به گزارش سرویس سیاست پایگاه اطلاعرسانی وسائل؛ سیره و روش رسول اکرم(ص) نشاندهنده این است که دین از سیاست جدا نیست، چنان که آن حضرت ضمن تشکیل حکومت، مسؤولیت اجرایی و قضایی آن را بر عهده داشتند.
امیرمؤمنان علی(ع) نیز حکومتی بر اساس عدل و اجرای دستورات الهی بنا نهاد، حکومت کوتاه مدت امام حسن(ع)، قیام خونین امام حسین(ع) و مشروع ندانستن حکومتهای وقت از سوی دیگر امامان معصوم(ع) همه بیانگر این واقعیت است که آموزههای سیاسی و «تشکیل حکومت صالح» از ضروریات دین اسلام است.
حضرت علی(ع) بعد از ماجرای ثقیفه و غصب خلافت، کوششهایی را در تصدی حکومت انجام دادند، تا جایی که مورد اعتراض برخی همچون «ابوعبیده و ابواشعث» قرار گرفتند که آن حضرت را متهم به حرص و ولع در امر حکومت کردند؛ افزون بر تلاشهای امیرمؤمنان(ع) برای برپایی حکومت اسلامی، حضرت فاطمه(س) نیز سوار بر مرکب با ایشان همراه میشدند و به خانههای انصار میرفتند، تا آنها را به حق خلافت امام علی(ع) و حاکمیت عدل اسلامی تذکر دهند.
همچنین روایاتی به صورت خاص درباره شرایط و ویژگیهای حاکم اسلامی در زمان غیبت صادر شده است، چنان که امام زمان(عج) در توقیع شریف میفرماید «اما الحوادث الواقعه، فارجعوا الی رواة حدیثنا فانهم حجتی علیکم و انا حجة الله»؛ در حوادث و پیشامدهای اجتماعی به راویان حدیث ما رجوع کنید، زیرا آنان حجت من بر شما هستند و من حجت خدا هستم» که مجموع این روایات، دلالت بر لزوم قیام برای تشکیل حکومت دینی و لزوم پاسداری از آن را دارد.
با توجه به حجم عظیمی از احکام اجتماعی و اهداف سیاسی دین اسلام میتوان هدفگیری اصلی این دین مقدس را شناخت، همان گونه که امام خمینی(ره) در اینباره میفرماید «اسلام دین سیاست است، با تمام شؤونی که دارد، این نکته برای هر کسی که کمترین تدبری در احکام حکومتی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی اسلام بکند، آشکار میگردد، پس هر که را گمان بر او برود که دین از سیاست جدا است، نه دین را شناخته و نه سیاست را».(صحیفه نور، ج1، ص 6)
امام علی(ع) به عنوان یک انسان کامل به موضوعات و مسائل اجتماعی، سیاسی و فرهنگی پرداخته و چشم اندازهای گرانقدر خویش را در دوران حکومت پنج ساله، عرضه فرموده است، بدین جهت نهج البلاغه مملو از مباحث نظری و عملی تراویده از اندیشه و سیره آن حضرت در عرصه سیاست و حکومت است.
کتاب نهج البلاغه در عین حالی که مباحثی درباره معارف الهی، بحثهای اخلاقی و تهذیب نفس و... دارد، اما عمده مباحث آن را مسائل مربوط به حکومت و اصول و شرح وظایف حاکمان و حکومتداری اسلامی تشکیل میدهد، به ویژه بخش نامهها که بیشتر مباحث آن سیاسی و مربوط به نظام حکومت اسلامی است؛ البته در این میان، عهدنامه مالک اشتر یا همان فرمان تاریخی امام علی(ع) به یار و صحابی وفادار خود مالک اشتر نخعی، یکی از درخشانترین فصول نهج البلاغه است که در آن قوانین حکومت دینی اسلامی از زبان امام گرام خطاب به مالک اشتر بیان شده است که در واقع تمام انسانها در همه مکانها و زمانها مخاطب این فرامین و پیمان هستند.
اصول و مبانی حکومت حضرت علی(علیه السلام)
اصل اول؛ انگیزه تأسیس حکومت علوی
حضرت علی(ع) علت پذیرش حکومت را چنین بیان میفرماید«اَللَّهُمَّ إِنَّکَ تَعْلَمُ أَنَّهُ لَمْ یَکُنِ اَلَّذِی کَانَ مِنَّا مُنَافَسَةً فِی سُلْطَانٍ وَ لاَ اِلْتِمَاسَ شَیْءٍ مِنْ فُضُولِ اَلْحُطَامِ وَ لَکِنْ لِنَرِدَ اَلْمَعَالِمَ مِنْ دِینِکَ وَ نُظْهِرَ اَلْإِصْلاَحَ فِی بِلاَدِکَ فَیَأْمَنَ اَلْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبَادِکَ وَ تُقَامَ اَلْمُعَطَّلَةُ مِنْ حُدُودِکَ»؛ خدایا تو مىدانى آنچه از ما صادر شده ، نه به خاطر رغبت در قدرت وسلطنت بود، و تقاضای جمعآوری مال نبوده؛. بلکه مىخواستیم نشانههاى دین را به جایى که بود بنشانیم و بازگردانیم و اصلاح را در شهرهایت ظاهر گردانیم. تا بندگان ستمدیدهات را ایمنى فراهم آید، و حدود ضایع ماندهات اجرا گردد. (خطبه 131 نهجالبلاغه)
در خطبه سیوسوم نیز هدف حضرت علی(ع) از تشکیل حکومت، چنین بیان میشود:
قال عبداللّه بن العباس (رضی اللّه عنه) دخلت علی أَمیرالمؤمنین (علیهالسلام) بذیقارٍ و هو یخصِف نعله، فقال لی «ما قیمه هذا النعل؟» فقلت: لا قیمهَ لها؛ فقال (علیهالسلام) «واللّه لهی أَحَبُّ اءِلیَّ من اءِمرتکم، اءِلاَّ أَنْ أُقیم حقّاً، اَو أَدفع باطلاً»؛ عبداللّه بن عباس گفت «در ذیقار(نام موضعی در نزدیکی بصره) بر امیرالمؤمنین(علیهالسلام) هنگامی که پارگی کفش خود را میدوخت، واردشدم؛ پس سؤال فرمود «قیمت این کفش چهقدر است؟» عرض کردم «ارزشیندارد»، فرمود «بهخدا سوگند که این کفش نزد من از امارت و حکومت بر شمامحبوبتر است، لکن (من قبول چنین امارت و حکومتی نمودهام، برای اینکه) حقی را ثابت گردانم یا باطلی را براندازم».
