vasael.ir

کد خبر: ۲۰۷۹
تاریخ انتشار: ۲۹ فروردين ۱۳۹۵ - ۲۱:۲۹ - 17 April 2016
یادداشت:

تأثیر عملکرد عرف در حکم فقهی نظریه «جبران کاهش ارزش پول»

پایگاه اطلاع رسانی وسائل- یادداشت اختصاصی زیر بر آن است که مساله کاهش ارزش پول را در قالب یک موضوع فقهی از دریچه عملکرد عرف بررسی نماید.

به گزارش سرویس اقتصاد پایگاه اطلاع رسانی وسائل؛ یادداشت اختصاصی زیر بر آن است که مساله کاهش ارزش پول را در قالب یک موضوع فقهی از دریچه عملکرد عرف بررسی نماید. زیرا بسیاری از سیره‌های عرف و عقلا، مورد امضاء شارع قرار گرفته و در تشخیص مفاهیم و مصادیق بسیاری از موضوعات، چاره‌ای جز رجوع به عرف نیست. نگرش عرف درباره نحوة ادای دیون پولی مدت‌دار و مسأله جبران کاهش ارزش پول مهم و دارای نقش کلیدی و مؤثر در مبادلات اقتصادی افراد، بانک‌ها و دولت ها است.

 

مقدمه

اهمیت عرف و جایگاه آن در استنباط احکام شرعی، بر محقق و پژوهنده‌ای پوشیده نیست. بسیاری از سیره‌های عرف و عقلا، مورد امضاء شارع قرار گرفته و در تشخیص مفاهیم و مصادیق بسیاری از موضوعات، چاره‌ای جز رجوع به عرف نیست. نگرش عرف درباره نحوة ادای دیون پولی مدت‌دار و مسأله جبران کاهش ارزش پول مهم و دارای نقش کلیدی و مؤثر در مبادلات اقتصادی افراد، بانک‌ها و دولت ها است.

در این خصوص، نظرات و آراء بسیار متعدد و متنوعی از صاحب‌نظران ارائه شده که با توجه به مبانی و مقدمات استدلالی، می‌توان در ذیل چهار نظریه ارائه کرد:

  1. عدم جبران کاهش ارزش پول، مطلقاً (مطابق فتوای مشهور)

طبق این نظریه، جبران کاهش ارزش پول مطلقاً جایز نیست. بسیاری از فقها، کاهش ارزش پول را ضمان‌آور ندانسته و پرداخت بیش‌تر از ارزش اسمی پول ربا به حساب می‌آورند.

  1. نظریه جواز و لزوم جبران کاهش ارزش پول (مطلقاً)

طرفداران‌ این‌ نظریه‌ معتقدند که‌ در دیون‌ و داد و ستد‌ با پول‌ اعتباری، «قدرت‌ خرید حقیقی‌ پول»‌ ملاک‌ بوده و کاهش‌ ارزش‌ پول‌، مطلقاً باید جبران‌ شود.

  1. نظریة تفصیل

برخی‌ در این‌ مسأله‌ به‌ تفصیل‌ بین‌ غصب‌ و غیرغصب، تفصیل‌ بین‌ مهریه‌ و قرض، تفصیل‌ بین‌ اطلاع‌ و عدم‌ اطلاع‌ از آیندة‌ پول، نظر داده‌اند.

  1. نظریة مصالحه

طبق این نظریه وقتی‌ ارزش‌ و قدرت‌ خرید پول‌ بر اثر تورم‌ کاهش‌ می‌یابد، دو طرف‌ باید با همدیگر مصالحه‌ نمایند. فقهائی‌ که‌ قائل بر این نظریه‌اند، چند گروه‌اند:

  1. فقهائی‌ که‌ به‌ عدم‌ جواز جبران‌ کاهش‌ ارزش‌ پول‌ حکم‌ کرده‌ و از باب‌ احتیاط، مصالحه‌ را لازم‌ می‌دانند.
  2. فقهائی‌ که‌ به‌ لزوم‌ جبران‌ کاهش‌ ارزش‌ پول‌ حکم‌ کرده و در عین‌ حال، مصالحه‌ را لازم‌ می‌شمارند.
  3. فقهائی‌ که‌ بدون‌ ارائة‌ نظریة‌ علمی، فقط لزوم‌ مصالحه‌ را بیان‌ کرده‌اند.
  4. فقهائی‌ که‌ جبران‌ کاهش‌ ارزش‌ پول‌ را لازم‌ دانسته؛ لیکن مصالحه‌ را طریق‌ احتیاط‌ می‌شمارند.

