vasael.ir

کد خبر: ۲۶۴۶
تاریخ انتشار: ۲۸ تير ۱۳۹۵ - ۱۵:۲۳ - 18 July 2016
آیت الله فاضل لنکرانی تبیین کرد؛

مفهوم‌شناسی فقه اجتماعی و موضوعات فقهی مرتبط با جامعه

پایگاه اطلاع رسانی وسائل - فقه اجتماعی بخشی از فقه است که موضوعش اجتماع و جامعه است و مکلف در آن، مکلّف معین و مشخصی به نحو واجب کفائی نیست، بلکه مکلف جامعه است و از برخی آیات قرآن استفاده می‌کنیم که شارع در برخی خطابات، اشخاص را در نظر نگرفته و تکلیف را متوجه اشخاص نکرده، بلکه خطاب را متوجه جامعه و امت کرده است.

به گزارش سرویس جامعه پایگاه اطلاع رسانی فقه حکومتی وسائل؛ تولید و توسعه دانش، برعهده نخبگان علمی است؛ از این‌رو، حوزه‌های علمیه و مراکز علمی کشور باید در این امر دغدغه‌دار و پیشرو باشند.

یکی از زمینه‌های مهم تولید علم و کانون‌های مسائل نوپیدا، فقه اجتماعی است که هنوز چیستی، موضوعات و مسائل مربوط به آن به طور دقیق روشن نشده است.

گروه فقه اجتماعی در معاونت پژوهشی مرکز فقهی ائمه اطهار(علیهم السلام) برای روشن شدن چیستی فقه اجتماعی و مسائل مربوط به آن، در گامی آغازین، با استادان و فرهیختگان حوزه و دانشگاه مصاحبه‌هایی علمی را ترتیب داده است.

 این مجموعه، پس از تدوین و ویرایش در اختیار دانش ‌آموختگان، فرهیختگان و صاحب‌نظران حوزه‌های علمیه قرار گرفته و امید است با تقویت معرفت و دانش در این زمینه با یاری خداوند متعال، قدم‌های مهم‌تری در این عرصه برداشته شود.

به هر روی، از آن‌جا که این مجموعه، اقدامی جدید در عرصه فقه اجتماعی است، امیدواریم صاحب‌نظران و فرهیختگان جامعه علمی با نظرات سازنده خود، مرکز فقهی ائمه اطهار(علیهم السلام) را در کاوش دقیق‌تر این موضوع یاری دهند؛ ناگفته نماند که مطالب ذکر شده در این مصاحبه‌ها، لزوماً نمایانگر دیدگاه‌های مرکز فقهی ائمه اطهار(علیهم السلام) نیست.

در پایان، ضمن سپاس از اساتید و صاحب‌نظرانی که در این طرح علمی همکاری کرده‌اند، به ویژه از ریاست مرکز فقهی ائمه اطهار(علیهم السلام)، آیت‌الله محمدجواد فاضل لنکرانی، مدرس خارج فقه و اصول و رئیس مرکز فقهی ائمه اطهار(ع) که با ارائه دیدگاه‌های مفید و سازنده و حمایت‌های بی‌دریغ خود، زمینه و امکانات لازم را برای گروه فقه اجتماعی فراهم ساخته‌اند، صمیمانه تشکر می‌نمایم.

همچنین از مدیر مرکز فقهی ائمه اطهار(علیهم السلام)، حجت‌الاسلام والمسلمین جناب آقای فاضل کاشانی و معاونت پژوهش، جناب آقاى دکتر محمدمهدی مقدادى و همچنین آقایان محمد زرقانی و محمدصادق ربانی که در تدوین این اثر ما را یارى نمودند، قدردانی به عمل می‌آید.

مصاحبه با آیت‌الله محمدجواد فاضل لنکرانی

ابتدا از گروه فقه اجتماعى مرکز فقهى ائمه اطهار(علیهم السلام) تشکر می‌کنم که درباره این موضوع جدید و بسیار حساس و مهم پژوهش می‌کند، روشن است که مباحثى که در مورد این موضوع مطرح می‌شود، مباحث کاملى نخواهد بود و امیدوارم که ان‌شاءالله این مصاحبه‌ها فتح بابى باشد؛ براى این‌که فقه اجتماعى مدونى به حوزه علمیه قم عرضه شود.

تعریف فقه اجتماعی

معنى «فقه اجتماعی» چیست؟ آیا این که فقه را به فقه فردی و فقه اجتماعی تقسیم کنیم، درست است؟ آیا در متن مباحث فقهی ما، این تقسیم عینیت و واقعیت دارد؟ در متون فقهی شیعه، چنین تقسیم‌بندی‌ای وجود ندارد؛ آیا می‌توان این تقسیم‌بندی را از متون فقهی استخراج کرد؟

فقه اجتماعی بخشی از فقه است که موضوعش اجتماع و جامعه است؛ یعنی موضوع آن اشخاص من حیث هو هو و من حیث این‌که یک شخص واحد هستند، نیست؛ بلکه موضوع آن، جامعه است.

