vasael.ir

کد خبر: ۲۹۴۸
تاریخ انتشار: ۳۱ مرداد ۱۳۹۵ - ۱۱:۳۹ - 21 August 2016
نظام سیاسی اسلام/ استاد ایزدهی/ جلسه 28

بررسی جایگاه مردم در نظام سیاسی اسلام

پایگاه اطلاع رسانی وسائل - حجت الاسلام والمسلمین ایزدهی با اشاره به جایگاه مردم در نظام سیاسی گفت: از ظاهر دسته اول روایات چنین استفاده می‌شود که قوام مشروعیت حکومت به مردم است و مردم جایگاه جدی و اصلی را در مشروعیت حکومت دارند و رجوع به مردم امر بایستنی است، دسته دیگر روایات به ظاهر خود دلالت بر عدم نقش مردم دارد و تکلیف آحاد مردم را تنها اطاعت از حاکم بدون اینکه حقی برای آنها قائل شود.

به گزارش خبرنگار پایگاه اطلاع رسانی وسائل، حجت الاسلام والمسلمین سید سجاد ایزدهی، روز دوشنبه شانزدهم آذر ماه 1394 در جلسه بیست و هشتم درس خارج فقه سیاسی در مدرسه عالی فیضیه قم، پیرامون نقش مردم در مشروعیت حکومت را ادامه داد و با استناد به برخی روایات شریفه مطالب مبسوطی را بیان کرد که گزیده آن در پی میآید.

1. امیرالمؤمنین علیهالسلام در ضمن یک روایت میفرماید: «لکن لا رأی لمن لا یطاع»، ظاهر این فقره از روایت بر اثبات حق رأی برای مردم دلالت دارد؛ به این معنا که مردم در اطاعت یا عدم اطاعت مختارند و حاکم در صورت عدم اطاعت مردم نمیتواند کاری انجام دهد.

2. حکومت نماینده مردم در انجام اموری است که پرداختن به آن توسط خود مردم ممکن نیست، مردم بسیاری از کارهای خود را به یکدیگر واگذار میکنند و یکی از این امور حکومت‌داری است.

3. اجتماع خود دارای یک هویت مستقل است و تعیین سرنوشت اجتماع با تعیین سرنوشت افراد تفاوت دارد.

4. چنانچه گروهی از مردم مرتکب عملی شوند و دیگران نسبت به انجام آن عمل رضایت داشته باشند و یا حداقل سکوت کنند آن عمل به کل جامعه نسبت داده میشود؛ بنابراین ملاک در استناد یک عمل به جامعه استناد آن به اکثریت مردم نیست؛ بلکه چه بسا انجام دهنده عمل تنها عده معدودی باشند و با این وجود عمل به کل جامعه مستند شود.

5. انتخابات و قبول حکومت از طرف اکثریت ملاک مشروعیت حکومت نیست، مهم آن است که مردم اگر تمکین نمیکنند؛ لااقل سکوت کنند و مخالفت علنی خود را اظهار نکنند.

6. روایاتی که در باب نقش مشروعیت بخشی مردم وارد شده است دو دسته روایات است، دسته اول روایات به ظاهر خود دلالت بر آن دارد که محور اصلی مشروعیت حکومت مردم است؛ ولی از دسته دوم  روایات چنین برداشت و استفاده میشود که تکلیف آحاد مردم تنها اطاعت از حاکم است.

متن تقریر جلسه بیست و هشتم فقه سیاسی استاد ایزدهی در ادامه تقدیم می‌گردد.

 

بسم الله الرحمن الرحیم

مقدمه

بحث در این بود که آیا سرنوشت هر کس بر عهده خود است یا خیر؛ به سخنی دیگر آیا تعیین سرنوشت جزء اموری است که از طرف شارع به ما تفویض شده است یا اینکه در ید اختیار شارع بوده و ملاک کلام شارع است و ما مأمور به اطاعت هستیم.

بنا به مقتضای عقل، انسان به جهت انسانیت خود و بخاطر تمایزی که از حیوان و جماد و نبات دارد اختیارش با خود اوست، میتواند مسلمان باشد یا کافر؛ آیات مربوط به بحث خوانده شد.

