به گزارش خبرنگار پایگاه اطلاع رسانی وسائل، حجت الاسلام والمسلمین رضائیان، ششمین جلسه درس مبادی فقه سیاسی خود را در حالی روز شنبه در حرم مطهر حضرت معصومه(س) در تاریخ 6/2/1395 با حضور فضلای حوزوی برگزار کرد که به تبیین نحوه شکلگیری جوامع و ضرورت همسانسازی کمال خواهی در بین افراد جامعه پرداخت و تعریفی جامع برای نظام اجتماعی و نظام سیاسی حکومتی ارائه کرد.
وی با اشاره به فتوای همه فقها در حرمت اختلال نظام گفت: در نظام اجتماعی نظم و امنیت باید باشند تا بقاء داشته باشیم و بتوانیم حیات اجتماعی داشته باشیم؛ لذا بعضی تعالیم در فقه هستند که به ما میگویند حرمت اختلال نظام یک اصل اساسی است.
وی در ادامه به ارکان اجتماع نیز پرداخت و اظهار داشت: انسان با عنوان مکلف میتواند با این سوال وارد اجتماع بشود و فقه اجتماعی را بنا کند که اینجا و در محیط جامعه این فعل من که شکل و اقتضاء جدید پیدا کرده است و خصوصیتش این است که مجموع افراد جامعه باید به این فعل بپردازند؛ وظیفه من در قبال جامعه چیست و چه باید بکنم؟
وی گفت: همین جا باید جهاتی که فرد با جامعه ارتباط پیدا میکند به عنوان پرسش اولیه او مطرح باشد که وقتی رسیدیم به مجتمع چه اقتضائاتی پیدا میشود؟
اموری که ارکان جامعه را تشکیل میدهند عبارتند از:
1.نظم
2.امنیت
3.صحت و سلامت
4.اقتصاد
این استاد سطح عالی حوزه علمیه قم در تشریح تفاوت این اصول اجتماعی در حکومت کفر با حکومت ایمانی گفت: همین اصول اجتماعی که میگوییم یک وجه اشتراکی بین همه جوامع است ما در حکومت اسلامی عنوان واجب و حرام بر روی آن گذاشتیم چرا که موقعی که این رفتار در مجموع بناست مجتمع را به کمال برساند اسم واجب یا حرام در فقه حکومتی اسلامی به خود می گیرد.
مشروح بیانات استاد رضائیان در جلسه ششم درس خارج مبادی فقه سیاسی:
نحوه شکل گیری فقه سیاسی
در واکاوی مبانی فقه سیاسی به اینجا رسیدیم که انسان به عنوان یک موجود مکلف به پرسش آغازین خویش در فقه شکل خاصی میدهد و این پرسش این گونه است که من از طلب کمال از شارع در حوزه احکام فردی پایم را فراتر می گذارم و در سایه اجتماع و در سیر کمال در فضای اجتماعی سیاسی سوالم را اینگونه مطرح میکنم که چگونه من در ارتباط با جمع و جامعه به رشد و کمال خودم برسم؟ آیا اینجا وظیفه خاصی دارم یا نه؟
اینجاست که انسان رفتار فردیش دو بُعدی میشود: 1.کمال مسائل فردیش 2.آنچه که به عنوان آثار رفتارش در عرصه اجتماع لحاظ می شود. ما در این حوزه در جلسات قبلی به پاسخ چند سوال در حوزه فقه سیاسی پرداختیم.
وظیفه حکومت در تحقق کمال فردی و اجتماعی
وظیفه حکومت با توجه به اینکه انسان مکلف است و با توجه به اینکه انسان نسبت به دیگران هم حقوق دارد چون رفتاری از انسان در قبال دیگران بروز پیدا میکند که آثار اجتماعی دارد و قاعدتا این آثار اجتماعی را حکومت و سیاست دینی پاسخگو است؛ لذا یکی از شرح وظایفی که در رابطه با ماهیتش یک مقدار بیشتر باید صحبت بکنیم همین نکته است که وظیفه حکومت در قبال فقه سیاسی و اجتماعی چیست؟
اما اینجا سوال دقیقتر میشود از آنجا که عرض شد؛ چون بعضی رفتارهای فردی هم آثار اجتماعی پیدا میکنند و این البته بسته به آثارشان، حکومت میتواند وضع قانون بکند.
