خبرنگار سرویس سیاست پایگاه اطلاع رسانی وسائل، گفتوگوی تفصیلی با حجتالاسلام احمد رهدار، عضو هیأت علمی دانشگاه باقرالعلوم(ع) داشته است که بخش نخست آن با موضوع «گفتمان فقه حکومتی الگوی مدیریتی اسلام ناب در مقابل دنیای غرب» تقدیم خوانندگان شد.
در بخش نخست گفته شد که فقه حکومتی نوپا همچون جوان بانشاط و کارآمدی است که گفتمان فردگرای لیبرالیسم غربی را به چالش کشیده است و این گفتمان که در وضعیت پیری و احتضار به سر میبرد، با تکرار تئوریها و نظریههای ناکارآمد تلاش میکند گفتمان و هژمونی تمامیتخواه گذشتهاش را حفظ کند.
فقه حکومتی در حالی که یکی از دو چارچوب فکری کلان دینشناسی فقهی است، یک گفتمان نیز هست که در مقابل گفتمان مدیریّتی غربی قرار دارد؛ فقه حکومتی یک رویکرد کامل است و در تمام ابعاد زندگی بشر ورود میکند؛ از سوی دیگر دنیای غرب نیز الگوی مدیریتیاش همین است و در تمام ساحات زیستی بشر سرک کشیده و ورود کرده است و بر خلاف وعدهاش که مدعی بود در حوزه خصوصی بشر دخالتی نخواهد کرد و فقط در حوزه عمومی باقی خواهد ماند؛ تا پنهانیترین لایههای حوزه خصوصی را در اختیار گرفته است.
با این وجود اگر گفتمان فقه حکومتی خودش را در دسترس بشر قرار دهد و پاسخگوی عمده نیازهای جامعه باشد، بر گفتمان غرب غلبه خواهد کرد؛ بنابراین زمانی مقابل گفتمان مدیریتی غرب سربرمیافرازد که خودش در شرایط نوجوانی و نشاط باشد؛ زیرا نگاه فقه حکومتی یک نظام است و یکی از لوازم اصلی تحقق حکومت ولایی و نظام سازی اجتماعی بر اساس اسلام و شالوده سازی برای تمدن نوین اسلامی در دنیای معاصر، مساله «فقه حکومتی» است.
وسائل: جایگاه ولایت فقیه در فقه حکومتیِ کجاست و آیا رأساً در اندیشه سیاسی شیعه برای فقه حکومتی جدای از ولایت فقیه میشود مسألهای را مفروض کرد؟
این مطلب در مورد حکومتهای غیر ولایت فقیه نیز صادق است که ذات حکومت، مطلق است، ربطی هم به دینی بودن و غیر دینی بودن آن ندارد، فقهی یا غیر فقهی باشد، آدمی که در رأس حکومت قرار دارد، عادل یا دیکتاتور باشد، معصوم یا غیر معصوم باشد، ذات حکومت مطلقگرا است و ما این بحث را در حوزه مدیریّت مطرح میکنیم.
به عنوان مثال مدیریت یک مقوله طولی است، یعنی این که تا من هستم، نویت به شما نمیرسد و اگر شما در زمان حیات من دارید مدیریّت میکنید، در طول من هستید؛ یعنی باید کلّ خروجی شما یک نسبتی پیدا کرده باشد در ذیل خروجی من و گرنه وجود پیدا نمیکند و حذف میشود.
مدیریت یک مقوله طولی است، سطح سادهاش را بخواهم بگویم، درک سادهاش به این مثال است که میفهمیم یک جامعه دو تا ولی نمیتواند بپذیرد، حد کلان آن میشود نظام هستی که در نظام هستی دو تا خدا نمیتواند داشته باشد.
ذات حکومت مطلق هست و نظریهپردازان و فیلسوفان سیاسی غرب نیز به آن رسیدهاند؛ یعنی شاید یکی از کسانی که این مقوله را خوب طرح کرده و خوب پرورش داده و به لحاظ نظری به آن پرداخته باشد «ژان بدن» است.
ژان بدن یکی از ویژگیهای حکومت را اطلاق میشمارد و این که حکومت مطلق است؛ حالا این حکومت میخواهد حکومت مادّی غیر دینی یا دینی باشد.
