vasael.ir

کد خبر: ۲۲۶۵
تاریخ انتشار: ۳۱ ارديبهشت ۱۳۹۵ - ۱۸:۳۸ - 20 May 2016
درس خارج فقه امر به معروف استاد شب زنده دار، 64

آمر و ناهی، نسبت به حصول نتیجه وظیفه ای ندارند

پایگاه اطلاع رسانی وسائل – آیت الله شب زنده دار، پاسخ تفصیلی چهارم از "علیکم انفسکم" را جمع عرفی دانست و گفت: آیات وجوب درباره سبب (دعوت اهل ضلال به حق) و "علیکم انفسکم" درباره مسبب (سلوک در مسیر تعالی) است؛ یعنی اگر به وظیفه عمل کردید ولی اثر متوقع در اجتماع پدید نیامد، ضرری به شما نمی رسد.

 

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی وسائل، آیت الله محمد مهدی شب زنده دار، استاد درس خارج فقه حوزه علمیه قم، صبح یک شنبه، 9 اسفند 1394 در جلسه 64 درس خارج فقه امر به معروف و نهی از منکر در دار التلاوه مسجد اعظم قم، ورود ادله امر به معروف و نهی از منکر بر صدر آیه 105 سوره مائده "علیکم انفسکم" را به عنوان پاسخ تفصیلی سوم به مدعیان عدم وجوب عنوان کرد.

وی نسبت بین ادله وجوب امر به معروف و نهی از منکر با آیه "علیکم انفسکم" را تعارض ندانست و توضیح داد: بسیاری از اعاظم فقه و تفسیر معتقدند شارع به وسیله وجوب امر به معروف و نهی از منکر (تعبد)، مصداق واقعی برای "علیکم انفسکم" درست می‌کند و می فرماید الامر بالمعروف و النهی عن المنکر من شوون اشتغال المؤمن بنفسه و سلوکه سبیل ربه است.

مناقشه در جواب سوم

استاد درس خارج فقه حوزه علمیه قم، در ارزیابی این پاسخ تفصیلی (ورود) این جواب را قانع‌کننده ندانست و چنین تبیین کرد: استدلال به عدم وجوب طبق دلالت التزامی یا کنایه از آیه "علیکم انفسکم"، این بود که به دیگران کاری نداشته باشید.  

پاسخ تفصیلی چهارم. جمع دلالی (عرفی)

وی پاسخ چهارم تفصیلی به ادله مقتضی عدم وجوب این تکلیف را "جمع دلالی" بین "آیات و روایات وجوب" (سبب) و "آیه 105 سوره مائده" (مسبب) دانست و گفت: امر به معروف و نهی از منکر، ناظر به سبب یا وظیفه اولیه (دعوت اهل ضلال به مسیر تعالی) است و "علیکم انفسکم" به مسبب یا وظیفه ثانویه (سلوک در مسیر تعالی) کار دارد که اگر به وظیفه اولیه عمل کردید ولی نتیجة ظاهری نداد، "علیکم انفسکم" می‌گوید نسبت به مسبب، وظیفه‌ای ندارید.

وی به نقل کلام علامه طباطبایی (ره) از این آیه پرداخت و با بیان این که گاه مصلحان به این وظیفه عمل می کنند اما اثر و مسبب متوقع در جامعه دیده نمی شود، گفت: ادله امر به معروف و نهی از منکر، سبب را بر عهده ها می گذارد و این آیه، به مسبب کار دارد و می فرماید اگر به وظایف خودتان عمل کرده و دیگران را به اطاعت از خدا فرا خواندید، این ضلالت ‌ها و عدم انتها از منکر به شما ضرری نمی رساند؛ شما به فکر خودتان باشید.

آیت الله شب زنده دار این کلام صاحب تفسیر المیزان را "جمع عرفی" خواند و گفت: گاه عرف با توجه به دو دلیل متعارض، بین آنها جمع می کند. این را آقای آخوند در کفایه "جمع عرفی" نامیده است.

مخاطبان محترم را به مطالعه متن کامل جلسه 64 درس خارج فقه آیت الله شب زنده دار دعوت می کنیم.

خلاصه مباحث گذشته

در مقام اول، ادلة دالة بر وجوب امربه‌معروف را بررسی کردیم. در مقام دوم هم ادلة دالة بر عدم وجوب امربه‌معروف را بررسی کردیم. در مقام جمع بین این دو دسته و ترجیح ادلة وجوب امربه‌معروف، دو جواب اجمالی دادیم. سپس وارد جواب تفصیلی از تک‌تک ادلة مقام ثانی شدیم.
اولین دلیل دال بر عدم وجوب که در مقام ثانی بررسی کردیم، آیة 105 سورة «مائده» بود. در جواب تفصیلی به این آیه، دو جواب دادیم: جواب اول این بود که مقصود آیه این است که: «به فکر اجتماع مسلمین باشید»، و جواب دوم «انقلاب نسبت» بود. در هر دو جواب خدشه کردیم و هیچ‌کدام را نپذیرفتیم. لذا تا به حال، فقط همان دو جواب اجمالی را داریم.
در  جواب تفصیلیِ سوم، گفتیم درست است که مدلول آیه مذکور، عدم وجوب است، ولی روایات فراوانی داریم که دلالت بر وجوب می‌کند. نسبت بین این دو طایفه، تعارض نیست، بلکه ورود است؛ ادلة وجوب امر به معروف، وارد است بر «علیکم انفسکم»؛ چون «علیکم انفسکم» یعنی وظایف‌تان را انجام دهید، ادلة «امربه‌معروف» مصداق درست می‌کند برای «علیکم انفسکم».