این وضع قانون هم از آن جهت است که مصالح انسانها در جامعه به همدیگر گره خورده است و چون گره خورده است حکومت میتواند در حوزه مسائل فردی نیز ورود کند اما نکته دقیقتر اینکه انسان وقتی رفتاری از وی در جامعه بروز پیدا میکند و آن انسانِ دیگر هم رفتاری در جامعه دارد و دیگری و دیگری؛ لذا جمع رفتارها از آن جهت که سطح علم و توان و رفتار مردم با هم فرق میکند در مجموع برای رفتارها آثار خاصی پدیدار میشود.
ضرورت همسان سازی کمال خواهی در جامعه
شما در نظر بگیرید وقتی در جامعه قرار است یک اتفاقی بیافتد چقدر هماهنگ بودن یا نبودن سیر حرکتی مردم با هم در رسیدن به کمال مطلوب موثر میباشد؟ مثلا اگر بناست یک ماشینی را که خراب شده است، هل بدهند! خب این ماشین را چند نفر باید هل بدهند؟ یا وزنهای بناست جابجا شود چند نفر میخواهند این کار را انجام دهند؟
اولین چیزی که ما باید در فقه و فقه مسائل اجتماعی بدانیم این است که دقت کنیم که حرکت این افراد در خلاف جهت هم نباشد، آیا هر کدام از افراد که قرار است ماشین را هل بدهند باید از سمت و سوی خاصی هل بدهند یا نه؟ اینکه یکی از جلو هل بدهد دو تا از پشت سر و یکی از بغل بخواهد هل بدهد این نیروهایی که به ماشین وارد میشود همه کار است و فعالیت اجتماعی حساب میشود و در این صورت که برخی مخالف یا متضاد و یا مقابل برخی دیگر هستند، قاعدتا این ماشین به حرکت نمی افتد!
اگر بناست همه افراد در جامعه رفتاری از خودشان بروز بدهند که در سایه جمع همه به کمال برسند بنابراین اگر اینجا رفتارهایی متقابل و علیه هم داشته باشند، قاعدتا جمع به کمال نمیرسد و این یک امر روشن و بدیهی است لذا جهتی که رفتار ما پیدا میکند باید یک شکل خاصی در جامعه به خودش بگیرد حالا این رفتار و هدفگذاریها ابتدا در تشکیل جامعه خودش را بروز میدهد اینکه ما یک جایی میگوییم اینها یک جمعی هستند و انسانهایی با هم دارند زندگی میکنند این انسانها به خاطر یک وجه مشترک و یک سری اهداف خیلی کلان مشترک اینجا جمع شدهاند؛ مثلا همهشان به خاطر اینکه اینجا خوش آب و هواست اینجا جمع شدهاند یا همگی به خاطر اینکه یک عقیده خاصی دارند آمدهاند اینجا مجتمع شدهاند یک جهتی در برقراری ارتباط بین این افراد در بستر جامعه شکل گرفته حالا آن وجه مشترک یا ملیت یا قومیت یا هر هدف خاصی است.
مبانی انقسامات جوامع
بعضی جوامع فقط به صرف جغرافیای خاص، ملیتی کنار هم هستند مثلا قوم اوّلی که اینجا آمدند بعد هم فرزندانشون کنار هم بودند مثلا ایران به این شکل تشکیل شد قوم خاصی کنار هم بودند با یک نژاد خاصی این نژاد خاص همینطور رشد کرده و اینجا قرار گرفته است.
اما بعضی جوامع را میبینید چیزی از حیث قومیت خاص در آنجا باعث تشکیل جامعه نشده، جامعه به این سطح فعلیاش، بلکه مهاجرت بعضی به خاطر اهداف خاص در آن منطقه باعث شده آن جامعه شکل بگیرد مثل جامعه آمریکا که یک سری افراد در آنجا بودند منتها آن باعث این جامعه خاص نشده؛ جامعه ای که الان در آمریکا میگویند این جامعه خاص به خاطر آن مهاجرتی که مثلا از اروپا و انگلستان و تبعیدیها به آنجا رفتهاند باعث شده آنجا یک شکل خاصی به خودش بگیرد و بعد هم اعلام استقلال بکند هرکه بخواهد به آنجا برود میگوید میخواهم بروم جامعه آمریکا برای یک وضع معیشتی خاص، اقتصاد خاص، برای یک آزادی خاص. مثلا در یک منطقه ای در خود آمریکا یکجا جمع میشوند و میگویند ما میخواهیم آزادتر باشیم از حیث جنسی و اخلاقی و ... آنجا مجتمع میشوند.