به عبارت دیگر، فقه اجتماعی، فقهی است که موضوعش جامعه است و مکلف در آن، مکلّف معین و مشخصی و اشخاص به نحو واجب کفائی نیست، بلکه جامعه است از بعضی آیات قرآن استفاده می‌کنیم که شارع در برخی خطابات، اشخاص را در نظر نگرفته و تکلیف را متوجه اشخاص نکرده، بلکه خطاب را متوجه جامعه و امت کرده است. این یک بیان اجمالی برای این مفهوم است.

آیا فارق بین فقه فردی و اجتماعی همان فارقی است که بین عبادات و معاملات بالمعنی الأعم وجود دارد؟ آیا عنوان دیگر فقه اجتماعی، معاملات بالمعنی الأعم است؟ آیا نکاح، بیع، اجاره و هر چه که تحت عنوان معاملات بالمعنی الأعم قرار می‌گیرد، فقه اجتماعی‌اند؟

آیا می‌توانیم فارق بین فقه فردی و فقه اجتماعی را این عنوان قرار بدهیم که در فقه فردی، محوریت یک فرد مطرح است، مثلاً نمازی که یک فرد باید انجام بدهد، عبادتی که یک فرد انجام بدهد و ثواب و عقابش مربوط به خودش است و بقیه افراد می‌خواهند انجام بدهند یا ندهند، بقیه بخواهند مکلف باشند یا نباشند، اما جایی را که مسئله از یک نفر تجاوز کرد می‌توانیم فقه اجتماعی بنامیم؟

آیا نکاح چون دو طرف دارد، معامله چون دو طرف دارد و هر آنچه که بیش از یک نفر در آن مطرح باشد این را می‌گوئیم عنوان فقه اجتماعی است؟ به نظر بنده، این تعریف درستی نیست؛ یعنی نباید بیائیم احکامی که در باب نکاح و در معاملات آمده، بگوییم اینها فقه اجتماعی است.

یک معامله ممکن است از جهت فقهی صحیح بین دو نفر باشد، اما اگر این معامله به ضرر اجتماع باشد، حکم دیگری پیدا می‌کند و در نتیجه دو عنوان برای آن پیدا می‌شود، اگر این معامله از حیثِ دو طرف این معامله مطرح باشد، حکمش صحّت است و وجوب وفا دارد، اما اگر این معامله به ضرر جامعه باشد عنوان دیگری پیدا می‌کند.

بنابراین، مجرد اینکه در موضوعی فقهی بیش از یک نفر مطرح باشد، آن را داخل در فقه اجتماعی نمی‌کند؛ بلکه فقه اجتماعی در جایی است که خطاب شارع در آن، به اشخاص نیست، چه یک نفر، چه دو نفر، چه پنج نفر؛ بلکه خطاب شارع در فقه متوجه جامعه است، نه اشخاص.

در فقه اجتماعی، شارع برای جامعه، اعتبار و وجودی را قائل شده است و چون وجود اعتباری و انتزاعی برای جامعه قائل شده، به او خطاب می‌کند و برای او احکامی قرار می‌دهد؛ بنابراین، فقه اجتماعی، درباره احکامی است که متوجه جامعه می‌شود.

باید این را در مباحث اصول مطرح کنیم که آیا ملاکات در این‌جا تغییر می‌کند؛ یعنی ممکن است ملاک برای صحّت یک معامله بین دو نفر، یک ملاکی باشد؛ اما ملاک برای یک حکم اجتماعی، ملاک دیگری باشد.

فقه الاجتماع عام و فقه الاجتماع خاص

در فقه، احکام مربوط به جامعه به دو دسته تقسیم می‌شود؛ 1. احکام مربوط به جامعه بشری؛ 2. احکام مربوط به جامعه مسلمانان. احکام مربوط به جامعه بشری، فقه الاجتماع عام است.

احکام مربوط به جامعه مسلمانان، فقه الاجتماع خاص است؛ فقه الاجتماع عام در جایی است که شارع برای تمام جوامع بشری، اعم از مسلمان و غیر مسلمان، قوانین و خطاباتی دارد؛ فقه الاجتماع خاص، در جایی است که شارع احکام ویژه‌ای را برای جامعه اسلامی وضع کرده است.

اجتماع و جامعه در قرآن

وقتی به قرآن مراجعه می‌کنیم این آیاتی که کلمه «ناس» و خطاب به «ناس» دارد، البته نمی‌خواهم بگویم همه اینها این چنین است ولی انسان از این آیات استفاده می‌کند که خدای تبارک و تعالی کاری به اشخاص ندارد، بلکه به مجموع جامعه بشری نظر دارد.

از این‌رو می‌توان به طور احتمال بیان نمود که بسیاری از مواردی که در قرآن تعبیر به «ناس» شده، منظور جامعه و بشر است نه اشخاص، و این مطلبی است که باید روی آن کار شود.

