vasael.ir

کد خبر: ۲۲۷۲
تاریخ انتشار: ۰۱ خرداد ۱۳۹۵ - ۱۷:۲۹ - 21 May 2016
فصلنامه علمى، پژوهشى حکومت اسلامى، شماره‏71، ص 165

چرایى و چگونگى مداخله حاکمیت و حکومت در تنظیم جمعیت‏

پایگاه اطلاع رسانی وسائل: پیشرفت و تعالى جوامع، مرهون به‏کارگیرى سیاست‏ها است و اتخاذ برنامه‏هاى کلان توسط حکومت نیازمند کاوش در دین و قوانین شریعت به عنوان اصلى‏ترین منبع، جهت اداره جوامع اسلامى است؛ ازاین‏رو، تأکیدات احکام شریعت اسلام در مورد جلوگیرى از کاهش نسل باید در رأس برنامه‏هاى حکومت قرار گیرد.

به گ زارش سرویس سیاست پایگاه وسائل؛ پیشرفت و تعالى جوامع، مرهون به‏کارگیرى سیاست‏ها است و اتخاذ برنامه‏هاى کلان توسط حکومت نیازمند کاوش در دین و قوانین شریعت به عنوان اصلى‏ترین منبع، جهت اداره جوامع اسلامى است؛ ازاین‏رو، تأکیدات احکام شریعت اسلام در مورد جلوگیرى از کاهش نسل باید در رأس برنامه‏هاى حکومت قرار گیرد.

در نوشتار حاضر چرایى مداخله حکومت در مسائل جمعیتى، منطبق با قواعد «نفى سبیل» و «حفظ نظام اسلامى» مورد ارزیابى قرار گرفته است و مباحثى چون تشویق به ازدواج با درنظرگرفتن سن معقول، تعدد زوجات در صورت ضرورت، کاهش بى‏بندوبارى، نفى فرهنگ تجرد، فرهنگ‏سازى مناسب در مورد اشتغال زنان و تأکید بر نقش مادرى آنان؛ جهت بهبود اوضاع فعلى و رسیدن به جمعیت مطلوب منطبق با موازین شرعى مورد بررسى قرار گرفته است.

 

مقدمه‏

از زمان‏هاى دور، سیاست‏هاى جمعیتى توسط زمام‏داران و سیاست‏مداران با انگیزه‏هاى مختلف مورد توجه بوده است. ازاین‏رو، مجموعه‏اى از تدابیر و اصول از سوى دولت‏ها در پیش گرفته مى‏شود تا به وسیله هماهنگ‏نمودن تغییرات جمعیتى با مسائل اجتماعى، اقتصادى و فرهنگى و ... در جوامع، رفاه اعضاى آن تضمین گردد. در حکومت‏هاى دینى نوع مواجهه با این مسأله به دلیل بینش‏هاى اسلامى بسیار متفاوت با حکومت‏هاى غیر دینى است؛ چراکه حفظ تعادل جمعیت در ابتداى امر، منطبق با احکام دین و گسترش زاد و ولد نیز بر اساس آموزه‏هاى شریعت، از مطلوبیت ذاتى برخوردار مى‏باشد و تنها در شرایط خاصى؛ مثل عدم وجود امکانات لازم جهت رفع نیازهاى ضرورى افراد و نیز در محدوده زمانى مشخص و موقت، تحت حکم حکومتى و با صلاح‏دید حاکم اسلامى باید براى اعمال سیاست کنترل جمعیت تدابیرى اندیشید.

لذا به‏کارگیرى بسیارى از احکام اسلامى در جاى خود ضامن تعدیل جمعیت است و اگر قرار است سیاستى در این زمینه توسط دولت به کار گرفته شود، باید در راستاى اجراى احکام الهى مرتبط با مسائل جمعیتى باشد. زیرا بر اساس آنچه که در این پژوهش به آن مى‏پردازیم، احکام شریعت مقدس اسلام منطبق با زاد و ولد و بقاى نسل و تعدیل جمعیت است.

کاهش یا افزایش جمعیت، وابسته به متغیر احکام ثانوى است. این مطلب در قوانین و سیاست‏هاى جمعیتى نیز باید مورد توجه قرار گیرد تا بتوان سیاست جمعیتى ثابت براى ادوار مختلف هم‏چون سایر قوانین وضع نمود و تنها در موارد اضطرارى؛ مثل وقوع جنگ و ... افزایش جمعیت و یا کاهش آن، بر اساس حکم حکومتى مورد بررسى قرار گیرد. تعدیل جمعیت هیچ‏گاه به معناى کاهش و یا افزایش جمعیت در زمان‏هاى گوناگون براى رسیدن به جمعیت متعادل جهت تطبیق با شرایط جامعه نیست، بلکه رعایت احکام اسلامى در جوامع مسلمانان به علت جلوگیرى از کاهش جمعیت و نیز افزایش قاعده‏مند آن، خود برابر با تعدیل کمى و کیفى جمعیت مسلمان خواهد بود که در این پژوهش مورد پردازش قرار خواهد گرفت.

هدف مقاله، بررسى چرایى و چگونگى مداخله حکومت در مسائل جمعیتى، منطبق با آموزه‏هاى کلام وحى و ائمه اطهار (علیهم السلام) مى‏باشد؛ به گونه‏اى که ضامن تعالى جوامع دینى از طریق دریافت برنامه‏اى کارآمد و اثربخش از شریعت مقدس باشد.

چرایى مداخله حکومت در تنظیم جمعیت‏

چرایى مداخله حکومت در تنظیم جمعیت را مى‏توان در سه محور «انطباق سیاست کنترل جمعیت با مبانى سکولاریسم»، «نقش تنظیم جمعیت در رابطه با حفظ نظام» و هم‏چنین «نقش آن در تنظیم رابطه حکومت اسلامى با سایر حکومت‏ها» مورد ارزیابى قرار داد که در ذیل به طور جداگانه به هر یک خواهیم پرداخت.

 

1. انطباق سیاست کنترل جمعیت با مبانى سکولاریسم‏

علماى دین، همواره در زمینه رابطه دین با سیاست و حکومت، اختلاف نظر داشته‏اند. برخى تعالیم دینى را مرتبط با آخرت و زندگى بعد از مرگ دانسته و چگونگى و شیوه زندگى بشر را با علم سیاست و حکومت مرتبط مى‏دانند. لذا اهداف این دو را با یکدیگر ناسازگار معرفى مى‏کنند (منتظرى، 1409 ق، ج 8، ص 259).

جداکردن دین از سیاست و انحصار شریعت در امور شخصى و فردى منطبق با دیدگاه سکولاریسم و رویه کلیسا در اعمال قدرت سیاسى در غرب، در واقع ناشى از عدم شناخت شریعت اسلامى و یا عدم دقت در مفهوم سیاست و یا هر دو مى‏باشد؛ در حالى‏که آنچه در نظام غربى و کلیسا مطرح است، به هیچ وجه قابل مقایسه با بینش‏هاى اسلامى نیست (مکارم شیرازى، 1427 ق، ص 546- 545؛ عمید زنجانى، 1421 ق، ج 2، ص 171)؛ زیرا طریقه و نحوه مدیریت در حکومت دینى و سکولار، در تنافى با یکدیگر است. نحوه اداره جامعه در حکومت دینى بر اساس شریعت و احکام مرتبط با اسلام بوده، ولى در حکومت غیر دینى و سکولار، مدیریت جامعه متکى به ایدئولوژى‏هاى ساخته دست بشر است (تقوى، 1374، ش 3، ص 223).

مقدم‏نمودن علم بر دین و توجه‏نمودن به رویکرد افراطى تجربه‏گرایى و بالأخره‏ استفاده از عقل به عنوان داور نهایى در حل منازعات براى اداره زندگى بشر، به دور از وحى و آموزه‏هاى الهى در رأس مبانى سکولاریسم مورد استفاده معتقدان و حامیان این دیدگاه قرار مى‏گیرد (مکارم شیرازى، 1427 ق، ص 550).

در این راستا سیاست‏هاى کنترل جمعیت با تکیه بر عنصر عقل و بدون توجه به آموزه‏هاى دین، چیزى جز انطباق زندگى بشر با دیدگاه و اهداف سکولاریسم نیست؛ زیرا آنچه که از احکام دین اسلام در ارتباط با تولید نسل استفاده مى‏شود، حفظ تعادل جمعیت به واسطه جلوگیرى از کاهش آن و هم‏چنین افزایش قاعده‏مند آن به عنوان احکام اولیه و دائمى، حائز اهمیت است که در بحث چگونگى تنظیم جمعیت به آن خواهیم پرداخت. لذا کنترل آن تنها در موارد اضطرارى تحت حکم حکومتى و موقت و با نظارت حاکم اسلامى قابل بررسى است.

