به گزارش سرویس سیاست پایگاه اطلاع رسانی وسائل، علمای روحانی در طول تاریخ اسلام و ایران نقش مهمی در هدایت و جهت دهی جریانات سیاسی و اجتماعی داشته اند، آنان همواره در تلاش بوده اند تا ضمن برخورد با استبداد داخلی پرچمدار مبارزه با نفوذ بیگانگان نیز باشند.
سید محمد باقر شفتی از علمایی است که نقش بسیار مهم و تأثیر گذاری در عرصه های سیاسی و فرهنگی و اجتماعی در دوره معاصر خود یعنی دوره قاجار داشته است، اهمیت این عالم بزرگ در عرصه ولایت فقیه در اکثر منابع تاریخ نگاری و تمامی کتب رجال دوره قاجار تاکنون به شرح و تفصیل آمده است.
سید محمد باقر شفتی از علمایی بود که قائل به اجرای حد توسط فقیه مجتهد بود که این تحقیق سعی کرده است مراحل مختلف زندگی سید محمد باقر شفتی را در دوره اول قاجار به عنوان نمونه شاخصی از علمایی که نقش ولایت فقیه در جامعه ایفا می کردند، توضیح دهد.
نفوذ سید محمد باقر شفتی در عرصه سیاسی و اجتماعی
سید محمد باقر شفتی عالمی اجتماعی و همرا با توده های مردم بود لذا به طور عادی در امور سیاسی نیز درگیر می شد و گاهی به مذاق حکومت خوش نمی آمد.
-طمع فتحعلی شاه به منابع مالی شفتی
سال 1250ق برای فقیه برجسته سپاهان سالی دشوار شمرده میشد . شاه که نقشههای خویش در از میان بردن نفوذ مرجعیت را ناکام یافته بود، بر آن شد تا سید فقیهان ایران را زیر فشار قرار دهد؛ بنابراین در سفر به اصفهان نزد سید شتافته، خواستار در اختیار گرفتن بخشی از اموال مرجعیت شد.
مرجع گرانقدر کشور مشکلات حوزه و مرجعیت را بازگفت و از اجابت خواسته شاه سرباز زد. شاه که تصمیمش را گرفته بود، گفتار خویش را تکرار کرد و بر آن پای فشرد. ولی سید همچنان از پرداخت مبلغ هنگفت درخواستی شاه سرباز زد. سرانجام شاه روزی خاص را بر زبان راند و گفت: در روز مقرر مأمورانی برای دریافت گسیل خواهم داشت.
در روز موعود هنگامیکه سید وضو میگرفت و آماده رفتن به مسجد میشد، مأمورانی به خانهاش شتافتند و خواستار پول شدند. مرجع شیعه دست به دعا برداشته، گفت: پروردگارا، فتحعلی را با من چهکار است، خود دفع شر او فرما!.
سید پساز این دعا به مسجد رفت. مأموران به انتظار نشستند تا فقیه شهر از نماز بازگشت. آنگاه دیگربار خواسته خویش را بر زبان راندند. عارف روشنروان سپاهان فرمود: آنچه میخواستید فرستادم، به اردوگاه روید تا دریابید. مأموران به اردوی شاهی شتافتند و باخبر هلاکت فتحعلی شاه روبرو شدند.[1]
-رابطه سید محمدباقر شفتی با محمدشاه
محمدشاه قاجار بعد از رسیدن به سلطنت به مخالفت با شفتی پرداخت. دلیل مخالفت و برخورد محمدشاه با شفتی عبارت است از:
ـ پناهنده شدن مخالفان شاه به شفتی و حمایت وی از آنان.
ـ از دلایل دیگر مخالفت محمدشاه، دارایی و نفوذ شفتی در منطقه مرکزی ایران بهویژه اصفهان بود و هرگاه موقعیتی برای شاه فراهم میشد پول کلانی از شفتی میگرفت.
