vasael.ir

کد خبر: ۳۰۲۱
تاریخ انتشار: ۰۸ شهريور ۱۳۹۵ - ۱۴:۵۵ - 29 August 2016
حجت الاسلام موسوی در یادداشتی عنوان کرد؛

ارکان فقه زمان یا مختصات نظام سازی اسلامی و پیشرفته

پایگاه اطلاع رسانی وسائل - نظام جمهوری اسلامی به نظام‏‌سازی در شش حوزه فرعی و یک حوزه کلی نیازمند است و طبعاً این نظام‏‌سازی باید اسلامی و پیشرفته باشد، شش حوزه فرعی عبارتند از نظام اقتصادی اسلامی، نظام سیاست اسلامی، نظام دفاع اسلامی، نظام حقوق اسلامی، نظام خانواده و نظام فرهنگ و آموزش اسلامی و در نهایت این شش حوزه در یک سیستم کلی باید به گونه‌‏ای تصویر شود که بتواند معرف کل نظام اسلامی باشد.

به گزارش سرویس سیاست پایگاه اطلاع رسانی وسائل، تأکید و تصریح امام راحل(ره)بر دخالت زمان و مکان در فقه، ماندگارترین اثر علمی آن رهبر عظیم الشأن است؛ چرا که در ورای این رأی، دنیایی از مفاهیم و لوازم مستتر است و همان گونه که گذر زمان محکم‌‏ترین سند اثبات آراء آن بزرگ‌مرد بوده، تنها آینده است که وسعت و افق بلند نگرشی را که در این رأی نهفته است، بر ملا خواهد نمود.

امام راحل(ره) هنگام اعلام رأی خود، تنها بر تغییر ویژگی‌های درونی یا بیرونی موضوع و خروج یک موضوع از تحت عنوان خاصی به سبب تحول آن از نظر ویژگی‌ها و قرار گرفتن تحت عنوانی دیگر تصریح نمودند؛ طیف موافقان، طیفی است که از قائلین به دخالتی حداقل شروع می‏‌شود و به انتهایی که برای زمان و مکان دخالتی همه جانبه در فهم تمامی دین و منجمله فقه قائل است، ختم می‏‌گردد.

به نظر نمی‏‌رسد که نظریه قبض و بسط، الزاماً به اختلاط عناوین حرام و حلال بینجامد و با اصول و قواعد ضروری دین معارضه کند، اگر چه تفسیر افراطی از قبض و بسط، می‏‌تواند چنین پیامدی را تداعی نماید؛‌ اما تفسیر متعادل آن می‏‌تواند ضمن حفظ عناوین حرام وحلال، الی یوم القیامة؛ فهم کامل‌تر و صحیح‏‌تر نسبت به احکام و موضوعات و نیز تغییر و ترتب و ساختار مجموعی موضوعات را توصیه نماید و از رهگذر این فهم صحیح‏‌تر دخالت زمان و مکان را تبیین کند.

همچنان‌که سوار شدن بر موج تأثیر همه جانبه(ادعای قبض و بسط) دلیل قاطعی به همراه ندارد، توقف در حداقل دخالت و قائل شدن به اینکه تنها مورد دخالت زمان و مکان در فقه، تغییر موضوع و یا ویژگی‌های آن و خروج از عنوانی و قرار گرفتن تحت عنوان دیگری است، هم بی‏‌وجه است؛ چرا که اگر زمان و مکان واقعاً دخالت می‏‌کنند و اصل این دخالت به ناچار باید پذیرفته شود، نمی‌‏توان دیگر صور منطقی و معقول دخالت زمان و مکان را مانع شد.

تصریح امام راحل(ره) بر تغییر موضوع هم دلیل بر این نیست که آن امام عظیم الشأن، تغییر موضوع را تنها صورت دخالت زمان و مکان در فقه دانسته‌‏اند؛‌ زیرا علاوه بر عدم بیان خصری، این سخن ایشان به روشنی گویای پیش‌بینی دخالت‏‌های بیشتری است «چه بسا شیوه‏‌های رایج اداره امور مردم در سال‌های آینده تغییر کند و جوامع بشری برای حل مشکلات خود به مسائل جدید اسلام نیاز پیدا کند؛ علمای بزرگوار اسلام از هم‏‌ اکنون باید برای این موضوع فکری کنند»(1).

نکته مهم این است که بدون تبیین حوزه‏‌های واقعی دخالت مذکور، کلی‌‏گویی به جایی نخواهد رسید؛ برای ورود به حوزه‌‏های حقیقی دخالت زمان و مکان در فقه، در این بحث مایلم یکی از مهم‏ترین‏ این حوزه‏ها را، معرفی و تبیین نمایم و آن بحث فقه و نظام‏سازی در زمان ماست.


نظام‌‏سازی

نظام‌‏سازی و سیستم‏‌سازی نوین، دستاورد رنسانس مغرب زمین است و دانشمندان اسلامی در این زمنیه تلاش چندانی نکرده‌‏اند؛ به همین جهت منابع این بحث در تمدن و فرهنگ اسلامی ریشه‏ای مستقل و رشد یافته ندارد، و اصولاً تفکر دینی در میان دانشمندان اسلامی، در طول قرون گذشته، از زاویه سیستمی و ساختاری مورد توجه قرار نگرفته است.

نگرش به متون دینی در میان دانشمندان اسلامی، عمدتاً جهت‏گیری فردی داشته و بررسی حیات اجتماعی به صورت ساختاری و نظام یافته، کمتر مورد توجه بوده است.