اصل دوم؛ عنایت شدید به بیتالمال و دقت در مصرف آن
امیرمؤمنان علی(ع) به کارگزاران خود توصیه فرمودند «ادقوا اقلامکم و قاربوا بین سطورکم و احذفوا عنی فضولکم و اقصدوا قصد المعانی و ایاکم و الاکثار فانّ اموال المسلمین لاتحتمل الاضرار»؛ نوک قلمهایتان را ریز کنید، سطور را به هم نزدیک کنید، کلمات زیادی را نسبت به من [در نوشتن گزارش] حذف کنید. محتوا و مفهوم اصلی را بیان کنید. از زیاد نوشتن بپرهیزید، که اموال مسلمین ضرر را تحمل نمیکند.» (کتاب خصال، ج1، ص 149)
ایشان در خطبة 215، جریان خودش با عقیل و موضوع نزدیک ساختنِ آهنگداخته را به بدنِ وی ذکر فرموده است و در نامة چهلویکم نهجالبلاغه، خطاب به پسرعموی خودشان فرمودهاند «فَاءنِّی کُنْتُ اَشْرَکْتُکَ فِی اَمَانَتِی، وَ جَعَلْتُکَ شِعَارِی وَ بِطَانَتِی، ... فَاتَّقِ اللّه وَارْدُدْ اِلی هؤُلاءِ الْقَوْمِ اَمْوالَهُمْ، فَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تَفْعَلْ ثُمَّ اَمْکَنَنی اللّهُ مِنْکَ لاَعْذِرَنَّ اِلَی اللّه ِفیکَ، وَ لاَضْرِبَنَّکَ بِسَیْفِی الَّذی ما ضَرَبْتُ بِهِ اَحَداً اِلاّ دَخَلَ النّارَ!
تو را در امانت خود شرکت دادم، و محرم کارهای خویش گردانیدم... ولی همینکه دیدی وضع زمانه تغییر کرد تو نیز از فرصت استفاده کردی و از بیتالمالبرای خود تصرف نمودی. پس از خدا بترس و اموال قوم و ملت را به ایشانبازگردان و اگر چنین نکنی و خداوند مرا یاری رساند، با همان شمشیری که به هرکس زدهام راه جهنم را پیش گرفته است، آن را بر فرِ تو نیز فرود خواهم آورد.»
اصل سوم؛ احتراز از مالاندوزی
قال علی(ع) «یا اهل العراق، دخلت بلادکم باشمالی هذه و رحلتی و راحلتی ها هی فان انا خرجت من بلادکم بغیر ما دخلت فاننی من الخائنین»؛ ای مردم عراق! (پایتخت آن کوفه) من با این بارو بند و رحل و راحله و این چند اثاث از حجاز به دیار شما آمدم و اکنون پس از چند سال فرمانروایی بر شما اگر با غیر این رحل و راحله و این چند شمله از اینجا بیرون رفتم، من از خیانتکاران خواهم بود. (بحارالانوار، ج40، ص325)
اصل چهارم؛ زهد و ساده زیستی
قال علی(ع) «اِنَّ اللّه عَزَّوَجَلَّ فَرَضَ عَلى اَئِمَّةِ العَدلِ اَن یُقَدِّروا اَنفُسَهُم بِضَعَفَةِ النّاسِ کَیلا یَتَبَیَّغَ بِالفَقیرِ فَقرُهُ»؛خداوند عزوجل بر پیشوایان عادل واجب کرده که سطح زندگى خود را با مردم ناتوان برابر کنند و خود را همسان فقرا نماید تا فقر بر مردم فشار نیاورد.( خطبه 200 نهج البلاغه)
در خطبه 159 نهج البلاغه آمده است«الإمام علیّ علیهالسلام واللّه لقد رقعت مدرعتی هذه حتّى استحییت من راقعها»؛ خدا سوگند آن قدر جامهام را وصله زدهام که از وصلهزننده آن شرم مىکنم.
اصل پنجم؛ امر به معروف و نهیازمنکر
حضرت علی(ع) درباره اهمیت امر به معروف و نهی از منکر فرمودند«فـَاِنَّ اللّهَ سـُبـْحـانـَهُ لَمْ یـَلْعـَنِ الْقـَرْنَ الْمـاضِىَ بَیْنَ اَیْدیکُمْ اِلاّ لِتَرْکِهِمُ الاْمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْىَ عَنِ الْمُنْکَرِ»؛خداوند سبحان نسل گذشته را مورد لعن و نفرین و عذاب خویش قرار نداد مگر به سبب اینکه امر به معروف و نهى از منکر را ترک کردند.(خطبه 334 نهجالبلاغه)
در جایی دیگر حضرت فرمودند«لاتترکوا الامر بالمعروف و النهی عن المنکر فیولی علیکم شرارکم ثم تدعون فلا یستجاب لکم»؛ امر به معروف و نهی از منکر را ترک نکنید که بدهای شما بر شما مسلط میشوند، آنگاه هرچه خدا را بخوانید جواب ندهد. (نهج البلاغه (نسخه مرحوم دشتی) /حکمت 374)
اصل ششم؛ توجه به فقرا و فقر زدایی
حضرت علی(ع) فرمودند «وَالْفَقْرُ یُخْرِسُ الْفَطِنَ عَنْ حُجَّتِهِ وَالْمُقِلُّ غَرِیبٌ فِی بَلْدَتِهِ» فقر شخص زیرک را از بیان دلیلش گنگ مىسازد و آنکس که فقیر و تنگدست است حتى در شهر خود غریب است».(حکمت 3 نهج البلاغه)
قال الامام علی (ع)«الغنی فی الغربة وطن، والفقر فی الوطن غربة»؛ توانگرى در غربت، در وطن بودن است و نادارى در وطن، غربت.(حکمت 53 نهجالبلاغه)
قال الامام علی (ع) لاِبْنِهِ مُحَمَّدِ ابْنِ الْحَنَفِیَّةِ « یَا بُنَیَّ، إِنِّی أَخَافُ عَلَیْکَ الْفَقْرَ فَاسْتَعِذْ بِاللّهِ مِنْهُ، فَإِنَّ الْفَقْرَ مَنْقَصَةٌ لِلدِّینِ! مَدْهَشَةٌ لِلْعَقْلِ، دَاعِیَةٌ لِلْمَقْتِ»؛ حضرت علی(ع) به فرزندش محمد بن حنفیه فرمودند فرزندم! از فقر بر تو مى ترسم پس از آن به خدا پناه ببر، چراکه فقر، هم دین انسان را ناقص مى کند و هم عقل را مشوش مى سازد و هم مردم را به او و او را به مردم بدبین مى کند.(حکمت 319 نهج البلاغه)
حضرت در جایی دیگر فرمودند «الفقر موت الاکبر» (حکمت 154 نهج البلاغه)
امیرمؤمنان علی(ع) در عبور بر پیرمرد سائل نصرانی فرمودند «استعملتموه حتى إذا کبر و عجز منعتموه، أنفقوا علیه من بیت المال»؛ تا وقتی توانایی داشت از او کار کشیدید و حال، او را به خود واگذاشتید.(خطبه 207 نهجالبلاغه)
اصل هفتم، وحدت و اتحاد
حضرت علی(ع) ظاهراً زمان رسول الله(ص) را با دوران خویش مقایسه میکند و میفرماید«اُنْظُرُوا کَیفَ کَانُوا حَیثُ کَانَتِ الْاَمْلاَءُ مُجْتَمِعَةً، وَ الْاَهْوَاءُ مُؤْتَلِفَةً، وَ الْقُلُوبُ مُعْتَدِلَةً، وَ الْاَیدِی مُتَرَادِفَةً، وَ السُّیوفُ مُتَنَاصِرَةً، وَ الْبَصَائِرُ نَافِذَةً، وَ الْعَزَائِمُ وَاحِدَةً. أَلَمْ یکُونُوا أَرْبَاباً فِی أَقْطَارِ الْاَرَضِینَ، وَ مُلُوکاً عَلَی رِقَابِ الْعَالَمِینَ!