ـ علت دیگر مخالفت محمدشاه این بود که شفتی حدود شرعی را اجرا میکرد؛ زیرا محاکم شرع در دوره قاجار قدرت چندانی نداشتند و داروغه یا کدخدا ، آرای صادرشده از محاکم شرع را باید اجرا میکرد و پرداخت رشوه میتوانست اجرای هر حکمی را لغو کند. شفتی برای جلوگیری از این کار احکام را خود صادر و اجرا میکرد و این عمل واکنش منفی حکومت را برمیانگیخت.[2]
-حمایت از دولت در برابر دشمن خارجی
شفتی نماد برجسته و مشخص قدرت علما در دوره قاجار محسوب میشد. گسترش قدرت طبقهای که خواهناخواه با حاکمیت سیاسی مشکلاتی پیدا میکرد؛ زیرا نه سلاطین قاجار بهعنوان فرمانروایان کشور و نه علمای دین بهعنوان سرچشمه مشروعیت حاضر به تسلیم در مقابل یکدیگر نبودند. این کشاکش درونی تا زمانی ادامه مییافت که کشور با مسئله حاد خارجی روبرو نشود. علما در شرایطی که خطر استعمارگران و قدرتهای بیگانه وجود داشت، از سلاطین قاجار حمایت میکردند.[3]
شفتی از زمره روحانیونی است که در عین آنکه حکومت محمدشاه قاجار را مشروع نمیدانست و با اقدامات خود این امر را به شاه گوشزد میکرد، اما مواقعی که پای منافع کشور در برابر تهاجم و تسلط بیگانگان به میان میآمد از شاه حمایت میکرد.
افزایش قدرت سیاسی علما در دوره فتحعلی شاه و محمدشاه بهگونهای بود که گاهی نمایندگان دول سیاسی خارجی علما را واسطه پیشبرد کار خود و سفارش آنها را مؤثر میدانستند و لذا به علما التجاء میجستند.
قضاوت و اجرای حدود
اجرای حدودِ الهی به دست مرحوم شفتی را، مخالفان، بهعنوان انتقاد و اعتراض مطرح کردهاند، در حالی که او آن را وظیفه شرعی خویش میدانست و بر به پا داشتن آن اصرار و تأکید فراوان مینمود.[4]
مسئله اجرای حدود در زمان غیبتِ ولیعصر حجّت بن احسن العسکری - عجّل اللَّه تعالی فرجه الشریف - از مسائلی است که در کتابهای فقهی شیعه، از گذشتهای دور مطرح و موردبحث و نظر میان فقها و مجتهدینِ شیعی بوده است.
از میان آنها، تنها عدّه بسیار اندکی بر این نظرند که: در زمان غیبتِ امام، اجرای حدود تنها باید به دستِ امام اجرا شود و فقیهِ مجتهد چُنین اجازهای را ندارد، امّا بیشتر فقهای امامیه بر این باورند که وقتی مجتهدی، صاحب قدرت و نفوذی گردد که بتواند احکام و حدود الهی را در مملکت اسلامی پیاده نماید، بر او جایز است اجرای حدود و تعزیراتِ اسلامی؛ و از این عدّه بسیار که قائل به جواز به پا داشتنِ حدود شدهاند، عدّهای هم حکمِ به وجوبِ آن - البته با شرایطِ خاصی - دادهاند.[5]
سید حجتالاسلام از مجتهدینی است که به پا داشتنِ حدودِ الهی در زمانِ غیبتِ امام را واجب میدانست؛ وی دراینباره میفرماید: حکمِ مجتهد در این قبیل موارد، عیناً حکمِ امام(ع) میباشد، آنان باید طبق موازینِ شرعی اجرای حدود نموده و هیچ حکمی از احکام خداوند متعال را معطّل و مهمل نگذارند.[6]
مرحوم سید حجتالاسلام رسالهای استدلالی و بسیار گسترده، در حکمِ به پا داشتنِ حدود الهی در زمان غیبت، تألیف نموده و در آن با تمسک به آیات قرآن و روایاتِ اهلبیت عصمت(ع) و کلمات تنی چند از فقهای بزرگِ شیعه، حکمِ به جوازِ اجرای حدود توسّط فقیه و مجتهدِ دارای شرایط را، اثبات نموده و در پایان میفرماید: در صورت توانایی و وجودِ امنیت از ضرر و زیانِ فساد گران، بر مجتهد و فقیهِ جامعالشرایط، اجرا و به پا داشتن حدودِ الهی واجب است؛ چراکه احکام الهی حتّی یکلحظه هم نباید به تأخیر بیفتد.[7]وی بر اساس همین عقیده و نظر بود که در اجرای حدود اصرار میورزید و هیچ مجرمی را بدون کیفرِ شرعی رها نمیکرد.