لذا آن رفتار برای انسان با توجه به اهدافی که دارد باعث میشود در جامعه خاصی قرار بگیرد این قرارگیری در جامعه خاص قاعدتا متناسب با انگیزه و هدف اولیه بود هر کس در این منطقه به این شکل قرار گرفته باشد میگویند با چه هدفی آمدی تو که میدانستی اینجا با این قاعده و با این اهداف دارد پیش میرود لذا باید اهدافت را همسو کنی با آنچه که اقتضای این جامعه خاص است.
تعریف نظام اجتماعی
این اصل که شکلگیری جوامع بر اساس روابطی است با هدف خاص، این مجتمع شدن با این شکل برای ما یک نکته را آشکار میکند و آن اینکه روابط فی مابین باید در کنار هم یک نظم و همسنخی پیدا بکند؛ آن هم بر اساس یک الگو و یک مدیریت خاص برای رسیدن به آن اهداف خاص که این را یک نظام اجتماعی میگویند و این تعریف برای نظام اجتماعی کاملا بدیهی و روشن است.
نظام اجتماعی یک انسجام و هماهنگی دارد یک هدف مشترک دارد و یک مدیریت خاص آن را رهبری میکند تا به این اهداف برسد در این بین اجزای خاصی وجود دارد که هر کدام کارکردی دارند و بنا است همه این اجزای خاص با کارکردی که دارند به سمت همان هدف پیش بروند؛ این برای همه جوامع است.
رابطه نظام اجتماعی با نظام سیاسی
این نظام اجتماعی یک نظام پایه است برای یک نظام بسیار کلانتر که نظام جامعه ما را به سمت آن نظام خاص دیگر سوق میدهد؛ یعنی ما یک نظام اجتماعی داریم و یک نظامی که بناست بر این نظام اجتماعی رهبری کند.
آن نظام رهبر چیست؟ آن نظامی که از آن صحبت میکنیم، به نظام سیاسی منتهی میشود چون ما «سیاست» را تدبیر امور بر اساس هستها و نیستهای اجتماعی برای رسیدن به مصالح واقعی جمعی و کمالات جمعی تعریف کردیم، حالا این اجتماع یک سوال دیگر برای خودش پیش میآورد که من تا به حال یک فرد میدیدم با یک اجتماعی(فرد یک اثر بیرونی دارد ) بعد از این اثر بیرونی رسیدیم به مجتمع که اینها روابطی است که با همدیگر میخواهند به یک اهدافی برسند حالا سوال یک مقدار کلانتر میشود؛ آیا این نظام اجتماعی هم میتواند مکلف باشد؟ میتواند سوال بپرسد؟
جامعه مکلف در احکام حکومتی
میشود از دو جهت به سوال بالا نگاه کرد؛ بعضیها اینگونه پاسخ دادند که مکلف همان «افرادند» و ما حقیقت جدایی نداریم به عنوان «جامعه» و جامعه به عنوان یک نظام وجود ندارد تا بخواهیم از آن سوال بپرسیم این یک دیدگاه به جامعه است.
از طرفی بعضیها هم گفتند برای یک جامعه میشود یک حقیقت مستقلی در نظر گرفت و آن را مکلف قرار داد که حالا از تکلیف این اجتماع سوال بپرسیم.
البته میشود بین دو قول جمع کرد که بگوییم؛ درست است که ما نظام به معنای یک حقیقت جدای از افراد نداریم مثلا بگوییم ما بیست نفر افراد این جامعه هستیم و حیات داریم و نفر بیست و یکمی، خود «جامعه» است؛ اما این نظام اجتماعی را به عنوان یک شکل جدید و ترکیبی از رفتار افراد میتوانیم حساب بکنیم اینکه انسان وقتی در حوزه رفتار فردیاش هست از خودش یک سری واکنشها و رفتارها بروز میدهد اما وقتی او را در مجتمع میبینیم رفتار خاص دیگری بروز میدهد و اقتضائات جدید هم دارد این را همه اذعان میکنند که در جمع بودن اقتضائات جدیدی دارد.