 

ادامه بحث

امیرالمؤمنین علیهالسلام در ضمن یک خطبه میفرماید: «لا رَأیَ لِمَن لَایُطاع» (نهج البلاغه، خطبه 27)؛ کسی که مورد اطاعت قرار نگیرد رای و نظری ندارد، حضرت امیر علیه السلام از اصحاب خود گله میکند و آنها را با «اشباه الرجال و لا رجال» خطاب میکند و میفرماید ای کسانی که شبیه مردید اما مردی ندارید! شما را به جنگ با دشمن فرامیخوانم، در زمستان میگویید هوا سرد است و در تابستان میگویید گرم است؛ شما که از گرما و سرما اینطور فرار میکنید از شمشیر دشمن چگونه فرار خواهید کرد؟! امیرالمؤمنین پس از گله گذاری از اصحاب خودمی‌فرماید: «لکن لا رای لمن لا یطاع»؛ مفاد روایت این است که حق رأی و اطاعت با مردم است. مردم مختارند، اگر خواستند اطاعت میکنند و اگر نخواستند اطاعت نمیکنند و طبیعتاً حاکم در صورت عدم اطاعت مردم کاری از دستش برنمیآید.

حضرت امیر علیه السلام در وصیت نامه خود به امام حسن میفرماید: «وَلا تَکُن عَبدَ غَیرِکَ وَ قَد جَعَلَکَ اللهُ حُّراً» (نهج البلاغه، خطبه31)؛ عبد دیگری نباش و حال اینکه خدا تو را آزاد خلق کرده است؛  معنای عبارت این است که خودت را مطیع کسی فرض نکن.  اختیار با خود توست که از هر کسی خواستی  اطاعت کنی اما از کسی  اطاعت کن که خدا او را منصوب کرده است وشایسته اطاعت است.

 

روایت

«خَطَبَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ(ع) فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَیْهِ ثُمَّ قَالَ أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ آدَمَ لَمْ یَلِدْ عَبْداً وَ لَا أَمَةً وَ إِنَّ النَّاسَ کُلَّهُمْ‏ أَحْرَارٌ وَ لَکِنَّ اللَّهَ خَوَّلَ بَعْضَکُمْ بَعْضاً»(کلینی، کافی، ج8، ص69)

حضرت خطبه ای خواند و خدا را حمد و ثنا کرد و فرمود مردم آزادند و از ابتدا عبد و امه متولد نمی شوند...

«خَوَّلَ بَعْضَکُمْ بَعْضاً»؛ امور یکدیگر را به هم واگذار میکنند؛ اگرچه سلطه ای به هم ندارند و همه آزادند، این عبارت به این معناست که مردم برای کارهای مختلف به یگدیگر رجوع میکنند؛ مثلاً برای معالجه بیماری به پزشک و برای تعمیر ماشین خود به تعمیرکار مراجعه میکنند و به همین ترتیب برای کارهای مختلف و نیازمندیهای طبیعی، رجوع به پزشک و امثال او مستلزم پذیرش دستورالعمل‌های اوست؛ ولی قبول سخن او و اطاعت از او از سنخ اطاعت عبد نسبت به مولایش نیست.

آزاد بودن مردم و عبد نبودن آنها یک نکته محوری در بحث حاکمیت است، مردم برای انجام کامل و صحیح امور خود بسیاری از آن را به یکدیگر واگذار میکنند و یکی از این امور حکومت است، واگذاری حکومت به این معناست که مردم انجام امور مختلف را به حکومت به عنوان نماینده یا وکیل خود واگذار میکنند.

بدیهی است که مردم خود قادر نیستند تمام امور حکومتی را انجام دهند و مثلاً اجناس را در بازار نرخ گذاری کنند یا نفت را به مشتری خارجی بفروشند؛ به همین ترتیب صدها بلکه هزاران کار دیگر را خودشان شخصاً نمیتوانند انجام دهند؛ پس لازم است انجام این امور را به دیگری واگذار کنند.