از مبانی اصلی استدلال برای اثبات لزوم یا عدم لزوم جبران کاهش ارزش پول، استناد به نگرش «عرف» نسبت به پول‌ اعتباری است؛ زیرا مفاهیمی چون «پول اعتباری»، «کاهش ارزش پول»، «ادای دین» و «اخذ زیادی» همگی دارای تعاریفی عرفی بوده و تشخیص مفهوم و مصداق آن‌ها بر عهده عرف می‌باشد؛ و در لسان شارع اشاره‌ای به این اصطلاحات نشده است.

اهمیت عرف

موضوع عرف، در کتاب‌هاى اصولى شیعه، تحت ‏عنوان مستقلى مورد بحث واقع نشده است، حال آن‌که ‏کاربرد وسیعى در جمیع ادله دارد، به‌طورى که حتى حجیت‏ بعض ادلة اصولى هم‌چون «حجیت ظواهر قرآن و سنت» ‏با آن ‏اثبات ‏شده و نیز مرجع تحدید موضوعات فقهیه و اصولیه است، چنان‌که بحث از عرف، شامل بناء عقلاء و سیرة متشرعه و غیر آن نیز مى‏شود (منصورى، 1413،صص11-48).

بسیارى از اختلافات فقهى معلول استظهارات عرفى است. فقیه ممکن ‏است فهم شخصى خود را به‌ عنوان فهم عرفى تلقى کند و به ‏جاى استفاده از عرف، بر مسائل فلسفى و ژرف‌کاوی‌هاى‏ عقلى تکیه نماید.(رجبی، 1372، ص 128) میرزاى قمى مى‏فرماید: «فقیه در حدس و برداشت‏ خود، در زمینة مباحث عرفى متهم ‏است؛ هرچند خود از عرف به شمار مى‏آید ولى از آن‌جا که ‏ذهن او با احتمال‌هاى فراوان و کاربردهاى مختلف یک واژه‏ آشناست و با دلایل مختلف عقلى و نقلى که به نوعى با فهم سادة‏ عرفى تفاوت مى‏کند سر و کار دارد، لذا فهم او را به‌ عنوان فهم‏ عرف نمى‏توان دانست» (قمی، 1363، ص14).

عرف در اصطلاح اصولیین

مى‏توان پدیدة عرف را از دیدگاه فقه و اصول‏ چنین شناساند: «عرف عبارت است از جریان مستمر یک رفتار یا سلوک ویژة همگانى در میان افراد جامعه بر انجام یا ترک یک فعل». این ‏پدیده که اغلب مردم بدان انس گرفته و با آن آشنایى داشته و به‌طور مکرر آن را انجام ‏مى‏دهند، عملى است نوعاً ارادى که مردم بدون نفرت و کراهت‏ به انجام آن مبادرت ‏مى‏ورزند. این سیرة مستمر و بناى عملى مردم بر انجام یا ترک یک فعل که واضع آن ‏خود مردم مى‏باشند، به صورتی است که در نظر عامه ایشان، پیروى از آن لازم و مخالفت ‏با آن قبیح و متخلف از آن نیزسزاوار سرزنش و توبیخ مى‏باشد (گلباغی ماسوله، 1378، ص 30).

