به گزارش پایگاه اطلاعرسانی وسائل، اسلام دینی اجتماعی است و برای اداره جامعه و نظم و نسق امور برنامه و دستور دارد. بنابراین علمای اسلام باید تلاش کنند تا این بُعد فراموش شده اسلام را دوباره احیا کنند و مسلمانان را از سیطره فرهنگی، علمی و نظامی اجانب برهانند و آنان را به خودباوری و اعتماد به نفس برسانند.
با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، این فرصت فراهم شد تا فقه بار دیگر به صحنه اجتماع بیاید و تواناییهای خود را به منصه ظهور برساند. هر چند که فقه در عرصههای مختلف ورود پیدا کرده است اما در شرایط حاضر که حکومت اسلامی تشکیل شده و جامعه و حکومت با مسائل بیشماری مواجه است، لازم است مسائل فقهی با رویکرد اجتماعی و حکومتی استنباط شوند تا خلاهای موجود در اداره جامعه برطرف گردد.
فقه حکومتی رویکردی نو به فقه است که لازم است هر چه بیشتر تبیین گردد و رابطه آن با فقه فردی مشخص شود که در همین راستا خبرنگار سرویس مبانی پایگاه اطلاعرسانی وسائل گفتگویی با حجةالاسلام دکتر امیدی مدیر فرهنگنامه فلسفه سیاسی دایرةالمعارف علوم عقلی موسسه امام خمینی(ره) داشته که قسمت دوم این گفتگو تقدیم خوانندگان محترم میگردد.
وسائل_ برخی فقها فقه سیاسی را در مقام تعارض مقدم بر فقه فردی میدانند، بر اساس این نظریه حضرت امام خمینی (ره) زمانی حتی حج که ضروری دین است را تعطیل میکنند، آیا به نظر شما این نظریه که احکام حکومتی مقدم بر احکام فردی است صحیح است و اگر این نظریه صحیح است، بر اساس کدام مبانی فقهی است؟
پاسخ سوال شما با توجه به این نکته روشن خواهد شد:
بین فقه سیاسی و فقه حکومتی تفاوت وجود دارد و تفاوت به این است که فقیه در فقه سیاسی تنها آن بخش از فقه که به امور اجتماعی می پردازد را جدا میکند و به آن میخواهد بپردازد و این یعنی فقیه آن بخش از دین که به سیاست می پردازد را در فقه سیاسی بررسی میکند.
ولی در فقه الحکومة تنها رویکرد نسبت به فقه فردی عوض میشود نه اینکه مساله عوض بشود، ما در فقه حکومتی، کل فقه را بررسی میکنیم با این رویکرد که وظیفه نظام در قبال این مساله چیست و وظیفه این مساله در قبال نظام چیست؟ و طبیعتا فقه حکومتی و اجتهاد در این جا یک نگاه جدیدی را دنبال میکند و در حقیقت فقه حکومتی جهتدهنده اصلی فقه فردی در نقطه کمالی خود میباشد و این یعنی فقه حکومتی، در واقع استکمال فقه فردی میباشد، چون در نگاه اسلامی انسان در محیط اجتماعی به کمال میرسد و به عقیده ما فقه حاکم بر اجتماع حاکم بر فرد هم میباشد لذا فرد اگر بخواهد به کمال برسد باید نگاه جامع فقه حکومتی داشته باشد.
اما در مورد سوال دوم شما باید بگوییم؛ ما چنانچه احکام فردی را تابع مصالح و مفاسد واقعیه میدانیم، در مباحث فقه حکومتی هم دنبال همان مصالح میگردیم یعنی تعیین مصلحتها و تقدم دادن فقه سیاسی بر فقه فردی بر اساس مصالح واقعیه میباشد ولی اینجا باید چیستی مصلحت واقعی برای نظام بشری را مطرح کرد:
این مصالح واقعیه گاه یک سری مصالح مادی است که عقل بشری میتواند خودش درک کند و درست هم درک میکند مثل مصلحت بودن حفظ و ارتقاء محیط زیست و گاه یک سری از مصالح و مفاسد مربوط به مسائل روح میباشد که اگر وحی وارد این حوزه نشود و تعیین جواب نکند عقل بشری در آنها نمیتواند به جواب واقعی برسد.
