vasael.ir

کد خبر: ۳۰۵۰
تاریخ انتشار: ۲۳ شهريور ۱۳۹۵ - ۱۳:۰۲ - 13 September 2016
فقه سیاسی/ استاد ایزدهی/ جلسه 34

بیعت مردم با امیرمؤمنان الگوی مردم‌سالاری دینی است

پایگاه اطلاع رسانی وسائل ـ حجت الاسلام والمسلمین ایزدهی با اشاره به نقش مردم در شکل‌گیری حکومت علوی(ع) گفت: بیعت مردم با حضرت امیر(ع) متفاوت از بیعت با خلفاء بود؛ به این معنا که بیعت‌های قبلی تحکیم بود و بیعت با امیرمؤمنان(ع) عین عقد بوده است؛ به عبارت دیگر گاهی بیعت برای اعلام وفاداری است همانند بیعت مردم با خلفاء و گاهی بیعت برای اصل ایجاد یک موقعیت است، چنان که در بیعت مردم با حضرت امیر(ع) شرایط تحقق حکومت دینی فراهم شد.

به گزارش خبرنگار پایگاه اطلاع رسانی وسائل، حجت‌الاسلام و‌المسلمین سید سجاد ایزدهی روز شنبه نوزدهم دیماه 1394 در جلسه سی و چهارم درس خارج فقه سیاسی در مدرسه عالی فیضیه قم با ادامه بحث پیرامون جایگاه مردم در نظام سیاسی به بیان مطالبی در این زمینه پرداخت که اهم آن در پی می‌آید.

1. پیرامون مقبولیت مردمی حکومت و نقش مشروعیت دهی مردم به حکومت دو دسته روایت وجود دارد؛ دسته ای از روایات مؤکّد این نقش است و دسته ای دیگر منکر آن.

2. بیعت فرد با حاکمیت به معنی نوعی تبادل است، حکومت به فرد امنیت و رفاه می‌دهد و در مقابل از او اطاعت و تبعیت را طلب می‌کند.

3. بیعت مردم با حاکم اسلامی به خاطر مشروعیت بخشی به او نیست؛ همچنان که این قضیه در مورد خلفای پس از رسول خدا نیز صادق بود.

4. هرگاه مردم با حاکم بیعت کردند و حکومت استقرار یافت، اطاعت از حاکم وظیفه آحاد جامعه است و کسی نمی‌تواند به بهانه عدم بیعت از تبعیت خودداری کند؛ چون نتیجه آن هرج و مرج در جامعه خواهد بود.

5. به گواهی تاریخ هیچ یک از ائمه علیهم السلام جز امیرالمؤمنین علیهالسلام با حکومت جور بیعت نکردند و بیعت حضرت امیر نیز بنا به تصریح خود آن حضرت به خاطر حفظ اسلام بود که در آن زمان همچون نهالی نوپا بود و اختلاف در میان امّت می‌توانست منجر به از هم پاشیدگی از درون و شکست در مقابل تهدید خارجی شود.

6. بیعت مردم با امیرالمؤمنین علیه السلام با بیعت مردم با خلفاء متفاوت بود و حتی اهل سنّت نیز به این حقیقت اعتراف دارند، بیعت مردم با خلفاء در واقع تحکیم بیعت، اعلام وفاداری و متأخر از یک ملاک پیشینی بود؛ اما حکومت حضرت امیر علیه السلام از دیدگاه مردم ملاکی جز بیعت ندارد و به عبارتی دیگر این بیعت نه اعلام وفاداری صرف بلکه عین عقد بود.

 

تقریر جلسه سی و چهارم فقه سیاسی استاد ایزدهی در ادامه تقدیم می‌گردد.

عبارات عربی برگرفته از جزوه ولایت فقیه اثر استاد ایزدهی است.

عبارات درون پرانتز اضافات مقرر است.