اما درس این جلسه: ادامه پاسخ های تفصیلی به ادله عدم وجوب

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی الله تعالی علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین لا سیما بقیة الله فی الارضین ارواحنا فداه و عجل الله تعالی فرجه الشریف.
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى الصِّدِّیقَةِ فَاطِمَةَ الزَّکِیَّةِ حَبِیبَةِ حَبِیبِکَ وَ نَبِیِّکَ وَ أُمِّ أَحِبَّائِکَ وَ أَصْفِیَائِکَ الَّتِی انْتَجَبْتَهَا وَ فَضَّلْتَهَا وَ اخْتَرْتَهَا عَلَى نِسَاءِ الْعَالَمِینَ اللَّهُمَّ کُنِ الطَّالِبَ لَهَا مِمَّنْ ظَلَمَهَا وَ اسْتَخَفَّ بِحَقِّهَا وَ کُنِ الثَّائِرَ اللَّهُمَّ بِدَمِ أَوْلَادِهَا اللَّهُمَّ وَ کَمَا جَعَلْتَهَا أُمَّ أَئِمَّةِ الْهُدَى وَ حَلِیلَةَ صَاحِبِ اللِّوَاءِ وَ الْکَرِیمَةَ عِنْدَ الْمَلَإِ الْأَعْلَى فَصَلِّ عَلَیْهَا وَ عَلَى أُمِّهَا خَدِیجَةَ الْکُبْرَى صَلَاةً تُکْرِمُ بِهَا وَجْهَ أَبِیهَا مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ تُقِرُّ بِهَا أَعْیُنَ ذُرِّیَّتِهَا وَ أَبْلِغْهُمْ عَنِّی فِی هَذِهِ السَّاعَةِ أَفْضَلَ التَّحِیَّةِ وَ السَّلَام‏.

مرور جواب سوم به "علیکم انفسکم"

بحث در اجوبه استدلال به آیه شریفه «علیکم انفسکم» بود برای عدم وجوب امر به معروف و نهی از منکر رسیدیم به جواب سوم.
جواب سوم این بود که خب این آیه مبارکه درسته مدلولش به دو تقریبی که گفته شد مدلول بدوی آن همین است که واجب نیست امر به معروف و نهی از منکر ولی از آن طرف روایات و نصوص فراوانی داشتیم بر این که دلالت بر وجوب می‌کرد. وقتی دقت می‌کنیم می‌بینیم نسبت بین این دو طائفه تعارض نیست بلکه نسبت ورود است و ادله وجوب امر به معروف و نهی از منکر در واقع وارد است بر «علیکم انفسکم» چرا؟ برای این که علیکم انفسکم معنایش این است که ملتزم به نفس خودتان باشید به این که وظایفی که به گردن شما است انجام بدهید، خودتان را اصلاح کنید و اهتداء به طرق حقه پیدا کنید. این معنایش هست. خب اهتداء به طرق حقه و انجام وظایف که معنای لازمه «علیکم انفسکم» هست این ادله امر به معروف و نهی از منکر مصداق دارد می‌سازد برای این و شارع به این تعبد و این جعل یک مصداق حقیقی و واقعی دارد درست می‌کند برای وظایف بنابراین با هم تعارضی ندارد این دارد می‌گوید به وظایف شخصیه‌تان عمل کنید و به خودتان ارتقاء ببخشید. این دارد این را می‌گوید، آن هم می‌گوید آقا یکی از وظایف شما چیه؟ امر به معروف کردن است، نهی از منکر کردن است.
سؤال: ؟؟
جواب: بله. ادخال تعبدی که موجب.... نه، نه ادخال تعبدی. تعبدی که موجب ادخال حقیقی می‌شود و تعبدی که موجب اخراج حقیقی می‌شود. این می‌شود ورود. تعبدی که موجب ادخال حقیقی یا اخراج حقیقی می‌شود. مثلاً دلیلی گفته خذ بالحجة، ادله‌ای که حجت برای ما درست می‌کند، ظنون را حجت می‌کند می‌شود وارد بر این خذ بالحجة. یعنی مصداق حقیقی درست می‌کند، بعد التعبد مصداق حقیقی برای آن درست می‌شود.
خب این بیان در کلمات عده زیادی از مفسرین سلفاً و خلفاً آمده و به خصوص مفسرین خلف مثل علامه طباطبایی قدس سره در المیزان و محققین و مفسرین عامه مثل فی ضلال، نراقی و امثال این‌ها، این‌ها همه همین جور البته نه به این اصطلاح ورود. توی کلمات این‌ها این اصطلاح ورود نیست ما چون بحث فقهی است به اصطلاح فقهی این مطلب را بیان کردیم ولی مطلبی گفتند که روح آن و واقعش همین هست که عرض کردیم. حالا از باب نمونه کلام علامه را عرض می‌کنم. صفحه 164، ....
سؤال:؟؟؟
جواب: دیگه ذیل همین آیه. این چاپ‌ها شاید فرق بکند. این جلد ششم هست، چاپی که من دارم.
سؤال: فرق بین ورود و حکومت توی بحث حکومت اخراج و ادخال تعبدی بود ولی توی ورود وجدانی ؟؟؟
جواب: حالا من این عبارت را بخوانم چون دیروز هم توضیح دادم این را حالا دو مرتبه هم چشم.
جواب قبلی که دادند جواب بعدی؛
«على (یعنی علاوه بر آن حرف‌های قبلی) أن الدعوة إلى الله و الأمر بالمعروف و النهی عن المنکر من شئون اشتغال المؤمن بنفسه و سلوکه سبیل ربه،...»
این از شؤون همان علیکم انفسکم است. « من شئون اشتغال المؤمن بنفسه و سلوکه سبیل ربه» پس بنابراین تنافی با این ندارد،‌ دعوت مردم به خیر و امثال این‌ها. اما این که شما فرمودید که این نزدیک به حکومت است دون الورود، چون مثال‌هایی که برای ماها زدند توی اصول و کتاب‌هایی که خواندیم معمولاً آن جوری بوده توی ذهن‌ها این جوری است. و الا همان جور که حکومت تضییقی و توسعه‌ای داریم ورود تضییقی و توسعه‌ای داریم. یعنی مصداق درست می‌کند. بالتعبد مصداق وجدانی درست می‌شود ولی در حکومت حتی بعد التعبد مصداق وجدانی درست نمی‌شود. می‌گوید لاشک لکثیر الشک. خب هزار بار شارع بگوید لاشک لکثیر الشک من شک‌ام از بین می‌رود؟ نمی‌رود. «الفقاع خمرٌ» هزار بار شارع بگوید الفقاع خمرٌ، با گفتن شارع که واقعاً فقاع خمر نمی‌شود که. این‌ها ادخال تعبدی است. یا اخراج تعبدی است یا ادخال تعبدی. «ولد العالم عالمٌ» ادخال در ... گفته «اکرم العالم» آن جا می‌آید می‌گوید «ولد العالم عالمٌ» یا فرموده «لا صلاة الا بطهور»‌ بعد می‌فرماید «الطواف بالبیت صلاةٌ» این را داخل صلات می‌کند برای این که بعضی آن احکام این جا هم بیاید. این‌ها همه حکومت است. چرا؟ برای این که بعد از حکم شارع و بعد از تعبد شارع و جعل شارع هم یک امر تکوینی رخ نمی‌دهد که واقعاً شک از بین برود یا واقعاً طواف بشود صلات یا واقعاً فقاع بشود خمر. این جور نمی‌شود. اما در باب ورود نه، بعد از کاری که شارع می‌کند یک واقعه تکوینی رخ می‌دهد البته بعد از آن کار شارع. اگر آن کار را شارع نمی‌کرد چنین واقعه‌ای رخ نمی‌داد. اما بعد از این که آن تعبد را شارع می‌کند یک واقعیت تکوینی به وجود می‌آید که یا الحاق تکوینی می‌شود یا اخراج تکوینی می‌شود. مثل این که عقل ما چی گفته؟ عقل ما می‌گوید اگر شارع برای یک حکمی... اگر یک جایی برای یک حکمی بیان نبود؛ چه بیان وجدانی، چه بیان تعبدی، قبیح است عقاب. این را عقل ما می‌گوید. خب آن بیانی که مأخوذ در قاعده قبح عقاب بلابیان است اعم از بیان وجدانی و بیان تعبدی است.
خب اگر شارع آمد گفت من خبر واحد را حجت کردم با این حرف شارع بیان تعبدی تکویناً ایجاد شد یا نشد؟ تکویناً دیگه ایجاد شد. مگر بیان تعبدی با جعل شارع دیگه واقعاً تحقق پیدا کرده دیگه. بنابراین عدم البیانی واقعاً تکویناً دیگه این موردی که خبر واحد بر آن قائم شده است، آن حکمی که خبر واحد بر آن قائم شده؛ آن وجوب، آن حرمت، تکویناً و به نحو تخصص از تحت عدم البیان خارج می‌شود. اما به برکت آن تعبد. اگر آن تعبد نبود این جور چیزی نمی‌شد. کما این که این از تحت عدم ابیان خارج می‌شود به واسطه همین جعل حجیت برای خبر واحد تکویناً داخل بیان تعبدی می‌شود. پس ورودش.... ورود به معنای دخول و الحاق آن به بیان ورود است. خروج آن از عدم البیان هم ورود است. در همین مثال، هم مثال برای توسعه است هم تضییق. توی بیان، بیان را توسعه می‌دهد، مصداق برای آن درست می‌کند و عدم البیان از عدم البیانی هم خارج می‌شود. بنابراین در همین مثال هم توسعه هست،‌ ورود توسعه‌‌ای هست هم ورود تضییقی هست. حالا در مانحن فیه هم همین جور است. «علیکم انفسکم» مفاد و مضونش این می‌شود که وظایف‌تان را انجام بدهید. خیلی خب وظایف ما کو؟ صلّ وارد می‌شود. می‌گوید این یکی از وظایف‌ است. شارع با گفتن صلّ و تعبد به صلّ‌ دارد چه کار می‌کند؟ یک مصداق تکوینی واقعی برای وظیفه درست می‌کند. با صم همین کار را دارد می‌کند، با مُر بالمعروف و انه عن المنکر هم باز دارد همین کار را می‌کند. پس این‌ها می‌شود وارد. وقتی شد وارد بنابراین با هم دعوایی ندارند، تعارضی ندارند که. این فرمایشی است که بسیاری از بزرگان ناظر در آیه و مفسرین بزرگوار فرمودند.