برای جلوگیری از یک اشتباه مهم در این بحث، تأکید می‏‌کنم که باید بین نگرش سیستمی و نظام سازی، با بحث گاه به گاه در مسائل اجتماعی فرق گذاشت؛ آنچه در گذشته بدان توجه نشده، همانا موضوع اول است، در حالی که کتب دانشمندان اسلامی و خصوصا مفسرین، آکنده از اشاره به مسائل اجتماعی بوده و هست؛ اما طرح یک مسأله اجتماعی یا نظام‌‏سازی زمین تا آسمان فاصله دارد، و چه بسا که بسیاری این دو را با هم خلط می‏کنند.

تعریف کوتاه و فشرده نظام‏‌سازی عبارت است از«ایجاد منسجم‏ترین و معقول‏ترین ساختار بین اجزای یک مجموعه که کوتاه‏ترین و سریع‏ترین مسیر به سوی هدف را موجب شود».

بنابراین، هر سیستم کارآمدی از چهار رکن 1-ساختار کلی، 2-روابط پیوسته و منسجم، 3-عقلانیت و 4-سرعت در جهت هدف، تشکیل می‏شود و یک فضای رقابت‏آمیز بین سیستم‏های هم عرض، درجه بهره‏وری این ارکان چهارگانه نقشی تعیین کننده دارد و تجربه نشان می‏دهد که مقبولیت عمومی سیستم‏ها نیز، به همین چهار رکن وابسته است.

نظام‌‏سازی در قرن بیستم و خصوصاً نیمه دوم آن، مورد توجه خاص دو بلوک غرب و شرق قرار گرفت و هر دو احساس نمودند که پیروزی طرف مقابل در عرصه‏های نظامی و اقتصادی و سیاسی دارد و طبعاً پیروزی در نظام‏سازی خود وابسته به پیروزی در به کارگیری ارکان چهارگانه مذکور است.

غریبان در این زمینه کتب و تحلیل‏های بسیاری نوشته و اهمیت این موضوع را از همه جهت گسترش داده‏اند؛ الوین تافلر در کتاب خود«تغییر ماهیت قدرت» (2) دوران صنعتی را دوران سیستم سازی ساده نام گذاشته و آن را«موج دوم»حیات بشری پس از موج اول، یعنی دوران کشاورزی قدیم دانسته است؛ وی سپس دوران فراصنعتی و عصر ارتباطات وسیع کامپیوتری را، «موج سوم» خوانده و قدرت برتر در صحنه جهانی آینده در قرن بیست و یکم را، قدرتی معرفی کرده که دارای توان سیستم‏سازی وسیع و جهانی و بسیار سریع العمل باشد.

صرف نظر از برتری خیالی تافلر درباره مثلث آمریکا، ژاپن و اروپا (3)، به دلیل برتری ایشان در ایجاد سیستم‏های فوق مدرن، چه این پیشگویی در قرن بیست و یکم، تمام یا بعضاً به واقعیت بپیوندد و یا جامه واقعیت نپوشد، ما به عنوان احیاء کنندگان تمدن اسلامی نمی‌‏توانیم و نباید نسبت به مسأله نظام‏سازی اسلامی کوتاهی کنیم و یا به دیده سطحی بنگریم.

اینکه چگونه باید نظام‏های اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و...را در جامعه اسلامی‏مان سامان داد، مهم‏ترین و اصلی‏ترین سؤال در پیش روی ماست و این نیز خود، بزرگترین مصداق دخالت زمان و مکان در فقه است.

بعضی گمان دارند که فقه گذشته که میراث ارجمند فقهاء و دانشمندان اسلامی است، نظام‏‌های مورد نیاز امروز ما را به واقع در خود گرد آورده است و ابواب فقهی موجود، ما را از نظام‏سازی دوباره بی‏نیاز می‏کند؛ بدون تردید این تصور خطاست؛ چرا که عنصر تحول زمان و ارکان نظام‏‌سازی نوین وحیات جدید بشری مورد توجه اینان قرار نگرفته است.

بدون نظام‌‏سازی جدید، گمان نمی‏رود در اجراء و معرفی دین اسلام به جهان، توفیقی به دست آید؛ البته پیش فرض اینان، الحادی بودن سیستم‏سازی مدرن به تمامه است و نیز اینکه هر آنچه بزرگان دین در گذشته تدوین نموده‌‏اند در دورن خود سیستم دینی پنهانی دارد و باید به همان سیستم گردن نهاد، سیستمی که البته هنوز ابعاد آن مشخص نشده است.

در جبهه مقابل، عموم محققین غربی و نیز غرب اندیشان داخلی، اساساً نظام‌‏سازی را تلاشی صرفاً علمی و متکی بر دانش امروزین بشر می‏دانند، (4) و راه‏یابی مذهب و دین و هر گونه ایدئولوژی به این عرصه را با دیده حقارت و تعجب می‏نگرند؛ به همین جهت برگزیدن مواد لازم در سیستم‏‌سازی از درون دین را، تلاشی به سوی عقب و رویگرداندن از دانش زنده بشری تلقی می‏‌کنند.

روایت مفصل تافلر درباره فوق مدرنیسم و تاخت و تاز وی به اسلام‌گرایی در بخش‌‏های پایانی کتاب خود و احساسات مذهبی مسیحیان مؤمن (5) از همین دیدگاه سرچشمه می‏‌گیرد.

