به گزارش پایگاه اطلاع رسانی فقه حکومتی وسائل، آنچه در ادامه میآید خلاصه بحثهای حجتالاسلام ملکزاده، طیّ هشت دوره علمی و آموزشی(در سال1394) در استانهای مختلف برای مدیران، اساتید و فضلای برگزیده حوزههای علمیه سراسر کشور و نیز تعدادی از ائمه جمعه، مسؤولین دفاتر نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاهها، روحانیون مستقر در نیروهای مسلّح و مبلّغان برگزیده و فعال در سطح استانهای کشور میباشد که در قالب تعدادی پرسش و پاسخ ارائه میگردد.
شایان ذکر است که این پرسشها از رایجترین و مهمترین پرسشهای کلامی و فقهی هستند که در سطح جامعه و حتی در میان بخشی از متدیّنان و احیاناً حوزویان وجود دارند. در این قسمت – قسمت نخست – به ارائه سه پرسش و پاسخ از مجموع آن پرسشها و پاسخها میپردازیم.
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و صلّی الله علی سیّدنا و نبیّنا محمد و آله الطاهرین
اللهمّ کُن لولیّک الحجة ابن الحسن، صلواتک علیه و علی آبائه، فی هذه الساعه و فی کلّ ساعه، ولیّاً و حافظاً و قائداً و ناصراً و دلیلاً و عیناً، حتی تسکنه أرضک طوعاً و تمتّعه فیها طویلاً
1 – معنای ولایت فقیه و مقصود از آن چیست؟
ریشه و معنای لغویِ ولایت
واژه «وَلْیْ» به معنای شدّت قُرب و پیوستگی است به صورتی که میان دو چیز، فاصله و حجابی وجود نداشته باشد[1].
از ریشه«و – ل – ی» هم کلمه «وِلایه» (به کسر واو) و هم کلمه «وَلایه» (به فتح واو) ساخته میشود.
وزن «فعاله» در زبان عربی بر شأنی از شؤون جمعی و اجتماعی دلالت میکند؛ همانند «سقایه»، «تجاره» و ... .
وَلایت (به فتح واو) به معنی محبّت و دوستی است. اما وِلایت (به کسر واو) به معنی «تدبیر امور» است و اگر نسبت به جامعه انسانی در نظر گرفته شود یعنی تدبیر امور انسانها، سرپرستیِ آنان و اداره امور و شؤون جامعه انسانی.
در بحث فقهیِ ولایت فقیه، سخن از وِلایت (به کسر واو) یعنی تدبیر امور است.
پس از آشنایی با موضوعٌ له و معنای لغویِ واژه ولیّ و ولایت باید به سراغ شناخت واژه فقه و فقیه برویم.
فقه از نظر لغوی
کلمه «فقه» به لحاظ لغوی و وضعی به معنای «فهم» و «درک» است و البته معمولاً برای اشاره به فهم و درک عمیق به کار میرود و بالتبَع، فقیه به کسی میگویند که به چنین فهم و درکی رسیده باشد.
معنای اصطلاحیِ فقه در میان مسلمانان
قرآن حکیم در بیست مورد (در بیست آیه) از کلمات و افعالی از ریشه «فقه» استفاده کرده است؛ که یکی از آن موارد در آیه معروف به آیه «نَفْر» میباشد. پروردگار دانا در این آیه شریفه با به کارگیریِ کلمه «لِیَتفَقّهوا» – فقه در باب تفعّل – میفرماید:
«و ما کان المؤمنون لِیَنفروا کافةً، فلولا نَفَرَ مِن کلّ فرقةٍ منهم طائفةٌ لِیَتَفقّهوا فی الدین و لِیُنذروا قومَهم إذا رَجَعوا إلیهم لعلّهم یَحذَرون»[2].
در این آیه کریمه، خداوند، به ویژه با آوردن تعبیر «لَولا» که در لغت عرب برای تحضیض است، به وضوح از لزوم و وجوب کوچ کردن عدّهای به مرکز علوم و معارف اسلامی – که در زمان نزول این آیه و به خاطر حضور پیامبر (ص)، شهر مدینه بود – به منظور«تفقّه در دین» یعنی دستیابی به شناخت و فهم دین، و به اصطلاح، دینشناسی و اسلامشناسیِ عمیق سخن میگوید. البته در همین آیه، اسلامشناسان را نیز مکلّف میسازد که این علوم و معارف را در سینه خویش حبس نکنند و به دیگران نیز منتقل نموده، آنان را انذار نمایند.
افزون بر این آیه، در نصوص دینی فراوانی – به ویژه روایات و احادیث - کلمه فقه و تفقّه، صِرفاً درباره دین به کار رفته است که همین کاربردِ بسیار زیادِ «فقه دین» و «تفقّه در دین» سببِ به وجود آمدن اصطلاحی جدید در میان مسلمین شد؛ بدین صورت که هرگاه از کلمه فقه به شکل مطلق و بدون ذکر متعلَّق و مضافٌ الیه استفاده میکردند منظورشان فهم و درک دین و اسلامشناسی بود.