سید حجتالاسلام هیچگاه از روی هوای نفس و دل خواه خویش حکم به قتل و قصاصِ مجرم نمیداد، بلکه پس از تحقیق و کنکاش بسیار در مسئله و بررسی موشکافانه در اطراف آن، با در نظر گرفتن فرمانِ رسیده از جانبِ خداوند، حکمِ به قتل، قِصاص و تعزیر صادر میفرمود؛ چنانچه نوشتهاند: وی یک مرافعه و نزاع میان دو نفر را مدّت یک سال - یا کمتر یا بیشتر - به تأخیر میانداخت و تا یقین به موضوعی حاصل نمیکرد، حکم صادر نمیفرمود.[8]
-نخستین اعدام
ستاره تابناک چرزه علاوه بر کارهای علمی به امربهمعروف و نهی از منکر نیز بسیار پای بند بود. این پای بندی او را به ارشاد اوباش، درگیری با آنها و سرانجام زندان کشاند. ساکنان مدرسه خبر دستگیری مجتهد تازهوارد را به امامجمعه رساندند و او با گسیل نمایندهای فقیه غریب سپاهان را از بند رهایی بخشید.[9]
البته زندان هرگز فقیه شفت را پشیمان و اندیشناک نساخت. او به چیزی جز وظیفه نمیاندیشید و همه پیامدهای انجام دادن تکلیف را با آغوش باز میپذیرفت؛ بنابراین چون از بند دولتیان رهایی یافت به کردار پیشین ادامه داد، این بار با شنیدن اعتراف مکرر کارگر نانوایی به گناهی که کیفرش مرگ بود بیهیچ هراسی وی را به قتل رساند و در برابر مسوولان امنیتی شهر گفت: این مرد سه بار به گناهی که کیفرش مرگ است اعتراف کرد، بنابراین قتلش واجب شد و من خود آن را اجرا کردم.
مقامهای انتظامی از یکسو باخشم بستگان مقتول و از سوی دیگر با ادعای اجتهاد و انجاموظیفه قاتل روبرو شدند، پس ناگزیر به فقیه گران پایه شهر سید محمد کربلایی مراجعه کرده، پرسیدند: آیا سید محمدباقر مجتهد است؟ پاسخ سید محمد کربلایی ستاره شفت را از بند دوباره رهایی بخشید و جایگاه راستین علمیاش را بر همگان شناساند. پاسخ روشن و کوتاه بود: از من درباره اجتهاد او نپرسید بلکه از وی بپرسید سید محمد مجتهد است یا نه؟[10].
-نیرنگ دربار
روزی سلطان به حجتالاسلام گفت: بر آن شدیم تا از مالیات روستاها و زمینهای شما چشم پوشیم. سید پرسید: این مبلغ را از مالیات منطقه اصفهان کم میکنید یا خیر؟ شاه پاسخ داد: مالیات منطقه ثابت است. مبلغی که باید شما پرداخت کنید از دیگر کشاورزان گرفته میشود.
مرجع بیدار شیعه با هوشیاری ویژه خویش از نقشه پلید دربار برای فشار فزونتر به مردم و پراکنده ساختن آنان از حریم فقاهت آگاهی یافت و فرمود: این ستمی آشکار است من هرگز نمیپذیرم که مالیات زمینهایم را دیگر مردم بپردازند.[11]
سید در روزگار مرجعیت خویش به پروندههای بسیار رسیدگی کرد و در اجرای حدود الهی کوشید. او قاتلان را قصاص میکرد، مجرمان را فرمان قتل میداد، حد میزد، تعزیر میکرد و دست دزدان را میبرید.
