. حالا در آن ظرف خواه شخص واجد باشد یا نباشد، در آن ظرف ممکن است که مالک اصلی در حال اغما باشد، یا در حال کما باشد، بعدها به هوش بیاید و اجازه بدهد، یا نکول کند، ما از کجا این قید را بیاوریم که حتماً آن فضولی‌ای با اجازه بعدی صحیح می‌شود که در ظرف وقوع، مالک واجد شرایط اجازه را داشته باشد، این تام نیست.

از این‌جا که فرمودند: اگر این بالغه رشیده را ـ غیر خودش ـ کسی که وکیل او نیست عقد بکند، محتاج به اجازه اوست و اگر قبل از بلوغ او را عقد کردند، اگر پدر و جدّ پدری عقد کرده باشند که صحیح است، چون ولیّ بودند و اگر بیگانه عقد کرد محتاج به اذن است. اصل این مسئله‌ روشن است. پرسش:...؟ پاسخ: لذا فرمودند بعد از بلوغ باید اجازه بدهد. «عقد النکاح یقف علی الإجازة علی الأظهر» در صورتی که از غیر أب و جدّ باشد. «فلو زوّج الصبیة غیر أبیها و جَدّها»، اگر پدر یا جدّ پدری عقد کرد که ولیّ است، اگر دیگری عقد کرد، این عقد می‌شود فضولی، ولو در ظرف احداث این عقد آن شخصی که «بیده الإذن» است واجد شرایط نیست؛ اما چنین چیزی لازم نیست. در عقد فضولی لازم نیست که در ظرف وقوع عقد فضولی کسی که «بیده الإذن» هست او واجد شرایط باشد: «فلو زوّج الصبیة غیر أبیها و جَدّها غریباً کان» آن غیر، «أو بعیداً»، چه فامیل نزدیک باشد چه فامیل دور «لم یمض إلاّ مع إذنها أو إجازتها»، اگر بالغه بود که باید با اذن باشد و اگر نابالغ بود که باید به اذن ولیّ باشد: «لم یمض إلا مع إذنها أو إجازتها بعد العقد ولو کان أخا أو عمّا»، ولو آن غیر ـ چون غیر از پدر و غیر از جدّ پدری کسی ولایت ندارد ـ که ولیّ نیست، برادر باشد یا عمو؛ چون در روایات هر دو را نفی کرده است. حالا یا قبل از عقد اذن بدهد، یا بعد از عقد اجازه بدهد. اگر این باکره است و شرِم حضور دارد، فرمودند لازم نیست که سخن بگوید همین‌که اصل مطلب را به اطلاع او برسانند، عرضه کنند، او متوجه بشود و آگاه بشود و اعتراض نکند، سکوت دلیل بر رضاست؛ البته این مربوط به محاورات و فرهنگ‌های گوناگون است، همه جا نمی‌شود گفت: «و یقتنع من البکر بسکوتها»، اگر این ساکت شد که سکوت را می‌گویند دلیل رضاست، لازم نیست بگوید «رضیتُ» همین‌که ساکت باشد کافی است. در بعضی از نصوص[7] هم به آن اشاره کردند که او چون ممکن است شرم داشته باشد، اگر حرف نزد دلیل بطلان نیست: «و یقتنع من البکر بسکوتها عند عرضه علیها»، وقتی عقد را بر او عرضه داشتند و او ساکت بود، همین مقدار کافی است؛ اما «و تکلّف الثیّب النطقَ» به کسی که ثیوبت دارد، شوهر کرده است، او حتماً باید سخن بگوید که راضی است یا نه! اگر این صبیه مملوکه باشد که «وقف علی اجازة المالک»، چون ولیّ او مالک اوست: «و کذا لو کانت صغیرة فاجازة الأب أو الجدّ صَحّ»[8] اگر صغیره‌ای را عقد کردند و این عقد هنگام وقوع فضول بود و أب یا جدّ اجازه دادند، با لحوق اجازه تمام می‌شود.