در این قسمت به برخی از نمونه‌ها اشاره می‌شود.

نمونه اول: تقوای اجتماعی بشری

آیه (یا أَیهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ)[1]> این آیه، خطاب الهی است و اختصاص به مؤمنان هم ندارد، اختصاص به رابطه بین خالق و مخلوق دارد و تقوای اجتماعی بشری را مطرح می‌کند.

جامعه بشری باید جامعه‌ای باشد که همیشه نسبت به خالق خودش تقوا داشته باشد، خواه جامعه مسلمان، مسیحی یا هر مکتب و فرقه‌ای باشد.

(اتَّقُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا...) این را می‌توانیم تعبیر کنیم به تقوای اجتماعی. دو نوع تقوا داریم:1. سوره نساء، آیه 1.

1. تقوای شخصی: هر شخصی برای خودش سیر و سلوکی دارد؛ 2. تقوای جمعی: جامعه هم باید تقوا داشته باشد. آیه «یا أَیهَا النَّاسُ اتَّقُوا» را نباید ببریم روی مباحث اصولی و بگوییم «یا أَیهَا النَّاسُ» خدا به زید، عمرو و هر فردی به عنوان خودش نظر دارد؛ بلکه آیه می‌خواهد جامعه از خدا تقوا داشته باشد.

شارع هرجا واژه «ناس» آورده، نظر جمعی دارد که منافاتی با فرد هم ندارد، نمی‌گوییم این‌جا نمی‌تواند نظر به فرد داشته باشد؛ ولی نظر اصلی و مهم‌ترین نظرش، جمع است؛ آیه (یا أَیهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمُ) می‌شود نظر به شخص هم داشته باشد ولی نظر اولی و مقصود بالذاتش، جمع و جامعه است؛ یعنی جامعه تقوا داشته باشد.

خداوند رحمت خود را برای جامعه می‌فرستد، همان‌طوری که خدا در آیاتی می‌فرماید ما عذابی برای جامعه‌ فرستادیم؛ اشخاص هم گرفتار عذاب می‌شوند ولی خدا خواست جامعه را نابود کند.

نیز «لکل قومٍ‌ أجل» به این معناست که شارع همان‌طوری که برای هر شخص، اجلی در نظر گرفته، برای جامعه هم اجلی در نظر گرفته است.

نمونه دوم: آیاتی که مربوط به امتحان جامعه است

گاهی خداوند متعال جوامع را امتحان می‌کند؛ آیه (أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ یتْرَکُوا أَنْ یقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا یفْتَنُونَ وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ). درباره امتحان گروه‌ها و جوامع است؛ و گاهی خداوند فقط فرد را امتحان نمی‌کند، بلکه این جمع را امتحان می‌کند.

نمونه سوم: خانه خداوند (مکه(

آیه (إِنَّ أَوَّلَ بَیتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِی بِبَکَّةَ مُبَارَکًا) آیا مقصود از «وضع للناس» این است که خدا اشخاص را در نظر گرفته است؟ «بَیتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ» یعنی خانه خدا برای همه مردم جهان است؛ خودِ جمع در این‌جا مطرح است، نه تک تک افراد.

نمونه چهارم: حب شهوات

آیه شریفه (زُینَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَالْبَنِینَ... ذَلِکَ مَتَاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَاللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ).[1] (زُینَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ) بعید نیست که در آن، اشخاص منظور نباشد؛ بلکه جامعه و مردم این خصوصیات را دارند؛ یعنی این تزیین مربوط به جامعه است؛ جامعه بشری این چنین است که حب چنین شهواتی برای آنها تزیین شده است واین شهوات مربوط به خود جامعه است.

یکی از کارهایی که گروه فقه اجتماعی باید انجام دهد این است که موضوعاتی را در فقه که مربوط به جامعه بشری است، چه مسلمان و چه غیر مسلمان، جستجو و از منابع دینی استخراج کند

.موضوعات مربوط به جامعه بشری در فقه
 

آیا در فقه ما برای جامعه بشری احکامی داریم؟

آری. در فقه، احکامی برای جامعه بشری داریم که به برخی از آنها اشاره می‌کنیم:

1. قصاص باعث حیات اجتماعی بشر می‌شود

بنابر آیت (وَلَکُمْ فِی الْقِصَاصِ حَیاةٌ یا أُولِی الْأَلْبَابِ)،[2] اجرای قصاص باعث حیات اجتماعی بشر می‌شود و کاری به متدینین ندارد؛ یعنی حیات، حیات اجتماعی است. جامعه اگر بخواهد زنده بماند، باید1. سوره آل‌عمران، آیه 14.
2.
سوره بقره، آیه 179. (21)

در آن قصاص باشد خدا قصاص را تشریع کرده است، قصاص، تشفّی ولی دم در آن وجود دارد؛ اما در قصاص، حیات دیگری وجود دارد که ربطی به ولی دم ندارد؛ ما از این آیه استفاده می‌کنیم که شارع قصاص را برای حیات جامعه مشروع کرده است؛ از این رو، آیه می‌گوید «یا أُولِی الْأَلْبَابِ»، که این خطاب به مؤمنان و متدینان اختصاص ندارد، بلکه مربوط به جامعه بشری است.