در تقریری که ما به آن رسیدیم، حکومت دینی یعنی ولایت فقیه؛ ولایت فقیه نمیتواند مطلقه نباشد، یعنی شما هر چه به سمت تحقّق نام و تمام نظریه ولایت فقیه نزدیکتر میشوید، بیشتر احساس میکنید که حکومت در لایههای بیشتری از زندگی شما ورود میکند.
به نظر میرسد به لحاظ نظری نیز ما در همین جهت هستیم؛ در تاریخ فقاهت زمانی در تئوریپردازیها، گاهی یک فقیه و یک غیر فقیه داشتیم، جلوتر که آمدیم یک مقلِّد داشتیم.
اوّلش میگوید امور حسبه، بعد یک تعریف از امور حسبه قرار میدهد که حداقّلی است؛ هر چه جلوتر میآییم، دایره حسبه فراختر میشود، تا در صفویه به یک نظارت فائقه میرسد به گونهای که شاه نیز از شیخ الاسلامی که حکم او را صادر کرده، حساب میبرد.
در مرحله بعد موضوع ولایت فقیه مطرح میشود و صدرنشینی شاه را برنمیتابد و در گام بعد افزون بر عموم مردم، مراجع نیز ولایت جامعه و تصمیمگیری برای حکومت را باید به ولی فقیه واگذار کنند.
همچنین استفاده از اندیشه استنباطی مراجع، چه وقت، به چه صورت و در چه قلمرویی، تا در نهایت پروژه کمالی خودش را به پر کردن شکاف میان مفهوم عدالت و عصمت یعنی وصل شدن به حکومت جهانی حضرت مهدی(عج) تعریف میکند.
از عدالت، از عدول مؤمنین شروع میشود تا درجهای میآید که برخی از آقایان، عنوان عصمت ظلّی برای آن گذاشتهاند، البته میان عدول مؤمنین و عصمت ظلّی بسیار فاصله است؛ یعنی کلّ پروژه تکامل جریان فقاهت ما پر کردن این به اصطلاح، کف مفهوم عدالت تا به کفّ عصمت یا یک مقدار پایینتر از قلّه عصمت ظلّی است.
وسائل: به نظر میرسد در این تعریف، گسترش فقه حکومتی در جامعه به معنای زمینهسازی مقدمات ظهور امام زمان(ع) است و با نگاه تمدنی به اسلام و فقه نظر دارد؟
قطعاً؛ شاید اوّلین چیزی که به ذهن برسد این است که شاید این گونه تقریرها رویکرد تمامیتخواهانه از ولایت فقیه شود، فقیه نه اقتدارگرا میشود و نه اداره افراد را گم میکند، بلکه افراد را سرپرستی و آنها را در جهت اهداف فقه که همان اهداف دین است جهتدهی میکند.
یعنی در واقع افزایش قلمرو ولایت فقیه، افزایش کارآمدی ارادههای آحاد جامعه است؛ یعنی کارویژه فقیه این است که وقتی تصمیم میگیرد که دایره اختیاراتش را افزایش بدهد و گسترش بدهد، این پروژه را از طریق افزایش اراده کسانی که به ولایت تولّی ورزیدند، رقم میزند.
شما در نظر بگیرید فقیهی را که به عنوان مثال کسانی به او اقتدا کردهاند و تابع محض هستند، تابع محض هستند یعنی عابد هستند، این را در مقایسه با فقیهی در نظر بگیرید که اطرافیانش زاهدان فقیه هستند؛ یعنی وصف زهد قبلیها را دارند، افزون بر آن به عنوان مثال، قوّت ادراکی اجتهاد و فقاهت را نیز دارا هستند.
واضح است که فقیه دوّم خیلی دستش برای تصرّف بازتر خواهد بود، همچون مدیری که کارشناس ضعیف یا کارشناس قویّ کنارش باشد، این کارویژه فقاهت حکومتی است که در این دایره فقط شخص حاکم رشد نمیکند، مردم هم رشد میکنند.