 

2. نقش تنظیم جمعیت در رابطه با حفظ نظام‏

نظم در لغت، به معناى تألیف‏نمودن و مرتب‏کردن و نظام رشته‏اى است که سبب اتصال دانه‏هاى مروارید به یکدیگر خواهد شد (ابن منظور، 1414 ق، ج 12، ص 578). پس هرآنچه که باعث قوام امرى شود را نظام گویند و در نتیجه قوام یک جامعه هم به نظام آن خواهد بود (افتخارى و صادقى، 1391، ش 4، ص 23). مسأله لزوم حفظ و جلوگیرى از اختلال نظام مسلمین از حیث نوعى و فراگیربودنش مقدم بر مصالح شخصى است؛ تا جایى که فقهاى اسلامى براى حفظ این قاعده عقلى و ضرورى، دست از احکام اولیه برداشته و به احکام ثانویه فتوا داده‏اند (عمید زنجانى، 1421 ق، ج 2، ص 349).

زیرا اختلال نظام اسلام به واسطه عدم اجراى احکام آن، سبب ازبین‏رفتن اسلام خواهد شد. ازاین‏رو، اهتمام به آن از واجبات مهم برشمرده شده است (منتظرى، 1409 ق، ج 4، ص 300). میرزاى «نائینى» در این باره مى‏گوید: «در شریعت مطهره، حفظ بیضه اسلام از اهم جمیع تکالیف و سلطنت اسلامیه را از شؤون و وظایف امامت مقرر فرموده‏اند ... و واضح است که تمام جهات راجعه به توقف حفظ شرف و قومیت هر قومى به امارت نوع خودشان منتهى به دو اصل است» که در اصل اول حفظ نظام را مورد تأکید قرار دادند با این بیان که «حفظ نظامات داخلیه مملکت و تربیت نوع اهالى و رسانیدن هر ذى حقى به حق خود و منع از تعدى و تطاول آحاد ملت، بعضهم على بعض إلى غیر ذلک از وظایف نوعیه راجعه به مصالح داخلیه مملکت و ملت» (نائینى، 1424 ق، ص 40- 39).

باید خاطرنشان کرد که اجراى احکام اسلامى، جهت حفظ نظام معیشتى مسلمانان، متوقف بر تشکیل حکومت اسلامى است و عدم تشکیل چنین حکومتى سبب تعطیل‏شدن احکام در دوران غیبت مى‏شود؛ در حالى که احکام الهى، بدون هیچ نسخى کماکان باقى‏اند و تنها تأسیس حکومتى الهى و حق‏مدار است که ضامن و عهده‏دار اجراى احکام اسلامى مى‏باشد؛ وگرنه عدم تشکیل حکومت الهى و عدم اجراى احکام، سبب اختلال در امور مسلمین خواهد شد که این امر مبغوض شارع و خلاف رضایت اوست (امام خمینى، بى‏تا (ب)، ج 2، ص 619). رهبر کبیر انقلاب «امام خمینى» (قدس سره) هم‏چنین در این زمینه فرمودند:

بدیهى است ضرورت اجراى احکام که تشکیل حکومت رسول اکرم (ص) را لازم آورده، منحصر و محدود به زمان آن حضرت نیست و پس از رحلت رسول اکرم (ص) نیز ادامه دارد ... این حرف که قوانین اسلام تعطیل‏پذیر یا منحصر و محدود به زمان یا مکانى است، بر خلاف ضروریات اعتقادى اسلام است. بنابراین، چون اجراى احکام، پس از رسول اکرم (ص) و تا ابد ضرورت دارد، تشکیل حکومت و برقرارى دستگاه اجرا و اداره ضرورت مى‏یابد. بدون تشکیل حکومت و بدون دستگاه اجرا و اداره که همه جریانات و فعالیت‏هاى افراد را از طریق اجراى احکام تحت نظام عادلانه درآورد، هرج و مرج به وجود مى‏آید و فساد اجتماعى و اعتقادى و اخلاقى پدید مى‏آید. پس براى این‏که هرج و مرج و عنان‏گسیختگى پیش نیاید و جامعه دچار فساد نشود، چاره‏اى نیست جز تشکیل حکومت و انتظام‏بخشیدن به همه امورى که در کشور جریان مى‏یابد (امام خمینى، 1423 ق، ص 27- 26).

پس انتظام زندگى و معیشت مسلمانان، معلول اجراى احکام اسلامى است و اجراى احکام نیز همان‏گونه که متوقف بر تشکیل حکومت است، بر استمرار و بقاى آن نیز بستگى دارد. لذا با توجه به اهمیت اکید مسأله حفظ نظام، وجوب تشکیل حکومت و استمرار آن، امرى بدیهى و ضرورى است که علماى شیعه و سنى بر آن اجماع کرده‏اند (منتظرى، 1409 ق، ج 1، ص 187- 182).

بنابراین، جلوگیرى از کاهش جمعیت مسلمانان جهت حفظ چنین حکومتى براى اجراى احکام اسلامى یکى از عوامل حفظ نظام معیشتى مردم محسوب مى‏گردد؛ چراکه با توجه به اصل ششم قانون اساسى جمهورى اسلامى، اجراى مقررات و موازین اسلامى متکى بر آراء عموم مردم مى‏باشد. در صورت کاهش جمعیت موافق با حکومت حاضر نسبت به سایر اقشار، حاکمیت سیاسى داخلى منطبق با جمعیت غالب، دست‏خوش تحول و دگرگونى خواهد بود که نتیجتاً در صورت زوال حکومت اسلامى، احکام اسلام جهت حفظ نظام معیشتى مسلمانان اجرا نخواهد شد. بنابراین، در شرایط فعلى، حکومت باید با برنامه‏ریزى صحیح جهت افزایش جمعیت مسلمانان و ترغیب آنان به زاد و ولد، جهت دست‏یابى به یک جمعیت متعادل و مطلوب اقدام نماید؛ چنان‏که اقتضاى اطلاق روایات نیز تأکید به این امر است (مجلسى، 1410 ق، ج 100، ص 220).

 

3. نقش تنظیم جمعیت در ارتباط حکومت اسلامى با سایر حکومت‏ها

محدوده روابط میان دولت‏هاى اسلامى با کفار در شریعت اسلام، تحت عنوان قاعده «نفى سبیل» مورد ارزیابى قرار مى‏گیرد و هدف از این قاعده نفى و انسداد هرگونه سلطه کفار بر مسلمانان است که قرآن کریم فرموده است: «الَّذِینَ یَتَرَبَّصُونَ بِکُمْ فَإِنْ کانَ لَکُمْ فَتْحٌ مِنَ اللَّهِ قالُوا أَ لَمْ نَکُنْ مَعَکُمْ وَ إِنْ کانَ لِلْکافِرِینَ نَصِیبٌ قالُوا أَ لَمْ نَسْتَحْوِذْ عَلَیْکُمْ وَ نَمْنَعْکُمْ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ فَاللَّهُ یَحْکُمُ بَیْنَکُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ لَنْ یَجْعَلَ اللَّهُ لِلْکافِرِینَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلًا» (نساء (4): 141). شارع حکیم با طرح این قانون عمومى و فراگیر از طریق نفى جعل حکم در عالم تشریع، در صدد جلوگیرى از تسلط کفار بر مسلمین‏بوده؛ به‏گونه‏اى که این سلطنت، شرعاً جایز نخواهد بود (بجنوردى، 1401 ق، ج 1، ص 350- 349).

طبق این ضابطه قرآنى، مسلمانان مکلف‏اند از ایجاد هرگونه اقدامى که زمینه‏ساز این نفوذ و سلطه مى‏گردد، ممانعت نمایند. لذا حفظ استقلال و آزادى مسلمانان در تمامى زمینه‏هاى فرهنگى، اجتماعى، سیاسى، نظامى و ... باید اساس برنامه‏ریزى اصول حاکم بر سیاست خارجى حکومت اسلامى لحاظ گردد. ازاین‏رو، در بند ششم اصل دوم قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران، تبعیت از این قاعده به عنوان یکى از روش‏هاى حفظ کرامت و ارزش والاى انسان و آزادى وى مورد تأکید مقنن قرار گرفت.

نفى سلطه کفار بر مسلمانان جز با تشکیل حاکمیت و قدرت حکومتى اسلام به عنوان مقدمه‏اى جهت اعلاى کلمه حق در جامعه امکان‏پذیر نخواهد بود (عمید زنجانى، 1421 ق، ج 1، ص 198) و از آنجایى که مردم‏سالارى، مهم‏ترین ویژگى در نظام دموکراسى و تحقق اصول در این نظام مبتنى بر خواست اعضاى جامعه است، بنابراین، اگر آراء اکثریت مردم، موافق و در راستاى حاکمیت دینى باشد، باعث تشکیل حکومت اسلامى و در غیر این صورت، حاکمیت از آن اشخاص سکولار، بر مبناى خواست افراد جامعه خواهد بود که البته در این زمان، تنها وظیفه فقهاء و علماى دینى ارشاد و تبلیغ دین است و حقى بر اعمال زور و اکراه افراد جهت حاکمیت دینى نخواهند داشت و مقتضاى سیره معصومین نیز بر این قرار است (منتظرى، 1429 ق، ص 36- 35).