یکی از شاگردان آن فقیه وارسته دراینباره چنین نوشته است: سید حدود هفتاد نفر را به تیغ سپرد. روزی گنهکاری را فرمان قتل داد. هیچکس اجرای آن را به عهده نگرفت، سرانجام استاد برخاسته، مجرم را ضربتی زد ولی کاری نبود، گنهکار از جای برخاست. سید در این لحظه وی را گردن زد. آنگاه بر پیکرش نماز گزارد و حالش دگرگونشده، غش کرد.[12]
هرچند در سایه تلاشهای سرور فقیهان ایران سپاهانیان از آرامش و امنیتی بینظیر بهرهمند شده بودند ولی دربار این را نمیپسندید. برای فتحعلی خان مشاهده فقیهی که بیتوجه به مقامهای رسمی احکام الهی را اجرا میکرد و پیلهای تنومند ثروت افسانهایاش را از هند برایش میآوردند[13] بسیار دشوار بود؛ بنابراین در سفر به سپاهان نزد سید شتافته، گفت: شما خود حکم میدهید و خود اجرا میکنید، پس من در مملکت چهکارهام؟ همواره رسم بر آن بود که مجتهدان حکم میدادند و اجرایش را به دولتیان وامینهادند.
فقیه پاکدل اصفهان پاسخ داد: در انجام حدود الهی هیچ درنگی روا نیست. نمیتوان حکم خدا را به تأخیر انداخت تا به شما برسد.[14]
ـ نفوذ سید محمدباقر در میان علماء
در این زمان نفوذ و قدرت حجتالاسلام به چنان درجهای رسیده بود که سه تن از علمای زمان خود را تفسیق نمود. یکی حاجی ملأ اسدالله بروجردی که خواهر میرزای قمی همسر وی بود و چون گروهی از علمای بروجرد درخواست تفسیق وی داشتند، سید او را تفسیق نمود.دیگر میرزا محمدتقی نوری از شاگردان حاجی کلباسی که به دلیل اظهارنظرهای جدید در باب بعضی از وسایل و احکام فقهی، حکم به تفسیق وی داد و نفر سوم حاجی ملأ صادق رشتی بود.[15]
هر سه این افراد از علمای معروف بودند و هر یک مجالس درس و شاگردان بسیار داشتند، ولی در مقابل حکم سید توان مخالفت نداشتند و مجبور به پذیرش آن شدند.
سید محمدباقر در گفتار علما و فقها
امّا ستایش گران سید حجتالاسلام - که تعداد آنها به بیش از صد نفر میرسد - در دو قالب نظم و نثر و به دو زبان فارسی و عربی، زبان به مدح و ستایشِ وی بازنمودهاند که گزارش و پرداختن بهتمامی آن گفتهها خود به نگارش کتابی جداگانه میانجامد، ولی بهعنوان نمونه چند مورد را ذکر میکنیم:
- مرحوم حاج محمدابراهیم کرباسی: شفتی از بزرگان اندیشمندان و فقهای نامی اصفهان، است که در علم و زهد و تقوا و دوری از امور دنیوی معروف و مشهور و داستانهای احتیاطِ او در امور شرعیه، بین مردم و متن کتابها محفوظ و مضبوط است تا آنجا که مرحوم تنکابنی در شرح زندگانی وی مینویسد: حاجی کرباسی را اعتقاد آن بود که اجتهاد درنهایت سختی است و آنان که مدّعی اجتهادند، اکثر مجتهد نیستند؛ و اگر کسی ادّعای اجتهاد و مرافعه مینمود، حاجی او را تفسیق میکرد.[16]
با این اوصاف، وی درباره سید حجتالاسلام میفرماید: اگر رسول خدا - صلی اللَّه علیه و آله - در مدینه بود و مردم اصفهان قاضی میخواستند، آن حضرت آقا سید محمدباقر را به قضاوت نصب مینمود.[17]
معروف است که حاجی در اصفهان هیچ شخصی را بهغیراز سید ، مجتهد نمیدانسته است و خود با آنهمه مقام و شخصیت به زواره رفته و جهت مرحوم سید عیال انتخاب نموده و به شهر میآورد.[18]
- علّامه محقق حاج سید محمدباقر چهارسوقی: وی که سالها در مجلسِ درسِ حجتالاسلام شفتی - قدس سرّه - شرکت میکرده و با وی بسیار معاشر و صمیمی بود ، در وصفِ وی مینویسد:
حجتالاسلام دیندار بهتماممعنا بود، چنانچه تمامی متدینان و حافظان و خزینهداران دین در برابر دیانت او تسلیم بودند؛ بلکه میتوان گفت: ایمان همه مردم تنها جزئی از ایمان حقیقی وی به شمار میآمد. من معتقدم در اثبات حقایق علمی و براهین عقلی و نقلی، کسی همتای او نبوده است.[19]
مرحوم خوانساری پس از بیان این مطالب، به نقل برخی از صفات حمیده و پسندیده سید حجتالاسلام، از قبیل حلم، صبر، صلهرحم، جود و سخاوت و نیکوکاری و شکر، پرداخته و از آثار خیر و برجسته او، مسجدِ سید را نام میبرد.
