vasael.ir

کد خبر: ۳۰۱۱
تاریخ انتشار: ۰۷ شهريور ۱۳۹۵ - ۱۰:۴۵ - 28 August 2016
سخنرانی امام موسی صدر در سال 45؛

ابعاد اجتماعی اسلام از دیدگاه امام موسی صدر

پایگاه اطلاع رسانی وسائل - اسلام می‌تواند تعلیمات وسیع و راه‌های گسترده‌ای برای تشکیل شایسته جوامع ارائه کند که شما در چارچوب آن، پیش خواهید رفت و چیزهای جدیدی در سایه علم و فرهنگ و افزایش تجربیات خود درک خواهید کرد، تا اینکه پدیده‌های جزئی یا کلی تازه‌ای برای ساختن جامعه‌ای که در صدد ساختن آن هستید، کشف خواهید کرد.

به گزارش سرویس جامعه پایگاه اطلاع رسانی وسائل، این سخنرانی در دانشگاه داکار کشور سنگال در تاریخ 15/5/1967 مطابق با 25 اردیبهشت 1345 ایراد شده است، امام موسی صدر در یک سفر شش ماهه به چندین کشور آفریقایی ارتباط عمیقی با رؤسای جمهور، مقامات، اندیشمندان، مردم و لبنانی‌های مهاجر این کشورها برقرار کرد؛ متن سخنرانی را ملاحظه می کنید.

نخست باید به این پرسش پاسخ داد که «چرا اسلام به مسائل اجتماعی، اهتمام ویژه دارد و خود را در امور اجتماعی درگیر می‌کند؟»

آیا ممکن نیست اسلام تمام همِّ خود را با همه توان، متوجه تعالیمی کند که در حوزه خاص ایمان و اخلاق و مسائل فردی است؟ آیا بهتر نیست که دین اسلام، فقط به تربیت فرد بسنده کند؛ بی آنکه در حوزه اجتماع دخالتی داشته باشد؟

فرد و جامعه

در پاسخ به این سؤال، باید گفت که اگر ما جویای حقیقت باشیم، در می‌یابیم که فرد، جزء حقیقی جامعه است؛ او به روشنی از جامعه تأثیر می‌پذیرد و بر جامعه نیز اثر می‌گذارد؛ آدمی در تکوین خود، زندگی، فرهنگ خود، بر آوردن نیازهایش و در همه امور، جزئی از جامعه خویش است و از جامعه اثر می پذیرد.

نمی‌توان فرد را در کانون همه توجهات قرار داد؛ اما نسبت به اوضاع اجتماع بی توجه بود و از آن غفلت ورزید؛ نمی‌توان برای فرد و تربیت او برنامه ریزی کرد و در عین حال او را در جامعه ای رها کرد که با تعالیم و برنامه های مذکور، سنخیت و تناسبی ندارد، پس اگر بخواهیم فرد صالح، مؤمن و شایسته باشد، غفلت از جامعه، به هیچ وجه مجاز نیست.

حقیقت این است که اسلام از زبان پیامبر خود می‌گوید: «بعثت لاتمم مکارم الاخلاق« (بحار الانوار، ج 16، ص 210)؛ اما آیا مکارم اخلاقی فرد مصونیت دارد و می‌توان آن را در محیط و جامعه ای حفظ و صیانت کرد که با آن مکارم و آموزه های ایمانی و اعمال متعالی نامتناسب است؟

قطعا خیر، به نظر من، تأثیر پذیری انسان از جامعه، نیازی به برهان ندارد؛ بنابراین، اسلام که خواهان تربیت فرد است، تلاش می‌کند جامعه‌ای را برای او فراهم آورد که با تربیت، ایمان، اخلاق و کردار او متناسب باشد، به همین دلیل اسلام در امور جامعه دخالت می‌کند.

جامعه چیست و چگونه شکل می‌گیرد؟

بی‌شک اجتماع از افراد تشکیل می شود. اما آیا تنها وجود افراد برای تشکیل جامعه کافی است، هرگز؛ اگر هزار نفر انسان، بدون کنش و واکنش و داد و ستد یا خرید و فروش، در کنار هم قرار گیرند، در این صورت جامعه‌ای تشکیل نشده است، پس تشکیل جامعه، به وجود افرادی وابسته است که با تبادل توانایی های خود در کارها تعامل داشته باشند.

هنگامی که یکی از افراد جامعه چیزی می‌دهد و چیزی می‌گیرد، همین گونه دومی و سومی...، جامعه شکل می‌گیرد؛ وگرنه جامعه‌ای پدید نخواهد آمد؛ از این‌رو بنیان جامعه بر مبادله و تعامل است؛ اما تعامل و مبادله میان افراد جامعه چگونه پدید می‌آید؟ پیدایش چنین ارتباطی سه علت دارد:

علت نخست. تفاوت در شایستگی‌ها؛ همان گونه که شکل بدنی افراد مختلف انسان متفاوت است، انسان‌ها از لحاظ روحیات، استعدادها و توانایی‌های انسانی نیز با هم متفاوت‌اند؛ این تفاوت‌ها موجب پیدایش تبادل و تعامل میان افراد می‌شود؛ برای مثال، دو ظرف آب را تصور کنید که یکی سردتر از دیگری است؛ اگر این دو ظرف را به گونه ای به یک دیگر متصل کنید، آب سرد فورا از آب گرم گرما می گیرد و آب گرم از آب سرد سرما.

