به گزارش خبرنگار پایگاه اطلاع رسانی وسائل، حجت الاسلام والمسلمین عبد الحسین خسرو پناه، نهمین جلسه درس خارج فلسفه فقه با رویکرد سیاسی و اجتماعی خود را سه شنبه 10 آذر 1394 در حالی در موسسه عالی حکمت قم با حضور فضلای حوزوی برگزار کرد که به ادامه بحث جلسه هشتم در تببین "ادوار فقه سیاسی" پرداخت.
وی در ادامه بحث جلسه گذشته در ادوار فقه سیاسی شیعه و سنی، در این جلسه توضیح بیشتری درباره ادوار فقه سیاسی شیعی داد و بیان داشت در ادوار فقه سیاسی شیعی، دیگر نمیتوان عصر صحابه را جزء ادوار فقه سیاسی شیعی بر شمرد.
وی، این ادوار را در این جلسه به نه دوره زیر تقسیم کرد:
1. عصر نبوی
2. دوران اجتهاد معصومانه علوی
3. عصر رکود حاکمیت سیاسی ائمه اطهار
4. عصر زمینه سازی نهضت شیعی با قیام امام حسین علیه السلام
5. عصر تئوری سازی حکومت در تشیع
6. عصر امام کاظم(ع) و ائمه بعد از ایشان که نظریه دولت در دولت را نهادینه میکنند.
7. فقه سیاسی شیعی: فقه اخباری در قم و فقه اجتهادی در بغداد شکل میگیرد
8. نقش فقهای شیعه در زمان حمله مغولها
9. کاربست فقه در حکومت توسط صفویه
عضو برجسته هیات علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی در توضیح دوره هفتم به نقش آل بویه در تفقه سیاسی شیعه اشاره کرد و گفت: آل بویه مخصوصا در دوره عضدالدوله دیلمی نقش خیلی مهم در ترویج مکتب فقاهتی سیاسی عصر غیبت داشتند؛ در این دوره که خلیفه بودن شاه بنی العباس جنبه تشریفاتی دارد؛ خلیفه عباسی درباره عضد الدوله دیلمی میگوید:
«رأی من این است؛ همه امور سیاسی را که در شرق و غرب عالم به من سپرده شده است؛ به عضدالدوله دیلمی پادشاه آل بویه تفویض می کنم.»
رییس مؤسسۀ پژوهشی حکمت و فلسفۀ ایران، در توضیح جایگاه علما نزد اولین حکومت شیعی عصر غیبت گفت: در این دوره علماء شیعه هم در آل بویه نفوذ دارند؛ رکن الدوله، مرحوم شیخ صدوق را با احترام از قم به ری دعوت میکند؛ هر مجلسی که رکن الدوله در آن حضور داشت، شیخ صدوق را کنار خود مینشاند همچنین عضد الدوله احترام خاصی به شیخ مفید قائل بود. در این دوره سید رضی متصدی امور حج میشود و نظارت بر مظالم دارد و سید مرتضی بعد از سید رضی جانشین او میشود.
حجت الاسلام والمسلمین عبد الحسین خسرو پناه به تشریح" نظریه حکومت واحد در بین مسلمین" پرداخت و این سوال مهم را مطرح کرد که این نظریه مسلمی است که اهل سنت معتقد بودند که فقط یک حکومت باید باشد؛ ولی در میان شیعیان هم آیا این تئوری باعث شده که آل بویه بنی العباس را عزل نکنند؟ جای تحقیق دارد.
این استاد عرصه فقه حکومتی حوزه علمیه در توضیح دوره هشتم از ادوار فقه سیاسی شیعه به نحوه مدیریت خواجه نصیر بر حکومت مغولها اشاره کرد و افزود:
خواجه نصیرالدین در بلاد اسماعیلیه حضور داشت و اسماعیلیه ایران آدمهای بیدینی بودند لذا خواجه در تنگنای شدیدی به سر میبُرد.
مغولها موفق میشوند اسماعیلیه را شکست دهند و همکاری خواجه با مغولها به شروطی بوده که:
اول: مغول علمای شیعه و سنی را نکُشد؛ خواجه نصیرالدین جان بسیاری از مردم و علماء را نجات میدهد از جمله ابن ابی الحدید شارح نهج البلاغه را نجات میدهد.
