vasael.ir

کد خبر: ۲۹۹۰
تاریخ انتشار: ۰۳ شهريور ۱۳۹۵ - ۱۲:۲۸ - 24 August 2016
در یادداشتی بررسی شد/ قسمت اول

دشمنی با محیط زیست پیامد مادی گرایی و خلأ معنوی انسان مدرن

پایگاه اطلاع رسانی وسائل - انسان مدرن در پرتو غلبه نگاه مادی گرایانه پس از رنسانس طبیعت را برده خود می داند و معتقد است طبیعت ابزاری برای لذت بیشتر در دنیای مادی است بر همین اساس تنها خط قرمز او در بهره‌کشی از طبیعت نابودی طبیعت به گونه‌ای است که استفاده او منتفی شود اما انسان دین دار در پرتو معنویت الهی طبیعت را ابزار رسیدن به آسمان ها و سعادت می داند و به همین دلیل برای طبیعت ارزش و احترام قائل است و تنها به حد نیاز خود از طبیعت بهره می برد.

به گزارش سرویس مکتب دفاعی پایگاه اطلاع رسانی فقه حکومتی؛ در دهه اخیر، به‌ دلیل‌ تداوم بحران‌های محیطی (علیرغم پیشرفت علم و تکنولوژی) دیدگاه جهانی نسبت به مذهب تغییر نموده و به عنوان‌ عاملی‌ مؤثر‌ در رفع بحران‌های زیست‌محیطی مورد توجه قرار گرفته است. بسیاری از طرفداران محیط‌ زیست‌ اکنون‌ بر این اعتقادند که سیاست‌های زیست‌محیطی نه تنها می‌باید از جامعیت برخوردار باشند بلکه‌ اینگونه‌ سیاست‌ها‌ در اجرا، محتاج حمایت‌های فرهنگ دینی و اخلاقیاتی هستند که زیربنای حفاظت‌های محیطی می‌باشند. زیرا به‌ اعتقاد‌ طرفداران این نظریه، نقش تاریخی مذهب در حفاظت از محیط، مؤید آن است که از‌ دست‌ دادن‌ ارتباط معنوی با تأکید بر نیاز به حضور یک پایه دینی برای حل بحران‌های زیست‌محیطی، حضور‌ عامل‌ مذهب را در بحث‌های محیطی ضروری می‌دانند.

بیش از چهل سال است که بحث‌های مربوط به دین و محیط زیست در محافل علمی و تخصصی‌ مورد‌ توجه‌ قرار گرفته است.  موافقت‌‌ها و مخالفت‌‌هایی که به واسطه انتشار مقاله‌ جنجال برانگیز لین وایت در سال 1967 با عنوان «ریشه تاریخی بحران‌های اکولوژی» سنت مسیحی و یهودی را‌ مسبب‌ بحران‌های‌ زیست‌محیطی معاصر دانسته هنوز ادامه دارد.

در کنفرانس بین‌المللی مسکو (1990) موضوع‌ حل‌ بحران‌های‌ زیست‌محیطی از طریق پیوند علم و دین مطرح گردید و دو نکته اساسی در این زمینه مورد تأکید قرار گرفت:

1-  ارائه‌ تعریفی‌ مجدد از علم و تکنولوژی،

2- نیاز به برخورداری از یک پایه‌ مذهبی‌ برای‌ فعالیت‌های انسان.

در کنفرانس‌هایی نیز که در دانشگاه‌ها هاروارد بین‌ سال‌های‌ 1996‌ تا 1998 انجام شد و به دنبال آن سه کنفرانسی که در‌ جمع‌بندی‌ نتایج حاصل از ده کنفرانس‌ هاروارد در آکادمی هنرها و علوم کمبریج، سازمان ملل،  و نیز موزه‌ تاریخ‌ طبیعی در نیویورک برگزار گردید، شناخت مشترکات ادیان در ارتباط با مسائلی از‌ قبیل‌ اکولوژی و نحوه استفاده از طبیعت و نیز‌ لزوم‌ اشاعه فرهنگ دینی از طریق ایجاد زمینه‌ای‌ که‌ در آن ارتباط دین با بخش‌های دیگر امکان‌پذیر باشد، توصیه شده است.

