vasael.ir

کد خبر: ۳۰۶۳
تاریخ انتشار: ۲۳ شهريور ۱۳۹۵ - ۱۴:۲۶ - 13 September 2016
در پنجاه و نهمین درس خارج آیت الله جوادی آملی مطرح شد:

ولایت پدر و جد پدری مطلقا بعد از بلوغ مولی علیه ساقط است

پایگاه اطلاع رسانی وسائل ـ آیت الله جوادی آملی در جلسه پنجاه و نهم درس خارج فقه نکاح، روایات مربوط به اولیای عقد و همچنین روایات در تعارض با آنها را مورد بررسی قرار داد و نحوه جمع بندی فقها و اشکالات وارد بر آن ها را تشریح کرد.

به گزارش خبرنگارسرویس حقوق پایگاه اطلاع رسانی فقه حکومتی وسائل، آیت الله جوادی آملی صبح چهارشنبه، بیست و ششم اسفند ماه 1394 در جلسه پنجاه ونهم  درس خارج فقه در مسجد اعظم، در ادامه مباحث عقد نکاح، بیست وسه روایت را در مورد اولیای عقد که دلالت بر استمرار ولایت اب و جد داشتند  تشریح کرده و در جمع بندی روایات معارض با آن ها فتوای مرحوم آقا ضیاء و نائینی واشکال شیخ انصاری و جمع بندی دیگر فقها را بررسی کرد و گفت:  در بین فقهایی که تعارض را حل کرده اند فتوای مرحوم  محقق  که ولایت را مطلقا از اب و جد ساقط می کند بهترین اقوال است و این جمع بندی را مرحوم محقق در متن شرایع آورده است .

آیت الله جوادی آملی در مورد استمرار ولایت اولیای عقد و روایاتی که در تعارض با استمرار ولایت هستند در ابتدا به حل تعارض مرحوم آقا ضیاء اشاره کرد و گفت: در بین متأخرین نظر شریف مرحوم آقا ضیاء(رضوان الله علیه) این است که از این روایات معارض کاملاً استفاده می شود که دختر وقتی بالغ شد تحت ولایت أب و جدّ نیست و اگر آن روایات نسبت به بالغ اطلاق داشته باشد حمل بر استحباب می‌شود که یک احتیاط استحبابی است.

وی در این مورد افزود: فرمایش مرحوم آقای نائینی(رضوان الله علیه) هم همین است که پدر و جدّ پدری نسبت به بالغه ولایت ندارند و اگر احتیاط استحبابی خواستند بکنند عیب ندارد.

استاد درس خارج حوزه علمیه قم به راه حل دیگری برای حل تعرض اشاره کرد و بیان داشت: یکی از راه حل ها حمل بر شرکت است، این حمل بر شرکت یا «بالقوّة» یا «بالاحتیاط اللزومی» و یا «بالاحتیاط الاستحبابی» است؛ سه وجه در این تشریک مطرح است. بعضی‌ها قائل‌اند که حتماً باید بین دختر و پدر یا جدّ پدری شرکت باشد و هر دو اذن بدهند یعنی فتوای آنها شرکت است.

 برخی‌ها بر آن هستند که احتیاط واجب تشریک است و دیگر فتوا نمی‌دهند، بلکه احتیاط وجوبی می‌کنند. برخی‌ها مثل مرحوم آقای نائینی و مثل مرحوم آقا ضیاء(رضوان الله علیه) و این‌گونه از افراد تشریک استحبابی دارند؛ یعنی مستحب است که پدر شرکت کند و دختر از پدر اذن بگیرد، احتیاط استحبابی می‌کنند.

حضرت آیت الله جوادی به جمع بندی فقهایی که بین عقد دائم و عقد انقطاعی فرق گذاشتند اشکال شیخ انصاری را در این قسمت مطرح کرد واظهار داشت: شیخ انصاری می فرمایند فقهایی که بین عقد دائم و منقطع فرق گذاشته اند و در عقد دائم استمرار ولایت را معتبر دانسته و در عقد منقطع آن را ساقط می دانند این اصلاً با غیرت سازگار نیست.

وی اضافه کرد: شیخ انصاری می فرماید چطور شما حاضر شدید که دختر بدون اذن پدر برای این و آن عقد موقت بشود؟ اگر در عقد موقت اذن نخواهد یقیناً در عقد دائم اذن نمی‌خواهد. کدام غیرت است که آن را اجازه می‌دهد؟ و این را اجازه نمی‌دهد که اگر دختر خواست عقد موقت بشود آزاد است؛ اما اگر خواست عقد دائم بشود حتماً باید اذن بگیرد! می‌فرماید این چه جمعی است؟! این با کدام غیرت سازگار است؟! با کدام عرف سازگار است؟! با کدام بنای عقلاء سازگار است؟! جمع باید به هر حال عرفی باشد.

وی در پایان جمع بندی ها گفت: راهی را که مرحوم محقق ذکر کرده که سقوط ولایت است مطلقا که در متن شرایع فرمودند، این قول «اقوی الاقوال» در بین اقوال هفت‌گانه است. چون قول به استمرار ولایت تام نیست، قول به فرق بین دائم و منقطع و منقطع و دائم که دو قول بود و دو تفصیل بود هیچ کدام تام نیست، تفصیل بین أب و جدّ هم تام نیست، برای اینکه روایاتی که درباره جدّ بود ولایت جدّ را اُولی از ولایت پدر دانستند، تفصیل بین أب و جدّ هم تام نیست؛ همچنین تفصیل بین دائم و منقطع هم تام نیست.

آیت الله جوادی آملی با رد اقوال دیگر در مورد تشریک بیان داشت: تشریک «فی الجلمه» تام است نه «بالجمله»؛ تشریک به این نحو است که این دختر بالغه مستقل است، احتیاط آن است که از پدر اذن بگیرد؛ حالا این چون احتیاط است و فتوا نیست، موارد فرق می‌کند؛ در بعضی از موارد مثل ایلات، عشایر، قبایل و اقوام که اینها زندگی شان به پدرسالاری و مادرسالاری و قبیله بودن است، یک ننگی است که دختر بدون اذن پدر ازدواج بکند، این بر آن موارد ممکن است که یا تشریک باشد اصلاً، یا احتیاط وجوبی باشد؛ اما در یک فضایی است که دانشگاهی‌ هستند، رفت و آمد دارند و بالغه هستند، هوش و درایت این تحصیل کرده از پدر و مادر اگر بیشتر نباشد کمتر نیست، در اینجا احترام خانوادگی ایجاب می‌کند که اذن بگیرد؛ حالا یا احتیاط لزومی یا احتیاط استحبابی و به هر تقدیر این حکم تکلیفی است نه حکم وضعی.