البته باید بدانیم که فقه، در اصطلاح مسلمانان نیز تنها به یک معنا و در مورد یک جور اسلامشناسی به کار نرفته است بلکه، اصطلاح فقه، در تاریخ استعمالش به وسیله مسلمین، دست کم دارای دو معنای عام و خاص بوده است.
فقه به معنای عام
معنای عامّ فقه عبارت است از اسلامشناسیِ کامل و همه جانبه و شامل تسلط و احاطه نسبت به هر سه شاخه تعالیم و آموزههای اسلامی، اعمّ از:
1. عقائد
2. احکامِ شریعت
3. اخلاق
از آنجا که فقه در معنای عامّ خود هر سه دسته از تعلیمات اسلام را در بر میگیرد لذا ضمن نامیدنِ همه آنها به فقه، بر اساس اهمیت و تقدّم و تأخّرشان، آنها را به «فقه اکبر» یعنی دانشی که به بحث از عقائد میپردازد، «فقه اوسط» یعنی دانشی که به بحث از احکام و حدود شریعت میپردازد و «فقه اصغر» یعنی دانشی که به بحث از اخلاق و فضائل اخلاقی میپردازد، تقسیم نمودهاند.
در حدیثی در باب فضل العلم از کتاب شریف کافی میخوانیم:
«عن أبی الحسن موسی (ع): ... قال النبی (ص): انما العلم ثلاثة: آیة محکمة، أو فریضة عادلة، أو سنّة قائمة، و ما خلاهنّ فهو فضل»[3]
در این حدیث، «آیه محکمه» به عقائد و «فریضه عادله» و «سنّت قائمه» نیز به احکام شریعت و اخلاقیّات، اشاره دارند[4] و بر این اساس، هر سه قِسم از فقه دین – فقه اکبر، فقه اوسط و فقه اصغر – در این نورگفته نیز آمدهاند.
فقه به معنای خاص
به مرور زمان، کاربرد عامّ کلمه فقه که شامل دانش مشتمل بر هر سه دسته اصلی از تعالیم اسلام بشود، تقریباً به کناری نهاده شد و اصطلاح جدیدی در میان مسلمین رواج یافت، بدین صورت که هرگاه کلمه فقه را به شکل مطلق استعمال میکردند منظورشان فقط «دانش کشف و استنباط احکام شریعت» بود.
این معنای اصطلاحی از فقه، همان معنای خاص و متأخّر از فقه است که در کتب علمی و فقهیِ علمای اسلام اعمّ از شیعه و سُنّی به کار رفته است. در بحث ولایت فقیه نیز همین معنا از فقه مدّ نظر میباشد.
تعریف فقیه
بر اساس معنای اصطلاحی فقه در نزد مسلمین، و به خصوص با توجه به معنای خاصّی که برای فقه بیان شد، در تعریف «فقیه» میتوان گفت:
«فقیه» عالم و دانشمندی است که گذشته از اسلامشناسیِ عام، به شکل خاص در زمینه کشف و شناخت دقیق و فنّیِ احکام و قوانین شریعت اسلامی و استخراج دیدگاههای شارع مقدّس از منابع چهارگانۀ کتاب، سنّت، عقل و اجماع، تخصّص کامل دارد.
مناصب و ولایتهای سهگانه فقیه
در شریعت و فقه اسلامی برای فقیه و مجتهد جامع الشرائط سه جایگاه، مسؤولیّت و مَنصب مطرح شده است که از این مناصب، مقامات، شؤون، وظایف و جایگاهها با عنوان «وِلایت» نام برده میشود. این مناصب و ولایتهای سه گانه عبارتند:
در همین زمینه، شیخ اعظم انصاری در کتاب البیع میگوید:
«للفقیه الجامع للشرائط مناصب ثلاثة:
أحدها: الإفتاء فیما یحتاج إلیها العامی فی عمله، و مورده المسائل الفرعیّة، و الموضوعات الإستنباطیّة من حیث ترتّب حکمٍ فرعیٍّ علیها ... ؛
الثانی: الحکومة، فله الحکم بما یراه حقّاً فی المُرافعات و غیرِها فی الجملة ... ؛
الثالث: ولایة التصرّف فی الأموال و الأنفس ... .»[5]
بر مبنای دیدگاه عموم علما و فقهای مکتب اهل بیت عصمت و طهارت (ع)، اجتهاد و فقاهت به همراه عدالت و سایر شرائط معتبر در مجتهد و فقیه، شرط ضروری برای تصدّیِ مقام اِفتاء و حجّیّت قول و فتوا و نیز مشروعیّت قضاء و نفوذ حکم است؛ همچنان که اجتهاد و فقاهت، پایه و مایة اصلیِ نیابت عامّ حضرت ولیّ عصر (عج)، ولایت سیاسی و اجتماعی بر امّت مسلمان و مدیریت کلان اسلامی در عصر غیبت میباشد.
