برخی از فقها تفقه دینی را یک گام به پیش بردهاند و بحث «فقه نظام سازی» را طرح کردهاند. طبق این مبنا مدیریت اجتماعی در عصر حاضر توسط «ساختارها» و نظامها»ی اجتماعی واقع میشود. این نظامها، مجموعهای به هم متصل و دارای «مبانی» و «غایات» مخصوص خود هستند.
شهید محمد باقر صدر(ره) را میتوان پیشگام این عرصه دانست؛ ایشان توجه کردند که اسلام در ورای این احکام دارای یک نظام بنیادی است که آن «مکتب» اجتماعی اسلام است مثل مکتب اقتصادی. به عبارت دیگر آنچه ما باید از متن دین استنباط کنیم صرفاً «احکام کلی ناظر به موضوعات کلی» نیست، بلکه باید یک «کل» و «نظام» را از اسلام استنباط نماییم.
خبرنگار سرویس مبانی پایگاه اطلاع رسانی فقه حکومتی وسائل، در همین زمینه و با نگاه به فقه حکومتی با رویکرد نظامساز، گفتوگوی تفصیلی با حجت الاسلام حمیدرضا مظاهری سیف نویسنده کتاب «سیاست در دامان عرفان» داشته که تقدیم خوانندگان میشود:
وسائل- فقه حکومتی چیست و در فقه حکومتی دنبال حل چه مسأله ای هستیم؟
فقه غیر حکومتی که در سابقه حوزههای علمیه وجود دارد، فردگراست و تکالیف و وظایف فرد را مشخص میکند. فقه شخصگرا میگویم به خاطر اینکه فقه غیرحکومتی در قلمرو مسائل فردی و اجتماعی تکلیف شخص را مشخص میکند، بنابراین شاید تعبیر فقه فردگرا کمی شبهه به وجود آورد و این تصور پیدا شود که فقه فردگرا در مسائل اجتماعی وارد نمیشود و در مقابل، فقه حکومتی فقهی است که در مسائل اجتماعی ورود پیدا میکند و به این ترتیب فقه حکومتی تأویل شود به فقه اجتماعی. در حالیکه در فقه غیرحکومتی هم مسائل اجتماعی مطرح میشود.
در فقه غیرحکومتی عبادات فردی، عبادات جمعی، تکالیف اجتماعی، احکام اقتصادی (معاملات به معنای اخص) مثل تجارت و اجاره و رهن و غیره مطرح میشود و تا حدودی روابط اجتماعی شخص مؤمن را مشخص میکند اما اینها فقه حکومتی نیست.
فقه سیاسی اگر به معنای تعیین تکالیف سیاسی شخص باشد، باز هم فقه شخصگراست و فقه حکومتی نیست. مثلا لزوم یا وجوب تبعیت از ولی امر که واجد شرایط علم و تقوا است مسألهای در فقه حکومتی به حساب نمیآید، این موضوع در فقه غیرحکومتی نیز مورد بحث بوده است.
یا فقه هنر مثل اینکه در خلق یک اثر هنری چه حدود شرعی باید رعایت شود، این هم فقه شخصگراست و فقه حکومتی نیست. حتی اگر بیاییم و از فقه رسانه یا فقه محیط زیست صحبت کنیم، به این معنا که همۀ کار فقهی این باشد که وظایف شخص مکلف را در این امور تعیین کند و حرام و حلال را بگوید، اینها فقه حکومتی نیست. پس هر مبحث جدیدی را نمیتوانیم فقه حکومتی تلقی کنیم.
گاهی مباحث نوپدید که در فقه مورد توجه نبوده است، با فقه حکومتی خلط میشود؛ فقه اقتصادی، فقه هنر و حتی فقه محیط زیست با اینکه مباحث جدیدی است و گاهی در بین مسائلش مسائل مستحدثه هم پیدا میشود، فقه حکومتی به شمار نمیآید.
تمام این ابواب را در حالی که حکومت اسلامی روی کار نباشد، میتوان مطرح کرد. فقه هنر، فقه رسانه و فقه محیط زیست تا جایی که فقط تکالیف شخص را در این امور مشخص میکند، در زمان حکومت طاغوت هم قابل بحث است و مکلف در هر حکومتی به دانستن این مسائل نیاز دارد و می تواند به آنها عمل کند.
