به گزارش سرویس جامعه پایگاه اطلاع رسانی وسائل؛ نگاه اجتماعی غیرفقهی به وحدت، این آسیب را در نهان دارد که به هرحال افقی فراتر از توصیه و تحسین وحدت و تبیین ضرورت آن را پیش روی خود نمیبیند، در حالی که مسأله وحدت گریزی توان خود را پیاپی از شکافهای میان شیعه و سنی میستاند که افزون بر داشتن ماهیتی اعتقادی از هویتی فقهی برخوردار است.
به نظر میرسد که برای کنار زدن دیدگاههای وحدت گریزانه باید وحدت را در فضایی قدرتمندتر، مؤثرتر و توان بخشتر مطرح و معنی کرد؛ طرح مبحث وحدت در فقه و جستوجوگری برای یافتن حکم فقهی آن (وجوب، حرمت و…) را باید پاسخی دانست که میتوان به این وضعیت داد.
البته نباید پنداشت که طرح این پرسش فقهی از وحدت، دل بخواهانه و صرفاً در واکنش به ناکارآمدی یا عدم الزام آوری برداشتهای توصیهای اجتماعی به آن توجیه یافته است؛ چرا که درون مایههای فقهی، خود انجام مطالعهای فقهی را در مورد وحدت میطلبد؛ در این میان، تلاشهایاندکی برای مطالعه فقهی وحدت صورت گرفته است.
در کانون این تلاشها یکی از فقیهان نامی مرحوم علامه شرفالدین قرار دارد که مطالب و مباحث او درباره وحدت، نگاهها و رویکردهایی فقهی را همراه دارد و در مواردی به ضرورت وحدت بر اساس برداشتهایی اجتماعی فقهی اعتقاد یافته است؛ مرحوم شرف الدین در راه اثبات لزوم وحدت به ادلهای چند (که در حقیقت قواعد فقهی به شمار میآیند) استناد جسته است.
استفاده از ادله فقهی برای اثبات ضرورت مباحثی همچون وحدت، حاوی تلاشی ارزشمند برای بارورسازی لایههایی از امکانات نادیده مانده در دل منابع فقهی است که یا اصولاً انکار شدهاند و یا دست کم، موضوع تلاشهایی فراتر از ارتکازهای نامرئی کمتر قرار گرفتهاند.
آنچه در رویکرد و نگاه این فقیه اهمیت دارد، آن است که وی همان طور که گذشت برخلاف بسیاری از مصلحان وحدت گرا، وحدت را در دل فقه و در پرتو روابط شناخته شده در درون آن معنی و سپس مراد میکند؛ به این ترتیب، وحدت برای او یک حکم واجب شرعی است که اهمیتش را دلایل و قواعد فقهی توضیح میدهند؛ در همین زمینه حجت الاسلام والمسلمین احمد مبلغی، نماینده مردم لرستان در مجلس خبرگان رهبری و رییس مرکز تحقیقات اسلامی مجلس شورای اسلامی در مقالهای به بررسی فقه وحدت با تأکید بر اندیشه علامه شرف الدین پرداخته است که متن آن تقدیم خوانندگان میشود.
امتیاز نگاهها و تلاشهاى فقیهان مصلح در عرصه وحدت را در این باید جست که مصلحان غیر فقیه اگرچه به عمق ضرورت وحدت اسلامی پى بردهاند، سخنانشان در موارد بسیار کاربردى بیش از شکل دهى به زمینههاى آشنایى با این مقوله حساس در برنداشته است.
در حالى که فقیهان مصلح افزون بر آگاهى دهى و آشناسازى نسبت به اهمیت و ضرورت وحدت میتوانند تأثیراتى جدى را در برطرف نمودن مشکلات فراروى اجرایى نمودن آن بر جاى گذارند.
وحدت میان مذاهب اسلامی عمدتاً در قالبى توصیهاى مطرح گشته است، طرح شدن وحدت در این قالب، ضمانتهاى لازم را براى تحقق یافتن در جامعه و حضورى فعال و مستمر در فراز و فرودهاى اجتماعى با خود همراه ندارد؛ راه برون رفت از این بن بست، طرح اندیشه وحدت در دامان فقه است.
عرصهاى که جدىترین و التزام آورترین نگرشهاى اسلامی را در مذاهب گوناگون، همیشه پذیرا بوده و یا زمینه سازى میکرده است؛ تنها با کشاندن وحدت به اندیشه فقهى است که مناسبات درونى و تاریخ مشترک مذاهب اسلامى، زمینهاى براى شکوفا شدن مییابد.
