به گزارش خبرنگار پایگاه اطلاع رسانی وسائل، آیت الله محسن اراکی در شصت و چهارمین جلسه سال تحصیلی 94-95 در درس خارج فقه سیاسی اسلام که روز یکشنبه دوازدهم اردیبهشت ماه 1395 در مدرسه دارالشفاء برگزار شد؛ با طرح روایاتی مشتمل بر دو عنوان «وصیّی» و «امیر» از منابع اهل سنّت دالّ بر جانشینی امیرالمؤمنین علیهالسلام به بیان مطالبی در این زمینه پرداخت که اهم آن در پی میآید.
1. بنا به روایت احمد بن حنبل از أنس بن مالک، رسول خدا(ص) در جواب سلمان که از وصیّ آن حضرت پرسش کرد؛ ابتدا از سلمان درباره وصیّ موسی سؤال کرد و سپس وصیّ خود را معرفی کرد، این نحوه جواب رسول خدا(ص) به این خاطر بود که به دیگران تفهیم کنند وصایت علی بن ابیطالب(ع) نسبت به آن حضرت نظیر وصایت یوشع بن نون نسبت به موسی است؛ به این معنا که امیرالمؤمنین پس از رسول خدا همه اختیارات آن حضرت را دارا است.
2. در روایت ابن مغازلی عطف کلمه «وارث» بر کلمه «وصیّی» تأکیدی بر این معناست که مراد از ارث، ارث مقام و اختیارات رسول اکرم است و نه ارث مال و دارایی دنیوی.
3. در حدیث متواتر «العلماء ورثة الانبیاء»، کلمه «ارث» در معنای ارث مقام و موقعیت به کار رفته است و بنا به دلالت آن، علماء وارث جمیع حیثیّات انبیاء جز حیثیّت نبوّت هستند، این حدیث دلالت روشنی بر ولایت فقهاء و علماء دارد.
4. رسول خدا در اعلام عمومی جانشینی امیرالمؤمنین علیهالسلام تقیه میکرد و از بیان آن در بعض مجامع خودداری میفرمود؛ این رفتار رسول خدا به این دلیل بود که در صورت اعلام خلافت امیرالمؤمنین در ملأ عام، مخالفین این انتصاب را امری شخصی و بر اساس هواهای نفسانی به دیگران معرفی میکردند.
5. خوف رسول خدا از تکذیب به این خاطر بود که اگر تکذیب متداول میشد موجب زیر سؤال رفتن اصل نبوّت رسول اکرم(ص) و از بین رفتن شریعت اسلام میشد.
6. خوف رسول اکرم(ص) از انکار صبغه الهی امر خلافت توسط مخالفین همواره آن حضرت را به نوعی رفتار تقیه گونه وامیداشت تا اینکه خدای متعال با آیه شریفه «والله یعصمک من الناس» رسول خود را از تکذیب مخالفین ایمنی داده و امر به اعلام عمومی جانشینی امیرالمؤمنین میکند.
7. پس از واقعه غدیر خم کسانی که با جانشینی امیرالمؤمنین(ع) مخالف بودند اصل وصیّت رسول خدا(ص) به خلافت آن حضرت را انکار کردند نه اینکه به وصیّت اقرار کنند و آن را امری غیر الهی معرفی کنند؛ در واقع مخالفین انکار را به تکذیب ترجیح دادند.
تقریر شصت و چهارمین جلسه درس خارج نظام سیاسی اسلام آیت الله اراکی تقدیم میشود.
عبارات درون پرانتز اضافات مقرّر است.
بسم الله الرحمن الرحیم
مقدمه
در بحث از عناوینی که در ادلّه نصب جانشین و فرمانروا بعد از رسول به کار رفته است به عنوان ششم رسیدیم که عنوان «خلیفتی» یا «خلیفه» و عناوین قریب به این مضمون بود.
مضمون سوم؛ مضمون «وصیّی»
مضمون سوم از مضامین مربوط به عنوان «خلیفه» مضمون «وصیّی» است؛ چون مراد از وصیّ نیز همان خلیفه و جانشین است. در بعض ادلّه نصب که از رسول خدا در منابع اهل سنّت نقل شده است لفظ «وصیّ» به کار رفته است. البته در روایاتی که در جلسات پیش خواندیم و الفاظ حدیث دار بود نیز کلمه «وصیّی» به کار رفته بود. چون موضوع بحث در جلسه پیش عنوان «خلیفتی» بود برخی روایات را که متضمن عنوان «وصیّی و خلیفتی» بود بحث کردیم. احادیث مطرح شده در جلسه قبل نیز میتواند ضمیمه احادیث این جلسه شود چون کلمه «وصیّی» در آن روایات هم به کار رفته است. محل بحث فعلی ما روایاتی است که در آنها فقط واژه «وصیّ» یا «وصیّی» به کار رفته است.