 

بسم الله الرحمن الرحیم

الصلاه و السلام علی اشرف الانبیا والمرسلین حبیب الهنا و طبیب قلوبنا ابی القاسم المصطفی محمد اللهم صل علی محمد و آل محمد

 

مقبولیت مردمی حکومت از منظر روایت

در برخی روایات، جایگاه و نقش مردم در مشروعیت حکومت‌ها و به تعبیری دیگر مقبولیت مردمی حکومت‌ها مورد توجه قرار گرفته است؛ دو دسته روایت در این زمینه وجود دارد، دسته ای از روایات بر این نقش تأیید و تأکید میکند و دستهای دیگر آن را بر نمی‌تابد.

 

جایگاه مردمی؛ روایات مُثبِت و مؤکِّد

این گروه از روایات که عمدتاً روایات امیرالمؤمنین علیه السلام است حدود هجده روایت است.

                                                                                          

روایت اول

حضرت امیر در نامه ششم به معاویه می فرماید: «أَنَّهُ بَایَعَنِی الْقَوْمُ الَّذِینَ بَایَعُوا أَبَابَکْرٍ وَ عُمَرَ وَ عُثْمَانَ عَلَى مَا بَایَعُوهُمْ عَلَیْهِ فَلَمْ یَکُنْ لِلشَّاهِدِ أَنْ‏ یَخْتَارَ وَ لَا لِلْغَائِبِ أَنْ یَرُد»[1].

آن حضرت در نامه خود به معاویه فرموده است کسانی که با ابابکر و عمر و عثمان بیعت کردند با من نیز بیعت کردند؛ بنابراین همچنانکه تو و سایر بیعت کنندگان از آنها اطاعت کردید از من نیز باید اطاعت کنید و کسی اختیار برگشت و عدم اطاعت ندارد.

در این نامه حضرت امیر اولاً می فرماید: «بَایَعَنِی الْقَوْمُ»؛ یعنی به بیعت مردم با خود استناد کرده است و از مشروعیت الهی خود سخنی به میان نیاورده است.

ثانیاً می فرماید: «الَّذِینَ بَایَعُوا أَبَابَکْرٍ وَ عُمَرَ وَ عُثْمَانَ عَلَى مَا بَایَعُوهُمْ»؛ یعنی بیعت ابوبکر و عمر و عثمان را وجه مثال قرار داده است و بیان می کند که همانطورکه مردم همگی با خلفاء بیعت کردند؛ با آن حضرت نیز همچون خلفاء بیعت کردند.

ثالثاً از دیدگاه حضرت این بیعت یک بیعت عرفی است و با بیعت برخی، عمل به کل قوم استناد پیدا کرده است؛ چون می‌فرماید: «بَایَعَنِی الْقَوْمُ» و «فَلَمْ یَکُنْ لِلشَّاهِدِ أَنْ‏ یَخْتَار»؛ وقتی عمل به کل مردم و قوم مستند شد، نبودن عدهای به مشروعیت حکومت لطمهای نمی‌زند و غائبین هم ملزم به تبعیت هستند؛ «وَ لَا لِلْغَائِبِ أَنْ یَرُد».

 

اشکال به دلالت روایت

إنّ الروایة رسالة من جانب أمیر المومنین إلی معاویة و لیس ما کتب فی الرسالة ممّا یرضی به بل هو من مصادیق إسکات الخصم بکلامٍ یرضی و یقبل فلایجوز الإستناد بالروایة، بل شأنه السعی فی تحقّق رضی الخصم - معاویة - بالتمکین مستنداً إلی معتقداته أو ما یرضی الناس.

استناد به این روایت برای اثبات مدعا درست نیست؛ بخاطر اینکه حضرت امیر علیه السلام در مقام اسکات خصم و مجادله احسن است. در مجادله احسن لازم نیست گوینده به  کلامی که می گوید باور داشته باشد؛‌ خلاصه اینکه استناد به این کلام امیرالمؤمنین علیهالسلام درست نیست، چون حداقل این احتمال داده می‌شود که حضرت خودش به این استدلال و کلام رضایت نداشته است و مورد تأیید ایشان نبوده است؛ همین احتمال برای عدم استناد کافی است.

 

جواب اشکال

أوّلاً: إنّ مفاد الروایة ممّا یویّد ببعض الروایات الآخر المرویّة عن أمیرالمومنین کما سیأتی قریباً.