مناقشه در جواب سوم

اما انصاف این است که این ولو مطلب خودش آدم حساب می‌کند مطلبی خوبی است اما با آن تقریبی که مستدل به این آیه شریفه می‌کرد این جواب قانع کننده‌ای برای آن نیست. آن می‌گفت که .... وقتی ما به تقریب آن مطلبی که او می‌گفت توجه بکنیم، او می‌گفت این «علیکم انفسکم‌» کنایه است. از چی؟ یعنی به دیگران کار نداشته باشید. می‌گفت کنایه از این است. توی عرف «علیک نفسک»، یا «علیکم انفسکم» یعنی به فکر خودتان باشید به دیگران کار نداشته باشید. این به دیگران کار نداشته باشید این چه جور سازگار است با این که بیاید بگوید اگر دیدی کسی کار خلاف انجام می‌دهد او را نهی کن، اگر دیدی تارک چی هست امرش بکن. خب این کار به دیگران داشتن است دیگه. این درست شاخ به شاخ هم دیگه است یعنی کسی می‌گوید مگر خودت نگفتی که به کسی دیگه کار نداشته باش حالا دستوراتی به من می‌دهی که به دیگران کار داشتن است. از یک طرف می‌گویی به دیگران کار نداشته باش. از یک طرف می‌گویی امر به معروف کن، نهی از منکر کن که این بالحمل الشایع الصناعی کار به کار دیگران داشتن است. یا آن تقرب اول که می‌گفتیم الزام به نفس چون «الزموا انفسکم». «علیکم انفسکم» یعنی «الزموا انفسکم» بچسبید به نفوس خودتان، فقط به فکر خودتان باشید، بچسبید به نفوس خودتان و لازمه‌اش این است که به دیگران کار نداشته باشیم. این چه چسبیدن به نفوس خودمان است. می‌گوید نه به مردم هم کار داشته باش، به جامعه‌ات هم کار داشته باش. این با هم جور در نمی‌آید.
پس اشکال این است که این آیه به حسب این دو تفسیری که مستدل به این آیه و دو تقریبی که مستدل می‌کرد اگر ما بپذیریم این دو معنا را و نیاییم آن جواب‌های دیگر را بدهیم، این دو معنا را بپذیریم نمی‌توانیم بگوییم ادله امر به معروف و نهی از منکر ورود دارد. ورود ندارد چون دارد ... این غیر صلّ هست، صلّ وظیفه شخص را دارد بیان می‌کند به دیگران کاری ندارد. صم وظیفه شخص را دارد بیان می‌کند به دیگران کار ندارد. زکات بده، خمس بده، حج برو همه مال خودش هست. این با این که به دیگران کار نداشته باش منافاتی ندارد. اما اگر گفت اگر او کار حرام انجام داد او را نهی کن، جلوی او را بگیر، تغییر بده، نگذار. این معنایش این است که با این مفاد سازگاری ندارد. با آن بچسب به ذات خودت، به نفس خودت، با آن سازگاری ندارد. بنابراین ....
سؤال: ببخشید با این دومی نمی‌شود گفت به صورت تخصیص جمع می‌شود چون فرمودید الزام یعنی بچسب به کارهای خودت، یک ملازمه‌ای هم دارد، آن ملازمه را می‌آید بحث می‌کند ولی خود معنای مطابقی هست.
جواب: نمی‌شود. نمی‌شود ملازمه را نفی بکند. ببینید ...
سؤال: تخصیص می‌زند ؟؟؟؟
جواب: نمی‌شود. چون این لازم لاینفک آن هست. نمی‌شود شما آن لازم را تخصیص بزنید بگویید مرادم نیست، آن مرادم هست. مثل این که بگوید رو به قبله بایست اما لازم نیست پشت به نقطه مقابل قبله بکنید. می‌گوید وقتی گفتی رو به قبله بایست لازمه‌اش این است که یعنی به نقطه مقابل قبله باید پشت بکنید. بعد بگوید بله رو به قبله بکن ولی من لازم نمی‌دانم این کاری بکنی، تخصیص می‌زند. شما داری می‌گویی بچسب به نفس خودت از آن طرف یک کاری به گردن من می‌گذاری که با آن دیگه نمی‌توانم بچسبم به نفس خودم باید به فکر دیگران هم باشم به سراغ دیگران هم بروم. بنابراین این جواب ولو غیر واحدی... خلاصه ببینید این‌ها که این جواب‌ها را دادند یک مقداری چون آن دو تا جواب اولی که ما دادیم جواب اجمالی بود یعنی چون ادله امر به معروف و نهی از منکر و این که این تکلیف در شرع امر مسلّمی است این در اذهان یک امر پذیرفته شده و مسلّم و ضروری هست به خاطر آن بالاخره خواستند یک جوری جمع بکنند. خب ما به همان جواب اجمالی گفتیم ما می‌دانیم بالاخره بین این‌ها تعارض نیست اما چرا تعارض نیست ممکن است به تفصیل نداریم چرا. آن جواب‌های اجمالی اما حالا یک مقداری آدم حس می‌کند توی کلماتی که می‌بیند بدون ... از مجموعه کلماتی که مفسرین و این‌ها آدم می‌بیند می‌بیند یک حالتی است که بالاخره مثل «الغریق یتشبث بکل حشیش» می‌خواهند از این مطلب خارج بشوند حالا هی توجیهات و یک حرف‌هایی که خب باید با ظاهر هم سازگار باشد اگر توی فقه بخواهیم علی منهج صحیح مشی کنیم خب باید یک قرینه‌ای اقامه کنیم، آن ظهور را از بین ببریم. این ظهور با این مطالب سازگار نیست.
سؤال: ؟؟؟؟ در واقع می‌خواهند برگردند آن «علیکم انفسکم» را معنا کنند.
جواب: نکردند. ببینید با ....
سؤال: ؟؟ تصدیق نشده.