2. قواعد فقهی مربوط به جامعه بشری

در همین موضوعات مربوط به جامعه بشری یک قواعد فقهی خاص جامعه بشری ما داریم. یکی از آن حرمت افساد در روی زمین است، اصلاً دین نمی‌گوید افساد فقط میان مسلمانان حرام است، بلکه می‌گوید فساد در روی زمین حرام است: «وإذا تولّی سعی فی الأرض لیفسد الحرث و النسل... إن الله لا یحب المفسدین یا إن الله لا یحب الفساد».

در این‌جا قاعده داریم، فساد ربطی به زید و عمرو و بکر به عنوان شخص ندارد، خدا می‌خواهد در جامعه فساد نباشد. در بعضی از تعابیر، «فی الأرض» آمده است. جامعه گرفتار فساد، مورد نهی و غضب خداوند است بنابراین فساد در زمین از موضوعاتی است که مربوط به جامعه بشری است.

3. کرامت بنی‌آدم

سومین نمونه که مربوط به موضوعاتی است که مختص جامعه بشری است، کرامت بنی‌آدم است (وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ). ما از این آیه، جواز، بلکه لزوم احترام هر انسانی نسبت به انسان دیگر را استفاده می‌کنیم. ما بعداً یک بحثی داریم که آیا کفار محترم هستند یا خیر؟

از این (وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ) می‌توانیم بگوییم از حیث انسان بودن محترم هستند؛ گرچه ممکن است روی عنوان ثانوی بگوییم برخی انسان‌ها بالعرض احترامشان را از دست می‌دهند. نمی‌توان گفت کافر، ذاتاً احترام ندارد؛ بلکه به خاطر این‌که با حق مقابله کرده، بالعرض حرمتش را از دست داده است. خدا در آیه «وَلَقَدْ کَرَّمْنَا»، اشخاص را در نظر گرفته یا جامعه را ؟ خدا در این آیه، جامعه را موردتوجه قرار داده است.

نکته دیگری که از «وَلَقَدْ کَرَّمْنَا» به دست می‌آید، رعایت حقوق عمومی جامعه است. جامعه هم حقی دارد. ما نمی‌توانیم در جامعه کاری انجام بدهیم که موجب اذیت جامعه ‌شود یا موجب اضطراب جامعه شود، مثلاً خبری را منتشر کنیم که جامعه‌ای را مضطرب و به وحشت بیندازیم، یا مثلاً دروغی بگوییم و جامعه‌ای را نگران کنیم؛ حتی اگر آن جامعه، جامعه غیر مسلمان باشد. دین ما حقوقی برای جامعه قرار داده است. همان‌طور که افراد دارای حقوق هستند، جامعه هم دارای حقوق است.

4. احترام به ادیان و عدم جواز اهانت به مقدسات ادیان

احترام به ادیان و عدم جواز اهانت به مقدسات ادیان، بحث اجتماعی است. یکی از حقوق جامعه این است که جامعه‌ای که دارای یک دینی هست و مقدساتی دارد، دیگران نمی‌توانند به مقدسات آنها اهانت کنند.

5. عفت عمومی جامعه

لزوم رعایت عفّت عمومی جامعه از جمله مواردی است که مربوط به جامعه بشری می‌شود؛ سؤال این است که اگر جامعه‌ای مسلمان هم نباشند، اگر من بخواهم ببینم مقصود خدای تبارک و تعالی آیا این هست که من وظیفه دارم که یک کاری کنم این جامعه از نظر عفّت عمومی سالم باشد؟

بالأخره یک سؤال فقهی مهمی است اگر من در یک کشوری زندگی ‌کنم و یک طرح‌هایی دارم و می‌توانم کاری انجام بدهم که در جامعه آنجا بی‌عفتی انجام نشود و عفّت عمومی باشد، مسلم است که وظیفه دارم این کار را انجام بدهم.

6. لزوم رعایت سلامت بشر

لزوم رعایت سلامت جامعه بشری از جمله مواردی است که مربوط به جامعه بشری می‌شود. جامعه مسلمان باشد یا نه، برای حفظ سلامت جامعه باید کارهایی انجام گیرد. اینها از جمله موضوعاتی است که مربوط به جامعه بشری است.

موضوعات مربوط به جامعه مسلمانان

در فقه‌، موضوعاتی داریم که مربوط به جامعه مسلمانان دارد؛ این موارد عبارتند از:

1. امر به معروف و نهی از منکر

خداوند می‌فرماید: (کُنْتُمْ خَیرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ).[1] خدا می‌خواهد جامعه مسلمان‌ها نه تنها امّت واحده باشد، بلکه بهترین امت باشد که به این سمت حرکت کنند، «خیر امه»، طریقه‌اش چیست؟ (تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ)، یا (وَلْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ)،[2] این‌جا مربوط به جامعه است.