بدین جهت است که تعداد جمعیت یک سرزمین به عنوان یکى از عوامل اقتدار داخلى و حاکمیت سیاسى شمرده شده است، در صورت تغییر در تعداد جمعیت موافق با حکومت حاضر، حاکمیت سیاسى داخلى منطبق با جمعیت غالب، دست‏خوش تحول و دگرگونى خواهد شد. پس اگر تعداد جمعیت مسلمانان در یک سرزمین اسلامى نسبت به سایر ادیان موجود، رفته رفته کاهش یابد، تغییر حکومت اسلامى امرى حتمى و مسلم است؛ زیرا اجراى مقررات و موازین اسلامى با توجه به اصل ششم قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران متکى بر آراء عموم مردم مى‏باشد.

جهت تفکیک تأثیر قاعده «نفى سبیل» و «حفظ نظام» در مسائل جمعیتى باید گفت‏ که بنا بر قاعده نفى سبیل، تأسیس و یا تغییر نوع حکومت از لحاظ اسلامى و غیر اسلامى‏بودن آن منوط بر حزب و دین غالب در آن سرزمین خواهد بود؛ تحقق اصول در نظام دموکراسى، مبتنى بر مردم‏سالارى و خواست اعضاى جامعه است. نکته قابل تأمل در قاعده حفظ نظام این است که انتظام زندگى و معیشت مسلمانان وابسته به اجراى احکام اسلامى است و همان‏گونه که اجراى احکام متوقف بر تشکیل حکومت است، بر استمرار و بقاى آن نیز بستگى دارد. پس نهایتاً معیشت مسلمین حدوثاً و بقائاً وابسته به حکومت اسلامى است؛ زیرا بدون وجود چنین حکومتى، احکام اسلام جهت حفظ نظام معیشتى مسلمانان اجرا نخواهد شد.
(اصل دوم: جمهورى اسلامى نظامى است بر پایه ایمان به: ..... 6. کرامت و ارزش والاى انسان و آزادى توأم با مسؤولیت او در برابر خدا که از راه: الف) اجتهاد مستمر فقهاى جامع الشرائط، بر اساس کتاب و سنت معصومین (سلام‏الله علیهم اجمعین)، ب) استفاده از علوم و فنون و تجارب پیشرفته بشرى و تلاش در پیشبرد آنها، ج) نفى هرگونه ستم‏گرى و ستم‏کشى و سلطه‏گرى و سلطه‏پذیرى، قسط و عدل و استقلال سیاسى و اقتصادى و اجتماعى و فرهنگى و همبستگى ملى را تأمین مى‏کند.)

اهمیت مسائل جمعیتى در این زمینه سبب شد تا دولت‏هاى غربى در سیاست خارجى خود در مورد عوامل جمعیتى، منطبق با دو استراتژى عمل کنند که از یک طرف از طریق مبدل‏نمودن کشورهاى پرجمعیت به کشورهاى کم جمعیت، جهت وابسته‏شدن آنها به کشورهاى توسعه‏یافته و از طرف دیگر، با اعمال فشار بر سران کشورهاى در حال توسعه از جمله دولت‏هاى اسلامى، خواستار کاهش میزان رشد طبیعى جمعیت در آنها شدند که با دخالت‏هاى مالى و قرار دادن وسایل جلوگیرى از باردارى در دسترس عموم به صورت رایگان یا ارزان‏قیمت و یا از طریق دخالت‏هاى فرهنگى و ازبین‏بردن ارزش‏هاى اجتماعى به وسیله نفوذ فرهنگ غربى در میان مردم کشورهاى اسلامى با پایه‏ریزى ارزش‏هاى جدید اجتماعى، کاهش ایمان مسلمانان در جهت به‏کارگیرى روش‏هاى جلوگیرى از باردارى را مورد هدف قرار دادند (حسینى تهرانى، 1425 ق، ص 96- 90).

مى‏توان وابستگى اقتصادى را نخستین قدم سلطه‏گران جهت سلطه بر مسلمین با طرح جلوگیرى از افزایش جمعیت به واسطه کنترل آن در نظر گرفت؛ چراکه با ایجاد معضلاتى، چون پیرى و یا کاهش جمعیت جوان، نظام اقتصادى و تولیدات داخلى جامعه اسلامى به دلیل کمبود نیروى کار، دچار نابسامانى گشته و نتیجه آن نیازمندى به کالاهاى خارجى با وجود توانایى و قابلیت سرزمین در تأمین آنها خواهد بود و این نیاز با توجه به آنچه امیرالمؤمنین امام على (ع) فرمودند، چیزى جز اسارت را در پى ‏نخواهد داشت (بروجردى، 1429 ق، ج 22، ص 230) که همین امر سبب سلطه کفار بر مسلمانان در سرزمین‏هاى اسلامى شده که جداى از نیاز اقتصادى، به دلیل کمبود نیروى کار و کاهش جمعیت مسلمانان به وسیله طرح‏هاى کنترل بارورى، جمعیت کفار سلطه‏گر بر آنان غالب گشته و نهایتاً این امر، حکومت اسلامى را از بین خواهد برد. به علاوه اینکه از دیدگاه اسلام و فقهاى مسلمان، هرگونه معامله‏اى که سبب این سلطه گردد، ممنوع و در این صورت، باید روابط تجارى با دشمن جهت جلوگیرى از سلطه و اقدام به قاعده فقهى نفى سبیل قطع گردد؛ چراکه انعقاد این‏گونه پیمان‏ها باطل و مورد مذمت شریعت اسلام است (امام خمینى، بى‏تا (الف)، ج 1، ص 486- 485؛ جمعى از محققان پژوهشگاه تحقیقات اسلامى، 1428 ق، ج 1، ص 251- 250).

نتیجه کاهش جمعیت، تنها سلطه اقتصادى نیست، بلکه لطمه‏هاى نظامى و غلبه کفر بر اسلام در سرزمین‏هاى اسلامى از دیگر اثرات سوء ناشى از کاهش قشر جمعیت مسلمانان است؛ زیرا دفاع از جان و مال در برابر کفار، در صورت هجوم به سرزمین‏هاى اسلامى به هر وسیله‏اى، حتى به همراه پیشواى ستم‏گر؛ البته در صورتى که انگیزه مجاهدین، حفظ اسلام و جلوگیرى از سلطه مستکبرین و کفار باشد، واجب است (طوسى، 1400 ق، ص 290). اما آنچه که مسلم است، این اقدام جز با تهیه قوا و نیروى دفاعى؛ چه از نظر کمى و چه از نظر کیفى میسر نخواهد بود. میرزاى نائینى در این باره مى‏گوید: «تحفظ از مداخله اجانب و تحذّر از حیل معموله در این باب و تهیه قوه دفاعیه و استعدادات حربیه در لسان متشرعین حفظ بیضه اسلام و سایر ملل حفظ وطنش خوانند» (نائینى، 1424 ق، ص 40).

با توجه به این نکته که نفى سبیل به معناى نفى سلطه کفار بر مسلمین است و این سلطه در سطح بین‏الملل، ناشى از اقتدار خارجى دولت استکبار است، پس حفظ اقتدار داخلى توسط حکومت اسلامى جهت نفى سلطه کافر از طرق مختلف اقتصادى و نظامى به واسطه فراهم‏نمودن زمینه‏هاى آن، چون بهره‏مندى از جمعیت مطلوب؛ چه از نظر کیفى و چه از نظر کمى ضرورى به نظر مى‏رسد.

بنابراین، با توجه به علل و مبانى مداخله حکومت اسلامى در تنظیم جمعیت، جلوگیرى از کاهش قشر مسلمانان، به واسطه تدابیر و راهکارهاى شریعت، هم‏سو با اهداف شریعت و ضامن حفظ حکومت اسلامى و نیز حفظ معیشت مسلمین خواهد بود.

 

چگونگى تدابیر حکومت در تنظیم جمعیت‏

پس از بررسى چرایى مداخله حکومت اسلامى در تنظیم جمعیت، به علت مشکلات ناشى از کاهش آن، باید نحوه و چگونگى اعمال این هدف، مورد بررسى قرار گیرد. لذا با توجه به نحوه نگرش شریعت اسلام در مورد مسائل جمعیتى، باید جهت فرهنگ‏سازى دقیق در امورى چون تشویق به ازدواج، کاهش بى‏بندوبارى و تجردطلبى و نیز توجه به نقش مادرى از طریق فرهنگ‏سازى مناسب در مورد اشتغال زنان اقدام نمود که در ذیل، فرهنگ‏سازى صحیح منطبق با آموزه‏هاى اسلام را در این زمینه مورد بررسى قرار مى‏دهیم.