شما این مطلب را به وضوح در مقایسه مثلا شعور سیاسی ملّت ما با شعور سیاسی ملّتهای دیگر به اندازه تفاوت در نسبت شعور سیاسی ولیّ ما نسبت به شعور سیاسی اولیای کشورهای دیگر مشاهده میکنید و این تفسیری است برای آن جمله امام علی(ع) به بیان مسجّع آقای جوادی آملی که فرمود «صورت مردمان، سیرت حاکمان است».
«النّاس علی دین ملوکهم» میشود وجه روایی آن که اگر شما بر این پایه گفتید سیرت ولیّ من پاکترین سیرت است، بالطّبع باید بگویی صورت مردمان من هم پاکترین صورت است.
وسائل - از جهت روشن شدن مبنا، رابطه اندیشه سیاسی و تعریف اندیشه سیاسی با مسائل سیاسی در فقه حکومتی و فقه سیاسی چیست؛ یعنی ما در فقه حکومتی و فقه سیاسی مسائل سیاسی و اندیشه سیاسی داریم؛ تعریف این دو چه میشود؟
در فقه غیر حکومتی مسائل سیاسی زودتر از اندیشه سیاسی شکل میگیرد؛ یعنی کارویژه فقیه ما در چنین وضعیّتی این بود که احکام فرد، جریان و نهاد موجود را بگوید؛ دیگر بیش از این نبود؛ یعنی انتهای فقه ما یا مسأله حلّ میکرد یا موضوع حلّ میکرد یا نهاد حلّ میکرد.
امّا دیگر به این مرحله و قدرت نرسیده بود که علاوه بر اینها نهاد بسازد، نه این که تکلیف نهادهای موجود را روشن کند، مسأله بسازد؛ نه فقط این که احکام مسألههای موجود را بگوید.
در فقه حکومتی تصور مهندسی آینده را دارید؛ از اینرو فقه حکومتی با فقه آیندهپژوهی گره میخورد؛ فقه فردی توان مسألهسازی برای آینده را ندارد و حکم دینی مسألههای ساخته شده از سوی دیگران را بیان میکند؛ امّا در فقه حکومتی شما مسألهساز میشوید.
وسائل - نسبت اندیشه سیاسی با نظام سیاسی باید چگونه باشد؟
ما معتقدیم در اندیشه اهل سنّت، نظامها مقدّم بر اندیشه بودند، اندیشه سیاسی در دنیای اهل سنّت توجیهگر نظامهای سیاسی در دنیای اهل سنّت بوده است؛ یعنی اوّل یک سقیفهای شکل میگرفت و یک کسی با یک مکانیزمی از دل این سقیفه به خلافت میرسد، بعد تئوریپرداز سنّتی میآید این اتّفاق را توجیهگری تئوریک میکند و به عنوان مثال سؤال را این گونه میپرسد که چه کسی شایسته خلافت است؟
این سؤال کاملا تئوریک و نظری است؛ در پاسخ به این سؤال میرود داخل نظامهای عینی گذشته، میگوید چه کسی رئیس یا فرمانده شد؟ میگویند ابوبکر؛ میپرسد چگونه؟ میگویند اهل حلّ و عقد با وی بیعت کردند و در اندیشه سیاسی خود برای این سؤال پاسخ پیدا کردهاند و اعلام میکنند که حکومت حق کسی است که اهل حلّ و عقد وی را انتخاب کنند؛ اما شیعه معتقد است که در این مکتب اندیشه سیاسی زودتر شکل گرفته است.
یعنی قبل از این که اتّفاقی در عالم بیرون بیفتد، پیامبر خاتم(ص) به حضرت علی(ع) و به مردم میفرمایند «بعد از من علی(ع) است، بعد از علی(ع) حسن(ع)، بعد از حسن(ع)، حسین(ع) و به همین ترتیب تا امام زمان(عج) نام میبرند.
هنوز در بیرون اتفاقی نیفتاده اما اندیشه امامت و خط آن مشخص شده است؛ در واقع به گونهای نظامهای ما تطبیق اندیشههای ما هستند؛ بنابراین در حوزه فقه حکومتی همین روال است که شما یک اندیشه پیشینی دارید و به همین علّت تایید میشود.
