vasael.ir

کد خبر: ۳۲۹۶
تاریخ انتشار: ۱۳ مهر ۱۳۹۵ - ۱۰:۲۶ - 04 October 2016
فقه سیاسی/ استاد ایزدهی/ جلسه 38

حرمت حاکمیت معاویه بر عدم جایگاه مخالفان نظام اسلامی در اداره کشور دلالت دارد

پایگاه اطلاع رسانی وسائل ـ حجت‌الاسلام و‌المسلمین ایزدهی ضمن بررسی مفاد نامه حضرت امیر(ع) به معاویه گفت: عدم مشارکت مخالفان نظام در اداره کشور یکی از اصول حاکمیت است و امام نیز در این نامه درصدد نفی محوریت بلاد شام در تعیین حاکم هستند، بدون اینکه انتخاب حاکم را به قوم یا قبیله‌ای منحصر کنند.

به گزارش خبرنگار پایگاه اطلاع رسانی وسائل، حجت‌الاسلام والمسلمین سید سجاد ایزدهی روز چهار شنبه بیست و سوم دیماه 1394 در جلسه سی و هشتم درس خارج فقه سیاسی در مدرسه عالی فیضیه قم با تبیین مفاد نامه‌ای که حضرت علی(ع) برای معاویه فرستاد به بیان این نکته پرداختند که عدم بیعت با حاکم و نا فرمانیِ از حکومتی ملی از جانب ولایت‌ها و ایالت‌ها به بهانه اعلام استقلال، شرعاٌ و عقلا صحیح نیست و موجب هرج و مرج میشود.

این استاد و پژوهش‌گر برجسته حوزه خاطرنشان کرد: عدم مشارکت مخالفین در اداره حکومت براساس یک منطق تعبدی نیست؛ زیرا ضد انقلاب‌هایی که توبه کرده‌اند؛ اگرچه شهروند محسوب میشوند، اما عملا حاکم نمی‌شوند و تنها از حقوق اولیه شهروندی برخوردارند و نمی‌توانند کارگزار حکومت شوند.

 

بسم الله الرحمن الرحیم

خلاصه بحث گذشته

بحث ما در روایت « انّما الشوری للمهاجرین و الانصار....» بود، اجمالا بیان کردیم که این روایت را باید در فضای صدور آن و با تتمه روایت قبل مورد ارزیابی قرار داد.

با توجه به عبارت «....فَإِنِ اجْتَمَعُوا عَلَى رَجُلٍ وَ سَمَّوْهُ إِمَاماً کَانَ ذَلِکَ لِلَّهِ رِضًا .....» این سوال مطرح میشود که آیا مهاجرین و انصار گرد هرکس جمع شوند خدا راضی است؟ حتی ابوبکر عمر وعثمان.  گفتیم که طبیعتاً بحث مشروعیت در اینجا در میان نیست، بلکه عمدتاً بحث تقابل با شام است یعنی شام نمی تواند برای ام القری تعیین تکلیف کند و او کسی را انتخاب کند.

فرض بر این است که اگر در مدینه حاکم انتخاب شود، بزرگان و صحابه پیامبر آدم کافر را انتخاب نمی کنند، بلکه کسی را انتخاب میکنند که نسبتی با دین و پیامبر دارند، ملاک در مهاجر و انصار خبره بودن است؛ یعنی خبرگان رهبر انتخاب میکنند نه توده مردم و یا کسانی که اصلا اعتقادی به دین و اسلام ندارند، عبارتی از آقای منتظری در این باب خواندیم که بر طبق آن گفتیم شوری برای مهاجرین و انصار طریقیت دارد.