ثانیاً: إنّه لایتکلّم بما لایعتقد به إذ یمکن أن یحتجّ به علیه لاسیّما فی المکتوبات و لایعذر الکاتب لو إدّعی أنّ الکلام ممّا لایرضی به بل إنّ أمیر المومنین لایدّعی فی کلامه ما یزید عمّا أتّفق فی هذا الزمان وهذا لایدخل فیه الرضی و السخط أضف إلی ذلک أن أمیر المومنین لیس کلامه فی موقف من التقیّة حتّی یکتم ما یعتقده بل هذا الکلام لایزید عن نقل التاریخ المسلّم بین الناس و هو بیعة الناس به و لو سلّم أنّ کلامه من مصادیق القول بما یرضی به الخصم فلا أقلّ من أن یکون للکلام سهماً من الحقّ.

ثالثاً: إنّ البیعة لیس من مصادر المشروعیّة حیث إنّ الخلفاء و إن إختلف الکلام فی مصدر مشروعیّتهم لکنّه یستلزم علی کلّ واحدٍ من مصادر الحکومة البیعة المتأخرة لما فی البیعة من إعلان الوفاء و الحمایة للحاکم مهما کان مصدر المشروعیّة و کان أمیر المومنین لایستند إلی مصدر مشروعیّة حکومته بل إستند إلی إعلان الوفاء من جانب المواطنین و تحقّق حاکمیّته علی المجتمع برضی الناس.

 

به اشکال وارده در سه بخش جواب داده می شود.

اولاً؛ همانند این روایت روایات دیگری نیز وجود دارد و تنها این روایت نیست؛ به عبارت دیگر مفاد این روایت را حدود شانزده روایت دیگر تأیید می کند. در روایات دیگر مخاطب حضرت امیر مردم هستند و نه معاویه.

ثانیاً؛ کلام حضرت بصورت نامه مکتوب و رسمی بوده است و نه خطاب شفاهی، چنین نامه و نوشته ای حالت سند خواهد داشت و بعدها به آن استناد میشود و حتی خود معاویه بعد از این میتواند به آن استناد کرده و در مقام احتجاج به حضرت امیر بگوید که شما چنین عقیدهای داشتی.

بنابراین قابل قبول نیست که بگوییم حضرت به مفاد این نامه راضی نبوده است و تنها در مقام اسکات معاویه چنین مطالبی را فرموده است. علاوه بر این فرض مقام تقیه نیز درست نیست؛ چون حضرت  یک واقعیت خارجی را نقل می کند و اصلاً مقام، مقام تقیه یا خوف نبوده است.

ثالثاً؛ حضرت اصلاً در این روایت در مقام بیان ملاک مشروعیت نیست، توضیح این نکته مهم در ضمن سه مطلب می‌آید.

 

مطلب اول؛

ابتدا بیعت را معنا می کنیم؛ بیعت از «بیع» به معنای خرید و فروش گرفته شده است؛ وقتی من با دیگری بیعت میکنم به این معناست که چیزی به او میدهم و چیزی را از او میگیرم؛ آنچه از او میگیرم امنیت، راحتی و رفاه است و چیزی که به او می‌دهم، تمکین و اطاعت است؛ به سخنی دیگر، بیعت نوعی تبادل است.

 

مطلب دوم؛

آیا بیعت موجد مشروعیت است یا فقط تحکیم وفاداری است نسبت به کسی که مشروعیت او ثابت است؟

با ذکر مثالهایی در این باره مطلب تبیین می شود. اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله در حدیبیه وقتی وضع را خطرناک دیدند با پیامبر بیعت مجدد کردند مبنی بر اینکه در کنار آن حضرت ایستادگی کنند، این بیعت به بیعت الرضوان معروف است. (واضح است که چنین بیعتی موجد مشروعیت برای رسول خدا نبوده و تنها تحکیم وفاداری است.)

همچنین مورد دیگری از بیعت با پیامبر خدا بیعت افرادی است که از یثرب نزد آن حضرت رفتند و با ایشان بیعت کردند. بیعت کنندگان به این خاطر که پیامبر را منصوب از سوی خدا می دانستند با آن حضرت بیعت کردند و در واقع بیعت آنها تحکیم وفاداری بود.

