به گزارش خبرنگار پایگاه اطلاع رسانی وسائل، حضرت آیت الله عبد الله جوادی آملی صبح چهارشنبه، 14 بهمن ماه 1394 در جلسه سی و ششم درس خارج فقه در مسجد اعظم، در ادامه مباحث عقد نکاح حضور شاهدین در هنگام اجرای صیغه نکاح را مورد بررسی قرار داد و گفت: در هیچ عقدی از عقود معاملی و غیر معاملی، و همچنین درهیچ نکاحی از اقسام سهگانه نکاح، حضور شاهدین لازم نیست؛ منتها این امر ، یک امر ارشادی است ، لذا اگر زوجین خودشان تراضی داشتند، بدون اطلاع دیگری یا اولیای اینها بدون اطلاع همسایهها و دیگران، عقدی برقرار کردهاند، این عیب ندارد، نه تنها این عیب ندارد، اگر بنای آنها بر کتمان بود؛ یعنی دو نفر عقد کردند و گفتند که به کسی نگوییم یا ولیّ این دو نفر عقد کردند گفتند به کسی نگوییم، اشکالی ندارد؛ پس نه تنها استشهاد، اشهاد هم لازم نیست، کتمان هم ضرر ندارد این عصاره مسئله دوم در عقد نکاح است که بعضیها جزء قاعده فقهی به حساب آورده اند.
حضرت آیت الله جوادی آملی در باره اینکه چرا در اقسام سه گانه عقد نکاح حضور ولی و شاهدین لازم نیست بیان داشت : سرّش این است که عامه قائلاند که در نکاح مثل طلاق حضور شاهدین لازم است. اهل سنت با استناد به آیه دوم سوره طلاق ﴿وَ اسْتَشْهِدُوا شَهِیدَیْنِ مِن رِجَالِکُمْ﴾ یا ﴿وَ أَشْهِدُوا ذَوَیْ عَدْلٍ مِنکُمْ) فتوا به حضور دو شاهد هنگام اجرای عقد نکاح داده اند .
اما با بررسی ادله در فقه شیعه در باب طلاق، درباره نکاح چنین چیزی وارد نشده است اما عامه معتقد بر این هستند که نکاح هم مثل طلاق حضور شاهدین لازم است؛ البته حضور شاهدین کار خوبی است که در آینده مشکلی پیش نیاید، الآن هم دفترخانهها شاهد میآورند، شهادت میدهند و امضا میکنند. این کار بسیار جالب و عقلایی است اما از لحاظ شرعی ، دلیل روایی در این امر نداریم ، بلکه امر ارشادی داریم .
استاد درس خارج فقه حوزه علمیه قم در مورد فقهایی از شیعه از جمله ابن جنید که فتوا به حضور ولی و شاهدین در هنگام اجرای صیغه نکاح داده اند یاد آور شد: روایاتی که ابن جنید و فقهای دیگر در این مورد به آنها استناد کرده اند از حیث سند ضعیف بوده و مورد اعراض اصحاب است و پشتوانهای هم ندارد.
وی در پایان نماز شب را نجات دهنده انسان در دنیا و آخرت دانسته و گفت: درروایات بیان شده ، آن که اهل نماز شب است، بگوید من گرسنهام حرف او را باور نکنید، به خاطر اینکه ممکن نیست کسی اهل نماز شب باشد و زندگی او لنگ باشد، البته نه برای اینکه روزی او زیاد بشود نماز شب بخواند، برای اینکه با معبودش مذاکره کند، نماز شب بخواند، خدا هم تأمین دنیوی و اخروی می کند.
در ادامه تقریر این جلسه درس معظم له را تقدیم می کنیم.
چکیده و خلاصه درس گذشته
آیا عاقد «بما انه عاقد» باید بالغ باشد یا نه؟ / معروف بین فقها در مورد بالغ بودن عاقد / اصل اولی در مسئله بالغ بودن عاقد/ حکم اجرای عقد از سوی عاقدی که بالغ نیست / حدیث «عَمْدُهُ خَطَأٌ» در باره صبی ناظر به نکاح و معاملات نیست.
چکیده درس امروز
دلیل قواعد فقهی بودن حضور شاهدین در عقد نکاح/ دلیل لازم نبودن حضور شاهدین در عقد نکاح/ حکم اجرا ی عقد نکاح به صورت مخفیانه/ فتوای ابن جنید به حضور ولی و شاهدین/ دلیل بسط ندادن این بحث از سوی صاحب جواهر/ حضور شاهد در خود عقد/ فتوای اهل سنت در مورد حضور شاهدین در عقد نکاح
مقدمه
مرحوم محقق در مبحث دوم بحث نکاح ده تا مسئله را مطرح کردند.[1] بعضی از این مسائل صبغه قاعده فقهی دارد، چون اگر یک مطلب مخصوص به باب نکاح باشد، مسئله مربوط به باب نکاح می شود اما اگر در همه عقود باشد، یا اکثر عقود باشد این جزء قاعده فقهیه حساب می شود و جزء مسئله فقهی نیست.
در اینکه عاقد باید بالغ باشد، عاقل باشد، مجنون نباشد، سفیه نباشد، سَکران نباشد، نائم نباشد، هازل نباشد، اینها جزء قواعد فقهیه است، چون اختصاصی به باب نکاح ندارد، همه ابواب عقود این چنین است. اگر یک چیزی مربوط به خصوص نکاح بود در آن صورت مسئله فقهیه است نظیر مسئله دومی که حالا ایشان مطرح میکنند که در نکاح زوج یا زوجه اگر بخواهند عقد دائم بکنند و زوجه باکره باشد اذن ولیّ شرط است، در عقود دیگر ـ در عقد بیع، اجاره، مضاربه و سایر عقود ـ اذن ولیّ شرط نیست، این میشود مسئله فقهی؛ اما اگر یک چیزی در همه عقود باشد جزء قواعد فقهی است.
فتوای مرحوم محقق درباره حضور ولی در عقد نکاح
از مسایل دهگانه مبحث دوم این است: «الثانیة لا یشترط فی نکاح الرشیدة، حضور الولیّ و لا فی شیءٍ من الأنکحة حضور شاهدین و لو أوقعه الزوجان أو الأولیاء سرّاً جَازَ وَ لو تَأمَرَا بِالکتمان لم یبطل»؛[2] در این مسئله ثانیه میفرمایند در عقد ازدواج، حضور ولیّ که ولیّ اجازه بدهد شرط نیست، چه حاضر باشد و چه نباشد، چه اذن بدهد و چه اذن ندهد و همچنین در مسئله نکاح دو تا شاهد حضور داشته باشند شرط نیست، برخلاف مسئله طلاق.