 

(قرائت متن درسی)

«نعم إنّ الناس و إن یکونوا مختارین فی أفعالهم لکنّهم لابدّ و أن یکونوا ملتزمین و تابعین لأفعالهم فی الفوائد و المضارّ کما فی السکر و المرض لو شرب الخمر و فی التداوی و النفع لو شرب عصارة الفواکه و کما فی السکنی فی المدن المشتهر بالعلم و المذهب و السیاحة و التجارة و الأمن و السکنی فی المدن المشتهر بعدم الأمن و الفوضی. نعم لم یکون فوائد و المضارّ من لوازم الخیار بل من لوازم نفس العمل فحینئذٍ لو إختار فعلاً معیّناً ممّا یستلزم الفوائد و المضارّ لجری علیه تبعات العمل. فلو لم یرض بالفعل الکذائی کان له أن یعدل عنه و یرفضه. کما فی الکفر و الإیمان من الفوائد و المضارّ و طاعة الحاکم العادل و التمکین من الحاکم الظالم الجائر» (ولایة الفقیه، استاد ایزدهی، صفحه 93).

«نعم إنّ الناس و إن یکونوا مختارین فی أفعالهم لکنّهم لابدّ و أن یکونوا ملتزمین و تابعین لأفعالهم فی الفوائد و المضارّ کما فی السکر و المرض لو شرب الخمر و فی التداوی و النفع لو شرب عصارة الفواکه»؛ وقتی کسی مشروب بخورد مست شده و دچاری مریض میشود. شرب خمر قبیح است اما این خود اوست که تصمیم میگیرد بخورد یا نه. اگر آب میوه بخورد برای سلامتی او مفید است و اگر مشروب بخورد دچاری مستی میشود.

«و کما فی السکنی فی المدن المشتهر بالعلم و المذهب و السیاحة و التجارة و الأمن و السکنی فی المدن المشتهر بعدم الأمن و الفوضی»؛ زندگی در هر محلی قیود و رسوم خاص خود را دارد. مثلاً در قم که مردم اهل رعایت حجاب هستند اگر کسی بخواهد ساکن شود و زندگی کند نمی تواند هرطور که مایل بود رفتار کند و چنین توجیه کند که من آزاد هستم.

 

فواید و مضارّ؛ ذاتی عمل یا آثار آن

«نعم لم یکن فوائد و المضارّ من لوازم الخیار بل من لوازم نفس العمل، فحینئذٍ لو إختار فعلاً معیّناً ممّا یستلزم الفوائد و المضارّ لجری علیه تبعات العمل»؛ میتوان گفت فواید و مضار از لوازم نفس عمل است و به اختیار شخص ربطی ندارد؛ مثلاً کسی که مشروب بخورد مست میشود؛ چه از روی اختیار این کار را انجام دهد و چه بالاجبار به او بخورانند؛ بنابراین تبعات و فواید و مضارّی که شخص پس از انجام عمل دچار آن میشود تبعات خود عمل است نه اینکه تبعات اختیار او باشد.

«فلو لم یرض بالفعل الکذائی کان له أن یعدل عنه و یرفضه کما فی الکفر و الإیمان من الفوائد و المضارّ و طاعة الحاکم العادل و التمکین من الحاکم الظالم الجائر»؛ اگر شخص به فعلخاصی رضایت ندارد، میتواند با عدول و عدم انجام عمل از تبعات آن هم مصون باشد کما اینکه با انجام عمل از فواید و تبعات مفید آن بهرهمند میشود.

 

هویت و سرنوشت مستقل اجتماع

اجتماع خود دارای یک هویت مستقل است و تعیین سرنوشت اجتماع با تعیین سرنوشت افراد تفاوت دارد.

دو روایت داریم که تا حدودی مراد از سرنوشت جامعه و استناد آن به فرد از آن به دست میآید.

«قَالَ أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ(ع) أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا یَجْمَعُ النَّاسَ الرِّضَا وَ السَّخَطُ وَ إِنَّمَا عَقَرَ نَاقَةَ ثَمُودَ رَجُلٌ وَاحِدٌ فَعَمَّهُمُ اللَّهُ بالْعَذَابِ لَمَّا عَمُّوهُ بِالرِّضَا قَالَ سُبْحَانَهُ فَعَقَرُوها فَأَصْبَحُوا نادِمِینَ» (نهج البلاغه، خطبه 201).