 

1. تشویق به ازدواج‏

تشویق به ازدواج و تشکیل خانواده یکى از ابتدایى‏ترین اصول و برنامه‏هاى دین مبین اسلام جهت تکثیر نسل بوده که از طرق مختلف در پى ایجاد این پیمان شرعى است؛ به‏گونه‏اى که تأهل را نوعى ارزش و تجرد را عملى ضد ارزش معرفى مى‏کند و نبى اکرم (ص) اقدام به ازدواج را برابر با حفظ نصف دین برشمردند (شیخ صدوق، 1413 ق، ج 3، ص 383). از طرف دیگر، ازدواج، قاعده‏مندترین روش ازدیاد نسل است؛ چرا که پیامبر کثرت مسلمانان به واسطه نکاح با زن ولود را مایه مباهات خود در قیامت برشمرده‏اند (کلینى، 1407 ق، ج 5، ص 334). لذا با توجه به تأکیدات شریعت مقدس اسلام در مورد تقلیل سن ازدواج و حلیت تعدد زوجات، باید جهت فرهنگ‏سازى در این زمینه به طور صحیح و به دور از هرگونه افراط و تفریط اقدام نمود که در ذیل به هر یک از آنها خواهیم پرداخت.

 

1- 1. کاهش سن ازدواج‏

تأکید دین اسلام بر کاهش سن ازدواج در بسیارى از سخنان و آموزه‏هاى ائمه‏ اطهار (علیهم السلام) محرز است. البته با توجه به تفاوت فرایند تکامل بلوغ جنسى به عنوان یکى از شروط اولیه و اصلى نکاح در افراد مختلف و نیز اطلاق آیه 6 سوره شریفه نساء که فرمود: «وَ ابْتَلُوا الْیَتامى‏ حَتَّى إِذا بَلَغُوا النِّکاحَ فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً فَادْفَعُوا إِلَیْهِمْ أَمْوالَهُمْ‏ ...»، مى‏توان نقش سن را براى انجام این پیوند شرعى، امرى تکوینى لحاظ کرد. ازاین‏رو، تعیین سن خاص براى طرفین به صورت مطلق بعید به نظر مى‏رسد.

با توجه به روایات موجود در زمینه بلوغ سنى باید بگوییم اگرچه منطبق با روایات، علاوه بر نه سالگى، مى‏توان ده و یا سیزده سالگى را نیز براى دختران به عنوان سن بلوغ لحاظ کرد که در این زمینه باید به ترتیب به روایت «غیاث‏بن‏ابراهیم» (طوسى، 1407 ق (الف)، ج 7، ص 411) و روایت «عمار ساباطى» از امام صادق (ع) اشاره نمود (طوسى، 1390 ق، ج 1، ص 408).

بنا بر قول مشهور فقهاء با توجه به روایاتى چون صحیحه «یزید کناسى» از «امام باقر» (ع) (کلینى، 1407 ق، ج 7، ص 198) بهتر آن است که نه سالگى را به عنوان حدّ بلوغ زنان و خروج آنان از دوران کودکى و فرا رسیدن موسم نکاح لحاظ نمود و براى پسران؛ اگرچه با وجود روایت عمار ساباطى از امام صادق (ع) که سیزده سالگى را علاوه بر دختران، براى پسران نیز به عنوان سن بلوغ رقم زده است، بنا بر قول مشهور، پانزده سالگى به عنوان حدّ بلوغ مردان لحاظ گردیده است (راوندى، 1405 ق، ج 2، ص 73؛ طوسى، 1407 ق (ب)، ج 3، ص 282). البته منطبق با روایات اهل بیت (علیهم السلام) علاوه بر سن، زمان حیض و احتلام هم به ترتیب، علائم بلوغ زنان و مردان محسوب مى‏شوند (طوسى، 1390 ق، ج 2، ص 123). برخى از فقهاء نیز علاوه بر سن و زمان احتلام و حیض، انبات (رشد موهاى خشن) را از علائم بلوغ مى‏دانند (طوسى، 1387 ق، ج 8، ص 21؛ ابن ادریس، 1410 ق، ج 1، ص 367؛ کیدرى، 1416 ق، ص 130).

با توجه به این دیدگاه مى‏توان چنین ارزیابى نمود که بلوغ سنى فى نفسه موضوعیت ندارد و تنها اماره‏اى براى بلوغ جنسى و غریزى است که متناسب با افراد مختلف در سنین متفاوتى واقع خواهد شد (مرعشى شوشترى، 1427 ق، ج 1، ص 20)؛ کما اینکه در روایات مذکور، در رابطه با سن بلوغ نیز سن واحدى براى طرفین لحاظ نگشته است. بنابراین، مى‏توان روایات وارده در سن بلوغ را بر روایات دیگرى که احتلام و یا زمان حیض را نشانه بلوغ قرار داده‏اند، حمل نمود (همان، ص 19- 18).

حاصل این کنکاش، نمایان‏کردن رغبت اسلام به تقلیل سن ازدواج با توجه به ایجاد قوه و استعداد تولید مثل در سنین پایین است؛ به‏گونه‏اى که پیامبر اکرم (ص) یکى از حقوق فرزند بر پدر را تلاش وى جهت فراهم‏کردن زمینه تزویج فرزند خود پس از بالغ‏شدن مى‏دانند (نورى، 1408 ق، ج 15، ص 166).

آنچه که ذکر گردید، تنها در ارتباط با بلوغ جنسى زوجین براى امر نکاح است، وگرنه بلوغ نکاح یک امر تکوینى است و تعیین سن خاص براى آن بعید به نظر مى‏رسد. لذا اگر این امر امکان‏پذیر بود، در شریعت اسلام به طور قاطع و به دور از هیچ شبهه‏اى سن دقیق بلوغ بیان مى‏گشت، اما آنچه مسلم است، چنین حکم قاطعانه‏اى در اسلام به چشم نمى‏خورد و این به علت ناهماهنگى بلوغ فکرى افراد با بلوغ جسمى آنان مى‏باشد.

پس اگرچه افراد منطبق با روایات در سنین پایین توانایى جسمى براى انجام نکاح را پیدا مى‏کنند، اما جداى از آمادگى جنسى و جسمى براى نکاح، نقش بلوغ فکرى به واسطه احراز رشد و عقل معاش؛ چه براى پسر و چه براى دختر نیز نباید نادیده انگاشته شود. لذا نکاح بالغ رشید و بالغه رشیده بدون اذن ولى امرى جایز است. (امام خمینى، بى‏تا (الف)، ج 2، ص 254).

ازاین‏رو، شایسته است که دولت به وسیله تشویق والدین و یا مؤسسات ذى‏ربط، چون مراکز علمى و دانشگاهى جهت ایجاد هماهنگى بین بلوغ جسمى و فکرى جوانان براى سهولت امر نکاح اقدام نماید تا فاصله موجود بین این دو نوع از بلوغ کاهش یافته و به عبارت بهتر، سن بلوغ فکرى در حدّ امکان به سن بلوغ جسمى نزدیک شود، وگرنه تشویق به نکاح در سنین پایین، حتى با وجود شرایط رفاهى و ... بدون درنظرگرفتن بلوغ فکرى و عقلانى در جاى خود حامل معضلات دیگرى است.

با توجه به آیه 67 سوره شریفه غافر که مى‏فرماید: «... ثُمَّ یُخْرِجُکُمْ طِفْلًا ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّکُمْ ثُمَّ لِتَکُونُوا شُیُوخاً ...»، سه مرحله طفولت، جوانى و پیرى براى افراد در نظر گرفته شده است. لذا در این رابطه و با توجه به روایات مطرح‏شده به ویژه صحیحه یزید کناسى از امام باقر (ع) در مورد خروج از دوران کودکى و فرا رسیدن موسم نکاح براى دختران، به نظر مى‏رسد که اشخاص، توانایى درونى بلوغ فکرى را بالقوه و به طور نهفته دارا هستند، اما در زمان فعلى باید تعارضات موجود در این زمینه، مورد بررسى دقیق قرار بگیرد. در نهایت اینکه با توجه به احکام شریعت، باید تقلیل سن ازدواج براى جلوگیرى از کاهش جمعیت مسلمانان در حدّ مقدور مورد توجه قرار بگیرد. بنابراین، افزایش بى‏رویه سن ازدواج، زمینه‏ساز کاهش جمعیت خواهد بود.