در هیچ نکاحی از اقسام سهگانه نکاح؛ یعنی نکاح دائم، نکاح منقطع، نکاح إماء ـ که به صورت تحلیل هست یا به صورت مِلک یمین هست ـ در هیچجا حضور شاهدین نیست، آن جایی که عقد باشد. این شرط دومی تقریباً شبیه قاعده فقهی است؛ ولی وقتی نسبت به همه عقود که مطرح میشود، جزء قواعد فقهی است؛ یعنی در هیچ عقدی حضور شاهدین لازم نیست.
دلیل قواعد فقهی بودن حضور شاهدین در عقد نکاح
سرّش آن است که در پایان سوره مبارکه «بقره» ـ که تقریباً طولانیترین آیه قرآن است ـ همین مسئله حضور شاهدین و کتابت کاتب و اینها را مطرح کردند که این یک راه تمدّنسازی بسیار خوبی است؛ یعنی بسیاری از این مواردی که پرونده رفته دستگاه قضا، برای اینکه خیلیها معامله میکنند، اسناد تنظیم میکنند برابر اعتمادی که به یکدیگر دارند، بعد از چند مدتی این میگوید من خیال میکردم آنطور است، او میگوید من خیال میکردم اینطور است؛ لذا در این آیه طولانی فرمود هر چیزی میخرید، سندی تنظیم کنید تا دیگر مشکلی برای شما پیش نیاید؛ حالا هر روز میروید یک مقدار نان تهیه میکنید، یک مقدار پنیر تهیه میکنید سند نمیخواهد؛ ولی کارهای مهم برایش سند تنظیم کنید: ﴿وَ لْیَکْتُب بَیْنَکُمْ کَاتِبٌ بِالْعَدْلِ﴾ و اگر کسی نمیتواند ﴿فَإِن کَانَ الَّذِی عَلَیْهِ الْحَقُّ سَفِیهاً أَوْ ضَعِیفاً أَو لاَ یَسْتَطِیعُ أَن یُمِلَّ هُوَ فَلْیُمْلِلْ ولیّهُ﴾ کذا، ﴿وَ لْیَکْتُب بَیْنَکُمْ کَاتِبٌ بِالْعَدْلِ﴾، اگر ندانستید از دیگری کمک بگیرید این بهتر از آن است که بعد پرونده به دستگاه قضا برود.
پس در همه موارد شما بنویسید ﴿إِلاّ أَن تَکُونَ تِجَارَةً حَاضِرَةً تُدِیرُونَهَا بَیْنَکُمْ﴾[3] این تجارت هر روزه که میروید سیبزمینی میخرید، پیاز میخرید، اینها سند نمیخواهد؛ ولی میخواهید خانه اجاره کنید، خانه اجاره بدهید، زمین بخرید، زمین بفروشید، در غالب مواردی که «مهم» است سند تنظیم کنید، شاهد اقامه کنید که بعد مشکلی برای شما بوجود نیاید و اگر همین آیه عمل میشد، بسیاری از پروندهها اصلاً طرح نمیشد.
الآن خیلیها در اثر اعتماد به یکدیگر، بدون تنظیم سند معامله میکنند، درست است که اعتماد صحیح است؛ اما به هر حال حافظه که قوی نیست، آنطور هم که انسان خیال میکند، آنطور طرف مقابل خیال نمیکند، این برای نظم زندگی است. یکی از بهترین کارها این است که ﴿وَ لْیَکْتُب بَیْنَکُمْ کَاتِبٌ بِالْعَدْلِ﴾ و اگر کسی ضعیف بود یا سفیه بود: ﴿فَلْیُمْلِلْ ولیّهُ بِالْعَدْلِ﴾ و نویسنده هم امتناع نکند از اینکه بنویسد؛ ولی ارشاد است.
در هیچ عقدی از عقود معاملی و غیر معاملی، یک؛ هیچ نکاحی از اقسام سهگانه نکاح، دو؛ حضور شاهدین لازم نیست؛ منتها یک امر ارشادی است؛ لذا اگر زوجین خودشان تراضی داشتند، بدون اطلاع دیگری یا اولیای اینها بدون اطلاع همسایهها و دیگران، عقدی برقرار کردهاند، این هیچ عیب ندارد، نه تنها این عیب ندارد، اگر بنای آنها بر کتمان بود؛ یعنی دو نفر عقد کردند و گفتند که به کسی نگوییم یا ولیّ این دو نفر عقد کردند گفتند به کسی نگوییم، عیب ندارد؛ پس نه تنها استشهاد، اشهاد لازم نیست، کتمان هم ضرر ندارد این عصاره مسئله دوم است که بعضیها قاعده فقهی دارد.
دلیل لازم نبودن حضور شاهدین در عقد نکاح
«الثانیة لا یشترط فی نکاح الرشیدة» درباره ثیّب که حکم آن روشن است، گفتند لازم نیست، در باب نکاح صغیره، چرا! در باب صغیره حضور ولیّ لازم هست؛ اما در نکاح رشیده حضور ولیّ لازم نیست: «و لا فی شیء من الأنکحة»، الآن ما در فصل نکاح دائم هستیم که قسم اول است، نکاح منقطع و نکاح أمه در هیچ کدام از اینها حضور ولیّ لازم نیست: «و لا فی شیءٍ من الأنکحة حضور شاهدین»، سرّش این است که عامه قائلاند که نکاح مثل طلاق حضور شاهدین لازم است.[4] آنجا دارد که ﴿وَ اسْتَشْهِدُوا شَهِیدَیْنِ مِن رِجَالِکُمْ﴾ یا ﴿وَ أَشْهِدُوا ذَوَیْ عَدْلٍ مِنکُمْ﴾[5] در باب طلاق، درباره نکاح چنین چیزی وارد نشده است عامه بر این هستند که نکاح هم مثل طلاق حضور شاهدین لازم است؛ البته یک کار خوبی است که مشکلی پیش نیاید، الآن هم دفترخانهها شاهد میآورند، شهادت میدهند و امضا میکنند، یک کار خوبی است، برابر آیه پایانی سوره مبارکه «بقره»، الآن دفترخانهها همین طور است، چند نفر از دو طرف شاهد میآورند، شاهد زوج، شاهد زوجه که شاهد عقد باشند، کار بسیار خوبی است، کار عقلایی است و ارشاد شرع است نسبت به این روش؛ اما شرط شرعی باشد، نیست.