وی در پایان درس با اشاره به اینکه ما باید از خواب غفلت برخیزیم و از تمام مظاهر الهی برای رسیدن به حضرت حق استفاده کنیم افزود: برهان قرآن کریم این است که ما دوتا کار می‌کنیم: یکی اینکه این خوابیده‌ها را بیدار می‌کنیم، یکی اینکه مرده‌ها را زنده می‌کنیم. این درخت‌ها در زمستان خوابند، بهار که شد بیدار می‌شوند. وقتی بیدار شدند آب می‌خواهند غذا می‌خواهند؛ وقتی خواستند غذا بخورند آب اطرافشان، خاک اطرافشان، کود اطرافشان جذب ریشه‌ها می‌شود، همین خاکِ مرده خوشه و شاخه میوه می‌شود، لذا فرمود در بهار نگاه کنید که ﴿أَنَّ اللَّهَ یُحْیِی الأرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا﴾ نه «یوقد النامیه بعد نومها»، بله درخت که مرده نبود، بلکه درخت خوابیده را بیدار کرد؛ اما این خاک مرده را زنده کرد. فرمود این خاک مگر مرده نیست؟ ما این مرده را زنده کردیم، نه اینکه درخت را زنده کردیم! درخت که زنده بود، منتها خواب بود بیدارش کردیم، ﴿أَنَّ اللَّهَ یُحْیِی الأرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا﴾ این دوتا کار را خدا می‌کند. به هر حال هم غفلت ما باید به یقظه و بیداری تبدیل بشود و هم آن مرگی که داریم به حیات تبدیل بشود .

 

 

در ادامه نظر شما را به متن تقریر درس 59 نکاح ایت الله جوادی آملی جلب می کنم

 

 

خلاصه درس گذشته

منشأ اختلاف اقوال در اولیای عقد/ احتیاط صاحب عروه در اولیای عقد /دلائل روایی شیخ انصاری در مورد استقلال اب و و جد در ولایت / طریقه اجتهاد در مسائل فقهی / فرق تربیت با ولایت / عدم معارض بودن روایات اولیای عقد در صبی و صبیه  / فرق احتیاط در فتوا با فتوا به احتیاط دادن / روایت مرحوم صدوق معارض با روایات اولیای عقد /روایت حمید بن زیاد / فرق بین ثیب و غیر ثیب/  معیار ثیب در اولیای عقد در روایت امام صادق (ع) /  اثبات استقلال اب با روایت حسین بن سعید / مفهوم روایت امام صادق (ع) در مورد دختر ثیب /قول تشریک و استقلال در روایت عبیدبن زراره / اثبات اذن پدر در روایت ابن بکیردر مورد دختر عدم ثیب  / اثبات ولایت پدر از روایت محمد بن یحیی / اثبات استقلال پدر با روایت شیخ طوسی /استمرار ولایت اب بعد ازمردن/ عدم فضولی بودن ولایت اب با روایت مرحوم کلینی /تکلیف مبلغ النساء / معیار باکره بودن در روایت مرحوم صدوق / استمرار ولایت اب بعد از بلوغ/ عدم ولایت پدر بعد از بلوغ با روایت مرحوم شیخ طوسی / عدم ولایت دایی و عمو

 

خلاصه درس امروز

اقوال در اولیای عقد / معنای احتیاط در اولیای عقد / دلالت 23 روایت بر ولایت اب / طریقه جمع روایات معارض در اولیای عقد / دیدگاه مرحوم آقا ضیاء در حل تعارض روایات اولیای عقد / فتوای مرحوم نائینی در مورد اولیای عقد / حمل بر شرکت برای جمع روایات معارض در اولیای عقد / اشکال شیخ انصاری به حل تعارض فقها در روایات / معنای مقلب القلوب / کمال نظام جهان / معنای سوگند خداوند / عقلانی بودن حیات پیامبر / معنای یقظه /  واجب بودن تبدیل غفلت به یقظه  / فرق ثیب و ثیبه / بهترین جمع راه حل مرحوم محقق در شرایع/ طریقه جمع بین روایات متعارض / عدم شراکت اذن پدر در عقد نکاح در روایت شیخ طوسی / روایت علی بن ابراهیم / استقلالیت ثیب در عقد نکاح /  بقا عقد قبل و بعد از بلوغ  / ضرورت به شرط محمول و معنای جایز در روایت / مجرای حکم در احتیاط

 

مقدمه

اقوال در اولیای عقد

مطلبی را که مرحوم محقق در متن شرایع عنوان کردند این بود که اولیاء پنج نفرهستند: پدر، جدّ، وصیّ پدر و وصیّ جدّ، حاکم شرع و مولا نسبت به عبد و أمه. بعد از طرح مسئله فرمودند که اگر فرزند؛ چه دختر و چه پسر نابالغ باشند، تحت ولایت أب و جدّ أبی هستند و اگر بالغ و ثیّب باشند، از ولایت خارج می‌شوند و اگر پسر باشد از ولایت خارج می‌شود؛ اما درباره دختر همین که بالغ شد، آیا از ولایت خارج می‌شود یا ولایت أب و جدّ استمرار دارد؟ پنج قول را مرحوم محقق در شرایع ذکر کردند،[1] دو قول دیگر بعداً اضافه شد که جمعاً هفت قول می‌شود. بعضی‌ها هم که مسئله برایشان خوب روشن نشد مردّد هستند و احتیاط می‌کنند که می‌شود هشت نظر.

 

معنای احتیاط در اولیای عقد

 آن اقوال هفت‌گانه و آن احتیاط هشتم عبارت از این بود که یا ولایت پدر و جدّ استمرار دارد «بالقول المطلق»، یا ساقط است «بالقول المطلق»، یا تشریک است بین دختر و پدر، یا فرق است بین دائم و منقطع و منقطع و دائم که دو قول است؛ یک قول این است که در دائم ولایت است و در منقطع نیست، قول دیگر اینکه در منقطع ولایت است و در دائم نیست که قائل آن روشن نشد و فرق است بین أب و جدّ که بعضی‌ها خواستند بگویند پدر ولایت دارد؛ ولی جدّ ولایت ندارد و قول هفتم هم این است که کل واحد از دختر و پدر ولایت مستقل دارند. هشتمین هم تردید است، مثل مرحوم آقا سید محمد کاظم[2] و خیلی از فقهاء که برایشان روشن نشد، می‌فرمایند احتیاط در مسئله این است که هر دو اذن بدهند.