 

بررسی کفایت سکوت دالِّ بر رضا در صحّت عقد

این بحث چون بحث دقیق است و روایات هم در آن هست ادله آن ـ إن‌شاء‌الله ـ برای جلسه بعد، لکن اجمالاً باید مطرح بشود که ـ در طلیعه بحث نکاح هم گذشت ـ «رضا» در مسئله عقد و امثال عقد کافی نیست، ایشان فرمودند که سکوت دلیل بر رضاست، همین‌که ساکت باشد کافی است، این برای آن است که در بعضی از نصوص ما دارد، ایشان به آن عمل کردند؛ اما «رضا» در مسئله عقد اصلاً کفایت نمی‌کند.

 

عدم کفایت احراز رضایت در عقد ازدواج

«رضا» در این‌گونه از موارد به هیچ وجه اثر ندارد، راضی بودن به هیچ؛ یعنی به هیچ به نحو سالبه کلیه، هیچ اثر ندارد. در طلیعه بحث گذشت که در مسائل مالی، یک وقتی انسان می‌خواهد در مال مردم تصرف بکند، اباحه تصرّف کافی است؛ بر اساس «لَا یَحِلُّ مَالُ امْرِئٍ مُسْلِمٍ إِلَّا بِطِیب نَفْسهُ»،[9] همین‌که ما بدانیم راضی است، حالا یا اذن فحواست یا از راه دیگر کافی است، چرا؟ برای اینکه این شخص که نمی‌خواهد مالک بشود، می‌خواهد در خانه او دو رکعت نماز بخواند، یا مهمان او هست از آن میوه استفاده کند، همین‌که علم داشته باشد مالک راضی هست کافی است؛ چون در آن توقیع مبارک بیش از رضای صاحب چیزی را اخذ نکرده است: «لَا یَحِلُّ مَالُ امْرِئٍ مُسْلِمٍ إِلَّا بِطِیب نَفْسهُ»، وقتی که طیب نفس احراز شد، می‌دانیم او راضی است که این‌جا نماز بخواند، این‌جا بخوابد، این‌جا غذا بخورد، کافی است، چون سخن از تملیک نیست. یک وقتی بخواهیم که این مال منتقل بشود به مِلک این شخص، این صِرف رضا کافی نیست، این‌جا انشاء می‌خواهد؛ حالا یا بخواهد انتفاع را منتقل کند، یا بخواهد منفعت را منتقل کند، یا بخواهد عین را منتقل کند، این سه‌تا عقد است و فقه عهده‌دار احکام سه‌گانه این سه‌تا عقد است، آن‌جا که بخواهد عین را منتقل کند، می‌شود بیع و صیغه خاص می‌خواهد، نشد معاطات می‌خواهد که معاطات یک عقد فعلی است. آن‌جا که می‌خواهد منفعت را منتقل کند نه عین را، آن عقد اجاره است آن هم همین‌طور است، یا عقد قولی است یا عقد فعلی. بخش سوم که نه عین را منتقل کند نه منفعت را منتقل کند بلکه انتفاع را منتقل کند می‌شود عقد عاریه؛ معیر و مستعیر یکی ایجاب دارد، یکی قبول دارد، حالا یا عقد قولی است یا عقد فعلی. با عقد است که عین یا منفعت یا انتفاع منتقل می‌شود و با عقد است که نامَحرَم مَحرَم می‌شود، با عقد است که زوجیت و زن و شوهری پیدا می‌شود. با صِرف رضایت کافی نیست.

 

اثر نداشتن رضای بدون مبرز در عقد

بنابراین صِرف رضا بدون مُبرِز، عقد نیست، مگر اینکه راضی باشد که این شخص صیغه را از طرف او بخواند که این هم اگر جزء عقد وکالت است، به هر حال مبرز می‌خواهد. حالا آن نصوصی که می‌گوید سکوت در صبی، در بالغه رشیده که باکره باشد کافی است، آن ـ إن‌شاء‌الله ـ روایات آن بحث می‌شود روشن خواهد شد که کجا سکوت کافی است؟ و چگونه سکوت در عقدی که ابراز رضایت سهم تعیین‌کننده‌ای دارد، این سکوت سهم ابراز را می‌کند.