حکم اجرا ی عقد نکاح به صورت مخفیانه
«و لو أوقعه الزوجان أو الأولیاء سرّاً جَازَ»، چون حضور شاهد لازم نیست، اگر اینها مخفیانه این کار را انجام بدهند جایز است، چون شرطی مفقود نشده است، این مسئله اولیٰ: «وَ لو تَأمَرَا بِالکتمان لم یبطل»؛ «مأتَمَر»؛ یعنی جایی: «وأتَمرَ بینکم» یا «و أتمروا»؛ یعنی مشورت کردن. اگر با هم در مشورت به یک نتیجه رسیدند که این امر مخفی باشد، نه تنها حضور شاهدین لازم نیست، کتمانِ از اطلاع غیر عیبی ندارد.
احکام اجرای عقد نکاح به شکل به شرط شی و لا به شرط و به شرط لا
پس سه حال دارد: یک وقت است که شاهدان حاضرند، این میشود «بشرط شیء»، یکی وقتی «لابشرط» است، چه اطلاع داشته باشند و چه اطلاع نداشته باشند، قسم سوم «بشرط لا» است، دو طرف باهم ازدواج میکنند، مئامره و مشورت میکنند که کسی نداند، خوب نداند: «وَ لو تَأمَرَا بِالکتمان لم یبطل»[6] که به دیگری نگویند، این عیب ندارد.
فتوای ابن جنید به حضور ولی و شاهدین
در بین فقهای ما از ابن جنید[7] و مانند ایشان ممکن است قائل شده باشند به لزوم شاهد و دلیلی ندارند، مگر روایتی که سنداً ضعیف است و مورد اعراض اصحاب است و پشتوانهای هم ندارد.
روایت مرحوم صاحب وسائل و اشکال صاحب جواهر/مقایسه عقد منقطع با عقد دائم
مرحوم صاحب وسایل(رِضوانُ اللهِ عَلَیهِ) در جلد 21 وسایل، صفحه 32، باب یازده از ابواب «متعه»؛ عنوان باب این است «بَابُ حُکْمِ التَّمَتُّعِ بِالْبِکْرِ بِغَیْرِ إِذْنِ أَبِیهَا»، آیا جایز است یا جایز نیست؟ چند تا روایت نقل میکند، روایت پنجم این است: «عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ فِی قُرْبِ الْإِسْنَادِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی نَصْرٍ الْبَزَنْطِیِّ»؛ البته این بزرگواران معتبرند؛ ولی تا به این بزرگوارها برسد مشکل سندی دارد که به تعبیر صاحب جواهر[8] روایت ضعیف است. «عَنِ الرِّضَا(عَلَیْهِ السَّلام) قَالَ: الْبِکْرُ لَا تَتَزَوَّجُ مُتْعَةً إِلَّا بِإِذْنِ أَبِیهَا»؛ وقتی عقد انقطاعی بدون اذن «أبی» صحیح نیست، عقد دائم به طریق اولیٰ بدون اذن پدر صحیح نیست. در این گونه از موارد میفرمایند به اینکه این روایت ضعیف است و عمل اصحاب هم مطابق با آن نیست و با بعضی از ادله دیگر هم هماهنگ نیست.
دلیل بسط ندادن این بحث از سوی صاحب جواهر
سرّ اینکه مرحوم صاحب جواهر(رِضوانُ اللهِ عَلَیهِ) و سایر فقهایی که متن شرایع را شرح کردند در اینجا به همین چند سطر بسنده کردند، برای اینکه جای این بحث در فصل سوم است که مربوط به اولیای عقد است. در بحث نکاح دائم چند فصل بود: فصل اول آداب عقد بود که گذشت، فصل دوم درباره خود عقد است، فصل سوم درباره اولیای عقد است، فصل چهارم در باب اسباب تحریم است. این بحث از یک نظر به فصل سوم مربوط است نه به فصل دوم؛ آیا ولیّ عقد خود زوج و زوجهاند، یا اگر زوجه باکره بود؛ ولی او پدر اوست؟ لذا این بزرگوارانی که عهدهدار شرح شرایع هستند میگویند اینجا جایش نیست که ما بحث بکنیم و مرحوم محقق هم به یک مناسبتی این مسئله را اینجا ذکر کرده، وگرنه جای بحث مبسوط این مسئله در فصل سوم است؛ الآن فصل سوم را بخوانیم تا روشن بشود که این مسئله مربوط به فصل سوم است. در فصل دوم همان طوری که ملاحظه فرمودید دو مبحث بود یک مبحث مربوط به صیغه است، یک مبحث مربوط به عاقد بود که مجری عقد باید چه خصوصیتی داشته باشد.
حضور شاهد در خود عقد
فصل سوم که درباره اولیای عقد است، آنجا سخن از این است که آیا زوج و زوجه اگر بالغ باشند، تحت ولایت کسی هستند یا تحت ولایت کسی نیستند؟ و آیا در خصوص عقد اولیای عقد باید استشهاد هم بکنند یا نکنند؟ اینجا که مسئله حضور ولیّ را گفت لازم نیست، برای آن است که در اینجا حضور شاهدین با ولیّ یکجا ذکر شده است. در فصل سوم سخن از اولیای عقد است نه سخن از شهود. اینجا که محقق فرمود: «لایشترط فی نکاح الرشیدة حضور الولیّ و لا فی شئ من الأنحکة حضور شاهدین»، این دو مطلب را ایشان یکجا ذکر کرد، برای اینکه در بعضی از تعبیرات این دو مطلب با هم ذکر شده است، وگرنه این جای ذکر مطلب اول نبود، الآن بحث در اولیای عقد نیست، بحث در خود عقد است. آیا در عقد حضور شاهدین لازم است یا نه؟ نه، و حضور ولیّ در فصل سوم خواهد آمد که اولیای عقد چه کسانی هستند، چون در بعضی از تعبیرات حضور ولیّ با حضور شاهدین کنار هم ذکر شدند، محقق هر دو را اینجا ذکر کرده است، وگرنه بحث حضور؛ ولیّ در فصل سوم است. میفرمایند به این که مستمع بیکار نیست، اگر شاهد باشد که جزء شهود است، اگر بیکار باشد که «وجوده کالعدم» است. مسئله ثانیه باید این باشد «لایشترط فی النکاح حضور شاهدین»، این مسئله جزء مسایل دهگانه مبحث عقد است؛ اما اینکه فرمودند: «لایشترط فی نکاح رشیده حضور الولیّ و لا فی شیء من الأنکحة حضور شاهدین»، این برای اینکه در بعضی از تعبیرات حضور ولیّ با حضور شاهدین چون کنار هم آمده، مرحوم محقق هم اینجا ذکر کرده است، وگرنه بحث از حضور ولیّ در فصل سوم است که به عنوان اولیای عقد است که آیا پدر درباره عقد دخترش ولایت دارد یا نه؟ اگر دارد مطلق است یا در خصوص نکاح دائم است؟ آنجا جایش است.