 

1- 2. تعدد زوجات‏

جواز تعدد زوجات، از روش‏هاى ازدیاد نسل در قوانین و سنت‏هاى الهى است؛ چراکه تجرد برخى از زنان، دلیلى بر هدررفتن این استعداد و قوه فطرى محسوب مى‏گردد و از طرف دیگر، جنس مرد، آمادگى بیشترى براى قدرت تناسل داشته؛ زیرا زنان سریع‏تر از مردان این قدرت را از دست مى‏دهند (صادقى تهرانى، 1383، ص 48).

براى تسهیل امر تعدد زوجات، در شرایط ضرورت، تنها برقرارى عدالت در امور حقوقى؛ مثل نفقه و ... شرط قرار گرفته است، اما رعایت عدالت در امور معنوى؛ مثل محبت قلبى و ... که خارج از ید و سلطه بشر است، نادیده انگاشته شد؛ چنانکه در آیه 129 سوره مبارکه نساء چنین آمده است: «وَ لَنْ تَسْتَطِیعُوا أَنْ تَعْدِلُوا بَیْنَ النِّساءِ وَ لَوْ حَرَصْتُمْ فَلا تَمِیلُوا کُلَّ الْمَیْلِ فَتَذَرُوها کَالْمُعَلَّقَةِ وَ إِنْ تُصْلِحُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ اللَّهَ کانَ غَفُوراً رَحِیماً».

در این زمینه مى‏توان به روایتى از «امام صادق» (ع) به نقل از «على‏بن‏ابراهیم» استناد نمود که ایشان تفاوت «... فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تَعْدِلُوا فَواحِدَةً ...» (نساء (4): 3) با «وَ لَنْ تَسْتَطِیعُوا أَنْ تَعْدِلُوا بَیْنَ النِّساءِ ...» (نساء (4): 129) را در امور مادى و معنوى دانستند؛ یعنى منظور از آیه اول، مساوات و برابرى در نفقه و مقصود از آیه دوم، برابرى در محبت و مودت مى‏باشد (حر عاملى، 1409 ق، ج 21، ص 345).

چنین نگرشى در مورد امور معنوى بین زوجات را ناظر بر دوران پس از ازدواج‏ مجدد بدانیم؛ وگرنه تسامح در این باب و ارتباط آن به دوران قبل و یا حین نکاح مجدد مبنى بر عدم وجوب رعایت مساوات در میزان علقه موجود بین زنان در زمان اقدام به این نکاح نمى‏تواند مقصود شارع از این آیه شریفه باشد. اگرچه جداى از این آیه، وجوب مساوات در امور معنوى جهت اقدام به نکاح مجدد را نمى‏توان ادعا نمود.

ادعاى فوق به علت عبارت‏ «وَ لَنْ تَسْتَطِیعُوا أَنْ تَعْدِلُوا بَیْنَ النِّساءِ وَ لَوْ حَرَصْتُمْ» در صدر این آیه شریفه است که عدالت در محبت قلبى بین زوجات را غیر ممکن مى‏داند؛ زیرا لفظ «النِّسَاءِ» حاکى از علقه زمان بعد از نکاح مجدد است؛ چون این لفظ را مى‏توان نشانه پیوند شرعى زوجین لحاظ نمود، وگرنه به نظر نمى‏رسد که علقه موجود، جهت ایجاد انگیزه و اقدام به نکاح مجدد در ابتداى امر با استناد به آیه و روایت مذکور، مقصود شارع در این آیه شریفه باشد.

شاید به تحلیل این چنینى از آیه، ایراد وارد بشود؛ با این بیان که صحت این ادعا زمانى بود که شارع حکیم، لفظ «زوجات» را به جاى لفظ «النِّسَاءِ» به عنوان پیوند شرعى زوجین در این آیه قرار مى‏داد.

در پاسخ مى‏توان چنین گفت که اولًا: در قرآن کریم لفظ زوجات به کار برده نشده است و این مى‏تواند جهت دقت مخاطب در این حکم شرعى و عدم سهل‏انگارى در آن باشد. ثانیاً: فعل «لَنْ تَسْتَطِیعُوا» در ابتداى آیه 129 سوره نساء نیز دلیل دیگرى براى این ادعا محسوب مى‏شود؛ زیرا در ادبیات عرب، کاربرد «لن ناصبه» بر سر فعل مضارع، حاکى از نفى مستقبل فعل است؛ یعنى خبر از عدم وقوع امرى در آینده مى‏دهد. شاید خداوند در این آیه شریفه کاهش اضطراب مخاطب مسلمان را که ناشى از عدم رعایت عدالت قلبى بعد از ازدواج مجدد در حین اقدام به آن مى‏باشد، مورد هدف قرار داده است.

بعید نیست که جواز حکم تعدد زوجات را در مواقع ضرورت فردى و یا اجتماعى؛ مثل مواقع کاهش شدید نسل و ... به عنوان روشى مناسب لحاظ کنیم که در نتیجه، طبق این آیه شریفه باید اضطراب ناشى از عدم رعایت عدالت قلبى بین زوجات- البته آن مقدارى که خارج از توان زوج است- در مواقع ضرورت نادیده انگاشته شود.

هم‏چنین ذکر جمله‏ «فَإِنَّ اللَّهَ کانَ غَفُوراً رَحِیماً» در انتهاى آیه از طرفى ضامن حفظ عدالت قلبى بین زوجات- البته به میزان توان همسر- و از طرف دیگر ضامن تسامح نسبت به زوج است؛ زیرا خداوند وعده آمرزش خطاى زوج در میزان عدالت معنوى را تنها در صورتى که وى با وجود به‏کارگیرى توان خود براى حفظ حقوق زوجات، موفق به این عمل نشده باشد، مورد تأکید قرار مى‏دهد.

در نهایت، حتى در صورت پذیرش ایراد واردشده در مورد لفظ «النِّسَاءِ» با بیان دلالت این لفظ در مورد قبل از نکاح مجدد، باز هم نتیجه یک‏سان است؛ چراکه در آن صورت نیز خداوند به دنبال آگاه‏نمودن و کاهش اضطراب مخاطب از آینده این نوع نکاح، قبل از وقوع آن مى‏باشد؛ با این تفاوت که طبق این نگاه مى‏توان قائل به عدم وجوب مساوات در امور معنوى بین زنان در زمان اقدام به نکاح مجدد، البته تنها در شرایط ضرورت شد.

براى اثبات تعدد زوجات، جهت تکثیر نسل مى‏توان به روایتى از امام باقر (ع) اشاره نمود که ایشان به نقل از نبى‏اکرم (ص) فرمودند: «چه مى‏شود که مؤمن همسرى داشته باشد، شاید خداوند به وى نسلى عطا کند که زمین را به ذکر «لا اله الا الله» سنگین کند» (حرّ عاملى، 1409 ق، ج 20، ص 14). با این بیان که طبق روایت مذکور، اگر شرایط محیطى و فردى آماده باشد؛ یعنى هم محیط سالم باشد و هم شخص عقیم نباشد، تعدد زوجات جهت کثرت نفوس مسلمین، استحباب پیدا مى‏کند (شبیرى زنجانى، 1419 ق، ج 1، ص 20).

باید توجه نمود که هرگونه افراطنگرى در این زمینه؛ به گونه‏اى که سبب ویرانى نظام خانواده گردد، مورد مذمت و نکوهش دین اسلام است؛ چراکه یقیناً حفظ این پایگاه شرعى با درنظرگرفتن کلیه اهداف شریعت در اولویت قرار دارد.

در هر صورت، دولت اسلامى باید براى حفظ مصالح جامعه به فرهنگ‏سازى دقیق و درست، جهت نمایان‏کردن اهداف اسلام در این زمینه بپردازد و هم‏چنین مقابله با فرهنگ غربى در مورد حذف چندهمسرى جهت احقاق حقوق زن را مد نظر قرار دهد. بنابراین، مى‏توان تعدد زوجات را با رعایت کلیه موازین شرعى، عقلى و عرفى، به‏ عنوان راهکارى جهت افزایش جمعیت- البته تنها در صورت عدم توفیق سایر تدابیر در این زمینه- در راستاى اعمال حکومت لحاظ نمود.

طرح ازدواج مجدد، جهت فرهنگ‏سازى درست براى نگاه صحیح مسلمین به این حکم فقهى است تا اگر زمانى هم‏چون زمان پیامبر اسلام (ص) و یا دوران امامت ائمه اطهار (علیهم السلام) بهره‏مندشدن معقول از این حکم فقهى براى حلّ معضلات اجتماعى مورد نیاز واقع گشت، حداقل زمینه‏هاى فرهنگى از پیش مهیا شده باشد؛ به نظر مى‏رسد که بحث تعدد زوجات از معدود مباحثى است که نیازمند صرف زمان طولانى براى فرهنگ‏سازى دقیق، هم براى بانوان و هم براى مردان است.