دوم: رصدخانه در مراغه تشکیل دهد و کتابخانه مراغه را راهاندازی نماید.
سوم: مغولها کتابخانه بغداد را آتش نزنند.
چهارم: مغول دست از جنایت علیه مردم بردارند.
وی در ادامه گفت: این تدبیر باعث میشود حکومت ایلخانیان مغول تشکیل شود که همه مسلمان و مُحب اهل بیت علیهم السلام بودند حتی برخی شیعه هم بودند مثل اولجایتو.
رییس موسسه عالی حکمت ایران در آخرین قسمت سخنان خود به دوره نهم ادوار فقه سیاسی شیعه اشاره کرد و به نقش فقها در تحقق فقه در دوران صفویه پرداخت و گفت: شاه اسماعیل حکومت صفوی را تشکیل داد؛ بعد شاه طهماسب رفت سراغ شیخ علی کرکی معروف به محقق کرکی و محقق ثانی برای آوردن فقه سیاسی شیعه به عرصه اجتماع و حکومت و قانون.
شاه طهماسب تواضع عجیبی نسبت به محقق کرکی دارد؛ در کتاب فقها و حکومت ص 160 شاه طهماسب فرمانی به خط خود دارد که در این کتاب آمده است.
شرح کامل مطالب استاد خسروپناه در جلسه نهم درس خارج فلسفه فقه با رویکرد سیاسی و اجتماعی به شرح زیر است:
ادامه مبحث "ادوار فقه سیاسی" از مباحث فلسفه فقه سیاسی، بحث امروز است. در ادامه بحث جلسه گذشته در ادوار فقه سیاسی شیعه و سنی، این جلسه توضیح بیشتر درباره ادوار فقه سیاسی شیعی خواهیم داد:
در ادوار فقه سیاسی شیعی، دیگر نمیتوان عصر صحابه را جزء ادوار فقه سیاسی شیعی دانست و لذا این ادوار به ترتیب زیر میباشد:
دوره اول: عصر نبوی
عصر صحابه که رای و اجتهاد خصوصیت بارز این دوره است را نمیتوان جزء ادوار فقه سیاسی شیعه برشمرد.
دوره دوم : عصر علوی
امیر المومنین علی علیه السلام به جای رای و اجتهاد از اجتهاد علوی استفاده میکنند؛ کُبریات را از قرآن و سنت اخذ میکنند، هر چند به علم لدنی امام معتقدیم ولی اگر بخواهیم با زبان اهل سنت بحث کنیم تعبیر «اجتهاد» را میکنیم چون ایشان از کبریات استفاده میکنند؛ ولی این تطبیق کبری بر صغری یک تطبیق معصومانه است.
اینکه چه وقت با خوارج بجنگیم؟
چه زمانی اینها باغی و یاغی میشوند؟
اینها مسائل فقه سیاسی زمان امیر المومنین می باشد و ایشان با اجتهاد علوی معصومانه در این مسائل عمل میکردند.
دوره سوم: عصر رکود شیعه
صلح امام حسن علیه السلام به معنی رکود حکومتی است و الا هم امام حسن علیه السلام و هم امام حسین علیه السلام فعالیتهای سیاسی داشتند.
دوره چهارم: دوره قیامها و نهضتهای سیاسی شیعه
در سایه قیام اباعبدالله الحسین علیه السلام این دوره شکل گرفت.
پنجم: عصر تئوریسازی حکومت در تشیع
این تئوری توسط امام صادق علیه السلام با تئوری "دولت در دولت" شکل گرفت. این نظریه دولت در دولت در حدیث عمربن حنظله کامل پرداخته شده است.
در دعاهای صحیفه سجادیه امام سجاد نیز امامت سیاسی را مطرح میکنند و همین طور امام باقر(ع) و امام صادق(ع) هم کار فرهنگی میکردند و در جلسه قبل گفتیم که به نظر ما هیچ کدام از امامان شیعی قیام مسلحانه را معتقد نبودند و بدون اقبال عمومی بنا به تشکیل حکومت نمیکردند. بله اگر اکثریتی اطراف اهل بیت علیهم السلام را میگرفتند، ایشان قطعا قیام میکردند.