فتوای اهل سنت در مورد حضور شاهدین در عقد نکاح
در بین عامه این مطلب هست که حضور شاهدین لازم است و نکاح را مثل طلاق میدانند چه اینکه ابنجنید از ما به همین مطلب فتوا داده است. مرحوم محقق باید فقط حضور شاهدین را ذکر میکردند، چون در کلمات بزرگان یا در بعضی تعبیرات روایی مسئله حضور ولیّ با حضور شاهدین کنار هم ذکر شده است، مرحوم محقق اینها را هم کنار هم ذکر کرده است، وگرنه این جا جای بحث از حضور ولیّ نیست، حضور ولیّ در فصل سوم است که اولیای عقد چه کسانی هستند؛ لذا غالب این آقایانی که عهدهدار شرح شرایعاند، چه شهید در مسالک[9] وچه مرحوم صاحب جواهر[10] و دیگران، اینها اینجا را به همین سه چهار سطر اکتفا کردند، بحث مبسوط از حضور ولیّ را به فصل سوم ارجاع دادند.
بحث اخلاقی در مورد نماز شب
حالا چون چهارشنبه هست برویم سراغ آن بحث اصلیمان که مسئله «صلاة اللیل» بود. در بخشی از روایات باب «صلاة اللیل» دارد که انسان با نماز شب زیبا خواهد بود؛ البته اختصاصی به دنیا ندارد که حالا در دنیا زیبا میشود؛ شاید اطلاق داشته باشد؛ هم زیبایی دنیا را بگوید و هم زیبایی آخرت را که آن مهم است. مستحضرید یا انسان مورد فعل است یا مصدر فعل؛ اگر مورد فعل شد که روشن است منفعل است و قابل؛ کسی او را از جایی به جایی بیرون میبرد، کسی او را میزند کسی او را درمان میکند، کسی او را از شهری به شهری منتقل میکند، این میشود مورد فعل، او میشود منفعل، این بحث از کار نیست که او کاری را انجام میدهد؛ ولی اگر کاری را انسان انجام میدهد، الّا و لابدّ آن کار انشا است. انسان غیر از ایجاد، کار دیگری ندارد، خبر ندارد، فقط انشا است. یا تکوینیات است؛ مثل اینکه قیام و قعود را انشا میکند، جذب و دفع را انشا میکند، أکل و شُرب را انشا میکند، حرکت و سکون را انشا میکند، دارد ایجاد میکند. یا اعتباریات را انشا میکند؛ مثل خرید و فروش، اجاره، عقود مضاربهای، نکاح و مانند آن که این امور اعتباری است، این امور اعتباری را دارد ایجاد میکند؛ یا از سنخ گزارشات است؛ مثل خبرنگارها که خبر را ایجاد میکنند، آن «مخبرعنه» است که خبر است؛ ولی این شخص دارد گزارش میدهد، او گزارش را دارد ایجاد میکند. این که کار خبری نمیکند، خبر را ایجاد میکند، این که دارد میگوید زید رفت، گرچه رفتنِ زید که «مخبرعنه» است یک امر گزارشی است؛ ولی او این حرف را ایجاد کرده است، این گزارش را ایجاد کرده است. بنابراین انسان یا مصدر فعل است یا مورد فعل؛ اگر مصدر فعل بود الّا و لابدّ انشاست؛ خواه تکوینیات باشد، خواه اعتباریات باشد، خواه درباره گزارشهای خبری باشد، پس انسان کار بدون انشا ندارد. اینکه در مسئله انشا ذکر شد که انشا «سهل المؤونة» است، برای اینکه ما داریم با انشا زندگی میکنیم. نعم! آنجا که انسان مورد فعل است که از بحث بیرون است، کسی را بیرون میکنند، کسی را میزنند، کسی مریض شد او را معالجه میکنند، روی تخت میگذارند و از جایی به جایی میبرند، اینجا مورد فعل است.
آیات قرآن در مورد محشور شدگان نماز شب خوان
در جریان آخرت هم همینطور است، در جریان آخرت آیات قرآن دو طایفه است: یک طایفه میگوید برخیها به صورت زیبا محشور میشوند، برخیها به صورت زشت؛ بعضیها سفیدرو و روسفید هستند، برخیها سیهرو و روسیاه هستند: ﴿وَ أَمَّا الَّذِینَ ابْیَضَّتْ وُجُوهُهُمْ﴾[11] کذا، ﴿فَأَمَّا الَّذِینَ اسْوَدَّت وُجُوهُهُمْ﴾[12] بکذا، این هم برای همه ما روشن است که سفیدی و سیاهی دنیا نشانه کمال نیست؛ چه صهیب سفید پوست رومی، چه بلال سیاه پوست حبشی و آن بزرگواری هم که گفت: مرد خدا شناس که تقوا طلب کند خواهی سفیدجامه و خواه سیه باش[13] ؛یعنی خواهی صهیب سفید پوست باش، خواهی بلال سیاه پوست، فرق نمیکند، منظورش از جامه که پارچه نیست. پس چه انسان سفید پوست باشد، چه سیاه پوست باشد، ارزشش «عند الله» کافی است؛ ولی در قیامت این چنین نیست؛ در دنیا منطقه زیست است که انسان را رنگین پوست میکند؛ ولی در آخرت عقاید و اعمال است که انسان را رنگین پوست میکند و آن فضیحت است. الآن کسی در منطقه سوزان و گرم زندگی میکند، استوایی زندگی میکند، او نقصی ندارد، چه اینکه کسی در منطقههای شمالی زندگی میکند او کمالی ندارد، کسی سفید پوست باشد، یک کسی سیاه پوست باشد؛ ولی آنجا سفید پوستی؛ یعنی سفیدروی و روسفید؛ سیاه پوست؛ یعنی سیاهرویی و روسیاه، باطنش سیاه است ظاهرش هم سیاه، بعضیها هم ظاهرش سفید است باطنشان هم سفید. این را ما داریم میسازیم، ما با خلقت و آفرینشی که مظهر «هو الخالق»ایم داریم میسازیم. نعم! در ساخت و ساز ابزار کار هستیم. شما میدانید در این بحثها گرچه ممکن است خبر واحد آنطوری که انسان را متیقّن و عالِم بکند، چنین اثری نداشته باشد؛ ولی مجموع آثار و اخبار وارده آن خصوصیت را دارد.