جواب: چرا. با این که «علیکم انفسکم‌» می‌گویند معنایش این است ولی این داخل در همان است. من شؤون مثل آقای طباطبایی می‌گوید مِن شؤون علیکم انفسکم هست. با این که خودشان معنا کردند فرمودند این «علیکم» به معنای الزموا هست، آن هم معفولش هست. همین جور معنا می‌کنند. بعد می‌گویند این از همان شؤون آن هست پس منافاتی با آن ندارد. ما عرض می‌کنیم نه آقا این ازشؤون آن نیست و منافات دارد چون آن الزموا یا کنایه است یعنی به دیگران کار نداشته باشید. این‌‌ها که همه‌اش می‌گوید به دیگران کار داشته باش. یا معنای مطابقی خودش یک معنایی است که لازمه لاینفک آن این است که باید به دیگران کار نداشت خب این دارد می‌گوید به دیگران کار داشته باش، چه جور می‌شود معنایش آن باشد و باز هم به دیگران کار داشت با این که این لازمه لاینفکش این است که کار نداشته باش.
سؤال: حاج آقا ما التزام به نفس را یک وقت معنا می‌کنیم که مواظب خودت باشد حالا این....
جواب: نه مواظب نیست، این‌ها نیست. مواظب خودت یعنی بچسب به نفس خودت. «الزم نفسک» مثل این که می‌گوید الزم بیتک. اگر گفت الزم بیتک بعد گفت حج برو. می‌گوییم آقا مگر نگفتی الزم بیتک، حج که من بخواهم بروم که از خانه باید بیایم بیرون و بروم. اگر گفت الزم بیتک بعد گفت جاهد فی سبیل الله، بعد گفت برو سر حدات مرابط باش. می‌‌گوییم آقا از یک طرف می‌گوید الزم بیتک، از یک طرف یک دستوراتی به گردن من می‌گذاری که با الزم بیتک سازگار نیست. این چه جور می‌شود. حالا این جا می‌گوید الزم نفسک، بعد یک کارهایی گردن من می‌گذاری که این با آن الزام نفس سازگار نیست.
سؤال: ؟؟؟ یک سری شؤون اجتماعی دارد که با نفس من در ارتباط است من بخواهم خودم را هم حفظ بکنم باید یک سری کارهای اجتماعی انجام بدهم.
جواب: پس نگو الزم نفسک.
سؤال: ؟؟؟
جواب: نه، جزو نفس شما نیست، نمی‌توانی بگویی الزام نفسک در این جا چون الزم نفسک یعنی از خودت تجاوز نکن، بچسب به نفس خودت، از خودت تجاوز نکن، شما داری این جا از خودتان تجاوز می‌کنید ولو برای نفس خودتان.
سؤال: ؟؟؟ در دو مقام استعمال می‌شود؛ گای در مقابل دیگران است که مثلاً می‌خواهید به دیگران کار نداشته باشید؟؟ یک موقع در مقابل غفلت خود شخص است. می‌گوید یعنی غافل نباش هم آن جا می‌گویند «علیکم انفسکم».
جواب: نگفته غافل نباش. ببینید شما هی معانی دیگری را، می‌پرید به یک معنای دیگری. شما همان معنایی که خود جمله دارد باید توجه به آن بفرمایید.
سؤال: ؟؟؟ دلیل امر به معروف تخصیص می‌زند...
جواب: حالا این جواب، حالا تا ببینیم تخصیص یک حرف دیگری است. این جواب که ورود بود، دارد مصداق درست می‌کند. بله شما می‌گویید که... اگر کسی بگوید که بله این گفته الزم در همه موارد الا این مورد که الزام به نفس نداشته باش، هیچ کاری به مردم نداشته باش مگر در این صورت. این یک حرف دیگری است.
سؤال: ؟؟؟ چرا به بقیه آیه نگاه نمی‌کنیم؟
جواب: می‌کنیم. الان گفتیم که به این تقریب یعنی یک تقریب این است که «علیکم انفسکم‌» کافی است برای استدلال. همین مقطع. مقطع دوم هم همین جور، روی هم رفته هم ان شاء الله خواهیم گفت که همین جور است چون تعلیل است. الزام به نفس داشته باش، چرا؟ چون لایضرکم اذا اهتدیتم. این اثری ندارد.
سؤال: خب همین قرینه است دیگه.
جواب: چه قرینه‌ای است.
سؤال: ؟؟؟ نمی‌خواهد بگوید که امر به معروف نکنید. از این جهت ...
جواب: اتفاقاً عکس آن است. می‌گوید چون لایضرکم کار به دیگران نداشته باش، ضرر که به شما نمی‌رساند، هر چی می‌خواهند ظلام داشته باشند، ضرر که به شما نمی‌رساند. کاری به آن‌ها نداشته باش، اتفاقاً مؤید این است نه این که منافی با این باش.
سؤال: می‌گوید مراقب خودت باش نه این که امر به معروف نکن.
جواب: بعد از این همه شما تازه می‌فرمایید نمی‌گوید. صریحاً نمی‌گوید ولی چیزی می‌گوید که لازمه‌اش این است. صریحاً نمی‌گوید امر به معروف نکن اما چیزی می‌گوید که لازمه‌اش این است که امر به معروف لازم نیست بکنید یا نباید بکنید.
سؤال: ؟؟؟‌ آن هم همین طور است.
جواب: نه، آن اگر بود.... ؟؟؟ نفسک آن اشکال نداشت.
سؤال: وظیفه من هست امر به معروف.
جواب: بله. نگفته وظیفه نفسک. این جور که نگفته. اگر گفت الزم وظیفة نفسک یعنی به وظایف دیگران کار نداشته باش. وظیفه خودت، وظیفه خودمان این است که امر به معروف بکنم، تربیت اولادم را بکنم. آن که اشکال ندارد که.
سؤال: ؟؟؟
جواب: نه، شما دارید از خودتان تجاوز می‌کنید.
سؤال: ؟؟
جواب: کی ؟؟ شماها را. این‌ها شعر است. مردم
سؤال: مثل این هست که من بگویم شما جان خودت را حفظ کن بعدش هم باید بروم نان بخرم. می‌گوید من گفتم جان خودت را حفظ کن چه کار به نانوایی داشتی، چه کار به مردم داشتی.