فَانْظُرُوا إِلَی مَا صَارُوا إِلَیهِ فِی آخِرِ أُمُورِهِمْ، حِینَ وَقَعَتِ الْفُرْقَةُ، وَ تَشَتَّتَتِ الْاُلْفَةُ، وَ اخْتَلَفَتِ الْکَلِمَةُ وَالْاَفْئِدَةُ، وَ تَشَعَّبُوا مُخْتَلِفِینَ، وَ تَفَرَّقُوا مُتَحَارِبِینَ، قَدْ خَلَعَ اللّهُ عَنْهُمْ لِبَاسَ کَرَامَتِهِ، وَ سَلَبَهُمْ غَضَارَةَ نِعْمَتِهِ، وَ بَقِی قَصَصُ أَخْبَارِهِمْ فِیکُمْ عِبَراً لِلْمُعْتَبِرِینَ»؛ بنگرید (اقوام پیشین در آن هنگام که جمعیتهایشان متّحد، خواستهها هماهنگ، اندیشهها معتدل، دستها پشتیبان هم، شمشیرها یاری کننده یکدیگر، دیدهها نافذ و تصمیمها یکی بود چگونه بودند آیا (در آن روز) آنها زمامدار اقطار زمین نبودند و بر مردم جهان حکومت نمیکردند، حال بنگرید که پایان کارشان به کجا کشید. در آن هنگام که در میان آنها جدایی افتاد؛ الفتشان به پراکندگی و اهداف و دلهایشان از هم دور شد و به گروههای مختلفی تقسیم شدند و در پراکندگی به نبرد با هم پرداختند (در این هنگام بود که) خدا لباس کرامت خود را از تنشان بیرون کرد و وسعت و شادابی نعمت را از آنها گرفت، تنها چیزی که از آنها باقی ماند سرگذشتشان در میان شما بود که درس عبرتی است برای عبرت گیرندگان.(خطبه قاصعه نهجالبلاغه، 334)
حضرت علی(ع) به مناسبتهای مختلف درباره لزوم وحدت و اتحاد فرمودند
- «الخلاف یهدم الرأی»؛ اختلاف، تصمیم گیرى و تدبیر را نابود مى کند.(حکمت 206، نهجالبلاغه)
-« إنَّما أنتُم إخْوانٌ على دِینِ اللّه، ما فَرّقَ بَینَکُم إلاّ خُبْثُ السَّرائرِ، و سُوءُ الضَّمائرِ»؛ شما برادر دینى یکدیگرید و آنچه میان شما جدایى انداخته، درون پلید و بد نهادى است.(خطبه 120 نهج البلاغه)
-ابوسفیان بعد غصب حق حضرت علی(ع)، به حضور ایشان رسید و گفت «انی لادری عجاجة لایطفئها الا الدم» طوفانی میبینم که جز خون آن را نمینشاند. (بحار الانوار، ج 28، ص28)
- حضرت علی(ع) در پاسخ ابوسفیان فرمودند « أَیُّهَا النَّاسُ شُقُّوا أَمْواجَ الْفِتَنِ بِسُفُنِ النَّجاةِ، وَ عَرِّجُوا عَنْ طَرِیقِ الْمُنافَرَةِ، وَ ضَعُوا تِیجانَ الْمُفاخَرَةِ، أَفْلَحَ مَن نَهَضَ بِجَناحٍ، أَوِ اسْتَسْلَمَ فَأَراحَ، ماءٌ اجِنٌ، وَ لُقْمَةٌ یَغُصُّ بِها اکِلُها، وَ مُجْتَنِى الثَّمَرَةِ لِغَیْرِ وَقْتِ إِیناعِها کَالزَّارِعِ بِغَیْرِ أَرْضِهِ»؛ امواج فتنه را با کشتیهای نجات در هم بشکنید؛ دست از لجبازی و فخرفروشی بردارید؛ چیدن میوه نارس مثل زراعت در زمین غیر(بیحاصل) است. (شرح نهجالبلاغه ابیالحدید، کتابخانه نجفی، ج 1، ص213)
- امیرمؤمنان علی(ع) و ائمه اطهار(ع) همواره خطر جریانات سوء را هشدار میدانند، یکی از این جریانات، بنیامیه بود؛ چنان که هنگامی که عثمان به خلافت رسید، ابوسفیان با جمعی از بنی امیه وارد خانه اش شد. در آن هنگام ابوسفیان که نابینا شده بود به حضار گفت: آیا غیر از بنی امیه کسی در میان شما هست؟ حضار گفتند: نه، ابوسفیان گفت:«یا بنی امیه تلقفوها تلقف الکرة اما و الذی یحلف به ابو سفیان لا جنة و لا نار»؛ ای بنی امیه! خلافت اسلامی را مانند گوئی بازیچه خود قرار دهید، آگاه باشید، قسم میخورم نه بهشتی و نه آتشی در کار است.(شرح نهجالبلاغه ابیالحدید، ج 9)
-امام حسین(ع) فرمودند«الناسُ عبیدُ الدنیا و الدین لعق علی السنتهم یحوطونه مادرَّت معایشُهم فاذا مُحَّصوا بالبلاء قَلَّ الدَیّانون»؛ مردم بندگان دنیایند و دین تنها بر زبانشان جاری است، هنگامی که زندگیشان سرشار است دین گرایند ولی هنگامی که در تنگنای بحرانها قرار گرفتند دینداران واقعی اندک میگردند.(بحار الانوار، ج44، ص382)
اصل هشتم؛ چیزی از مردم پنهان نکردن
امام علی(ع) در عهدنامه خود با مالک اشتر نوشتند «إن ظَنَّتِ الرَّعِیَّةُ بکَ حَیفا فَأصحِرْ لَهُم بعُذْرِکَ ، و اعدِلْ (و اعزِلْ) عنکَ ظُنُونَهُم بِإصحارِکَ» ؛ اگر مردم گمان بردند که در موردى ستمى مرتکب شده اى، دلیل کارى را که کرده اى برایشان توضیح ده و با توضیحات خود گمان آنان را از خود بازگردان (دورکن).(نامه 53 نهجالبلاغه)
اصل نهم؛ مبارزه با سوء استفاده حاشیهنشینان حکومتی
حضرت علی(ع) خطاب به مالک اشتر فرمودند «ثم ان للوالی خاصة و بطانة فیهم استئثار و تطاول و قلة انصاف فی معاملة فاحسم مادة اولئک بقطع اسباب تلک الاحوال»؛ معمولا والی نزدیکان و محارمی دارد که زیاده طلب و متجاوزند و زورگوئی و بی انصافی از مشخصات آنها است؛ باید دست آنها را از بیتالمال کوتاه کنند.( نامه 35 نهجالبلاغه)
اصل دهم؛ جلب رضای مردم
حضرت علی (ع) درباره کسب اطمینان از رضایت مردم فرمودند «و لیکن احب الامور الیک اوسطها فی الحق و اعمها فی العدل و اجمعها لرضی الرعیة فان سخط العامة یجحف برضی الخاصة و ان سخط الخاصة یغتفر مع رضی العامه»؛ باید دوست داشتنیترین کارها نزد تو کاری باشد که بهترین از جهت حق و عمومیترین از نظر عدالت است و بیشترین رضایت مردمی را به دنبال بیاورد؛ زیرا نارضایتی عمومی رضایت خواص را از بین میبرد و نارضایتی خواص با رضایت عمومی مردم جبران می شود». (نامه 53نهجالبلاغه)
اصل یازدهم؛ محبت به مردم و حفظ کرامت آنها
امیرمومنان علی(ع) از نظر اخلاق اجتماعی، مسئولان نظام را به مردمداری، ابراز محبت و لطف نسبت به رعیت و مردم دستور میدادند؛ از این رو به مالک اشتر نوشتند«و اشعر قَلبکَ الرّحمةَ للرّعیّة، و المحبة لَهم، و اللُطف بهم، ولا تَکوننَّ عَلیهم سَبُعاً ضاریاً تَغتنمُ اَکلهُم، فانّهم صِنفانِ: اِمّا اخٌ لکَ فی الدّینِ، او نَظیرٌ لک فی الخَلقِ»؛ مهربانی با مردم را پوشش دل خویش قرار ده، و با همه دوست و مهربان باش؛ مبادا هرگز، چونان حیوان شکاری باشی که خوردن آنان را غنیمت دانی، زیرا مردم دو دستهاند، دستهای برادر دینی تو، و دسته دیگر همانند تو در آفرینش میباشند.(نامه 53 نهجالبلاغه)
-یکی از نمونههای آن سیره عملی حضرت علی(ع) است که ایشان فرمودند«وقد لقیه عند مسیره إلى الشام دهاقین الأنبار فترجلو له واشتدوا بین یدیه ) : ما هذا الذی صنعتموه ؟ فقالوا : خلق منا نعظم به أمراءنا . فقال : والله ما ینتفع بهذا أمراؤکم . و انکم لتشقون به على أنفسکم فی دنیاکم وتشقون به فی آخرتکم ، وما أخسر المشقة وراءها العقاب ، وأربح الدعة معها الأمان من النار»؛ در حالی که عده ای از دهقانهای انبار ( شهری در عراق) حضرت را دیدند پس به دنبال حضرت پیاده به راه افتادند و در جلوی حضرت به هم فشار می آوردند، حضرت فرمودند : چه میکنید؟ پس جواب دادند عادتی است از ما که با آن امرای خودمان را تعظیم میکنیم.