معراج پیامبر و ماجرای قصر ساختن فرشتگان
در جریان معراج همه ما شنیدیم که وجود مبارک پیغبمر(صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) در معراج، دید فرشتگانی دارند قصر میسازند؛ گاهی میسازند و گاهی هم دست برمیدارند، حضرت سؤال کرد اینها که خسته نمیشوند، چرا دست برمیدارند؟ وجود مبارک پیغمبر(صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) سؤال کرد، جبرئیل که در صحابت آن حضرت بود عرض کرد، اینها خسته نمیشوند؛ ولی منتظر مصالح ساختمانیاند، هر اندازه که صاحبان این قصور مصالح ساختمانی بفرستند، اینها بنا میکنند، نفرستند اینها هم دست برمیدارند، حضرت فرمود مصالح ساختمانیاش چیست؟ عرض کرد اذکار، اوراد، عبادات و حسنات الهی، این «سبحان الله» و «الله اکبر» «لا اله الا الله» اینها خِشت و گِل آن قصور بهشتی است.[14]
مشابه این در بعضی از تعبیرات و روایات دیگر هم هست، وجود مبارک پیغمبر(صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) فرمود: اگر کسی این ذکر را بگوید؛ مثلاً «لا اله الا الله» را بگوید یا «سُبْحَانَ الله» را بگوید یا «تسبیحات اربعه» را بگوید یا فلان ذکری، درختی در بهشت برای خود غرس میکند. یکی از کسانی که آنجا نشسته بود به عرض حضرت رساند که پس ما درختان فراوانی در بهشت داریم، حضرت فرمود به این شرط که آتشی نفرستید که آن را بسوزانید![15] اینها را که شما جمع بکنید معلوم میشود که انسان اطمینان پیدا میکند که عقاید ما، اخلاق ما، اعمال ما، اقوال ما، رفتار ما، همه اینها ابزار ساخت و ساز بهشت و درختهای بهشت و قصور بهشت و امثال آن هستند و انسان اطمینان پیدا میکند که همه اینها ابزارند که اگر بخواهد ما را در قیامت به یک صورتی دربیاورند به صورت خوب دربیاورند یا به صورت بد.
ما اگر خواستیم به کسی بگوییم که شما این صحن و این مسجد را با پارچه بپوشانید؛ اگر پارچه سیاه دادید سیاهپوش میشود، اگر پارچه سفید دادید سفیدپوش میشود، تا عمل ما چه باشد! جریان نماز شب که چندین تعبیر درباره آن شده است که اگر کسی اهل نماز شب بود، جمال پیدا میکند زیبا میشود تنها اختصاصی به دنیا نیست. حالا ممکن است در دنیا نزد مردم زیبا باشد؛ حالا تنها چهره ظاهریاش ممکن است عادی باشد؛ اما وجیه باشد پیش ملت. یک وقت است یوسف جمال است، وجود مبارک یوسف آنطور است، یک وقت است که میگویند «وجیه عند الله» است؛ یعنی آبرومند در پیش مردم است. وجیه است، صاحب وجهه است، نه یعنی وجه زیبا دارد، به هر حال آبرومند است. اگر در دنیا این است در آخرت هم به همان «اللَّهُمَّ بَیِّضْ وَجْهِی یَوْمَ تَسْوَدُّ فِیهِ الْوُجُوهُ»،[16] این که در دعای هنگام شستن صورت مستحب است که وضو گیرنده بگوید: «اللَّهُمَّ بَیِّضْ وَجْهِی یَوْمَ تَسْوَدُّ فِیهِ الْوُجُوهُ وَ لَا تُسَوِّدْ وَجْهِی یَوْمَ تَبْیَضُّ فِیهِ الْوُجُوه»[17] این مضمون آن آیه[18] را در هنگام شستن صورت بخواند، این است.
روایات وارد شده در مورد فضیلت نماز شب
حالا بقیه روایاتی که مرحوم صاحب وسایل نقل کردند را عنایت بکنید. شما این 41 روایتی را که در فضیلت نماز شب آمده، به علاوه آن سیزده روایتی که در منقصت ترک نماز شب آمده است، مجموع این پنجاه و اَندی روایت را که بررسی کنید، یک چنین مطلبی از آن درمیآید که اگر کسی بخواهد در قیامت زیبا ظهور کند راهش نماز شب است.
روایت سی و سوم این باب؛ یعنی وسایل، جلد هشتم، صفحه157 روایت سی و سوم این است که مرحوم صدوق(رِضوانُ اللهِ عَلَیهِ) نقل میکند از «إِسْمَاعِیلَ بْنِ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَخِیهِ عَلِیِّ بْنِ مُوسَی الرِّضَا(عَلَیْهِ السَّلام)» نقل میکند «عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ» که «سُئِلَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ(عَلَیْهِ السَّلام)»، از وجود مبارک امام سجاد سؤال شد که «مَا بَالُ الْمُتَهَجِّدِینَ بِاللَّیْلِ مِنْ أَحْسَنِ النَّاسِ وَجْهاً»، چرا آنها که نماز شب میخوانند و مداوم بر این کارند، اینها در بین دیگران از دیگران زیباترند؟ «قَالَ(عَلَیْهِ السَّلام) لِأَنَّهُمْ خَلَوْا بِاللَّهِ فَکَسَاهُمُ اللَّهُ مِنْ نُورِهِ»؛[19] اینها سحر با خدای خود خلوت کردند و ذات اقدس الهی از نور خود به اینها چیزی داده است. گاهی ممکن است در دید دیگران انسان زیبا جلوه کند، عمده همان آبرومند بودن است، «وجیه عند الله» بودن است.