قلمرو عرف در شرع

برخی بر این باورند که قلمرو عرف محدود به تشخیص موضوعات بوده و دست آن به دامن احکام نمی‏رسد؛ در حالی‌که چنین نیست، زیرا ملاحظه آیات و روایات و بررسی احکام شرعی، به‌ ویژه در معاملات، نشان می‏دهد که شارع مقدس در جعل احکام نیز معیارهای عرفی را مورد توجه قرار داده است. وجود احکام امضائیه مؤید این ادعا است. از این گذشته، الفاظ و عناوین قرآن و روایات نیز محمول بر فهم عرف است و نه دقت عقلی و فلسفی (عابدیان، 1381، صص 114-115).

در جریان استنباط حکم شرعی، سه عنوان اصلی عبارتند از: حکم، موضوع و مصداق که حکم را فقیه از منابع اولیه، استنباط می‏کند. موضوع و حدود آن را فقیه باید از لسان روایات یا با تکیه بر قول اهل لغت و یا عرف مشخص کند. اما تعیین مصادیق وظیفه فقیه نیست، بلکه به عهدة مکلف و عرف یا متخصصان فن است. بنابراین از سه شبهه حکمیه، مفهومیه و مصداقیه، مرجع دو قسم اخیر [در اکثر موارد] عرف می‌باشد (عابدیان،1381،  صص 119-120).

شهید اول (ره) در این زمینه می‏گوید: «تغییر احکام با تغییر عادت‌ها جایز می‏باشد، هم‌چنان‏که در نقود متداوله و وزن‌های رایج و نفقة همسر و نزدیکان از عادت زمانی که در آن زمان واقع شده تبعیت می‏شود» (شهید اول، بی‌تا، ج 1، صص 151-152). «اگر توهین‌ها به حسب مناطق، مختلف باشد، در تعزیر، عادت هر منطقه مورد ملاحظه قرار می‏گیرد» (شهید اول، بی‌تا، ج 2، ص 144).

 برخی از موارد کاربرد عرف در شرع

1. تشخیص، تعریف و تنقیح موضوع حکم

در بسیارى‏ از موارد احکام بر موضوعات عرفى قرار گرفته است، که شارع در آن‌ها دخالتی ندارد و تنها به وسیلة عرف شناخته مى‏شوند. در این‏موارد شرع به تشریع حکم بسنده کرده و تعریف، تشخیص و تنقیح موضوع را بر عهدة عرف واگذارده است.

2. تشخیص مفاهیم و معانى الفاظ و کشف مقصود گوینده

عرف اختصاص به عمل نداشته و عرصة گفتار را نیز در بر مى‏گیرد. این گونة سامان‏یافته در عرصة گفتار که به عرف لفظى یا استعمالى ‏شناخته مى‏شود، در کشف معانى و مفاهیم الفاظ و مراد متکلم به کار مى‏آید. لذا در دانش فقه و حقوق به هنگام تشخیص مفهوم و معناى واژگان به کار رفته در متون ‏شرعى، این عرف لفظى است که حاکم در فهم مقصود گوینده است.

3. تعیین مصادیق و تطبیق موضوعات و مفاهیم بر مصادیق

تعیین مصادیق و تطبیق موضوعات و مفاهیم بر مصادیق و تشخیص افراد، انواع و اصناف هر موضوع، ‏به عرف واگذار شده است.

4. تنقیح ظهور دلیل و تفسیر نصوص و احکام

مناسبات عرفى، در فهم نص، حکم و تکوین ظهور، دخیل بوده و از قراین لبى متصل به کلام شمرده مى‏شوند که قادر به تفسیر، تعیین، تنقیح، توسعه و تضییق ظهور لفظ مى‏باشند. به این ‏جهت عرف تأثیر کاملى در تفسیر نکته‏ها دارد و برای فهم قانون، نیاز به کمک عرف است. هم‌چنین مفاهیمى که قانون‌گذار به آن‌ها متوسل مى‏شود، تنها در پرتو عرف روشن مى‏شود (گلباغی ماسوله، 1378، صص207-214).