وی به وضوح نمی‏‌تواند محمل معقولی برای موج خروشان امام خمینی(ره)در دنیای فوق مدرن امروز تصور کند، و نهایتا در این حیرت می‏‌ماند که چگونه دنیای فوق- مدرن که در حال ایجاد ساختار موج سوم است، به واقع بسیار محتمل است که سیستم خود را به بنیادگرایی اسلامی ببازد؟!

فرض تافلر بر این است که سیستم‏های فوق مدرنیته در حال رشدند و به زودی در کشورهای پیشرفته از راه می‏رسند، و این دانش اهرم اصلی حرکت آینده جهان در قرن بیست و یکم را تشکیل می‌‏دهد؛ بنابراین منطقاً باید قدرت سیستماتیک ابر نمادین سیطره بی‏چون و چرا خود را بر جهان حاکم کند؛ ولی تافلر دلشوره دارد و تا پایان بحث خود هم نمی‏تواند در این زمینه، نتیجه‌‏گیری صریح و روشنی به دست آورد، غیر از تافلر، دیگرانی هم که درباره فرا مدرنیته، مقاله یا کتاب نوشته و می‏‌نویسند، در هیمن حیرت مانده‌‏اند.

این حیرت، زمانی فزونی می‏گیرد که آنان می‌‏بینند، امروزه نرم‌‏افزارها خود سیستم‏‌ساز شده‌‏اند و با گسترش شبکه‌‏ها و پیوند وسیع کنش‌‏های درونی و بیرونی، سیستم‌‏های بسیار پیچیده‌‏تر پدید خواهد آمد، و بدین جهت دائماً می‏‌پرسند:پس جای دین و مذهب و ایدئولوژی در این میانه کجاست؟!

اشکال نظریه تافلر و همفکران بی‏شمار وی، در دنیای صنعتی، این است که پیش فرض‏هایشان درباره سیستم‏سازی حفره‏هایی عظیم دارد و آنان با نادیده انگاشتن این حفره‏ها و سنده کردن به اصولی چند، که پایه حرکت لائیسم و لیبرالیسم است تنها بر موج مغناطیس و ظاهر نرم‏افزارها سوار شده‏اند؛ زیرا ساخت این اصول، همانا اعتقاد به مشروعیت هر گونه انتخاب انسانها در سیستم سازی است.(6(

البته این انتخاب هنگامی که با دانش فوق مدرن همراه می‏شود، اثری سریع و قاطع می‏یابد؛ تافلر حتی در فصل پایانی کتاب خود، گاهی برای بعضی از فروض خود ادعای وجود مبنای اخلاقی (7) می‏کند؛ اما معلوم نیست که این مبنای اخلاقی او، در کجا ریشه دارد؟!

کوتاه سخن، نه بر این باوریم که میراث فقهاء سلف، سیستمی پنهانی در خود دارد، و نه سیستم سازی خود اتکای غربیان را می‏پذیریم؛ در نتیجه به لحاظ تأثیر همه جانبه دین در نظام‏سازی، بر این باوریم که باید با تکیه بر میراث سلف صالح و دانش پیشرفته و معقول بشری، نظام‏‌سازی دینی را آغاز نمود؛‌ البته در این رهگذر جمود و تحجر و نیز خودباختگی و سرسپردگی ظاهرا علمی هر دو، بزرگترین موانع راه ماست، قدم برداشتن در چنین مسیری در واقع تعبیر دیگری از «احیاء تمدن اسلامی» است.


مختصات نظام‏‌سازی

 

ارکان چهارگانه سیستم‏‌ها را مورد تحلیل قرار می‏دهیم:

 

1. ساختار کلی

اولین عنصر مقوم و شکل دهنده یک نظام و سیستم، ساختار کلی آن است؛ این ساختار کلی ابتدا باید برای خود معنی و مفهوم قابل قبولی پیدا کند و به هر حال با حیات انسانی سازگار افتد.

هدف و مسیر سیستم‌‏ها دائماً برگزیده و انتخاب می‏شوند و در هیمن جاست که اهداف و مبانی دین به سیستم‏ها معنا می‏دهد و به آن مسیر و هدف روشن می‏بخشد و آنچه غربیان از کنار ان به سادگی گذشته‏اند همین است؛ زیرا تصور نموده‏اند که کاوش تجربی در این جهت راهنمای مؤثری خواهد بود و البته در اهداف ساختاری جز تشتت آراء به چیز دیگری دست نیافته‏اند.

نظام زندگی یک ساختار آن تأثیر هنجارها به وضوح دیده می‏شود؛ اما تغذیه، ساعات خواب، محیط منزل، و لوازم مورد استفاده، همه و همه در ساختار این نظام مؤثرند؛ در نتیجه آن خانواده‏ای که نه مأوایی دارد و نه از امکانات زندگی برخوردار است، از رعایت خوبی‌ها و بدی‌ها به شدت فاصله دارد.

 

.2 روابط پیوسته و منسجم

پیوستگی و انسجام بیش از پیش بر دانش بشری تکیه می‏‌زند و به مرور زمان صورت‌های مختلف و پیچیده‏‌تر به خود می‌‏گیرد.

مثلاً در یک نظام اقتصادی، پیوستگی روابط بین کار و کارگر و سرمایه و سرمایه‏دار و سرمایه‏ساز و بانکدار و در نهایت دولت، متکی به دانشی است که راهنمای ما در انتخاب بهترین انسجام است و در نتیجه بر این گمان که بدون استفاده از دانش عقلانی و تجربی بتوان سیستم اقتصادی کارآمدی بر پا نمود، مهر بطلان می‏‌زند.