نکته اول: در دوره اجتهاد و رای از این منظر میشود فقه سیاسی داشت که امیر المومنین علیه السلام بعد از وفات پیامبر گاه خلفا را یاری کرد و گاه اصلاح کرد و گاه تذکر داد. لذا در این دوره اجتهاد معصومانه علوی و سنت علوی شکل میگیرد و در زمان خلافت امیر المومنین که ایشان منبع معرفتی اجتهاد و نص را نفی میکند و منبع معرفتی جدیدی را تاسیس میکنند، این اجتهاد شکل گستردهتری به خود میگیرد.
نکته دوم: آقای سید جعفر مرتضی عاملی کتابی دارد که اثبات میکند حدیث عمربن حنظله، حدیث صحیح میباشد و تنها یک حدیث مقبوله نیست. این حدیث که تئوری دولت در دولت از آن به طور خاص استنباط میشود همیشه مورد توجه فقهاء قرار داشته است.
بعد از رحلت امام صادق علیه السلام فرقههایی در میان تشیع به وجود میآیند:
1.قرامطه
آنها اسماعیلیه خاص بودند که هر کس غیرشان میاندیشید را مشرک میخواندند و معتقد بودند باید به قتل برسد!
2.دروزیه
تُرکنژاد بودند و الان در لبنان هستند که غلو را از حد گذراندند و معتقد به الوهیت الحاکم که به نظر اینها تجسم خدا بود و باید مورد عبادت واقع میشد، شدند.
3.ناووسیه
آنها میگویند امام صادق علیه السلام زنده هستند.
4.فطحیه
آنها گروهی هستند که امامتِ فرزند دوم امام صادق "عبدالله افطح" را مطرح میکنند.
دوره ششم: عصر امام کاظم(ع) و ائمه بعد از ایشان که نظریه دولت در دولت را نهادینه میکنند.
در این دوره از مساله نیابت و وکالت فقها و علما از اهل بیت علیهم السلام کار به جائی میرسد که دویست و پنجاه نفر از امام هادی(ع) که یک مدت هم ایشان در زندان بودند؛ وکالت میگیرند که آنها مسائل اجتماعی شیعیان را مدیریت کنند و رسیدگی داشته باشند. این مسأله تا زمان امام زمان(عج) ادامه داشت که حضرت چهار نائب خاص را معین میدهند.
دوره هفتم: دوره نیابت عام فقهاء میباشد
با شروع عصر غیبت کبری و اتمام دوره ششم( که هم انتصاب عام بوده و هم انتصاب خاص نواب اربعه) در دوره هفتم دیگر نیابت خاصی مطرح نیست و امر امت به طور رسمی به فقها سپرده شده است. پس در دوران زندگانی اهل بیت علیهم السلام نیز ایشان نائبانی به طور عام یا خاص داشتند، اما در دوره هفتم و با شروع عصر غیبت این مساله به یک مکتب عمومی نیابت عام فقها از اهل بیت علیهم السلام تبدیل میشود.
در این دوره حکومت آل بویه از سال 334 تا 439 هجری قمری شکل میگیرد و حکومت میکنند. آل بویه نقش خیلی مهمی مخصوصا در دوره عضدالدوله دیلمی در ترویج مکتب فقاهتی سیاسی عصر غیبت داشتند. در این دوره که خلیفه بودن شاه بنی العباس جنبه تشریفاتی دارد، خلیفه عباسی درباره عضد الدوله دیلمی میگوید: «رأی من این است: همه امور سیاسی را که در شرق و غرب عالم به من سپرده شده است به عضدالدوله دیلمی پادشاه آل بویه تفویض میکنم.»
در این دوره علماء شیعه هم در آل بویه نفوذ دارند: رکن الدوله، مرحوم شیخ صدوق را با احترام از قم به ری دعوت میکند و هر مجلسی که رکن الدوله در آن حضور داشت، شیخ صدوق را کنار خود مینشاند. همچنین عضد الدوله احترام خاصی به شیخ مفید قائل بود. در این دوره سید رضی متصدی امور حج میشود و نظارت بر مظالم دارد. سید مرتضی نیز بعد از سید رضی جانشین او می شود.
آل بویه در تمدن علمی هم نقش داشتند، که بحث ما نیست. بوعلی سینا نیز در این دوره بوده است.