روایات متعددی وارد شده است. ما قصد استیعاب نداریم و فقط به نمونههایی از این روایات اشاره میکنیم.
روایت اول
احمد بن حنبل در کتاب «فضائل امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب» به سند خود از أنس بن مالک نقل میکند.
«عن انس قلنا لسلمان سل النبی من وصیّه فقال له سلمان یا رسول الله من وصیّک فقال یا سلمان من کان وصی موسى فقال یوشع بن نون قال فإن وصیّی و وارثی یقضی دینی و ینجز موعودی علی بن ابی طالب». فضائل امیرالمؤمنین، صفحه 239، حدیث 176.
سرّ تشبیه؛ منع تشکیک
چرا رسول خدا در جواب سلمان مباشرتاً از امیرالمؤمنین نام نبرد و ابتدا از وصیّ موسی پرسید؟ نکته این پرسش از سوی رسول خدا ظاهراً این است که اگر مباشرتاً میفرمود وصیّ من علی بن ابیطالب است در این امر تشکیک شده و گفته میشد که معلوم نیست مراد از وصایت، وصایت در چه چیزی است؛ شاید منظور رسول خدا وصایت در امور شخصی بوده است.
از این رو اول سوال میفرماید «مَن وصیّ موسی»؟ تا معلوم شود که این وصایت نظیر همان وصایتی است که یوشع بن نون نسبت به موسی داشت ؛ به این معنا که جانشین او بود و پس از او دارای همه اختیاراتش بود.
روایت دوم
ابن مغازلی مالکی در کتاب خود «مناقب اهل البیت» نظیر روایت قبل را از بریده نقل میکند.
«قال رسول الله - صلی الله علیه و آله – لکلّ نبیّ وصیّ و وارث و إنّ وصیّی و وارثی علی بن ابیطالب -علیه السلام -». مناقب امیرالمؤمنین، صفحه 273 و 274، حدیث شماره 242.
راوی روایت بریده اسلمی است که معروف به بغض امیرالمؤمنین علیه السلام بوده است؛ اما آنچنانکه از برخی روایات برمیآید وی بعدها توبه میکند و روایاتی را در مناقب آن حضرت نقل میکند.
دلالت روایت؛ امیرالمؤمنین وارث رسالت
در این روایت کلمه «وارثی» بر کلمه «وصیّی» عطف شده است، در روایت متعددی که بعداً متعرض خواهیم شد رسول اکرم از عنوان «وارث» برای دلالت بر جانشینی علی بن ابیطالب استفاده کرده است، عطف «وارث» بر «وصیّی» در این روایت خود تأکیدی است بر اینکه مراد از ارث، ارث المال نیست؛ بلکه ارث مقام و منصب و ارث اختیاراتی است که رسول اکرم داشته است؛ به عبارت دیگر وارث در این روایت به معنی کسی است که وارث حیث رسالتی است به استثنای مقام نبوّت.
علماء ورّاث انبیاء
از جمله احادیثی که کلمه «ارث» در آن در معنای ارث مقام و موقعیت به کار رفته است حدیث «العلماء ورثة الانبیاء» است، این حدیث یکی از ادلّه بسیار روشن در اثبات ولایت فقهاء و علماء است که به نحو متواتر در منابع شیعه و سنّی نقل شده است و بنا به دلالت آن، علماء حیثیّات انبیاء را جز حیثیّت نبوّت به ارث میبرند.
روایت سوم
هیثمی در کتاب مجمع الزوائد از طبرانی و غیر او به سندش از سلمان فارسی نقل میکند.
«قال قلت یا رسول الله إنّّ لکلّ نبیّ وصیّا فمن وصیّک فسکت عنّی فلمّا کان بعد رآنی فقال یا سلمان فأسرعت إلیه قلت لبیک قال تعلم من وصیّ موسى؟ قال نعم یوشع بن نون قال لِمَ؟ قلت لانه کان أعلمهم قال فإن وصیی و موضع سری و خیر من أترک بعدی و ینجز عدتی و یقضی دینی علی بن أبی طالب». مجمع الزوائد، جلد 9، صفحه 113-112.