 

مباحث اخلاقی/ آثار اخلاص

حالا چون چهارشنبه است بنا شد یک مقداری درباره اخلاص سخن بگوییم و در آستانه اعتکاف و از طرفی میلاد وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) است، این نکته روشن بشود که خداوند عمل را وقتی که قبول کرد آثار فراوانی دارد؛ البته از مخلِصین و مخلَصین آن قبول کامل را دارد. یک بحث است که فقیه عهده‌دار است به نام صحت و فساد که چه عملی صحیح است و چه عملی صحیح نیست؛ یک بحثی است به عنوان قبول و نکول که این را کلام به عهده دارد نه فقه. کدام نماز صحیح است، کدام نماز صحیح نیست فقه مشخص می‌کند، اگر واجد آن شرایط بود و فاقد آن موانع، صحیح است؛ یعنی نه اعاده دارد و نه قضا و اگر مبتلا بود به بعضی از فقدان‌ها، این ادا و قضا دارد؛ اما قبول که در کلام مطرح است غیر از صحتی است که در فقه مطرح است؛ قبول را ذات اقدس الهی به عهده گرفته و اگر عملی مقبول شد آثار فراوانی دارد. ما الآن برای خودمان بخواهیم روشن بشود که این نماز ما مقبول است یا نه؟ چه اینکه اگر بخواهیم بفهمیم نماز ما صحیح است یا نه؟ دو راه دارد؛ برای صحت یک راه، برای قبول یک راه دیگر. برای صحت این احکام فقهی را بررسی می‌کنیم، اگر مطابق با این قوانین فقهی بود که عمل صحیح است، اگر نبود عمل صحیح نیست، اعاده و قضا دارد، این راه فقهی است؛ اما برای قبول آن اگر این نماز را خواندیم و تا غروب آلوده نشدیم، نه بیراهه رفتیم و نه راه کسی را بستیم، زبان ما، چشم ما، گوش ما پاک بود، خدا را شاکر باشیم که این نماز قبول شد و اگر خدای ناکرده نمازی که خواندیم تا غروب آلوده شدیم اطمینان داشته باشیم که این نماز قبول نیست،

 

فرمایش امیرالمومنین / نماز چشمه ای صفاف برای پاک کردن آلو دگی

«الصلاة ما هی»؟ صلاتی را که قرآن معرفی کرد این است که ﴿إِنَّ الصَّلاَةَ تَنْهَی عَنِ الْفَحْشَاءِ وَ الْمُنکَرِ﴾[10] اگر خدای ناکرده انسان بین نماز ظهر و عصر تا غروب آلوده شد، از این معلوم می‌شود که نهی از منکر نکرد، اگر نماز باشد و مقبول باشد باید جلوی بدی را بگیرد. این بیان نورانی پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلّم) ـ که وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) در نهج البلاغه هم این حدیث را نقل کردند ـ فرمودند این نماز مثل یک چشمه شفّافی است که درِ خانه همه‌تان هست، انسان وقتی یک بار وارد این چشمه شد بدنش پاک است، فرمود چگونه شما پنج بار شب و روز شستشو می‌کنید باز آلوده می‌شوید؟![11] پس معلوم می‌شود که اگر از صاحب شریعت که قبول به دست اوست، سؤال بکنیم «الصلاة ما هی»؟ جواب می‌دهد ﴿إِنَّ الصَّلاَةَ تَنْهَی عَنِ الْفَحْشَاءِ وَ الْمُنکَرِ﴾ این یک مسئله کلامی است، خود ما باید ارزیابی بکنیم و آن یک مسئله فقهی است که باید ارزیابی بکنیم. اگر مطابق با احکام فقه بود می‌شود صحیح؛ اگر مطابق با این مسئله کلامی بود که مقبول است.

