به گزارش سرویس فرهنگ و هنر پایگاه اطلاع رسانی وسائل؛ مینیاتوری با صحنهی حماسی، نبرد قهرمانان ایرانی را در شاهنامه به تصویر کشیده است. وقتی دقیقتر نگاه میکنیم، جنبههای دیگری از تصویر برایمان آشکار میشود. گویی برای این حکایت رزمی، تعبیری عرفانی پیدا میکنیم و عالمی مثالی را ماورای عالم جسمانی احساس میکنیم. آن سوی صحنههای نبرد حماسی، گویی «اسرار صغیر» مخاطب را برای درک «اسرار کبیر» آماده میسازد.
بخشهایی از قرآن مجید با فرمها و اشکال گیاهی، استیلیزه و یا اسلیمی خوشنویسی شده است. اگر بیشتر دقت کنیم، متوجه میشویم کلمات و حروفی که تجسم آیات قرآنی را نشان میدهند، خود بخشی مستقل و قدرتمند پیدا کردهاند و از طریق شکل و قالب بصری خویش، «کیفیت الهی» را تجسم بخشیدهاند. گویی حروف الفبای مقدس با خصایص و ویژگیهای پروردگار ارتباط نزدیکی دارد.
به یکی از مساجد اسلامی وارد میشویم، نقوش درونی معبرهای طاقدار مسجد تحتتأثیر بازتاب نور، فضایی قدسی را متجلی میکند. ظرافت ستونها و درخشش سقفها با کاشیکاریهای سبز و آبیرنگ، چشم را خیره میکند. گویی در این مکان همهچیز به نور بدل میشود و نور به نوبهی خود، به بلور مبدل میشود. فضای مسجد به گونهای طراحی شده است که با ورود به آن، به نحوی ملموس، حضور الهی را احساس میکنیم. گویی پرتو نور حقیقت بر همه چیز متجلی شده است.
مفهوم رمزی جنبههای مختلف هنر اسلامی با جنبههای معنویت اسلام ارتباط نزدیک دارد و همین معنویت توحیدی است که خلق معماری قدسی اسلامی را که یکی از اصلیترین هنرهای اسلامی است، ممکن میسازد. خوشنویسی، معماری، نقاشی، مینیاتور، سفالگری و تعزیه همگی شاخههای مختلف هنر اسلامیاند که به شیوهای بیواسطه از روحانیت اسلامی سرچشمه میگیرند.
ذات فرافردی هنر اسلامی میتواند صرفاً بر اساس شهود یا خلاقیت فردی تجلی پیدا کند. این ذات به نحوی در تفکر و جهانبینی اسلام ریشه دارد. هنرمند مسلمان به هر کجا که بنگرد، جلوهای از حقیقت را مییابد. گویی شیوهی زیستن او مصداق همان آیهی معروف است که میگوید: «پس به هر طرف رو کنید، به سوی خدا روآوردهاید.» (بقره، 115)
از مهمترین ویژگیهای هنر اسلامی، «حکمتی» است که در ورای آن نهفته است. این حکمت سرشت الهی انسان را جلوهگر میسازد، نه این که پنهانش کند. شاید اگر بخواهیم چند ویژگی مشخص را برای هنر اسلامی برشماریم، با نگاهی به انواع هنرهای اسلامی، به ویژگیهای مشترک زیر برسیم:
1ـ هنر اسلامی از اصل وحدت و انسجام ریشه میگیرد و بینشی کامل و مجموعهنگر بر آن حاکم است و تمام انواع آن، پیوند نزدیکی با اعمال مذهبی و راز آشنایی دارد و از جنبههای رمزی و روحانی برخوردار است.
2ـ هنر اسلامی، در هر شکل خود، جنبهای از دین است که ذهن انسان را به جستوجو و پرسش وامیدارد؛ اما خود، پاسخ نهایی را به او ارائه نمیکند. گویی قصد ایجاد انگیزه و حرکت در مخاطب را دارد، اما خود از ارائهی کاملترین پاسخ پرهیز میکند، چرا که مخاطب، خود باید کاملترین پاسخ را بیابد. هنر اسلامی تنها به مخاطب خود یاری میرساند تا حقایق الهی را در ساحت مادی تجربه کند و سوار بر بالهای زیبایی، به سوی جایگاه اصلی خود که همانا «قرب الهی» است، حرکت کند.