و گاه یک سری مصالح هم جنبه عقلی دارد و هم مربوط به خود نظام است مثل مصلحت حفظ نظام، همه می دانیم و شکی در این مطلب وجود ندارد که اگر اصل نظام حفظ نشود و نظم و امنیت برای افراد یک جامعه بر قرار نکند و آنها را از هرج و مرج نجات ندهد، نمیتوان در جامعه به کمال مطلوب رسید، لذا این مطلب خود روشنگر این نکته است که مصلحت حفظ نظام یک اولویت مهم میباشد چرا که اگر اصل نظام ضربه بخورد دیگر احکام این جامعه فکری قابلیت تحقق و اجراء نخواهند داشت و از اینجاست که همه فقها اختلال نظام را حرام دانستهاند به این دلیل که نظام باید کار خود را داشته باشد و اگر نظام موجود نباشد یا در ضعف باشد، اجراء احکام درون حکومت معنی نخواهد داشت، حال میبینیم که یک مصلحتی در درون نظام است و یک مصلحتی در محیط حاکم بر نظام میباشد و یک مصلحتی هم اصل نظام میباشد که حاکم باید در توجه به قید مصلحت هر سه را لحاظ بکند.
وسائل_ نظام حکومتی غرب بر اساس منافع مادی دنیایی و نگاه ماتریالیستی بنا شده است، اما طبق اصول توحیدی باید در پایهریزی حکومت علاوه بر در نظر گرفتن مسائل مادی، به مسائل معنوی نیز توجه داشت، به نظر شما نظام جمهوری اسلامی ایران چه مقدار در تحقق این نوع نظام حکومتی موفق عمل کرده است؟
به نظر ما، ما به یک بازاندیشی در عرصه فقه حکومتی نیاز داریم و آن مبانی عقلانی که نظام اسلامی روی آن مبانی سیر خواهد کرد، باید تبیین شوند.
ما باید این را تبیین کنیم که اگر میخواهیم بر اساس منطق عقلانی عمل کنیم، در مواجه با حوزه پیرامونی و محیط حاکم بر فضای سیاسی چه وظایفی بر عهده داریم؟ چون این مسائل تبیین نشده است ما امروز با مشکل مواجهیم و در واقع یک قسمت مشکل نظام ما امروز معرفتشناختی است، ما نیازمندیم که این ابعاد را بشناسیم و بر حاکمان بشناسانیم، هر چند یک سری کلیاتی در نوشتههای فقاهتی مطرح شده است مثل قاعده نفی سبیل و ... ولی اینکه دقیقا اینها واکاوی بشود و عقلانیت هر یک از این بحثها به منصه ظهور بیاید، این اتفاق هنوز نیفتاده است.
وسائل_ اشارهای کردید که فقه حکومتی ما نیاز به یک بازنگری دارد، آیا به نظر شما این ابزار فقاهتی فقه فردی مثل اصول فقه که فقها برای استفاده از فقه فردی نوشتهاند برای حل معضلات فقه حکومتی کافی است یا فقه حکومتی یک اصول فقه دیگری میخواهد و اگر یک اصول فقه دیگری نیاز است، آن اصول فقه حکومتی به نظر شما چه مبانی باید داشته باشد؟
به نظر من ظرفیت این اصول فقه بسیار بالاست، ولی نیازمند این هستیم که بحثهای مبنائی دیگری هم به آن اضافه کنیم مثل:
1.اصالت العدالة که هیچ وقت در اصول فقه به عنوان معیار برای حکم مطرح نبوده است حال اگر میخواهیم بر اساس منطق عدالت عمل بکنیم باید بدانیم که این منطق چه چیزهایی را اقتضاء میکند و اقتضائات اجراء عدالت در عرصههای اجراء نظام چگونه باید باشد.