به همین علّت اجازه نمیدهید مسأله را دیگری برای شما بسازد و شما پاسخش را بدهید، دیگر اجازه نمیدهید که اشکال سروش مطرح شود که میگوید «فقه ما همیشه شنونده است؛ اگر من عالِم شیمی، عالِم فیزیک، عالِم ریاضی در کلاس درسم، علم خودم را رشد ندهم و از قِبَل این رشد مسأله جدید خلق نکنم که آن مسأله را از فقیه بپرسم؛ در واقع فقه خودش نمیتواند مسألهزایی کند؛ همیشه به مسألهای که من از او میپرسم باید پاسخ بگوید».
این شبهه و سؤالی است که سروش مطرح میکند؛ در فقه حکومتی شما به نحو دیگری از آن شبهه عبور میکنید؛ بلکه پاسخ پیدا میکنید؛ یعنی فقه شما مسألهساز میشود و آینده برای فقه شما مهم میشود؛ در واقع برای نظامهای نیامده طراحی صورت میگیرد.
وسائل - منابعی برای فقه حکومتی معرفی کنید که محور تحقیقاتی پژوهشگران و اساتید در جهت تحقق فقه پویا، پاسخگو و نظام ساز باشد؟
ضرورتا قرار نیست منابع عوض شود، قرار است ضابطه نگاه به منابع عوض شود؛ یعنی تفاوت فقه فردی و فقه حکومتی در این نیست که فقه فردی چند تا مسأله دارد و فقه حکومتی مسائلی غیر از آنها است، این گونه نیست.
فقه حکومتی در واقع نگاه کردن به مسائل فقه فردی از زاویه حکومت است؛ یعنی فقیه در فقه حکومتی به منابعی مینگرد که فقیه در فقه فردی به آن توجه دارد؛ اما این مرتبه از زاویه حکومت داری به آن نگاه میشود؛ از اینرو مسأله مصلحت برای شما پررنگ میشود.
به این مسأله دارید نگاه میکنید، با یک منطق دیگری، با زاویه نگاه دیگری؛ البته برخی از اساتید ما، نمیگویم همسخن با بعضی از روشنفکرها، بلکه میگویم همسو با بعضی از روشنفکران دینی (این کلمه همسویی را به این علّت به کار میبرم که دارم دفاع میکنم از این تیپ آدمها) عدّهای هستند که به سؤال شما این گونه پاسخ میدهند که اساسا اصول فقه حکومتی متفاوت از اصول فقه فردی خواهد بود.
به همین علت اینها اجتهاد در اصول را پیششرط اجتهاد در فقه میدانند، چیزی که اجتهاد در اصول، فقه فردی ما به آن توجّه نکرده و اگر توجّه کرده، بدعت دانسته، گفته این کار نباید انجام شود، امّا فقه حکومتی میگوید نه، لااقلّ یک دسته از قائلین به فقه حکومتی این را میگویند.
میگوید که من فقط زاویه دیدم را نسبت به فقه فردی عوض نکردم، بلکه اجتهاد در اصول را مطرح میکنم، اجتهاد در اصول به شما اجازه میدهد که یک جمله متفاوت بگویید که منابع فقه ما قرآن، حدیث، عقل و اجماع است.
ممکن است کسی بگوید پارادایم دینشناسی ما و از جمله فقهپژوهی ما تاکنون مقرّراتمحور بوده، به این معنی که مسألهاش این است که حضرت علی(ع) چه کار کرده است؟ و من به عنوان یک مسلمان پیرو حضرت همان کارهایی را که ایشان انجام داده باید تأسّی بورزم و در زندگی خودم پیاده کنم.
این پارادایم، مقرّراتمحور است و فقه ما نوعاً این گونه بوده است، به همین علّت در دستگاه فقاهت، نصوص مبیّن شریعت پررنگ میشود؛ یعنی نصّ ناظر به رفتار، نوع رفتاری که معصوم داشته است.
ممکن است دیگری بگوید که نه، از این پس پارادایم دینشناسی و فقهپژوهی ما باید جای خودش را از فرض کنید پارادایم مقرّراتمحور تغییر دهد و به پارادایم الگومحور تبدیل کند که آن وقت دیگر پرسش من این نخواهد بود که حضرت علی(ع) چه کار کرده است و من باید آنها را در زندگی خودم پیاده کنم؛ بلکه پرسش من این خواهد بود که اگر حضرت علی(ع) امروز همسایه من بود چگونه زندگی میکرد؟ تا من همان گونه زندگی کنم.