روایت سی و چهارم که آن را هم باز مرحوم صدوق(رِضوانُ اللهِ عَلَیهِ) نقل کرده است، از وجود مبارک امام صادق، حضرت فرمود: «﴿الْمٰالُ وَ الْبَنُونَ زِینَةُ الْحَیٰاةِ الدُّنْیٰا﴾[20] »؛ اما «وَ ثَمَانُ رَکَعَاتٍ مِنْ آخِرِ اللَّیْلِ وَ الْوَتْرُ زِینَةُ الْآخِرَةِ» این در سوره مبارکه «کهف» و در موارد دیگر خدای سبحان فرمود: آنچه که بیرون از جان انسان است زینت انسان نیست، اگر ﴿الْمٰالُ وَ الْبَنُونَ﴾ است، این که ﴿زِینَةُ الْحَیٰاةِ الدُّنْیٰا﴾ است، اگر باغ و راغ است که فرمود اینها «زینة الأرض» است، نه زینت شما و اگر آسمان است بر فرض شما آسمان رفتید و شمس و قمر را مالک شدید، اینطور نیست که شمس و قمر زینت انسان باشد، فرمود: ﴿زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیَا بِزِینَةٍ الْکَوَاکِبِ﴾،[21] این راه شیری، این شمس و قمر زینت آسمان است، نه زینت انسان. پس اگر کسی روی زمین زندگی میکند و باغ و راغی دارد، این «زینة الأرض» است و اگر آسمان را تصاحب کرد «زینة السماء» است، آن که زینت انسان است همان است که در سوره «حجرات» است، فرمود: ﴿حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمَانَ وَ زَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ﴾،[22] زینت قلب انسان همان ایمان است و اعتقاد است و امثال آن.
کسی که در دنیا گرفتار اجوفین است لذّت حیوانی است، آن مقداری از این اجوفین لذت میبرد که حیوان میبرد؛ ولی آنها ﴿خَمْرٍلَذَّةٍ لِّلشَّارِبِینَ﴾[23] آنها از خمر بهشت آن لذتی را میبرند که ملائکه میبرند، خیلی فرق است.
در بهشت لذت اجوفین نیست لذت عقلی است که فرمود اصلاً آلودگی در آن را ندارد: ﴿لَمْ یَتَسَنَّهْ﴾[24] است، آنجا ﴿لَا لَغْوٌ فِیهَا وَ لاَ تَأْثِیمٌ﴾[25] این نفی جنس است، آنجا اصلاً کار لغو، خیال بد، امر نقص در حرم امن بهشت نیست، آنطوری که فرشتهها از یاد حق لذت میبرند، اینها هم از یاد حق لذت میبرند، اینطور نیست که لذت لذت حیوانی باشد. آنجا لذت حیوانی نیست. حیوان در بهشت نیست، حیوانیت هم در بهشت نیست، بهشت جای انسان است، آن مرز مشترک انسان و حیوان در دنیاست، از آن به بعد که انسان میرود، آن لذتهایش دیگر لذت فرشتگان است. شما این اذکار و اوراد آن خمرها را نگاه کنید، خمر هست؛ اما این خمری است که ﴿لَذَّةٍ لِّلشَّارِبِینَ﴾ است و عقل را شکوفا میکند، نه اینکه عقل را تخمیر بکند، عقل را به خمار بیاورد، اینطور نیست.
بیان مرحوم صدرالمتالهین در مورد : ﴿الْمٰالُ وَ الْبَنُونَ زِینَةُ الْحَیٰاةِ الدُّنْیٰا﴾
فرمود: ﴿الْمٰالُ وَ الْبَنُونَ زِینَةُ الْحَیٰاةِ الدُّنْیٰا﴾؛ یک بیان لطیفی مرحوم صدر المتألهین دارد که هیچ درختی ترقّی نمیکند و هیچ انسان سرمایهداری هم ترقّی نمیکند. تعلیل ایشان این است که درخت ممکن است به صورت چنار هم بشود، خیلی بالا بیاید؛ اما آنچه که بالا آمده فروعات آن است، دهن آن در گِل است، سَرِ آن در گِل و لجن است، آیا این رأس شجر است یا ذیل شجر است؟ اشجار با تحلیل ایشان هرگز ترقّی ندارند، دهن آن، سر آن و تمام فرماندهی آن در لجن و گل است، این دُم آن است که بالا آمده است. انسانِ گرفتارِ زر و سیم، تمام فکرش روی زمین و دل زمین است که چیزی دربیاورد، این برجی که او ساخته فروعات اوست، دُم اوست که بالا آمده است نه سر او. این کسی که زندگی گیاهی دارد همین است. گیاه هرگز ترقّی ندارد و کسی که گیاهی زندگی میکند هرگز ترقّی ندارد.
زینت انسان در نماز شب است
فرمود زینت انسان چیزی دیگر است و آن در نماز شب است «وَ ثَمَانُ رَکَعَاتٍ مِنْ آخِرِ اللَّیْلِ» و همچنین «الْوَتْرُ زِینَةُ الْآخِرَةِ» است، «وَ قَدْ یَجْمَعُهَا اللَّهُ لِأَقْوَامٍ»؛[26] برخیها هم حسنه دنیا دارند و هم حسنه آخرت و آن لذت حیوانی نیست، هم در دنیا انساناند هم در آخرت انساناند که ﴿رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا حَسَنَةً وَ فِی الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنَا عَذَابَ النَّارِ﴾،[27] در کنار همین آیه سوره مبارکه «بقره»، آیهای است که بعضی میگویند: ﴿رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا﴾؛ چه حلال و چه حرام، چه حسنه و چه غیر حسنه، آنهایی که میگویند: ﴿رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا﴾ و دیگر حسنه را نمیگویند، ﴿وَ مَا لَهُ فِی الآخِرَةِ مِنْ خَلاَقٍ﴾[28] اینها بهره معنوی ندارند.