پس در صورت نیاز مبرم جامعه در مواقع ضرورى؛ مثل وقوع جنگ ناگهانى یا شرایط ویژه‏اى، چون کاهش شدید نسل و ... و یا درنظرگرفتن شرایطى، چون عدم رفع نیازهاى جنسى زوج به علت ناتوانى جنسى زوجه اول و ... بهره‏مندى از این حکم، ازدواج مجدد و تعدد زوجات را مطرح کرد. پروردگار حکیم شرایط و چگونگى این نوع از نکاح را قبل از وقوع آن براى مخاطب بیان مى‏کند و به نوعى خواستار کاهش اضطراب مخاطب از ناتوانى در عدالت معنوى است و از طرف دیگر با تذکر رعایت این نوع از عدالت به میزان توان زوج، خواهان مساعدت و یارى زوجات جهت پذیرش این حکم الهى است. به ویژه اینکه مى‏توان تشریع این حکم را حفظ حقوق زوجه به واسطه حفظ نظام خانواده و جلوگیرى از تفرق زوجین در نظر گرفت.

با توجه به آنچه که تا کنون در مورد مسائل مرتبط با نکاح بیان نمودیم، مى‏توان امورى چون ارضاى نیروى شهوانى، اشتراک در زندگى مادى، تدبیر منزل و ... را به عنوان مقدماتى جهت نیل به یکى از اصلى‏ترین هدف نکاح که همان تکثیر نسل مسلمین باشد، در نظر گرفت (طباطبائى، 1417 ق، ج 4، ص 179). لذا با توجه به اهداف شریعت اسلام جهت تشکیل خانواده به عنوان تنها ضامن تکثیر قاعده‏مند نسل، باید فرهنگ‏سازى صحیحى در کشور در جهت آسان‏کردن ازدواج و تشکیل خانواده به ویژه در سنین پایین و نیز پاسدارى از قداست آن صورت گیرد.

 

2. کاهش بى‏بندوبارى و نفى فرهنگ تجرد

شریعت اسلام، مخاطبان خود را جهت مصون‏ماندن از آسیب‏هاى ناشى از غرایز جنسى همواره به عفت و حجاب دعوت مى‏کند. ازاین‏رو، اصول و برنامه تربیتى خود را براى جنس مذکر و مؤنث در غالب احکام تکلیفى قرار مى‏دهد. این شریعت بى‏نقص، جهت کنترل غریزه جنسى از طرفى عفت چشم و حفظ نگاه به ویژه براى مردان و از طرف دیگر حفظ عفت در امورى؛ چون نوع پوشش، نحوه تکلم و ... به ویژه براى بانوان را یکى از محورهاى اساسى خود جهت تعالى بشر قرار داد؛ تا جایى که امام باقر (ع) در برشمردن انواع زناى اعضاى بدن، زناى چشم را در نگاه‏کردن- به نامحرم- دانسته‏اند (حرّ عاملى، 1418 ق، ج 2، ص 340).

دورى از بسترهاى گناه به عنوان یکى از راهکارهاى دین، جهت حفظ غرایز از هرگونه پلیدى و ناپاکى مورد توجه قرار گرفت؛ چراکه تأمین غرایز به هر شکل ممکن، به طرق مختلف، مى‏تواند تهدیدى براى شخص محسوب گردد؛ به گونه‏اى که حتى هر اقدامى جهت ارضاى خواهش‏هاى نفسانى صورت خواهد گرفت.

اسلام با هرگونه تفریطنگرى در ارضاى امیال جنسى مخالف است و با بینشى حکیمانه با «رهبانیت جنسى» و یا در شکل خاص خود «تجردطلبى» به شدت مقابله کرده و پیامبر اکرم (ص) نیز عاملان آن را به نوعى اعراض‏کننده از سنت و سیره نبوى خواندند (کلینى، 1407 ق، ج 5، ص 494)؛ چراکه اینان منطبق با آیه 87 سوره مبارکه مائده که مى‏فرماید: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تُحَرِّمُوا طَیِّباتِ ما أَحَلَّ اللَّهُ لَکُمْ وَ لا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ» حلال‏ها را بر خود حرام کرده و از نزدیکى به آن امتناع مى‏ورزند؛ در حالى‏که امام صادق (ع) به نقل از پیغمبر اکرم (ص) بهره‏بردن از نعمات خداوند را جزء دین برشمردند (حرّ عاملى، 1409 ق، ج 5، ص 6).

لذا دین اسلام، ازدواج را در محدوده قوانین شرعى به عنوان یکى از تمتعات هدفمند دنیوى، نه تنها تقبیح نکرده است، بلکه مورد تحسین قرار داده و در نتیجه، روى‏آورى به عزوبت را نکوهش کرده است؛ زیرا این معضل، جداى از سایر عوارض اجتماعى، کاهش نسل را نیز به دنبال خواهد داشت.

اسلام در صورت عدم توان ازدواج دائم با تشریع حلیت نکاح موقت، به مقابله با رهبانیت، در مواقع عدم امکان ازدواج دائم براى رفع احتیاجات بشر برآمد؛ زیرا انحصاریت نکاح دائم مستلزم رهبانیت موقت و حتى گاهى دائم خواهد بود و یا باعث غرق‏شدن در ورطه کمونیسم جنسى خواهد شد (مطهرى، بى‏تا، ج 19، ص 69- 65).

خداوند در آیات 32 و 33 سوره مبارکه نور مسلمانان را چنین خطاب نمود: «وَ أَنْکِحُوا الْأَیامى‏ مِنْکُمْ وَ الصَّالِحِینَ مِنْ عِبادِکُمْ وَ إِمائِکُمْ إِنْ یَکُونُوا فُقَراءَ یُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِیمٌ وَ لْیَسْتَعْفِفِ الَّذِینَ لا یَجِدُونَ نِکاحاً حَتَّى یُغْنِیَهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ‏ ...».

شارع حکیم با تأکید بر ازدواج و نکاح، به مقابله با بى‏بندوبارى و گسترش روابط نامشروع اقدام نمود؛ زیرا با توجه به آیه 24 سوره مبارکه نساء که مى‏فرماید: «وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ النِّساءِ إِلَّا ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ کِتابَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ أُحِلَّ لَکُمْ ما وَراءَ ذلِکُمْ أَنْ تَبْتَغُوا بِأَمْوالِکُمْ مُحْصِنِینَ غَیْرَ مُسافِحِینَ فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِیضَةً وَ لا جُناحَ عَلَیْکُمْ فِیما تَراضَیْتُمْ بِهِ مِنْ بَعْدِ الْفَرِیضَةِ إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلِیماً حَکِیماً»، شارع حکیم با تشریع نکاح موقت، مصالحى را مد نظر قرار داد. مقصود از «حَکِیماً» در انتهاى آیه، قرار دادن هر چیزى در جاى خودش بوده و ازاین‏رو، متعه را قرار داد تا در شرایط اضطرارى، اشخاص به روابط نامشروع جنسى روى نیاورند (سیورى حلى، بى‏تا، ج 2، ص 148).

هرچندکه با توجه به حدیث منقول از نبى اکرم (ص) به واسطه امام صادق (ع) مبنى بر منع بارورى در نکاح موقت (نورى، 1408 ق، ج 14، ص 479- 478) نمى‏توان حکمت تشریع این نوع نکاح را مستقیماً مرتبط با مسائل جمعیتى قلمداد نمود، اما ممانعت از روابط نامشروع از طریق تنظیم روابط جنسى به واسطه جواز نکاح موقت، علاوه بر حفظ جامعه اسلامى از انحرافات جنسى، به طور غیر مستقیم، سببى براى حفظ تعادل و جلوگیرى از کاهش نسل بشر دانست؛ زیرا امام صادق (ع) فرمودند یکى از علل تحریم روابط نامشروع جنسى از قبیل زنا و یا هم‏جنس بازى انقطاع نسل بشر است (طبرسى، 1403 ق، ج 2، ص 347) و یا امام رضا (ع) علت تحریم لواط و مساحقه را منقطع‏شدن نسل مى‏دانند (شیخ صدوق، بى‏تا، ج 2، ص 547).

درنظرگرفتن کلیه مسائل مربوط به چگونگى این نکاح با توجه به شرایط فقهى و روحى، روانى و درنظرگرفتن شرایط زمانى و ... باید منطبق با نگرش اسلام به این حکم، مورد بررسى و تأمل قرار گیرد.

حکمت تشریع این نکاح در نگاه ابتدایى براى جهت‏دهى صحیح به غرایز جنسى در مسیر مشروع است. لذا باید فرهنگ‏سازى دقیق نسبت به این حکم با توجه به حکمت مطرح‏شده صورت گیرد تا در صورت اقدام به این نکاح مسائل جانبى آن نیز در نظر گرفته شود.