شما فرض کنید در زمان طاغوت هستیم، آیا فقیه نمیتواند تخریب محیط زیست را توسط احاد مکلفین حرام یا مکروه اعلام کند؟ آیا در زمان طاغوت مردم نمیتوانند به این فتوی عمل کنند و به محیط زیست آسیب نرسانند؟ یا یک هنرمند با فرض وجود حکومت طاغوت نمیتواند در خلق اثر هنری به حدود شرعی ملتزم باشد؟
اینها اگرچه مسائل نوی هستند که گاهی فقهای بزرگوار به آنها نپرداختهاند و تکالیف تعیین نشده است، اما فقه حکومتی به شمار نمیآید.
موضوع فقه حکومتی شخصیت حقوقی است نهادهای اجتماعی و سازمانهای مربوط به آن و نقشی که افراد در جامعه میپذیرند، موضوع فقه حکومتی است. در فقه حکومتی باید تکالیف نهادهای اجتماعی را مشخص کنیم، نه فقط تکلیف اشخاص را.
«نهاد» در علوم اجتماعی پاسخی است که در جامعه به نیازهای اساسی جامعه داده میشود؛ مثلا مردم نیازهای مادی دارند که برای برآوردن آن باید با هم معامله کنند و تبادل اقتصادی داشته باشند، از اینجاست که نهاد اقتصاد به وجود میآید.
یا مردم و جامعه نیازمند به بقاء هستند و از اینجا نهاد خانواده به وجود میآید. خانواده یک فرد نیست، اقتصاد یک فرد نیست بلکه مجموعهای از نقشها، وظایف، هنجارها و کارکردهاست که به جامعه قوام میبخشد.
هر نهاد اجتماعی با نقشها، قوانین و کارکردهایی که دارد ساختارمند میشود و جامعه را شکل میدهد. در فقه حکومتی باید نهادهای اجتماعی با تعیین سیاستهای کلی، قوانین جزئی و تعریف نقشها و وظایف و هنجارها و طراحی ساختار اجتماعی مناسب به کارکرد درست خودشان برسند و نظام اجتماعی بر اساس هندسۀ اسلامی و رضایت الهی شکل بگیرد.
حکومت خودش یک نهاد اجتماعی است، زیرا جامعه نیازمند مدیریت است و از این رو نهاد حکومت به وجود میآید. هیچ جامعهای بدون نهادهای اساسی حکومت، اقتصاد، خانواده، آموزش و دین نمیتواند حفظ شود به همین علت در طول تاریخ همه جوامع این نهادها را به شکل خاص خودشان داشتهاند.
بنابراین در فقه حکومتی باید تکلیف نهادهای اجتماعی مشخص شود و نظام اجتماعی شکل بگیرد البته نهادهای اجتماعی کارکرد اولیهای را در جامعه دارند منظور من طراحی ساختارها و تعیین کارکردهای خاصی است که متناسب با هر نهاد شکل میگیرد.
وسائل- آیا فقه حکومتی باب جدیدی در فقه است و در کنار ابواب کنونی فقه مطرح میشود یا بر مباحث فقه موجود( به قول شما فقه غیرحکومتی و شخصگرا) تأثیر میگذارد؟
فقه حکومتی یک سطح کاملا متفاوت با فقه شخصی است و البته بر آن تأثیر بسیار زیادی دارد. وقتی ما تکلیف نهادهای اجتماعی را مشخص کردیم، تحولی در نگاه ما نسبت به شخص مومن به وجود میآید. در فقه شخصگرا شما یک نقش را برای شخص در نظر میگیرید و آن نقشی است که او در ارتباط با خدا دارد و آن نقش بندگی است.
در فقه حکومتی اما نقش فرد در نهادهای اجتماعی مورد توجه قرار میگیرد و حالا باید او را در نظام اجتماعی در نظر بگیریم. این موضوع روی تکالیف فردی بسیار مؤثر است. ممکن است چیزی برای شخص به خودی خود حلال باشد ولی بنابر شخصیت اجتماعی او حرام شود.
برای مثال ما در نهاد اقتصاد معتقد میشویم که وظیفه ساختارهای اقتصادی فقط این نیست که جریان مالی ایجاد کند و بستر ساز مبادلات اقتصادی باشد، بلکه باید عدالت را هم بر قرار کند. خرده نهادهای مرتبط مثل قانونگذاری، زیر نظامهای اقتصاد مثل بانکها، بازار و بورس که در این موضوع نقش دارند، باید به سوی برقراری عدالت حرکت کنند. افرادی که در این ساختارها نقش دارند موظف هستند که در برقراری عدالت و کارکرد درست نهادی که نقشی در آن دارند، سهمی داشته باشند.