در این دوره حکومت زیدیه در یمن است که هزار سال طول میکشد. حکمت بنیالعباس بر دیگر مناطق اسلامی و حکومت اسماعیلیه در مصر وجود داشته است. حکومت فاطمیون هم که در مصر بوده است از 296 تا 567 هجری قمری بوده که فقه آنها اسماعیلی بوده است.
درباره حکومت آل بویه اختلاف است که آیا زیدی هستند یا شیعه اثنی عشری بودند؟ قرائن زیادی بر شیعه بودن اینها وجود دارد.
علت کنار آمدن آل بویه با خلفاء عباسی و اهل سنت و حتی زرتشتیان و بی دینان
چرا عضد الدوله دیلمی خلیفه بنی عباس را کنار نمیزند؟ آیا به امر علمای شیعه و بر اساس مبنای فقهی بود یا صرف یک مصلحت سیاسی ثانویهای بود؟ این بحث مهم هست و جای کار کارشناسی دارد.
نظریه حکومت واحد در بین مسلمین
این نظریه مسلمی است که مسلمین مخصوصا اهل سنت معتقد بودند که فقط یک حکومت باید باشد. اهل سنت این نظر را معتقدند ولی در میان شیعیان هم آیا با این تئوری باعث شده که آل بویه بنیالعباس را عزل نکنند؟ یعنی آیا مثلا شیخ مفید بر این مبنا بود که در جهان اسلام فقط یک حاکم باید باشد؟ آیا نمیتوان حکومت مستقل شیعی تشکیل داد؟
اهل سنت این را اعتقاد داشتند و میگفتند هر حکومتی که جلوی این حکومت واحد بایستد، طاغوت است. اما در میان شیعیان این مبنا باید بحث بشود و آثار جدی و مهم در این زمانه خواهد داشت.
مساله تعدد حکومت اسلامی از قرن سوم و چهارم، یک بحث خیلی جدی است مثلا قاضی محمدبن حسین ابن فراء حنبلی مشهور به قاضی ابویعلی متکلم و فقیه مشهور و رئیس حنبلیان در عصر خویش متوفی 458 در کتاب الاخبار السلطانیه می نویسد: «بیعت برای امامت دو امام در دو آبادی در یک زمان جائز نیست.»
اهل سنت هر حکومت شبه مستقلی هم که وجود داشت را قبول داشتند و لذا آنها حکومت آل بویه، حمدانیان، سلجوقیه و سامانیان را قبول داشتند چون آنها ذیل حکومت بنی العباس بودند. بنابراین اهل سنت میگفتند ما یک خلیفه داریم و ذیل یک خلیفه حکومتهای متعدد داریم که رئیس آن حکومتها را دیگر خلیفه نمینامیدند بلکه امیر یا سلطان یا ملک میگفتند.
لذا مسلمین، حکومت فاطمیان در مصر یا عبدالرحمن اموی در اسپانیا را قبول نداشتند و میگفتند اینها باغی هستند و مشروعیت ندارند چون اینها اعلام استقلال از بنی العباس کردند.
در کتاب فقها و حکومت، پژوهشی در تاریخ فقه سیاسی شیعه که دکتر محمد جعفری هرندی نوشته و انتشارات روزنه هم چاپ کرده است در صفحه 130 به بعد نمودارهایی کشیده است که شاخههای حاکمان اسلامی بعد از وفات پیامبر را نشان میدهد.
از 128 تا 428 هجری قمری حکومت امویان در اندلس است. در زمان خلیفه هشتم عبدالرحمن که سیصد تا سیصد و پنجاه حکومت کرده است گفتند این خلیفه مسلمین و امیرالمومنین است و با این بیان استقلال حکومت اموی از بنی العباس را مطرح کردند که موجب شد بنی العباس این حکومت را از این زمان باغی بدانند. قبل از آن بنی العباس با این حکومت مشکل نداشتند.
پس سرزمینهای اسلامی بعد از قرن سوم تا قرن هفتم ذیل چند حاکم اداره می شدند.
دوره هفتم فقه سیاسی شیعی: فقه اخباری در قم و فقه اجتهادی در بغداد شکل میگیرد
مفصلا در این باره سابقا سخن گفتهایم.