بر این اساس کاملا میبینید که دیگر رفتارهای همه در زمان خودش تقریبا رنگ میبازد و اصلا نصوص مبیّن آن رفتارها کمرنگ شده، اهمّیت خودش را از دست میدهد و نصوص دیگری اهمّیت پیدا میکند؛ نصوص مقاصد الشّریعهای مثلا پررنگ میشود؛ یعنی رفتار مهم نیست، چون مقاصد شریعت هست که مهم میشود.
این اصلا پارادایم متفاوتی است؛ کسی که بحث اقتصاد در اصول را مطرح میکند، ممکن است این را بگوید یا ممکن است امروز به یک درکی یا تقریری از تاریخ، لااقلّ تاریخ صدر اسلام برسیم؛ مثلا بگوییم از منابع فقه ما قرآن، سنّت، اجماع و عقل و تاریخ هست، کلمه تاریخ را بیاوریم.
از این جهت میگویم تاریخ اسلام که تاریخ اسلام برای من مهم است؛ تاریخی است که هر رفتاری در تاریخ مورد قضاوت معصوم قرار گرفته، تأیید، تکذیب یا سکوت کرده است و سکوت را شما تقریر دارید و درک میکنید.
در حالی که رویکردهای حدیثی به کلام معصوم دیگر شامل این تقریر نمیشود؛ آن چیزی را که گفتند، فقط نصّ را مبنای فقه خود قرار میدهید؛ الان ممکن است؛ جایی از سکوت امام معصوم(ع) حکم فقه استنباط کنید، بلکه کلانتر که من دایره آن را مرتّبا فراختر میکنم.
اگر من بگویم به جای سیره معصوم، باید فرهنگ معصوم، مبنا و منبع فقه ما قرار بگیرد؛ واضح است که فرهنگ حسینی(ع) از سیره ایشان کاملا فراختر است؛ سیره امام حسین(ع) یعنی رفتارهایی که حضرت داشتهاند؛ از اینرو رویکرد من رویکرد سیرهای به امام حسین(ع) هست.
بنابراین همیشه دهه محرم پای منبر امام حسین(ع) میروم که ایشان چه کرد، چه گفت و چه چیزهایی بر این مترتّب شد؛ یک وقتی میروم بالای منبر از سیره امام حسین(ع) حرف میزنم، از فرهنگ امام حسین حرف میزنم؛ یعنی اصلا نمیگویم که شمر چه جنایاتی مرتکب شد، بلکه میگویم نتانیاهو و اسراییل چه جنایاتی مرتکب میشود و تحلیل میکنم، بصیرت سیاسی میدهم از نوع رفتار و نوع ظلمی که الان اتفاق میافتد در تعامل یا نسبت نوع مواجه اسرائیل با لبنان و فلسطین.
در این صورت کسی که مبنایش فرهنگ حسینی است، بعد از منبر نمیگوید حاج آقا در این شب محرم چه حرفهایی زدی؟! چون درک میکند که سیره امام حسین(ع) سرمایه فرهنگ امام حسین(ع) شده است.
ممکن است وقتی من اجتهاد در نصوص را طرح میکنم، منظور فراتر از سیره امام حسین(ع)، فرهنگ ایشان باشد، فرهنگ حسینی(ع) یعنی این که فردی همچون سلمان فارسی در زندگی با امام علی(ع) یک درکی پیدا کرده که مبتنی بر آن درک و فهم، استاندار مدائن شده است و بر مبنای درک خودش از منظومه، سیره و اندیشه حضرت علی(ع) دارد کار انجام میدهد که در اینجا سؤال این است که آیا میتواند این رفتار در این زمان مبنای فقهی باشد؟
به ویژه این که سلمان در جایگاه «سلمانٌ منّا اهل البیت» است و چیزی شبیه عصمت ظلّی دارد؛ از اینرو شاید کسی بگوید تمام فقه یا اکثر فقه، ظنمحور است و این مقدار از ظن و اطمینان را رفتار کسانی که معصوم ظلّی هستند، تأمین میکند؛ یعنی لازم نیست من فقط به کلام امام صادق(ع) ارجاع دهم، چرا به کلام حضرت ابوالفضل(ع) و حضرت زینب (س) نتوانم ارجاع دهم؟! بنابراین اجتهاد در اصول تا اینجا میتواند فراخ و گسترده شود.