از این طریق، میان این دو ظرف آب، مبادله ای صورت می گیرد؛ اما اگر دمای این دو ظرف آب یکسان باشد، میان آنها تبادل حرارت انجام نخواهد یافت؛ بنابراین، تبادل و داد و ستدی اساس تشکیل جوامع است و به واسطه تفاوت توانایی ها و استعدادها حاصل می شود.

علت دوم. بشر اهداف، منافع و غایاتی پیش روی خود دارد که عظیم تر و گسترده تر از توانایی های یک فرد است و فرد به تنهایی، نمی تواند به آنها دست یابد. آدمی برای رسیدن به این اهداف و دست یافتن به آن غایات، به همکاری دیگران نیاز دارد.

علت سوم. انسان در مسیر زندگی، با خطرات، دشمنان و تنگناهایی رو به روست که غلبه بر آنها، از توانایی های فردی او فراتر است و یک فرد تنها، بی مساعدت دیگران، امکان پیروزی بر این مشکلات و مبارزه با دشمنان و دفاع از خویش را ندارد.

این سه علت، یعنی تفاوت در استعدادها، وجود اهداف و مصالحی که نیل به آنها فراتر از ظرفیت فرد است و نیز آسیب ها و تنگناهای قوی تر از توان فرد، بشر را به سوی تشکیل جوامع سوق می دهد. این علت های سه گانه، از آغاز خلقت با انسان بوده است؛ از این رو مدنیت یا گرایش انسان به تشکیل جوامع، امری طبیعی و بنیادی است؛ چرا که علت آن در نهاد آدمی نهفته است.

به اعتقاد من شاید این نظر مشهور که: انسان ذاتا اجتماعی و مدنی الطبع است، نتیجه این علل سه گانه باشد؛ البته ممکن است عوامل دیگری هم در کار باشند، این مطلب را بیان کردم تا به این نکته برسم که تمایل و احساس انسان برای تشکیل جامعه، به معنی گرایش نسبت به تعامل و داد و ستد است؛ به معنی میل و رغبت به انجام وظیفه (یعنی حقی که دیگران بر تو دارند) و گرفتن حقوق (یعنی وظایف دیگران در قبال تو)، همان حسی است که آن را شعور مدنی یا حس تعامل یا میل به اخذ و عطا می نامیم. این حس، در بشر، اصیل، ذاتی و طبیعی است و اسلام، در برخورد با این احساس طبیعی انسان، تلاش می کند که ریشه های آن را بشناسد و به آن ژرفا بخشد.

اصالت جامعه

نخست اینکه احساس یا گرایش به زندگی اجتماعی در انسان وجود دارد؛ اما اسلام فلسفه‌ای برای آن مطرح می‌کند تا در جان انسان عمق یابد، دوم اینکه اسلام این گرایش را مقدس می شمارد و به آن زیبایی می بخشد، سوم اینکه اسلام با تعالیم خود به این گرایش استحکام می بخشد و برای آن چارچوب‌ها، موازین و معیارهایی تعیین می‌کند و برای جوامع دینی، ساختار و شاکله گسترده‌ای ترسیم می‌کند.

بنابراین، در مورد سه نکته بحث می کنیم: این حس و گرایش در بشر وجود دارد؛ اما اسلام چگونه به این احساس عمق می‌بخشد و چگونه آن را تقدیس می‌کند و چگونه به آن استقرار و ثبات می‌بخشد؟

نکته نخست، اسلام چگونه به این گرایش عمق می‌بخشد؟ برای مثال در تربیت فرزند خود، گاه به او می گوییم: «دروغ نگو» کودک را مخاطب قرار می‌دهیم و او را از انجام کاری باز می‌داریم؛ این نوع تربیت سطحی است، ولی اگر کودک را از زشتی دروغ بیاگاهانیم؛ یعنی خواسته خود را با دلیل همراه کنیم و بگوییم: «دروغ نگو، زیرا دروغ گویی عملی ناپسند و نا مطلوب است»، تأثیرش عمیق‌تر است؛ اما ممکن است فضای سالمی فراهم آوریم که در آن اصولا نیازی به دروغ گویی نباشد و کودک اگر دروغ بگوید: احساس از خود بیگانگی کند، این نوع تربیت عمیق‌تر و قوی‌تر از انواع پیش گفته است.

حال به بحث خود با می‌گردیم تا ببینیم اسلام، چگونه به گرایش انسان برای تشکیل جوامع عمق می‌بخشد؛ این گونه نیست که اسلام فقط به انسان توصیه کند که به تعهدات خود عمل کند یا با دیگران داد و ستد داشته باشد یا امانت دار باشد، بلکه علاوه بر آن می‌کوشد تا از جهانی که انسان در آن زندگی می کند، تصویر روشنی ارائه کند.