کاربرد ویژه اصطلاح ولایت فقیه در منصب سوم
عنوان ولایت فقیه – به ویژه ولایت مطلقه فقیه – به خودیِ خود و بنابر معنای عامّ فقهیاش شامل هر سه ولایت و مَنصب – فتوا، قضاء و حکومت – میشود ولی معمولاً وقتی سخن از ولایت فقیه و ولیّ فقیه به میان میآید، منظور، منصب سوم یعنی ولایة الامر و ولایت فقیه در عرصه حکومتداری، مدیریّت کلان جامعه اسلامی و اداره سیاسی و اجتماعیِ کشور اسلامی است؛ که میتوان با بیان فنّی و به طور خلاصه درباره آن گفت:
«ولایهُ الأمر عبارهٌ عن إدارهِ البلاد و سیاسهِ العباد»
بحث علمی و فقهی درباره ولایت امر و ولایت فقیه در عرصه حکومتداری که گاهی از آن با عنوان «نظریه ولایت فقیه» یاد میشود، به ارائه الگو و چارچوبی برای حکومت با محوریّت فقیه در قامت حاکم جامعه اسلامی میپردازد و در حقیقت، بیانگر نظریه سیاسی اسلام در عصر غیبت امام معصوم (علیه السلام) و در شرایط عدم امکان دسترسی مستقیم به آن حضرت میباشد.
2 – منظور از مطلقه بودنِ ولایت فقیه چیست؟
مطلقه بودنِ ولایت فقیه یعنی فراگیری و شمولِ آن نسبت به هر سه شأن، منصب و جایگاه:
الف) منصب اِفتاء (فتوا دادن)؛
ب) منصب قضاء؛
ج) منصب حکومت و ولایت سیاسی و اجتماعی
3 – آیا ولایت مطلقه فقیه به معنای مطلق العنان بودنِ فقیه و عدم محدودیّت وی به قانون است؟ و آیا این همان دیکتاتوری نیست؟
از توضیحی که درباره معنای «ولایت فقیه» و «ولایت مطلقه فقیه» داده شد پاسخ این پرسش نیز روشن گردید ولی برای تأکید بیشتر باید بگوییم ولایت مطلقه فقیه یعنی اینکه فقیه، افزون بر منصب اِفتاء و قضاء، دارای شأن و منصب حکومتداری و ولایت سیاسی و اجتماعی نیز هست. اما فقیهی که دارای چنین ولایت مطلقهای است نه تنها رها و مطلق العنان نیست بلکه به شدّت محدود و مقیّد به حدود شرعی است و فقط در چارچوب شریعت و عدالت میتواند حکمرانی نماید.
همچنین ولیّ فقیه بنابر آیات مشورت و با توجه به سیره عملیِ حاکمان اصلی اسلام همچون رسول الله (ص) و امیرالمؤمنین علی(ع)، در امور عمومیِ جامعه و تصمیمات حکومتی از مشورت با کارشناسان و متخصّصان فراوانی بهرهمند میگردد. همچنان که مراجعه به آراء مردم در انتخاب بالاترین مقام اجراییِ کشور(رییس جمهور) و امثال وی نیز از جمله مصادیق بهرهگیری از رأی و نظر جمهور و عموم مردم و اهمیّت دادن به آراء و دیدگاههای آحاد جامعه در اداره امور مملکت است./228/702/ر
[1] . ر.ک: المفردات/ راغب اصفهانی/ ص 532 ؛ لسان العرب/ ابن منظور/ ج 15/ صص 400 – 402 ؛ عبدالقادر رازی/ مختار الصحاح (صحاح جوهری)/ ماده ولی/ ص 631/ انتشارات الرسالة.
[2] . سوره مبارکه توبه/ آیه شریفه 122.
[3] . اصول کافی/ ج 1/ ص 32.
[4] . شارحین اصول کافی و صاحب نظرانی که به شرح این حدیث پرداختهاند در مورد «فریضه عادله» و «سنت قائمه» به صورتهای مختلفی اظهار نظر نمودهاند.
به طور مثال علامه مجلسی میگوید: فریضه عادله یعنی واجبات. وجه اینکه واجبات به عادله توصیف شدهاند این است که واجبات در وسط – بین افراط و تفریط – قرار دارند. سنت قائمه نیز به معنای مستحبات است.
البته وی «آیه محکمه» را هم – به عکس دیگران که عموماً ناظر به عقائد و اصول دین میدانند – به معنای آیهای میداند که دلالت آن روشن است و نسخ نشده است؛ (بحارالانوار/ ج 1/ ص 211).
برخی دیگر از علما گفتهاند مراد از فریضه عادله، فروع دین و بایدها و نبایدهای شرعی، و مراد از سنت قائمه، بایدها و نبایدهای اخلاقی هستند.
امّا صدرالمتالهین و پیروان او بر این باورند که منظور از فریضه عادله، آموزههای اخلاقی و منظور از سنت قائمه، احکام و فروع دین میباشند.
[5] . کتاب المکاسب/ الشیخ مرتضی الأنصاری/ مجمع الفکر الإسلامی/ ج 3/ کتاب البیع/ ص 545 و 546.