 

مرور تتمه روایت

تتمه روایت را مرور میکنیم تا فضای روایت را به دست ما بدهد:

«کِتَابُ الصِّفِّینِ، لِنَصْرِ بْنِ مُزَاحِمٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ سَعْدٍ الْأَسَدِیِّ عَنْ نُمَیْرِ بْنِ وَعْلَةَ عَنْ عَامِرٍ الشَّعْبِیِ ‏ أَنَّ عَلِیّاً (ع) حِینَ قَدِمَ مِنَ الْبَصْرَةِ نَزَعَ جَرِیراً عَنْ هَمَدَانَ فَجَاءَ حَتَّى نَزَلَ الْکُوفَةَ فَأَرَادَ عَلِیٌّ أَنْ یَبْعَثَ إِلَى مُعَاوِیَةَ رَسُولًا فَقَالَ لَهُ جَرِیرٌ ابْعَثْنِی إِلَیْهِ فَأَدْعُوَهُ عَلَى أَنْ یُسَلِّمَ لَکَ هَذَا الْأَمْرَ وَ یَکُونَ‏ أَمِیراً مِنْ أُمَرَائِکَ وَ أَدْعُوَ أَهْلَ الشَّامِ إِلَى طَاعَتِکَ وَ جُلُّهُمْ قَوْمِی وَ أَهْلُ بِلَادِی وَ قَدْ رَجَوْتُ أَنْ لَا یَعْصُونِی

حضرت علی(ع) زمانی که وارد بصره شد جریر را از فرمانداری همدان عزل نمود و آمد تا به کوفه رسید پس خواست رسولی به نزد معاویه فرستد تا به او تذکر دهد جریر گفت مرا بفرست تا نامه را من ببرم و بگذار او یکی از امرای تو باشد تا او مردم شام را هم به اطاعت تو وادار کند همه ی آنها قوم هم وطن های من هستند و اگر من به معاویه بگویم امید وارم حرف مرا گوش کند.

فَقَالَ لَهُ الْأَشْتَرُ لَا تَبْعَثْهُ وَ دَعْهُ وَ لَا تُصَدِّقْهُ فَوَ اللَّهِ إِنِّی لَأَظُنُّ هَوَاهُ هَوَاهُمْ وَ نِیَّتَهُ نِیَّتَهُمْ فَقَالَ لَهُ عَلِیٌّ (ع) دَعْهُ حَتَّى نَنْظُرَ مَا یَرْجِعُ بِهِ إِلَیْنَا فَبَعَثَهُ عَلِیٌّ(ع)

 مالک اشتر گفت او را نفرست و به حرفش اعتماد نکن دل او با آنهاست و خواسته اش خواسته ی آنهاست. حضرت علی (ع)   گفت او را میفرستیم ببینیم چه کار می   کند پس علی (ع) او را فرستاد.

وَ قَالَ لَهُ حِینَ أَرَادَ أَنْ یَبْعَثَهُ إِنَّ حَوْلِی مِنْ أَصْحَابِ رَسُولِ اللَّهِ (ص) مِنْ أَهْلِ الدِّینِ وَ الرَّأْیِ مَنْ قَدْ رَأَیْتَ وَ قَدِ اخْتَرْتُکَ عَلَیْهِمْ لِقَوْلِ رَسُولِ اللَّهِ ص فِیکَ مِنْ خَیْرِ ذِی یَمَنٍ ائْتِ مُعَاوِیَةَ بِکِتَابِی فَإِنْ دَخَلَ فِیمَا دَخَلَ فِیهِ الْمُسْلِمُونَ وَ إِلَّا فَانْبِذْ إِلَیْهِ وَ أَعْلِمْهُ أَنِّی لَا أَرْضَى بِهِ أَمِیراً وَ أَنَّ الْعَامَّةَ لَا تَرْضَى بِهِ خَلِیفَةً

 و هنگامی که او را میفرستاد چنین گفت: اطراف من از اصحاب رسول الله(ص) کسانی هستند که اهل دین و صاحب نظر هستند و من تو را انتخاب کردم به خاطر قول پیامبر که فرمود به معاویه نامه ای بده اگر مانند دیگر مسلمانان با تو بیعت کرد و اطاعت کرد چه بهتر و الا با او کنار نیا و به او بگو من راضی به خلافت او در آنجا نیستم و مردم نیز به خلافت او راضی نیستند.