وسائل - با توجه به صحبتهای شما درباره فتوای مرحوم سید محسن حکیم که مخالفتهایی نسبت به فتوای ایشان (حرام بودن گوشت گاو برای مسلمانان هندوستان) در نجف صورت گرفت؛ علت این مخالفتها چیست و چرا فقیهی که با رویکرد سیاسی و حکومتی فتوایی صادر میکند از سوی برخی دیگر از فقهاء مورد اعتراض واقع میشود؟
این مسأله را شما باید بروید در مبنای مکتب فقهی نجف معاصر تحلیل کنید، برخی از بزرگواران تعبیر مکتب ریاضی برای آن به کار بردهاند در برابر مکتب تجمیع ظنون که برای مکتب قم این بحث را به کار بردند.
مبنا یا رویکرد مکتب ریاضی به فقه یک مبنایی است که اجزاء احکام را، حکم یا فتوا را به اجزای نصّ هرچند با واسطه ارجاع میدهد؛ یعنی اگر فقیهی بخواهد یک حکم یا بیانیه جهادیهای را صادر کند، هر گذاره این بیانیه از او میپرسد که این مطلب را از کدام روایت یا کدام آیه گرفتی؟
گاهی نیز فقیه میگوید من این روایتها را خواندم، از اینها یک سمفونی گرفتم و این فتوا ناظر به این سمفونی است؛ بسیار در فضای روایی اتّفاق افتاده است همانند «النّکاح سنّتی فمن رغب عن سنّتی فلیس منّی» و «مداد العلماء افضل من دماء الشّهداء» روایت نیستند.
سمفونی دستهای روایت است و ما این دسته روایت را به بیانهای مختلفی داریم، به عنوان مثال در روایت است «خداوند در روز قیامت مقامی که به عالِم میدهد بالاتر از مقام شهید است» که دستهای از روایات با این تیپ مضامین را وقتی جمعبندی میکنید، روایت «مداد العلماء افضل من دماء الشّهدا» حاصل میشود.
وسائل - آیا دستهای از روایات و این سمفونی میتواند مستند و مبنای استنباط فقه باشد و فقیه میتواند به این فحوای روایات ارجاع دهد؟
مکتب قم و مکتب تجمیع ظنون میگوید بله، میگوید من مجموعه روایات را دیدم و برداشتم این است، اگر سؤال شود که این جمله را از کدام روایت گرفتید؟ میگوید از مجموع روایات گرفتم.
فقهای مکتب نجف در آن زمان به سید محسن حکیم میگفتند که علی القاعده شما باید از یک جایی این روایت را آورده باشید، این چه فتوایی است و ظاهر این روایتها که در اختیار ما هست با فتوای شما مبنی بر «حرام بودن گوشت گاو» تعارض دارد.
وسائل - در مقابل نگاه سنتی و متحجرانه یا نگاه روشنفکرمآبانه، غربزده و سکولار به فقه، چگونه میتوان ضرورت فقه حکومتی را اثبات کرد؟
من تاریخ فقاهت را مثال میزنم و به تاریخ نگاه میکنم؛ یعنی به همه مخالفان فقه حکومتی میگویم، عراق منهای آیت الله سیستانی باشد یا با ایشان بهتر است، لبنان منهای سید حسن نصرالله یا با وجود ایشان بهتر است؛ اصلا مردم ما انقلاب را پیروز کردند، انقلاب بعد از پیروزی منهای حضرت امام(ره) یا با حضرت ایشان بهتر است؟ با این تفاسیر ولایت فقیه یک موضوع بدیهی و واضح است.
ببینید افغانیها همزمان با ما انقلاب کردند، ما دشمن خارجی را از کشور اخراج کردیم، آنها نیز دشمن خارجی را از کشورشان اخراج کردند، ما ولیّ فقیه داشتیم، اما افغانستان نداشت؛ امروز وضعیت کشور ما و افغانستان را ببینید.