سرّ تقیّه؛ خوف انکار صبغه الهی مسأله
چرا در بار نخست رسول خدا از جواب سکوت میکند و در بار دیگر جواب میدهد؟ کراراً گفتهایم که رسول خدا از اعلام عمومی خلافت امیرالمؤمنین علیهالسلام در بعض از مجامع احتراز میکرد و به نوعی تقیه رفتار میکرد، دلیل تقیه حضرت این بود که در صورت اعلام عمومی، عدهای از متظاهرین به اسلام جانشینی امیرالمؤمنین را انکار میکردند و انتصاب آن حضرت به خلافت را به خاطر خویشاوندی رسول خدا و از سوی خود رسول خدا و بخاطر هوای نفس میدانستند و نه از جانب خدای متعال و به عنوان یک امر الهی.
(شاهد بر ادعای ما این است که) بنا به یک روایت متواتر، در واقعه غدیر پس از اعلام عمومی خلافت امیرالمؤمنین، حارث بن نعمان فهری نزد رسول خدا آمد و سؤال کرد آیا این امر از جانب خودت است یا از جانب خدای متعال بود؟ رسول خدا آن را امری الهی معرفی میکند. این شخص در واکنش چنین گفت: « اللَّهُمَّ إِنْ کانَ هذا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِکَ فَأَمْطِرْ عَلَیْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ أَوِ ائْتِنا بِعَذابٍ أَلیم» (انفال/32). پس از این درخواست، سنگی از آسمان فرود میآید و این شخص به درک واصل میشود. پس از آن این آیه نازل شد: « سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ لِلْکافِرینَ لَیْسَ لَهُ دافِع مِنَ اللَّهِ ذِی الْمَعارِج» (معارج/3-1).
در جلسات قبل گفتیم که در آیه شریفه «والله یعصمک من الناس» مراد از عصمت، عصمت از تکذیب است، رسول خدا همواره خوف از تکذیب داشت؛ چون اگر تکذیب متداول میشد و در میان مردم جا میافتاد، موجب میشد که اصل نبوّت حضرت زیر سؤال برود و چیزی از اسلام باقی نماند و بعدها هم احیاء آن ممکن نباشد.
تکذیبی که رسول خدا از آن خوف داشت این بود که مخالفین، اعلام خلافت امیرالمؤمنین را امری مبتنی بر خواست شخصی رسول خدا معرفی کنند و صبغه الهی آن را تکذیب و انکار کنند، با این آیه شریفه رسول خدا از تکذیب مخالفین ایمنی داده میشود؛ پس از واقعه غدیر خم کاری که مخالفین ولایت و خلافت امیرالمؤمنین کردند انکار اصل وصیّت رسول خدا به خلافت امیرالمؤمنین بود نه اینکه به وصیّت اقرار کنند و آن را امری شخصی معرفی کنند؛ به سخنی دیگر، آنچه از سوی مخالفین صورت گرفت کتمان بود و نه تکذیب.
عنوان هفتم؛ عنوان «امیر»
این عنوان نیز از جمله عناوینی است که در ادلّه نصب علی بن ابیطالب علیهالسلام به خلافت و جانشینی به کار رفته است. در روایات، عنوان «امیر» به کلماتی همچون «مؤمنین» یا «برره» یا مانند آن اضافه شده است. در روایات زیادی از منابع اهل سنّت این عنوان و لقب از سوی رسول خدا برای علی بن ابیطالب به کار رفته است که نمونهای از آن را میخوانیم.
روایت اول
حاکم نیشابوری به سند خود از جابر بن عبدالله انصاری نقل میکند.
«سمعت رسول الله – صلی الله علیه و آله – و هو آخذ بضبع علی یوم الحدیبیة و هو یقول هذا امیرالبررة قاتل الفجرة منصور من نصره مخذول من خذله ثم مدّ بها صوته». مستدرک علی الصحیحین، حدیث 4686.
شنیدم که رسول خدا بازوی علی را در روز حدیبیه گرفت و فرمود: «هذا امیرالبررة قاتل الفجرة منصور من نصره مخذول من خذله».
«ثم مدّ بها صوته»؛ یعنی حضرت این مطلب را با صدای بلند ممتد و کشدار بیان فرمود. این عبارت نشان دهنده میزان تأکید رسول خدا بر این مطلب است.
حاکم پس از نقل این روایت میگوید: «هذا حدیث صحیح الاسناد و لم یخرجاه»؛ یعنی این حدیث از نظر سند صحیح است ولی بخاری و مسلم آن را نقل نکردهاند.
در این روایت و روایات مانند، آن لفظ «امیر» در جانشینی و فرمانروایی صراحت دارد؛ «امیر» یعنی «من بیده الامر».
/223/908/م
تقریر: جلالالدین زنگنه