پس حضرت فرمودند قسم به خدا امرای شما از این کار شما هیچ سودی نمیبرند و شما با این کار خود به خود سخت می گیرید در دنیای خودتان و در آخرت هم خود را به سختی میاندازید؛ چقدر زیان آور است سختی که به دنبال آن عذاب باشد و چقدر سود آور است راحتی که بعد از آن امان از آتش باشد. (حکمت 36 نهجالبلاغه)
در توضیح این که منظور حضرت در عبارت فوق از سختی در آخرت و عذاب چه بوده است، آقای نوری میگوید که پیشاپیش ایشان میدویدند؛ اما به نظر میرسد که آنها میرقصیدهاند.
اصل دوازدهم؛ توجه خاص به قوای نظامی و انتظامی
امام علی (ع) فرمودند«الجُنُوُد بِإذنِ اللَّهِ حُصُونُ الرَّعیَّةِ وَ زَینُ الوُلاةِ وَ عِزُّالدِّینِ وَ سُبُلُ الأَمنِ وَ لَیسَ تَقُومُ الرَّعِیِّةُ إلّا بِهِم»؛ سربازان به اذن خداوند، دژ مردم، زینت زمامداران، مایه عزّت دین و امنیّتاند و کار مردم، جز به آنان استوار نمیشود.( نامه 53نهج البلاغه)
اصل سیزدهم؛ عدالت و احتراز از ظلم
«فَاعْلَمْ أَنَّ أَفْضَلَ عِبَادِاللهِ عِنْدَ اللهِ إِمَامٌ عَادِلٌ، هُدِی وَ هَدَی، فَأَقَامَ سُنَّةً مَعْلُومَةً، وَ أَمَاتَ بِدْعَةً مَجْهُولَةً، ... شَرَّ النَّاسِ عِنْدَاللهِ إِمَامٌ جَائِرٌ ضَلَّ وَ ضُلَّ بِهِ، فَأَمَاتَ سُنَّةً مَأْخُوذَةً، وَ أَحْیَا بِدْعَةً مَتْرُوکَةً وَإِنِّی سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَقُولُ :
یُؤْتَی یَوْمَ الْقِیَامَةِ بِالْإِمَامِ الْجَائِرِ وَلَیْسَ مَعَهُ نَصِیرٌ وَلَا عَاذِرٌ، فَیُلْقَی فِی نَارِ جَهَنَّمَ، فَیَدُورُ فِیهَا کَمَا تَدُورُ الرَّحَی، ثُمَّ یَرْتَبِطُ فِی قَعْرِهَا»؛ بدان برترین بندگان خدا در پیشگاه او رهبر عادل است که خود هدایت شده و دیگران را هدایت میکند، سنّت شناخته شده را برپا میدارد و بدعت ناشناخته را میمیراند و بدترین مردم نزد خداوند رهبر ستمگری است که خود گمراه و مایه گمراهی دیگران است که سنّت پذیرفته را بمیراند و بدعت ترک شده را زنده گرداند؛ من از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که گفت روز قیامت رهبر ستمگر را بیاورند که نه یاوری دارد و نه کسی از او پوزش خواهی میکند، پس او را در آتش جهنم افکنند، و در آن چنان میچرخد که سنگ آسیاب، تا به قعر دوزخ رسیده به زنجیر کشیده شود»(خطبه 163 نهجالبلاغه)
-عدهای به حضرت علی(ع) میگفتند با بدکاران هم کنار بیایند؛ ایشان فرمودند «اَتَأْمُرُونّى اَنْ اَطْلُبَ النَّصْرَ بِالْجَوْرِ فیمَنْ وُلِّیتُ عَلَیْهِ؟! وَ اللّهِ لا اَطُورُ بِه ما سَمَرَ سَمیرٌ، وَ ما اَمَّ نَجْمٌ فِى السَّماءِ نَجْماً»؛ به من دستور مىدهید براى پیروزى خود، از جور و ستم درباره امت اسلامى که بر آنها ولایت دارم، استفاده کنم؟ به خدا سوگند! تا عمر دارم و شب و روز برقرار است، و ستارگان از پى هم طلوع و غروب مىکنند، هرگز چنین کارى نخواهم کرد.(خطبه 126 نهجالبلاغه)
-حضرت علی(ع) در مورد اموالی که بیحساب زمان عثمان داده شده بود، فرمودند«وَ اللَّهِ لَوْ وَجَدْتُهُ قَدْ تُزُوِّجَ بِهِ النِّسَاءُ وَ مُلِکَ بِهِ الْإِمَاءُ لَرَدَدْتُهُ فَإِنَّ فِی الْعَدْلِ سَعَةً وَ مَنْ ضَاقَ عَلَیْهِ الْعَدْلُ فَالْجَوْرُ عَلَیْهِ أَضْیَق»؛ به خدا قسم اگر آن املاک را بیابم به مسلمین بر مىگردانم گر چه مهریه زنان شده باشد، یا با آن کنیزها خریده باشند. زیرا گشایش امور با عدالت است، کسى که عدالت او را در مضیقه اندازد ظلم و ستم مضیقه بیشترى براى او ایجاد مىکند.