فَانْطَلَقَ جَرِیرٌ حَتَّى أَتَى الشَّامَ وَ نَزَلَ بِمُعَاوِیَةَ فَدَخَلَ عَلَیْهِ فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَیْهِ ثُمَّ قَالَ أَمَّا بَعْدُ یَا مُعَاوِیَةُ فَإِنَّهُ قَدِ اجْتَمَعَ لِابْنِ عَمِّکَ أَهْلُ الْحَرَمَیْنِ وَ أَهْلُ الْمِصْرَیْنِ وَ أَهْلُ الْحِجَازِ وَ أَهْلُ الْیَمَنِ وَ أَهْلُ مِصْرَ وَ أَهْلُ الْعَرُوضِ وَ الْعَرُوضُ عُمَانُ‏ وَ أَهْلُ الْبَحْرَیْنِ وَ الْیَمَامَةِ فَلَمْ یَبْقَ إِلَّا أَهْلُ هَذِهِ الْحُصُونِ الَّتِی أَنْتَ فِیهَا وَ لَوْ سَالَ عَلَیْهَا سَیْلٌ مِنْ أَوْدِیَتِهِ غَرِقَهَا وَ قَدْ أَتَیْتُکَ أَدْعُوکَ إِلَى مَا یُرْشِدُکَ وَ یَهْدِیکَ إِلَى مُبَایَعَةِ هَذَا الرَّجُلِ وَ دَفَعَ إِلَیْهِ کِتَابَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع‏

جریر رفت تا اینکه به شام رسید و نزد معاویه رفت پس از حمد و ثنای او گفت : ای معاویه همه با پسر عموی تو بیعت کرند اهل حرمین مکه و مدینه و اهل مصر و کوفه و حجاز و یمن و عروض و یمامه و..... همه بیعت کردند مگر همین قریه های شما که اگر اینها آب بریزند همه را آب میبرد. به سوی تو آمدم تا تو را به بیعت با او دعوت کنم و نامه حضرت را به معاویه داد که آنچه در نهج البلاغه آمده از اینجا شروع میشود:

 

متن نامه

بسم الله الرحمن الرحیم

‏ أَمَّا بَعْدُ فَإِنَ‏ بَیْعَتِی‏ لَزِمَتْکَ‏ بِالْمَدِینَةِ وَ أَنْتَ بِالشَّامِ‏ لِأَنَّهُ بَایَعَنِی الَّذِینَ بَایَعُوا أَبَا بَکْرٍ وَ عُمَرَ وَ عُثْمَانَ عَلَى مَا بُویِعُوا عَلَیْهِ فَلَمْ یَکُنْ لِلشَّاهِدِ أَنْ یَخْتَارَ وَ لَا لِلْغَائِبِ أَنْ یَرُدَّ وَ إِنَّمَا الشُّورَى لِلْمُهَاجِرِینَ وَ الْأَنْصَارِ إِذَا اجْتَمَعُوا عَلَى رَجُلٍ فَسَمَّوْهُ إِمَاماً کَانَ ذَلِکَ لِلَّهِ رِضًا فَإِنْ خَرَجَ مِنْ أَمْرِهِمْ خَارِجٌ بِطَعْنٍ أَوْ رَغْبَةٍ رَدُّوهُ إِلَى مَا خَرَجَ مِنْهُ فَإِنْ أَبَى قَاتَلُوهُ عَلَى اتِّبَاعِهِ غَیْرَ سَبِیلِ الْمُؤْمِنِینَ وَ وَلَّاهُ اللَّهُ مَا تَوَلَّى وَ یُصْلِهِ‏ جَهَنَّمُ وَ ساءَتْ مَصِیراً

اما بعد بیعت من بر تو لازم است هرچند در شام هستی زیرا مردم مدینه با من بیعت کردند، همان کسانی که با ابوبکر ، عمر و عثمان بیعت کردند. پس برای کسی که بیعت کرده حق پشیمانی و برای کسی که غایب بوده حق مخالفت نیست. شوری مال مهاجرین و انصار است.