« إِنَّمَا یَجْمَعُ النَّاسَ الرِّضَا وَ السَّخَطُ»؛ آنچه مردم گردآوری میکنند، رضایت و سخط است؛ «إِنَّمَا عَقَرَ نَاقَةَ ثَمُودَ رَجُلٌ وَاحِدٌ فَعَمَّهُمُ اللَّهُ بالْعَذَابِ»؛ ناقه ثمود را یک نفر پی کرد ولی خداوند همگی را عذاب کرد.

اینکه میفرماید: خداوند همه را عذاب کرد، یک بیان تعبدی نیست بلکه بدین خاطر است که عمل به همه جامعه مستند میشد چون همگی به این عمل رضایت داشتند؛ «لَمَّا عَمُّوهُ بِالرِّضَا».

نکتهای که در اینجا وجود دارد این است که مجازاتی که در آیه شریفه به آن تصریح شده است و قوم ثمود دچار آن شد مجازات رضایت نیست؛ چون آیه شریفه تصریح میکند:«عقروها»، بنا به این تصریح، عمل پی کردن ناقه به همه مردم استناد داده شده است؛ چرا عمل را به همه استناد داده است؟ چون همگی به این عمل رضایت داشتند؛ بنابراین رضایت مردم به عمل موجب استناد عمل به آنها شد و عذاب نازل شده بر آنها عذاب عمل و عذاب استناد است، عمل به همه مستند شد و چون همه انجام دادند همگی با هم عقاب شدند.

در روایت دیگری چنین نقل شده است که در جنگ جمل پس از پایان جنگ شخصی نزد حضرت امیر علیه السلام آمد و عرض کرد دوستی داشتم که بسیار شوق داشت، در جنگ حاضر شود و در کنار شما بجنگد آیا خیری به او میرسد؟ حضرت میپرسد آیا – مثلا –  دل دوستت با ما بود؟ گفت بله؛ حضرت میفرماید پس در ثواب آن شریک است و تا روز قیامت هر کسی که دوست داشت با ما باشد عمل به او مستند میشود.

 

ادامه؛ نقش مردم در مشروعیت حکومت

(قرائت متن درسی)

«فلیس الملاک فی إستناد العمل إلی القوم إستناده إلی أکثر المجتمع عدداً بل ربّما یستند إلی عالمٍ و رئیسٍ أو شخصٍ مؤثّرٍ مع أعتماد الباقین أو رضاهم أو سکوتهم و لعلّ إلی هذا أشار أمیر المومنین قَالَ عَلِیٌّ عَلَیْهِ السَّلَامُ: أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ اللَّهَ لَا یُعَذِّبُ الْعَامَّةَ بِذَنْبِ الْخَاصَّةِ إِذَا عَمِلَتِ الْخَاصَّةُ بِالْمُنْکَرِ سِرّاً مِنْ غَیْرِ أَنْ تَعْلَمَ الْعَامَّةُ، فَإِذَا عَمِلَتِ الْخَاصَّةُ الْمُنْکَرَ جِهَاراً فَلَمْ تُغَیِّرْ ذَلِکَ الْعَامَّةُ اسْتَوْجَبَ الْفَرِیقَانِ الْعُقُوبَةَ مِنَ اللَّهِ»(ولایة الفقیه، استاد ایزدهی، صفحه 94؛ مأخذ حدیث: الحر العاملی،وسائل الشیعة، ج 11 ص 406 ،باب 4 من ابواب الامر بالمعروف و النهی عن المنکر، ح1).

ملاک در استناد یک عمل به جامعه استناد آن به اکثریت مردم نیست؛ بلکه چه بسا عمل به یک شخص برجسته و شاخصی مستند باشد و دیگران نسبت به آن راضی باشند یا در قبال آن سکوت کنند و با این وجود عمل به کل جامعه مستند شود، در یک روایت، امیرالمؤمنین میفرماید خداوند عامه را بخاطر گناه خواص مجازات نمی کند.