 

دلالت 23 روایت بر ولایت اب

منشأ این آرای هفت‌گانه از یک سو و احتیاطی که هشتمین وجه است از سوی دیگر، اختلاف اخباری است که در این باب آمده است، اجماعی در کار نیست. نقدی که مرحوم شیخ انصاری دارند، استقصائی که ایشان کردند و شاید قبل از ایشان دیگران هم کردند، 23 روایت دلالت می‌کند بر استمرار ولایت أب و جدّ و چندتا روایت هم معارض هستند.[3] این روایت‌های معارض را ما حمل بکنیم بر ثیّب؟ قهراً کسی که باکره است همچنان تحت ولایت أب و جدّ است. اگر حمل بر ثیّب بکنیم این تصرف در ماده است و اگر حمل بر ثیّب نکنیم، تقیید نکنیم، تصرّف در هیئت بکنیم؛ یعنی مستحب است که دختر از أب و جدّ اجازه بگیرد. این امری که شد، حمل بر استحباب بشود نه بر لزوم. پس الآن دو مطلب را باید طرح بکنیم.

 

طریقه جمع روایات معارض در اولیای عقد

آن روایت‌های بیست و سه‌گانه که خواندن همه آنها سخت بود، به بعضی از آن روایات در بحث‌های روزهای قبل اشاره شد. باید روایات معارض خوانده بشود، کیفیت جمع بین این دو طایفه معین بشود که آیا باید در ماده تصرّف بکنیم یا در هیئت؟ یعنی در ماده آن روایات بیست و سه‌گانه تصرّف بکنیم که می‌گوید وقتی که بالغ شد باز تحت ولایت هست، می‌گوییم مگر اینکه ثیّب باشد و اگر ثیّب باشد از ولایت خارج می‌شود و اگر ثیّب نباشد همچنان تحت ولایت أب و جدّ است؟ یا نه، تصرّف در ماده نکنیم، این روایت‌های معارض که می‌گویند وقتی بالغ شد نیازی به أب و جدّ نیست، حمل بر ثیّب نکنیم تا تقیید بشود آن مطلقات و در ماده آنها تصرّف بکنیم، بلکه در هیئت آنها نسبت به بالغ تصرّف بکنیم و بگوییم نسبت به بالغ اذن مستحب است، نه واجب و نه لازم. این راه‌های حلّی که شده است.

 

دیدگاه مرحوم آقا ضیاء در حل تعارض روایات اولیای عقد

در بین متأخرین نظر شریف مرحوم آقا ضیاء(رضوان الله علیه) این است که از این روایات معارض کاملاً می‌شود استفاده کرد که دختر وقتی بالغ شد تحت ولایت أب و جدّ نیست و اگر آن روایات نسبت به بالغ اطلاق داشته باشد حمل بر استحباب می‌شود که یک احتیاط استحبابی است.[4]

 

فتوای مرحوم نائینی در مورد اولیای عقد

فرمایش مرحوم آقای نائینی(رضوان الله علیه) هم همین است که پدر و جدّ پدری نسبت به بالغه ولایت ندارند و اگر احتیاط استحبابی خواستند بکنند عیب ندارد.[5]

 

حمل بر شرکت برای جمع روایات معارض در اولیای عقد

یکی از حمل‌ها همین است که ما حمل بر شرکت بکنیم، این حمل بر شرکت یا «بالقوّة» است یا «بالاحتیاط اللزومی» است و یا «بالاحتیاط الاستحبابی» است؛ سه وجه در این تشریک مطرح است. بعضی‌ها قائل‌اند که حتماً باید بین دختر و پدر یا جدّ پدری شرکت باشد و هر دو اذن بدهند که یکی از اقوال هفت‌گانه بود که تشریک است به عنوان فتوا. برخی‌ها بر آن هستند که احتیاط واجب تشریک است و دیگر فتوا نمی‌دهند، بلکه احتیاط وجوبی می‌کنند. برخی‌ها مثل مرحوم آقای نائینی و مثل مرحوم آقا ضیاء(رضوان الله علیه) و این‌گونه از افراد تشریک استحبابی دارند؛ یعنی مستحب است که پدر شرکت کند و دختر از پدر اذن بگیرد، احتیاط استحبابی می‌کنند. تشریک سه وجه است، برای اینکه کیفیت جمع بین این نصوص برابر آرای مختلف یکسان نیست، بعضی‌ها آن اطلاقات روایات بیست و سه‌گانه را مقدم داشتند و گفتند که حتماً پدر و جدّ پدری ولایت دارند، پس روایاتی که می‌گوید دختر وقتی بالغ شد صاحب امر خودش است می‌شود تشریک به نحو فتوا. برخی‌ها به این حد نبود، این قسمت روایت معارض را مقدم داشتند، آن اطلاقات روایات بیست و سه‌گانه را مرجوح دانستند؛ ولی احتیاط را احتیاط واجب دانستند. قول سوم احتیاط مستحب؛ یعنی به این روایات معارض عمل کردند و آن اطلاقات را حمل بر استحباب کردند. آنها که آمدند حمل بر ثیّب کردند یک راه حلی است که جمع کردند، تصرف در ماده کردند نه در هیئت.

 

اشکال شیخ انصاری به حل تعارض فقها در روایات

در این قسمت که این جمع‌بندی می‌شود، یک فرمایشی مرحوم شیخ انصاری دارند، می‌فرمایند اینکه آمدند بین عقد دائم و عقد انقطاعی فرق گذاشتند این اصلاً با غیرت سازگار نیست، چطور شما حاضر شدید که دختر بدون اذن پدر عقد موقت بشود برای این و آن، در عقد موقت اذن نمی‌خواهد و در عقد دائم اذن می‌خواهد! اگر در عقد موقت اذن نخواهد یقیناً در عقد دائم اذن نمی‌خواهد. کدام غیرت است که آن را اجازه می‌دهد و این را اجازه نمی‌دهد که اگر دختر خواست عقد موقت بشود آزاد است؛ اما اگر خواست عقد دائم بشود حتماً باید اذن بگیرد! می‌فرماید این چه جمعی است؟! این با کدام غیرت سازگار است؟! با کدام عرف سازگار است؟! با کدام بنای عقلاء سازگار است؟! جمع باید به هر حال عرفی باشد. این فرمایش مرحوم شیخ انصاری است در آن کتاب نکاح در اینکه جمع بین این دو طایفه به فرق گذاشتن بین عقد دائم و منقطع این اصلاً وجهی ندارد. اگر در عقد منقطع اذن پدر شرط نیست یقیناً در عقد دائم شرط نیست؛ یعنی این دختر آزاد است با هر که می‌خواهد عقد انقطاعی بکند؛ ولی اگر زندگی تشکیل بدهد پدر باید اذن بدهد! فرمایش ایشان این است که عرف کدام عقلاء، عرف کدام متشرعه این را می‌پذیرد؟!