راه‌های تشخیص رفتار عرف

فقیه نمی‌تواند بگوید به نظر عرف مطلب چنین است یا نظر عرف با این امر مساعد است. در این‌گونه امور، فقیه از نظر و قضاوت عرف پیروی می‌کند و باید بسیار بکوشد تا به داوری دقیق عرف و عقلا دست یابد.  یوسفی (1381، ص95) بهترین راه برای دست‌یابی به داوری عرف و عقلاء که برای تمام فقها حجت باشد را، دو امر می داند: 1- ایجاد سازمان آماری مطمئن به‌نحوی که با بررسی آماری دقیق، اطلاعات و نتایج به دست آمده را در اختیار فقیه قرار دهد. 2- تحلیل نمونه‌‌های روش رفتار عرف و عقلا.

راه‌های جایگزین دیگری نیز در اولویت بعد از دو طریق ذکر شده وجود دارد:

  • بررسى در آراء قطعى و رویه‏هاى قضایى؛ عرفى که در رویه‏هاى‏ قضایى منعکس گردیده، حدأقل یک بار مورد رسیدگى قضایى قرار گرفته است، و چنان‌چه ایرادى بر آن نباشد داراى اعتبار بوده و توانایى ملاک قرار گرفتن براى صدور راى را دارا است.
  • بررسى آراى غیر قطعى در کتب علمى (سلجوقی، 1347، ص 163).

آشنایی با نظریة جبران

جایگاه نظریة جبران در قوانین و مجامع علمی

تحولات پدید آمده در عرصة اقتصاد و ماهیت پول در طی دهه‌های اخیر، باعث شد که ارزش پول سیر نزولی را در پیش گیرد. این روند، پس از ورود پول اعتباری، شدت بیشتری گرفت، و ضمن ایجاد نابسامانی‌‌های فراوان اقتصادی در سطح خرد و کلان، برای افراد دارای درآمد ثابت، صاحبان پس‌انداز، طلبکاران و ... نگرانی‌‌هایی ایجاد کرد.

همین امر باعث شد که جبران‌ کاهش ارزش پول، از ده‌ها سال پیش مورد توجه اقتصاددانان قرار گرفته و در دهه‌‌های اخیر، فقها و اقتصاددانان اسلامی عنایت خاصی به آن داشته باشند. سرانجام نظریات اقتصاددانان باعث شد که تعداد فراوانی از کشورها به اقداماتی در این راستا دست بزنند. به طوری ‌که در برخی از این کشورها در جمیع قرارداد‌های مدت‌دار مالی و اقتصادی، به «قدرت خرید حقیقی» پول توجه شده و قانون لزوم جبران کاهش ارزش پول را به‌صورت رسمی در متون حقوقی خود به تصویب رسانده‌اند.

این موضوع افزون بر پیامد‌های اقتصادی‌ برای مسلمانان و کشور‌های اسلامی، از نظر ارزشی و فقهی نیز، جهت  اجرای عدالت و ادای حق در روابط مالی و دیون، اهمیت ویژه‌ای دارد. به همین سبب این مسأله از سوی فقها و اقتصاددانان مسلمان خصوصاً در میان علمای اهل تسنن، با جدیت دنبال شد و همایش‌ها و مباحثات فراوانی در سال‌های اخیر دربارة آن صورت گرفت. اما جای خالی کارهای علمی دقیق و همایش‌های معتبر علمی در این زمینه، در مجامع فقهی شیعی، به روشنی مشهود می‌باشد (یوسفی، 1381، ص 33). اما بسیاری از فقها و صاحب نظران، کاهش ارزش پول را ضمان‌آور ندانسته و پرداخت بیش‌تر از ارزش اسمی پول را ربا به حساب می‌آورند.