جواب: عجب. آن مقدمه جان حفظ کردن است، این چه ربطی به این دارد. نه هیچی نیست، آن برود جهنم به من چی.
سؤال: ؟؟؟؟
جواب: آهان اگر وظیفه داشته باشی. پس وظیفه‌ات این است که او را نگه بداری از جهنم رفتن پس شما به دیگران کار داری.
سؤال: نه این ورود می‌شود.
جواب: نه نه.
سؤال: پس او می‌فهمد که حفظ نفس من متوقف بر نجات دیگران هم هست.
جواب: نه نیست. ببینید به این لسان نباید بگوید. نباید بگوید که .... مثل این است که بگوید الزم بیتک بعد بگوید امر به معروف بکن. بعد بگوید جهاد برو، بعد بگوید سرحدات برو. می‌گویی الزم بیتک خب این چه جور جور درمی‌آید. اگر گفتیم که الزم بیتک یا علیکم انفسکم کنایه است. شما بگو کنایه از این نیست. جواب نمی‌دهی که کنایه از این نیست، می‌گویی بله، ولی آن ورود دارد. شما بگو علیکم انفسکم معنایش این نیست که به دیگران کار نداشته باش. اما اگر گفتی معنای علیکم انفسکم این است که به دیگران کار نداشته باش...
سؤال: این نیست اصلاً، یعنی خودت را حفظ کن.
جواب: پس آن معنای دیگری شد. غیر از این ورود شد. شما دارید مفاد را می‌گویید این نیست، آن جواب آخری است، بگویید من از ؟؟؟ نمی‌فهمم که به دیگران کار نداشته باش. این غلط است که شما می‌گویید. آن غیر از این است.
سؤال: ؟؟؟
جواب: آقای عزیز این پس بنابراین شما، این جواب این است که ما نمی‌گوییم معنایش این نیست که شما می‌گویید. می‌گوییم معنا همین است که شما می‌گویید ولی آن‌ها ورود دارند. تحفظ می‌کنیم بر آن معنایی که مستدل می‌گوید. شما دارید می‌گویید نه ما آن معنا را قبول نداریم یک معنای دیگری باید کرد. «علیکم انفسکم‌» معنایش این نیست که به دیگران کار نداشته باش.
سؤال: شاید مفسرین همین را می‌خواستند بگویند. ؟؟؟‌نمی‌خواستند به آن مستدل ما جواب بدهند. می‌خواستند بگویند اصلاً معنای صحیح این است. این که شامل وظایف اجتماعی هم می‌شود. مفسرین که تلاش کردند شاید منظورمان این بوده.
جواب: خیلی خب حالا شاید شما را ما کار نداریم خلاف ظاهر کلمات‌شان شاید شما. خیلی خب.
سؤال: استاد بیان حال این آیه اگر بشود یک مقدار معنا بهتر ؟؟؟
جواب: بیان حالش یعنی چه؟
سؤال: بیان حالش یعنی این که آقا یک نفر قاطی یک عده مشرک الان به حقیقت رسیده، دست و پایش می‌لرزد از این جا حالا ؟؟؟؟ «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ لا یَضُرُّکُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَیْتُم‏» آن‌هایی که گمراه هستند آن‌ها را به حال خودشان واگذار تو بیا اعلام ایمان خودت را بکن. اگر بیان ارتباط بین ایمان و هدایت، اگر بحث ایمان و هدایت بیاید و ارتباط‌شان با هم معلوم بشود آن وقت معلوم می‌شود این توی چه حالی بیان شده.
جواب: خدای متعال نمی‌دانم به حضرتعالی وکالت دادند که کلام‌شان را این جوری معنا بکنید که فقط مال کسی است که بله ایمان آورده و توی یک جمعیتی و بدنش می‌لرزد و حالا دارد به او می‌گوید یا نه یک خطاب عامی است، قضیه حقیقیه است «یا ایها الذین آمنوا» به طول تاریخ بشریت الی یوم القیامة «یا ایها الذین آمنوا» چه حالا در آن حالت قرار گرفته باشی، چه آن حالت قرار نگرفته باشی، چه آن حالت باشد، نباشد، همه و همه علیکم انفسکم لایضرکم من ضل اذا اهتدیتم. حالا ان شاء‌الله امیدواریم که ببینم.
بالاخره این با تحفظ آن چه که مستدل دارد می‌گوید. یک وقت ما می‌گوییم آقا اشتباه معنا می‌کنید. آن کنایه از این نیست، این الزام معنایش این نیست. آن یک حرف دیگری است اما اگر تحفظ کردیم بر آن از راه ورود بخواهیم درست بکنیم بگوییم بله این معنا همین است اما آن‌ها دارند وارد هستند بر این، فرد حقیقی برای این درست می‌کند، مصداق حقیقی برای این درست می‌کند این تمام نیست و نمی‌توانیم بپذیریم.
و اما....
سؤال: ؟؟؟
جواب: چی نفهمیدم.
سؤال: اگر آن‌ها را وظیفه در نظر بگیریم که مفسرین بعداً فرمودند که گروهی ؟؟؟ از این که دارد وظیفه را تدوین می‌کند ادله وجوب عبارةٌ أخری این هست که به وظیفه دیگران کار داشته باشیم. چون کسی که دارد آن نکته را انجام می‌دهد وظیفه‌اش را انجام نمی‌دهد.
جواب: نه این موضوع برای وظیفه شما است. یعنی وقتی که او منکری را انجام داد موضوع درست می‌شود برای وظیفه شما. وظیفه شما چیه؟ نهی او است. وقتی تارک مطلبی شد آن موضوع درست می‌کند برای وظیفه شما، وظیفه شما چیه؟ امرش هست. وظیفه شما همان امر و نهی است. آن موضوع درست می‌کند برای کار شما مثل این که می‌گوید اگر فقیر شد بذل کن نفقه به او. آن موضوع است دیگه. این جا هم همین جور است وقتی آن فاعل منکر شد وظیفه برای شما درست می‌کند. نه شما به وظیفه او کار دارید. آن موضوع می‌شود برای این که شما یک وظیفه‌ای خدای متعال به گردن شما بگذارد که حالا مُره..