تأثیر تفکر انسان‌ محوری‌ برروند تخریب طبیعت

بحران زیست‌محیطی‌ تبلور‌ خارجی بیماری‌ و رنجی‌ درونی است که انسان مدرن را‌ به‌ ستوه آورده است، انسانی که برای بدست آوردن زمین از آسمان روی گرداند، به‌ جای‌ آسمان به زمین اصالت داد و اکنون زمین را هم‌ دقیقا‌ به دلیل نداشتن آسمان از‌ دست‌ می‌دهد. انسان مدرن انسانی است که قانونگذاری می‌کند، ارزش تعیین می‌کند، به هیچ قدرتی خارج‌ از‌ خود اتکا ندارد، و به‌عبارتی دیگر «مرکز‌ هستی» است.

پایه‌های‌ اصلی‌ چنین دیدگاهی، در طول‌ تاریخ‌ و در افکار بسیاری‌ از‌ صاحب‌نظران مانند فیثاغورث مشاهده می گردد که انسان را میزان هرچیز می‌داند. با این حال‌ انسان‌ محوری با تأکید بر ابعاد مادی‌اش‌ در‌ دوره نوزایی (رنسانس)‌ نضج‌ گرفت، در‌ دورانی که علم تجربی و نه علم به معنای حکمت صرفا متحول نمی‌شود بلکه مقام و منزلتی‌ پیدا‌ می‌کند که به‌عنوان معیار و عامل‌ ارزیابی‌ همه‌ چیز‌ حتی‌ دین و فرهنگ‌ نیز‌ ایفای نقش می‌نماید.

دو عامل مهمی که باعث ترویج و تأکید برانسان محوری به مفهوم معاصر‌ بوده‌اند‌ عبارتند‌ از:

1- رواج دیدگاه علم‌گرایانه نسبت به طبیعت

در‌ طول‌ تاریخ، برای‌ انسان‌ سنتی‌ چه‌ غربی ویا شرقی و با هر دین و آیینی، طبیعت جنبه‌ای از تقدس داشت. آب، درخت،  کوه و بسیاری از مظاهر طبیعت دارای ارزش والایی بوده حتی دخالت در آن‌ها‌ از دیدگاه شرقیان گناه شمرده می‌شده است.  همچنان‌که تمدن و مظاهر مربوط به آن در قرون سیزده و چهارده میلادی شروع به تحول می‌کند، توجه به طبیعت به عنوان عاملی در‌ جهت‌ رستگاری انسان کنار گذاشته می‌شود و مقدس بودن طبیعت و احترام گذاردن به آن‌که عامل مهمی در حفاظت آن بود به تدریج اهمیت خود را از دست می‌دهد.

نگاه به طبیعت در این دوران مبتنی بر واقعیات ملموس و قابل اندازه گیری بود نه تاثیر طبیعت بر رستگاری انسان. دکارت مانند افلاطون‌ معتقد‌ بود که هر چه از نظر علمی قابل اعتبار نباشد وجود ندارد و طبیعت تنها از جنبه کمیات ملموس مانند اندازه و وزن تشکیل‌ شده‌ و ارزش‌های ذاتی و غیرقابل‌ اندازه‌گیری مانند زیبایی اهمیت چندانی ندارند. با انقلاب دکارتی نه تنها فلسفه از مذهب جدا می‌شود بلکه مبتنی بر امور صرفا مادی می‌گردد.