عام مجموعی بودن جامعه
من به عنوان مکلف میتوانم سوال بپرسم به عنوان یک انسان اول و بعد به عنوان یک مکلف که من که میخواهم به کمال برسم در سایه اجتماع الان نسبت به این اقتضاء جدید که به کمال من هم گره خورده باید چه رفتاری از خودم بروز بدهم؟
وقتی میشود این سوال را پرسید میتوانم حتی کلانتر از این هم سوال بکنم که بعضی از این اقتضائات جوری است که باید همه با هم این کار را انجام بدهند میتوانیم با هم بپرسیم ما همه با هم چه باید چکار بکنیم؟ که در تعبیر فنی و علمیاش ما به عنوان عام مجموعی مخاطب این سوال قرار میگیریم چرا که چنانچه میدانید عام مجموعی با عام استقرائی و افرادی تفاوتش در این بود که در عام مجموعی فعل همه شما یکی است و شما یک واقعیت بیرونی دارید و یک تکلیف و یک ثواب و یک عقابی بر جمع مترتب میشود.
ارکان اجتماع
من به عنوان مکلف میتوانم این سوال را بپرسم که اینجا و در محیط جامعه این فعلیتی که پیدا شده است و این فعل من که شکل و اقتضاء جدید پیدا کرده است و خصوصیتش این است که مجموع افراد جامعه باید به این بپردازند؛ وظیفه من در قبال جامعه چیست و چه باید بکنم؟
همین جا باید جهاتی که فرد با جامعه ارتباط پیدا میکند به عنوان پرسش اولیه او مطرح باشد که وقتی رسیدیم به مجتمع چه اقتضائاتی پیدا میشود؟
و سوال نخستین انسان مکلف در جامعه این میتواند باشد که این نظام اجتماعی اقتضائات اولیهاش چیست؟ اقتضائاتی که برای جامعه ارکان آن را تشکیل میدهند، کدامند؟
1.نظم
2.امنیت
3.صحت و سلامت
4.اقتصاد
بررسی اقوال در ارکان حکومت
1.نظم
یکی از ابتداییترین ارکان هر مجتمعی "نظم داشتن و امن بودن" آن جامعه است، عنوان مقابل این دو "هرج و مرج" می باشد، لذا در تعریف حکومت بعضیها وظیفه حکومت را ایجابی تعریف کرده اند به اینکه برقراری نظم و امنیت در جامعه بکند و برخی در گفتارشان از جهت سلبی به حکومت و سیاست نگاه کردهاند به اینکه حکومت باید باشد تا هرج و مرج در جامعه نباشد.
هر چند ظاهر این دو قول یکی است ولی در یک نگاه دقیقتر از دو جهت متفاوت هستند یعنی میشود به وجه کمال آنها نگاه کرد تا بگوییم اینکه هرج و مرج نباشد یا اینکه نظم باشد این دو متفاوتند و ظاهرا عدم هرج و مرج یک پله قبل از نظم میباشد و نظم داشتن خودش مراتب دارد و نظم، یک طیفی است از رفتار مکلفین که یک جا میگویند هرج و مرج نیست و یک وقتی میگویند نظم هم هست این دو با هم متفاوت است.
2.امنیت
هر کسی باید اول بقاء داشته باشد تا به کمال برسد هر کسی که بخواهد بقاء داشته باشد امنیت هم در ضمن خودش باید داشته باشد.
در نظام اجتماعی نظم و امنیت باید باشند تا بقاء داشته باشیم و بتوانیم حیات اجتماعی داشته باشیم؛ لذا بعضی تعالیم در فقه هستند که به ما میگویند حرمت اختلال نظام یک اصل اساسی است؛ شما یک حداقلهایی برای خود نظام دارید فارغ از اینکه این نظام بخواهد برسد به حکومت اسلامی یا حکومت دیگری روی کار باشد، اینجا مهم این است که بعضی چیزها برای اصل بقای جامعه مطرح است و این بقا باید باشد تا به کمال برسیم.