ایضاح نظریه جبران

در وضعیت تورمی، ارزش اسمی کالاها و خدمات، افزایش یافته و در مقابل، «قدرت خرید حقیقی» پول، به همان اندازه کاهش می‌یابد؛ در چنین حالتی، وضع مالی و اقتصادی افراد، با فرض جبران یا عدم جبران کاهش ارزش پول بسیار متفاوت خواهد بود. دارایی‌‌های فراوانی بنابر نظر دوم «ربا» محسوب می‌شده و گیرنده و دهندة آن مستحق عقاب در دنیا و آخرت می‌باشند؛ لیکن در فرض نظریه جبران، نه تنها اخذ آن‌ها جایز بوده، بلکه در برخی مواقع، لازم نیز می‌باشد. لذا پاسخ به این پرسش که «آیا اخذ ارزش واقعی پول در هنگام تورم ربا محسوب می‌شود» بسیار راهگشا خواهد بود.

طرفداران‌ نظریة‌ جبران، معتقدند که‌ باید «قدرت‌ خرید حقیقی»‌ پول‌ را ملاک‌ قرار داد. بر این اساس، جبران کاهش ارزش واقعی پول، ربا نیست.

رابطه رفتار عرف و نظریه جبران

ماهیت پول اعتباری از نظر عرف

با نگاهی به تاریخ پول، در می‌یابیم که بشر در مبادله‌‌های خود، با مشکل فقدان وسیله‌ای در نقش معیار سنجش، واسطة مبادله و ذخیره ارزش اقتصادی در مبادله‌ها مواجه بود؛ در نتیجه، اشیایی از جمله پول اعتباری را، وارد مبادله‌ها کرد تا بتواند مشکلات پیش‌گفته را حل کند.

برداشت صاحب‌نظران، در جوامعی با فرهنگ ها و اقتصادهای متفاوت و مبانی ارزشی مختلف،  از چگونگی نگرش عرف و عقلا به پول، یکسان است؛ یعنی آن‌هایی که در صدد کشف نگرش عرف به پول بودند، موفق به کشف یکسانی در این زمینه شدند: «پول اعتباری کالایی است با ارزش مبادله‌ای و داد و ستدی بدون ارزش مصرفی».

وقتی کالایی یا فلزی زینتی، به‌صورت پول وارد مبادله‌ها می‌شود، مصرف غیرپولی آن چندان مورد توجه عرف و عقلا قرار نمی‌گیرد. ریمون‌بار می‌گوید: «در آلمان، در سال 1945.م، سیگار به‌ عنوان عالی‌ترین کالای مصرفی، نقش پول را ایفا می‌کرد و هم در آن زمان، دیگر کسی سیگار نمی‌کشید (بار، 1367، ج2، ص 315).

بنابراین  از نظر عرف  «ارزش مبادله‌ای» پول اهمیت دارد و اگر عرف در مقابل کاهش ارزش پول، از خود واکنش نشان دهد، در قبال ارزش مبادله‌ای آن است، نه ارزش استعمالی.

حکم کلی عرف در مورد جبران کاهش ارزش پول

«ادای دین» امری عرفی است و شارع در خصوص این‌که «ادای دین» به چه وسیله‌ای حاصل می‌شود، ارائه طریق ننموده است. لذا  هنگام تورم باید دید عرف چه چیزی را «ادای دین» می‌داند.

با توجه به آن‌چه در خصوص نحوة مواجهة عرف با کاهش «قدرت خرید» پول بیان نمودیم، نتیجه می گیریم عرف ارزش حقیقی پول را ملاک برائت ذمه قرار می دهد. این امر در «عرف دنیا» دربارة سپرده‌‌های بانکی و سایر پرداخت‌‌های پولی ـ مالی نیز مورد توجه است (مکارم شیرازی، 1376(الف)، ص 148؛ پاسخ به نامه، 1376(ب)، ص161).

عرف، «قدرت خرید» را جزء اوصاف اصلی پول که موجب رغبت افراد به آن می‌شود، می‏داند؛ و در هنگام تورم، به استرداد ارزش اسمی بسنده نمی‏کند. بنابراین از نظر عرف، «جبران کاهش ارزش پول»، نه تنها جایز بلکه لازم و ضروری می‌باشد. دو نکته در این باب قابل طرح است:

تفاوت عکس‌العمل عرف در نرخ‌های مختلف تورم

اگر عرف همه حالات تورم را مصداق «کاهش ارزش پول» به حساب آورد، باید نظریة جبران را در همه حالات جاری بدانیم وگرنه باید به مقتضای رفتار عرف، برای حالات مختلف، حکم جداگانه صادر نمائیم.