با چنین پیش‌درآمدی علم جدید که توسط اشخاصی چون گالیه، کلپر و نیوتن‌ بسط‌ داده شد علمی است برپایه تجربه، مشاهده، و دیدگاه جزء گرایانه که در آن دیگر طبیعت موجودی قابل احترام و مقدس نیست. طبیعت تبدیل به آزمایشگاهی برای اثبات نظریه‌های گوناگون علمی‌ می‌شود. علم‌ مورد نظر که‌ کمّی و متکی بر حس و تجربه است، از زمان فرانسیس بیکن به بعد مساوی با قدرت و توانایی تلقی می‌شود و حتی برتراند راسل مبنای مدینه فاضله‌اش را‌ با‌ نام«جامعه‌ علمی»برچنین پایه‌ای استوار می‌نماید. این دیدگاه‌ها به همراه تحولات علمی قرون اخیر سبب می‌شود تا اعتماد عظیمی به ‌‌پیروزی‌ علم و اهمیت مطلق آن در همه زمینه‌ها ایجاد شود.  بلند پروازی‌های علمی‌ باعث‌ می‌شود‌ تا انسان چنین ذهنیتی را پیدا کند که علم را جایگزین همه چیز کرده و آن را به‌عنوان داروی درد جامعه بشری تلقی نماید و بنابر این استدلال طبیعت را برده خود برای گسترش علم دنیایی و مادی کند.

2- جدایی انسان از طبیعت و تسلط بر آن

فیثاغورث‌ و افلاطون از طریق دو تفکر سیستمی متفاوت نظریاتی در ارتباط با جدایی انسان از طبیعت مطرح نموده‌اند. اما هردو با اعتقاد برجدایی بین بدن (کالبد مادی) از نفس (روح غیرمادی) ، دنیای فیزیکی را دامی برای نفس‌ می‌دانستند. رشد این تفکر و تجلی دوگانگی بین انسان و طبیعت و تسری آن به همه مقولات حیات در دوران نوزایی به وقوع پیوست و با عنوان انسان محوری و انسانگرایی (مدرن) رواج یافت. ارائه‌ نظریه‌ جدایی انسان و هر آنچه غیرانسانی است توسط حکمایی چون ارسطو، پاسکال، و کانت به این نظر منتهی می‌شود که تنها انسان‌ها «خرد ورز» هستند و چون آن‌ها دارای قدرت و برتری نسبت به‌ سایر‌ موجودات می‌باشند می‌توانند برآن‌ها تسلط یابند.

پیام مهم خرد ورزی اطلاق واژه «ماشین» به طبیعت بود که توسط کپلر و دکارت مطرح شد، آن‌ها طبیعت را به مثابه ماشینی معرفی می‌کردند که‌ برطبق‌ یک تعداد قوانین ثابت و غیرقابل تغییری که از ابتدا وجود داشته (بدون هرگونه خلاقیت در خود) کار می‌کند. اعتقاد به بی‌حرکتی ماده و فقدان شعور و ارزش‌های ذاتی در موجوداتی غیراز انسان، این‌ حق‌ را‌ به انسان می‌داد که خویش‌ را‌ از‌ صدماتی که به اکوسیستم‌های طبیعی می‌زند تبرئه سازد. فرانسیس بیکن با تأکید براینکه علم قدرت است و توانایی علمی می‌تواند قدرتی ‌ ‌تکنیکی‌ را‌ برطبیعت‌ اعمال نماید، همچون کانت، از تسلط برطبیعت و یا قابلیت‌ تغییر‌ و انطباق طبیعت در جهت رفع نیازها و خواسته‌هایی که انسان تعیین‌کننده آن است سخن می‌گوید.

حاصل چنین تفکری ارج‌ ننهادن‌ به‌ طبیعت بکر است، زیرا آن را تنها به مثابه مواد خامی‌ برای مصارف انسانی تلقی می‌نماید. این موضوع پایه برخی تئوری‌های اجتماعی نیز گردید، از جمله لوک بنیانگذار لیبرالیسم مدرن، که طبیعت‌ را‌ فاقد‌ ارزش می‌داند و هیچ ارزشی برای زمین قائل نیست مگر آنکه‌ توسط‌ انسان مورد بهره‌برداری قرار گیرد و حتی بعد از توسعه، هنوز کارگر را به‌عنوان ارزش اصلی معرفی‌ می‌کند.  مارکس نیز که هستی را چیزی جز ماده بی‌شعور نمی‌داندبه ابزار تولید‌ بها‌ می‌دهد، و‌ طبیعت را فاقد ارزش ذاتی می‌داند.