از طرف دیگر حفظ پیوستگی و انسجام در سیستم‏های اجتماعی، دائما ًبه تزریق ارزش‏های لازم، محتاج است، چه در غیر این صورت پیوستگی در مدل دانشی صرف، چیزی جز جبر مکانیکی به دنبال نخواهد داشت و با ملاحظه اختیار انسانها، محتمل است که سیستم دائما به سوی گسستگی و انفصال ‏گریز کند؛ تجربه کمونیسم و فاشیسم نمونه‌‏های گویای سیستم‌‏هایی است که گریز انسانها از جبر مکانیکی حاکم، دیر یا زود آنها را متلاشی می‏نماید.

مهم‏ترین کارکرد ارزش‌‏ها در سیستم‏‌های اجتماعی، ایجاد «خود پیوستگی»است؛ در جریان انقلاب اسلامی، «خود پیوستگی»در نهایت حد ممکن وجود داشت و زمینه‌‏ساز پیروزی‌ها و موفقیت‌‏ها گردید؛ نکته مهم این است که این «خود پیوستگی» دستاورد جریان ارزش‏‌های اسلامی در سیستم سیاسی و اجتماعی بوده و این همان چیزی است که غربیان تاکنون کمتر به درک آن نائل آمده‌‏اند.

 

3. عقلانیت

در اینجا عقلانیت، به معنی ذهنیت ضابطه‏مند منطقی و فلسفی است که دستاورد آن اطمینان عقلی در ساختار حیات انسانی است. (11)

زندگی انسان‌ها و حیات اجتماعی نمی‏تواند آزمایشگاه سیستم‏های بدون عقلانیت باشد و نمی‌توان قرن‌ها به انتظار نشست و بدون به کار گرفتن عقلانیت، سیستم‏های مختلف را آزمود؛ چرا که حیات هر نسل انسانی برای خودش از همه چیز با ارزش‌‏تر است و قابلیت چنین آزمون‏‌پذیری را ندارد.

سیستم‏‌های سیاسی، اقتصادی، ...و مهمتر از همه فرهنگی، به جای آزمون‌‏پذیری به شدت محتاج عقلانیت است؛ البته در گذار سیستم‏ها خودبخود آزمون‌هایی هم به دست می‏‌آید، اما بدون دخالت عنصر عقلانیت چنین آزمون‌هایی فاجعه ساز است؛ آنچنان‌که در کمونیسم، فاشیسم و نازیسم دیدیم و اکنون در دوران اوج دمکراسی غربی مشاهده می‏‌کنیم؛ نه آزمون‏‌پذیری اجتماعی قابل تحمل است و نه تئوری‏‌های بی‏‌بهره از عقلانیت که رضایت و توافق عمومی را مهم‏ترین دستاویز خود در سیستم‏‌سازی قرار داده‌‏اند، بلکه تنها مسیر ممکن، گردن نهادن به عقلانیت اثبات پذیر است که در اذعان و قبول دانشمندان و متخصصان به طور عام و وسیع متجلی می‌‏شود.

کسانی که در تضعیف عقلانیت افراط می‏‌کنند و دائماً در اثبات مدعای خود استدلال عقلانی می‌‏آورند!، باید توجه کنند که علم اصول فقه مبتنی بر همین عقلانیت ضابطه‌‏مند است.

راه مقابله با سیستم‌‏های اجتماعی غرب، تضعیف یا نفی عقلانیت نیست، زیرا عقلانیت رکن قطعی هر سیستم صحیح و کارآمد اجتماعی است، راه مقابله درست با آن سیستم‌‏ها، نشان دادن حفره‌‏ها و خلأهای عقلانی موجود در آنهاست و این حفره‏‌ها علی‏رغم ادعای عقلانی بودن سیستم‏‌های غربی کم نیست؛ البته این امر محتاج قدری مجاهدت و تحقیق علمی است که متأسفانه بسیاری تن به آن نمی‏‌دهند.

 

4. تسریع در جهت هدف

«سرعت» مقوله‏‌ای مهم و اساسی در رقابت حیات انسانی وخصوصاً سیستم‏‌های اجتماعی است، که ریشه در طبیعت انسان‌ها دارد؛ سیستم‏‌های فرهنگی برای رسیدن به نتیجه و کارکرد مؤثر، طبعاً به زمان طولانی احتیاج دارند، چون حرکت فرهنگی همواره با نوعی تأنی و آرامش و دیریابی همراه است، در عین حال حفظ میزان معقولی از سرعت در همین سیستم‏های زمانبر نیز لازم است.

سرعت در سیستم‏‌های سیاسی عموماً نقش اول را دارد و سیستمی که در زمانی کوتاه بتواند اراده سیاسی خود را عملی کند، در عرصه رقابت، دیگران را پشت سر می‏نهد، چه بسا سیستم‏های سیاسی‏ای که دوام و بقاء خود را علی‏رغم ضعف‏‌های اساسی‏‌شان مرهون سرعت خود بوده‌‏اند؛ نکته مهم اسن است که تنظیم سرعت یک سیستم وابسته به دانش بشری است.

«خود پیوستگی»سرعت را افزایش داده و سیستم را پویاتر می‏‌کند؛ این توضیحی اجمالی پیرامون ارکان چهارگانه سیستم‌‏ها بود؛ طبعاً نظام‏‌سازی دینی متکی بر ارزش‌های دینی است.