من با ارجاع به تاریخ فقاهت و تجربه تاریخی فقاهت در واقع دارم کارآمدی ولایت فقیه را ثابت میکنم و از این کارآمدی به مشروعیّت آن پل میزنم؛ معتقد نیستم که مشروعیّت ولایت فقیه را کارآمدی آن تأمین میکند، خیر، کارآمدی یکی از مؤلّفههای مشروعساز است، کارآمدی هست، تعبّد هست، انضباط روشی نیز هست.
این سه تا با همدیگر تأمین کننده مشروعیت هستند، در این صورت فتوا باید کارآمد باشد، منطق تعبّد خودش را به معصوم روشن کرده باشد و در گام بعد انضباط نیز داشته باشد؛ یعنی روش تعبّد شما به معصوم را توضیح دهد.
وسائل -مهمّترین اصل موضوعه به معنای اصل پذیرفته شده و اصل پیشفرض در فقه حکومتی چیست؟
اصل حکومت اسلامی؛ یعنی ولی فقیه مفروض بر این است که حکومت اسلامی باید باشد، چون ولایت میورزد که حضرت امام(ره) تعبیرشان همین است.
دو تا نکته حضرت امام(ره) را کنار هم بگذارید؛ ظاهرا در مقدمه کتاب بیع، نکتهای به برخی از علماء میفرماید که این بزرگواران به ملزومات حکومت اسلامی توجّه ندارند که با من مخالفت میکنند.
ایشان در جملهای دیگر میفرماید «ولایت فقیه اصلاً از بدیهیات عقلی است، به همین دلیل تصورش موجب تصدیق آن میشود»، از اینرو تمام افرادی که با من مخالفت میکنند به این دلیل است که ولایت فقیه را درست تصور نکردهاند که اگر درست آن را تصور کنند، مخالفت نمیکنند و بدیهیاش میشمارند.
در واقع حضرت امام(ره) و امثال ایشان نمیآیند نخست حکومت اسلامی را اثبات کنند؛ یعنی چون حکومت اسلامی را مفروض گرفتند، طرح خودشان را از باب کیفیّت حکومت طرح کردند.
البته امام راحل از باب مشاط و این که یک بحث را در سر درس فقه طرح میکنند با متدولوژی فقه و از طریق فقه اثبات کردهاند؛ اما اصل استدلال حضرت امام(ره) این است که اگر این ادّله و جمله احادیثی که آوردیم واقعا بر ولایت فقیه دلالت نکند، به ادّعای من لطمهای نمیزند؛ چون من ادّعای خودم را عقلی و کلامی ثابت کردم که تصوّرش موجب تصدیقش میشود.
وسائل - مهمترین وظیفه کنونی حوزه علمیه و طلاب نسبت به فقه کارآمد، پویا و حکومتی چیست؟
به صورت اجمال خیلی خوب است که ما برای خودمان فرض کنیم که با ذهنیت ولیمان زندگی کنیم؛ یعنی ما الان چقدر حرص خوردیم، چقدر غبطه خوردیم یا چقدر آرزو کردیم که کاش ما زمان حضرت علی(ع) بودیم.
در حال حاضر و در عصر غیبت، معصوم نداریم، اما فقیه جامع الشرایط عادل داریم، بنابراین الان نسبت ما با ولی فقیه و رهبر معظم انقلاب چیست؟ به لحاظ معرفتی، عملی و عاطفی؛ یعنی ما اگر خودمان را در مدار جریان فقاهت حکومتی ایشان قرار دهیم پروژه فقه حکومتی آقا روانتر اجرا میشود.
بخشی از مخالفتها با موضوع ولایت فقیه مخالفت بر سر عدم همراهیها است؛ یعنی اگر به عنوان مثال در فرمایشی که حضرت آقا مطرح میکنند، تعداد قابل توجهی از طلاب و فقها مشارکت میکردند، همراهی عملی میکردند؛ خیلی پذیرش عمومی و روانی این نظریه برای مردم عادی راحتتر و سهلتر بود.
وسائل - بسیار ممنون از فرصتی که در اختیار پایگاه اطلاع رسانی وسائل قرار دادید./825/402/م