 

فرق ثیب و ثیبه

حالا الآن ما باید این روایات معارض را بخوانیم؛ چون بخش وسیعی از آن روایات بیست و سه‌گانه در طی این روزها خوانده شد. حالا باید این طایفه دیگر که معارض است را بخوانیم و آن شاهد جمع را هم که درباره ثیّب هست بخوانیم. دیگر «ثیّبه» نمی‌گویند، چون «ثیّب» یک وصف خاص است برای زن، این «تاء» را می‌آورند برای اینکه فرق باشد در اینکه آن موصوف مذکر است یا مؤنث، مثل «کاتبة» و «عالمة»؛ تعبیر سیوطی هم این است که «تا الفرق»؛ یعنی «تاء» برای فرق بین مذکر و مؤنث است؛ اما اگر یک صفتی مخصوص مؤنت بود؛ مثل حائض که دیگر حائضة نمی‌گویند، طالق را دیگر طالقة نمی‌گویند «أنتِ طالق»، «هی حائض»؛ اگر این «تاء» برای فرق بین مذکر و مؤنث است و این وصف مخصوص مؤنث است و مذکر به این وصف موصوف نمی‌شود که «تاء» نمی‌خواهد؛ لذا «ثیّبه» گفتن لازم نیست، «ثیّب» یعنی زنِ شوهر کرده. در روایت هم همان «ثیّب» دارد نه «ثیّبه» و اگر در آن نسخه تهذیب دارد «مَا لَمْ تُثیّب»،[6] برای اینکه فعل است و فعل، صیغه مذکر و مؤنث دارد؛ اما وصف وقتی مذکر و مؤنث دارد که موصوف آن مذکر و مؤنث باشد.

 

مجرای حکم در احتیاط

در جریان احتیاط حداکثر حکم تکلیفی است نه حکم وضعی؛ چه آنهایی که می‌گویند واجب هست و چه آنهایی که می‌گویند مستحب است، حداکثر می‌تواند احتیاط یک حکم تکلیفی باشد؛ البته همان‌طوری که تشریک سه قول بود: استقلال، احتیاط وجوبی و احتیاط استحبابی بود؛ ممکن است در نحوه احتیاط‌ها هم گذشته از حکم تکلیفی، حکم وضعی را هم لازم بدانند؛ یعنی لازم است وضعاً که اگر این کار را نکردند دوباره باید عقد بخوانند؛ ولی ظاهراً احتیاط همان حکم تکلیفی است نه حکم وضعی. پرسش: ...؟ پاسخ: احتمال عقلی نیست، بلکه احتمال عقلایی است، چون جمع باید بکنیم و جمع هم باید عرفی باشد، چون وقتی اهل بیت(علیهم السلام) به بنای عقلاء اجازه دادند که عمل بکنید، عقلاء برابر با آنچه که سیره آنهاست، سیره متشرعه این است و به امثال آن عمل می‌کنند، وگرنه دلیلی نداریم که فرق است بین عقد دائم و عقد منقطع. آنها که جمع کردند به فرق بین ثیّب و غیر ثیّب شاهد روایی دارند که می‌خوانیم؛ اما آنهایی که جمع کردند بین عقد دائم و عقد منقطع، بر اساس بنای عقلاء و عرف این کار را کردند. ایشان می‌فرمایند اگر روی بنای عقلاء یا روی بنای عرف باشد، کدام عرف است که حاضر است دخترش به اذن خودش به عقد انقطاعی هر کسی که می‌خواهد دربیاید؛ اما وقتی می‌خواهد شوهر دائم بکند باید از پدر اجازه بگیرد؟!

 

ضرورت به شرط محمول و معنای جایز در روایت

روایت‌هایی که معارض‌اند متعدّدند؛ بخشی را مرحوم آقای خوئی(رضوان الله علیه) نقل کردند و در سند آنها اشکال کردند؛[7] حالا آنها لازم نیست، بر فرض سند نداشته باشد روایات دیگر هست. روایاتی که مرحوم شیخ و دیگران اینها را به عنوان روایات معارض ذکر کردند این است: وسائل، جلد بیست، صفحه 267، باب سه از ابواب اولیای عقد نکاح، روایت را مرحوم صدوق «بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْفُضَیْلِ بْنِ یَسَارٍ وَ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ وَ زُرَارَةَ وَ بُرَیْدِ بْنِ مُعَاوِیَةَ کُلِّهِمْ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیه السَّلام» نقل کردند از وجود مبارک امام باقر؛ «قَالَ الْمَرْأَةُ الَّتِی قَدْ مَلَکَتْ نَفْسَهَا غَیْرُ السَّفِیهَةِ وَ لَا الْمُوَلَّی عَلَیْهَا تَزْوِیجُهَا بِغَیْرِ وَلِیٍّ جَائِزٌ»؛[8] زنی است که بالغه شده خودش مسافرت می‌کند، خرید و فروش می‌کند، این‌طور نیست که مسافرت زن بالغه نظیر مسافرت زن بدون اذن شوهر جایز نیست، این هم جایز نباشد بدون اذن پدر! مسافرت می‌کند، رفت و آمد می‌کند، خرید و فروش می‌کند، برای خودش خانه می‌خرد، برای خودش لباس می‌خرد، «مَلَکَتْ نَفْسَهَا»، سفیه هم نیست، او تحت ولایت کسی نیست، برای اینکه همه این امور را مستقلاً انجام می‌دهد، خودش می‌رود دانشگاه، خودش ثبت نام می‌کند، خودش زمین می‌خرد، خودش لباس می‌خرد، خودش مسافرت می‌کند، این «مَلَکَتْ نَفْسَهَا». چنین زنی که «مَلَکَتْ نَفْسَهَا» اگر بخواهد بدون اذن پدر ازدواج کند «جَائِزٌ». «مَلَکَتْ نَفْسَهَا» معنایش این نیست که «ملکت نفسها فی النکاح و غیر النکاح»، وگرنه این ضرورت «بشرط المحمول» است، نمی‌شود گفت زنی که مستقل است در نکاح، او اذن نمی‌خواهد! مثل اینکه هوای گرم، گرم است؛ هوای سرد، سرد است، این می‌شود ضرورت «بشرط المحمول»، روایت نمی‌خواهد بگوید که: «ملکت نفسها فی النکاح»، بلکه می‌خواهد بگوید که «مَلَکَتْ نَفْسَهَا» در تحصیل، در سفر، در حضر، در خرید، در فروش، در تحصیل و اینها. چنین دختری اگر بخواهد ازدواج کند بدون اذن پدر جائز است، یعنی نافذ است.