سؤال: کسی که نماز را ترک می‌کند او وظیفه‌اش را انجام نمی‌دهد.
جواب: درسته، ولی وظیفه آن که انجام نمی‌دهد موضوع می‌شود برای آن وظیفه‌ای که به گردن شما حالا گذاشته می‌شود. درسته او وظیفه‌اش را انجام نمی‌دهد ولی وقتی او وظیفه را انجام نداد حالا موضوع درست می‌شود که شما واجب بشود امر بکنید یا نهی بکنید.
سؤال: ؟؟؟؟ به وظیفه دیگر هم کار داشته باشد.
جواب: آن که نه، به وظیفه آن‌ها کار ندارم من. من کار ندارم در آن صورتی که آن جور معنا بکنیم یعنی این جا دارد می‌گوید الزموا وظائفکم. اگر می‌گفت الزموا وظائفکم هیچ مشکلی نبود. با ادله امر به معروف ناخوانی نداشت. می‌گوید به وظایف خودتان. خب یکی از وظایفی که خدا به گردن ما گذاشته این است که هر وقتی دیدی کسی واجباتش را انجام نمی‌دهد به او بگو. آن موضوع می‌شود برای این وظیفه‌ای که خدا به گردن من گذاشته،‌ این مشکلی ندارد. اما این که می‌گوید نه، فقط به خودت توجه بکن بعد بیاید بگوید نه به نفس دیگران هم توجه بکن یا بگوید به دیگران کار نداشته باش بعد بیاید بگوید امر به معروف کن این‌ها با هم دیگه سازگاری ندارد.
و اما جواب چهارم:
سؤال: ؟؟؟ می‌گوید امر به معروف و نهی از منکر...
جواب: یکی که هست کفانا..
سؤال: نه، شما فرمایش‌تان مقدمه‌ای که ؟؟؟ و به آن اعتنا کردید این است که این‌ها شاخ به شاخ کامل هستند. وقتی شاخ به شاخ کامل می‌شوند اگر ؟؟؟ یا حداقل ؟؟؟ امر به معروف باشد؟؟؟
جواب: به خدمت شما عرض شود که فعلاً آن مستدل یعنی آن مستدل به این آیات و مستشکل به آن روایات می‌گفت این معنا معارضه می‌کند ما می‌خواهیم جواب بدهیم. جواب یک وقت تخصیص می‌خواهید بدهید، این جوری که شما بیان می‌کنید تخصیص دارد بیان می‌کنید. یعنی می‌گویید «علیکم انفسکم» دیگه به هیچ کارشان کار نداشته باش، اصلاً به دیگران کار نداشته باش در هیچ امری از امورشان. آن چه تارک واجب بشوند، چه فاعل منکر بشوند، چه امور دیگر کار نداشته باش. این ادله امر به معروف و نهی از منکر دارد می‌گوید اگر فاعل منکر شد کار داشته باش. تخصیص دارد می‌زند. اگر تارک معروف شد کار داشته باش، تخصیص دارد می‌زند. این یک بیان دیگری است غیر از آن بیان است. ببینید این بیانات را قاطی نباید بکنیم. آن‌ها حوزه‌های‌شان با هم مختلف است، بیانات‌شان با هم مختلف است.
سؤال: ؟؟؟ انتقادشان از این جهت است قبول دارم. از این که کار به کار دیگران نداشته باش شما تخصیص می‌زنید به وسیله نصوص دال بر آن، این می‌شود از باب تخصیص. اما این که موضوعاً نسبت به این امر به معروف و نهی از منکر....
جواب: وقتی تخصیص شد....
سؤال: ؟؟؟ با این بحث کار به کار دیگران نداشته باشد وقتی تباین کلی نشد تداخل این دو ادله با هم دیگه تداخل کلی نیست تا بگوییم شاخ به شاخ است و نمی‌تواند ورود پیدا بکند چون ورود در تباین کلی نیست در تباین جزیی است. این که مثلاً می‌گوید ؟؟ عقاب بلابیان ؟؟؟ بیان شارع جزیی از عدم بیان‌ها را خارج می‌کند و توی آن ناحیه ورود است. من می‌خواستم این موضوع ؟؟؟
جواب: آقای عزیز ورود کسی که می‌گوید یک مصداق است اگر کار به چیزهای دیگه این آیه ندارد. کار به دیگران نداشته باش نمی‌گوید تجسس نکن. مصداق اعلی و اتم آن، یا منحصرش همین است که امر به معروفش بکنید، نهی از منکر بکنید. تا می‌آید یک کاری انجام بدهد که حرام است بگو نکن، جلوی او را بگیر. تا می‌آید تارک یک چیزی می‌شود وادارش بکنی که انجام بدهد این مصداق اتم و اجلای آن هست. حتی تخصیص هم همین اشکال را دارد که شما فرد اعلی و أتم را دارید خارج می‌کنید و این نمی‌شود. فرد أعلی و أتم را که نمی‌شود خارج کرد به واسطه تخصیص. اباء از تخصیص فلذا تعارض می‌شود.
سؤال: ؟؟؟ انصافاً فرد أعلی و ؟؟؟
جواب: بله همین است، فرد اعلی همین است.
سؤال: ؟؟؟
جواب: بله بله.
سؤال: این یکی از افرادش هست.
جواب: بله یکی‌‌اش هست ولی فرد أعلی و أتم آن است، واضح‌ترین فرد آن هست. و الا شما فقط تجسس بکنید عیوب مردم را بفهمید چه هست و هیچ کار به کارشان نداشته باشید این چه کاری به دیگران ... فقط تفحص بکنید. وقتی است که بیایی به او بگویی دفع کن، انجام بده، این کار را می‌خواهید بکنی. و الا همین می‌خواهی اطلاع پیدا بکنی. اطلاع پیدا کردن که مضمون این آیه شریفه نیست. حالا علی أیّ حالٍ دیگه لکلٍ مسلکه و مرامه و مذهبه.

