vasael.ir

کد خبر: ۲۰۷۲
تاریخ انتشار: ۲۸ فروردين ۱۳۹۵ - ۱۳:۵۶ - 16 April 2016
در سی و یکمین جلسه درس خارج نکاح آیت الله جوادی آملی عنوان شد؛

تاسیسی نبودن نکاح در اسلام - شرط موالات در عقد نکاح

پایگاه اطلاع‌رسانی وسائل – حضرت آیت‌الله جوادی آملی در سی و یکمین جلسه درس خارج نکاح ، تاسیسی نبودن نکاح در اسلام و عناصر لازم در ایجاب و قبول عقد نکاح را از دیدگاه بزرگان فقه بررسی کرد و نظر مرحوم خوئی را در معتبر بودن لفظ خاص در عقد نکاح مردود دانست و گفت: از روایات اعتبار لفظ خاص استفاده نمی‌شود.

 

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی وسائل، حضرت آیت الله عبد الله جوادی آملی در سی و یکمین جلسه درس خارج فقه نکاح که در روز شنبه 10 بهمن 1394 در مسجد اعظم قم برگزار شد، بحث خود را درباره امضایی بودن نکاح در اسلام شروع کرد.

وی با بیان اینکه نکاح جزء تاسیسات نیست گفت: گرچه در اسلام نکاح یک خصیصه خاصی را به همراه دارد "مَنْ تَزَوَّجَ فَقَد أَحْرَزَ نِصْفَ دِینِهِ"[1] ؛ ولی اصل عقد "نکاح" در جوامع بشری سابقه داشت و نکاح نظیر عبادات نیست که جزء ابتکارات شرع باشد؛ پس عقد "نکاح" در اسلام جزء امضائیات است و جزء تأسیسات نمی باشد؛ بنابراین ﴿أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾[2] عقد "نکاح" را مانند عقود دیگر در بر می گیرد.

این مرجع تقلید احتیاط در نکاح امر مهمی ارزیابی کرد و بیان داشت: غالب بزرگان از مرز احتیاط تعدّی نمی کنند، و کمتر فقیهی به قوت در این مقام فتوا داده است، بلکه غالباً احتیاط کردند؛ حالا یا احتیاط وجوبی، یا احتیاط استحبابی.

وی در ادامه مسئله احتیاط در نکاح اظهار داشت: شبهه عبادی بودنِ نکاح، و احتیاط در مسئله ناموس، اقتضا می کند به اینکه ما احتیاط وجوبی بکنیم یا فتوا به قوّت بدهیم که این هم از مسئله احتیاط یا شبهه عبادی بودن بیرون نمی آید. ولی از نظر فنّی ما اگر شک کردیم که لفظ خاصی شرط است، به اطلاق یا عموم تمسک می کنیم و این مشی غالب فقهاست مخصوصاً متأخران.

حضرت آیت الله جوادی آملی در مورد روایت صحیحه محمد بن مسلم در مورد ایجاب و قبول عقد نکاح و فاصله بین ایجاب و قبول گفت: در سند روایت مشکلی نیست؛ لکن خیلی شفاف و روشن نیست که به هر حال قبول کدام است، ایجاب کدام است، فاصله چقدر جایز است، چقدر آنجا فاصله شده است؟

وی در مورد استدلال حضرت آیت الله خوئی (ره) به این روایت بیان داشت: صِرف اینکه این صحیحه هست، آدم جرأت کند برابر این صحیحه بخواهد فتوا بدهد. این مشکل است.

 

در ادامه تقریر درس 30 حضرت آیت الله جوادی آملی را ملاحظه نمایید.

 

چکیده و خلاصه دروس گذشت:

کلیات و فهرست عناویل اصلی کتاب نکاح به این شرح است: کتاب نکاح به نکاح دایم، منقطع و نکاح أمه تقسیم می شود. در قسم اول نکاح یعنی نکاح دایم، چهار فصل داریم: فصل اوّل آداب عقد دایم بود که بیان شد. فصل دوّم در خود عقد می باشد که بحث فعلی ما همین است.