به انسان می‌گوید: ای آدمی، جهانی که در آن زندگی می‌کنی و آنچه محیط زیست تو را تشکیل می‌دهد و بیشترین تأثیر را بر تو می‌گذارد، جهانی است منظم، همه چیز در آن به اندازه است و هر جزئی از اجزای عالم نقش و وظیفه وجودی خود را به طور دقیق و متقن ایفا می‌کند؛ پس اگر می خواهی، هماهنگ با این جهان، در این جهان زندگی کنی، باید منظم، دقیق و امانت دار باشی و وظایف خود را خوب انجام دهی، در قرآن کریم چنین آمده است: «و السماء رفعها و وضع المیزان« (55: 7)؛ آسمان را بر پا کرد و میزان را قرار داد.

این کدام میزان است؟ میزان حقیقی، یعنی «عدالت در آفرینش و دقت در عمل «همچنین قرآن کریم می فرماید: «الّذی خلق فسوّی و الّذی قدّر فهدی»؛ (87:2) آنکه آفرید و درست اندام آفرید و آنکه اندازه معین کرد، سپس راه نمود.

پس همه چیز دقیق، درست و منظم است و آسمان را برافراشت و میزان را وضع کرد. چرا؟ برای اینکه شما از میزان عدالت خارج نشوید. من می گویم: هستی منظم است و در محدوده میزان ادای امانت می کند، یعنی اعمال انسانی که در این جهان زندگی می کند، با ترازوی عدالت سنجیده می شود و انسان مورد ظلم قرار نمی گیرد؛ یعنی آنچه به او می دهند، کمتر از چیزی نیست که از او ستانده اند. بنابراین، راهی که اسلام برای تعمیق این احساس در پیش می گیرد، این است که هستی منظم است، عطا می کند، و نیز دقیق است.

پس تو ای انسان، اگر می خواهی با این جهان هماهنگ باشی، باید دقیق و منظم باشی. از این رو دین برای آدمی شرایطی فراهم می آورد که احساس او، نسبت به ضرورت وفاداری و ادای امانت، از ریشه هایی سرچشمه می گیرد که از آسمان تا زمین امتداد دارد و این خواسته ای سطحی و رفتاری صوری نیست، بلکه عملی است که بر این ریشه های عمیق استوار است.

دین این گونه احساس آدمی را نسبت به ضرورت انجام وظایف و درخواست حقوقش، یعنی تشکیل اجتماعات، عمق می بخشد.

نکته دوم. اسلام می کوشد تا احساس بشر را نسبت به مدنیت (حقوق و وظایف یا اخذ و عطا) تقدس بخشد.

چگونه اسلام به این احساس رنگ تقدس می زند؟ از چند طریق.

طریق نخست این است که عطا و دهش در نظر اسلام، از وظایف دینی است، متقین چه کسانی هستند؟ قرآن در نخستین آیات سوره بقره، آنها را چنین وصف می‌کند که به پنج اصل پایبندند: به غیب ایمان دارند (اصل اول)؛ نماز به پا می دارند (اصل دوم)؛ از رزق و روزی خود انفاق می کنند (اصل سوم)؛ به آنچه بر تو و پیامبران پیشین نازل شده، ایمان دارند (اصل چهارم) و به آخرت یقین دارند (اصل پنجم.)

اصل سوم این است که از هر چه روزی آنها شده انفاق می کنند.

)کلمه انفاق تنها به پرداخت مال اطلاق نمی شود، بلکه بخشش از همه روزی‌هاست و معنای آن عطا و بخشیدن است؛ یعنی مؤمن با تقوا کسی است که از علم و آبرو و مهارت و توانایی ها و از همه چیز خود عطا می کند).

آن که می‌بخشد، با تقواست، پس عطا که یکی از عوامل تشکیل دهنده جامعه است، جزئی از تقواست؛ بنابراین، انجام وظیفه اجتماعی و فعالیت اجتماعی یک وظیفه دینی اصیل به شمار می رود.

باید دانست که تعبیر به انفاق، با تعبیر به صدقه متفاوت است، آنچه مرد به همسرش می‌دهد، انفاق به حساب می آید و این حق است؛ نه سخاوت و کرم؛ انجام وظیفه است.

بنابراین، اسلام به عطا رنگ وظیفه و وجوب می‌دهد و به آن قداست می‌بخشد، همین طور ملاحظه می‌فرمایید که آنچه فرد به جامعه می‌دهد، حقی است که جامعه بر گردن او دارد. انسان به جامعه می بخشد. این حقوق جامعه بر گردن اوست. از جامعه می گیرد و این حق او بر عهده جامعه است، حقوق و وظایف یا اخذ و عطا.

انسان حقوق جامعه را می پردازد و آن را ادا می کند؛ بنابراین، می توان هر انجام وظیفه‌ای را ادای امانت شمرد، کسی که ادای امانت می کند، حقوق مردم را به طور کامل بی کم و کاست می پردازد. هر چه بر او واجب است، ادا می کند؛ یعنی امانت داری می کند. از این رو می توان عطا را که رکن اساسی تشکیل جوامع است، ادای امانت دانست.

اینک به قداستی که در این کلمه نهفته بر می گردیم؛ ادای امانت زیبایی و برجستگی انسان است، اینجاست که معنای آیه کریمه زیر برای ما روشن می شود: «انّا عرضنا الامانة علی السموات و الارض و الجبال فابین ان یحملنها و اشفقن منها و حملها الانسان«(33:72)؛ ما این امانت را بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه داشتیم، از تحمل آن سر باز زدند و از آن ترسیدند و انسان آن امانت بر دوش گرفت.