همچنین اهل سنّت ملاک مشروعیت ابوبکر و عمر و عثمان را بیعت نمی دانند، بلکه حکومت ابوبکر را به زعم خود بر اساس اجماع و خلافت عمر را بر مبنای استخلاف و خلافت عثمان را براساس شورا میدانند؛ بنابراین اهل سنّت بیعت مردم با این خلفاء را نه ملاک مشروعیت آنها، بلکه یک امر متأخر نسبت به مشروعیت آنها و در واقع اعلام وفاداری نسبت به کسی که مشروعیت او تثبیت شده است می دانند.

 

مطلب سوم؛

حضرت امیر علیه السلام در نامه خود چنین فرموده است که مردمی که با خلیفه اول و دوم و سوم بیعت کردند با من نیز بیعت کردند. با توجه به آنچه در مطلب دوم گفته شد جای این پرسش است که مگر بیعت مردم با خلفای سابق دالّ بر مشروعیت آنها بود که برای حضرت امیر علیه السلام نیز چنین باشد؟ طبعاً خیر؛ همانطور که مبنای مشروعیت خلفاء امر دیگری بود در مورد حضرت امیر نیز همین طور است و این بیعت مردم نیست که به حکومت آن حضرت مشروعیت بخشیده است.

بنابراین اگر حضرت امیر علیه السلام در نامه خود به معاویه از بیعت مردم با خود سخن گفته است، مراد این نیست که مبنای مشروعیت حکومت خود را به معاویه گوشزد کرده باشد؛ بلکه تذکر این است که مردم بر هر اساس و مبنایی که باشد با من همچون خلفای پیشین بیعت کردهاند و تو همان طور که از خلفاء فرمانبری داشتی از من نیز می‌بایست اطاعت و فرمانبری کنی.

با توجه به آنچه گفته شد این روایت در مقام بیان ملاک مشروعیت برای حکومت نیست و تنها از تحقق خارجی حکومت و فعلیت بخشی یا اعلام وفاداری مردم نسبت به حاکم سخن رانده است.

وقتی توده مردم با حاکم بیعت کردند و سلطه محقق شد و حکومت مستحکم گردید، همه مردم ملزم به اطاعت هستند و کسی نمی‌تواند به بهانه عدم قبول از تمکین سرباز زند.

 

اشکال؛

اگر قرار بر این باشد که با تحقق سلطه و حکومت، همه بیعت و تبعیت کنند پس امام معصوم نیز باید با حکام جور بیعت کند.

 

جواب؛

جز حضرت امیر علیه السلام که به گواهی تاریخ با اکراه بیعت کرد، هیچ یک از ائمه علیهم السلام با حکومت جور بیعت نکرد و در حقیقت اصلاً از آنها بیعت نخواستند؛ به خاطر خوفی که از عواقب آن داشتند.

بیعت امیرالمؤمنین علیهالسلام نیز بنا به مصلحت بود؛ بنا به تصریح خود آن حضرت، امیرالمؤمنین خود را بر سر این دو راهی دید که یا میبایست به خاطر حفظ اسلام از حق خود بگذرد و یا اینکه در پی احقاق حق خود باشد؛ آن حضرت حفظ کیان اسلام را که در آن زمان در شرایط خاصی بود ترجیح داد.

اسلام در آن دوره درخت نوپایی بود و از اطراف مورد تهدید بود، مسیلمه کذاب از یک سو و سجاح و اصحاب الرده از سوی دیگر و تهدید حکومت روم از خارج، همگی حکومت اسلامی را تهدید می‌کرد.

بنابراین اختلاف و دعوای درون حکومت مرکزی می‌توانست منجر به از هم پاشیدن این نظام نو پدید شود، هیچ یک از ائمه اهل بیت علیهمالسلام با غاصبان خلافت بیعت نکردند و همگی نیز به شهادت رسیدند، خلفای جور در هر دوره خود می‌دانستند که ملاک مشروعیت را ندارند و آنها تنها حاکمان عرفی هستند؛ آنها ولو برای خودشان یک مشروعیت عرفی دست و پا کرده بودند و مردم با آنها بیعت کرده بودند؛ اما مشروعیت شرعی نداشتند.