اگر گناهی که خواص مرتکب میشوند در خفا باشد؛ اما اگر خواص معصیتی را آشکارا مرتکب شد و دیگران سکوت کردند و نهی از منکر نکردند عقوبت الهی همه را دربرمی گیرد. بنا به این روایت، در حالت اخیر باید گفت عمل معصیت به همه مردم مستند میشود و حالت عرف پیدا میکند و به همین خاطر همه مشمول عذاب میشوند.

«فمقبولیة الحکومة غیر منحصرةٍ فی الإنتخابات و لیس الملاک فی إستناد الحکومة إلی الناس و رضاهم جلب نظر أکثر الناس نعم لمّا لم یمکن للمجتمع أکثر من حاکم و حکومة و لایمکن الإجماع فی جهة نظر المواطنین بل لابدّ لأفراد المجتمع التکثّر فی أنظارهم فلابدّ و أن ینظر إلی وجهة نظر المجتمع فلایمکن تأثیر نظر کلّ فردٍ فردٍ إلّا إذا إستند النظر إلی المجتمع»(مأخذ: همان)

مشروعیت حکومیت و مقبولیت آن قطعاً مقید به انتخابات و اکثریت نیست؛ بلکه آنچه مهم است این است که مردم اعتماد و تمکین کنند و یا حداقل سکوت کنند؛ نکته دیگر اینکه در جامعه دو حکومت نمی تواند برقرار باشد و از سوی دیگر همه مردم نیز هیچگاه بر یک گزینه اجماع نخواهند داشت؛ بنابراین باید به جامعه من حیث المجموع نظر داشت و نه افراد آن؛ چون نظر افراد تنها وقتی اهمیت دارد که این نظر به کل جامعه استناد داده شود.

                                       

روایات

پیرامون نقش مردم در مشروعیت حکومت دو دسته روایات وجود دارد، از ظاهر دسته اول روایات که عمدتاً از حضرت امیر علیه السلام نقل شده است، چنین استفاده میشود که قوام مشروعیت حکومت به مردم است و مردم جایگاه جدی و اصلی را مشروعیت حکومت دارند و رجوع به مردم امر بایستنی است، دسته دیگر روایات به ظاهر خود دلالت بر عدم نقش مردم دارد و تکلیف آحاد مردم را تنها اطاعت از حاکم بدون اینکه حقی برای آنها قائل شود.

در اینجا به بررسی این روایات میپردازیم تا معلوم شود مردم در مشروعیت حکومت چه جایگاهی دارند؛ آیا رأی مردم موجب مقبولیت و مشروعیت حکومت است و درمقوله مشروعیت حظ و بهرهای دارند یا حاکمیت تنها از آن خداست و نقش مردم تنها فعلیت بخشی به حکومت است؟

 

روایت                                                                  

«أَنَّهُ بَایَعَنِی الْقَوْمُ الَّذِینَ بَایَعُوا أَبَابَکْرٍ وَ عُمَرَ وَ عُثْمَانَ عَلَى مَا بَایَعُوهُمْ عَلَیْهِ فَلَمْ یَکُنْ لِلشَّاهِدِ أَنْ‏ یَخْتَارَ وَ لَا لِلْغَائِبِ أَنْ یَرُد»( نهج البلاغه، نامه ششم)

حضرت امیر علیه السلام در نامه خود به معاویه میفرماید مردمی که با ابوبکر و عمر و عثمان بیعت کردند به همان شکل که با آنها بیعت کردند با من نیز بیعت کردند.

«فَلَمْ یَکُنْ لِلشَّاهِدِ أَنْ‏ یَخْتَارَ»؛ کسی که حاضر بود و بیعت کرد حق سربرتافتن ندارد؛ کسی که بیعت کرده است، نمی‌تواند با اظهار پشیمانی از اطاعت سرباز زند؛ در قراردادهای عرفی نیز همینطور است، مثلاً کسی که در عقد ازدواج با «بله گفتن» عقد را پذیرفت، مسؤولیت‌هایی همانند نفقه و مهریه را به عهده گرفته است و چنین کسی نمی‌تواند بعداً با اظهار پشیمانی از زیر بار پرداخت نفقه و مهریه شانه خالی کند؛ به عنوان مثالی دیگر، وقتی کسی خانه خود را می‌فروشد و معامله تمام میشود، نمی‌تواند فرضاً دو سال دیگر بخاطر پشیمان شدن از معامله، خانه را پس بگیرد.