2. جامعه اسلامی باید پیرو امام باشد

رابطه‌ای که بین امام و امت وجود دارد، اصلی است که مخاطب آن جامعه است؛ یعنی جامعه باید پیرو امام باشد. اذهان و افکار و شاید ظاهر روایات این باشد که انسان گاهی ولایت را امر شخصی تلقی می‌کند؛ مثلاً این‌گونه تعبیر می‌کنند: آقا، تو ولایت داری یا نه؟

در حالی که ولایت با این‌که این جهت در آن موجود است که هر انسانی در میان اعتقاداتی که دارد باید اعتقاد به ولایت داشته باشد اما ولایت یک حقیقت گسترده‌تری دارد که منحصر به اشخاص نمی‌شود، ولایت یک امری است که جامعه باید پذیرش او را داشته باشد، می‌گوئیم این جامعه جامعه‌ای است که ولایت دارد و این جامعه، جامعه‌ای است که ولایت ندارد.

3. تشکیل حکومت اسلامی و مراقبت از عزت و استقلال مسلمانان

این‌که مردم و جامعه مسلمان‌ها باید حکومت اسلامی تشکیل بدهند، یکی از تکالیف مربوط به جامعه مسلمانان است. مراقبت از عزت و استقلال مسلمانان، مخاطب و مسئول آن، جامعه است.

ممکن است موضوعاتی داشته باشیم که هم در فقه فردی و هم در فقه اجتماعی مطرح باشد، مثلاً ولایت هم عنوان فردی دارد و هم عنوان اجتماعی؛ مراقبت از عزّت مسلمانان هم فردی است و هم اجتماعی است.

ما دلیلی نداریم که حتماً یک موضوع یا باید در فقه فردی قرار بگیرد یا باید در فقه اجتماعی، ممکن است یک موضوع در فقه فردی به یک جهتی قرار بگیرد، و به یک عنوان و از حیث دیگر در فقه اجتماعی قرار بگیرد.

بهترین مثال آن، اقامه عدل و اقامه نماز است. (الَّذِینَ إِنْ مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّکَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ).[1] اقامه نماز و عدل، پرداخت زکات و امر به معروف و نهی از منکر هم تکلیف شخصی است و هم تکلیف جامعه و حکومت صالحان که در آخر الزمان می‌آید. یعنی به عنوان حاکمان صالح موظف‌اند این کارها را انجام بدهند، اقامه‌ی عدل هم از این قبیل است.

آن تعبیری که در مورد «ناس» بیان شد و آن استظهاری که ذکر شد، یعنی مراد از «ناس»، جامعه است نه تک تک افراد، در این آیه قرآن آمده است: (لِیقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ).[2] اگر زید، بکر وعمر فقط دنبال عدالت باشند، فایده ندارد؛ بلکه جامعه باید به سمت قسط و عدالت حرکت کند.

4. مراقبت از مراکز معنوی مسلمانان مثل خانه خدا

مراقبت از مراکز معنوی مسلمانان، مثل خانه خدا بر جامعه مسلمانان لازم است. بر جامعه مسلمین لازم است که بیت الله را مراقبت و حفظ کنند و نگذارند خالی باشد.

5. جهاد ابتدایی

بحث جهاد ابتدایی، بحث‌ مربوط به اشخاص نیست؛ بلکه جامعه مسلمانان موظفند در شرایط خاصی به سمت جهاد حرکت کند که این هم موضوع‌اش جامعه مسلمین است.

6. عدم جواز تسلّط کافران بر مسلمانان

بنابر آیه (وَلَنْ یجْعَلَ اللَّهُ لِلْکَافِرِینَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلًا)[1] نباید کافر بر جامعه مسلمانان مسلط باشد.

بنابر نظر مشهور فقها، ازدواج دائم زن مسلمان با مرد مسیحی، به عقد دائم باطل است، چرا؟ آیه فرموده (وَلَنْ یجْعَلَ اللَّهُ لِلْکَافِرِینَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلًا) حالا اگر واقعاً روایتی به این آیه استدلال کرده باشد، ما تابع راویتیم، ولی اگر روایت نباشد، آیا این احتمال داده نمی‌شود که آیه نمی‌خواهد راجع به اشخاص حرف بزند، آیه می‌گوید بلکه جامعه مسلمانان نباید تحت سلطه کافر باشند. آیه می‌گوید نباید کافر بر جامعه مسلمانان سلطه داشته باشد.

حالا اگر زن مسلمانی با مردی یهودی ازدواج کرد و مرد یهودی هم خیلی با رفق و مدارا و حتّی با عدالت اسلامی (ولو مسلمان هم نباشد) با زن خود رفتار می‌کند، آیا این ازدواج اشکال دارد؟ آیا این ازدواج یک نوع سلطه براین زن است؟!البته فقهای ما این را فرموده‌اند. ما این معنا را در مقابل فرمایش فقها به عنوان احتمال ذکر می‌کنیم.