توجه به حفظ نظام در رفتار اهل بیت علیهم السلام
بعضی از رفتارهایی که در حوزه صدر اسلام در سیره ائمه معصومین میبینیم ناظر به بقای همین حیات اجتماعی است.
باید اجتماع اسلامی داشته باشیم تا با حکومتی ولو ادنی بتوانیم به کمال برسیم لذا رفتاری که از امیرالمومنین(ع) در صدر اسلام بروز کرده است یک مرتبه اش برای مرتبه حفظ نظام اسلامی است.
چون اگر نظام اسلامی نباشد رشد اسلامی هم نخواهد بود فارغ از اینکه چه حکومتی سر کار باشد جور باشد یا عدل.
لذا امیرالمومنین(ع) اینکه صبر فرمودند یک جهتش این است که من اگر صبر نمیکردم با توجه به تهدیدات خارجی و مشکلات منافقین داخلی و کفار این اجتماع اسلامی که تازه در مدینه پیامبر شکل گرفته بود و در حال رشد بود از هم پاشیده میشد و مردم به اعقاب جاهلیت بر میگشتند چون اینها نسبت به جاهلیت قریبالعهد بودند و تازه از جاهلیت به اسلام روی آوردهاند و من اگر بخواهم اینجا آن حق را اعمال بکنم که «حکومت کامل» است و حکومت اصل و حق اسلامی است چون که توان و قدرت و یار و یاورش را ندارم لذا نمیتوانم آن را اقامه بکنم لذا صبر کردم و اگر صبر نمیکردم مجتمع اسلامی نبود.
3.صحت و سلامت
بعد از نظم و امنیت، صحت و سلامت را هم میشود اضافه کرد یعنی صحت هم از امور ابتدایی محسوب میشود، اینجا خیلی وقتها میتوان قیاس به شخص کرد که در مورد نظام زندگی فردی نیز نظم و امنیت رتبه اول را دارد و اشخاص بعد از اصل بقاء سراغ صحت میروند.
کسی که اصل وجودش در خطر است و در پرتگاه میافتد دنبال زخمی نشدن دست نیست و میگوید من باید باشم و دستم هم زخمی شد اشکال ندارد، من خودم را نگه دارم که از پرتگاه نیفتم بعد آن وقت فکر سلامتیام را میکنم. کسی که در بیابان و از فرط گرسنگی در حال اضطرار است، نمیگوید این غذایی که هست فاسد شده است و نباید این را بخورم! چون در حال مرگ هستم و چیزی برای خوردن ندارم بگذار خودم را حفظ بکنم از این غذا هر چی که هست و اگر هم به مرضی مبتلا شدم بعد فکر درمانش را میکنم. عین همین در مورد اجتماع هم صادق است یعنی نظام اجتماعی در فضای اول نظم و امنیت احتیاج دارد و در وجهه بالاتر و بعدتر سراغ صحت میرود.
معنی صحت با مبنای اسلام
در فضای اسلام «صحت» معنی عامی دارد یعنی صحت را در نظام اجتماعی اسلامی صحت جسم و روح با هم میدانیم، این دقیقا از ممیزات فرهنگی و فلسفی ماست؛ ما در فضای اجتماعی گرچه در حوزه امنیت هم امنیت را به هر نحوی قبول نداریم؛ یعنی نمیگوییم به یک عده ظلم هم اگر بشود مهم نیست، انجام میدهیم تا امنیت حفظ بشود. این سبک در حوزه امنیت را ما نه در فقه اسلامی و نه فقه سیاسی اسلام، نداریم.
4. اقتصاد
غیر از صحت و سلامت سراغ رفتارهای دیگر اگر برویم فقه سیاسی اسلام وقتی رفتار را برای انسان ترسیم میکند میگوید وابسته به این اقتصاد و معیشت هم هست. آن زمانی که فرد در جنگل و بیابان تنها میخواست رفع نیاز بکند او به اندازه خود از طبیعت برداشت میکرد اما وقتی انسانها مجتمع شدند اگر هر کسی بخواهد به هر نحوی نیازهای اقتصادی اش را از جامعه برآورده بکند باعث میشود این مجتمع دیگر مجتمع نشود چون مجتمع اقتضاءاش این بود که همه بتوانند در یک سطحی به کمال برسند و کمال هم همه امور از مادیات تا معنویت را دربرمیگیرد.