جواب چهارم: جمع دلالی (عرفی)

و اما جواب دیگری که داده شده از این آیه شریفه این است که ... من به این شکل می‌خواهم بیان بکنم اگر چه به این بیان در کلمات بزرگان نیامده از مفسرین. می‌خواهیم بگوییم که جمع دلالی دارند این‌ها با هم دیگه. آن آیات امر به معروف و نهی از منکر و روایات امر به معروف و نهی از منکر را وقتی کنار این آیه شریفه بگذاریم یک جمع دلالی پیدا می‌کنند. توضیح مطلب این هست که ما در باب امر به معروف و نهی از منکر، خود امر به معروف و نهی از منکر یک وسیله است، یک سبب است. برای چی؟ برای این که آن مأمورها، کسانی که ما امرشان می‌کنیم به معروف و نهی‌شان می‌کنیم از منکر آن‌ها عمل کنند در صورتی امر به معروف و در صورت نهی از منکر انتهاء بجویند، اجتناب بجویند و راه سعادت و تعالی خودشان را بپیمایند. امر به معروف و نهی از منکر سبب است، مسبب از این سبب این است که آن سعادتمند بشود به صلاح و سعادت برسد، این هست.
خب خیلی جاها هست که انسان به وظیفه امر به معروف و نهی از منکرش می‌کند. انسان‌های مصلح اقدام می‌کنند، امر می‌کنند، نهی می‌کنند و فعالیت می‌کنند اما نه اثری؛ اثر مشخصی، ملموسی پیدا نمی‌شود. هر چی می‌گویند خیلی گوش به این حرف‌ها داده نمی‌شود. ولو شرایط هم هست یعنی احتمال تأثیر می‌دهد ولی می‌گوید اما می‌بیند اثر ندارد. که این می‌شود ؟؟؟ حالا علامه طباطبایی این جوری فرموده؛ فرموده ادله امر به معروف و نهی از منکر ناظر به سبب است، سبب را دارد بر عهده‌ها می‌گذارد این آیه که «علیکم انفسکم لایضرکم من ضل اذا اهتدیتم» به مسبب کار دارد. می‌گوید حالا اگر آن وظیفه را انجام دادی دیدی انجام آن وظیفه، آن مسبب متوقع را به وجود نیاورد در این صورت نگران نباش شما وظیفه خودتان را انجام دادید به شما ضرری نمی‌زند. شما اهتدیتم به همین که امر به معروف کردید، نهی از منکر کردید، سایر وظایف‌تان را انجام دادید. این ضلالت آن‌ها و عدم انتهاء و عدم انجام دادن آن‌ها وظایف‌شان را به شما ضرری نمی‌رساند. شما دیگه به فکر خودتان باید باشید. بعد از این که آن‌ها را انجام دادید، آن وظایف‌تان را انجام دادید به فکر خودتان باشید.
سؤال: یعنی ؟؟؟ ناظر به مسبب است.
جواب: ناظر به مسبب است. بعد از انجام آن وظیفه که امر به معروف‌تان را کردید، نهی از منکرتان را انجام دادید دیگه به فکر خودتان باشید، دیگه حالا خودتان را به آب و آتش نزنید که چرا مردم نمی‌کنند. غصه نخورید که چرا مردم لعلک باخعٌ نفسک، خدای متعال به پیامبرش هم همین را فرمود. این شبیه همان است. این غصه شدیدی که پیامبر می‌خوردند که چرا این‌ها هدایت نمی‌شوند، چرا به راه راست نمی‌آیند این خدای متعال تسلی می‌دهد می‌گوید نه لازم نیست این جور خودت را در زحمت بیندازی، شما که وظیفه‌ات را انجام دادی. پس بنابراین جمع بین این دو تا طائفه یعنی وقتی عرف این دو دلیل را از گوینده می‌شنود که از یک طرف آن جور تأکید بر امر به معروف و نهی از منکر کرده و بارها و بارها این مطلب را مکرر فرموده، بیان فرموده، اصرار بر آن ورزیده، جابجا گفته از یک طرف. یک جا آمده این حرف را زده، این این جور توفیق می‌دهد بین این دو دلیل را، این توفیق عرفی است. این جور توفیق می‌دهد که آن دارد وظیفه اولی و آن چه که ؟؟ حفظ و هدایت دیگران است را دارد در اختیار ما می‌گذارد می‌گوید این را عمل کنید. اگر کردیم حالا بعد به نتیجه نرسیدیم این دارد می‌گوید دیگه این جا غصه نخورید، ناراحت نباشید ضلالت آن‌ها به شما ضرر نمی‌رساند و دیگه در این هنگام به فکر خودتان باشید. این معنایی است که در سه صفحه مرحوم علامه طباطبایی قدس سره خواستند این را توضیح بدهند، تبیین بفرمایند.
سؤال: ؟؟؟ وقتی بگوییم به کار فلانی کار نداشته باش این ابتدای امر است نه بعد از این که ؟؟
جواب: اجازه بدهید من حالا عبارت ایشان را بخوانم.
می‌فرماید که: «و بالجملة» مراد از آیه «الأخذ بالأسباب العادیة ثم إیکال أمر المسببات إلى الله سبحانه فإلیه الأمر کله، فأما أن یهلک نفسه فی سبیل إنقاذ الغیر من الهلکة فلم یؤمر به، و لا یؤاخذ بعمل غیره، و ما هو علیه بوکیل، و على هذا فتصیر الآیة فی‏ معنى قوله تعالى: «فَلَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ عَلى‏ آثارِهِمْ إِنْ لَمْ یُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدِیثِ أَسَفاً،...» تا آیات دیگری هم به همین تناسب ذکر می‌فرمایند. «و قد تبین بهذا البیان أن الآیة لا تنافی آیات الدعوة و آیات الأمر بالمعروف و النهی عن المنکر فإنّ الآیة إنما تنهى المؤمنین عن الاشتغال بضلال الناس عن اهتداء أنفسهم و إهلاک أنفسهم فی سبیل إنقاذ غیرهم و إنجائه.»