 

نظام‌‏سازی و فقه موجود

بحث اصلی این است که آیا فقه موجود توانسته از عهده پاسخگویی به این مسائل و خصوصاً ارائه نظام‏های اجتماعی اسلام، برآید یا خیر؟و اگر نتوانسته اشکال کار در کجاست؟بدیهی است ارزش این فقه کماکان محفوظ است و در هر صورت بخش اعظمی از اندیشه دینی ما را تشکیل می‏دهد.

مهم‏ترین مسأله‌‏ای که انقلاب و نظام اسلامی با آن در حال و آینده روبروست، نظام‏سازی دینی است، چرا که جهان امروز عرصه رقابت شدید بین سیستم‌‏های اجتماعی است؛ پیش‏بینی می‏‌شود که هر چه جلوتر برویم، این نیاز جدی‏تر و واقعی‏‌تر شود.

بعضی معتقدند، فقه موجود در درون خود حاوی یک سیستم پنهانی است که اگر این فقه مو به مو اجرا شود به بهترین سیستم کارآمد و قابل قبول دست خواهیم یافت، خصوصاً اینکه به نظر اینان، این سیستم مورد امضاء شارع مقدس اسلام نیز هست؛ بدون اینکه به نقل و نقد ادله این نظر، و تحلیل نقاط ضعف آن بپردازیم.

تجربه نظام جمهوری اسلامی نشان داد که اعتقاد به وجود سیستم اجتماعی پنهان در فقه سلف صالح خطاست و اگر این فقه در قالب رساله‌‏های عملیه کاملاً به صورت یک سیستم اجتماعی در بخش‌‏های اقتصادی و سیاسی و فرهنگ عملی شود، نظام اسلامی با بحران‌های متعدد مواجه خواهد شد؛ به همین جهت سیستم واقعی و عملی نظام برای انطباق با فقه موجود، از دو اهرم ضرورت و تلاش تطبیقی بهره جست.

این دو اهرم نیز به واقع کارآیی قطعی نیافت، و در نهایت اطلاق ولایت فقیه، مجوز تنظیم سیستم‏های اجتماعی مورد نیاز نظام گردید.

همه شاهدیم که نظام اسلامی نیاز به برنامه‌‏های اقتصادی، مالیاتی، بانکداری، قانون کار، قانون حقوق خانواده، برنامه‌‏های فرهنگی، تنظیم برنامه صدا و سیما و...داشته و دارد.

طبعاً اهرم ضرورت نمی‏توانست این همه را پاسخ گوید، زیرا بسیاری از این ضرورت‌ها به نظر نمی‌‏رسد در آینده قابل لغو باشد، در حالی که ضرورت فقهی معمولاً کوتاه مدت و توقیت‏پذیر است؛ همچنین تلاش‌های تطبیقی گر چه به شدت دنبال شد، ولی هرگز فقهاء و کارشناسان در دو سوی تطبیق به رضایت خاطر واقعی دست نیافتند.

نمونه آن مسأله نظام بانکداری اسلامی است که هنوز قالب یک سیستم واقعی را نیافته و بسیاری از فقها هم در روند عملی آن خدشه می‌‏کنند، یعنی نه واقعاً مقبولیت کارشناسی یافته و نه در عمل مقبولیت فقهی پیدا کرده است.

البته توسعه در عقلانیت که لازمه سیستم‌‏سازی است، افتادن به وادی قیاس و استحسان نیست، چرا که به زودی نشان خواهیم داد که سیستم‏‌سازی به اصول محکم دین نیازمند است؛ اصولی که جای تبیین آن در علم کلام است و فقیه نظام ساز را ابتدا تابع کلام اسلامی می‏‌کند.

اولین گام اصولی، در گردن نهادن و تعبد به کلام شارع مقدس است؛ منتها چنین تعبدی همراه با عقلانیت است و در ساختن سیستم‏های دینی جزمیت لفظی در آن رقیق می‏شود.

شیخ انصاری(ره) فقه شیعه را از اخباری‌گری و جزمیت‏ روایی نجات داد و امروز باید نظام‌‏سازی دینی کلام و فقه شیعه را از تعبد لفظی در آنجا که واقعاً بدان احتیاج نیست نجات داد، تا نظام اسلامی در قرن بیست و یکم معنای وسیع خود را بازیابد.

خصوصیت دیگر فقه موجود، توجه وسیع بر اصول عملیه و استنباط احکام بعضاً با تکیه بر مذاق شرع مقدس است؛‌این خصوصیت، فقه را در حیطه نظام‏‌سازی فلج می‏‌کند و آن را بسیاری از اوقات کاملا از کارآیی می‏اندازد.

نظام اجتماعی نمی‌‏تواند محل جریان اصول عملیه در جزء جزء آن باشد و چه بسا که این اصول صرفا ًموضع استعمال فردی و جزئی داشته باشد و ادله آن ناظر به احکام نظام اجتماعی نباشد.

در سیستم‌‏سازی، نیاز مبرم به دلیل قطعی دینی داریم، و ابداً نمی‏‌توان نظام دینی را بر استنباط مذاق شرع استوار نمود؛ تعدد آراء در استنباط مذاق شرع، در نظام سازی دینی اختلاف می‌‏افکند و در همان حال اصول کلی دین را رها و معلطل می‌‏گذارد.

همه می‌دانیم که قرآن کریم هدف از ارسال رسل و انزال کتب و دست بردن پیامبران به قبضه شمشیر را، اقامه قسط و عدل معرفی کرده است؛ این اقامه قسط و در یک کلمه عدالت کامل، در اولین مرحله متکی بر آن اصول کلی‏ای است که حیات انسان مسلمان بر آن استوار است و در واقع سیستم‏‌سازی دینی نیز از همین جا شروع می‌‏شود.