بنابراین، این احتمال وجود دارد که آیه (وَلَنْ یجْعَلَ اللَّهُ لِلْکَافِرِینَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلًا)، نفی سبیل مربوط به جامعه اسلامی است. لذا وقتی آیات دیگر را ملاحظه می‌کنید نظیر آیه (یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الْیهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِیاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ)[2] این (لَا تَتَّخِذُوا الْیهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِیاءَ) آیا مربوط به اشخاص است یا جامعه؟

آیه (یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا) مربوط به جامعه است. یعنی مسلمان‌ها و مؤمنان، کافران را اولیای خودتان قرار ندهید!

این هم یکی از این مطالبی است که به نظر من خیلی در بحث فقه اجتماعی خاص یعنی مربوط به جامعه مسلمین لازم است.

7. قاعده سوق مسلمین

قاعده سوق مسلمین هم مربوط به فقه اجتماعی خاص است. شما در سوق مسلمین نمی‌گویید فروشنده نماز می‌‌خواند یا نمی‌خواند؟ در سوق مسلمین، کاری به فاسق و عادل بودن شخص نداریم.

شارع برای سوق مسلمین اعتبار قائل شده است؛ از این رو، در بازار مسلمانان به اشخاص توجه نشده است. بلکه به سوق مسلمین توجه شده است؛ اینها از مباحث مربوط به فقه اجتماعی است.

8. حرمت احتکار

بحث حرمت احتکار نیز مربوط به فقه اجتماعی است.

9. قاعده الزام

قاعده الزام، همزیستی پیروان هر مذهبی را با مذاهب دیگر تنظیم می‌کند. و اینها همه مربوط به فقه اجتماعی است.

اینها نمونه‌هایی است که بیان شد و با تتبع می‌توان موارد دیگری را ذکر کرد.

فعالیت گروه فقه اجتماعی

بعد از این‌که مفهوم فقه اجتماعی روشن شد، باید موضوعاتی که مربوط به جامعه بشری به معنای عام است و موضوعاتی که مربوط به جامعه مسلمانان است، در فقه استخراج شود. تا حالا چنین کاری صورت نگرفته است.

باید در فقه هر جایی که موضوع جامعه است نه اشخاص را استخراج کنیم، چه موضوعات مربوط به جامعه بشری وچه موضوعات مربوط به جامعه اسلامی.

نباید تا چیزی عنوان طهارت و نجاست پیدا کرد یا از عبادات بود، بگوییم این ربطی به فقه الاجتماع ندارد. چرا؟ در بحث طهارت و نجاست اهل کتاب، اگر فقیهی بگوید اهل کتاب نجس‌اند منتهی بالنجاسة السیاسیت. یعنی چه؟

یعنی نه خصوص این شخص اهل کتاب و نه خصوص آن شخص اهل کتاب.یعنی شارع می‌خواهد مجموعه مسلمین و جامعه مسلمین از جامعه اهل کتاب جدا باشد.

لذا نباید تا مسئله طهارت و نجاست مطرح شد بلافاصله بگوییم که اینها عنوان فقه اجتماعی را ندارد.

خلاصه بحث

ما در این بحث اولاً مفهوم‌شناسی را روشن کردیم که برخی موضوعات و خطابات شارع مربوط به جامعه بشری است و برخی دیگر مربوط به جامعه مسلمانان است؛ برای هر نوع آن نیز قواعدی داریم.

قاعده حرمت افساد در ارض و قاعده قصاص مربوط به قسمت اول بود؛ قواعد و موضوعات دیگری مربوط به قسمت دوم نیز ذکر گردید. در پایان، لازم است به سؤالاتی پاسخ داده شود.

سؤال اول: آیا فهم اجتماعی در فتاوای فقها تأثیر و نقش دارد؟ آیا فقیهی که بینش اجتماعی دارد با فقیهی که بینش اجتماعی ندارد، در فتوا دادن متفاوت است؟

جواب: در بطن فقه ما این تقسیم وجود دارد، موضوع بعضی احکام، جامعه است؛ بنابراین، هرچه فقیه با جامعه ارتباط داشته باشد، می‌تواند در این حکم تأثیر داشته باشد؛ الاحکام تابعةٌ للمصالح و المفاسد.

در فقه اجتماعی، می‌گوییم این عمل جامعه چه مصلحتی برای جامعه دارد، ممکن است عملی در زمانی برای جامعه‌ای مصلحتی نداشته باشد اما در آینده برای جامعه مصلحت داشته باشد.

ممکن است در جامعه تحولاتی به وجود آید و این مصالح و مفاسد در آن تغییر کند و آن ملاک عوض شود؛ بنابراین روشن است که فقیه هر چه با جامعه آشناتر و نزدیک‌تر باشد و مصالح و مفاسد جامعه و آینده را تا حدّی که بتواند در نظر بگیرد، در استنباطش تأثیر می‌گذارد.