پس دو تا آیه است: یک آیه که میگوید ما در دنیا هر چه باشد را نمیخواهیم، ما حسنات را میخواهیم، مال طیّبِ طاهرِ با آزادی و عزّت و جلال و شکوه. این بیان نورانی حضرت امیر را که ملاحظه کردید حضرت فرمود به اینکه «إِنَّ الْحَقَّ ثَقِیلٌ مَرِیءٌ وَ إِنَّ الْبَاطِلَ خَفِیفٌ وَبِیء»؛[29] کار حلال و کار حق، سنگین است؛ اما گواراست. اینطور نیست که حالا بگوید این گلابی سنگین است، نه خیر، درست است که سنگین است؛ ولی گواراست، هضم آن خوب است. «الْحَقَّ ثَقِیلٌ» اینکه میگویند: ﴿هَنِیئاً مَرِیئاً﴾[30] ؛ یعنی خوب در مری وارد میشود و هضم میشود: «الْحَقَّ ثَقِیلٌ مَرِیءٌ»، ﴿هَنِیئاً مَرِیئاً﴾؛ یعنی گواراست، در این مری خوب وارد میشود.
اما «وَ إِنَّ الْبَاطِلَ خَفِیفٌ وَبِیء» کار حرام درست است که سبک است؛ اما وباخیز است؛ مستحضرید بعضی از مراتع خیلی سرسبز است؛ ولی علف آن وباخیز است، این گوسفند بیچاره، یا آن گاو بیچاره نمیداند که این وبا دارد، به طمع این فضای سبز میرود به سراغ این مرتع، چون وباخیز است وبا میگیرد.
مسحضرید که وبا مثل غده سرطان نیست، اگر کسی غده سرطان گرفته خدا او را شفا بدهد و بر فرض اگر شفا نداد میمیرد، مشکلی ندارد؛ اما وبا یک بیماری آبرو بَری است، از بالا و پایین طاس و لگن نیاز دارد، برای کسی آبرویی نمیماند، برای کسی که به وبا مبتلا شد، نه در خانه آبرو دارد و نه در بیمارستان آبرو دارد؛ مثل برص است، برص که مثل سرطان نیست، ـ خدای ناکرده ـ اگر کسی مبتلا بشود به این بیماری آبرو بَر است.
فرمود: بعضی از گناهان است که آبرو بَر است کلمه «وبِی، اُوبیٰ، موبِی»[31] این تعبیرات در نهج البلاغه کم نیست، حداقل چهار جا حضرت این تعبیرات را بکار برده است. فرمود: بعضی از کارهاست که آبرو بَر است «وَ إِنَّ الْبَاطِلَ خَفِیفٌ»؛ ولی «وَبِیء»؛ مثل علف سبز که این دام چون علف سبز خیلی خوبی است، کسی که این را نکاشت تا جلوی این دام را بگیرد، این هم صاف میرود آنجا، بعد مبتلا میشود به وبا.
در روایت 35 همین مطلب را فرمود که مرحوم مفید نقل کرد: «أَنَّ صَلَاةَ اللَّیْلِ تُدِرُّ الرِّزْقَ»، «ادرار»؛ یعنی اتصال، «دَرّ» همان رزق است، روزی را فراوان میکند «وَ تُحَسِّنُ الْوَجْهَ»، انسان را آبرومند میکند؛ حالا بر فرض انسان زیبارو باشد، به هر حال دوران پیری چه خواهد کرد، این چروک را چه خواهد کرد؟ «وَ تُحَسِّنُ الْوَجْهَ وَ تُرْضِی الرَّبَّ وَ تَنْفِی السَّیِّئَاتِ»؛[32] سیئات را میزداید و خدای سبحان را راضی میکند.
روایت سی و ششم که باز مرحوم مفید نقل کرد، وجود مبارک پیغمبر(صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) فرمود: «إِذَا قَامَ الْعَبْدُ مِنْ لَذِیذِ مَضْجَعِهِ وَ النُّعَاسُ فِی عَیْنَیْهِ لِیُرْضِیَ رَبَّهُ بِصَلَاةِ لَیْلِهِ بَاهَی اللَّهُ بِهِ الْمَلَائِکَةَ وَ قَالَ أَ مَا تَرَوْنَ عَبْدِی هَذَا قَدْ قَامَ مِنْ لَذِیذِ مَضْجَعِهِ لِصَلَاةٍ لَمْ أَفْرِضْهَا عَلَیْهِ اشْهَدُوا أَنِّی قَدْ غَفَرْتُ لَهُ»؛[33] اگر کسی سحر برخیزد، خواب در چشمان او است و برای نماز شب آماده بشود، ذات اقدس الهی به فرشتهها میگوید این بنده را نگاه کنید برای اینکه لذت مذاکره با من حفظ بکند، از لذت خواب خودش را محروم کرده است، شما گواه باشید که من او را بخشیدم.
روایت سی و هفتم هم که باز مرحوم مفید نقل کرده است، فرمود: «کَذَبَ مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ یُصَلِّی بِاللَّیْلِ وَ یَجُوعُ بِالنَّهَارِ»؛[34] فرمود: آن که اهل نماز شب است، بگوید من گرسنهام حرف او را باور نکنید، این چیست؟ فرمود ممکن نیست کسی اهل نماز شب باشد و زندگی او لنگ باشد، نه برای اینکه روزی او زیاد بشود نماز شب بخواند، برای اینکه با معبودش مذاکره کند، نماز شب بخواند، خدا هم تأمین میکند، این همه مار و عقرب را خدا دارد اداره میکند، در همان آیه 6 سوره مبارکه «هود» فرمود: ﴿وَ مَا مِن دَابَّةٍ فِی الأرْضِ إِلاَ عَلَی اللَّهِ رِزْقُهَا﴾ با «علیٰ» تعبیر کرد، فرمود: تمام این مار و عقربها عائله من هستند، شما چکار دارید که آن خرس قطبی حرام گوشت است، نجس العین است، روزی آن به عهده من است، بله، حرام گوشت هست، نجس هست، شما با او کاری نداشته باش؛ ولی او عائله من است، نزد من پرونده دارد، این خداست! هیچ ماری، هیچ عقربی، حالا چکار داری که آن سمّی است؟ فرمود من متعهّد هستم که روزی او را بدهم. چهطور میشود که یک مؤمنی بیروزی باشد؟! «کَذَبَ مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ یُصَلِّی بِاللَّیْلِ وَ یَجُوعُ بِالنَّهَارِ».