انسان تنها موجودی است که می تواند ادای امانت کند و بار امانت را به دوش کشد و در اینجا به طریق دوم می رسیم.

طریق دوم. چرا در قرآن کریم از نقش طبیعی خورشید و ماه و سایر اجزای هستی، به سجود، تسبیح و صلاة تعبیر می شود، ولی به نقش آنها امانت گفته نمی شود؟ زیرا امانت امری اختیاری است و این انسان است که وظایف خویش را با اختیار کامل انجام می دهد. در حالی که خورشید و ماه و بقیه اجزای هستی، وظایف خود را نه به حکم اراده، بلکه بی اختیار انجام می دهند. آنها به سوی انجام وظیفه رانده می شوند و به کار گرفته می شوند.

آدمی تنها موجود مختار است و بدین سبب، از عمل او به ادای امانت تعبیر می شود، بنابراین، دهش و عطای انسان انفاق است که یکی از صفات پنجگانه متقیان است. امانت داری و ادای امانت واجب است و بدین سان در این اصطلاح و تعبیراتی نظیر آن و در عطا، رنگ قداست را مشاهده می کنیم.

همچنین در تفسیرهای دینی، این سخن را می‌بینیم که «مردم همه عیال الله اند و محبوب ترین مردم نزد خدا کسی است که برای عیال خدا )مردم) نافع تر باشد»، (اصول کافی، ج 2 ص 164) پس عطا کردن به جامعه، سود رساندن به عیال الله است؛ در نتیجه موجب قرب پروردگار؛ این مطلب می رسیم که به طور خلاصه، اسلام پیوندهای اجتماعی را مقدس و اخذ و عطا را عبادت می‌داند.

طریق سوم. اسلام این پیوندها را تثبیت می کند و برای آنها خطوط و موازینی قرار می دهد، این موضوع را در مجموعه تعالیم اسلام، صریح و واضح می بینیم. اینک نمونه هایی از آن را ذکر می کنم؛ ولی فعلاً مجال بحث مفصل در این زمینه وجود ندارد، شما می دانید که دین دارای عرصه های گوناگونی است؛

1. عرصه فرهنگی؛ یعنی مفاهیم و تفاسیری که اسلام از پدیده ها و اشیا به دست می دهد.

2. عرصه ایمان؛ یعنی اعتقاد به خدا، روز آخرت، و نبوت .

3. عرصه احکام؛ یعنی واجبات و محرمات، صحیح و غلط، جایز و غیر جایز.

4. عرصه اخلاق، صفات و فضایل.

این چهار عرصه وجود دارد و ما مشاهده می کنیم که در همه این چهار عرصه، به وضوح، به روابط اجتماعی اهمیت داده می شود: در حوزه مفاهیم (حوزه فرهنگی)، به تفسیر اسلام از جامعه می نگریم و می بینیم که «انما المؤمنون اخوه«(49:10) و افراد جامعه را برادر می داند و با این روش قصد دارد، میان افراد جامعه خویشاوندی و پیوندهای عاطفی و منطقی ایجاد کند.

سپس در این معنا مبالغه می کند و از حد برادری فراتر رفته می‌فرماید: «مؤمنان همچون یک تن واحدند که هرگاه عضوی دردمند شود، دیگر اعضا با او همدردی کنند«. اعضای جامعه را به (بحار الانوار، ج 71، ص 234) اجزای یک بدن تشبیه می‌کند و این معنا در بسیاری آیات قرآن مشاهده می شود. در این آیات از افراد به بعض تعبیر می شود.

می دانیم که در اصطلاح منطق، دو کلمه بعض و فرد، با یکدیگر متفاوت اند، بعض، جزء یا قطعه‌ای از شی ء است؛ وی فرد واحدی مستقل و مجزاست؛ همچنین در تعالیم قرآنی می بینید که از اموال به اموالکم ـ به صورت جمع ـ تعبیر می شود: «... لا تاکلوا اموالکم بینکم بالباطل« (4:29)؛ یعنی همه اموال متعلق به همه شماست و به مال همه تعبیر می‌شود: «بعضکم من بعض« و «اوفوا بعقودکم»؛ یعنی آنها را قطعه واحدی به حساب می آورد که دارای اجزای متعدد است.

پس تفسیر اسلام از جامعه و مفهومی که از جامعه ارائه می دهد، بر پدیده ای یگانه دلالت دارد: برادری و خویشاوندی اعضای جامعه و یکپارچگی آن، مانند بدن واحد، این در حوزه فرهنگی؛ اما در عرصه ایمان و عقیده، می بینید که اسلام در اصول دین، به اجتهاد امر می کند؛ یعنی می فرماید: مسلمان کسی است که یگانگی خدا را با دلیل و منطق می‌پذیرد و ایمان تقلیدی کفایت نمی کند. چرا اسلام بر این نکته اصرار دارد و از ما می خواهد که اصول دین را عمیقاً درک کنیم؟

اسلام از ما می‌خواهد تا با ایمان خود زندگی کنیم، این چه فایده ای دارد؟ معنای ایمان به خدای یکتا این است که چون خدا یکتاست و از داشتن فرزند، والدین، همتا، نزدیکان و خویشاوند مبراست؛ بنابراین، همه افراد بشر نزد او برابرند، همچون دندانه های شانه، وقتی انسان ها مساوی باشند، همکاری میان آنها آسان می شود؛ چه در آن صورت، کسی بر دیگران برتری ندارد یا از دیگران بی نیاز نیست تا تعاون صورت نگیرد، بلکه هر فرد به دیگران نیاز دارد.