- مرحوم تنکابنی: مرحوم تنکابنی از شاگردان سید حجتالاسلام بوده - در ستایش استاد خویش مینویسد: وحیدِ ایام و مقتدای انام و در علم عربیت و هیئت و فقه و رجال و درایه از مهره اعلام و حذقه علماء کرام، عالمِ عامل و بارع و فاضل و باذل ناذل، استاد أکامل أفاضل و در زهد و ورع و تقوی او را ثانی و تالی نبود.[20]
- مرحوم مدرّس تبریزی: در شرححال سید حجتالاسلام اینچنین مینگارد: فقیه، اصولی، ادیب، نحوی، رجالی، ریاضی و در فقه و اصول و رجال و درایه و هیئت و علوم ادبیه و فنون عربیه، از مشاهیر زمان و در مراحل اخلاقیه وحید روزگار و در عبادات و مناجات و سخاوت عطایا و اقامه حدود و اوراد و نوافلِ او، نوادرِ بسیاری منقول؛ و فوایدی که از وی به سادات و فقرا و طلاب علوم دینیه عاید میگردید، خارج از حدّ احصا میباشد.[21]
- مرحوم حاج شیخ عباس قمی: صاحب کتاب «مفاتیحالجنان»، در وصف مرحوم حجتالاسلام اینچنین مینویسد: حجتالاسلام اطلاق میشود نزد شیعه بر سَیدِ اجل، وحید الأیام و مقتدی الأنام، سید العلما العظام، سید محمدباقر بن محمد نقی موسوی شفتی اصفهانی - قدس سرّه - جلالت شأنش زیاده از آن است که ذکر شود، در عبادات و مناجات و نوافل و اوراد، حکایات بسیار از آن جناب نقلشده و فوایدی که از آن بزرگوار به فقرا و سادات و طلاب علوم میرسیده، زیاده از آن است که ذکر شود.[22]
در دوران حاکمیت محمدشاه قاجار، شورش مردم اصفهان علیه کارگزاران دربار خشم محمدشاه را برانگیخت؛ بنابراین چون از سفر هرات بازگشت، راه مرکز کشور را پیش گرفت تا انقلابگران را گوشمالی دهد و از سید فقیهان شیعه انتقام گیرد. در اندیشه او هیچکس جز سید توان سازماندهی چنین شورشی را نداشت. پس باید یکبار برای همیشه با وی درگیر میشد و کاخ افسانهای قدرت و ثروتش را در هم میکوبید[23]
ولی پروردگار نقشهای دیگر تدبیر کرده بود. در سایه عنایات ربانی سید از خطر رهایی یافته، بر شوکت و قدرتش افزوده شد[24] و شاه بیهیچ دستاورد چشمگیری به پایتخت بازگشت.
البته بازگشت شاه هرگز به معنای پایان توطئه علیه سید فقیهان شیعه نبود. تلاشهای درباریان برای فروپاشی توان اجتماعی سیاسی در قالبی نوین ادامه یافت. این شکل چیزی جز ترور و حذف فیزیکی مرجع بیدار سپاهان نبود. زهرآگین ساختن ظرفهای غذای آن مجتهد گرانمایه و گسیل چهار مزدور برای تیراندازی به سید در نیمهشب، نقشههایی بود که بهدقت اجرا شد ولی به لطف الهی ناکام ماند[25].