اگر اینها جمع شدند و کسی را امام فرض کردند این موجب رضایت خداست و اگر کسی خروج کرد و امام را قبول نکرد، او را از نظرش برمی گردانند و اگر نپذیرفت با او مبارزه میکنند، به دلیل اینکه به راهی غیر از راه مؤمنان رفته است.

وَ إِنَّ طَلْحَةَ وَ الزُّبَیْرَ بَایَعَانِی ثُمَّ نَقَضَا بَیْعَتِی فَکَانَ نَقْضُهُمَا کَرِدَّتِهِمَا فَجَاهَدْتُهُمَا عَلَى ذَلِکَ‏ حَتَّى جاءَ الْحَقُّ وَ ظَهَرَ أَمْرُ اللَّهِ وَ هُمْ کارِهُونَ‏ فَادْخُلْ فِیمَا دَخَلَ فِیهِ الْمُسْلِمُونَ فَإِنَّ أَحَبَّ الْأُمُورِ إِلَیَّ فِیکَ الْعَافِیَةُ إِلَّا أَنْ تَتَعَرَّضَ لِلْبَلَاءِ فَإِنْ تَعَرَّضْتَ لَهُ قَاتَلْتُکَ وَ اسْتَعَنْتُ بِاللَّهِ عَلَیْکَ

طلحه و زبیر با من بیعت کردند و سپس بیعتشان را نقض کردند این کارشان به معنای رد بیعت بود. پس با آن دو جنگیدم تا جایی که خدا حق را به حق دار رساند در حالی که آنها دوست نداشتند و بالاخره جنگ مغلوبه شد. پس چون دیگر مسلمانان با من بیعت کن و دنبال آنها باش. من میخواهم تو زنده بمانی مگر اینکه خود را در معرض بلا قرار دهی که در این صورت با تو مبارزه میکنم و از خدا برای غلبه بر تو کمک میخواهم.

وَ قَدْ أَکْثَرْتَ فِی قَتَلَةِ عُثْمَانَ فَادْخُلْ فِیمَا دَخَلَ فِیهِ النَّاسُ وَ حَاکِمِ الْقَوْمَ إِلَیَّ أَحْمِلْکَ وَ إِیَّاهُمْ عَلَى کِتَابِ اللَّهِ فَأَمَّا تِلْکَ الَّتِی تُرِیدُهَا فَهِیَ خُدْعَةُ الصَّبِیِّ عَنِ اللَّبَنِ وَ لَعَمْرِی لَئِنْ نَظَرْتَ بِعَقْلِکَ دُونَ هَوَاکَ لَتَجِدَنِّی أَبْرَأَ قُرَیْشٍ مِنْ دَمِ عُثْمَانَ وَ اعْلَمْ أَنَّکَ مِنَ الطُّلَقَاءِ الَّذِینَ لَا تَحِلُّ لَهُمُ الْخِلَافَةُ وَ لَا تُعْرَضُ فِیهِمُ الشُّورَى.

تو دربارۀ کشندگان عثمان فراوان حرف زدی، ابتدا چون دیگر مسلمانان با من بیعت کن، سپس دربارۀ آنان از من داوری بطلب، که شما و مسلمانان را به پذیرفتن دستورات قرآن وا دارم؛ امّا آنچه را که تو میخواهی، چنان است که به هنگام گرفتن کودک از شیر او را بفریبند.(نهج البلاغه، نامه64، ترجمه محمد دشتی) اگر با عقلت نگاه کنی نه با هوا و هوس میبینی که من از همه بری ترم و او را حمایت میکردم. تو جزء طلقا هستی کسانی که در مکه اسیر اسلام شدند و سپس آزاد شدند و خلافت به طلقا نمی رسد و محل مشورت قرار نمی گیرند.

اینکه به طلقا خلافت نمی رسد براساس یک منطق تعبدی نیست زیرا اینان ضد انقلاب هایی که توبه کرده اند، اگرچه شهروند محسوب میشوند اما عملا حاکم نمی شوند وتنها از حقوق اولیه شهروندی برخوردارند و نمی توانند کارگزار حکومت شوند.