در جلسه قبل این عناوین گفته شد: دلیل بر عربی بودن لفظ صیغه نکاح، شهرت می باشد. در عقد نکاح بین ایجاب و قبول تطابق لازم نیست. در صورت شک در لازم بودن تطابق بین ایجاب و قبول به اطلاق یا عموم ﴿أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾ تمسک کرده و شرط ملغی به حساب آورده می شود. در مورد هیات صیغه نکاح که به لفظ ماضی یا مضارع باشد بین علما اختلاف وجود دارد.

اما فصل سوّم در اولیای عقد و فصل چهارم در احکام و مسایل مترتّب بر عقد نکاح است که ام شاء الله در آینده خواهد آمد.

 

اهم عناوین درس امروز

 امضائی بودن نکاح در سلام /تعدی نکردن بزرگان در نکاح ازمرز احتیاط / دلایل مرحوم کاشف الغطا در عقد نکاح دیدگاه مرحوم نائینی در مورد عقد نکاح / اشکال آیت الله جوادی بر مرحوم خوئی در اعتبار لفظ در صیغه نکاح /موالات و ترتیب در عقد نکاح از عناوین مهم سی و یکمین درس خارج نکاح حضرت آیت الله جوادی آملی بود.

 

امضائی بودن نکاح در سلام

گرچه در اسلام نکاح یک خصیصه خاصی را به همراه دارد "مَنْ تَزَوَّجَ فَقَد أَحْرَزَ نِصْفَ دِینِهِ"[1] ؛ ولی اصل عقد "نکاح" در جوامع بشری سابقه داشت و شارع مقدس آن را امضا کرد نکاح نظیر عبادات نیست که جزء ابتکارات شرع باشد پس عقد "نکاح" در اسلام جزء امضائیات است و جزء تأسیسات نمی باشد بنابراین ﴿أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾[2] عقد "نکاح" را مانند عقود دیگر در بر می گیرد.

 

تعدی نکردن بزرگان در نکاح ازمرز احتیاط

مسئله احتیاط در نکاح امر مهم دیگری است؛ لذا غالب بزرگان از مرز احتیاط تعدّی نکردند، کمتر فقیهی فتوا به قوّت داده باشد، غالباً احتیاط کردند؛ حالا یا احتیاط وجوبی، یا احتیاط استحبابی.

شبهه عبادی بودنِ نکاح، و احتیاط در مسئله ناموس، اقتضا می کند به اینکه ما احتیاط وجوبی بکنیم یا فتوا به قوّت بدهیم که این هم از مسئله احتیاط یا شبهه عبادی بودن بیرون نمی آید. ولی از نظر فنّی ما اگر شک کردیم که لفظ خاصی شرط است، به اطلاق یا عموم تمسک می کنیم و این مشی غالب فقهاست مخصوصاً متأخران.، پس احتیاط سر جایش محفوظ است؛ حالا یا احتیاط وجوبی، یا احتیاط استحبابی.

 

دیدگاه مرحوم نائینی در مورد عقد نکاح

مرحوم آقای نائینی (رِضوانُ اللهِ عَلَیهِ) که فرمودند: "لایبعد"[3] کفایت نکاح هر قومی به زبان خودشان؛ آذری ها به زبان خودشان، فارسی ها به زبان خودشان.

 

دلایل پسرمرحوم کاشف الغطا در عقد نکاح

پسر مرحوم کاشف الغطاء در انوار الفقاهة می فرماید: در اثر شبهه عبادی بودنِ آن، یک؛ و احتیاط در مسئله ناموس، دو؛ اقتضا می کند به اینکه ما احتیاط وجوبی کنیم یا فتوا به قوّت بدهیم که این هم از مسئله احتیاط یا شبهه عبادی بودن بیرون نمی آید؛ ولی از نظر فنّی ما اگر شک کردیم که لفظ خاصی شرط است، به اطلاق یا عموم تمسک می کنیم و این مشی غالب فقهاست مخصوصاً متأخران، پس احتیاط سر جایش محفوظ است؛ حالا یا احتیاط وجوبی، یا احتیاط استحبابی.[4]