دوره هشتم: نقش فقهای شیعه در زمان حمله مغولها
حکومت آل بویه توسط سلاجقه سنی مذهب از بین می رود و در سال 656 "هلاکوخان" بنی العباس را منقرض میکند، احمد ابن مستنصر کشته میشود و مغولها به میدان حکومتداری مسلمین میآیند.
سه مرحله دوران تسلط مغول ها
1.تخریب و حمله و کشتار مغولها
2.حکومت تشکیل میدهند؛ چنگیز و سپس هلاکوخان
3.پذیرش تدریجی اسلام توسط پادشاهان مغول
تقدار پسر هفتم هلاکو که برای او در کودکی غسل تعمید میدهند تا مسیحی شود بعدها مسلمان میشود که اسلام او زمینه از بین رفتن حکومت مغول ها میشود.
در این مرحله سوم مغولها زمینه پیدایش دو دولت قوی میشوند: 1.دوره صفوی شیعه 2.دوره عثمانی اهل سنت
چرایی گرایش مغولها به اسلام
1.دبیران مسلمان در دیوانها بودند
2. نقش علماء شیعه مثل علامه حلی که دو کتاب به اولجایتو، هشتمین شاه ایلخانیان به نام های (نقش الحق و کشف الصدق_منهاج الکرامه فی باب الامامة) هدیه میکند.
"اولجایتو" دستور میدهد تا نام امام علی و امام حسن و امام حسین علیهم السلام را در خطبهها ذکر کنند و سکه به نام امام علی ضرب کردند.
نحوه مدیریت خواجه نصیر بر حکومت مغول
در حمله مغول همه علما فتوا به جهاد علیه مغولها دادند ولی مغولها موفق بودند چون دولتیها مشغول عیش و نوش بودند. همه علما بالاتفاق حکم علیه مغولها دادند ولی خواجه نصیر مغولها را کمک کرد. شیعیان و خواجه نصیر الدین در استقرار مغولها نقش داشتند.
خواجه نصیر الدین در بلاد اسماعیلیه حضور داشت و اسماعیلیه ایران آدمهای بی دینی بودند لذا خواجه در تنگنای معرفتی شدید به سر می برد
مغول ها موفق می شوند اسماعیلیه را شکست بدهند. همکاری خواجه با آنها به شروطی بوده است:
اول: مغول علمای شیعه و سنی را نکشد. خواجه نصیرالدین جان بسیاری از مردم و علماء را نجات داد از جمله ابن ابی الحدید شارح نهج البلاغه.
دوم: رصدخانه در مراغه تشکیل دهد و کتابخانه مراغه تشکیل میدهد
سوم: کتابخانه بغداد را آتش نزنند
چهارم: دست از جنایت علیه مردم بردارند
سلاجقه سنی وقتی وارد بغداد میشوند کتابخانه شیخ طوسی را آتش میزنند ولی مغولها وقتی وارد بغداد میشوند با تدبیر خواجه کتابخانه ای را آتش نمی زنند. این تدبیر باعث می شود حکومت ایلخانیان مغول تشکیل شود که همه مسلمان بودند و محب اهل بیت علیهم السلام بودند، حتی برخی شیعه هم بودند مثل اولجایتو و بعد در سبزوار سربداران قیام میکنند.
دولت ایلخانی شیخ سبزوار را به قتل می رسانند که صوفی بودند. اینجا قیام سربداران یک حکومت شیعی بودند که قبل از صفویه در سبزوار تشکیل شد.
خواجه نصیر الدین طوسی و پسر فخر المحققین و علامه حلی در این دوره نقش بسزائی در به وجود آمدن دوره نهم داشتند.
دوره نهم: کاربست فقه در حکومت توسط صفویه
صفویه خودشان میگویند سید هستند. موسس اینها شیخ صفی الدین اردبیلی و از نوادگان شاه اسماعیل میباشد که در سن 14 سالگی در تبریز حاکم میشود. در این دوره گرایشات عرفانی و باطنی و تصوفی زیاد بود. شاه اسماعیل قبل از اینکه شاه سیاسی بشود شاه صوفیه و تصوف و طریقت بود.
صفویه اولین حکومت متمرکز بعد از ساسانیان بود که به کل ایران حکومت داشتند و از سال 907 تا 1135 قمری حکومت کردند. صفویه اولین دولت شیعه اثنی عشری فرا منطقهای میباشند.