به یکی از مساجد اسلامی وارد میشویم، نقوش درونی معبرهای طاقدار مسجد تحتتأثیر بازتاب نور، فضایی قدسی را متجلی میکند. ظرافت ستونها و درخشش سقفها با کاشیکاریهای سبز و آبیرنگ، چشم را خیره میکند. گویی در این مکان همهچیز به نور بدل میشود و نور به نوبهی خود، به بلور مبدل میشود. فضای مسجد به گونهای طراحی شده است که با ورود به آن، به نحوی ملموس، حضور الهی را احساس میکنیم. گویی پرتو نور حقیقت بر همه چیز متجلی شده است.
3ـ هنر اسلامی، مانند همهی انواع هنرهای مقدس، بهنوعی واجد سادگی و خصوصیت «تهیبودن» است که عرفا از آن با نام «فقر معنوی» یاد میکنند. این فقر معنوی به نحوی با مفهوم ازلی و ابدی پیوند دارد و حاصل آن خلق هنر بیزمان یا فرازمان است. شاید به همین دلیل است که هنوز پس از گذشت سالها، آثار عارفان بزرگ اسلام چون مولانا، عطار و خواجه عبدالله انصاری به نیازهای روحی مخاطبان خود پاسخ میدهد، زیرا این آثار در عین سادگی، پیوند ریشهداری با نیازهای معنوی انسان دارد.
4ـ هنر اسلامی از «بطن وحی» برخاسته است. اگر هنر مقدس باشد، لازمهی آن وحی است. اما هنرمند اسلامی برای اینکه اثر هنری بیافریند، باید واجد حالتی از صدق و اخلاص باشد تا بتواند با روح وحی ارتباط داشته باشد. هنرمند اسلامی برای اینکه کمالی را تجسم بخشد و یک اثر هنری بیافریند، نخست باید خود در راه کمال قدم بردارد وگرنه نمیتواند هنر مقدس بیافریند؛ هنری که در آن، حضور و قرب حق باشد و دیدنش انسان را به یاد خدابیندازد.
5 ـ هنر اسلامی، مانند همهی هنرها، با عنصر «زیبایی» آمیخته است. بزرگی گفته است زیبایی آمیختهای از حقیقت و شادی است؛ زیبایی مظهر حقیقت مطلق است و حقیقت خداست؛ خداوند عین سرور و ابتهاج است. پس هر زیبایی لازمهاش یک نوع بهجت و سرور روحی است و اوج زیبایی در هنر اسلامی رسیدن به احساسی از قرب الهی است که بالاترین و متعالیترین وجه سرور و جذبه را برای انسان به ارمغان میآورد.
6ـ از دیگر ویژگیهای هنر اسلامی نمادگرایی (سمبولیسم) یا رمز و تمثیل است. رمز و نماد همچون آینهی شفافی است که حقایق عالم ملکوت را جلوهگر میسازد. قرآن مجید نیز بر رمز و نماد و تمثیل استوار است. خداوند در قرآن نخست برای ما مثالی میزند و سپس با آن مثال، یک قاعده یا اصل وجودی را برایمان تبیین میکند. خواننده از معنای ظاهری مثلها، به معنای حقیقی آنها رسوخ میکند. نمادگرایی اساس هنر مقدس است چرا که در هنر مقدس، هر رمز نشانهی یک حقیقت برتر است. این رمزها و نمادها وضعی و قراردادی نیست، بلکه یک امر حقیقی و وجودی است. نمادهای دینی در عین اینکه در یک صورت ظاهر شده است، راه به بینهایت دارد.
***
هرچند بسیاری از صاحبنظران دربارهی ویژگیهای مشترک هنرهای اسلامی همعقیدهاند، ولی نباید از یاد برد که هنر محصول تقابل انسان با هستی است. به همین دلیل از بدو تشکیل جوامع اولیه، هنر در انجام مراسم و مناسک، نیایشها و آیینها بهتدریج جای خود را باز کرد و بهاینترتیب، جزء جداییناپذیر زندگی انسان شد. بنابراین، هنر در همهی ادیان به شکلی خاص نمود یافته است. هنر ادیان مختلف، جلوههای تبلور اندیشههای متفاوت اما دینی محسوب میشوند.
در این میان، هنر اسلامی واجد یک ویژگی منحصربهفرد است و آن ویژگی توحیدی آن است. در همهی جلوههای هنر اسلامی، حرکت درونی اشیا به سوی بالا و حقیقتی ورای این جهان است و تمام مراتب وجود در عالم هستی به نحوی به پروردگار یکتا مربوط میشوند. کاربرد فضای خالی در هنر اسلامی، یکی از مهمترین ثمرات مستقیم اصل متافیزیکی توحید است. توحید، به گونهای صریح و موجز، در کلمهی شهادت یعنی «لاالهالاالله» متجلی است. این اصل یکی از عمیقترین رموز متافیزیک و واجد جنبهها و سطوح معنایی متفاوت است. اولین آنها تأکید بر سرشت گذرا و غیراصیل «هرچه به جز خدا» یا «ماسویالله» یا همان کلّ نظام خلقت است که در این میان، عالم ماده از سایر عوالم ناپایدارتر است.