-حضرت برای قاتل خودش نیز خواستار اجرای عدل بودند چنان که فرمودند«یا بنی عَبْدِالْمُطَّلِبِ، لا اُلْفِیَنَّکُمْ تَخُوضُونَ دِماءَ الْمُسْلِمینَ خَوْضاً تَقُولُونَ: قُتِلَ اَمیرُ الْمُؤْمِنینَ! قُتِلَ اَمیرُ الْمُؤْمِنینَ! اَلا، لا یُقْتَلَنَّ بى اِلاّ قاتِلى اُنْظُرُوا اِذا اَنَا مِتُّ مِنْ ضَرْبَتِهِ هذِهِ فَاضْرِبُوهُ ضَرْبَةً بِضَرْبَة، وَ لاتُمَثِّلُوا بِالرَّجُلِ، فَاِنّى سَمِعْتُ رَسُولَ اللّهِ صَلَّى اللّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ یَقُولُ: «اِیّاکُمْ وَ الْمُثْلَةَ وَ لَوْ بِالْکَلْبِ الْعَقُورِ»؛ اى فرزندان عبدالمطّلب، نیابم شما را که به بهانه کشته شدن من در خون مسلمانان فرو افتید و گویید: امیرالمؤمنین کشته شد، امیرالمؤمنین کشته شد!معلومتان باد که فقط قاتلم باید قصاص شود؛ ملاحظه نمایید هرگاه من از این ضربت او از دنیا رفتم تنها او را یک ضربت بزنید و گوش و بینى و اعضاى او را قطع مکنید، که من از رسول خدا صلّى اللّه علیه وآله شنیدم میفرمود: «از مُثله کردن دورى کنید هرچند درباره سگ گازگیرنده باشد.(نامه 47 نهجالبلاغه)
اصل چهاردهم؛ هوشیاری نسبت به نقشههای دشمنان
از حضرت علی(ع) خواستند که طلحه و زبیر را تعقیب نکند و آماده جنگ با آنها نگردد؛ اما ایشان در پاسخ فرمودند« وَاللّهِ لا اَکُونُ کَالضَّبُع تَنامُ عَلَى طُولِ اللَّدْمِ حَتّى یَصِلَ اِلَیْها طالِبُها، وَیَخْتِلَها راصِدُها. وَلکِنّى اَضْرِبُ بِالْمُقْبِلِ اِلَى الْحَقِّ الْمُدْبِرَ عَنْهُ، وَ بِالسّامِع الْمُطیع الْعاصِىَ الْمُریبَ اَبَداً»؛ به خدا قسم به مانند کفتار نیستم که با آهنگ ملایم مىخوابد تا شکارچى در رسد و غافلگیرش نموده شکارش کند؛ بلکه همیشه با یارى حق جوى، رویگردان از حق را مىزنم، و با کمک شنونده فرمانبر، عاصى بد دل را مى کوبم.(خطبه 6 نهجالبلاغه)
- «وَ اللّهِ ما اُسْتَغْفَلُ بِالْمَکیدَةِ وَ لا اُسْتَغْمَزُ بِالشَّدیدَةِ»؛ سوگند به خدا که من با مکر و حیله غافلگیر نمى شوم و با شدّت و سختى ناتوان نمى گردم.(خطبه 191 نهجالبلاغه)
اصل پانزدهم؛ پاسخ به تبلیغات دشمن دادن
حضرت علی(ع) با روی گشاده با مردم رفتار میکردند؛ از این رو عمروعاص تبلیغ میکرد که علی(ع) سبک سر و شوخطبع است؛ حضرت در پاسخ به این تبلیغات فرمودند «عَجَباً لاِبْنِ النّابِغَةِ، یَزْعُمُ لاِهْلِ الشّامِ اَنَّ فِىَّ دُعابَةً، وَ اَنِّى امْرُؤٌ تِلْعابَةٌ، اُعافِسُ وَ اُمارِسُ. لَقَدْ قالَ باطِلاً، وَ نَطَقَ آثِماً. اَما وَاللّهِ اِنَّى لَیَمْنَعُنى مِنَ اللَّعِبِ ذِکْرُ الْمَوْتِ، وَ اِنَّهُ لَیَمْنَعُهُ مِنْ قَوْلِ الْحَقِّ نِسْیانُ الاْخِرَةِ»؛ مرا از پسر زانیه تعجب است، که به مردم شام وانمود مى کند که در من شوخ طبعى است، و انسانى بازیگرم، شوخى میکنم و در بازى کردن کوشایم. او به باطل سخن گفته، و به این گونه سخن مرتکب گناه شده. به خدا قسم یاد مرگ مرا از بازى بازمىدارد، و نسیان آخرت او را از گفتن حق مانع میشود.(خطبه 83 نهجالبلاغه)
اصل شانزدهم؛ مردمی بودن حاکم
امیرمؤمنان علی(ع) خطاب به مالک اشتر فرمودند« فلا تطولن احتجابک عن رعیتک فان احتجاب الولاة عن الرعیة شعبة من الضیق و قلة علم بالامور و الاحتجاب منهم یقطع عنهم علم ما احتجبوا دونه فیصغر عندهم الکبیر و یعظم الصغیر و یقبح الحسن و یحسن القبیح و یشاب الحق بالباطل»؛ مبادا مدت طولانی از مردم فاصله بگیری، زیرا احتجاب حکام از مردم خود نوعی تنگنا و باعث بی اطلاعی از حقایق است و باعث بی اطلاعی از حقایق است و باعث بی اطلاعی مردم از واقعیت جریان کارها میشود و این حالت عدم آگاهی موجب تلبیس حق و باطل و کوچک جلوه یافتن امور بزرگ، و بزرگ جلوه گر شدن مطالب ناچیز و کوچک میگردد.(نامه 53 نهجالبلاغه)
در جایی دیگر فرمودند«واجْعلْ لِذَوِی الْحَاجَاتِ مِنْکَ قِسْماً تُفَرِّغُ لَهُمْ فِیهِ شَخْصَکَ، وَتَجْلِسُ لَهُمْ مَجْلِساً عَامّاً، فَتَتَواضَعُ فِیهِ لله الَّذِی خَلَقَکَ، وَتُقعِدُ عَنْهُمْ جُنْدَکَ وَأَعْوَانَکَ مِنْ أَحْرَاسِکَ وَشُرَطِکَ، حَتَّى یُکَلِّمَکَ مُتَکَلِّمُهُمْ غَیْرَ مُتَعْتِع، فَإِنِّی سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ(علیه السلام) یَقُولُ فِی غَیْرِ مَوْطِن: «لَنْ تُقَدَّسَ أُمَّةٌ لاَ یُؤْخَذُ لِلضَّعِیفِ فِیهَا حَقُّهُ مِنَ الْقَوِیِّ غَیْرَ مُتَعْتِع». ثُمَّ احْتَمِلِ الْخُرْقَ مِنْهُمْ وَالْعِیَّ، وَامْنَعْ فِی إِجْمَال وَإِعْذَار»؛ پس بخشی از وقت خود را به کسانی اختصاص ده که به تو نیاز دارند، و شخصاً به امور آنان رسیدگی کن، و در مجلس عمومی با آنان بنشین. سربازان و یاران و نگهبانان خود را از سر راهشان دور کن تا بدون اضطراب با تو سخن بگویند؛ من از رسول خدا(ص) بارها شنیدم که میفرمود «ملتی که حقوق ناتوانان را از زورمندان، بدون ترس و لرز نتواند بازستاند، رستگار نخواهد شد». پس درشتى و سخنان ناهموار آنان را تحمل کن؛ البته اگر اموری را نتوانستی مهیا کنی با مهربانی، معذرتخواهی کن.(نامه 53 نهجالبلاغه)