پس از قرائت نامه، معاویه بیعت با حضرت را نمی پذیرد و بر بالای منبر رفته و در خون خواهی عثمان سخن میگویند.

 

عدم امکان انحصار به مهاجرین و انصار

نکته مهم این است که با توجه به فضای روایت انحصار روایت به مهاجرین و انصار برای نفی آن از معاویه است و حصر آن حصر حقیقی نیست و قطعا حصر اضافی است چون از نظر زمانی امکان ندارد شوری فقط منحصر به مهاجرین و انصار باشد؛ زیرا بعد از نهایت صد سال دیگر مهاجر و انصاری نیست و از جهت مکانی نیز بیعت فقط منحصر به آنان نبود

زیرا اهل بصره کوفه یمن و ..... غیر از مهاجر و انصار هم بیعت کردند و اگر چه مهاجر وانصار پیشقدم شدند و از آنجا که بقیه به آنها اعتماد داشتند یا بیعت کردند یا راضی شدند. پس فرض بر این است که روایت در حال و هوای نفی معاویه است نه حصر حاکمیت به ملاک شورای مهاجر و انصار و  روایت در این زمینه معنا پیدا میکند.

 

دفع توهم حصر

و الّذی یشکّ فی هذا الفهم حصر الشوری فی المهاجرین و الأنصار، أنّه لا وجه لأن یکون مصیر المجتمع الإسلامی بید أهالی مدینة خاصّة مع أنّ مصیر کلّ مجتمع لابدّ و أن یکون بید أهالی هذا المجتمع.

حصر شوری در مهاجرین و انصار ملتزم شدن مردم سایر شهرها به انتخاب مردم مدینه چه معنایی دارد؟ در حالی که حق تعیین سرنوشت مربوط به همه است؛ اما نکته محوری و اساسی که همواره بر آن تاکید میکنیم این است که اگر به گونه‌ای شود که امر حکومت و خلافت به مردم یک جامعه مستند شود همه حتی تعداد معدود مخالفین نیز باید اطاعت کنند؛ نه از باب استبداد اکثریت برای اقلیت، بلکه از باب اینکه این منطق به جامعه مستند است و مخالفین هم جزء جامعه هستند و در صورت عدم پذیرش آنها هرج و مرج ایجاد میشود و اینکه قسمتی از جامعه مخالفت کند منطقی غیر قابل قبول است؛ وقتی فرض شود که شام و مدینه یک جامعه است شام نیز ملزم به اطاعت از حاکمیت ملی است.

مثل اینکه در کشور ما در کردستان رأی گیری کنند و بگویند میخواهیم مستقل باشیم این نمی شود و اصل با حاکمیت ملی است. آمریکا نیز استقلال کریمه را نپذیرفت هر چند اهالی کریمه به استقلال خود رای دادند. زیرا این امر حاکمیت ملی را به خطر میاندازند؛ پس در هیچ کشوری اجازه نمی دهند که یک ایالت یا شهر اعلام استقلال کند و از آنها جدا شود. چون حاکمیت به جامعه مستند است و آن شهر یا ایالت جزء همان جامعه است.

و لعلّ الملاک فی الحصر إنتخاب أهالی مدینة الرسول (ص) مع سکوت سائر المُدُن. إذ المدینة عاصمة المملکة الإسلامیة و محور التطورات فی الأزمنة السابقة و یرضی المُدُن بإنتخابهم. بل إنتخابهم یوجب إستناد رضی الناس بولایة الحاکم.

شاید ملاک حصر فقط انتخاب اهالی مدینه نبوده بلکه انتخاب آنان همراه با سکوت سایر شهر ها بوده است؛ زیرا بقیه ی شهرها به خاطر اعتماد به آنها قبول کردند یا لااقل ساکت شدند. چون مدینه مرکز و محل تحولات و تغییرات بود و مردم سایر شهر ها به انتخاب آنها راضی بودند.