اشکال

این جمع، خلاف ظاهر این آیه است؛ این آیه، ظهور در وظیفة اولیة ما دارد، نه وظیفة ثانویه و پس از یأس. لذا می‌گوید که وظیفة اولیة شما (اعم از این که سبب، مسبب را ایجادمی‌کند یا نه) این است که به دیگران کاری نداشته باشید.

پاسخ

آن که آیه دارد می‌فرماید این است اما نمی‌خواهد بگوید امر به معروف نکن، نهی از منکر اصلاً نداشته باش. این که شما فرمودید بله اگر ما به خود این آیه نگاه می‌کردیم آره. اما حرف سر این است که وقتی این گفته را با گفته‌های دیگر این گوینده کنار هم می‌گذاریم به این که مکرر آن‌ها را گفته امر به معروف و نهی از منکر کنید، اصرار ورزیده بر آن، آن آثار مهمه را بر آن بیان کرده که بها تقام الفرائض، چه و چه این‌ها را فرموده، جمع بین آن حرفش و این حرفش که همین متکلمی که آن‌ها را گفته این را دارد می‌گوید، این است که این ناظر است به آن حالتی که طبیعتاً نسبت به مسببات پیش می‌آید بعد از انجام آن وظیفه. بعد از انجام آن وظیفه مثل این که یک پزشکی است هی به او می‌گویند آقا به این بیمارها برس، چه کار کن، فلان کن، حالا می‌بیند که این پزشک رسیدگی کرده الان آمده مغموم و پژمرده یک جا نشسته می‌گوید ما هر کاری می‌کنیم می‌بینیم که بهبودی برای این حاصل نمی‌شود. می‌گوید آقا حالا این‌ها مردند و شما وظیفه‌تان را انجام دادید. این برای آن حالتی است که بعد از انجام وظیفه برای او پیش می‌آید. می‌خواهد قوت قلب به او بدهد که شما ناراحت نباش حالا به فکر خودت باش، شما که کار خودت را انجام دادی. این معنایی است که مرحوم علامه طباطبایی خیلی اصرار بر آن دارند و دو صفحه این را توضیح دادند، این مطلب را پختند. ان شاء الله مراجعه می‌فرمایید به کلام ایشان. این هم فرمایشی است که ایشان فرموده که ما اسم این را می‌گذاریم همان جمع عرفی. حالا این جمع عرفی به همان نحوی که آقای آخوند در کفایه فرموده است گاهی عرف با توجه به دو دلیل یجمع بینهما هکذا، به این چنین جمعی. آیا این هم می‌توانیم آن را بپذیریم یا نه، دیگه حالا وقت گذشته ان شاء‌الله فردا.201/122/ق

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار
اوقات شرعی
۲۸ / ۰۲ /۱۴۰۳
قم
اذان صبح
۰۴:۲۲:۵۲
طلوع افتاب
۰۶:۰۱:۴۷
اذان ظهر
۱۳:۰۳:۲۶
غروب آفتاب
۲۰:۰۴:۱۹
اذان مغرب
۲۰:۲۳:۰۶