 

تقوا شرط قبولی عبادت

مرحله بالاتر این است که انسان وقتی متّقی بود یا به مقام بالای تقوا و اخلاص رسید، ذات اقدس الهی با کلمه «إنّما» فرمود: ﴿إِنَّمَا یَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ﴾،[12] این ﴿إِنَّمَا﴾ که حصر است به ما تذکر می‌دهد که آن قبول نهایی و قبول کامل از عمل کسی است که او باتقوا باشد. تقوا یک وقتی در متن عمل است که این شرط صحت آن عمل است یا لااقل شرط قبول آن است. یک وقت است که تقوا در متن عمل معیار نیست، تقوای عامل در تمام سیره و سنّت او معیار است؛ تقوای در عمل که باید واجد همه شرایط باشد، این حسابش آسان است، چون اگر کسی در متن عمل بی‌تقوایی کرد؛ حالا یا ریا کرد یا غصب کرد یا فلان کرد، خود این متن عمل دیگر مقبول نیست؛ یک وقت است که نه، این شخص عالِم عادل است، در متن این عمل هرگز بی‌تقوایی نکرده، در متن عباداتش هرگز بی‌تقوایی نمی‌کند؛ اما یک انسان متّقی نیست که در خارج اعمال عبادی از هر گناهی بپرهیزد، از هر لغزشی بپرهیزد. این تقوای در عمل دارد؛ اما متّقی نیست که متّقی به عنوان صفت مُشْبهه است، این اسم فاعل نیست، اینها صفت مُشْبهه هستند. متّقی؛ یعنی کسی که تقوا برای او ملکه شده باشد. این ﴿إِنَّمَا﴾ که حصر را می‌رساند، حصر ناظر به قبول کامل است، آن قبول کامل از عملِ کسی است که او در همه امور باتقوا باشد؛ چه در متن عمل و چه در سایر امور زندگی‌ خود.

 

اعتکاف از برکات انقلاب اسلامی

ایام اعتکاف که جزء برکات انقلاب اسلامی و نظام اسلامی هست. این انقلاب برکات فراوانی داشت؛ نماز جمعه را احیا کرد، فرهنگ شهادت را احیا کرد، ایثار را احیا کرد، استقلال را احیا کرد، صدها برکات را به همراه آورد، مسئله اعتکاف را هم به همراه آورد. جریان اعتکاف برای رسیدن به اخلاص سهم تعیین کننده‌ای دارد. در جریان اعتکاف که وجود مبارک پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلّم) در دهه سوم ماه مبارک رمضان که اصلاً اعتکاف اصلی از همان جا شروع شده است، کلاً وارد مسجد می‌شدند و تا پایان ماه مبارک رمضان آن‌جا معتکف بودند، در مسجد بودند و بیرون نمی‌آمدند «الاّ لضرورة» که اصل اعتکاف از همان دهه سوم ماه مبارک رمضان آغاز شد، بعدها توسعه پیدا کرد در «ایام البیض»[13] و امثال آن.

 

مقدس بودن اعتکاف در پیشگاه حق تعالی

انسان وقتی که می‌خواهد معتکف بشود، از شرایط آن، از موانع آن انسان می‌فهمد که این عمل چقدر مقدّس و معتبر است! ببینید روزه یکی از ارکان پنج‌گانه‌ای است که «بُنی الاسلام علیها»؛ «بُنِیَ‌ الْإِسْلَامُ‌ عَلَی خَمْس‌»[14] یک نماز است، یکی روزه است، یکی حج است، یکی زکات است، یکی ولایت است؛ روزه از این عناصر اصلی پنج‌گانه‌ای است که «بُنی الاسلام علیها»، این روزه با همه جلال و شکوهی که دارد تازه شرط اعتکاف است! آن وقت «و ما ادراک ما الاعتکاف»؟! یک وقت است ما می‌گوییم وضو شرط صلات است این قابل هضم است؛ اما صومی که «الصَّوْمُ لِی‌»[15] و جزء این عناصر پنج‌گانه است که مبنای دین است، در ردیف نماز و حج است، این تازه شرط اعتکاف است، این اعتکاف چیست؟ چه خلوصی می‌آورد؟ چه قُربی می‌آورد؟ چه خلوتی می‌آورد؟ این چه مناجاتی است؟ این چه ذکری است؟ که تازه یکی از شرایط ابتدایی‌ آن روزه گرفتن است، «لَا اعْتِکَافَ إِلَّا بِصَوْم‌»[16] در روایات ما تعبیر این است.