حقیقت آن است که به لحاظ منطقی، فرقی میان حالات مختلف کاهش ارزش پول وجود ندارد؛ تورم چه خفیف باشد، چه متوسط و چه شدید، «ارزش واقعی پول» کاهش یافته است، ولی عرف و سیرة عقلا چنین قضاوتی ندارند، و همه مراتب تورم را مصداق «کاهش ارزش پول» نمی‌دانند و طبیعتاً به‌صورت مطلق، حکم به لزوم جبران نمی‌دهند. لذا نظریة جبران به‌طور مطلق مورد پذیرش نمی‌باشد. لذا باید نظریه مختار را در سه حالت متفاوت (واکنش، عدم واکنش و مشخص نبودن واکنش یا عدم عرف) مورد بررسی قرار دهیم.

مفهوم واکنش و عدم واکنش عرف

منظور از واکنش یا عدم واکنش عرف، بریءالذمه دانستن و یا ندانستن شخص بدهکار از جانب عرف است: معمولاً در تورم‌های اندک، عرف عام، مدیون را با پراخت ارزش اسمی پول، بریءالذمه می‌داند، ولی در تورم شدید، پرداخت ارزش اسمی را کافی نمی داند، گویی مقدار پول قرض گرفته شده و پول بازپرداخت شده را دو مقدار متفاوت از هم می‌بیند، و وجه مشترکی که بتواند آن‌ها را یک مقدار تصور کند، ولو با اندکی اختلاف نمی‌یابد.

توجه به این نکته نیز لازم است که معیار داوری، عرف عامِ همان محیط و جامعه است، چرا که قضاوت عرف عامِ محیط‌‌های گوناگون یا زمان های متفاوت در خصوص یک نرخ معین از تورم، ممکن است متفاوت باشد.

آیت‌الله ناصر مکارم شیرازی می‌فرماید: «مسألة تورم در عصر ما با این شدت و وسعت که زائیده پول‌‌های کاغذی است، هرگاه در عرف عام به رسمیت شناخته شود، در فرض مسأله ربا نخواهد بود. (همان‌طور که از بعضی کشور‌ها نقل می‌کنند که نسبت به سپرده‌‌های بانکی، هم نرخ تورم را محاسبه می‌کنند و هم سود را) در چنین شرایطی محاسبه نرخ تورم ربا نیست ولی سود زاید بر آن ربا است اما در محیط ما که در عرف عام، نرخ تورم در بین مردم محاسبه نمی‌شود، کلا ربا محسوب می‌شود. زیرا اشخاصی که به یکدیگر وام می‌دهند. بعد از گذشتن چند ماه یا بیش‌تر، عین پول خود را مطالبه می‌کنند و تفاوت تورم محاسبه نمی‌شود و این که در محافل علمی تورم به حساب می‌آید، به تنهایی کافی نیست؛ زیرا مدار بر عرف عام است».(مکارم شیرازی، 1376(ب)، ص161)

حکم تفصیلی عرف، در سه حالت مختلف تورم:

واکنش و عکس‌العمل عرف نسبت به کاهش ارزش پول

عرف‌ در معاملات‌ مدت‌دار هنگام کاهش‌ شدید ارزش‌ پول‌ ، واکنش‌ آشکاری‌ از خود نشان‌ می‌دهند. در این‌ حالت، جبران‌ کاهش‌ ارزش‌ پول‌ لازم‌ بوده و از مصادیق‌ ربا به‌ شمار نمی‌‌آید. در این صورت، عرف وقتی مدیون را بری‌ءالذمه می‌شمارد که «قدرت خرید حقیقی» پول را ملاک قرار دهد. این امر در عرف دنیا دربارة سپرده‌‌های بانکی و سایر پرداخت‌‌های پولی ـ مالی نیز مورد توجه است.(مکارم شیرازی، 1376(الف)، ص 148؛ 1375، پاسخ به نامه؛ 1374، پاسخ به نامه؛ 1376(ب)، ص161)