پس قبول این مسئله که افراد بشر با یک دیگر مساوی هستند، تعاون و داد و ستد را تسهیل می‌کند؛ در این صورت، در میان انسانها بی نیاز کامل یا نیازمند کامل پیدا نمی شود، بلکه هر شخصی، از بعضی جهات غنی و از دیگر جهات نیازمند است. بنابراین، هم عطا می کند، هم می گیرد؛ در حالی که اگر گمان کنیم که بعضی انسانها از دیگران بی نیازند، تعاون و همکاری مشکل می شود. از طرف دیگر، وقتی بپذیریم که انسانها قدیس و مصون از خطا نیستند، پذیرفته ایم که هر فردی در معرض اشتباه است و به مشورت نیاز دارد و این امر، تعاون فکری میان انسان ها را پی می ریزد. پس انسان به همفکری و همکاری اجتماعی نیاز دارد و این نتیجه ایمان به تساوی افراد بشر است.

به همین ترتیب، وقتی بگوییم که همه حرکات و فعالیت های ما، منبعث از خدای یکتا است، از وحدت مبدا و هماهنگی حرکتها چیزی حاصل می شود که تعاون میان انسانها را تسهیل می کند. چنان که این مفهوم با چند تعبیر تصریح می شود.

خدا یکی است و او همه را خلق کرده است و انسان ها همه از یک پدر و مادرند، پس با هم برادرند و سرنوشتشان یکی است: «انا لله و انا الیه راجعون«، پس مبدأ و سرانجام و مسیر حرکت یکی است و این مسئله، روند همکاری و هماهنگی و ایجاد جوامع را آسان می سازد. اینها بعضی مسائلی است که به بشر باز می گردد، پس میان افراد انسان امتیاز و تفاوتی وجود ندارد. تفاوت در استعدادها و قابلیت هاست، نه برتری بعضی بر دیگران.

در همین جا دوست دارم جمله معروفی را به برادران یادآور شوم، گاه گفته می‌شود که اگر انسان به قرآن رجوع کند، می‌بیند که به برتری بعضی آدمیان بر دیگران اعتراف دارد و به این آیه استناد می کنند: «أهم یقسمون رحمت ربک نحن قسمنا بینهم معیشتهم فی الحیوة الدنیا و رفعنا بعضهم فوق بعض درجات لیتخذ بعضهم بعضا سخریا و رحمت ربک خیر مما یجمعون« (43:32)؛ آیا آنان رحمت پروردگارت را تقسیم می کنند؟ حال آنکه ما روزی آنها را در این زندگی دنیا، میانشان تقسیم می‌کنیم، و بعضی را به مرتبت، بالاتر از بعضی دیگر قرار داده‌ایم تا بعضی دیگر را به خدمت گیرند و رحمت پروردگارت، از آنچه آنها گرد می آورند، بهتر است.

می گویند اسلام به برتری بعضی انسانها بر دیگران اذعان دارد و این مطلب با سخنان شما که می گویید: «مردم مانند دندانه‌های شانه مساوی اند سازگار نیست؛ ولی وقتی معنی آیه و قرائن آن را ملاحظه می کنیم، می بینیم که آیه در پس آن نیست که رجحان، تقدیم و برتری بعضی انسانها را بر دیگران ثابت کند، بلکه آنچه را ما در مورد تفاوت در قابلیت ها گفتیم، در نظر دارد.

هر انسانی در تخصص خود، از دیگران برتر است. پزشک در علم پزشکی از مریض برتر است. عالم دینی در تخصص خویش، از پرسش گران بالاتر است. پزشک در آنچه بر دیگران برتری دارد، یعنی در تخصص خود، سایر افراد را رهبری می کند و دیگران در حوزه تخصص او، از وی تبعیت می کنند؛ در حالی که همان پزشک که در تخصص خود مرا رهبری می کند، در تخصص من مطیع من است. هر دوی ما در حوزه تخصص مهندس، مطیع اوییم و هر سه نفر ما در حوزه تخصص حقوقدان، از او اطاعت می کنیم و هر چهار نفر در حوزه تخصص بازرگان و کشاورز، از آنها پیروی می کنیم.

بنابراین، «بعضی از شما را در حوزه تخصصی، بر دیگران برتری دادیم: «لیتخذ بعضهم بعضا سخریا (43:32)؛ یعنی «تا برخی شان برخی دیگر را به کار گیرند«. این، معنای تفاوت در تخصص است. از این رو بشر مساوی است، همچون دندانه های شانه. تفاوت، در لیاقت ها ست و این، همکاری میان افراد جامعه را تسهیل و تثبیت می کند.

ایمان به عدالت، کمال خداوند، ایمان به بخشندگی و مهربانی اوست. خداوند جامع صفات کمالیه است. خدا رحیم، رئوف، مهربان، عادل و عالم است، او مخلوقات را آفریده و صفات خود را در آنها منعکس کرده و این امری طبیعی است؛ انسجام و تناسب میان علت و معلول.