با این وصف ممکن است کسی به علت نقش و مسئولیتی که دارد، به اطلاعات ویژهای دست پیدا کند، مثلاً بداند به علت تغییراتی که در قوانین صورت خواهد گرفت خرید فلان کالا سود زیادی خواهد داشت. از نظر فقه شخصگرا هیچ اشکالی ندارد که او از این اطلاعات استفاده کند. یا این اطلاعات را در اختیار کسی بگذارد و در سود او شریک شود.
اما فقه حکومتی که نگاه کلان به موضوع دارد و کارکرد برقراری عدالت را برای نهادهای اجتماعی تعریف کرده است این اقدام را بیعدالتی و نقض تکلیف قلمداد میکند. در این بیعدالتی نه تنها شخص مسؤول است بلکه قوانین، روابط میان نقشها و ساختارهای اجتماعی که فرصت این تخلف را به وجود آوردهاند، مسؤولند و باید تدبیری اندیشیده شود و بازسازی در نظام اجتماعی صورت گیرد تا از تکرار این تخلف جلوگیری به عمل آورد و آن نهاد اجتماعی به کارکرد درست و تحقق تکالیفش برسد.
در یک نظام که نمیتواند وظایف خود را درست انجام دهد ممکن است افراد خوبی به صورت فردی وجود داشته باشند و همۀ وظایف شخصی خودشان را هم عمل کنند ولی باز هم عدالت اجرا نمی شود، پیشرفت صورت نمیگیرد و معنویت در جامعه رشد نمیکند.
اینجاست که نقش فقه حکومتی برجسته شده و ضرورت آن آشکار میشود؛ بنابراین فقه حکومتی نظامساز است و باید این مجموعه را طوری طراحی کند که به سوی تحقق اهداف و انجام درست وظایف پیش برود.
وسائل- با توجه به اینکه حکومت «یکی» از نهادهای جامعه است چرا فقط عنوان فقه حکومتی را به کار میبریم؟
حکومت نهادی است که بر سایر نهادهای اجتماعی حاکم است؛ تعیین کارکردها، طراحی ساختارها و تعریف نقشها و وظایف و تعیین سیاستهای کلی و قوانین جزئی به نهاد حکومت برمیگردد. حکومتی که بر شالودۀ فقه استوار باشد میتواند نظام اجتماعی و ساختارهای درون آن را بر اساس خواست الهی و در مسیر شکوفایی معنوی طراحی کند.
فقه اقتصادی به معنایی که در فقه حکومتی پیدا میکند با فقه اقتصادی به شکلی که در فقه شخصگرا تعریف میشود، بسیار متفاوت است. فقه شخصگرا میتواند زندگی یک فرد را تا حدودی اصلاح کند و چون شخص ناچار است هنجارها و کارکردهای ساختارهای اجتماعی را تحمل کند، دیگر کاری از آن برنمیآید.
یک انسان مؤمن در جامعهای که فقه حکومتی گسترش پیدا نکرده است و نظام بانکی بر اساس ربا شکل گرفته ناگزیر است که گاهی برای برآوردن نیازهای ضروری خودش ربا بدهد. فقه شخصگرا در چنین شرایطی کاری غیر از توجیه و یافتن کلاههای شرعی ندارد و نمیتواند تغییر واقعی در نهادها و نظامهای اجتماعی در جهت رضای خدا ایجاد کند.
همه این امور به حکومت بر میگردد و از این جهت است که ساختن نظام اجتماعی کاری است که از فقه حکومتی بر میآید.
وسائل- چه ارتباطی بین فقه حکومتی و تمدن سازی اسلامی بر قرار است؟
فقه حکومتی تنها راه ساختن تمدن اسلامی است. هندسه تمدن اسلامی و نقشۀ آن در فقه حکومتی طراحی میشود. بدون فقه حکومتی ممکن است بتوانیم تمدنی انسانی با نگرش مادی صرف را بسازیم، که البته در دراز مدت به علت یک بعدی بودن این پیشرفت طبعا معضلاتی عدیده بوجود خواهیم آورد؛ اما در هر صورت هیچگاه یک تمدن اسلامی که انسان را در مسیر الهی حرکت بدهد و بنای زندگی مردم را بر پایه ارادۀ خداوند بگذارد، نخواهیم داشت.