اصل هفدهم، نظارت برکارگزاران
-حضرت علی(ع) به شریح قاضی که خانهای به قیمت 180 دینار خریده و سندی هم نوشته بود، فرمودند« یا شریح لاتکون ابتعت هذه الدار من غیر مالک ، او نقدت الثمن من غیر حلالک ! فاذا انت قد خسرت دار الدنیا و دارالاخره»؛ ای شریح، بنگر مبادا این خانه را از غیر مال خود خریده باشی یا بهای آن را از غیر حلال به دست آورده باشی، که در این صورت هم در دنیا زیان کردهای و هم در آخرت.(نامه 3 نهجالبلاغه)
-یکی از کارگزاران حضرت علی(ع) خانه مجللی ساخته بود؛ حضرت به او فرمودند «اطلعت الورق رؤوسها ان البناء یصف لک الغنی»؛ سکههای طلا و نقره سر و کله خود را نشان داداند این ساختمان میگوید تو مردی ثروتمند و غنی هستی.(حکمت 355 نهجالبلاغه)
- امام علی(ع) پس از دریافت گزارشی مبنی بر تخلّف یکی از فرمانداران، در نامهای ضمن هشدار به وی اضافه کرد «فَارْفَعْ اِلَیَّ حِسابَکَ وَاعْلَمْ أَنَّ حِسابَ اللّهِ اَعْظَمُ مِنْ حِسابِ النّاسِ»؛ پس هرچه زودتر حساب اموال را برای من بفرست و بدان که حسابرسی خداوند از حسابرسی مردم سختتر و بزرگتر است.(حکمت 40 نهجالبلاغه)
-حضرت علی(ع) هنگامی که شنید عثمانبن حنیف به اغنیا رفته، فرمودند«وَ ما ظَنَنْتُ اَنَّکَ تُجیبُ اِلى طَعامِ قَوْم عائِلُهُمْ مَجْفُوٌّ، وَ غَنِیُّهُمْ مَدْعُوٌّ»؛ خیال نمىکردم مهمان شدن به سفره قومى را قبول کنى که محتاجشان را به جفا مى رانند، و توانگرشان را به مهمانى مى خوانند.(نامه 45 نهجالبلاغه)
-امیرمؤمنان علی(ع) خطاب به مالکاشتر فرمودند«وَ لا یَکُونَنَّ الْمُحْسِنُ وَ الْمُسِیءُ عِنْدَکَ بِمَنْزِلَة سَوَاء فَإِنَّ فِی ذَلِکَ تَزْهِیداً لاِهْلِ الاْحْسَانِ فِی الاْحْسَانِ وَ تَدْرِیباً لاِهْلِ الاْسَاءَةِ عَلَى الاْسَاءَةِ وَ أَلْزِمْ کُلاًّ مِنْهُمْ مَا أَلْزَمَ نَفْسَه»؛ نبایستى نیکوکار و بدکار در پیشگاه تو برابر و یکسان باشند; زیرا این نگرش، نیرومندترین عامل در بى تفاوتى نیکوکاران نسبت به نیکوکارى و تشویق بدکاران نسبت به بدکارى است; و هرکدام را مطابق کارش پاداش ده.(نامه 53 نهجالبلاغه)
اصل هجدهم؛ انتخاب قاضی خوب
حضرت علی(ع) فرمودند «ثُمَّ اِخْتَرْ لِلْحُکْمِ بَیْنَ اَلنَّاسِ أَفْضَلَ رَعِیَّتِکَ فِی نَفْسِکَ مِمَّنْ لاَ تَضِیقُ بِهِ اَلْأُمُورُ وَ لاَ تُمَحِّکُهُ اَلْخُصُومُ وَ لاَ یَتَمَادَى فِی اَلزَّلَّةِ وَ لاَ یَحْصَرُ مِنَ اَلْفَیْءِ إِلَى اَلْحَقِّ إِذَا عَرَفَهُ وَ لاَ تُشْرِفُ نَفْسُهُ عَلَى طَمَعٍ وَ لاَ یَکْتَفِی بِأَدْنَى فَهْمٍ دُونَ أَقْصَاهُ. وَ أَوْقَفَهُمْ فِی اَلشُّبُهَاتِ وَ آخَذَهُمْ بِالْحُجَجِ وَ أَقَلَّهُمْ تَبَرُّماً بِمُرَاجَعَةِ اَلْخَصْمِ وَ أَصْبَرَهُمْ عَلَى تَکَشُّفِ اَلْأُمُورِ وَ أَصْرَمَهُمْ عِنْدَ اِتِّضَاحِ اَلْحُکْمِ مِمَّنْ لاَ یَزْدَهِیهِ إِطْرَاءٌ وَ لاَ یَسْتَمِیلُهُ إِغْرَاءٌ. وَ أُولَئِکَ قَلِیلٌ ثُمَّ أَکْثِرْ تَعَاهُدَ قَضَائِهِ وَ اِفْسَحْ لَهُ فِی اَلْبَذْلِ مَا یُزِیلُ عِلَّتَهُ وَ تَقِلُّ مَعَهُ حَاجَتُهُ إِلَى اَلنَّاسِ»؛ براى قضاوت در میان مردم، یکى از افرادی را برگزین که از نظر تو برتر از دیگران است. از آن کسانی که کارها بر او دشوار نیست و از عهده کار قضا برمى آید. مردى که دیگران نتوانند رأى خود را بر او تحمیل کنند؛ و اگر مرتکب خطایى شد، بر آن اصرار نورزد؛ و چون حقیقت را شناخت در عمل به آن درنگ نکند؛ و نفسش به حرص و طمع متمایل نباشد و به اندک فهمی -بى آنکه به عمق حقیقت رسد- بسنده نکند [و بکوشد تا به کنه حقیقت دست یابد.]»؛ قاضى تو باید از هر کس دیگر موارد شبههناک را بهتر بشناسد؛ و بیش از همه به دلیل و حجت متکى باشد و از کثرت مراجعه اصحاب دعوا کمتر از دیگران خسته و ملول شود؛ و در کشف حقیقت، شکیباتر از همه باشد و چون حکم آشکار شد، قاطعانه رأى دهد؛ قاضی تو باید کسی باشد، که چربزبانى و ستایشِ کسی به خودپسندیش نکشاند و در اثر تشویق و ترغیب دیگران به یکى از دو طرف دعوا متمایل نشود؛ چنین افرادی بسیار اندک هستند، پس بر عملکرد او بسیار نظارت کن؛ و در بذل مال به او گشادهدستى به خرج ده تا گرفتاریش برطرف شود و نیازش به مردم نیفتد.(نامه 53 نهجالبلاغه)
اصل نوزدهم؛ مشورت
-حضرت علی(ع) درباره اهمیت مشورت کردن در کارها فرمودند «مَنِ اسْتَقْبَلَ وُجُوهَ الاْرَاءِ عَرَفَ مَوَاقِعَ الْخَطَاِ»؛ کسى که از آراى مختلف استقبال کند (و نظرات متفاوت را بررسى نماید) موارد خطا را خواهد شناخت.(حکمت 173نهجالبلاغه)
- «من استقبل وجوه الاراء عرف مواضع الخطاء»؛کسى که از افکار دیگران استقبال کند، موارد خطا را مىشناسد.(حکمت 164)
-«مَنِ اسْتَبَدَّ بِرَأْیِهِ هَلَکَ وَ مَنْ شَاوَرَ الرِّجَالَ شَارَکَهَا فِی عُقُولِهَا»؛ هر کسی خود رأى شد، هلاک مىشود و هر کسی با افراد صاحب نظر مشورت کند، در عقل آنان شریک مىشود.(حکمت 161 نهجالبلاغه)