معلول همواره به شکل علت است و این اصل دومی را ایجاد می کند. این اصل می گوید: انسان ذاتاً پاک است. در میان انسان ها فرد پست و کسی که نتوان او را اصلاح کرد، یا نتوان با وی همکاری کرد، وجود ندارد؛ اگر چنین شخصی در میان مخلوقات یافت شود، از نوادر است. این امر تعاون را برای انسان ها آسان می‌کند و به ایشان اجازه می‌دهد که دست خود را برای همکاری به سوی هر انسان دیگری دراز کنند و این فطرت الهی است که مردم را بر آن آفریده است.

بنابراین، ایمان به خدای یکتا، تسهیل کننده است و ایمان به عدالت خالق تسهیل کننده است و ایمان به روز حساب و معاد انسان را وا می دارد تا احساس مسئولیت دقیق داشته باشد و در قبال جامعه خود احساس وظیفه دینی کند.

عضو این جامعه، هنگامی که عطا می کند، هرگز کم و کاست روا نمی دارد، پس می بینیم که آموزه های حوزه فرهنگ، مفهوم زیبایی به جامعه داده و عرصه ایمان، راه صحیحی برای تشکیل جوامع ایجاد کرده است.

عرصه احکام. در حوزه احکام، مباحث بسیاری مطرح شده که به شئون جامعه اختصاص دارد. اینک برخی موارد آن را که به تشکیل جوامع مربوط است، بیان می داریم: ملاحظه می کنید که اسلام چگونه پیوندها را تأیید و مستحکم می کند، در خانواده، روابط میان زن و شوهر را تقدیس می کند و آن را وظیفه ای مقدس می داند که فوق آن وظیفه ای نیست و ازدواج را از ساختن مسجد برتر می داند و قطع پیوند زناشویی و کوتاهی در ادای وظایف زندگی مشترک را معصیتی فراتر از کوتاهی در ساختن مسجد به شمار می آورد، پس پیوند میان زن و شوهر، مقدس است و استوار.

سپس پیوند میان فرزندان و والدین را تقدیس می کند و آن را وظیفه ای قریب به اطاعت از خداوند می داند. شما ده ها آیه از آیات قرآن را می بینید که پس از اطاعت پروردگار، نیکی به پدر و مادر را یادآوری می کند. اسلام، صله رحم را واجب و قطع رابطه با خویشاوندان را حرام می داند و بدین سان، پیوند میان خانواده ها را مستحکم می کند.

در روابط همسایگی نیز وارد می شود در مورد همسایه توصیه و تأکید خاص دارد. حضرت علی (ع) می فرماید: «پیامبر همواره ما را به رعایت حال همسایگان سفارش می کرد، تا جایی که تصور کردیم، برای همسایه حق ارث منظور می شود«.

سفارش آن حضرت در مورد همسایه کمتر از خویشاوندان نیست. او همسایه را چنین توصیف می کند: «همسایه کسی است که میان تو و او چهل خانه فاصله است«. معنای این سخن آن است که مردم یک منطقه، به طور کامل، همه همسایه یکدیگرند. این تلاش برای تقویت و استحکام روابط میان یک منطقه از شهر و جامعه است.

اسلام در تعلیمات خود تأکید می کند که مسئولیت مردم یک سرزمین، مسئولیتی مشترک است، پس اگر در یک منطقه، یک نفر بر اثر فقر و گرسنگی یا بیماری از دنیا رفت، خدا به این منطقه التفاتی نمی کند.

بنابراین، در هر منطقه، هر فرد در قبال افراد مسئول است و تخلف از این وظایف، نزد خدا پذیرفته نیست. «کسی که شب سیر بخوابد و همسایه وی گرسنه باشد، ایمان به خدا و معاد ندارد« (بحار الانوار، ج 74 ص، 193)؛ بدین طریق، پیوند میان افراد جامعه را به شدت محکم می کند. سپس جلوتر می رود و کناره گیری از مردم و جامعه را تحریم می کند.

اسلام، آزار، ظلم، غیبت، افترا و همه آنچه موجب تضعیف پیوندهای اجتماعی و دور شدن افراد جامعه از یک دیگر می شود، تحریم می‌کند.

در عبادات ملاحظه می شود که اسلام به اینکه هر عبادتی رنگ اجتماعی داشته باشد، اهتمام کامل دارد؛ شاید بدانید که نماز در آغاز به صورت جماعت بود و بعدها به مسلمانان اجازه داده شد که آن را به صورت فرادا هم بخوانند، پس نماز، در طبیعت خود،، به صورت جماعت است.

همچنین مسلمانان را به سوی قبله واحدی فرا می‌خواند و به نماز چهره ای اجتماعی می بخشد، زمان نماز یکی است، قبله یکی است، و بهترین مکان مسجد و بهترین طریق نماز، جماعت است. روزه ماه رمضان عبادتی جمعی است و حج، همان طور که می دانید، انبوه مردم، با لباس واحد، در حرکات یکسان، در زمان واحد، با روش و حالات یکسان، عمل واجب حج را انجام می دهند؛ چه زیباست این عبادت و چه بسیار است جنبه های اجتماعی آن.