امتیاز نگاهها و تلاشهاى فقیهان مصلح در عرصه وحدت را در این باید جست که مصلحان غیر فقیه، اگرچه به عمق ضرورت وحدت اسلامی پى بردهاند، سخنانشان در موارد بسیار کاربردى بیش از شکل دهى به زمینههاى آشنایى با این مقوله حساس در بر نداشته است.
در حالى که فقیهان مصلح افزون بر آگاهى دهى و آشناسازى نسبت به اهمیت و ضرورت وحدت میتوانند تأثیراتى جدى را در برطرف نمودن مشکلات فراروى اجرایى نمودن آن بر جاى گذارند؛ اگر بپذیریم بخش مهمیاز مشکلات فراروى تحقق وحدت به ابهاماتى باز میگردد که در حوزه فقه معنى مییابد، تصویرى روشن تر از سطح موفقیت فقه وحدت و وحدت فقهى به دست خواهیم آورد.
در عمق نگاه شرف الدین به وحدت، عناصر بسیارى از فقه و استنباط را میتوان مشاهده نمود.
بررسى این موضوع را در سه محور پى میگیریم.
1. موضوع شناسى فقهى وحدت
تعیین قلمرو، مرزها، عناصر یا مؤلفههاى تشکیل دهنده موضوع وحدت براى دستیابى به حکم شرعى آن، گام نخست را تشکیل میدهد، باید اذعان کرد که در موارد بسیار تنها تراکم و گرد آمدن مؤلفههاى چند ضلعى و چند لایه، میتواند انتقال درست فقیه را از ایستگاه موضوع شناسى به سمت استنباط حکم تضمین نماید؛ زیرا منطقاً پیدایش موضوع شناسى درست، برآیندى از عمق نگاه، اندیشه، سطح عقلانیت و درک عمیق فقیه است که از مقتضیات زمانه شکل میگیرد.
بىگمان بخشهاى شکل دهنده موضوعى همچون وحدت ـ که به مثابه بسترى براى پدیدهها و پدیدارهاى اجتماعى در ابعاد فرهنگى، اقتصادى و سیاسى عمل میکند ـ فراتر از آنچه ما گمان میکنیم، به صورت بیشترى در مقایسه با موضوعات دیگر با خصلتهاى زمانه پیوند خورده است.
این درک عمیق و چند لایه دقیقاً در نگاه شرف الدین به موضوع وحدت اتفاق افتاده است؛ سه محور زیر نگاه این علامه بزرگ را به ماهیت وحدت و عناصر آن، آشکار میسازد:
الف. ماهیت وحدت را صلاح و ماهیت تفرقه را فساد تشکیل میدهد؛
شرف الدین در نگاه موضوع شناسانه خود به وحدت، واقعیت آن را وضعیتى مشحون از صلاح، خیر و مصلحت میدید، و ماهیت تفرقه بین مسلمانان را فساد، شکست و عقب ماندگى به شمار میآورد؛ او طبق این منطق، عوامل تفرقه انگیز را در زمره مفسدان قرار میدهد.
وى میگوید: منینا بقوم همهم تفریق المسلمین و دأبهم بث العداوة بین الموحدین (و هم یحسبون أنهم یحسنون صنعا ألا إنهم هم المفسدون و لکن لایشعرون). 1 و نیز میگوید: إن هذا التدابر بینهم عبث محض، وسفه صرف بل فساد فی الارض، و إهلاک للحرث و النسل.
ب. وحدت شیعه با اهل سنت با دست نکشیدن از آموزههاى اصلى مذهبى قابل انجام است؛
رهیافت دست کشیدن از بخشى از آموزههاى اعتقادى به دلایل متعدد از توان کافى براى ایجاد وحدتى ماندگار و ریشهاى برخوردار نیست. پایههاى وحدت از نظر شرف الدین بیش از آن که بر توافقى ابتدائاً اخلاقى بنا شده باشد، براساس فهم مشترک و یا دست کم تقریب افهام استوار است.
گذشته از این، نباید از نظر دور داشت که دم فرو بستن بر بخشى از آموزههاى مذهبى ـ که براساس رویکردى سلبى به وحدت انجام میگیرد ـ نمیتواند انتخاب همیشگى و نهایى مذاهب باشد؛ چرا که بسیارى از این آموزهها معمولاً در کانون اصلى هر مذهب قرار دارند و انعکاس تلاشهاى محورى آن مذهب براى اثبات و تمایز بخش به خود به شمار میرود.