«وَ لَا لِلْغَائِبِ أَنْ یَرُد»؛ همچنین کسی که در صحنه بیعت مردم حاضر نبوده است نمی‌تواند بیعت جامعه را رد کند و از اطاعت سرپیچی کند؛ به چنین کسی تفهیم میشود که تو در میان مردم تافته جدا بافته نیستی؛ بلکه یکی از افراد جامعهای هستی که بیعت کرده است؛ اگر توجیه چنین فردی برای عدم اطاعت پذیرفته شود نتیجه آن هرج و مرج در جامعه خواهد بود.

 

بررسی دلالت روایت

الف. اثبات مدّعا

(قرائت متن درسی)

«إنّ هذه الروایة فی صدد إستناد الحکومة المطلوبة إلی بیعة الناس، حیث لم یستند أمیر المومنین ولایته إلی حقّانیته و إنتصابه من جانب الشارع بل إستند إلی رأی الناس و بیعة القوم معه (ع) و لو کان هذا الإستناد غیر مشروعٍ لما جاز إستناد مشروعیّة الحکومة إلی بیعة الناس بل الروایة فی صدد تجویز بیعة الناس مع الخلفاء الثلاثة و إستناد خلافتهم إلی المشروعیّة و کون إنتخاب الناس مصدراً لمشروعیّتهم.

حیث إنّ مشروعیّة بیعة الخلفاء الثلاثة ممّا تمثّل به أمیرالمومنین و یتسالم علیه الأمّة و یتفرّع أمیر المومنین (ع) مشروعیّة ولایته علی ولایة السابقین من الخلفاء و بعد ما عدّ أمیر المومنین مشروعیّة ولایته بملاک مصدر الناس فرّع علیه إلزام الناس علی الطاعة و عدم جواز المخالفة کما یجری مثل ذلک فی خلافة الخلفاء الثلاثة. بل مشروعیّته بحیث لایجوز لأحدٍ المخالفة و لو لم یبایع و لم یحضر مجلس البیعة. و هذا هو الحکومة العرفیّة المصطلح الّتی لایجوز مخالفة أحدٍ من المواطنین و لو لم یؤمن بالحاکم و لم یعتقد به»(همان، صفحه 95).

«إنّ هذه الروایة فی صدد إستناد الحکومة المطلوبة إلی بیعة الناس»؛ بنا به ظاهر این روایت حکومت مطلوب جز با بیعت مردم محقق نمی شود.

«حیث لم یستند أمیر المومنین ولایته إلی حقّانیته و إنتصابه من جانب الشارع بل إستند إلی رأی الناس و بیعة القوم معه (ع) و لو کان هذا الإستناد غیر مشروعٍ لما جاز إستناد مشروعیّة الحکومة إلی بیعة الناس»؛ حضرت امیر علیه السلام تحقق حکومت خود را مستند به رأی مردم کرده است و مستند به خدای متعال و پیامبر نکرده است، اگر رأی مردم تنها نوعی دموکراسی میبود و به حاکمیت جنبه مشروعیت نمی داد و به عبارتی مشروعیت ساز نبود وجهی برای استناد حکومت به آن وجود نداشت و لزومی نداشت که حضرت امیر علیه السلام چنین استدلال کند.

«بل الروایة فی صدد تجویز بیعة الناس مع الخلفاء الثلاثة و إستناد خلافتهم إلی المشروعیّة و کون إنتخاب الناس مصدراً لمشروعیّتهم»؛ در این روایت مشروعیت حکومت خلفاء بخاطر بیعت مردم یک امر مفروض در نظر گرفته شده است؛ به عبارت دیگر رأی مردم سبب مشروعیت حکومت دانسته شده است و حضرت امیر علیه السلام نیز بر همین مبنا به آن استدلال فرموده است.