فالحصر المستفاد فی الروایة یکون حصراً إضافیّاً. حیث یکون الإمام بصدد نفی محوریّة بلاد شام فی تعیین الحاکم دون أن یعیّن قوماً أو مدینة خاصّة لهذا الأمر و هذا النوع من الخطاب مرسوم عند الناس، کما إذا کان المراد، عدم جواز تدخّل الخصم فی أمر، یلقی الکلام بحیث یثبت جواز التدخّل فی الأمر لنفسه أو الأفراد الخاصّة

پس حصری که مستفاد از روایت است در «انما الشوری...» حصر اضافی است و امام در صدد نفی محوری بلاد شام در تعیین حاکم است. بدون اینکه قومی یا مردمی را برای تعیین حاکم منحصر کند. این نوع خطاب در بین مردم هم به کار میرود زمانی که بخواهند گروهی را از دخالت در کاری منع کنند میگویند: این کار مال ما است و منظور این است که مال تو نیست.

 

دلیل حرمت حاکمیت معاویه

بل یمکن أن یقال: إنّ المراد من هذا الکلام عدم جواز الحکومة لمثل معاویة لأنّه ولد أبی سفیان و هما من معارضی الإسلام و کان إسلامهما من مصادیق النفاق. و کان رسول الله یقول: «إنّ الخلافة محرّمة علی أبوسفیان و آل أبوسفیان»

ممکن است گفته شود مراد از این کلام عدم جواز حکومت برای فردی مثل معاویه است؛ زیرا پسر ابوسفیان و از طلقا است و جزء معارضین اسلام بودند و مسلمان بودن آن دو از مصادیق نفاق بود و پیامبر در مورد آنها فرموده بودند:«حکومت و خلافت بر ابو سفیان و آل ابو سفیان حرام است»

در منطق دموکراسی حرام بودن خلافت برای گروهی در حالی که مردم آن گروه را قبول کردند معنا ندارد و فرمایش پیامبر در این زمینه همانند سخن امام خمینی است که فرمود: انقلاب نباید به دست نا اهلان بیفتد.

و کان خلافة مثل معاویة یوجب صرف الثورة النبویة عن ماهیّتها و عودة المجتمع إلی الجاهلیّة و قد تنبّأ عنها الآیة الشریفة: «أفَإن ماتَ أو قُتِلَ إنقَلَبتُم عَلی أعقابِکُم»

مردم بعد از حدود سی سال عملا حکومت را برگرداندند به زمان قبل از پیامبر. چنانچه آیۀ شریفه نیز این واقعه را پیش بینی کرده بود «آیا اگر پیامبر از میان شما برود به جای اول خود بر میگردید.» که همین گونه شد؛ زیرا پیامبر حکومت را از ابوسفیان گرفت و حکومت اسلامی را بر جامعه مستقر کرد و ابوسفیان دوباره حکومت را به همان صورت قبیلگی بازگرداند.

 

سؤال و جواب

سؤال: آیا همیشه اینگونه است که خاندانی که قبلا حکومت داشتند کارشکنی در حکومت بعد کنند و دوباره حکومت را به دست بگیرند؟

جواب: زوال حکومت و عدم حمایت مردم از آن عوامل مختلفی دارد گاه به واسطه دشمنی مخالفین و کارشکنی آنان است مانند حکومت حضرت امیر(ع) که دشمنان جنگ های مختلف را به جامعه تحمیل کردند به گونه ای که مردم خسته شدند و در جنگ ها حضرت را یاری نمی کردند و حکومت را حامی منافع خود نمی دیدند؛ گاه نیز ثبات و زوال حکومت ممکن است به ضعف حکومت برگردد و طبیعتاً در چنین شرایطی عمر حکومت خاتمه مییابد. مانند حکومت یزید.