اتخاذ استراتژى سکوت و نادیده انگارى شاید در کوتاه مدت و به مثابه روشى عملى براى کاهش سطح اختلافات مذهبى مغتنم و به همین دلیل ارزشمند باشد، ولى واقعیت آن است که چنگاندازى به چنین رویکردى اگر با تأکید و تثبیت بسیار دنبال شود و به الزامی تاریخى بدل گردد، در نهایت از مسئله وحدت پاى فراتر مینهد و به کیان هر مذهب حملهور میشود؛ چرا که بخشى از اصلىترین بخش مذاهب براى اثبات و شکلدهى به خویش را به محاق میفرستد و با اتخاذ رویکردى عملى مباحث نظرى مربوط به آنها را به حوزه تاریک نااندیشگى گسیل میدارد.
ج. در وحدت باید تلقىهاى واقعى سنیان را لحاظ کرد و نه افراط گرىهاى متعصبان را؛
سنیان و شیعیان هر یک در گذر تاریخ، تجربههاى انحصارى خود را داشتهاند، ولى در کنار این تجربهها تجربههایى نیز بوده که به زندگى مشترک آنها باز میگردد؛ محصول هر دو نوع از تجارب در برخى موارد به صورت مرتکزاتى پذیرفته شده در جاى جاى ذهن سنیان و شیعیان جاى خوش کرده است.
جالب آن که برخى از این رفتارها و نگرهها در دورانهاى بعدى به لحاظ نظرى و اعتقادى به چالش کشیده شده، ولى هم چنان به صورت رسوبى ته نشین شده در فضاى ذهنى پیرامون هر یک از این مکاتب به ویژه مردم عادى باقى مانده است، و اگرچه به صورت تصریحاتى ذهنى به جاى نمانده، تأثیرهاى خود را در روشها و نوع پندارها یا رفتارها به جاى نهاده است.
براى مثال میتوان به موضوع اهلبیت علیهمالسلام اشاره کرد: این که اهل بیت در تاریخ چه جایگاهى داشتهاند و امروزه چه جایگاهى براى آنها در نظر گرفته میشود، میتواند منبعى براى مطالعه مرتکزات باشد.
به یقین، مفهوم اهل بیت مفهومیناشناخته براى ادبیات اسلامی نیست؛ این که این واژه و واژگان نظیر آن چه فضاى ذهنى و عقیدتى را براى گذشتگان تصویر میکرده است و مقایسه آن با وضعیت امروزى و تصریحات علمیفعلى ـ که به صراحت باید میان آنها و مرتکزات دست کم در برخى زمینهها تفکیکى قائل شد ـ از ارزشهاى علمیبالایى برخوردار است؛ ارزشهایى که میتواند نوع تطور و شیوه تحول در مسیر شکل گیرى اندیشه فعلى را به صورت روشنتر و تصریح شدهاى توضیح دهد.
مرحوم شرف الدین در چارچوب این مبناى دقیق و عالمانه، توجه عالمان اهل سنت را به بخشهایى از تاریخ خود که به دست افراط گرایان شکل گرفته، یادآور میشود و نشان میدهد که چگونه چنین رویکردهایى مرزهاى مرتکزات واقعى سنیان را شکسته، و کارکردى فراتر از انتظار یافته است.
براى نمونه: مرحوم شرف الدین به قضاوت یکى از عالمان اهل سنت که اهل بیت علیهم السلام و یا مکتب آنان را بدعت گزار میخواند، توجه کرد، بىگمان این ارزیابى نه تنها با مجموعه گستردهاى از روایات سنیان در تضاد است بلکه با برداشتها و تلقىهاى مذهبى آنها از اهل بیت نیز نقطه اشتراکى نمییابد، ولى به هر روى واقعیت آن است که این مسئله در میان اهل سنت از سوى افراطیان آنان مطرح شده و فضایى منفى را پدید آورده است.2
2. حکم فقهى وحدت
شرف الدین براى دست یابى به دیدگاه فقهى در زمینه اختلافات مذهبى ـ و در مقام استنباط حکم وحدت ـ به قرآن و سنت توجه ویژه نشان داده است:
الف. قرآن:
پاسخ شیعه و سنى به نیاز فزاینده شان به وحدت به انجام گفتوگوهایى وابسته است که در چارچوبى قرآنى و عقلانى انجام گیرد. شیعه و اهل سنت از سرمایه بسیار مهمی همچون قرآن براى آغاز فرایند کاهش اختلافات و افزایش وحدت میان خود برخوردار هستند.