تأثیر انسان محوری بر سیاست‌های محیطی

علم‌گرایی، دیدگاه جزء گرایانه، جدایی‌ انسان‌ از‌ طبیعت و تسلط بر آن و نیز نحوه ارزش‌گذاری آنگونه که در دنیای معاصر‌ رواج‌ دارد سبب شده تا انسان مدرن اصالت را به ماده دهد و رفاه‌ و امرار‌ معاش را به‌عنوان هدف غایی حیات بشناسد. تأثیر این تفکر بر سیاست‌های محیطی باعث شده‌ تا‌ این سیاست‌ها انسان‌گرا و برپایه محوریت انسان تدوین گردند.

تفکر مرکزیت انسان به‌عنوان تنها‌ موجود‌ خلاق، هوشیار، ‌ و تولیدکننده در نظام طبیعت، حقی را در ذهن او ایجاد می‌کند که تنها به خود‌ بیاندیشد. این‌ موضوع در کنفرانس‌های متعدد مرتبط با پایداری و محیط زیست وقتی‌که منظور‌ از‌ پایداری‌ حفاظت از محیط حال و آینده برای نسل‌های بعد تلقی می‌گردد،  به وضوح نمایان است. به‌عنوان‌ مثال‌ توسعه‌ پایدار در استراتژی‌های حفاظتی 1980 بدینگونه تعریف می‌گردد: توسعه ایست که کاربرد منابع‌ انسانی، مالی‌ و طبیعی و غیره را برای رفع نیازهای برای نسل حاضر نیازهای نسل آتی را برآورده‌ سازد.

کنفرانس‌ جهانی محیط زیست و توسعه در 1987 نیز توسعه پایدار را فرآیندی‌ می‌داند‌ که در آن امکان تأمین نیازهای امروز‌ انسان‌ را‌ فراهم سازد بدون آنکه باعث کاهش توانایی‌های‌ آیندگان‌ برای تأمین نیازهایشان شود.

در تفسیر توسعه پایدار در کنفرانس ریو در 1992، سازمان ملل‌ متحد‌ نیز بر سیاستی تأکید دارد‌ که‌ در نتیجه‌ اعمال‌ آن، منافع‌ مثبت حاصل از مصرف منابع طبیعی‌ بتواند‌ برای انسان در زمان‌های قابل پیش‌بینی در آینده ادامه و دوام داشته‌ باشد.

دستور‌ کار 21 نیز بر اقدامات لازم‌ برای هماهنگی بین تعداد‌ جعیت‌ جهان و نیازهای آنان با‌ منابع‌ محدود زمین تأکید دارد. این‌چنین دیدگاههایی سبب شده تا در گزارش صلح و غذا بشر‌ خلاق‌ترینی، تولیدکننده‌ ترین و گران‌بهاترین منبع نامیده‌ شود.

با‌ قرار گرفتن انسان‌ در‌ مرکز سیاست‌های محیطی و انسان‌ مداری به‌عنوان پایه استراتژی‌های حفاظت محیطی، می‌توان انتظار داشت که ارزش محیط زیست و طبیعت‌ تنها‌ در حد ابزار تنزل یابد. در این‌ میان‌ بخصوص اقتصاددانان‌ به‌ نقش‌ محیط و اکولوژی در‌ مدیریت سیستم‌های اقتصادی تأکید داشته و هر گونه تزاحمی را که به نظام اکوسیستم وارد‌ شود، از‌ آن جهت نامطلوب می‌دانند که در‌ آینده‌ بر‌ سیستم‌های‌ حمایتی‌ که پایداری اقتصادی‌ را‌ تضمین می‌کنند خدشه وارد می‌سازد.