بنابراین حضرت امیر علیه السلام در نامه خود به معاویه حاکمیت عرفی را مورد استناد قرار داده است و چنین فرموده است که چون حاکمیت عرفی من محقق شده است تو حق مخالفت نداری، کلام حضرت ربطی به ملاک مشروعیت ندارد؛ بلکه در مورد فعلیت حکومت است.

فعلیت حکومت با بیعت مردم محقق میشود و وقتی مردم آمدند و حاکمیت را قبول کردند بیعت نسبت به جامعه محقق میشود و به کل جامعه استناد داده میشود، پس از تحقق حکومت هیچ کسی نمیتواند بهانه‌گیری کرده و مثلاً بگوید «من بیعت نکردم، بنابراین میتوانم مخالفت کنم»؛ خیر، کسی اجازه مخالفت ندارد چون هرج و مرج خواهد شد و اصطلاحاً سنگ روی سنگ بند نمی‌شود.

 

دو گونه بیعت

بیعت مردم با امیرالمؤمنین علیه السلام از جهتی با بیعت مردم با خلفاء تفاوت اساسی دارد، در مورد خلفاء، مردم زمانی با آنها بیعت کردند که ملاک پیشین برای حکومت آنها وجود داشت؛ بنا به عقیده اهل سنّت ابوبکر با اجماع در سقیفه یا براساس حلّ و عقد برگزیده شد.

بیعت مردم با ابوبکر پس از جریان سقیفه بود نه اینکه حکومت ابوبکر با بیعت مردم مستقر شده باشد و ملاک مشروعیت حکومت او بیعت مردم باشد، عمر بن خطاب نیز بر اساس استخلاف به حکومت رسید و پس از آن بود که مردم با او بیعت کردند؛ همچنین عثمان با رأی شورا برگزیده شد و بیعت مردم متأخر از انتخاب او بود.

بنابراین در مورد هر سه خلیفه ملاک مشروعیت امر دیگری غیر از بیعت مردم است و بیعت امر متأخر از یک ملاک پیشینی است؛ اما در مورد حضرت امیر علیه السلام چنین نیست؛ مردم زمانی به سوی او برای بیعت هجوم آوردند که چارهای جز این برای آنها باقی نمانده بود، به سخنی دیگر در مورد حکومت امیرالمؤمنین علیه السلام هیچ ملاک پیشینی از دید مردم وجود نداشت؛ اگر مردم به امیرالمؤمنین اقبال کردند، به خاطر واقعه غدیر نبود و به این خاطر نبود که او حقیقتاً منصوب از سوی خداست.

بنابراین حکومت حضرت امیر از دیدگاه مردم ملاکی جز بیعت ندارد، از دیدگاه اهل سنّت نیز ملاک حکومت حضرت امیر علیه السلام با خلفاء تفاوت دارد، به عقیده اهل سنّت ملاک در مشروعیت چند چیز است: نصّ پیامبر، اجماع سقیفه – اگرچه از دیدگاه ما اجماع محقق نبوده است – استخلاف، شورای حل و عقد و دعوت فراگیرمردمی.

بنابراین حتی از نظر اهل سنّت نیز بیعت مردم با حضرت امیر متفاوت از بیعت آنها با خلفاء است؛ به این معنا که بیعت‌های قبلی تحکیم است و این بیعت عین عقد است؛ به عبارت دیگر گاهی بیعت برای اعلام وفاداری است مانند بیعت مردم با خلفاء و گاهی بیعت برای اصل ایجاد یک موقعیت است مانند بیعت مردم با حضرت امیر.