در همین باب سه درباره ثیّب آمده که شاهد جمع است، این یک طایفه ثالثه است که ثیّب اذن نمی‌خواهد. روایت دوم این باب که آن را هم مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) نقل کرده است، «عَنْ عَبْدِ الْخَالِقِ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَیه السَّلام عَنِ الْمَرْأَةِ الثیّب تَخْطُبُ إِلَی نَفْسِهَا» یک زنی است شوهر کرده، حالا خطوه کردند او را برای عقد دیگر پیشنهاد دادند، حضرت فرمود: «هِیَ أَمْلَکُ بِنَفْسِهَا تُوَلِّی مَنْ شَاءَتْ إِذَا کَانَ کُفْواً بَعْدَ أَنْ تَکُونَ قَدْ نَکَحَتْ زَوْجاً قَبْلَ ذَلِکَ»؛[9] بعد از اینکه قبلاً یک ازدواجی کرده، الآن لازم نیست کسی سرپرستی او را به عهده بگیرد، او تحت ولایت کسی نیست. این طایفه می‌تواند شاهد جمع باشد بین آن دو طایفه معارض. ظاهر آن 23 روایت این بود که ولایت پدر و جدّ پدری استمرار دارد حتی بعد از بلوغ.

روایت‌های معارضی دارد که رشیده بالغه تحت ولایت نیست. آیا این روایت‌ها را ما حمل بکنیم بر ثیّب و آن اطلاقات را حمل بکنیم بر باکره، و این طایفه‌ای که می‌گوید ثیّب آزاد است، این طایفه ثالثه را شاهد جمع قرار بدهیم که با این شاهد جمع در ماده تصرّف بکنیم یا نه؟ خواندنِ این طایفه ثالثه به این مناسبت است.

 

بقا عقد قبل و بعد از بلوغ

 پرسش: اگر قبلاً عقد شده باشد همین است؟ پاسخ: اگر قبلاً خودش عقد شده باشد و پدر عقد کرده باشد، استمرار ولایت جزء 23 روایتی بود که دلالت می‌کرد به اینکه عقد نافذ است. این عقد فضولی نیست؛ نه در حدوث فضولی است و نه در بقاء. عقد بقاء دارد، خیاری نیست؛ چه قبل از بلوغ و چه بعد از بلوغ. مطلّقه شده باشد مشمول این ثیّبه نیست.

 

روایت علی بن ابراهیم / استقلالیت ثیب در عقد نکاح

روایت چهارم باب سه آن روایت که باز مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) «عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَی عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ جَمِیعاً عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنِ الْحَلَبِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیه السَّلام» نقل کرد این است که: «قَالَ فِی الْمَرْأَةِ الثیّب تَخْطُبُ إِلَی نَفْسِهَا» حکمش چیست؟ یک زنی است شوهر کرده پدر دارد، جدّ دارد، الآن آمدند خطوه کردند و خواستگاری او آمده، او حتماً باید از پدر و جدّ پدری اذن بگیرد یا نه؟ «قَالَ هِیَ أَمْلَکُ بِنَفْسِهَا تُوَلِّی أَمْرَهَا مَنْ شَاءَتْ إِذَا کَانَ کُفْواً بَعْدَ أَنْ تَکُونَ قَدْ نَکَحَتْ رَجُلًا قَبْلَهُ»[10] شما که می‌گویید ثیّب است؛ یعنی قبلاً ازدواج کرده است، الآن دیگر تحت ولایت پدر و جدّ پدری نیست. این طایفه روایات آیا می‌توانند شاهد جمع باشند یا نه؟ شاهد جمع بین آن 23 روایت که می‌گوید ولایت أب و جدّ استمرار دارد و این طایفه روایتی که هنوز نخواندیم که دلالت دارد بر اینکه، رشیده باکره تحت ولایت پدر و جدّ نیست که البته اطلاق این روایت یک باب سه هم این را می‌رساند.

 

عدم شراکت اذن پدر در عقد نکاح در روایت شیخ طوسی

در همین باب سه روایت ده آن هم همین است، مرحوم شیخ طوسی نقل کرد: «مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ الْعَبَّاسِ عَنْ صَفْوَانَ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ حَازِمٍ» که این روایت معتبر است؛ منتها در موثّقه بودن و صحیحه بودن بین اصحاب رجال اختلاف است «عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیه السَّلام قَالَ تُسْتَأْمَرُ الْبِکْرُ وَ غَیْرُهَا وَ لَا تُنْکَحُ إِلَّا بِأَمْرِهَا»؛[11] اگر کسی خواست دختر باکره‌ای را به همسری بگیرد حتماً باید نظر او را جلب بکنند و او هرگز نکاح نمی‌شود مگر به امر خودش؛ اما ندارد به امر خودش و به اذن پدر! نکاح فقط به امر خودش است. این روایت ده باب سه دلالت می‌کند بر استقلال باکره در امر ازدواج. وقتی باکره بود، بالغه بود و ثیّب نبود می‌تواند مستقلاً نکاح بکند؛ البته بعضی از روایات هم هست که این طایفه را تأیید می‌کند. اما آن روایتی که کاملاً معارض هست یکی‌اش این بود، یک روایتی هم باب نُه هم همین است، باب نُه صفحه 284 است؛ روایت چهار آن این است: مرحوم شیخ طوسی «عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ الْعَبَّاسِ عَنْ سَعْدَانَ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عَلَیه السَّلام لَا بَأْسَ بِتَزْوِیجِ الْبِکْرِ إِذَا رَضِیَتْ بِغَیْرِ إِذْنِ أَبِیهَا»؛[12] پس معلوم می‌شود که او در ازدواج مستقل است. این هم شامل منقطع و دائم می‌شود و بکر هم هست. بنابراین این روایت باکره دلالت دارد بر اینکه این با بالغ شدن از تحت ولایت بیرون می‌آید. پرسش: آیا ممکن هست تقیّتاً صادر شده باشد؟ پاسخ: نه، وجهی ندارد، یکی از چیزهایی که گفتند بر تقیّه است این دیگر مسئله ولایت نیست، در خود ما شیعه‌ها هفت قول است. در بین آنها هم اختلاف نظر هست، در بین ما هم اختلاف نظر هست.