 

قدرت اعتکاف در رساندن بندگان به مقام اخلاص

بنابراین صوم آن‌قدر قدرت ندارد که در حریم اعتکاف قرار بگیرد و جزء اعتکاف باشد، می‌شود شرط اعتکاف. این است که اعتکاف آن‌قدر توان دارد که انسان را به اخلاص برساند. وقتی روزه گرفت و از هر چیزی که منافی با اخلاص بود پرهیز کرد، این تمرین است. اصلاً دوره حج برای تمرین است، در حَرَم بودن تمرین است، در احرام بودن تمرین است، وقتی چند روزی که انسان در حَرَم هست یا در حال احرام است حق ندارد یک مورچه‌ای را آزار بکند، حق ندارد یک شاخه درخت را بشکند، اینها تمرینات محدود است! جامعه‌ای که چند روز در سال چنین تمرینی دارد، کم‌کم وقتی که در غیر آن ایام شد دیگر کسی را نمی‌آزارد؛ فرمود ما شما را امتحان می‌کنیم، همین عربی که به شکار سوسمار می‌رفت و از سوسمار که نمی‌گذشت، همین عربی که از سوسمار نمی‌گذشت، اسلام آنها را به قدری بالا آورد که از آهو صَرف نظر می‌کردند در حال احرام! فرمود: ﴿لَیَبْلُوَنَّکُمُ اللّهُ بِشَیْ‌ءٍ مِنَ الصَّیْدِ تَنَالُهُ أَیْدِیکُمْ وَ رِمَاحُکُمْ﴾،[17] ﴿لاَ تَقْتُلُوا الصَّیْدَ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ﴾،[18] این بالای کوه‌های همان حجاز آن سال‌ها و آن روزها آهوها بودند، اینها وقتی احساس امنیت می‌کردند می‌آمدند جلوی خیمه‌ها و چادرهای مُحْرمان و حاجیان، فرمود ما شما را امتحان می‌کنیم، زمام آن آهوها و آن حیوانات حلال‌گوشت یا کبوترها و کبک‌ها در دست خداست، آنها را راهنمایی می‌کند جلوی چادر شما پَر بکشند، تیررس شما هم هست، دسترس شما هم هست: ﴿لَیَبْلُوَنَّکُمُ اللّهُ بِشَیْ‌ءٍ مِنَ الصَّیْدِ﴾ که ﴿تَنَالُهُ أَیْدِیکُمْ وَ رِمَاحُکُمْ﴾، هم تیر شما به آنها می‌رسد و هم دست شما. همین عربی که از سوسمار نمی‌گذشت به شکار سوسمار می‌رفت، حالا از آهو صَرف نظر کرده است؛ پس دین این ظرفیت را دارد. ما که کمتر از آن افراد خشن نیستیم، این احکام هم همان احکام است.

 

تابع اخلاص بودن مردم

 این جامعه ما اگر شبانه‌روز شاکر باشد که این اسلام آمده، به برکت قرآن و عترت معارفی را به ما عرضه کرد کم است! چطور آنها به آن‌جا رسیدند ما دنبال هستیم؟! فرمود ما این را امتحان می‌کنیم ﴿لَیَبْلُوَنَّکُمُ اللّهُ بِشَیْ‌ءٍ مِنَ الصَّیْدِ﴾ که ﴿تَنَالُهُ أَیْدِیکُمْ وَ رِمَاحُکُمْ﴾، اینها خوب امتحان دادند؛ یک روز به شکار سوسمار می‌رفتند، یک روز آهو دمِ خیمه اینها پرسه می‌زند کاری با آن ندارند! با این وضع بود که در مدت کوتاه توانستند شرق و غرب را بگیرند، وگرنه شما منطقه حجاز را بررسی بکنید مگر چقدر وسعت داشت؟ چقدر نیرو داشت؟ چقدر رزمنده داشت؟ هرگز فکر نمی‌کردند که «بأسهل الوجه» اینها امپراطوری ایران را بگیرند، «بأسهل الوجه» امپراطوری روم را بگیرند، همین کار را کردند. مردم تشنه حق و عدل‌ هستند؛ حالا یا این از حجاز برخیزد، یا از غیر حجاز برخیزد؛ مردم تابع اخلاص‌ هستند.