حال ملاحظه کنید که آیا در خصوص این اصول و مبانی، استنباط مذاق شرع و یا تمسک به اصول عملیه می‏تواند راه‏گشایی سیستم‏سازی دینی باشد؟مسلماً خیر، چرا که دو فقیه هنگامی که در یک مسأله واحد بر دو اصل عملی متفاوت تکیه می‏‌کنند، هر دو از سیستم مفروض دینی خارج شده‌‏اند؛ از همین‌‏رو مشاهده می‏‌کنیم که در نظام جمهوری اسلامی چاره‏ای باقی نمی‌‏ماند، جز اینکه مشارکت مراجع تقلید در نظام‌‏سازی متوقف شود و ناظم‌‏سازی صرفاً بر ولایت فقیه استوار گردد و رساله‌‏های عملیه تنها در عرصه سلوک فردی قابل عمل باشد.

اما مشکل اصلی در اینجاست که جدا شدن این دو عرصه نمی‌‏تواند، نیاز به مباحث کلاسیک و علمی درباره نظام‏‌سازی دینی را مرتفع سازد؛ چرا که لازم است ابزار استنباط نظام‌‏وار از دین تکمیل گردد و مسیر برای آینده هموار شود، گر چه تنفیذ نهایی دائر مدار رأی ولی فقیه است؛ اما فلسفه ولایت فقیه خود بر انتخاب نظر اقوی و اکمل در ره زمینه مبتنی است.

کوتاه سخن اینکه نمی‏‌توان با تشتت آراء فقهی پا در عرصه سیستم‏سازی دینی گذاشت؛ این ادعا هم که مجموعه فتاوای هر فقیه جامع الشرایطی خود سیستمی جداگانه است، بی‏‌نهایت سخیف و فاجعه ساز است و جامعه دینی را به واقع از درون متلاشی خواهد کرد، آنچنان‌که قرن‌هاست دنیای اسلام علی‏رغم تلاش در جهت وحدت از این ناحیه دچار تفرقه جدی است.

در نهایت ادعای هر فقیهی مبنی بر اینکه مجموعه فتاوای فقهی او، همان برآورنده قسط و عدل است، چیزی جز مصادره به مطلوب نخواهد بود و از نظر ناظر بیرونی پذیرفته نخواهد شد.

بنابراین باید راهی در پیش گرفته شود که بتوان به استنباط نظام‌‏وار از دین دست یافت و در اینجا اولین قدم، برطرف کردن کاستی‏‌های مبانی اصولی و فقهی است.

 

به سوی استنباط سیستم‏های دینی

ابعاد دانش عنصری در نظام سازی دینی باید به خوبی روشن شود و طبعاً باید بکوشیم این دانش داخلی و بومی شود و از حالت واراداتی در آید؛ این گمان که نظریه‏‌های علمی را از غرب وارد کنیم و سپس با تزریق ارزش‌‏های دینی، سیستم‌‏های دینی مورد نیاز را بسازیم، عین التقاط است.

ما خود باید در نظریه‌‏های علمی، دارای الگو و دلیل و ملاک باشیم، البته در این عرصه داد و ستد با دانشمندان غربی لازم و مفید است؛این مهم حاصل نمی‏‌شود مگر اینکه ما خود به مبنایی‏‌ترین پژوهش‌‏های مربوطه دست یابیم و تولید کننده منابع دست اول در تنفیذ شرعی نموده است، اما سؤال در عرصه نظام‌سازی باقی مانده، خصوصاً اینکه هم امام راحل(ره) و هم مقام معظم رهبری، هر دو بیش از پیش بر تلاش در شکافتن ابعد این مباحث تأکید کرده‌‏اند.

روشن است که نمی‏‌توان سیستم‌‏های اجتماعی ناقص و بعضاً متضاد در علم را دائما به پای اطلاق ولایت فقیه نوشت؛ این عمل موجب بحران در سیستم‌‏سازی دینی شده و در دراز مدت حتی می‌‏تواند مقبولیت ولایت فقیه را دچار بحران کند.

نظام جمهوری اسلامی به نظام‌‏سازی در شش حوزه فرعی و یک حوزه کلی نیازمند است و طبعاً این نظام‏‌سازی هم باید اسلامی و هم باید پیشرفته باشد؛ این شش حوزه فرعی عبارتند از: نظام اقتصادی اسلامی، نظام سیاست اسلامی، نظام دفاع اسلامی، نظام حقوق اسلامی، نظام خانواده و نظام فرهنگ و آموزش اسلامی که همگی باید از دو جنبه دینی و دانش پیشرفته و معقول به بهترین وجه بهره ببرد، در نهایت این شش حوزه، در یک سیستم کلی باید به گونه‌‏ای تصویر شود که به خوبی بتواند معرف کل نظام اسلامی باشد.

اشکال کار کجاست؟

اولین خصوصیت فقه موجود، نگرش فردی و جزئی به مسائل است؛ در این فقه هر بابی از ابواب دیگر جداست و هر مسأله‏ای خود مسأله جداگانه‏ای به شمار می‏رود که باید در جستجوی حکم آن بر طبق عمومات و امارات بود.

در بسیاری از مسائل که دلیل دینی(عمومات و امارات) مستقیماً بر مسأله سایه نمی‏افکند، پای اصول عملیه شرعیه و سپس اصول عملیه عقلیه به میان می‏آید.