 

طریقه جمع بین روایات متعارض

ما چه بکنیم با این دو طایفه؟ آن 23 روایت دلالت داشت بر استمرار ولایت أب و جدّ، این چندتا روایتی که خوانده شد دلالت دارد بر اینکه وقتی که مالک خودش بود از تحت ولایت أب و جدّ درمی‌آید. آیا تصرّف در ماده بکنیم؛ مثل روایت یک باب سه را حمل بکنیم بر ثیّب و شاهد جمع هم بعضی از روایاتی که خوانده شد آن باشد؟ این تصرف در ماده است؛ یعنی آن مطلقاتی که می‌گوید دختر تحت ولایت هست همچنان به اطلاقش باقی است، این روایت‌هایی که می‌گوید اگر «مَلَکَتْ نَفْسَهَا» از تحت ولایت بیرون می‌آید حمل بر ثیّب می‌شود؛ آن‌گاه دختر رشیده بالغه تحت ولایت أب و جدّ است، این تصرف در ماده است. البته جمع بین مطلق و مقید یا جمع بین دوتا عنوان با تصرف در ماده این اُولیٰ است از حمل بر تصرف در هیئت که حمل بر استحباب بکنیم؛ لکن در خصوص مقام به تعبیر مرحوم شیخ خصیصه‌ای است که ما ناچاریم تصرف در هیئت بکنیم و آن این است که این روایت‌های مطلق را که شامل بالغه رشیده باکره می‌شود، نسبت به این قسمت حمل بر استحباب بکنیم و بقیه را حمل بر لزوم. به چه دلیل حمل بر استحباب بکنیم؟ به دلیل اینکه روایتی که می‌گوید باکره می‌تواند بدون اذن پدر ازدواج کند، این به طرح شبیه‌تر است تا به جمع دلالی! شما این را می‌خواهید چگونه حمل بکنید؟ اینکه می‌گوید باکره بدون اذن پدر می‌تواند ازدواج کند، معلوم می‌شود او مستقل است و اگر چنانچه اطلاق آن قسمت باکره بالغه را هم شامل می‌شود، حمل بر استحباب خواهد شد.

 

بهترین جمع راه حل مرحوم محقق در شرایع

بنابراین این راهی را که مرحوم محقق ذکر فرمود که سقوط ولایت است مطلقا که در متن شرایع فرمودند، این قول «اقوی الاقوال» است در بین این اقوال هفت‌گانه. قول به استمرار ولایت تام نیست، قول به فرق بین دائم و منقطع و منقطع و دائم که دو قول بود و دو تفصیل بود هیچ کدام تام نیست، تفصیل بین أب و جدّ هم تام نیست، برای اینکه روایاتی که درباره جدّ بود ولایت جدّ را اُولیٰ از ولایت پدر دانستند، چگونه شما می‌توانید این روایت مثبته را حمل بکنید بر ولایت أب و روایت نافیه را حمل بکنید بر ولایت جدّ؟ تفصیل بین أب و جدّ هم تام نیست؛ چه اینکه تفصیل بین دائم و منقطع هم تام نیست. تشریک «فی الجلمه» تام است نه «بالجمله»؛ تشریک به این نحو است که این دختر بالغه مستقل است، احتیاط آن است که از پدر اذن بگیرد؛ حالا این چون احتیاط است و فتوا نیست، موارد فرق می‌کند؛ در بعضی از موارد مثل ایلات، عشایر، قبایل و اقوام که اینها زندگیشان به پدرسالاری و مادرسالاری و قبیله بودن است، یک ننگی است که دختر بدون اذن پدر ازدواج بکند، این بر آن موارد ممکن است که یا تشریک باشد اصلاً، یا احتیاط وجوبی باشد؛ اما در یک فضایی است که دانشگاهی‌ هستند، رفت و آمد دارند و بالغه هستند، هوش و درایت این تحصیل کرده از پدر و مادر اگر بیشتر نباشد کمتر نیست، در اینجا احترام خانوادگی ایجاب می‌کند که اذن بگیرد؛ حالا یا احتیاط لزومی یا احتیاط استحبابی و به هر تقدیر این حکم تکلیفی است نه حکم وضعی.

 

درس اخلاق در مورد یقظه

حالا چون روز چهارشنبه هست و ما معمولاً در روزهای چهارشنبه بحث اخلاقی داریم و الآن مهم‌ترین مسئله اخلاقی ما همان جریان تحویل سال است. این نکته را عرض کنیم که ما در تحویل‌ حال، یک وصف به حال متعلق موصوف داریم و خیال می‌کنیم برای خود موصوف است. بنا بر هیأت سابق که آفتاب دور زمین می‌گشت، بنا بر هیأت لاحق زمین است که حرکت می‌کند و این تفاوت باعث شد حرکت از آسمان به زمین آمد و سکون از زمین به آسمان رفت، تفاوت خیلی بود! و در این تفاوت قبض و بسط در بسیاری از مسائل فلسفی کلامی فقهی و اصولی ذرّه‌ای اثر نکرد. اینکه می‌گفتند قبض و بسط، قبض و بسط، اگر یک چیزی عوض شد خیلی‌ها عوض می‌شوند؛ البته اگر یک چیزی عوض بشود مبادی آن، ملازمات آن، لوازمات آن که همراه آن هستند هم عوض می‌شود؛ اما این تحوّل خیلی است! حرکت از آسمان به زمین آمد و سکون از زمین به آسمان رفت! اما در اصل قانون حرکت هیچ فرقی نکرد. کسانی که در فلسفه به قانون حرکت و مسائل حرکت و احکام حرکت و لوازم حرکت آشنا هستند، می‌دانند ذرّه‌ای در این مسائل شش‌گانه‌ای که در حرکت مطرح است هیچ فرقی نکرد؛ نه مبدأ فاعلی، نه مبدأ غایی، نه مسافت، نه زمان، نه قوه و نه فعل هیچ فرقی نکرد.