دومین سطح معنایی شهادتین بر غیریت و متفاوتبودن حقیقت مطلق تأکید میکند، یعنی اینکه خداوند کاملاً ورای تمام چیزهایی قرار دارد که ذهن و حواس معمولی، به مفهوم رایج کلمه، آنها را «واقعیت» میشناسد. اگر اشیا را به مفهوم متداول تلقی کنیم، آنگاه خلأ، یعنی آنچه از اشیا تهی است، به صورت پژواک حضور خداوند در نظام هستی جلوهگر میشود. زیرا از طریق نفی «اشیاء»، درواقع به آنچه ورای همهی چیزهاست، اشاره دارد. بنابراین، فضای خالی مظهر تعالی پروردگار و حضور او در تمام اشیا است. این اصل اساسی متافیزیک که بر پایهی توحید و شهادت استوار است، عمیقاً بر نقش مهمی دلالت میکند که فضای خالی در هنر اسلامی ایفا میکند و اهمیت معنوی آن در هنر و معماری قابل بررسی است. فضای خالی، اثر محدودکنندهی فضای کیهانی بر انسان را حذف میکند و از آنجا که حجاب جسم برداشته میشود، نور الهی به درون میتابد. پس فضای خالی باعث میشود که موجود پذیرای نور الهی شود.
هنر اسلامی بهنوعی همهی هستی، شعر، وزن، تناسب، قدرت و افسون خود را از اندیشهی توحیدی میگیرد. اما موضوع آن چیست؟ آیا هنر اسلامی صرفاً به موضوعهای مطرحشده در دین اسلام محدود میشود؟ آیا هنر را میتوان صرفاً از آن جهت که موضوعی اسلامی را انتخاب کرده است، هنر اسلامی خواند؟ پاسخ، منفی است. تنها موضوع هنر نیست که اسلامی بودن آن را مشخص میکند، بلکه ساختار، شیوهی بیان و صورت آن نیز باید با دین اسلام هماهنگی داشته باشد؛ یعنی تجلی وحدت را در ساحت کثرت به نمایش بگذارد. شاید بسیاری از شاعران مسلمان و عارفمسلک ایرانی، همچون مولوی و عطار، به بهترین وجه تجلی وحدت را در ساحت کثرت به نمایش گذاشته باشند. برای مثال، شعر مولانا ثمرهی شهود روحانی اوست؛ نوعی برانگیختگی و بیداری که با تحولی در روح آغاز میشود و «به تحول کیمیاگرانه» میانجامد. شعر مولانا وسیلهای برای بیان حقیقت است و از این جهت به منطق (لوگوس) شباهت دارد. در جایجای مثنوی معنوی، مولانا براین حقیقت پای میفشارد که شاعر نیست و سرودن شعر امری اختیاری و دست او نیست.
قافیه اندیشم و دلدار من، گویدم مندیش جز دیدار من
حرف و صوت و گفت را برهم زنم، تا که بی این هر سه از تو دم زنم
سرودن اینگونه شعر، به نوعی بیان حقیقت است که معرفت حاصل از آن باعث دگرگونی هستی آدمی میشود. این همان عرفان یا متافیزیک سنتی است که در آن منطق و شعر به هم میرسند و یا به قول لئوتولستوی، نویسندهی روسی، نوعی «اشراق ادبی» است که در آن «احساس عشق به خداوند» تجلی یافته است. همین اتفاق در نمایشهای مذهبیـ آیینی نیز رخ میدهد. اگرچه همواره میان تئاتر و دیانت ارتباط تنگاتنگی وجود داشته و از نگاه بسیاری از نظریهپردازان، تئاتر منشعب از مراسم دینی و آیینوارههای نیایشی است، اما در نمایشهای مذهبیـ آیینی که اوج آن در تعزیه نمود دارد، انسان با نیروهای غیبی، جهان ملکوت و ناخودآگاه و دنیای رمزوراز و به عبارت بهتر، با عالم قُدسی سروکار دارد. عنصر اصلی نمایش آیینی اسلامی، جوهرهی روحانیت است، چرا که این نوع نمایش به دنبال تزکیهی تماشاگر، تعالی روح او و نشاندادن حقایق بزرگ و ازلی است. این نوع نمایش بیش از آنکه سرگرمی و تفریح باشد، نوعی عبادت و وظیفه محسوب میشود. «زیستن حیاتی است مشترک برای وحدت بیشتر جمع بر اساس ایدهای مقدس».