عدم واکنش و عکس العمل عرف

حالت‌ دوم‌ آن‌ است‌ که‌ تورم‌، به‌ انداز‌ه‌ای است‌ که‌ عرف‌ عام‌ و عقلا در معاملات‌ مدت‌دار، در برابر آن واکنشی از خود نشان نمی‌دهند. جبران‌ کاهش‌ ارزش‌ پول در این‌ حالت، «غیر مجاز و ربا» می‌باشد.

آیت‌الله ناصر مکارم شیرازی در این ‌باره می‌فرماید: «اگر تورم در زمان کوتاه و مقدار معمولی باشد محاسبه نمی‌شود؛ چرا که همیشه تغییراتی در اجناس و قدرت خرید پول پیدا شده و می‌شود و سیرة مسلمین و فقهاء بر عدم محاسبه تغییرات جزئی بوده است ...» (مکارم شیرازی، 1375، پاسخ به نامه).

مشخص نبودن واکنش عرف یا عدم آن

هنگامی که واکنش‌ و یا عدم واکنش «عرف»‌ عام‌ در مواجهه‌ با کاهش ارزش پول، قابل‌ تشخیص‌ نیست‌ این‌ سؤال منطقی‌ پیش‌ می‌آید که‌ آیا با ادای‌ مبلغ‌ اسمی، «ادای‌ دین» به‌طور کامل‌ صورت گرفته است‌ یا خیر؟ این‌ تردید از آن‌جا ناشی‌ می‌شود که‌ آیا حق‌ دائن‌ در این‌ فرض، بیش‌ از مبلغ‌ اسمی‌ است‌ یا نه؟ به‌ عبارت‌ دیگر، در این‌ امر تردید داریم‌ که‌ آیا عرف‌ عام‌ بین‌ مبلغ‌ اسمی، و قدرت‌ خرید حقیقی‌ آن، تفاوتی‌ می‌بیند یا خیر؟

شک‌ در تحقق‌ حق‌ بیش‌ از مبلغ‌ اسمی، شک‌ در تکلیف‌ است‌ و در چنین مواضعی، اصل‌ برائت‌ و عدم‌ تحقق‌ تکلیف‌ جاری‌ می‌شود. به‌ بیان‌ دیگر، در این‌ جا مورد از موارد «اقل‌ و اکثر استقلالی»‌ است؛ یعنی‌ یقین‌ داریم‌ که‌ بدهکار، مبلغ‌ اسمی‌ پول‌ را مدیون‌ است؛ اما دربارة‌ بدهی‌ بیش‌ از آن، شک داریم؛ یعنی‌ حالت‌ سوم، به‌ تکلیف‌ یقینی‌ (بدهی‌ به‌ مقدار مبلغ‌ اسمی) و شک‌ ابتدایی‌(بدهی‌ بیش‌ از مبلغ‌ اسمی) منحل‌ می‌شود که‌ در شک‌ ابتدایی، اصل‌ برائت‌ جریان‌ می‌یابد؛ بنابراین‌ در این‌ حالت، حکم‌ به‌ جبران، ربا خواهد بود. البته از باب احتیاط، به منظور جلب رضایت طرفین، حکم به مصالحه می تواند بهترین راه حل باشد.

نتیجه: تفصیل ذکر شده در این تحقیق (ملاک واکنش و عدم واکنش عرف) نسبت به دیگر تفاصیل از مزایایی برخوردار است. اولاً: مفاهیمی هم‌چون تورم «شدید»، «خفیف» و «متوسط»، از لحاظ عرف نسبی بوده و قضاوت عرف عامِ محیط‌های گوناگون در مورد مصادیق آن‌ها متفاوت می‌باشد و ثانیاً: اصطلاحات تورم «شدید»، «خفیف» و «متوسط»، نیازمند توضیح و تعریف علمی دقیق می‌باشند که خارج از محدوده علم فقه و حقوق است، بنابراین در این مقاله تفصیلی متفاوت و بر مبنای «واکنش» عرف ارائه شده است، نه «میزان» و «نوع» تورم.