 

3. فرهنگ‏سازى مناسب در مورد اشتغال زنان و نقش مادرى‏

کنوانسیون رفع تبعیض علیه زنان، متشکل از یک مقدمه و سى و شش ماده در شش بخش توسط مجمع عمومى بین‏المللى سازمان ملل متحد با طرح تساوى همه‏جانبه حقوق زنان با مردان تنظیم شد که طبق ماده اول از بخش نخست آن، این کنوانسیون با هدف رفع هرگونه تبعیض؛ یعنى هرگونه تمایز، استثناء یا محدودیت بر اساس جنسیت تصویب گردید و در نهایت، کمیته رفع تبعیض (CEDAW) به عنوان مسؤول نظارت براى اجراى اعمال و اهداف این کنوانسیون، مقرر گردید.

ورود زن به عرصه اشتغال به عنوان حق قانونى او و تأکید بر آزادى‏اش در زمینه‏هاى سیاسى، اقتصادى، فرهنگى و ... به عنوان یکى از نتایج آن شناخته شد، اما آنچه لازمه اکتساب این استقلال‏محورى و توانایى زن براى انجام فعالیت‏هاى اجتماعى بود، طرح تسهیلاتى نظیر مهد کودک‏ها، پیشرفت‏هاى پزشکى کنترل باردارى، قانونى و رایگان‏شدن سقط جنین و عقیم‏سازى که با ظاهرى آراسته، حق‏جویانه و عدالت‏محور، پاى به عرصه گذاشت (مکارم شیرازى، 1427 ق، ص 84).

در حالى‏که آموزه‏هاى دین اسلام با آنچه که در قانون، به دست بشریت به تصویب رسید و با پیشرفت سریع و چشم‏گیرى به مرحله اجرا درآمد، متفاوت و ناهماهنگ است؛ چراکه دین مقدس با تعیین حقوقى؛ مثل نفقه، تأمین مخارج زوجه در زمان عده طلاق و حضانت فرزندان توسط مرد و ... براى جنس مؤنث، عملًا اداره امور مالى و رفاهى خانواده را بر عهده مرد نهاد و در مقابل با تعیین نقش همسرى و مادرى، تکامل بُعد معنوى اعضاى خانواده را به عنوان محور تکالیف زن قرار داد.

البته مشاغل مربوط به بانوان و یا قابلیت برخى از زنان در مشاغل اجتماعى و یا نیاز مبرم اقتصادى برخى از آنان، نباید نادیده انگاشته شود. نکته حائز اهمیت، فرهنگ‏سازى دقیق و درست در مورد مشاغل بانوان است؛ زیرا از طرفى ایجاد تعادل بین نقش همسرى و مادرى و اشتغال آنان به واسطه مقدم‏داشتن مصالح خانواده بر اشتغال زن مطرح است و از طرف دیگر، با توجه به آنچه که در سطح اجتماع دیده مى‏شود، حضور روزافزون بانوان در بازار کار به علت قناعت برخى از آنان در مورد حقوق و مزایاى مربوطه سبب جذب بیشتر این قشر به خدمات اقتصادى گشته و جداى از نادیده انگاشته شدن شأن و منزلت زن؛ به علت نگاه ابزارى به وى براى انجام وظایف رقم‏زده‏شده با توجه به دریافت حداقل مزایا و یا مسائل جانبى به علت اختلاط با جنس مخالف در محیط اجتماع، سبب حذف عده‏اى از مردان از مشاغل اقتصادى خواهد شد و همین مسأله باعث تشدید معضلات اقتصادى برخى از خانوارها مى‏شود؛ چرا که ورود بانوان به عرصه اشتغال، بدون نیاز فردى و اجتماعى و نیز عدم مسؤولیت آنان به عنوان فرد نفقه‏دهنده و در نهایت، جایگزینى آنان به جاى مردان در محیط کار، عامل بروز مشکلات اقتصادى خواهد شد.

به بیان دیگر، قرار دادن نابجاى یک زن به جاى مرد به عنوان تأمین‏کننده معاش مادى یک خانواده، به نوعى سبب تضعیف بعد اقتصادى یک خانواده مى‏شود و یا حتى مى‏تواند عاملى براى ممانعت از تشکیل یک خانواده لحاظ گردد. لذا اقدام به فرهنگ‏سازى مناسب در این زمینه جهت پذیرش بانوان براى دورى از مشاغل اجتماعى، در صورت عدم لزوم فردى و اجتماعى و ترویج فرهنگ دینى مناسب با ساده‏زیستى، ضرورى به نظر مى‏رسد.

«امام على» (ع) در این زمینه به فرزند خود «امام حسن» (ع) چنین سفارش نمودند: «فعالیت‏هاى سنگین اجتماع را به زن تحمیل مکن که این براى حال او بهتر و براى زندگى‏شان مناسب‏تر است؛ چراکه زن ریحانه است و تحمل انجام کارهاى سخت اجتماعى را ندارد» (کلینى، 1429 ق، ج 11، ص 170).

آنچه که امروز دیده مى‏شود، به علت افراطنگرى و عدم کنترل گرایشات فمینیستى در عرصه اشتغال زنان، در تنافى با دین و اهداف آن به جاى انطباق استقلال‏محورى زن با تکلیف اصلى وى در تولید نسل، نقش مادرى و باردارى، منطبق با اشتغال و شرایط کار او تنظیم گردید؛ چراکه از طرفى زمان شروع تا اتمام اشتغال بانوان تقریباً مصادف با سن وقوع باردارى وضع گردید و از طرف دیگر، در صورت تداخل باردارى با امر اشتغال، براساس یافته‏هاى نوین پزشکى از جمله عقیم‏سازى را در جهت مقابله براساس آن انجام مى‏دهند.

پس تأکید بر اشتغال حتمى زن در بیرون از خانه، بدون توجه به نوع آفرینش زن و هدف خلقت او، مقدمه‏اى جهت تخریب فرهنگ اصیل اسلامى و نظام خانواده و ترویج فرهنگ غربى و همسوشدن مسلمانان با اهداف نظام سرمایه‏دارى بود که به عنوان احقاق حقوق وى به منصه ظهور رسید.

بنابراین، فرهنگ‏سازى نادرست این مقوله به علت نگاه افراطگونه، نه تنها ضامن سعادت و آسایش فردى و اجتماعى نخواهد بود، بلکه عامل ایجاد بروز مشکلات عدیده خواهد شد. لذا بهتر آن است که با ایجاد فرهنگ درست و متناسب با شریعت افراد، به بینشى صحیح در این زمینه برسیم.

با توجه به آنچه ذکر گردید، چنین به نظر مى‏رسد که شایسته است دولت با اعطاى تسهیلاتى؛ مثل یارانه آموزشى، تغذیه‏اى و ... به زنان خانه‏دار جهت فرهنگ‏سازى در راستاى این نقش و حفظ آن اقدام نماید و هم‏چنین با تبیین نقش علم در زندگى فردى، جهت ایفاى بهتر نقش همسرى، مادرى و ... براى بانوان و نیز عدم انحصاریت آن براى کسب مشاغل اجتماعى اقدام نماید.

 

نتیجه‏گیرى‏

آنچه که از تأکیدات دین اسلام بر مسأله تولید نسل و سنت و سیره نبوى برداشت مى‏شود، توجه به حفظ جمعیت مسلمان و جلوگیرى از کاهش آن است. سیاست‏هاى کنترل جمعیت با تکیه بر عنصر عقل مادى و بدون توجه به آموزه‏هاى دین و اهداف‏ شریعت اسلام، نمى‏تواند چیزى جز انطباق زندگى بشر با دیدگاه و اهداف سکولاریسم باشد. هم‏چنین در زمینه مباحث جمعیتى، توجه به مسائل دیگرى چون حفظ نظام و امنیت معیشتى مسلمانان که معلول اجراى احکام اسلامى است، بدون تشکیل حکومت اسلامى به عنوان مجرى احکام، میسر نخواهد بود.

بنابراین، وجوب تشکیل حکومت، امرى بدیهى و ضرورى است؛ چنانچه بنابر قاعده «نفى سبیل» نیز تأسیس و یا تغییر نوع حکومت از لحاظ اسلامى و غیر اسلامى‏بودن آن، منوط به حزب و دین غالب در آن سرزمین خواهد بود؛ زیرا تعداد جمعیت یک سرزمین به عنوان یکى از عوامل اقتدار و حاکمیت سیاسى برگزیده شده است. پس اگر تعداد جمعیت مسلمان در یک سرزمین اسلامى نسبت به سایر ادیان موجود، رفته رفته کاهش یابد و یا جمعیت کفار غالب بر مسلمین گردد، تغییر حکومت اسلامى امرى حتمى و مسلم است.