با آغاز سال 1260 هـ.ق بیماری بر پیکر پیر فرزانه سپاهان پنجه افکند و دریکی از روزهای ربیع الثانی، پس از نماز ظهر، روان پاکش سمت محفل سبز کامروایان سپید دست پر کشید.[26]
ملأ علیاکبر خوانساری پیکر آن راهبر فرزانه را در خانهاش غسل داد، فرزند برومندش سید اسدالله بر وی نماز گزارد و تندیس پارسایی را در آرامگاهی که خود آماده کرد بود، به خاک سپرد.[27]
صاحب روضات الجنّات که خود معاصر آن عالم ربانی است میگوید: در روز یکشنبه دوم ربیعالاول سال 1260 از دنیا درگذشت؛ هیچ روزی مانند روز وفات او تاکنون در اصفهان دیده نشده؛ مردم فوج فوج، زن و مرد در عزای او مانند کسی که پدر مهربان خود را ازدستداده، شیون و نالهکنان اشک میریختند. مردم ایران در سراسر کشور با حزن و اندوه مجالس عزا برپا کردند؛ وقتی خبر به شهرهای هندوستان، ترکستان و ماوراءالنهر رسید، همه غرق ماتم شده و تا یک سال مجالس عزا در اطرافواکناف جهان بهواسطه حقّ بزرگی که سید بر همه مردم عصر خود داشت برپا بود.[28]
و صاحب قصص العلما میگوید: در آخرین لحظه از عمر خود مقداری از تربت حضرت سیدالشهدا علیهالسلام که تا آخرین توشهاش از دنیا بود را تناول نمود و فوراً طایر روحش به آستان قدس پرواز کرد.[29]
علی اصغر خواجه الدین
/703/825/م
(بخش دوم و پایانی)
پی نوشت:
1- مصلح الدین مهدوی بیان الفاخر، ص 149 و 150.
2-حامد الگار، دین و دولت در ایران، صص 36-37.
3-غلامحسین زرگری، رسائل مشروطه، ص 70
4-محمدباقر شفتی بیدآبادی، اقامة الحدود فی زمن الغیبة، ص 152.
5-محمدباقر شفتی بیدآبادی، اقامة الحدود فی زمن الغیبة، ص 152.
6- همان، ص 152.
7-همان، ص 152.
8- محمد تنکابنی، قصص العلما، ص 138
9- محمد تنکابنی، قصص العلما، صص 143 و 144.
10- مصلح الدین مهدوی، بیان المفاخر، ج 1، ص 114.
11-همان، ص 149 و 150.
12 محمد تنکابنی، قصص العلما، ص 145.
13-همان، ص 142.
14- حسن خان شیخ جابر انصاری، تاریخ اصفهان و ری و همه جهان، ص 249.
15-محمد تنکابنی، قصص العلما، محمد تنکابنی، ص 145.
16- محمد تنکابنی، قصص العلما، ص 16.
17- همان، ص 119.
18- مصلح الدین مهدوی، بیان المفاخر ، ج 1، ص 216.
19-میرزا محمدباقر موسوی خوانساری، روضات الجنّات، ج 2، ص 289.
20- محمد تنکابنی، قصص العلما، ص 135.
21-محمدعلی مدرس تبریزی، ریحانة الادب، ج 1، ص 312.
22- شیخ عباس قمی، هدیة الأحباب، ص 140.
23-میرزا ابوالحسن خان شیخ انصاری، تاریخ اصفهان و ری و همه جهان، صص 256 و 257.
24- محمد تنکابنی، قصص العلما، صص 144 و 145.
25-همان، صص 167 و 168.
26- محمد تنکابنی، قصص العلما، ، ص 168.
27-همان، ص 168.
28- محمدباقر موسوی خوانساری، روضات الجنات، ج 2، ص 290.
29-محمد تنکابنی، قصص العلما، . ص 168.