«حیث إنّ مشروعیّة بیعة الخلفاء الثلاثة ممّا تمثّل به أمیرالمومنین و یتسالم علیه الأمّة و یتفرّع أمیر المومنین (ع) مشروعیّة ولایته علی ولایة السابقین من الخلفاء و بعد ما عدّ أمیر المومنین مشروعیّة ولایته بملاک مصدر الناس فرّع علیه إلزام الناس علی الطاعة و عدم جواز المخالفة کما یجری مثل ذلک فی خلافة الخلفاء الثلاثة بل مشروعیّته بحیث لایجوز لأحدٍ المخالفة و لو لم یبایع و لم یحضر مجلس البیعة و هذا هو الحکومة العرفیّة المصطلح الّتی لایجوز مخالفة أحدٍ من المواطنین و لو لم یؤمن بالحاکم و لم یعتقد به»؛

حضرت امیر علیه السلام حکومت خود را به حکومت خلفای ثلاثه تشبیه کرده است و فرموده است همانطور که مردم به حکومت خلفا مشروعیت دادند و با رضایت و بیعت خود آن را محقق کردند نسبت به حکومت من نیز همینگونه است، حضرت امیر علیه السلام چنین استدلال فرموده است که همانطورکه مردم در حکومت خلفای سابق ملزم به اطاعت بودند در حکومت ایشان نیز باید اطاعت کنند و مشروعیت حکومت خود را به گونهای میداند که برای احدی مخالفت جایز نیست ولو اینکه در مجلس بیعت حاضر نبوده باشد؛ چون چنانکه گفتیم با بیعت مردم فضای عمومی استناد جامعه محقق میشود و پس از آن مخالفت برای فرد غائب جایز نیست.

 

ب. اشکال

(قرائت متن درسی)

«و فیه: إنّ الروایة رسالة من جانب أمیر المومنین إلی معاویة و لیس ما کتب (ع) فی الرسالة ممّا یرضی به بل هو من مصادیق إسکات الخصم بکلامٍ یرضی و یقبل فلایجوز الإستناد بالروایة. بل شأنه السعی فی تحقّق رضی الخصم (معاویة) بالتمکین مستنداً إلی معتقداته أو ما یرضی الناس» (همان منبع، صفحه 96).

به ادعا و استدلال مدعی پیرامون دلالت روایت سابق بر «جایگاه و نقش اصلی مردم در مشروعیت حکومت» اشکالی وارد است که ذیلاً به تفصیل آن میپردازیم.

شیوه استدلالی که حضرت امیر علیه السلام  در نامه خود به معاویه درباره لزوم اطاعت مردم از حکومت حقّه خود به کار برده است روش اسکات خصم است؛ به این معنا که در برابر دشمن به همان چیزی که خود او قبول دارد استدلال شده است و این به معنای آن نیست که حضرت خودش این ملاک را قبول داشته باشد؛ استدلال حضرت به معاویه این است که میفرماید تو چگونه آن زمان بیعت کردی؟ حالا هم همان کار را بکن؛ تو در زمان خلفای ثلاثه به ملاک مردمی بودن بیعت کردی؛ مردم بیعت کردند و تو تمکین کردی، حالا هم به همان ملاک و شیوه عمل کن.

 

دلالت روایت؛ مخدوش یا مقبول

تا به اینجا میتوان چنین نتیجه گرفت که به روایت مذکور برای اثبات وجود نقش مردم در مشروعیت حکومت نمی توان استناد کرد و دلالتی بر مدّعا ندارد.

 

ج. جواب اشکال

(قرائت متن درسی)

«لکنّه یمکن أن یقال:

أوّلاً: إنّ مفاد الروایة ممّا یویّد ببعض الروایات الآخر المرویّة عن أمیرالمومنین کما سیأتی قریباً.