-امیرمؤمنان حضرت علی(ع) هیچگاه به چاپلوسان میدان نمیدادند؛ چنان که فرمودند«و ان من اسخف حالات الولاه عند صالح الناس ان یظن بهم حب الفخر و یوضع امرهم على الکبر ...فلا تکلمونى بما تکلم به الجبابره و لا تتحفظوا منى بما یتحفظ به عند اهل البادره و لا تخالطونى بالمصانعه»؛ بهدرستى که از سخیف ترین حالات زمامداران نزد مردمان صالح این است که گمان برده شوند به دوست داشتن فخرفروشى بر دیگران و کار ایشان بر تکبر بر مردمان گذارده شود؛ پس با من آنگونه که با جبابره سخن گفته مىشود، سخن نگویید و از من چنانکه از افراد تندخو و خشمگین تحفظ مىنماید تحفظ نکنید و با من خلطه و معاشرت به چاپلوسى و تملق نکنید.(خطبه 207 نهجالبلاغه)
اصل بیستم؛ امنیت و صلح
حضرت علی(ع) خطاب به والی و حاکم فرمودند« تظهر الأصلاح فی بلادک فیأمن المظلومون من عبادک و تقام المعطّلة من حدودک»؛ اصلاح را در شهرهای تو آشکار و برقرار نمایم تا بندگان ستمدیده تو امنیت یابند و حدود اجرا نشده تو به اجرا درآید.(خطبه 131 نهجالبلاغه)
-مولای متقیان حضرت علی(ع)پس از ربوده شدن خلخال از پای زن یهودی فرمودند «فَلَوْ اَنَّ امْرَءاً مُسْلِماً ماتَ مِنْ بَعْدِ هذا اَسَفاً ما کانَ بِهِ مَلُوماً، بَلْ کانَ بِهِ عِنْدى جَدیراً»؛ اگر بعد از این حادثه مسلمانى از غصه بمیرد جاى ملامت نیست، بلکه مرگ او در نظر من شایسته است.(خطبه 27 نهجالبلاغه)
- حضرت علی (ع) در صدر منشور حکومتی خویش «اصلاح جامعه» را از جمله چهار وظیفه ی اصلی حکومت به شمار آوردهاند؛ از این رو به مالک اشتر نوشتند« جبایة خراجها و جهاد عدوها و استصلاح اهلها و عمارة بلادها»؛ جمع آوری مالیات، جهاد با دشمنان، اصلاح جامعه و آباد نمودن سرزمین.(نامه 53 نهجالبلاغه)
-شیوه اخذ مالیات؛ «اِنْطَلِقْ عَلى تَقْوَى اللّهِ وَحْدَهُ لا شَریکَ لَهُ، وَ لا تُرَوِّعَنَّ مُسْلِماً، وَ لاتَجْتازَنَّ عَلَیْهِ کارِهاً، وَ لا تَأْخُذَنَّ مِنْهُ اَکْثَرَ مِنْ حَقِّ اللّهِ فى مالِهِ. فَاِذا قَدِمْتَ عَلَى الْحَىِّ فَانْزِلْ بِمائِهِمْ مِنْ غَیْرِ اَنْ تُخالِطَ اَبْیاتَهُمْ، ثُمَّ امْضِ اِلَیْهِمْ بِالسَّکینَةِ وَ الْوَقارِ... فَاِنْ قالَ قائِلٌ: لا، فَلا تُراجِعْهُ. وَ اِنْ اَنْعَمَ لَکَ مُنْعِمٌ، فَانْطَلِقْ مَعَهُ مِنْ غَیْرِ اَنْ تُخیفَهُ اَوْ تُوعِدَهُ اَوْ تَعْسِفَهُ اَوْ تُرْهِقَهُ»؛ بر مبناى تقواى خداوندى که یکتا و بى شریک است حرکت کن، مسلمانى را به وحشت نینداز و بدون رضاى او بر وى گذر مکن، و اضافه تر از حقّى که خداوند در مالش قرار داده از او نگیر.چون به قبیله اى رسیدى در منطقه آب آنان درآى و به خانه هایشان مرو، با آرامش و وقار به جانب آنان برو؛ اگر کسى گفت: حقّى نیست، به او مراجعه مکن. و اگر کسى گفت: هست، همراهش برو بدون اینکه او را به وحشت اندازى یا تهدید کنى یا قرین سختى و فشار نمایى، (نامه 25 نهجالبلاغه)
-اصل بیست و یکم؛ خصلتهای لازم در حاکم
- امیرالمؤمنین علی (ع) در مسائل حکومتی برخی را فاقد صلاحیت های لازم در به دست گرفتن مشاغل و مناصب حکومتی میدانند و می فرمایند«و قد علمتم انه لاینبغی ان یکون الوالی علی الفروج والدماء و المغانم و الاحکام و امامه المسلمین البخیل فتکون فی اموالهم نهمته و لا الجاهل فیضلهم بجهله و لا الجافی فیقطعهم بجفائه و لاالخائف للدول فیتخذ قوماً دون قوم و لا المرتضی فی الحکم فیذهب بالحقوق و یقف بها دون المقاطع و لا المعطل للسنه فیهلک الامه»؛ شما دانستهاید که سزاوار نیست کسى که بر ناموسها و جانها و غنیمتها و احکام مسلمین ولایت دارد و پیشوایى مسلمانان بر عهده اوست، مردى بخیل و تنگ چشم باشد، تا در خوردن اموالشان حریص شود و نیز والى نباید نادان باشد تا مردم را با نادانى خود گمراه سازد و نباید که ستمکار باشد تا وظیفه روزى آنان را ببرد و نباید از گردش ایام بترسد، تا گروهى را همواره بر گروه دیگر برترى دهد و نه کسى، که در داورى رشوه مىستاند، تا رشوه گیرنده حقوق مردم را از میان برده و در بیان احکام و حدود الهى توقف نماید و نه کسى که سنّت را فرو مىگذارد تا امّت را به هلاکت اندازد.(خطبه شماره 131 نهجالبلاغه)
-«لایقیم امر الله سبحانه الا من لایُصانع و لایضارع و لایُتبع المطامع»؛ امر خدا را نمیتواند پیاده کند مگر کسی که تابع سازشکاری، پیروی از سنن غلط و پیروی هوا نکند.(حکمت110نهجالبلاغه)
اصل بیست و دوم؛ اشاعه فرهنگ شهادتطلبی و جهاد
-حضرت علی(ع) هنگام نبرد صفین به یارانشان فرمودند«اِنَّ اَکْرَمَ الْمَوْتِ الْقَتْلُ. وَ الَّذى نَفْسُ ابْنِ اَبى طالِب بِیَدِهِ لاَلْفُ ضَرْبَة بِالسَّیْفِ اَهْوَنُ عَلَىَّ مِنْ مِیتَة عَلَى الْفِراشِ فى غَیْرِ طاعَةِ اللّهِ»؛ گرامى ترین مرگها شهادت است. قسم به آن که جان فرزند ابوطالب در اختیار اوست هزار ضربه شمشیر بر من آسانتر است تا مرگ در بستر در غیر طاعت خدا. (خطبه 122 نهجالبلاغه)