زکات هم در همه انواع خود، تکلیفی اجتماعی است. برادران، زکات با مالیاتی که حکومت اسلامی در جای خود وضع می کند و آن را الزامی می سازد، فرق دارد. زکات و صدقات، آن گونه که از آیه کریمه به دست می آید، فرایضی هستند که برای حل مشکل اختلاف طبقاتی وضع شده اند؛ نه برای تأمین خزانه دولت و پرداخت حقوق کارمندان و.... زکات برای این است که طبقات مختلف، با روش های متناسب با زمان، به یک دیگر نزدیک شوند.

چنان که امر به معروف و نهی از منکر رکن اساسی برای همکاری اجتماعی و همبستگی افراد جامعه است؛ چرا که «کلکم راع و کلکم مسؤول عن رعیته« (بحارالانوار، ج 72 ص، 38). در این مجال، سخن گفتن درباره عبادات، به صورت گسترده ممکن نیست و کمی وقت اجازه نمی دهد.

عرصه چهارم اخلاق. پس از فرهنگ، ایمان، احکام، اینک به حوزه اخلاق می پردازیم. به منظور ایجاد حس مشترک و گسترده در انسان ها، رهنمودهای فراوان و آموزه های مکرری دیده می شود که حتی از عرصه اخلاق گسترده تر است.

اسلام در آموزه های تربیتی خود، می خواهد به «فرد« این حقیقت را بباوراند که تو تنها نیستی، بلکه جزئی از جامعه انسانی هستی. از این رو این باور را در تعلیمات اخلاقی خود استحکام می بخشد، پس، در چار چوب های اخلاقی، همکاری افراد با یک دیگر آسان می شود.

بیان همه فضایل اخلاقی در یک سخنرانی ممکن نیست، از این رو به ذکر برخی موارد بسنده می کنیم؛ از جمله اخلاق حسنه، مردم دوستی، کرم، تواضع، حسن ظن، حسن معاشرت، صداقت، کمک به ضعیف، سواد آموزی، احترام به بزرگ‌تر، ترحم به کوچک‌تر، سلام کردن، خوش رویی، کتمان اندوه، عیادت بیماران، ادب حضور، قدردانی از صالحان، نکوهش فاسدان، حیا، عفو، عذر پذیری، قبول فداکاری، خدمت به دوست، خستگی ناپذیری در تعلیم و تربیت، باز کردن مکان برای نشستن دیگران در مجالس، و هزاران رفتار دیگر از این دست است که هر یک اینها، گرایش و رغبت انسان را برای توسعه و تعالی تقویت می‌کند و همکاری و محبت میان افراد جامعه را بر می انگیزاند و موجب استحکام پیوندهای اجتماعی می گردد؛ اگر خواسته باشیم، به تفصیل و توضیح احکامی بپردازیم که به شئون اجتماعی اختصاص دارد، ناچار باید نصف فقه اسلام را بیان کنیم که از معاملات و سیاست تشکیل می شود.

این ابواب، اگر بخش اعظم فقه نباشد، قطعا نیمی از آن است و برای تنظیم و تعیین حدود و ثغور، مسائل مختلفی همچون مسائل شخصی، قوانین مدنی و نظایر آن آمده است. برای بیان این مهم نیز سخنرانی های متعدد لازم است. در اینجا لازم است نکاتی را یادآور شوم.

اسلامی که احساس مدنیت را در انسان عمق می بخشد و این احساس را تقدیس می کند و آن را مستحکم می خواهد، پیش از همه اینها، تلاش می کند که در فرد بینشی نسبت به جامعه ایجاد کند.

می‌خواهد روشن کند که جامعه ساخته دست توست، از مخلوقات توست، و چیزی نیست که از بیرون بر تو تحمیل شده باشد. این یک مسئله اساسی است. انسان وقتی احساس کند که خود او سازنده جامعه است، می تواند موجب توسعه جامعه خود گردد و طبق برنامه مشخصی تعامل کند.

این مطلب در پاره‌ای آیات قرآن کریم بیان شده است: «ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بأنفسهم» (13:11)؛ خدا چیزی را که از آن مردمی است، دگرگون نکند تا آن مردم خود دگرگون شوند. «ظهر الفساد فی البرّ و البحر بما کسبت أیدی الناس»؛ (30:41) به سبب اعمال مردم، فساد در خشکی و دریا آشکار شد.

بدین سان، در بسیاری آیات، قطعیت این مطلب را می یابیم که آنچه در جامعه دیده می شود، حاصل عملکرد مجموعه‌ها و سازمان‌هاست و سازمان‌ها ساخته دست تو و در گرو اشاره توست و از ساخته‌های توست و آنکه جوامع را می‌سازد، شما هستید.

از این‌رو اسلام، پس از آنکه به این اعتقاد، قداست، ژرفا و استحکام می بخشد، امکاناتی فراهم می آورد تا این مبانی در حوزه تربیت اجرا شود؛ به طوری که انسان جامعه را به گونه ای تشکیل دهد که می خواهد و این گونه برداشت نکند که نظام جامعه حاصل اراده خداست که بر من و امثال من تحمیل شده است، پس باید مطیع این خواست و اراده باشیم. هرگز هیچ اثری از این تفکر در اسلام دیده نمی شود و جوامع ساخته بشر است.