پرسش: ...؟

 پاسخ: اینکه نمی تواند جلوی اطلاق یا عموم ﴿أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾ را بگیرد، این باید حصر باشد تا جلوی ﴿أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾ را بگیرد، اگر حصر نیست یکی از مصادیق است. همان فرمایش مرحوم شیخ انصاری است، اگر چنانچه در محیط فارس بود و می فرمود به اینکه به همسری شما دادم کافی است، در محیط آذری بود و میفرمود اینجوری کافی است، صِرف اینکه این جایز است، بله این هم جایز است؛ اما این حصر را برساند که ما بتوانیم با این عموم یا اطلاق را تقیید بزنیم یا تخصیص بزنیم نیست، ما باید با یک حجتی از آن صَرف نظر کنیم.[5] تا رسید به فرمایش مرحوم صاحب جواهر و مرحوم شیخ انصاری و شاگردان آنها.

 

اشکال آیت الله جوادی بر مرحوم خوئی در اعتبار لفظ در صیغه نکاح

مرحوم آقای خویی (رضوان الله علیه) در شرح عروه غالباً با مرحوم سید موافق اند، مگر اینکه در بعضی از موارد یا احتیاط وجوبی می کنند در برابر احتیاط استحبابی مرحوم سید؛ مثلاً مرحوم سید می فرماید اقوا این است که مثلاً با امر کافی است یا تقدیمِ قبول کافی است، "و ان کان الأحوط" خلاف آن است، ایشان احتیاط وجوبی می کند، در همان شرح عروة در ذیل بحث دارند که "لا یترک"؛ البته این اختلافات هست؛[6] ولی یک بیانی از مرحوم آقای خویی(رِضوانُ اللهِ عَلَیهِ) چند روز قبل نقل کردیم که آن بیان قابل اشکال است و آن این است که ایشان در موسوعة کتاب شریف "مبانی العروة الوثقی"، جلد 33، صفحه 129، این فرمایش را دارند که قبلاً اشاره و نقد شد، می فرماید: "هذا کله مضافا الی صحیحة بُرید العجلی"، بُرید مثل زبیر اسم است برای یک عده ای از بزرگان و راویان؛ لذا می‌گویند صحیحه بُرید: "قال سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ (علیهما السلام) عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ﴿وَ أَخَذْ مِنکُم مِیثَاقاً غَلِیظاً﴾ این آیه معنایش چیست؟ حضرت فرمود: "الْمِیثَاقُ هُوَ الْکَلِمَةُ الَّتِی عُقِدَ بِهَا النِّکَاحُ"، کلمه ای که با آن نکاح منعقد شده است "وَ أَمَّا قَوْلُهُ ﴿غَلِیظاً﴾ فَهُوَ مَاءُ الرَّجُلِ یُفْضِیهِ إِلَی امْرَأَتِهِ"[7] مائی که در رحم زن قرار میدهد. این متن صحیحه برید است.