سؤال دوم: استفاده از وسیله خاصی به لحاظ شخصی ممکن است منفعت داشته باشد ولی از لحاظ اجتماعی، مثلاً از نظر محیط زیست، ممکن است ضرر باشد؛ این هم جزء احکام اجتماعی است؟

جواب: بله. محیط زیست، مربوط به اشخاص نیست، بلکه مربوط به جامعه است؛ جامعه نیاز به محیط زیست دارد؛ از این‌رو، اگر انسان کاری انجام بدهد که به محیط زیست آسیب وارد شود، مثلاً اگر فردی در مکان عمومی سیگار بکشد یا آتش روشن کند، جایز نیست.

فقیهان در فقه به (وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ) اصلاً تمسک نکرده‌اند؛ چرا نمی‌توان به آن تمسک کرد؟ وقتی انسان کرامت دارد، کرامت اقتضا دارد که حرمت انسان را حفظ کنیم؛ «کرمنا» به این معنا نیست که ما فقط عقل به انسان دادیم؛ انسان دارای احترام است. از این رو، اگر فردی در حال جان دادن است، بر انسان واجب است که از او مراقبت کند.

حفظ نفس محترمه، واجب است؛ فقیهان، قید «محترمه» را ذکر می‌کنند، که محل بحث است؛ نفس محترمه، نفسی است که محقون الدم است و شارع گفته که مهدور الدم را می‌شود از بین برد.

اگر فرض کنیم کافری مهدور الدم نباشد، کافر کتابی است که مهدور الدم نیست، کافر حربی نیست، ما می‌توانیم با استدلال به «کرمنا» بگوییم باید حرمت او را حفظ کنیم.

در محیط زیست هم می‌توان به «کرمنا» استدلال کرد، یعنی بگوییم وقتی کرامت بنی‌آدم مورد توجه خدای تبارک و تعالی است؛ این موضوع قرار می‌گیرد برای این‌که ما احترام انسان‌ها را حفظ کنیم و اهانت به دین آنان نکنیم و محیط زیست آنان را از بین نبریم و مراقب سلامتشان باشیم.

ما موظفیم عفت عمومی جامعه را حفظ کنیم، البته اگر قدرت داشته باشیم، اگر مسلمانی در جایی زندگی می‌کند که همه کافر هستند ولی قدرت دارد که عفت عمومی آن جامعه را حفظ کند، واجب است که این کار را انجام بدهد. تعبیر امیرالمؤمنین(علیه السلام) در نهج البلاغه: «إِمَّا أَخٌ لَکَ فِی الدِّینِ وَ إِمَّا نَظِیرٌ لَکَ فِی الْخَلْقِ»[1] ریشه‌اش از «کرمنا بنی آدم» است.

مثلاً در جوامع بشری انتخابات واقع می‌شود، انتخابات مسئله‌ای است که مربوط به جامعه است، الآن این انتخاباتی که در دنیا برگزار می‌شود، گاهی اوقات این را تحت یکی از عقود اسلامی و وکالت می‌برند، اینها کسی را وکیل می‌کنند.

قبل از این بحث‌ها، آیا چنین مشارکتی مشروع است؟ آیا برای جامعه مسلمانان، مشارکت در امور سیاسی، واجب است؟ امام خمینی(ره) فرمود: بر هر کسی واجب است در انتخابات شرکت کند.

این فتواست بحث این است که اگر بگوییم این مسئله، مسئله اجتماعی است، یعنی باید جامعه مسلمان ایران انتخابات داشته باشد، دیگر تکلیف متوجه خود جامعه می‌شود، از حیث فقه اجتماعی، جامعه باید این کار را انجام بدهد. یعنی اگر جامعه رئیس نداشته باشد، هرج و مرج به وجود می‌آید.

ممکن است گفته شود اگر رئیس جمهور نباشد، زندگی‌ شخصی‌ام مرتب و منظم است و خودم علم دارم چه کاری باید انجام بدهم و در زندگی شخصی من هرج و مرج به وجود نمی‌آید، ولی در جامعه هرج و مرج به وجود می‌آید.

چرا در فقه ما این همه نسبت به اجتناب از هرج و مرج تأکید شده است؟ برای این‌که امنیت و آسایش جامعه حفظ شود. یعنی هرجا در فقه ما، هر حکمی منجرّ به هرج و مرج بشود، شارع خط بطلان روی آن کشیده است، همان‌طوری که عقل هم خط بطلان روی آن می‌کشد. چرا؟

چون یکی از چیزهایی که مطلوب شارع است، آرامش جامعه است. اگر کسی دروغ بگوید و جامعه را مضطرب کند، می‌خواهیم بالاتر از این بگوییم که اصلاً شارع نه تنها نمی‌خواهد جامعه مضطرب شود، بلکه می‌خواهد جامعه آرامش و امنیت و آسایش داشته باشد؛ همان‌طوری که می‌خواهد جامعه سلامت داشته باشد.