 

اخلاص از اثرات مهم اعتکاف

غرض آن است که جریان اعتکاف که از برکات این انقلاب اسلامی است و از برکات نظام اسلامی است، این اخلاص را می‌تواند به ما ‌بدهد، این ظرفیت را می‌تواند بدهد، برای اینکه تازه یکی از شرایط آن روزه گرفتن است. وجود مبارک پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلّم) هم آن ده شب را که در مدینه در دهه آخر ماه مبارک رمضان اعتکاف می‌کردند همین‌طور بود، سایر اهل بیت(علیهم السلام) هم که در فرصت‌های دیگر اعتکاف می‌کردند همین‌طور بود و چون در آستانه میلاد وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) هستیم این جمله را هم به عرض شما برسانیم.

در قرآن کریم خدا وعده داد، فرمود گرچه شما شاید به این کار علاقه نداشته باشید؛ اما محبوب جامعه شدن نعمت خوبی است. آن‌که محبوب جامعه هست، هر وقت خدایی ناکرده برای او یک مشکلی پیش بیاید، دست جامعه به دعا برای او باز است. در این زیارت «امین الله» که از بهترین زیارت‌های حضرت امیر است و در حَرَم‌های دیگر هم می‌شود خواند؛ این زیارت «امین الله» دو بخش دارد: بخش اول زیارت است، بخش دوم آن دعاست، در آن دعا می‌گوئیم محبّ تو باشیم، «مَحْبُوبَةً فِی أَرْضِکَ وَ سَمَائکَ»،[19] خدایا! این توفیق را به ما بده که ملائکه آسمان دوست ما باشند، مردم زمین هم دوست ما باشند: «مَحْبُوبَةً فِی أَرْضِکَ وَ سَمَائکَ»، هر وقت آدم یک مشکلی داشت دوستان برای آدم دعا می‌کنند، این کم نعمتی نیست! اگر کسی یک چنین نعمتی را بخواهد، ذات اقدس الهی به او راه نشان می‌دهد، اولاً؛ به کسانی که این راه را طی کردند و به آن مقصد رسیدند و مقصود را یافتند آنها را معرّفی می‌کند، ثانیاً. راه اول فرمود: ﴿إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدّاً﴾[20] ما حالا در زیارت «امین الله» می‌خوانیم خدایا! ما را محبوب مردم قرار بده! آنها که همّت والا دارند می‌گویند ما دوستانی از فرشته داشته باشیم! دوستانی هم از مردم داشته باشیم! عده‌ای از ملائکه دوست ما باشند! «مَحْبُوبَةً فِی أَرْضِکَ وَ سَمَائکَ»، خدا راه را نشان داد، فرمود: ﴿إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدّاً﴾ مودّت شما را در دل‌های آنها قرار می‌دهد. حالا این راه اول.