به همین دلیل، در نمایشهای آیینی نیز مانند اشعار مولانا یا معماری اسلامی، هنرمند خود را خالق نمیداند، بلکه تنها خود را واسطهی فیض میداند و خالق اصلی را خدایی میداند که همه چیز از آنِ اوست. هدف غایی همهی نمایشهای آیینی تزکیه و تخلیهی روانی و درنتیجه رسیدن به یک آگاهی برتر است. این اتفاق در بهترین شکل خود در مراسم نمایشی تعزیه رخ میدهد. در تعزیه، مقصود تماشاگر صرفاً تماشا کردن نیست، بلکه شرکتکردن در یک مراسم عبادیـ آیینی است. تماشاگر تعزیه از بیرون به آن نمینگرد، از درون با آن یکی میشود. تماشاگر بهراستی میداند که در دل خلاقیتی حاضر است که بر مبنای ارزشهای اخلاقیـ ایمانی یک جامعهی یکدست و دارای وحدت و یگانگی شکل گرفته است. او میداند که قرار نیست پیامی را بگیرد و یا انتقال دهد، بلکه هدف این است تا با شرکت در یک واقعه، زنگار از آینهی روحش بزداید، اشک بریزد و آرام شود. تماشاگر در این نمایشواره، به سکوت و تمرکز نیازمند است نه به هشیاری عقل یا واکنش حسی. این احساسی است که انسان در زمان انجام نیایش دارد. اینگونه نمایشها، تماشاگر را به نوعی «امنیت روانی» میرساند و به او آرامش فکر و جلای روح میبخشد. در این نوع آثار نمایشی، تلاش انسان برای دستیابی به اسطورهها نیز مشاهده میشود، گویی همهچیز در زمان اسطوره و در زمان بدایت هر چیز رخ میدهد.
این نوع هنر به نحوی به تصوف شباهت دارد. تصوف راهی است برای دسترسی به آن سکوت و آرامشی که در مرکز هستی انسان نهفته است؛ سکوتی که زیباترین موسیقیهاست و تنها توسط حکیم یا صوفی شنیده میشود و آرامشی که منشأ هرگونه فعالیت و تحرک معنیدار است و سرچشمهی حیات و مبدأ هستی انسان است. همانگونه که تصوف برای بیان حقیقت خود میتواند از هر وسیلهی مشروع سود جوید، هنر اسلامی نیز برای رسیدن به این آرامش و سکون الهی، میتواند از محملهای مختلف بهره گیرد. اینجاست که هنر اسلامی به صورت روی میآورد.
صورت، حجاب عالم معناست ولی درعینحال نماد عالم قدسی و وسیلهای برای رسیدن به آن است. هنر بدون حمایت ماده و صورت، نمیتواند به عالم قدسی راه یابد. اما این صورت و حجاب باید آنچنان زیبا و صیقلیافته بیان شود که چون آیینهای زیباییهای عالم معنا و ملکوت را بازتاب دهد. این صورت میتواند یک حرکت در آیین نمایشی، یک شکل هندسی در معماری، طرحی یا اسلیمی در نقاشی و خطاطی و یا نوایی در موسیقی باشد. هر چه باشد، هنر نیز چون تصوف میتواند از همهی امکانات صورت استفاده کند و تأثیر عمیق خود را بر روح انسانی برجا گذارد. بههمین دلیل، هنر اسلامی از اسرار الهی است. روح آدمی از عالم قدسی سرچشمه میگیرد و توسط طلسم و افسون هنر دوباره با این عالم معنا پیوند مییابد. تمام کوششهای هنرمندان اسلامی برای نیل به کمال و رسیدن به این لحظهی عظیم کشف و پیوند میان صورت و معناست... هنر اسلامی مَرکبی برای انسان است تا با آن به اوج عالم پهناور وجد و شادی الهی پرواز کند. آغاز آن هنر است؛ اما پایانش، احساس عروج معنوی است که بهراستی پایانی برای آن نمیتوان قائل شد.