بنابراین لزوما اینگونه نیست که حاکمانی که قبلاً حکومت داشته اند؛ با زور یا خدعه حکومت را به خود بازگردانند، بلکه اگر قبلی ها خوب وارد شوند و حکومت فعلی ضعیف باشد حکومت به حاکمیت قبل برمی گردد؛ اما اگر حکومت فعلی بیدار و هشیار بود هرچند قبلی ها توطئه و خدعه کنند اثری ندارد.

چنانچه رهبر انقلاب نیز به توطئه ضد انقلاب در خارج از کشور هشدار داده‌اند و حضرت علی (ع) نیز میفرمایند: اگر کسی بخوابد دشمنش نمی خوابد معلوم است که اگر ما بخوابیم دشمن بیدار است و کار حکومت تمام است. کار رهبر در این سالها روشنگری و ایجاد آگاهی و رضایت عمومی بوده است و اینکه توطئه های آنان کارگر نمی شود به دلیل وجود رضایت مندی در جامعه است.

 

نوع الف و لام در الشوری

 بعد ما لم یمکن القول بأنّ «ال» المستخدم فی «الشوری» من مصادیق الجنس لإنّ الشوری بالمعنی المطلق لایختصّ بالمهاجرین و الأنصار بل الشوری المختصّ بهما مصداقاً خاصّاً من الشوری فیکون من مصادیق العهد و لا الجنس فحینئذٍ یکون المراد من الشوری البیعة الذّی تحقّق فی إنتخاب الخلفاء، بقرینة ما سبق فی بدء الرسالة و هو «أَنَّهُ بَایَعَنِی الْقَوْمُ الَّذِینَ بَایَعُوا أَبَابَکْرٍ وَ عُمَرَ وَ عُثْمَانَ عَلَى مَا بَایَعُوهُمْ عَلَیْهِ» فلا تستفاد من الروایة القاعدة العامّة الشاملة لجمیع الموارد. بل هی من مصادیق القضایا الخارجیّة.

دلیل دیگر در بیان اینکه انما الشوری مفید حصر نیست این است که «ال» در الشوری الف و لام جنس نیست؛ به این معنا که هر شورایی که میخواهد ایجاد شود باید توسط مهاجرین و انصار باشد، قطعا اینگونه نیست، پس «ال» درالشوری الف و لام عهد است از نوع عهد ذکری است؛ یعنی مراد آن بیعتی است که مردم با خلفا در مدینه کردند، یعنی شورای خاص همان شورایی که در آن نخبگان ام القری با حاکم بیعت کردند.

اگر نگوییم الشوری عهد ذکری و فقط بیعت حضرت امیر است که این احتمال وجود دارد حداکثر میتوانیم بگوییم شوری مربوط به بیعت حضرت و بیعت خلفا است، پس قاعدۀ عامی از این روایت استفاده نمی‌شود به این صورت که شوری مال مهاجرین و انصار است، یعنی مردم اگر رأی بدهند خدا راضی است.

بلکه از مصادیق قضیۀ خارجی است؛ یعنی در مورد سه خلیفه قبلی و حضرت علی(ع) مردم رأی دادند و چون این موجب حفظ اسلام شد ولو با قرائت غیر اسلامیش خدا راضی است همچنان که حضرت در خانه ماند به خاطر حفظ اسلام و اگر خدا راضی نبود قطعاً حضرت چنین کاری نمی کرد.

اما این حکم اولی نیست به این معنا همه ائمه باید همین کار را انجام دهند، اینکه اصحاب رده مرتدین سپاه شام و روم نیامدند حضرت به این مقدار راضی است، نه اینکه رضایت مطلق باشد، این روایت ولو بسیار عبارت جدی و محکمی دارد، امّا در مشروعیت دموکراسی نمی شود به آن استناد کرد.

والسلام

 

/906/825/م

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار
اوقات شرعی
۲۸ / ۰۲ /۱۴۰۳
قم
اذان صبح
۰۴:۲۲:۵۲
طلوع افتاب
۰۶:۰۱:۴۷
اذان ظهر
۱۳:۰۳:۲۶
غروب آفتاب
۲۰:۰۴:۱۹
اذان مغرب
۲۰:۲۳:۰۶