چه کسانی هستند که محبّت آنها را خدا در دل‌های ما قرار داد؟ هم در نظام تکوین ما به آنها ارادت می‌ورزیم و هم در نظام تشریع موظفیم دوست آنها باشیم؟ و آن اهل بیت عصمت و طهارت‌اند، برای اینکه ﴿قُل لاَ أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی﴾،[21] دوستی علی و اولاد علی، این ﴿سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدّاً﴾ است؛ هم جعل تکوینی کرده. شما مشرق عالَم بروید، مغرب عالَم بروید، «حسین بن علی» را همه دوست دارند، شرق عالم بروید غرب عالم بروید و آنها که وجود مبارک حضرت امیر را شناختند، دوست حضرت امیر هستند: ﴿سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدّاً﴾ آثار مودّتش هم این است که فرمود: ﴿لاَ أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی﴾ هم تکویناً مودّت اینها را در دل‌های افراد قرار داد، هم در نظام تشریع ما را موظف کرد به اینها ارادت بورزیم. این اصلش کلی‌اش، جامع‌اش، صد درصدش مال آن ذوات قدسی است؛ اما آن آیه ﴿سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدّاً﴾ که حصر نکرده است، شاگردان آنها، شیعیان آنها، پیروان آنها هم می‌توانند سهمی داشته باشند. اگر ﴿سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدّاً﴾ به نحو صد درصد در آن ذوات قدسی هست، به اندازه محدود درباره شاگردانشان هم هست. آدم یک چهار تا دوستی از ملائکه داشته باشد بد است؟! آیا این بد است؟! دعای آنها یقیناً مستجاب است. این زیارت «امین الله» یعنی چه؟ «مَحْبُوبَةً فِی أَرْضِکَ وَ سَمَائکَ»، ملائکه دوست آدم باشند دعا می‌کنند؛ ما سر تا پا نیاز هستیم، هر روز یک حادثه‌ای پیش می‌آید؛ بیماری هست، مشکل هست، پدر هست، مادر هست، فرزند هست، همسر هست، هر روز «دَارٌ بِالْبَلَاءِ مَحْفُوفَةٌ»،[22] آن‌که این عالَم را ساخت، ما را ساخت، ما را در این عالم قرار داد، قَسَم خورد که این‌جا جای آسایش نیست، از خدا راستگوتر کیست؟! که فرمود: ﴿لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِی کَبَدٍ﴾،[23] «کَبَد»؛ یعنی رنج، مکابده. «کبِد» این عضو گوارشی است، «کَبَد» یعنی درد و رنج، با «لام قَسَم» فرمود من قَسم یاد می‌کنم که انسان در رنج باید زندگی کند. به هر حال یک راه حلی باید باشد؛ رنج هست، درد هست، یک شفایی باید باشد، این مسئله «اعتکاف»، این مسئله «ولایت»، این «ایام البیض»، این مسائل دیگر اینها سهم تعیین کننده دارد که ـ إن‌شاء‌الله ـ امیدواریم نصیب همه بشود./424/907/س

 

پاورقی:

[1] شرائع الاسلام فی المسائل الحلال و الحرام(ط-اسماعیلیان)، المحقق الحلی، ج‌2، ص220 و 223.

[2] شرائع الاسلام فی المسائل الحلال و الحرام(ط-اسماعیلیان)، المحقق الحلی، ج‌2، ص222.

[3] المغنی لابن قدامة، المقدسی، موفق الدین، ج7، ص337.

[4] تهذیب الأحکام، الشیخ الطوسی، ج10، ص233.

[5] مائده/سوره5، آیه1.

[6] شرائع الاسلام فی المسائل الحلال و الحرام(ط-اسماعیلیان)، المحقق الحلی، ج‌2، ص222.

[7] عوالی اللئالی، محمدبن علی بن ابراهیم ابن ابی جمهور الاحسانی، ج3، ص321.

[8] شرائع الاسلام فی المسائل الحلال و الحرام(ط-اسماعیلیان)، المحقق الحلی، ج‌2، ص222.

[9] نهج الحق وکشف الصدق، الحلی، ص493.

[10] عنکبوت/سوره29، آیه45.

[11] تهذیب الأحکام، الشیخ الطوسی، ج2، ص237.

[12] مائده/سوره5، آیه27.

[13] النهایة فی غریب الحدیث و الأثر، ابن الاثیر، ابوالسعادات، ج‌1، ص173.

[14] الکافی-ط الإسلامیة، الشیخ الکلینی، ج2، ص18.

[15] الکافی-ط الإسلامیة، الشیخ الکلینی، ج4، ص63.

[16] الکافی-ط الإسلامیة، الشیخ الکلینی، ج4، ص176.

[17] مائده/سوره5، آیه94.

[18] مائده/سوره5، آیه95.

[19] مصباح المتهجد، الشیخ الطوسی، ج1، ص738.

[20] مریم/سوره19، آیه96.

[21] شوری/سوره42، آیه23.

[22] نهج البلاغة(للصبحی صالح)، خطبه226، ص348.

[23] بلد/سوره90، آیه4.

           

l

 

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار
اوقات شرعی
۲۰ / ۰۲ /۱۴۰۳
قم
اذان صبح
۰۴:۳۱:۵۳
طلوع افتاب
۰۶:۰۸:۰۰
اذان ظهر
۱۳:۰۳:۲۶
غروب آفتاب
۱۹:۵۸:۰۸
اذان مغرب
۲۰:۱۶:۳۳