در حقیقت اشکال در تعاریف متداول از توسعه پایدار‌ در‌ زمینه‌‌های‌ گوناگون آن است که علیرغم تأکید بر‌ استراتژی‌های‌ حفاظتی، قابلیت‌ استفاده‌ از‌ منابع‌ برای نسل‌های آتی،  و بهبود و تطبیق با شرایط محیطی، به تبع جهان‌بینی‌های غالب برجهان معاصر، به ابعاد مادی مسائل محیط زیست پرداخته و ابعاد اخلاقی و معنوی که‌ غفلت از آن‌ها سهم بسزایی در ایجاد بحران داشته است را چندان مورد توجه قرار نمی‌دهد.

پیآمد انسان‌گرایی معاصر، عدم‌پذیرش مسئولیتی است که انسان نسبت به حفظ ارزش‌های ذاتی طبیعت دارد. ارزش‌گذاری‌ ابزاری‌ برطبیعت نیز براساس چگونگی رفع نیاز‌های انسان تعریف می‌شود و توجیهات انسان مدرانه دیگری بر آن حاکم است. از جمله تأکید برحقوق نسل‌های آینده، بحث‌های مربوط به تهدید سلامتی ساکنین کره‌ زمین، استفاده‌ از منطق اقتصادی در جهت حفاظت محیطی و حتی استفاده از توجیهات مذهبی.

در مورد اخیر می‌توان به نظریاتی اشاره نمود که اصولا‌ ریشه‌ انسان محوری را در مذهب‌ می‌دانند‌ و بنابراین معتقدند این مذهب است که با تعالیم خود نه تنها بردوگانگی انسان و طبیعت پافشاری می‌کند که بر بهره‌برداری انسان از طبیعت‌ تأکید‌ ورزیده، دنیا و کائنات را‌ مسخر‌ انسان معرفی می‌کند. ادیان غربی (عمدتا یهودیت، مسیحیت و اسلام) مورد این انتقاد می‌باشند. وایت و توین بی در بررسی ریشه‌های تاریخی بحران‌های اکولوژیکی، با دیدی افراطگرایانه مذهب را مسئول این بحران‌ها دانسته، معتقدند‌ که‌ یهودیت و مسیحیت از آنجا که مشوق بهره‌برداری آزادانه و بدون قید و شرط از طبیعت می‌باشند باعث بروز معضلات زیست‌محیطی معاصر می‌باشند. وایت در نظریه‌پردازی خود اسلام و مارکسیسم را‌ نیز‌ مؤید همان‌ سنت یهودی و مسیحی معرفی می نماید. با این حال بسیاری معتقدند که «حکم ناموجهی در متون یهودی و مسیحی در ارتباط با مناسبات انسان با طبیعت وجود ندارد بلکه‌ خطا‌ در‌ تعبیر و تفسیر است».

اگرچه انسان محوری پایه سیاست‌های زیست‌محیطی است با این حال نمی‌توان کوشش‌هایی هرچند ‌‌ناچیز‌ را در جهت استفاده از مذهب به‌طور مستقیم و یا غیرمستقیم در برخی سیاست‌های‌ محیطی‌ نادیده‌ گرفت. این توجیهات با هدف حفاظت از محیط، غالباً مفاهیم و معانی ماوراء الطبیعه را مدنظر داشته‌اند. به‌عنوان‌ مثال در کنفرانس جهانی پارک‌های ملی در 1962 در چهارمین بند آن آمده‌ است :« حفظ زیبایی و ویژگی‌ منظرهای‌ طبیعی برای زندگی انسان ضروریست زیرا نفوذ دوباره معنویت، و نیروی فیزیکی و ذهنی مستحکمی را ایجاد می نماید.