این روش استنباط که به صورت حرکت از نصوص دینی تا اصول عملیه عقلیه تصویر می‏شود، در نشان دادن احکام دینی فردی بسیار کارآمد است؛ اما در ارائه سیستم‏های اجتماعی دینی کارآیی چندانی ندارد و در بسیاری از اوقات در مجموع سیستمی می‏آفریند که بعضی احکام آن در ابواب مختلف با هم قابل جمع نیست؛ حتی گاهی حکم دو مسأله در کنار هم، با هم قابل جمع نیست و تنها در موارد ابتلاء جداگانه و نه نظام‏وار قابل عمل است.

نمونه آن تقابل عملی در جمع بین حق اطاعت فرزند از پدر و مادر و حق نفقه و همخوابی و تحصین (13) زوجه است که رساله‏های عملیه از ارائه جزئیات فتاوای مربوطه ساکت هستند.

اگر تحصیل رضایت پدر و مادر، به حقوق همسر لطمه بزند چه باید کرد؟و تقدم با کدامیک است؟ آیا در صورت عدم رضایت پدر و مادر و متوقف بودن کسب این رضایت بر طلاق همسر، طلاق تجویز می‏شود؟ و در طلاق‌های پیاپی، تکلیف غریزه و زندگی جمع کثیری از جوانان چه می‏شود؟ آن کسی که فتوا به تقدم حق پدر و مادر می‌‏دهد، به راحتی تناقض می‌‏آفریند، چرا که کدام نظام اجتماعی حاضر است برای تحصیل خواست پدران و مادران، هزاران طلاق ببار بیاورد و هزاران جوان با غریزه سرکش را واگذارد؟

به همین جهت است که می‏بینیم قوانین مجلس شورای اسلامی و سپس شورای مصلحت، هر چه بیشتر عرصه را تنگ‏تر می‏کند و به نظام‏وارگی روی می‏آورد، با اصل گرفتن نظام خانواده، عوامل مزاحم را نفی می‏کند، اگر چه موجب عدم رضایت پدر و مادر شود، و در نهایت احیاء حقوق زوجه را در سیستم خود به گونه‌‏ای می‏‌گنجاند که پدران و مادران نتوانند به راحتی مسبب طلاق شوند.

امّا با همه این تلاش‌ها، سیستمی بسیار ناقص ترسیم شده که در آن مسائل بسیار مهم خانوادگی مبهم باقی مانده است و هنوز تا ارائه سیستمی در نظام خانواده راه زیادی در پیش است.

برپایی سمینارهایی در زمینه امر به معروف و نهی از منکر، تهاجم فرهنگی، فرهنگ عمومی و موارد دیگری از این دست همگی نشان دهنده این نکته است که نظام جمهوری اسلامی در عرصه فرهنگی نمی‌‏تواند از فقه موجود بهره سیستماتیک ببرد، در حالی که به شدت به نظام فرهنگی، آن هم از نوع پیشرفته و قابل رقابتش محتاج است.

دومین خصوصیت فقه موجود، تعبد لفظی در مقام استنباط از نصوص دینی است؛ این خصوصیت با جزئی‌‏نگری همراهی و وفاق کامل دارد و جزئی‌‏نگری فقه را دو چندان می‌‏کند.

روایات وارد شده پیرامون تصویر و مجسمه‏‌سازی جانداران و حرمت آن ظهور روشنی دارد و تا قبل از فتوای امام راحل(ره) ظاهراً هیچیک از فقهاء به صراحت، قائل به حلیت آن نشده و بلکه از کلام شیخ انصاری(ره)اجماع بر تحریم استفاده می‏شود. (15) البته تعبد لفظی دارای عرض عریضی است که از اخباری‌گری کامل شروع می‏شود و به لایه‏‌های رقیق‌‏تر می‏رسد و به هر حال در دین فهمی به میزان متعادلی لازم است؛ اما نظام‌‏سازی به هیچ روی با تعبد لفظی افراطی سازگار نیست؛ بدلیل نیاز قطعی نظام‏‌سازی به عنصر عقلانیت، ناگزیر تعبدی می‏تواند در سیستم دینی جای گیرد که با تعقل معارض نیفتد.

از همین روست که شیخ انصاری(ره)در ارائه نظام اقتصاد اسلامی، در مقابل برخی روایاتی که ظهور در حرمت بعضی از کسب‏ها، نظیر فروش فضله حیوانات دارد، منافع محلله مقصوده را مطرح می‏کند و آن را به صورت یک ملاک معقول برای تمیز کسب حلال از کسب حرام در می آورد، (16) و بدین وسیله به راحتی بین روایات معارض جمعی همساز به وجود می‏آورد؛اما توسعه وی مجسمه‏سازی را در بر نمی‏گیرد.

دومین مسأله در نظام‏سازی دینی ورود به وادی علم کلام است؛ فقیه نظام‏ساز باید از اصول و ارکان دین)آغاز کند، که جایگاه آن در علم کلام است؛ اگر امروز شیخ مفیدها(ره)و علامه حلی‏‌ها(ره)و خواجه نصیرها(ره)زنده بودند، بر قصور حوزه‏‌های ما در عرصه کلام اسلامی خرده می‌‏گرفتند و فغان بر می‏‌آوردند که مگر می‌‏توان امروز بدون تسلط کامل بر اندیشه‏‌های کلامی اسلام در هر زمینه از فقه و فقاهت سخن گفت؟!