 

روایت دوم

«مِنْ کَلَامٍ لَهُ لَمَّا أَرَادَهُ النَّاسُ عَلَى الْبَیْعَةِ بَعْدَ قَتْلِ عُثْمَانَ‏ دَعُونِی وَ الْتَمِسُوا غَیْرِی فَإِنَّا مُسْتَقْبِلُونَ أَمْراً لَهُ وُجُوهٌ وَ أَلْوَانٌ لَا یَقُومُ لَهَا الْقُلُوبُ وَ لَا یَثْبُتُ عَلَیْهِ الْعُقُولُ وَ إِنَّ الْآفَاقَ قَدْ أَغَامَتْ وَ الْمَحَجَّةَ قَدْ تَنَکَّرَتْ وَ اعْلَمُوا أَنِّی إِنْ أَجَبْتُکُمْ رَکِبْتُ بِکُمْ مَا أَعْلَمُ وَ لَمْ أُصْغِ إِلَى قَوْلِ الْقَائِلِ وَ عَتْبِ‏ الْعَاتِب وَإِنْ تَرَکْتُمُونِی فَأَنَا کَأَحَدِکُمْ وَلَعَلِّی أَسْمَعُکُمْ وَ أَطْوَعُکُمْ لِمَنْ وَلَّیْتُمُوهُ اَمرکُمْ»[2]

امیرالمؤمنین علیه السلام آنگاه که مردم پس از قتل عثمان برای بیعت به سویش هجوم آوردند فرمود مرا واگذارید و دیگری را به دست آورید زیرا به استقبال حوادث و اموری میرویم که رنگارنگ و فتنهانگیز است و چهره‌های گوناگون دارد و دلها بر این بیعت ثابت و عقل ها بر این پیمان استوار نمی ماند.

چهره افق حقیقت را ابرهای تیره فساد گرفت و راه مستقیم حق ناشناخته ماند، آگاه باشید! اگر دعوت شما را بپذیرم براساس آنچه می دانم با شما رفتار خواهم کرد و به گفتار این و آن و سرزنش سرزنش کنندگان گوش فرا نمی‌دهم؛ اگر مرا رها کنید همچون یکی از شما هستم که شاید شنواتر و مطیع تر از شما نسبت به رئیس حکومت باشم.(نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی)

 

ظاهر روایت؛ اثبات مشروعیت مردمی

در این خطبه شریفه ظاهر بسیاری از عبارات قابل استناد برای اثبات این مدّعاست که مردم سهیم در مشروعیت هستند و به عبارتی دیگر مُثبِت مشروعیت مردمی است.

 

«دَعُونِی وَ الْتَمِسُوا غَیْرِی»؛ (ظاهر عبارت نشان دهنده آن است که اگرچه حضرت، خود، مشروعیت الهی دارد اما مقبولیت مردمی را لازمه حکومت حاکم می داند؛ چون با این عبارت به خواست و نظر مردم محوریت میدهد و بر نقش مردم صحّه می‌گذارد.)

«إِنْ تَرَکْتُمُونِی فَأَنَا کَأَحَدِکُمْ»؛ می‌فرماید اگر مرا رها کنید همچون یکی از شما هستم؛ یعنی گویی اصلاً من حاکمیت مشروع ندارم چنانکه شما ندارید.

«لِمَنْ وَلَّیْتُمُوهُ اَمرکُمْ»؛ برای کسی که شما ولایت امر خود را به او دادهاید، این عبارت به ظاهر خود دالّ بر این است که این مردم هستند که ولایت را به حاکم واگذار می کنند؛ این عبارت خود، دلیلی است برای کسانی که مدعی مشروعیت مردمی هستند.

پایان؛ اجمال مدّعای ما

از دیدگاه ما این روایت نیز دالّ بر نقش محوری مردم در مشروعیت حکومت نیست. تفصیل مطلب در جلسات آتی خواهد آمد.
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته.
/223/906/م
تقریر: جلال‌الدین زنگنه


[1] نهج البلاغة، نامه 6
[2] نهج البلاغة، خطبه 92

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار
اوقات شرعی
۳۱ / ۰۲ /۱۴۰۳
قم
اذان صبح
۰۴:۱۹:۵۴
طلوع افتاب
۰۵:۵۹:۵۰
اذان ظهر
۱۳:۰۳:۳۶
غروب آفتاب
۲۰:۰۶:۳۲
اذان مغرب
۲۰:۲۵:۲۷