 در بیانیه 1983 کنفرانس پارک‌ها و نیز در اجلاس مدیریت، حفاظت، و توسعه پایدار مناطق‌ جنگلی بیان می‌کند که حفاظت و توسعه پایدار جنگل‌ها می‌باید حفاظت اکولوژیکی تمامی جنگل‌های ملی را که ارزش‌های منحصر به فردی را به‌عنوان مظاهر معنویت و مذهب دارند شامل شود.

 در‌ بخشی‌ از دستورالعمل 21 همین موضوع اما به نوعی دیگر عنوان شده است یعنی شناخت مفاهیم مذهبی و نقطه‌نظرات مشترک میان فرهنگ‌های مختلف را به‌عنوان عاملی در حفاظت از تنوع بیولوژیکی‌ مطرح‌ نموده است. علاوه‌بر موارد یاد شده نیز به‌طور غیرمستقیم از اطلاعات مربوط به مذاهب مختلف جهان در ارتباط با مطالعات محیط زیست استفاده می‌کند.

کوشش‌های کنونی‌ در‌ زمینه چگونگی ارتباط دین با مباحث مربوط به محیط زیست دو رویکرد متفاوت را نشان می‌دهد.  رویکرد غالب بر این پایه می‌باشد که دین می‌باید به‌عنوان موضوعی خاص با‌ تمام‌ بخش‌هایی‌ که به رفع بحران‌های زیست‌ محیطی‌ کمک‌ می‌کند مانند علوم، اقتصاد، آموزش، و سیاست‌های عمومی در ارتباط قرار گیرد.  رویکرد دوم با تأکید برحفظ فرهنگ بومی و آزادی‌های‌ مذهبی‌ و ایجاد زمینه مناسب احیاء و حفاظت از‌ فرهنگ‌ دینی طبیعی امکان حفاظت از محیط نیز ایجاد گردد. به نظر می‌رسد که در قیاس با رویکرد اول‌ که‌ با‌ دین به صورتی انتزاعی برخورد نموده و به مثابه موضوعی‌ به آن می‌نگرد که می‌یابد با رشته‌‌های گوناگون علوم و فنون و با هریک از طریقی خاص و محدود‌ ارتباط‌ برقرار نماید، رویکرد دوم با مطرح نمودن تفکر دینی و به لحاظ‌ جامعیتی‌ که در معرفی ارزش‌های اخلاقی در برخورد با طبیعت و محیط دارد، بتواند کارآیی بهتری در ارتباط‌ با‌ ایجاد‌ زمینه و بستر مناسب بهره‌گیری سیاست‌های محیطی از تعالیم دینی را مطرح‌ نماید. اما‌ این‌ رویکرد نیاز به شناخت هرچه بیشتر فرهنگ دینی و بکارگیری استراتژی‌هایی دارد که خود‌ محتاج‌ مطالعات‌ جامع‌تری در مناسبات انسان-محیط است.


همانگون که قبلا اشاره شد ادیان توحیدی به لحاظ‌ تأکید‌ برانسان محوری و آزادی و تشویق انسان در بهره‌وری از مسیحیت و یهودیت‌ از‌ همان‌ ریشه ابراهیمی است نیز به دور از این اتهام نبوده است، در حالی که تعالیم‌ دینی‌ مسلمین که در ادامه بحث به آن‌ها اشاره خواهد شد مؤید آن است‌ که‌ انسان‌ نه تنها مجاز به برهم‌زدن نظم محیط زیست نمی‌باشد، بلکه مؤظف به حفاظت آن از آلودگی‌ و تباهی، و ارتقای کیفی آن است. ادامه دارد 102/120/د

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار
اوقات شرعی
۲۸ / ۰۲ /۱۴۰۳
قم
اذان صبح
۰۴:۲۲:۵۲
طلوع افتاب
۰۶:۰۱:۴۷
اذان ظهر
۱۳:۰۳:۲۶
غروب آفتاب
۲۰:۰۴:۱۹
اذان مغرب
۲۰:۲۳:۰۶