منظور از پرداختن به علم کلام به عنوان پیش شرط سیستم سازی دینی، گشودن باب بحث‏‌های معمول در کلام اعتقادی نیست، بلکه در وادی علم کلام باید دو امر مهم و اساسی را به انجام رسانید، اول تعیین قلمرو دین در حیات انسانی و اینکه از دین اسلام تا چه حد و در چه زمینه‏‌هایی می‏توان برداشت نمود و دین اسلام تا چه اندازه در عرصه‏های علوم وحیات انسانی دخالت کرده است.

تعیین اصول نظام‏های دینی در عرصه اقتصاد، سیاست، دفاع، حقوق، خانواده و فرهنگ است که مبنا و پایه نظام‏سازی دینی است و در مجموع پیکره کلی نظام اسلامی را شکل می‏دهد؛ فقیه نظام‏ساز باید در دو بُعد نظریه‏های علمی و اصول کلامی مذکور کاملا مسلط و پخته باشد، و این اصول را در استنباط فقهی خود مبنا قرار دهد؛ کلام اسلامی در واقع زیر ساخت نظام‏‌سازی دینی را تشکیل می‏دهد و محک و معیار اصلی در مقام استنباط فقهی نظام‌‏وار خواهد بود.

دو خصوصیت موضوع‏شناسی(شناخت نظریه‌‏های سیستمی) و مبناشناسی دینی است که فقیه نظام‌‏ساز را وادار می‏کند تا دین و دنیا را از ابتدا و محققانه مورد شناخت و بررسی خود قرار دهد، و بر مبانی اندیشه دینی و دستاوردهای علمی بشری در حیطه تخصص خود کاملا فائق آید.

سومین مسأله در نظام‏سازی دینی، ورود به علم اصول و فقه در پرتو همان اصول کلامی است؛ افکندن سایه اصول کلام اسلامی بر علم اصول و فقه، موجب می‏‌شود که عقلانیت منطقی توسعه یافته و تعبد افراطی کاهش پیدا کند.

آماده ساختن فقه موجود در جهت نظام‏سازی اسلامی به یک بازبینی روایی هم نیازمند است؛ روایات مأثوره را از این حیث به سه دسته می‏توان تقسیم نمود.

نخست روایاتی که در تفسیر و توضیح اصول کلی نظام‌‏های اسلامی آیات قرآن کریم وارد شده و تکیه ما در نظام‏سازی دینی پس از قرآن کریم بر همین روایات است که خطوط اصلی نظام اجتماعی اسلام را ترسیم می‏کند، دوم روایاتی که‏ مسائل بسیاری را بر حسب موضوع مطرح شده از سوی سؤال کننده بررسی نموده و معصوم(ع) حکم مسأله را بیان فرموده است؛ اما ظاهر روایت گویای دوام و استمرار است و اجرای آن در زمان ما با آن اصول کلی سازگار است؛ سوم روایاتی که در آن‏ها معصوم(ع) و شخصیت مسأله نمود دارد، که طبعاً عمل به آن در زمان کنونی محل تمل خواهد بود.

ممکن است در یک روایت هر سه قسم وجود داشته باشد و در هر بخش از روایات یکی از این سه جنبه نمودار شود؛ بزرگترین تلاش فقهی در این خصوص مربوط به تعیین تکلیف روایاتی است که ظاهر آنها گویای دوام و استمرار است، اما با نظام سازی دینی به راحتی سازگار نمی‌‏گردند، در این جا باید تلاش اجتهادی وسیعی انجام شود تا از پس تضارب آراء به نتایج معقولی دست یابیم.

در این خصوص مطالعه در روایات پیامبر اکرم(ص) و امیر مؤمنان(ع)در زمینه مسائل اجتماعی از دقت بیشتری برخوردار است، چرا که محتمل است بخشی از این روایات جنبه حکومیت داشته و تکلیف استمراری نباشد؛‌ حیثیت حکومتی در برخی از آن روایات واضح است، و به هر حال تفکیک این روایات وظیفه‏‌ای سنگین بر دوش مجتهدان نظام‏‌ساز است.

 

کلام آخر

اولاً؛ مقاله حاضر را تنها قدمی تحقیقی در گشودن راهی جدی به سوی نظام‏‌سازی دینی تلقی کنید.

ثانیاً؛ در برنامه‌‏های نظام جمهوری اسلامی، در مجلس شورای اسلامی، شورای انقلاب فرهنگی، شورای اقتصاد، وزارت دارایی، بانک مرکزی، وزارت امور خارجه و...بنگرید و ملاحظه کنید که گرفتاری نظام اسلامی ما از ناحیه عدم تبیین نظام‏‌های اجتماعی اسلام تا چه حد است؛ روشن است که حکم عدم مغایرت با شرع از طرف شورای محترم نگهبان نظام‏ساز نیست و نمی‌تواند آینده‏ای منسجم و نظام‏‌وار را در الگوی دینی تصویر نماید.

/506/825/م

)حجت الاسلام سید عباس موسوی(

منبع: نشریه کیهان اندیشه، 1375، شماره 67

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار
اوقات شرعی
۲۸ / ۰۲ /۱۴۰۳
قم
اذان صبح
۰۴:۲۲:۵۲
طلوع افتاب
۰۶:۰۱:۴۷
اذان ظهر
۱۳:۰۳:۲۶
غروب آفتاب
۲۰:۰۴:۱۹
اذان مغرب
۲۰:۲۳:۰۶