از این جهت، رابطهی هنر اسلامی و تصوف رابطهای حقیقی است. سالک و هنرمند هر دو برای رسیدن به حق، مراحل وصول مختلفی را طی میکنند: 1) مرحلهی فیض، که در آن باید جنبهای خاص از نفس انسان ببرد؛ 2) مرحلهی بسط، که در آن وجهی از نفس انسان انبساط مییابد و وجود انسان از حدود خود گذشته، همهی عالم را در برمیگیرد؛ 3) مرحلهی آخر وجد و سرور و شوق الهی است که از آن با عنوان «ابتهاج» یاد میکنیم. در این مرحله، هنرمند یا سالک به مقام فنا و بقا نائل میشود و از تمام احوال و مقامات دیگر میگذرد و به مشاهدهی چهرهی یار راستین توفیق مییابد و از تماشای این چهره، چنان درگیر وجد میشود که گویی تمام مراسم سیر و سلوک را به شبی پیموده است. این همان احساسی است که مولانا و عطار در کنار صوفیان مسلمان، بهخوبی آن را تجربه کردهاند. این شهود و وجد راز ماندگاری هنری اسلامی است. در اینجاست که دیگر کلام، صوت، خطوط و آوا جنبههایی از واقعیت جهان مادی نیستند، بلکه چون سلسلهمراتب هستی، به واقعیتی ماورایی دلالت دارند. آنها به این عالم مثالی تعلق دارند، اما اشارهی آنها به معنای دیگر است.
این همان اتفاقی است که در مینیاتور اسلامی و بهویژه مینیاتور ایرانی رخ میدهد. حتی قالی ایرانی به منزلهی تذکاری است از واقعیتی که ماورای محیط دنیوی و مادی حیات روزانهی بشری قرار دارد. بنابراین، اگر هنر در مفهوم عامش قصد دارد که انسان را به درک عمیقتری از واقعیتهای ملموس زندگی برساند و او را با شادیها و لذتهای زیستن آشنا کند، هنر اسلامی تا آنجا برای او وجد و سرور و زیبایی به ارمغان میآورد که خود، پرندهوار و بالزنان به سوی اصل این مثالها و سایهها و به سوی خورشید حقیقت به پرواز درآید. اینجا دیگر هنرمند نیست که مخاطب خود را هدایت میکند، بلکه غریزهی خداجویی، کمالطلبی و احساس و نیاز مذهبی مخاطب است که او را به جلو میبرد. در اینجا، دیگر روح طالب زیبایی مطلق و عشق حقیقی است و از آنجا که هنر اسلامی هرگز ادعای کمال ندارد و تنها شمهای از زیبایی و حقیقت را به او نشان داده است، روح تشنه بالزنان به سوی مبدأ و اصل این زیبایی پرواز میکند. شاید راز و رمز داستان سیمرغ عطار در منطقالطیر بیان همین حقیقت باشد که سیمرغ حقیقی، گوهر وجود انسانی است که به سوی قرب الهی در حرکت و پرواز است.
به همین دلیل، هنر اسلامی نمیخواهد مخاطب خود را به نهایت کمال و زیبایی برساند، زیرا قصد گسترش احساس پرواز او را دارد. کمال و غایت نهایی در جای دیگر است، جایی که این هنر و صورت، تنها اشارتی مختصر به آن است. وجد نهایی نه از این هنر، که از شوق رسیدن به آن سوی این صورت (صوت، نقاشی، معماری، نمایش و...) ناشی میشود. هنر اسلامی قصد پنهان کردن چیزی را ندارد، بلکه قصد فاش کردن ذات الهی انسان را دارد. به همین دلیل، مخاطب هنر اسلامی از سادگی و طهارت این هنر ناگهان به خود میآید و امتداد این هنر را در وجود خود مییابد. گویی با نگاه خود، خالق این هنر است و گویی اثر هنری با تمام «خالیبودن و سادگی»، او را وامیدارد که به لحظهی شوق، لحظهای ماورای صورت، کلمات و آواها دست یابد. اینجاست که هنر اسلامی حتی از عبادت تأثیرگذارتر میشود، زیرا با بهرهگیری از نیاز زیباییشناسی انسان، او را به سرچشمه و مبدأ همهی زیباییها میرساند و به قول خواجه حافظ:
ما در پیاله عکس رخ یار دیدهایم، ای بیخبر ز لذت شرب مدام ما
هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق، ثبت است در جریدهی عالم دوام ما
چیستا یثربی
منابع:
اعوانی، غلامرضا، حکمت و هنر معنوی (تهران: نشر گروس، 1375).
ستاری، جلال، نماد و نمایش (تهران: توس، 1374).
فصلنامهی هنر ، (پاییز 73)، ش26.
نصر، سیدحسین، هنر و معنویت اسلامی ، ترجمهی رحیم قاسمیان (تهران: دفتر مطالعات دینی هنر، 1375).
منبع :سوره مهر