2.اصالة المصلحت نیاز هست در اصول فقه سیاسی حتما بحث بشود.
4.بحث اطاعت؛ هنوز حیطه دقیق اطاعت در فقه سیاسی مورد بحث واقع نشده است، معیارهای اطاعتپذیری تا چه حد است و حدود اطاعت چیست؟ بر اساس چه شرایطی من میتوانم از حاکم اطاعت نکنم؟ قلمرو و الزام حکومت تا کجا میتواند باشد؟ الزامات اقلیتهای مذهبی تا چه حدی میتواند باشد؟
5.اصالت الحکم او الحق؛ اصل بر حکم است یا اصل بر حق میباشد؟ اگر اصل بر حکم باشد تعداد الزامات حکومتی بسیار بالا می رود ولی اگر اصل بر حق باشد تعداد احکام حکومتی باید بسیار کم باشد.
وسائل_ همانطور که میدانید حضرت آقا در دیداری که با شورای عالی فلسفه در سفری که به قم داشتند، این را مطرح میکنند که انتظار بنده از شما این است که سیاست صدرائی و فرهنگ صدرائی و اقتصاد صدرائی بنویسید و کار کنید تا در جامعه پیاده شوند؛ سوال این است که اساسا سیاست و فرهنگ و اقتصاد فلسفه محور یعنی چه؟ چه چیز از این مباحث حکومتی(مبانی یا مسائل آنها) باید فلسفی بشود؟ اگر اقتصاد و سیاست و فرهنگ قرار است به وسیله عقل صدرائی بحث و تبیین بشود؛ پس جایگاه روایات و آیات در این حوزه کدام است؟
هر کدام از این مباحث در جایگاه خودش باید بررسی شود، اگر ما از هر نظام و حکومتی بپرسیم که غایت این نظام چیست و روشی که میخواهد بر اساس آن به غایت خود برسد، کدام است؟ و بعد برسیم به اینجا که کارکرد این نظام چه میتواند باشد، بله میشود برای این پرسشها پاسخهایی از آیات و روایات نیز پیدا کرد؛ ولی این دلیل نمیشود که ما برای مکتب خود نگاه عقلی و فلسفی نداشته باشیم و اساسا تفقه و اجتهاد تنها توجه به روایات و آیات بدون کمک عقل و بدون منطق عقلانی نیست.
البته یک نوع توازن و همگرایی و همافزائی بین فلسفه سیاسی و فقه سیاسی باید وجود داشته باشد و این در فلسفه صدرائی موجود است؛ چرا که صدرالمتالهین یک نوع اتحاد بین یافتههای عرفا و تفکرات فلاسفه و فرمایشات قرآن کشف کرده و دیده است؛ ما وقتی که به بنیادها و مبانی علم سیاست توجه میکنیم پای فلسفه سیاسی به میدان میآید و آنجا که جزئیات مسائل سیاسی مطرح است، پای فقه سیاسی به میدان میآید. بنابراین فقه سیاسی محتاج به فلسفه سیاسی است و بعد از تحلیل مبانی سیاست، فلسفه سیاسی محتاج به فقه سیاسی میباشد.
وسائل_ به نظر شما تحقق فقه سیاسی و بینالمللی حکومت جهانی حضرت ولیعصر و منجی آخر الزمان (عج) مقدمات عقلیه بدیهیه دارد که بتوان با شناخت آن مقدمات و تحقق بخشی به آنها به ظهور انسان کامل رسید یا نه یک امر حدسی و مجهول و بدون علت و با مقدمات وهمی و خیالی است که بر احدی آن مقدمات آشکار نیستند؟ و اگر علل وجودی فلسفی و برهانی دارد، آن علل کدام می باشند؟
ما تردیدی نداریم در این معنا که آنچه امروزه بشر دارد به آن سمت حرکت میکند یک منطق مشترک میباشد، بشر یک منطق مشترکی را تعقیب میکند که بر اساس یک منطق مشترک عمل بکند اما دولتهای استکباری به خاطر ورود غلطی که دارند این منطق را به هم میریزند و اجاره نمیدهند بشر به آن منطق مشترک خودش و آرمان فطرت و ساختار وجودی خود نزدیک بشود.