بنابراین اینکه اگر یک جایی یک تفاوتی پیدا شد همه جا بهم می‌ریزد، این نیست. شما بحث‌های اصولی‌تان، بحث‌های فقهی‌تان می‌بینید که سر جایش محفوظ است؛ اما بله! بخش‌های که مربوط به کیفیت زمان و حرکت، کیفیت آسمان و شمس و کیفیت زمین البته فرق کرد، این خارج از حرف ما بود؛ اما حرف اصلی ما این است که اگر ما سال را اول فروردین حساب بکنیم، زمین به دور آفتاب حرکت کرد، الآن یک کسی که پنجاه سال است این خیال می‌کند که پنجاه سالش است، در حالی که پنجاه بار زمین به دور آفتاب گَشت، نه این شخص، این شخص چرا پنجاه سالش است؟ اگر فکر کودکانه است او یک کودک پنجاه ساله است، وقتی انسان پنجاه سال است که پنجاه‌تا حرف علمی داشته باشد. زمین پنجاه بار به دور آفتاب گَشت این آقا شده پنجاه سال! یا در نظر سابقی‌ها شمس پنجاه بار گَشت، این آقا شده پنجاه سال! سال آدم را، عمر آدم را، فهم او و علم او می‌سازد. این اگر پنجاه‌تا حرف علمی نفهمد که پنجاه ساله نیست. الآن هم وقتی شما یک جایی بروید بعضی از پیرمردها نشستند وقتی دارند افتخارات دوران نوجوانی و جوانی خود را ذکر می‌کنند به این شرط که هیچ حرف نزنید؛ ولی ببیند که آنها چه می‌گویند! آن یکی می‌گوید من این‌قدر می‌خوردم! آن یکی می‌گوید من این‌طور می‌زدم! آن می‌گوید من این‌قدر راه می‌رفتم! الآن هم که هشتاد سال شد یک کودک هشتاد ساله است. ما هم همین‌طور هستیم، ما باید حواسمان جمع باشد که وقتی گفتند اول فروردین سال تحویل شد ما حرکت کردیم یا زمین حرکت کرد! بله، زمین حرکت کرد و یک دورش تمام شد و این مثلاً پنجاهمین دورش است، هزار و سیصد و نود و پنجمین دور حرکت زمین به دور شمس است؛ اما ما چقدر حرکت کردیم؟!

 

معنای مقلب القلوب / کمال نظام جهان

بنابراین این «یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ»[13] یعنی همین! ای خدایی که کل این اوضاع را برمی‌گردانی، دل ما را هم برگردان! به هر حال زمین محرّک می‌خواهد. فرمود ما مسخّر کردیم، نه شمس حق دارد که از قمر جلو بیافتد، نه شب حق دارد که از روز جلو بیافتد، ﴿لاَ الشَّمْسُ یَنْبَغِی لَهَا أَن تُدْرِکَ الْقَمَرَ وَ لاَ اللَّیْلُ سَابِقُ النَّهَارِ﴾،[14] هر کدام یک نظمی دارند، ما مسخّر اینهاییم، ما محرّک اینهاییم، اینها مسخّر ما هستند، اینها متحرّک به حرکت ما هستند. ما می‌گوییم خدایا! حالا که کل نظام را داری به کمال می‌رسانی ما را هم به کمال برسان، وگرنه زمین می‌گردد تا ما عمرمان زیاد بشود یعنی چه؟! یک وقت است عمر طوری است که محور سوگند خداست، خدا به یک حقیقتی قسم می‌خورد.

 

معنای سوگند خداوند

ماها که در محاکم قضایی، در عرف، در جریان دنیا وقتی سوگند را مطرح می‌کنیم، سوگند در مقابل بیّنه است؛ یعنی مدعی بیّنه اقامه می‌کند و منکر سوگند، «الْبَیِّنَةُ عَلَی الْمُدَّعِی وَ الْیَمِینُ عَلَی مَنْ أَنْکَر»؛[15] که سوگند ما در محاکم قضایی در مقابل بیّنه است؛ اما ذات اقدس الهی که سوگند یاد می‌کند سوگندش به بیّنه است نه در مقابل بیّنه. کسی که شاهد ندارد سوگند یاد می‌کند و اگر کسی شاهد داشت نیازی به سوگند نیست؛ ولی برای تأکید به خود شاهد قَسم یاد می‌کند؛ مثلاً یک وقت است که انسان در فضای تاریک است، نمی‌داند صبح شد یا نه! روز شد یا نه! از دیگری سؤال می‌کند که آیا روز شد؟ می‌گوید بله. برای اینکه ثابت بکند که من درست می‌گویم سوگند یاد می‌کند که به قرآن سوگند یا به فلان کس سوگند یا به فلان چیز سوگند که صبح شده است؛ اما وقتی که روز است و انسان آفتاب را می‌بیند بعد بگوید به این آفتاب قَسم الآن روز است، این یعنی چه؟ یعنی من دارم به شاهد قَسم می‌خورم، به بیّنه قَسم می‌خورم. سوگندهای الهی به بیّنه است نه در مقابل بیّنه.

 

عقلانی بودن حیات پیامبر

ذات اقدس الهی به عمر پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلّم) قَسم خورد، فرمود: ﴿لَعَمْرُکَ﴾؛ قَسم به عمر تو، به حیات تو، اینها بی‌راهه می‌روند، برای اینکه حیات تو حیات عقلانی است ﴿لَعَمْرُکَ إِنَّهُمْ لَفِی سْکْرَتِهِمْ یَعْمَهُونَ﴾؛[16] اینها مستانه می‌روند، برای اینکه معیار تو هستی، تویی که عقل هستی، عاقل هستی، سیرت عقلانی است، به سیره عقلانی تو قَسم که اینها بی‌عقل‌اند! ﴿لَعَمْرُکَ﴾، این «لام»، «لام» قَسم است و چون کلمه «عُمر» با ثقل و دشواری ادا می‌شد این ضمّه، و در سوگندها این کلمه تکرار می‌شود، این کلمه تبدیل شده به فتحه، ﴿لَعَمْرُکَ إِنَّهُمْ لَفِی سْکْرَتِهِمْ یَعْمَهُونَ﴾؛ عامیانه و غافلانه و خاطئانه راه می‌روند؛ تو که عقل ممثَّل هستی، تو که عاقل هستی، تو که سیرت عقلانی است، قَسم به عقلانیت تو اینها بی‌عقل‌اند. این سوگند به بیّنه است نه در قبال بیّنه.