-امیرمؤمنان علی (ع) در پایان عهدنامه مالک اشتر، چنین آوردهاند« اَنَا اَسْاَلُ اللّهَ بِسَعَةِ رَحْمَتِهِ، وَ عَظیمِ قُدْرَتِهِ عَلى اِعْطاءِ کُلِّ رَغْبَة، اَنْ یُوَفِّقَنى وَ اِیّاکَ لِما فیهِ رِضاهُ، مِنَ الاْقامَةِ عَلَى الْعُذْرِ الْواضِحِ اِلَیْهِ وَ اِلى خَلْقِهِ، مَعَ حُسْنِ الثَّناءِ فِى الْعِبادِ، وَ جَمیلِ الاْثَرِ فِى الْبِلادِ، وَ تَمامِ النِّعْمَةِ وَ تَضْعیفِ الْکَرامَةِ، وَ اَنْ یَخْتِمَ لى وَ لَکَ بِالسَّعادَةِ وَ الشَّهادَةِ، اِنّا اِلَیْهِ راجِعُونَ»؛ و من به وسیله ی رحمت گسترده، و توانمندی بزرگ خدا بر دادن هر خواسته ای، از درگاهش می خواهم که مرا و تو را به کاری توفیق دهد که خشنودی او در آن است؛ و آن برپای داشتن عذر آشکار به درگاه او و به پیشگاه آفریدگارش است، همراه با نیک ستایی و نام نیک در میان بندگان، و اثر زیبا و برازنده در سرزمین ها، و تمام شدن نعمت و چند برابر کردن کرامت و پایان زندگى من و تو را سعادت و شهادت قرار دهد، همه ما به سوى او بازمىگردیم.(نامه 53 نهجالبلاغه)
- زمانى که ارتش معاویه در جنگ صفین بر یاران آن حضرت پیشى گرفته، راه ورود به آب فرات را اشغال کردند و لشگر امام را از برداشتن آب مانع شدند« قَدِ اِسْتَطْعَمُوکُمُ اَلْقِتَالَ فَأَقِرُّوا عَلَى مَذَلَّةٍ وَ تَأْخِیرِ مَحَلَّةٍ أَوْ رَوُّوا اَلسُّیُوفَ مِنَ اَلدِّمَاءِ تَرْوَوْا مِنَ اَلْمَاءِ فَالْمَوْتُ فِی حَیَاتِکُمْ مَقْهُورِینَ وَ اَلْحَیَاةُ فِی مَوْتِکُمْ قاهرین»؛ آنان از شما خوراک جنگ خواستند، یا به پستى تن داده و شرف خود را از دست بگذاریدیا شمشیرتان را از خون آنان سیراب کرده تا از آب سیراب شوید؛ زیرا نابودى شما در آن زندگى است که محصولش شکست از دشمن است، و زندگى شما در آن مرگى است که نتیجه اش پیروزى بردشمن است. (خطبه 51 نهجالبلاغه)
نتیجهگیری
با نگاهی به تاریخ صدر اسلام و بررسی و مقایسه شرایط جامعه اسلامی زمان رسول اکرم(ص) و دوران حکومت امیرالمومنین(ع) روشن میشود که شرایط دوران حکومت این دو بزرگوار با یکدیگر کاملا متفاوت بوده است.
رهبر معظم انقلاب در چهارمین کنگره بینالمللی نهجالبلاغه در اینباره میفرماید «در دوران رسول اکرم(ص) جامعه، جامعهای اسلامی صددرصد بود، یعنی جهتگیری جامعه همان جهتگیری صددرصد اسلامی بود .....صفبندیها آشکار بود؛ شعارهای اسلامی شعارهای مشخص و واضح و تعیین کننده و مشخص کننده بود؛ جناحبندیهایی که در جانب پیغمبر و در جانب مخالفان پیغمبر قرار داشت جناحبندی واضح و آشکاری بود ....
آیات منافقین نازل میشد، منافقین تهدید به افشاگری میشدند، خیلی از منافقین به وسیلهی پیغمبر شناخته میشدند و به دیگران شناسانده میشدند .....کسانی که در جنگ در مقابل پیغمبر شرکت میکردند، دشمنانی بودند که دشمنی آنها و ابعاد این دشمنی و میزان دوری و نزدیکی آنها از اسلام حتی معلوم بود، یهود چقدر مخالف اسلاماند، قریش چقدر مخالفند، قبائل دیگر چقدر مخالفند، کیفیت مبارزه آنها با اسلام و مسلمین چگونه است....
دوران امیرالمؤمنین این خصوصیت را نداشت و این یکی از بزرگترین دشواریهای حکومت کوتاه کمتر از پنج ساله امیرالمؤمنین است؛ در دوران امیرالمؤمنین وقتی که دو لشگر در مقابل هم قرار میگرفتند هر دو لشگر نماز میخواندند، هر دو لشگر اگر ماه رمضان پیش میآمد روزه میگرفتند، از میان هر دولشگر آهنگ تلاوت قرآن شنیده میشد .....لذا در جنگ صفین در نیروهای امیرالمؤمنین چند بار زمزمه سؤال و حیرت به وجود آمد و مسلمانهایی که اسلام قدیمی و از دوران پیغمبر را داشتند و حقایق و مسائل اسلامی را از اولین روزهای ولادت اسلام و به خصوص ولادت حکومت اسلامی تعقیب کرده بودند (مثل عمار و یاسر) میتوانستند گرهگشا باشند....
در ماجراهای دوران امیرالمؤمنین این حالت آشکار نبودن، اختلاط صفوف، اشتراک در شعارها به قدری فضا را تنگ کرده بود که امیرالمؤمنین بارها میفرمود «لایحمل هذا العلم الا اهل البصر و الصبر»(خطبه: ۱۷۳) تنها مقاومت کافی نیست، بینایی لازم است، هوشمندی لازم است، تیزنگری لازم است، این خصوصیت ممتاز زمان امیرالمؤمنین است؛ رنجهای امیرالمؤمنین و دردسرهای امیرالمؤمنین هم ناشی از همین است.
ما امروز در دنیای عظیمی که با شعارهای زیبا در بسیاری از نقاط این دنیا شعار داده میشود کم و بیش همان وضعیت را داریم، حتی ما امروز در دنیای اسلام (که درک و دریافت و بینش اسلامی در آن گاهی با فاصلههایی به اندازهی فاصلهی ایمان و کفر از هم دور هستند) با یک چنین واقعیتی مواجه هستیم.
امروز آشکارترین و روشنترین حقایق اسلامی به وسیله بعضی از مدعیان اسلام در کشورهای اسلامی نادیده گرفته میشود، امروز همان روزی است که شعارها یکسان است، اما جهتگیریها به شدت مغایر یکدیگر است، امروز شرائطی مشابه شرائط دوران حکومت امیرالمؤمنین است، پس روزگار نهجالبلاغه است ...امروز از همیشه به نهجالبلاغه ما محتاجتریم.(1363/1/26)
/825/م
منابع
1. نهجالبلاغه
2. بحارالانوار
3. شرح نهجالبلاغه ابیالحدید
4. مقاله حضرت آیت الله حسین نوری همدانی
5. پایگاه اطلاعرسانی دفتر مقام معظم رهبری