مسائل مشترکی برای بشر امروزی به وجود آمده است که حرکت در جهت تعالی اینها آینده روشن بشریت را رقم خواهد زد:
1.آزادی" که یک مسالهای است که با فطرت انسان سر و کار دارد چه منطق «آزادی از» و چه منطق «آزادی برای». هر آزاداندیشی میخواهد از یک قیودی رهایی یابد تا به یک سری آرمانها و علائق فطری خود دست یابد تا رشد و کمال لازم را کسب کند.
بشر فطرتا این را می خواهد و منطق و زبان دین هم نشان دهنده همین است که رسالت دین همین است که برای بشر آزادی تامین بکند؛ اما بشر باید به این سمت برود که میتوان این را پیاده کرد و تحقق بخشید و این یکی از مقدمات بدیهی رسیدن به آزادی مطلق و آینده روشن می باشد.
2.عدالت؛ آرزوی بشر تحقق عدالت میباشد، چه کسی از تبعیض خوشش می آید؟ چه کسی از نابرابری خوشش می آید، البته غیر از کسانی که خودشان میخواهند به خاطر منافعشان در حق دیگران تبعیض ایجاد کنند و البته جالب اینجاست که همین افراد وقتی خودشان مورد تبعیض قرار میگیرند بسیار ناراحت میشوند؛ پس تحقق عدالت یکی از آرزوهای بشری میباشد.
3.پاسداری از حقوق مردم؛ این نیز جزء مطلوبات همه مردم دنیا میباشد که حقوق آنها مورد عنایت قرار گیرد و لحاظ بشود که حق هر صاحب حقی به خودش واگذار شود.
حکومت مهدوی تحقق همه آمال و حقوق بشری در نقطه اوج خودش میباشد و این کاملا مطلوب برای بشر خواهد بود و ما معتقدیم حرکت سیر بشریت به این سمت است چرا که این دول استکباری که در مقابل این جریان فطری قرار گرفتهاند، نمیتوانند عرصه اندیشهها را سد بکنند و اندیشهها در تعامل قرار میگیرند و با همدیگر پیوند برقرار میکنند و نتیجه این پیوندها این خواهد بود که بسیاری از این دولتها ساقط بشود و دولتها از بین خواهند رفت و نابود خواهند شد و آنچه حفظ خواهد شد آن اندیشه نابی است که آرام آرام جلوه میکند و ظاهر میشود؛ بنابراین میشود نتیجه گرفت که:
اندیشه مهدوی یک اندیشه کاملا عقلانی بر اساس فطرت بشری است و بشر به این سمت حرکت میکند که به این مهم برسد و البته دول کفر همواره به شکلهای "استبداد و استعمار و استحمار" مانع تراشی میکنند و ظهور انقلاب اسلامی ایران یک زمینهای است تا با دولتهایی که جلوی سیر بشر به سمت فطرت را میگیرند و مانع میشوند، تقابل بکند، انقلاب اسلامی این پتانسیل را دارد که با قدرت فزایندهای که در آینده پیدا میکند جلوی بسیاری از این موانع را بگیرد و البته باید جهاد کبیر کرد تا نهایتا بشر برسد به آنجا که یک اتحاد فکری در جامعه جهانی ایجاد بشود و آنجاست که وقتی جامعهپذیری در سطوح عدالت و آزادی و حقوق مادی و معنوی ایجاد بشود میشود انتظار آن را داشت که ظهور محقق بشود.
بخش پایانی
حامد حسن زاده/403/328/ر