ثانیاً: إنّه (ع) لایتکلّم بما لایعتقد به إذ یمکن أن یحتجّ به علیه لاسیّما فی المکتوبات و لایعذر الکاتب لو إدّعی أنّ الکلام ممّا لایرضی به بل إنّ أمیر المومنین لایدّعی فی کلامه ما یزید عمّا أتّفق فی هذا الزمان و هذا لایدخل فیه الرضی و السخط، أضف إلی ذلک أن أمیر المومنین لیس کلامه فی موقف من التقیّة حتّی یکتم ما یعتقده؛ بل هذا الکلام لایزید عن نقل التاریخ المسلّم بین الناس و هو بیعة الناس به و لو سلّم أنّ کلامه من مصادیق القول بما یرضی به الخصم فلا أقلّ من أن یکون للکلام سهماً من الحقّ.

ثالثاً: إنّ البیعة لیس من مصادر المشروعیّة حیث إنّ الخلفاء و إن إختلف الکلام فی مصدر مشروعیّتهم لکنّه یستلزم علی کلّ واحدٍ من مصادر الحکومة البیعة المتأخرة لما فی البیعة من إعلان الوفاء و الحمایة للحاکم مهما کان مصدر المشروعیّة و کان أمیر المومنین لایستند إلی مصدر مشروعیّة حکومته بل إستند إلی إعلان الوفاء من جانب المواطنین و تحقّق حاکمیّته علی المجتمع برضی الناس»(همان منبع، صفحه 96).

به اشکال وارد شده به تفصیل جواب داده شده است که ذیلاً اهم آن بیان میشود.

اولاً: مضمون روایت با روایات بسیاری تأیید میشود و نشان میدهد که استدلال حضرت در این نامه در واقع اسقاط خصم نیست بلکه نظر مبارک خود را بیان میکند، حضرت در موضعی فرموده است: «انّما انّ هذا امرکم و لیس لاحد حق الا من أمرتم»؛ یعنی حکومت حق شماست و هیچ کس حقی در آن ندارد مگراینکه  شما او را به امیری برگزینید؛ بنابراین اگرچه نامه خطاب به کسی است که مخالف ولایت حضرت است است، اما شیوه استدلال حضرت در نامه به مخاطب یعنی معاویه ربطی ندارد.

ثانیاً: نامه حضرت امیر به معاویه یک نامه رسمی با مهر و امضاء است. چنین نامهای به عنوان یک سند رسمی قابل استناد است. بنابراین بعدها معاویه یا هر فرد دیگری میتواند به همین نامه استناد کند و بر علیه حضرت احتجاج کند و بگوید که مبنای مورد قبول شما این بوده است.

بنابراین ادعای اینکه شیوه استدلال حضرت در نامه جدلی است و آنچه به معاویه نوشته است عقیده مورد قبول خودش نیست، ادعای صحیحی نیست. جایگاه امام در جامعه به نحوی است که اصلاً برای او جایز نیست در چنین موردی به شیوه جدل و اسکات خصم سخن بگوید؛ چون نظر امام نظر مشروع شرعی است و مردم در هر عصری به آن استناد خواهند کرد.

در جواب از اشکال نکات دیگری نیز قابل بیان است که در آینده به آن میپردازیم.

جلسه آینده در ادامه بحث روایتی را خواهیم خواند که حضرت امیر در ضمن آن خطاب به مردمی که پس از قتل عثمان قصد بیعت با او را داشتند میفرماید: «وَلَعَلِّی أَسْمَعُکُمْ وَ أَطْوَعُکُمْ»؛ یعنی شما هر کسی را انتخاب کنید من نسبت به او از شما فرمانبردارترم. این عبارت خطاب به مردم است و نه شخص مخالفی همچون معاویه؛ بحث در دلالت این روایت را به جلسه آینده موکول میکنیم و صلی الله علی سیدنا محمد و آله./223/908/م

تقریر: جلال الدین زنگنه

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار
اوقات شرعی
۳۰ / ۰۲ /۱۴۰۳
قم
اذان صبح
۰۴:۲۰:۵۲
طلوع افتاب
۰۶:۰۰:۲۸
اذان ظهر
۱۳:۰۳:۳۲
غروب آفتاب
۲۰:۰۵:۴۸
اذان مغرب
۲۰:۲۴:۴۰