نقش فقهاء در تاسیس دولت صفویه
ایران در این زمان هم با ازبکها در شرق درگیر بود و هم با عثمانیها در غرب. در این زمان یک سوم مردم ایران شیعه بودند و دو سوم سنی بودند ولی چون صفویه گرایشات تصوفی و باطنی داشتند سریع رشد میکنند.
البته ما شیعیان، قبل از دولت صفوی، حکومتهای منطقهای، شهری داشتیم ولی حکومت واحد کشوری نداشتیم.
صفویه حکومت مبتنی بر تصوف و عرفان تشکیل میدهد. نه سربداران نه صفویه در وقت تشکیل حکومت دغدغه مشروعیت نداشتند بر خلاف اسماعیلیه که نظام فقهی تشکیل دادند اما همین صفویه و هم سربداران بعد از تشکیل حکومت دیدند باید حکومت اداره بشود و باید قانونی در کار باشد لذا سراغ فقه شیعی رفتند.
شاه اسماعیل حکومت صفوی را تشکیل داد بعد شاه طهماسب رفت سراغ شیخ علی کرکی معروف به محقق کرکی و محقق ثانی برای آوردن فقه سیاسی شیعه به عرصه اجتماع و حکومت و قانون.
شاه طهماسب تواضع عجیبی نسبت به محقق کرکی دارد. در کتاب فقها و حکومت ص 160 شاه طهماسب فرمانی به خط خود دارد که در این کتاب آمده است. شاه طهماسب محقق کرکی را چنین ستوده است:
«بسم اللّه الرحمن الرحیم، چون از مؤدّاى حقیقت انتماى کلام امام صادق علیهالسلام که: انظروا الى من کان منکم قد روى حدیثنا و نظر فى حلالنا و حرامنا و عرف احکامنا فارضوا به حکما فانّى قد جعلته علیکم حاکما فاذا حکم بحکم فمن لم یقبله منه فانّما بحکم اللّه استخفّ و علینا ردّ و هو راد على اللّه و هو علىّ حدّ الشرک لایح و واضح است که مخالفت حکم مجتهدین که حافظان شرع سید المرسلیناند با شرک در یک درجه است، پس هر که مخالفت حکم خاتم المجتهدین، وارث علوم سید المرسلین، نایب الائمة المعصومین- لازال کاسمه علیا عالیا- کند و در مقام متابعت نباشد، بىشائبه، ملعون و مردود در این آستان ملک آشیان مطرود است، و به سیاسات عظیمه و تأدیبات بلیغه، مؤاخذه خواهد شد.»
این علم و سواد مرحوم شاه طهماسب را به خوبی نشان میدهد آخر این متن هم نوشته است: «کتبه طهماسب ابن شاه اسماعیل "الموسوی"»
نکته مهم این است که محقق کرکی هم این دعوت را می پذیرد اما عده ای از فقها از جمله شیخ ابراهیم قطیفی عمل محقق کرکی را تقبیح می کنند لذا وقتی محقق کرکی رساله می نویسد در جواز اخذ مالیات توسط دولت، شیخ ابراهیم نامه می نویسد در حرمت اخذ مالیات توسط دولت.
اینکه آیا مخالفت شیخ ابراهیم به خاطر این بوده که وی اعتقاد داشته که ما حق نداریم در عصر غیبت حکومت تشکیل بدهیم قطعا باطل است. تمام علما بلا استثنا فقها را نائب امام زمان میدانند در امور حسبه، قضا و اجرای حدود هم در امور فردی و هم اجتماعی. شیخ مفید؛ سید مرتضی، شیخ طوسی، محقق اول (کتاب شرایع پر است از اموری که بر عهده فقها بود)، محقق حلی محقق دوم همه قائل به نیابت فقها از امام زمان(عج) می باشند.
به نظر می رسد؛ شیخ ابراهیم قطیفی نظرش این بوده که فقیه خودش باید حکومت را تشکیل بدهد نه اینکه زیر بار حکومت فرد دیگر برود.
در جلسه بعد ادامه ادوار شیعه و ادوار اهل سنت را بحث خواهیم کرد.
تقریر: حامد حسن زاده 228/907/ر