تمدنسازی نیازمند تولید دانش است و اگر بخواهیم تمدن اسلامی داشته باشیم، دانش مورد نیاز بر اساس فقه حکومتی قابل طراحی است. فقه حکومتی نه تنها بر ابعاد و ابواب مختلف فقه شخصگرا حکومت دارد بلکه بر رشتههای مختلف علوم اجتماعی نیز حکومت دارد یعنی در چهارچوب و در جهتی که فقه مشخص میکند باید علومی نظیر اقتصاد، سیاست، مدیریت و حتی گرایشهای مختلف روانشناسی و علوم تربیتی رشد کنند و به حل مسائل فقه حکومتی کمک کنند.
مشکلی که ما امروز در دانشگاه داریم این است که علوم دانشگاهی و تحقیقاتی که آنجا صورت میگیرد معمولا هدف و خط مشی مشخصی ندارد لذا یا صوری و بیفایده است و یا در امتداد مسائلی است که در فرهنگ خاستگاه این علوم مطرح هستند و به حل آن مسائل کمک میکند، نه مسائل اجتماعی ما و نه در جهت تمدن نوین اسلامی.
باز تعریف نهاد علم و طراحی ساختار اجتماعی مربوط به آن، کاری است که بر اساس فقه حکومتی باید انجام شود و به نظر من این اولین کاری است که فقه حکومتی باید انجام دهد. در ظاهر، فقه حکومتی بر نهاد آموزش و علم حکومت دارد اما در حقیقت و در باطن این نهاد علم است که بر فقه حکومتی اثر میگذارد.
اگر میخواهیم تمدن اسلامی تحقق یابد باید فقه حکومتی را در ارتباط با نهاد آموزش فعال و بارور کنیم. در اینجا یک دور پیش میآید ولی این دور تسلسل نیست بلکه دور تکامل است؛ یعنی عزم ما برای داشتن فقه حکومتی منجر میشود به عزم ما برای داشتن نظام علمی و آموزشی تولید کننده فقه حکومتی.
اقدام ما برای طراحی چنین نظامی بر اساس دانستهها و ارتکازات ابتدایی منجر به شکلگیری یک نظام زاینده فقه حکومتی البته با کاستیهای فراوان خواهد شد. تولید دانش صورت گرفته و تجربه به دست آمده، به اصلاح همین ساختار علمی و آموزشی کمک میکند و این دور تکامل ادامه پیدا میکند تا تأمین پشتوانۀ دانشی لازم برای توسعه فقه حکومتی و تحقق تمدن نوین اسلامی پیش میرود و صد البته توسعه علمی و اصلاح عملی راهی بیپایان است.
بر اساس درک ما از فقه حکومتی در ارتباط با نهاد علم و آموزش، اوجب واجبات دستیابی به علم نافع است. برای تحقق این منظور باید منافع جامعه اسلامی را به روشنی تعریف کنیم و بعد لوازم تولید و تعلیم دانشی مناسب با این منافع را شناسایی و تأمین نماییم.
وسائل- آیا امروزه ولایت فقیه به یک مکتب تبدیل شده است؟
ولایت فقیه رکن حکومت دینی است. فقه حکومتی اگر به وجود بیاید و به عنوان یک علم تولید شود آنگاه برای اجرای آن نیازمند یک نظام سیاسی هستیم که یک فقیه در رأس آن باشد؛ فقیهی که بتواند مسائل را از متن تدبیر امور به نهادهای مطالعاتی و پژوهشی منتقل کند و برای آنها طرح مسأله کند و بعد نظریات ارائه شده را برای اجرا با شرایط موجود تطبیق دهد و با اِعمال قدرت امکان اجرای نظریات تولید شده بر شالودۀ شاخصهای اسلامی را فراهم سازد.
حضرت امام پیشگام در فقه حکومتی بود از این جهت به نظریه ولایت فقیه به شکل کنونی رسید. ایشان کارکرد و وظیفهای را برای نهاد حکومت و نظام سیاسی تعریف میکرد که بر اساس آن نقش حاکم، مجلس، دولت و مردم مشخص می شد.
فقهای گذشته ولایت فقیه را بر اساس فقه شخصی تعریف میکردند اما امام بر اساس فقه حکومتی تعریف کرد و برای حکومت در جامعه اسلامی تعیین تکلیف کرد. مسأله امام شاه نبود برای همین در سال 42 شاه را نصحیت میکرد که در مسیر انجام تکالیف حکومت در جامعه اسلامی حرکت کند، در واقع او از شاه خواست که مجری اوامر ولی فقیه باشد، اما شاه نپذیرفت و امام برای شخصیت حقوقی خودش به عنوان یک مجتهد و مرجع و برای مردم به عنوان شهروندان یک جامعه اسلامی انقلاب را واجب دید.