همین بحث، یکی از محورهای کلیدی برای بحث فقه اجتماعی است. ما قاعده‌ای داریم به نام «عدم جواز ایجاد هرج و مرج در جامعه». این از قواعد فقهی مسلّم ماست؛ فقها هر جا هر مسئله‌ای که مستلزم هرج و مرج بشود و هر حکمی که مستلزم هرج و مرج باشد، خط بطلان روی آن می‌کشند؛ اگر جامعه‌ای مشارکت سیاسی برای تعیین مسؤولان جامعه نداشته باشد، گرفتار هرج و مرج می‌شود.

از این‌رو، می‌توانیم بگوییم بر جامعه مسلمانان و سایر جوامع بشری، علاوه بر بحث فقهی وکالت در انتخابات، لازم است مشارکت در انتخابات داشته باشند؛ اگر انتخابات نباشد، هرج و مرج لازم می‌‌آید؛ عقل و شرع، هرج و مرج را نمی‌پذیرد؛ پس انتخابات و مشارکت سیاسی، امری درست است؛ علاوه بر آن، در روایات آمده که امیر فاسق بهتر از نبودن امیر است.

اگر فقیهی این موضوعات را دنبال کند و یک دور فقه را با این نگاه تورق کند، مباحث جدیدی به دست می‌آورد.

خطاباتی که شارع به جامعه دارد و احکامی که موضوع آنها جامعه است، نظیر عدم هرج و مرج در جامعه، وجود امنیت در جامعه، اینها چیزهایی است که به مراتب از موضوعات فردی خیلی بیشتر است.

سؤال: این بحث‌های اصولی فقه اجتماعی چیست؟

جواب: باید در بحث ملاکات دقت بیشتری کنیم، چون مباحث اصولی‌اش به ملاکات برمی‌گردد؛ حالا اگر بین حکمی که مربوط به جامعه است و حکمی که مربوط به شخص است تزاحم ایجاد شود، کدام مقدّم است؟ این می‌رود روی ملاکات و مسئله بررسی ملاک اهم که روشن است ملاکی که مربوط به جامعه است اهم از ملاکی است که مربوط به فرد است. نکته دیگر این است که در فقه فردی، انحلال اوامر و تکالیف به تعدد مکلفین مطرح می‌شود، اما در فقه اجتماعی، دیگر انحلال معنایی ندارد.

سؤال: آیا لازم است برای فقه اجتماعی و فقه حکومتی، اصول فقه دیگری تدوین شود؟

جواب: لازم نیست اصول فقه دیگری تدوین کنیم، بلکه باید از همین اصول موجود برای فقه اجتماعی استفاده کرد؛ همان‌طور که الآن چند قاعده فقهی را که برای این مسئله ذکر کردیم از همین اصول فقه موجود می‌شود برای فقه اجتماعی استفاده کرد. باز باید تأملی در مباحث اصولی شود. شاید این حرف درست نباشد که اصول فقه جدیدی لازم داریم؛ بلکه نیاز به تکمیل اصول داریم.

در بحث فقه اجتماعی ذکر شد که یک بخش آن مربوط به امت اسلامی است؛ امت اسلامی باید تشکیل حکومت اسلامی بدهد؛ فقه حکومتی، مصداقی از فقه الاجتماع است؛ در فقه حکومتی این بحث مطرح می‌شود که جامعه مسلمانان باید مجهّز به سلاح شود، نه اشخاص؛ یعنی نزد کافران معلوم باشد که جامعه مسلمان‌ها دارای اسلحه هستند. این موضوعش می‌رود روی جامعه.

اگر نماز خواندن من سبب تشویق فرزندم ‌شود، این فقه اجتماعی نیست؛ نماز جمعه، نماز جماعت و حج هم فردی است و هم اجتماعی؛ یعنی شارع می‌خواهد اجتماع مسلمانان در عبادت باشد؛ اعتکاف هم امری اجتماعی است وقتی مسلمانان با هم در مکه و طواف حضور دارند، آثار مهمی بر آن مترتب می‌شود؛ اینها هم فقه فردی دارد مثل این‌که کسی طواف شخصی می‌کند، ولی شارع می‌خواهد این مجموعه مسلمانان، این ابهّت و عظمت خودشان را به رخ تمام دنیا بکشانند.

در بحث توحید گذشت که شارع در باب توحید، انتظاری از اشخاص دارد که این شخص موحد باشد و مشرک نباشد، ولی شارع یک توحید جمعی هم می‌خواهد که باید جامعه موحد باشد. توحید جمعی را نماز جماعت، نماز جمعه، حج و اعتکاف نشان می‌دهد.

/102/825/م

منبع: مرکز فقهی ائمه اطهار

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار
اوقات شرعی
۲۴ / ۰۲ /۱۴۰۳
قم
اذان صبح
۰۴:۲۷:۱۱
طلوع افتاب
۰۶:۰۴:۴۳
اذان ظهر
۱۳:۰۳:۲۲
غروب آفتاب
۲۰:۰۱:۱۶
اذان مغرب
۲۰:۱۹:۵۲