روایت سی و هشتم این است که: «إِنَّ الْبُیُوتَ الَّتِی یُصَلَّی فِیهَا بِاللَّیْلِ بِتِلَاوَةِ الْقُرْآنِ تُضِیءُ لِأَهْلِ السَّمَاءِ کَمَا تُضِیءُ نُجُومُ السَّمَاءِ لِأَهْلِ الْأَرْضِ»؛[35] همانطوری که ستارههای آسمان به اهل زمین نور میدهند، خانههایی که نماز شب و تلاوت قرآن در آنها خوانده و احیا میشود، برای موجودات آسمان هم نور میدهد، فرشتههای آسمانی از اینجا روشنی احساس میکنند. اینکه وجود مبارک صدیقه کبریٰ(سَلامُ اللهِ عَلَیهَا) را گفتند زهرا، همین است که وقتی در محراب عبادت میایستاد همیشه بود؛ منتها در آن حالت بیشتر، برای اهل سماوات نور میداد زهرا شد(سَلامُ اللهِ عَلَیهَا)؛ حالا آنها آفتاباند، دیگران ستارههای کوچک.
روایت سی و نهم هم از وجود مبارک امام باقر(سَلامُ اللهِ عَلَیهِ) است که فرمود: «ثَلَاثٌ دَرَجَاتٌ مِنْهَا الصَّلَاةُ بِاللَّیْلِ وَ النَّاسُ نِیَامٌ»؛[36] سه امر است که جزء درجات برتر است یکی از آن امور سهگانه مسئله نماز شب است.
روایت چهلم را که «إِسْمَاعِیلَ بْنِ بَزِیعٍ» از وجود امام صادق(سَلامُ اللهِ عَلَیهِ) نقل میکند: «فِی وَصِیَّةِ النَّبِیِّ (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) لِعَلِیٍّ(عَلَیْهِ السَّلام)» فرمود: «وَ عَلَیْکَ بِصَلَاةِ اللَّیْلِ»؛ چهار بار این را تکرار کرد «وَ عَلَیْکَ بِصَلَاةِ اللَّیْلِ یُکَرِّرُهَا أَرْبَعاً»،[37] چهار بار این جمله را تکرار کرد، علی! نماز شب را فراموش نکن.
روایت چهلویکم باز از وجود مبارک امام صادق(سَلامُ اللهِ عَلَیهِ) است فرمود: «کَذَبَ مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ یُصَلِّی بِاللَّیْلِ وَ هُوَ یَجُوعُ إِنَّ صَلَاةَ اللَّیْلِ تَضْمَنُ رِزْقَ النَّهَارِ»؛[38] این حداقل فایده نماز شب است؛ اما نه نماز بخوانیم که رزویمان زیاد بشود، نماز بخوانیم «خَوْفاً مِنَ النَّارِ»،[39] نه، «شوقاً الی الرزق»، نه، «حباً لله» که باشد او تأمین میکند./424/901/ق
پاورقی:
[1] شرائع الاسلام فی المسائل الحلال و الحرام(ط-اسماعیلیان)، المحقق الحلی، ج2، ص210 و 220.
[2] شرائع الاسلام فی المسائل الحلال و الحرام(ط-اسماعیلیان)، المحقق الحلی، ج2، ص218.
[4] شرائع الاسلام فی المسائل الحلال و الحرام(ط-اسماعیلیان)، المحقق الحلی، ج2، ص218.
[6] شرائع الاسلام فی المسائل الحلال و الحرام(ط-اسماعیلیان)، المحقق الحلی، ج2، ص218.
[7] مجموعة فتاوی ابن جنید، محمدالتیجانی السماوی، ص268.
[8] جواهر الکلام، الشیخ محمدحسن النجفی الجواهری، ج29، ص146.
[9] مسالک الأفهام، الشهیدالثانی، ج7، ص99 و 100.
[10] جواهر الکلام، الشیخ محمدحسن النجفی الجواهری، ج29، ص146.
[13] منسوب به حافظ.
[14] الأمالی، ابی جعفرمحمدبن الحسن بن علی بن الحسن الطوسی(الشیخ الطائفه)، ص474.
[15] عدة الداعی، ابن فهدالحلی، ص263.
[16] الکافی-ط الإسلامیة، الشیخ الکلینی، ج3، ص70.
[17] ثواب الأعمال، الشیخ الصدوق، ص16.
[19] وسائل الشیعة، الشیخ الحرالعاملی، ج8، ص157، ابواب بقیه الصلوات المندوبه، باب39، ط آل البیت.
[26] وسائل الشیعة، الشیخ الحرالعاملی، ج8، ص157، ابواب بقیه الصلوات المندوبه، باب39، ط آل البیت.
[29] شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحدید، ج19، ص313.
[31] شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحدید، ج19، ص285.
[32] وسائل الشیعة، الشیخ الحرالعاملی، ج8، ص157، ابواب بقیه الصلوات المندوبه، باب39، ط آل البیت.
[33] وسائل الشیعة، الشیخ الحرالعاملی، ج8، ص157، ابواب بقیه الصلوات المندوبه، باب39، ط آل البیت.
[34] وسائل الشیعة، الشیخ الحرالعاملی، ج8، ص157، ابواب بقیه الصلوات المندوبه، باب39، ط آل البیت.
[35] وسائل الشیعة، الشیخ الحرالعاملی، ج8، ص158، ابواب بقیه الصلوات المندوبه، باب39، ط آل البیت.
[36] وسائل الشیعة، الشیخ الحرالعاملی، ج8، ص158، ابواب بقیه الصلوات المندوبه، باب39، ط آل البیت.
[37] وسائل الشیعة، الشیخ الحرالعاملی، ج8، ص158، ابواب بقیه الصلوات المندوبه، باب39، ط آل البیت.
[38] وسائل الشیعة، الشیخ الحرالعاملی، ج8، ص158، ابواب بقیه الصلوات المندوبه، باب39، ط آل البیت.
[39] علل الشرائع، الشیخ الصدوق، ج1، ص57.