منابع

کتب فارسی

  1. بار، ریمون(1367)، اقتصاد سیاسی، ترجمة منوچهر فرهنگ، تهران: انتشارات سروش.
  2. رجبی، حسین(1372)، کاربرد عرف در استنباط، ش 48، تهران: کیهان اندیشه.
  3. سلجوقی، محمود(1347)، نقش عرف در حقوق مدنى ایران، تهران: بی‌جا.
  4. عابدیان، میرحسین(1381)، عوامل مؤثر در تغییر حکم، متین، ش 15 و 16.
  5. غزالی، محمد(بی‌تا)، نظریات اقتصادی، ترجمه محمد خوارزمی، تهران: انتشارات جمهوری.
  6. گلباغی ماسوله، سید علی جبار(1378)، درآمدی بر عرف، قم: دفتر تبلیغات حوزه علمیه.
  7. مطهری، مرتضی(1362)، بررسی اجمالی مبانی اقتصاد اسلامی، تهران: حکمت.
  8. مطهری، مرتضی(1364)، ربا، بانک، بیمه، تهران: انتشارات صدرا.
  9. مکارم شیرازی، ناصر(1374)، پاسخ به نامة شمارة‌ 2076- ارپ مورخ 27/12/1374 پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی.
  10. مکارم شیرازی، ناصر(1375)، پاسخ به نامة شمارة 5/619/56 در مورخ 18/7/1375 کمیسیون امور قضایی و حقوقی مجلس شورای اسلامی ایران.
  11. مکارم شیرازی، ناصر(1376)، ربا و بانکداری اسلامی(الف)، قم: مدرسه الامام علی ابن ابیطالب«ع».
  12. مکارم شیرازی، ناصر(1376)، مجموعه استفتائات جدید(ب)، چاپ دوم، قم: مدرسه الامام علی بن ابیطالب«ع».
  13. یوسفی، احمد علی(1381)، ربا و تورم، بررسی تطبیقی جبران کاهش ارزش پول و ربا(ب)، تهران: پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی.
  14. یوسفی، احمد علی، «جبران کاهش ارزش پول در دیون و روابط مالی»، اقتصاد اسلامی، سال 1381(الف)، ش 6.
  15. یوسفی، احمدعلی، «نقدی بر مقاله ربا، تورم و ضمان»، فقه(کاوشی نو در فقه اسلامی)، سال1378، ش 19و20.

 کتب عربی

  1. امام خمینی، روح‌الله(1385ق)، الرسائل، تهران: انتشارات اسماعیلیان.
  2. شهید اول، محمد بن مکی(بی‌تا)، القواعد و الفوائد، قم: مکتبه المفید.
  3. قمی، میرزا ابوالقاسم(1363)، قوانین‏الاصول، تهران: علمیه اسلامیه.
  4. منصورى، خلیل رضا(1413ق)، دراسه موضوعیه حول نظریه العرف و دورها فی عملیه‌ الاستنباط، بیروت: مکتب الاعلام الاسلامی.
  5. واسعی، سیدمحمد، «فقه و عرف»، قبسات، سال 1379، ش15 و 16.

حسن عباسی حسین‌آبادی

محمدجواد ولی‌زاده

تلخیص: محسن رحمتی

202/323/ع

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار
اوقات شرعی
۲۸ / ۰۲ /۱۴۰۳
قم
اذان صبح
۰۴:۲۲:۵۲
طلوع افتاب
۰۶:۰۱:۴۷
اذان ظهر
۱۳:۰۳:۲۶
غروب آفتاب
۲۰:۰۴:۱۹
اذان مغرب
۲۰:۲۳:۰۶