اسلام و تحول

مطلب آخر پاسخ این سؤال است: «تو می گویی اسلام می خواهد از فرد صیانت کند، لذا به جامعه اهتمام می ورزد و راه های گسترده‌ای برای تشکیل جوامع ترسیم می کند، چگونه می‌توان مشکل تحول و پیشرفت را حل کرد؟ «همان طور که می دانیم، جامعه به میزان پیشرفت بشریت و اعتلای سطح فرهنگ آن توسعه می یابد. از آنجا که تعالیم دینی ثابت است، چگونه دین می تواند با تحول و توسعه جوامع هماهنگ باشد؟»

برای پاسخ گویی به این سؤال، لازم است پیش تر سؤال دیگری مطرح کنیم: پیشرفت چیست؟ آیا پیشرفت از آفریدن چیزی جدید در دنیا به وجود می آید؟ یا با نابود شدن چیزی که وجود دارد؟ چنین نیست؛ نه چیزی پدید می آید و نه چیزی ناپدید می گردد. تحول کنش و واکنش میان انسان و جهان است. بشر همواره در حال تجربه است. او مطالعه و تفکر می کند و چیز جدیدی کشف می کند.

وقتی چیزی کشف کرد، آن را به کار می گیرد، در نتیجه زندگی و جامعه خویش را متحول می کند. برق و قوانین آن را می شناسد و با تسخیر آن، موجب ترقی جامعه خویش می شود. پس تحول و توسعه کنش و واکنش نوبه نو یا تفاعل مستمر میان انسان و جهان است. چیز جدیدی پدید نمی آید. آنچه پدید می آید، فقط کنش و واکنش جدید و قرائت و برداشت جدید از هستی و تعمق نو در کتاب آفرینش است. این است معنای پیشرفت و توسعه.

از دیدگاه اسلام، قرآن کلام خداست؛ کلامی که دانش گوینده آن حدی ندارد، زیرا گوینده آن خود خداست که علم او بی نهایت است. علم الهی محدود به عصر خاص یا قرن و دوره خاص نیست، بلکه او همه چیز می داند. ظاهر و باطن همه را می داند. دانش انسان را در قرون گذشته و در قرن های آینده می داند. خدای سبحان بلند مرتبه همه چیز را می داند. پس وقتی می دانیم که دانش گوینده حد و مرزی ندارد، می توانیم در هر زمانی از کلام خدا چیز جدیدی کشف و درک کنیم، همان گونه که شما می توانید از هستی، مفهوم جدیدی درک کنید.

آیا هستی امروز نسبت به جهانی که در هزار سال یا پنج هزار سال پیش بوده، تغییر کرده است. هستی همان هستی است؛ ولی شما چیز جدیدی دریافته ای و آن را به شکل جدیدی بررسی کرده ای. همچون قرآن کلام خداست و شما حق دارید، به قدر توان خویش، در این کتاب تفکر و تعمق کنید. دیروز از قرآن چیزی می فهمیدند و امروز چیز دیگری در می یابید.

می‌توانید در کتاب خدا تفکر و تعمق کنید، همان گونه که در هستی تفکر و تعمق می کنید. در این مسیر، هشیار باشیم و بدانیم که در مقابل ما، سه عامل وجود دارد: «انسان» و «هستی که پیشرفت جوامع حاصل کنش و واکنش آنهاست و عنصر سومی که در مقابل ماست، «کلام الله» است، شما می توانید، همان گونه که با هستی، جهان با کنش و واکنش دارید، با قرآن هم تفاعل و تعامل داشته باشید، بدین ترتیب، میان شما و جهان و پیشرفت جوامع شما و کلام خدا نوعی هماهنگی منسجم و منظم وجود دارد. (فرصت آن نیست که در مورد برداشت های جدید از کلمات خدا مثال هایی ذکر کنم. سخن به دراز می کشد).

بنابراین، اسلام می‌تواند تعلیمات وسیع و راه‌های گسترده‌ای برای تشکیل شایسته جوامع ارائه کند که شما در چارچوب آن، پیش خواهید رفت و چیزهای جدیدی در سایه علم و فرهنگ و افزایش تجربیات خود درک خواهید کرد، تا اینکه پدیده‌های جزئی یا کلی تازه‌ای برای ساختن جامعه‌ای که در صدد ساختن آن هستید، کشف خواهید کرد؛ بدین گونه خواهید توانست در جامعه مترقی خود زندگی کنید و ببالید، هر قدر و هرگونه که مایل باشید و هرگاه که بخواهید.

این خلاصه‌ای از آموزه‌های کلی و فشرده جنبه‌های اجتماعی اسلام است و شکی نیست که این بحث تفصیل بسیار دارد که امیدوارم موفق شویم، در دیدارها و سال های آتی، در این مکان‌های آماده، تبادل فکری کنیم و به یافته‌های شما جوانان گوش فرا دهیم، بار دیگر از جوانان عضو مؤسسه طلبه المسلمین در داکار، تشکر می کنم. والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته./102/825/م

منبع: پگاه حوزه - 17 تیر 1385، شماره 186

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار
اوقات شرعی
۰۲ / ۰۳ /۱۴۰۳
قم
اذان صبح
۰۴:۱۸:۰۴
طلوع افتاب
۰۵:۵۸:۴۰
اذان ظهر
۱۳:۰۳:۴۴
غروب آفتاب
۲۰:۰۷:۵۹
اذان مغرب
۲۰:۲۶:۵۹