تأکید دین مبین اسلام بر مسأله حفظ جمعیت مسلمانان و کمک به رشد آن در مواقع کاهش جمعیت است.

حکومت اسلامى باید اهداف و برنامه‏هاى خود را منطبق با خاستگاه شریعت اسلام در راستاى حفظ نفوس مسلمانان قرار دهد.

دولت در این زمینه، باید از طریق تشویق به ازدواج در سنین پایین؛ البته منطبق با اهداف شریعت اسلام، در ارتباط با حفظ نهاد خانواده و با درنظرگرفتن ضرورت، جهت اقدام به این عمل، کاهش بى‏بندوبارى و تجردطلبى با توجه به مشروعیت نکاح موقت، جهت تنظیم روابط جنسى و نیز فرهنگ‏سازى مناسب در مورد اشتغال زنان به علت توجه ویژه دین به نقش مادرى و قراردادن حقوق مادى براى زن صورت گیرد.

با توجه به نتایج به‏دست‏آمده از این پژوهش، پیشنهاداتى در ارتباط با مسائل جمعیتى ارائه مى‏گردد.

1. ترغیب و تشویق والدین و مؤسسات ذى‏ربط؛ هم‏چون مراکز علمى و دانشگاهى، جهت ایجاد هماهنگى بین بلوغ جسمى و فکرى جوانان تا از طرفى سبب سهولت امر ازدواج گشته و از طرف دیگر از وقوع طلاق در سنین پایین جلوگیرى شود.

2. فرهنگ‏سازى صحیح و معقول، جهت آگاهى افراد در مورد ازدواج و تشکیل خانواده.

3. اعطاى تسهیلاتى؛ مثل یارانه آموزشى، تغذیه‏اى و ... به زنان خانه‏دار، جهت فرهنگ‏سازى در راستاى این نقش و حفظ آن.

4. تبیین نقش علم در زندگى فردى، جهت ایفاى بهتر نقش همسرى، مادرى و ... براى بانوان و نیز عدم انحصاریت آن براى کسب مشاغل اجتماعى.

/825/م

 

منابع و مآخذ

1. قرآن کریم.

2. ابن ادریس، محمد، السرائر الحاوى لتحریر الفتاوى، ج 1، قم: دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، چ 2، 1410 ق.

3. ابن منظور، محمدبن‏مکرم، لسان العرب، ج 12، بیروت: دارالفکر للطباعة و النشر و التوزیع- دار صادر، چ 3، 1414 ق.

4. افتخارى، اصغر و صادقى، محمد، «بررسى قاعده حفظ نظام و ابعاد آن در نظام حقوقى- سیاسى جمهورى اسلامى ایران»، فصلنامه حقوق، مجله دانشکده حقوق و علوم سیاسى، دوره 42، ش 4، زمستان 1391.

5. امام خمینى، سیدروح‏الله، تحریرالوسیله، ج 1 و 2، قم: مؤسسه مطبوعات دارالعلم، بى‏تا (الف).

6.----------------، کتاب البیع، ج 2، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى (ره)، بى‏تا (ب).

7.----------------، ولایت فقیه، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى (ره)، چ 12، 1423 ق.

8. بجنوردى، سیدمحمد، قواعد فقهیه، ج 1، تهران: نشر عروج، چ 3، 1401 ق.

9. بروجردى، سیدحسین، جامع أحادیث الشیعه، ج 22، تهران: نشر فرهنگ سبز، 1429 ق.

10. تقوى، سیدمرتضى، «تحول موضوعات در فقه»، مجله فقه اهل‏البیت (علیهم السلام) (فارسى)، قم: مؤسسه دائرة المعارف فقه اسلامى بر مذهب اهل البیت (علیهم السلام)، ش 3، 1374.

11. جمعى از محققان پژوهشگاه تحقیقات اسلامى، جهاد در آینه قرآن، ج 1، قم: زمزم هدایت، 1428 ق.

12. حرّ عاملى، محمد، الفصول المهمة فى أصول الأئمة- تکملة الوسائل-، ج 2، قم: مؤسسه معارف اسلامى امام رضا (ع)، 1418 ق.

13.-----------، وسائل الشیعه، ج 20، 5 و 21، قم: مؤسسه آل البیت (علیهم السلام)، 1409 ق.

14. حسینى تهرانى، محمدحسین، رساله نکاحیه، مشهد: مؤسسه ترجمه و نشر علوم و معارف اسلام، چ 2، 1425 ق.

15. راوندى، سعید، فقه القرآن، ج 2، قم: نشر کتابخانه آیةالله مرعشى نجفى، چ 2، 1405 ق.

16. سیورى حلى، مقداد، کنز العرفان فى فقه القرآن، ج 2، قم: بى‏نا، بى‏تا.

17. شبیرى زنجانى، سیدموسى، کتاب نکاح، ج 1، قم: رأى پرواز، 1419 ق.

18. شیخ صدوق، محمد، علل الشرائع، ج 2 و 3، قم: نشر داورى، بى‏تا.

19.-------------، من لا یحضره الفقیه، ج 3، قم: دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، چ 2، 1413 ق.

20. صادقى تهرانى، محمد، نگرشى جدید به حقوق بانوان در اسلام، قم: نشر جامعة العلوم القرآن، 1383.

21. طباطبائى، سیدمحمدحسین، المیزان فى تفسیر القرآن، ج 4، قم: دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، چ 5، 1417 ق.

22. طبرسى، احمد، الإحتجاج، ج 2، مشهد: مرتضوى، 1403 ق.

23. طوسى، محمد، الإستبصار فیما إختلف من الأخبار، ج 1 و 2، تهران: دارالکتب الإسلامیة، 1390 ق.

24.---------، تهذیب الأحکام، ج 7، تهران: دارالکتب الإسلامیة، چ 4، 1407 ق (الف).

25.---------، الخلاف، ج 3، قم: دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1407 ق (ب).

26.---------، المبسوط فى فقه الإمامیة، ج 8، تهران: المکتبة المرتضویة لإحیاء الآثار الجعفریة، چ 3، 1387 ق.

27.---------، النهایة فى مجرد الفقه و الفتاوى، بیروت: دارالکتب العربى، چ 2، 1400 ق.

28. عمید زنجانى، عباس‏على، فقه سیاسى، ج 1 و 2، تهران: امیرکبیر، چ 4، 1421 ق.

29. کلینى، محمد، الکافى، ج 5 و 7، تهران: دارالکتب الإسلامیة، چ 4، 1407 ق.

30.---------، الکافى، ج 11، قم: دارالحدیث للطباعة و النشر، 1429 ق.

31. کیدرى، محمد، إصباح الشیعة بمصباح الشریعة، قم: مؤسسه امام صادق (ع)، 1416 ق.

32. مجلسى، محمدباقر، بحار الأنوار، ج 100، بیروت: مؤسسة الطبع و النشر، 1410 ق.

33. مرعشى شوشترى، سیدمحمدحسن، دیدگاه‏هاى نو در حقوق، ج 1، تهران: میزان، چ 2، 1427 ق.

34. مطهرى، مرتضى، فقه و حقوق (مجموعه آثار)، ج 19، قم: بى‏نا، بى‏تا.

35. مکارم شیرازى، ناصر، دائرة المعارف فقه مقارن، قم: انتشارات مؤسسة الإمام على‏بن‏أبى‏طالب (ع)، 1427 ق.

36. منتظرى، حسین‏على، حکومت دینى و حقوق انسان، قم: ارغوان دانش، 1429 ق.

37.-------------، مبانى فقهى حکومت اسلامى، ج 4 و 8، مترجم: محمود صلواتى و ابوالفضل شکورى، قم: کیهان، 1409 ق.

38. نائینى، محمدحسین، تنبیه الأمه و تنزیه المله، قم: انتشارات دفتر تبلیغات حوزه علمیه قم، 1424 ق.

39. نورى، حسین، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج 14 و 15، بیروت: مؤسسه آل‏البیت (علیهم السلام)، 1408 ق.

 

منیره حاجى‏هادى، دانشجوى کارشناسى ارشد فقه و مبانى حقوق اسلامى دانشگاه یزد

حسن قاسمى‏مقدم، استادیار دانشکده علوم انسانى دانشگاه یزد

منبع: فصلنامه علمى، پژوهشى حکومت اسلامى، شماره‏71.

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار
اوقات شرعی
۲۸ / ۰۲ /۱۴۰۳
قم
اذان صبح
۰۴:۲۲:۵۲
طلوع افتاب
۰۶:۰۱:۴۷
اذان ظهر
۱۳:۰۳:۲۶
غروب آفتاب
۲۰:۰۴:۱۹
اذان مغرب
۲۰:۲۳:۰۶