سایر اقتضائات جامعه
وقتی انسان در این اقتضاء آمد شکل حکومتی و اجتماعی به خودش میگیرد اما وقتی در جنگل بود هر کار میخواست انجام میداد و هر جور میخواست میگشت حالا آمده در مجتمع زندگی بکند، اگر بنا باشد هر جور بگردد حتی در خود پوشاکش دچار مشکل میشود به علاوه آن فضا و جامعه ای که فرهنگ خاصی در نوع پوشش دارد نیز دچار مشکل میشود، این در حوزه اقتصاد و حوزه فرهنگ بود.
معنی واجب و حرام در فقه حکومتی
این در حوزه روانی نیز هست این که هر فردی راه خودش را تنها میرفت و در جنگل از هر جهت میخواست میرفت؛ اما وقتی مجتمع شدند راه رفتن و جابجایی مکانی هم اقتضاء خاصی پیدا کرد و این قوانین راهنمایی رانندگی به وجود آمدند، این اقتضاء مجتمع است، فلذا در این تعابیری که بعضی احکام را حتی احکام خرد را امام و مقام معظم رهبری هم حکومتی میدانند و هم واجب و حرام شرعی حساب میکنند، این دقت برای همین جاست که در عرصه مجتمع انسان میخواست با این رفتار به کمال برسد این رفتار را مناسب با کمال جامعه میخواستم ترسیم بکنم دیدم اقتضائات خاصی پیدا کرد سوال کردم از فقه که من این اقتضائات را چگونه باید انجام بدهم؟ و اینجا واجب و حرام اجتماعی پدیدار شده است؛ یکی از اقتضائات جامعه همین مسائل نقل و انتقال مکانی است و این برای هر مجتمعی هست، اینجا میگوییم یک وجه اشتراکی بین همه جوامع است و مانعی ندارد که باشد. مستشکلین میگویند پس برای چه واژه واجب و حرام بر روی اینها گذاشتید؟ میگوییم موقعی که این رفتار در مجموع بناست مجتمع را به کمال برساند اسم واجب یا حرام در فقه حکومتی به خود میگیرد.
مستحب و مکروه و مباح در فقه حکومتی
رفتارهای اجتماعی برای عدم اختلال نظام با کمال تناسب دارند و لذا یا واجب یا حرام یا مستحب یا مکروه میباشند، یعنی ما حوزه مستحبات و مکروهات اجتماعی هم داریم.
هستها و نیستهایی که در عرصه اجتماعی با توجه به اقتضائات اجتماعی با کمال انسان تناسب دارد، یک جا مصلحت ملزمه دارد میشود واجب، یک جا این مصلحت رجحان دارد میشود مستحب.
وقتی مکلف سوال میپرسد میخواهد وضعیت خودش را با کمال ببیند. چه زمانی میگویند «مکلف»، موقعی که بخواهد آن کمالی را که هست با توجه به عوامل شارع انجام بدهد یک موقع خودش انجام میدهد برای اینکه به مجتمع برسد و یک نظمی داشته باشد خوب است که این کار را انجام بدهد همین را برسیم در حوزه رفتار اجتماعی پشت چراغ قرمز یا اینکه چیزی از مشروبات نخورد میگویند لازم است برای آن قانون وضع کنند که اگر مشروب خوردی پشت ماشین نشستی تو را تنبیه میکنیم. این یعنی رسیدیم به آن مصلحت و مفسده ملزمه.
یعنی موقعی که انسان مکلف در فضای حاکمیت فقه سیاسی اسلام همین را انجام میدهد و طبیعتا از شرع میپرسد که این اقدام او درست است یا نه؛ واجب و حرام و مکروه و مستحب سیاسی ایجاد میکند، حتی بعضی چیزها را ممکن است رجحان و عدم رجحانی برایش نباشد میشود مباح. پس در حوزه فقه سیاسی «مباح» هم داریم مثلا پارک رفتهایم حکومت میگوید میخواهی این کار را بکن یا آن کار را انجام بده، بر عهده خودت است.
حامد حسن زاده:907/328/ر