 

معنای یقظه /  واجب بودن تبدیل غفلت به یقظه

ما هم باید همین‌طور باشیم، جامعه ما هم باید همین‌طور باشد؛ البته آن صله رحم‌ها و آن دید و بازدیدها و آن تنبّه هست، آن تنبّهات بهاری هم هست که «إِذَا رَأَیْتُمُ الرَّبِیعَ فَاکْثِرُوا ذِکْر النُّشُورَ».[17] برهان قرآن کریم این است که ما دوتا کار می‌کنیم: یکی اینکه این خوابیده‌ها را بیدار می‌کنیم، یکی اینکه مرده‌ها را زنده می‌کنیم. این درخت‌ها در زمستان خوابند، بهار که شد بیدار می‌شوند. وقتی بیدار شدند آب می‌خواهند غذا می‌خواهند؛ وقتی خواستند غذا بخورند آب اطرافشان، خاک اطرافشان، کود اطرافشان جذب ریشه‌ها می‌شود، همین خاکِ مرده می‌شود خوشه و شاخه و میوه؛ لذا فرمود در بهار نگاه کنید که ﴿أَنَّ اللَّهَ یُحْیِی الأرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا﴾[18] نه «یوقد النامیه بعد نومها»، بله درخت که مرده نبود، بلکه درخت خوابیده را بیدار کرد؛ اما این خاک مرده را زنده کرد. فرمود این خاک مگر مرده نیست؟ ما این مرده را زنده کردیم، نه اینکه درخت را زنده کردیم! درخت که زنده بود، منتها خواب بود بیدارش کردیم، ﴿أَنَّ اللَّهَ یُحْیِی الأرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا﴾ این دوتا کار را خدا می‌کند. به هر حال هم غفلت ما باید به یقظه و بیداری تبدیل بشود و هم آن مرگی که داریم به حیات تبدیل بشود که ﴿اسْتَجِیبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمْ لِمَا یُحْیِیکُمْ﴾[19] در همان «خصائص النبی» در همین بحث نکاح از تذکره مرحوم علامه خواندیم که نظر شریفشان هم این بود که اگر کسی مشغول نماز است ـ حالا بفرمایید نماز استحبابی ـ پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) او را صدا زد، او می‌تواند نمازش را قطع بکند و خدمت حضرت برود که ﴿اسْتَجِیبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمْ لِمَا یُحْیِیکُمْ﴾، به مناسبت آن حدیثی که کسی داشت نماز می‌خواند حضرت او را صدا زد و او نمازش را ادامه داد بعد از نماز آمد خدمت حضرت، حضرت فرمود که من صدا زدم چرا نیامدی؟ عرض کرد که من داشتم نماز می‌خواندم! حضرت این آیه را خواند، فرمود: دعوت پیغمبر با دعوت دیگران فرق دارد، من که گفتم بیا، نماز را قطع می‌کردی و می‌آمدی بعداً نماز را می‌خواندی.[20] این مخصوص پیغمبر است.

غرض این است که اجابت این دعا هست که ـ إن شاء الله ـ امیدواریم خدا بهره همه ما، دولت و ملت و مملکت ما بکند. 424/907/س

 

پاورقی: 

[1] شرائع الاسلام فی المسائل الحلال و الحرام(ط-اسماعیلیان)، المحقق الحلی، ج2، ص220 و 221.

[2] العروة الوثقی-جامعه المدرسین، السیدمحمدکاظم الطباطبائی الیزدی، ج5، ص623 و 624.

[3] کتاب النکاح، الشیخ مرتضی الأنصاری، ص116.

[4] العروة الوثقی-جامعه المدرسین، السیدمحمدکاظم الطباطبائی الیزدی، ج5، ص624.

[5] العروة الوثقی-جامعه المدرسین، السیدمحمدکاظم الطباطبائی الیزدی، ج5، ص624.

[6] تهذیب الأحکام، الشیخ الطوسی، ج7، ص381.

[7] موسوعة الإمام الخوئی، السیدابوالقاسم الخوئی، ج33، ص212 و 213.

[8] وسائل الشیعة، الشیخ الحرالعاملی، ج20، ص267، ابواب عقدالنکاح و اولیاء العقد، باب3، ط آل البیت.

[9] وسائل الشیعة، الشیخ الحرالعاملی، ج20، ص268، ابواب عقدالنکاح و اولیاء العقد، باب3، ط آل البیت.

[10] وسائل الشیعة، الشیخ الحرالعاملی، ج20، ص269، ابواب عقدالنکاح و اولیاء العقد، باب3، ط آل البیت.

[11] وسائل الشیعة، الشیخ الحرالعاملی، ج20، ص271، ابواب عقدالنکاح و اولیاء العقد، باب3، ط آل البیت.

[12] وسائل الشیعة، الشیخ الحرالعاملی، ج20، ص286، ابواب عقدالنکاح و اولیاء العقد، باب9، ط آل البیت.

[13] کمال الدین و تمام النعمة، الشیخ الصدوق، ج1، ص352.

[14] یس/سوره36، آیه40.

[15] عوالی اللئالی، محمدبن علی بن ابراهیم ابن ابی جمهور الاحسانی، ج‌1، ص244.

[16] حجر/سوره15، آیه72.

[17] تفسیرالرازی مفاتیح الغیب اوالتفسیرالکبیر، الرازی، فخرالدین، ج17، ص194.

[18] حدید/سوره57، آیه17.

[19] انفال/سوره8، آیه24.

[20] تذکرة الفقهاء، العلامه الحلی، ج3، ص276.

           

 

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار
اوقات شرعی
۲۸ / ۰۲ /۱۴۰۳
قم
اذان صبح
۰۴:۲۲:۵۲
طلوع افتاب
۰۶:۰۱:۴۷
اذان ظهر
۱۳:۰۳:۲۶
غروب آفتاب
۲۰:۰۴:۱۹
اذان مغرب
۲۰:۲۳:۰۶