قرآن به وضوح و با صراحت، همه لوازم و مفروضات برداشتى تا به این میزان عقلانى از گفتوگو را به رسمیت شناخته است. قرآن نه تنها با چنین گفتوگویى سر ناسازگارى ندارد بلکه در برخى از فرازهاى خویش مسلمانان را به انجام چنین گفتوگوهایى دعوت کرده است.
اهمیت این مسئله در ارتباط با موضوع مورد مطالعه ما هنگامی دوچندان میگردد که به نقش یگانه و بىمثال این کتاب در ایجاد وحدت میان شیعیان و سنیان توجه کنیم، بى گمان پس از خداوند و پیامبر، قرآن سومین سرمایه مشترک میان همه مذاهب اسلامی است.
مرحوم شرف الدین در گفتوگوهاى پرمایه و پردوام خود با سنیان به این منطق قرآنى پاسخ مثبت میدهد و در گفتوگوهاى خود با آنان فصل مشبعى از مطالعات وحدت مدارانه را به ذکر آیات قرآنى براى اثبات وحدت اختصاص داده است.
بنابراین وى هم با تن دادن به گفتوگوهاى علمیراه کارى درست و وحدت آفرین را از قرآن به دست میآورد و هم در عرصه گفتوگو از آیات ناظر به وحدت، لزوم و اتحاد را استنباط میکند. مطالعه دو کتاب الفصول المهمة و النص والاجتهاد این حقیقت را آشکار میسازد.
ب. سنت:
به رغم تفاوتهاى بسیار و تا حدّى جدّیِ شیعه و سنى در نگاه به سنت و تعریف مصادیق آن، میراث این دو از هم گرایى و هماهنگى در موارد قابل توجه خالى نیست؛ البته با پیش تاختن زمان به جلو و دور شدن از دوران پیامبر و امامان(ع)، هر روز جلوههاى این هم گرایى و هماهنگى کم رنگ تر شده و در اثر رسوخ نوعى ادبیات انتقادى تند، عرصههاى مشترک تا حدودى ناپیدا مانده است.
یکى از راههاى گذر از وضعیت فعلى، بررسى میراثهاى بر جاى مانده از اوّلین سالهایى است که شیعه و سنى در مقابل یکدیگر و در قالب دو مکتب روایى صف آرایى کردند. با دقت در آن دوران و میراث بر جاى مانده از آن به حجم گستردهاى از روایات برمیخوریم که میان آنان، مشترک و یا نزدیک به هم است.
این روایات، افزون بر این که خود مواد مشترکى را میان شیعه و سنى تشکیل میدهند و در نتیجه مظهرى از اتفاق به شمار میآیند، میتوانند افقهایى دل پذیر و مهم را بر نگرش فقهى ما در زمینه فقه وحدت بگشایند.
مرحوم شرف الدین در نگاه فقهى به وحدت به ذکر آن دسته از روایات مشترک که نظر به وحدت و مبانى آن دارند، علاقه بسیارى از خود نشان داده و از آنها نتیجه گیرى وحدت گرایانه کرده است. مطالعه کتاب الفصول المهمه، گواه این مدعاست.3
تکفیر؛ برجستهترین مصداق تفرقه
بعد از آن که گزاره فقهى ـ که متشکل از موضوع و حکم است ـ شکل گرفت نوبت به تطبیق آن بر موارد (مصادیق) فرا میرسد؛ این که چه مواردى مصادیق تفرقه و در نتیجه حرام است و چه مواردى مصادیق کوشش در جهت وحدت و در نتیجه واجب به شمار میرود، در این مرحله انجام میگیرد.
علامه شرف الدین در پارهاى از کتابهاى خود به ذکر این مصادیق پرداخته است، در میان این مصادیق به تکفیر توجه ویژهاى نشان داده و آن را مصداقى بارز براى تفرقه افکنى به شمار آورده است؛ وى با تمسک به روایات شیعى و سنى تکفیر هر یک نسبت به دیگرى را حرام میداند.4
وى نه تنها خود به تکفیر به چشم حکمیقطعى مینگرد که آن را در مذهب شیعه بدیهى میداند؛ در واقع، قطعیت حرمت از دیدگاه او برآمده از بداهت حرمت در شیعه است.
(ان الشیعة لم تکفر اهل السنة بإنکارها إمامة الائمة من اهل البیت علیهم السلام مع أن إمامتهم من أصول الدین على رأى الشیعة)؛5
شیعه اهل سنت را به دلیل انکار امامت اهل بیت(ع) تکفیر نکرده است، با آن که بنابر نظر آنان امامت اهل بیت از اصول دین به حساب میآید.
1. الفصول المهمة/44.
منبع: شارح