وسائل- به نظر شما عناصر اصلی فقه حکومتی چیست؟
فقه حکومتی یک پدیدۀ علمی- عملی است که بر مبنای منابع دینی شکل میگیرد. در فقه حکومتی مسائل از متن جامعه به مراکز علمی ارجاع میشود در آنجا مسأله به منابع دین عرضه میشود، شاخصهای مرتبط با آن از منابع دین استخراج میشود و چارچوب کلی آن تعیین میگردد.
اما برای کاربردی شدن لازم است که با استفاده از دانش تجربی و خلاقیت نظری مدلهای کاربردی بر اساس شاخصهای دینی طراحی شود از این جا به بعد یک فرایند بشری است و باید با آزمون و خطا این مدلها تجربه شود و به تدریج اصلاح و تکمیل گردد تا در نهایت به یک مدل اجرایی و کارآمد بر اساس شاخصهای دینی برای طراحی ساختارهای اجتماعی و سیاستهای کلی و قوانین جزئی برسیم. به نظر من حکومت و مراکز علمی دو رکن اصلی فقه حکومتی هستند.
وسائل- آیا علم اصول موجود پاسخگوی فقه حکومتی است؟
هرگز این طور نیست. این علم اصول برای تعیین تکالیف شخص ساخته شده است و نمیتواند نظامسازی کند، نمیتواند درست و نادرست به لحاظ کارآمدی را تعیین کند، نمیتواند موضوعاتی غیر از موضوعات تعیین شده در منابع دین را تحلیل کند و تعیین تکلیف نماید، نمیتواند روابط بین نقشها را تعریف کند.
ما در اصول نیازمند ابداع مباحث جدیدی هستیم که روش شناسی علوم اجتماعی در آن ادغام شده باشد و نقش تجربه و طراحی سازههای نظری در آن تعریف شده باشد.
حتی در رجوع به منابع دینی قابلیت استخراج احکامی بیش از احکام خمسه تکلیفی را داشته باشد؛ مثلا رابطه دو نقش امام و ولی را مشخص کند. گزارههایی که خروجی فقه حکومتی است همیشه صورت فقهی و مبتنی بر محمولات خمسه تکلیفی نیست، بلکه گاهی گزارهها توصیفی و مبتنی بر تعیین اولویتها، توانمندیها و تعریف الگوهای عملی است.
فقه حکومتی باید بتواند الگوهای مطلوب و کارآمد نهاد اقتصاد و حکومت را در الگوی حکومت نبوی و علوی استخراج کند و موضوع را ساختارهای اجتماعی قرار دهد. این کاری است که اصول فقه موجود نسبت به آن گنگ و سرگردان است.
فقه حکومتی مبتنی بر بازطراحی روش اجتهاد است. فقه حکومتی در مرحله اول نهاد اجتهاد و روش پژوهش در منابع دینی را متحول میکند و سیاستهای مطالعات دینی را تعیین میکند و قواعد و قوانین دینپژوهی و استنباط را تغییر میدهد. به این ترتیب ساختار حوزههای علمیه متحول میشود و اولین روز تولد فقه حکومتی روز تحول نظام علمی و آموزشی حوزه خواهد بود.
فقه حکومتی، فقه را از سادگی و سهولتی که یک نفر با چند سال مطالعه بتواند به تنهایی مرجع شود، خارج میکند و مرجعیت دینی را به صورت یک نهاد ساختار یافتۀ ترکیبی در میآورد. مرجعیت باید به یک نظام علمی مرجع تبدیل شود و ساختارهای مرجعیت باید شکل بگیرد، یک نظام علمی میتواند الگوی نظام اجتماعی را استنباط کند، نه یک نفر یا دو نفر.
یک «نظام علمی و مرجعیت» متشکل از اهداف، سیاستها، نقشها، قوانین و کارکردهای مشخص میتواند به کشف نظامات اسلامی دست یابد. تعامل علوم مختلف دینی و علوم اجتماعی و علوم انسانی به حل یک مسأله که در بستری از مسائل پدید آمده است کمک میکند.
وسائل- با تشکر از وقتی که در اختیار ما قرار دادید. مصاحبه کننده حامد حسن زاده/404/328/ر