مرحوم آقای خویی(رِضوانُ اللهِ عَلَیهِ) می فرمایند که این صحیحه "واضحة الدلاله" است، "علی اعتبار التلفظ" این درست است که در بین راههای پنجگانه، فقط تلفظ درست بود؛ یعنی راه رضای قلبی کافی نبود، هبه کافی نبود، معاطات کافی نبود، کتابت کافی نبود، هیچکدام از اینها ـ که همه اینها در مسئله مال کافی است ـ در مسئله ناموس کافی نیست، فقط راه پنجم که صیغه هست لازم است: "فإنها واضحة الدلالة علی اعتبار التلفظ" این فرمایش درست است "و عدم کافیة مجرد الرضا الباطنی"، بله این لفظ می خواهد، چون روایت فرمود به اینکه منظور از میثاق "هُوَ الْکَلِمَةُ الَّتِی عُقِدَ بِهَا النِّکَاحُ"؛ تا اینجا فرمایش ایشان درست است، این "بل" را ملاحظه بفرمایید، فرمود: "بل و اظهاره بغیر اللفظ المعیّن"، اگر عقد نکاح را ـ با لفظهای تعیین شده نه ـ با لفظ تعیین نشده بگویید کافی نیست و حال آنکه این صحیحه دلالت ندارد بر اینکه یک لفظ خاص معبتر است، فرمود با آن لفظی که اگر با آن لفظ نکاح کردید، حالا اگر آذری هستید آذری، عبری هستید عبری، عربی هستید عربی، فارسی هستید فارسی. ایشان می فرمایند این صحیحه برید دلالت می کند بر اینکه نه تنها بدون لفظ نمی شود، بلکه بدون لفظ معین هم نمی شود؛ و تمام بحث این است که لفظ معین لازم نیست؛ مثل عقد "بیع" و عقود دیگر، حالا هر کسی با زبان خودش؛ حالا یک وقت کسی احتیاط می کند که عرض کردیم، اگر کسی به ما بگوید شما عقد می کنید، ما که با این دو ـ سه جمله رها نمی کنیم،.

همانطوری که مرحوم شیخ در "صیغ العقود" فرمودند، هم با "مِن" می گوییم، هم با "باء" می گوییم، هم بدون حرف جر می گوییم، سه بار ما می گوییم.[8] یک وقت آدم احتیاط می کند، مسئله مهم ازدواج است، آن فرمایشی که فرمودند درست است؛ اما بخواهد فتوا بدهد این مشکل است. راهی که شارع باز کرده ما نبندیم، الآن بسیاری از این جوانها در محیط غیر اسلامی دارند زندگی می کنند، دسترسی هم ندارند؛ حالا ممکن است البته نامه بنویسند و وکالت دور بدهند، حالا اگر یک عقد فارسی خواندند، یا همین کلمه ای که به زحمت یاد گرفتند را ما بگوییم این باطل است، این یک مقدار دشوار است.

پرسش: ...؟

 پاسخ: لفظ است نه کتابت، چون دارد که "هُوَ الْکَلِمَةُ الَّتِی عُقِدَ بِهَا النِّکَاحُ" این منصرف به تلفظ است؛ ولی "الْکَلِمَةُ" که "الف و لام عهد" نیست، یک جنس است؛ حالا نسبت به کتابت انسان می تواند بگوید منصرف است؛ اما نسبت به لفظ معیّن ما باید بگوییم که این "الْکَلِمَةُ" "الف و لام عهد" است، در حالی که این "الف و لام" آن، "الف و لام" جنس است. این نقدی بود که در آن جلسه بر فرمایش آقای خویی این فقیه و مرجع بزرگ وارد شده است.

 پرسش: ...؟

پاسخ: نه، می گوید به اینکه به غیر لفظ معین نمی شود. عبارت این است: "فانّها واضحة الدلالة علی اعتبار التلفظ" این درست است، "و عدم کفایة مجرد الرضا الباطنی" این هم درست است، "بل و إظهاره بغیر لفظ المعین" کافی نیست، این عطف بر آن است که "و عدم کفایة مجرد" رضای باطنی، "و عدم کفایة اظهار بغیر لفظ معین". عبارت این است: "فإنها واضحة الدلالة علی اعتبار التلفظ" این فرمایش درست است و این امر اثباتی است، "و عدم کفایة مجرد الرضا الباطنی"، رضای باطنی کافی نیست، در مال کافی است؛ چون "لَا یَحِلُّ مَالُ امْرِئٍ مُسْلِمٍ إِلَّا بِطِیب نَفْسهُ"،[9] تصرف در مال کسی، علم به رضای او کافی است؛ ولی اینجا کافی نیست. "و عدم کفایة مجرد الرضا الباطنی"، "بل و اظهاره بغیر اللفظ المعین"؛ یعنی "عدم کافیة اظهار بغیر لفظ المعین".

 

دیدگاه سید عبدالاعلی در مورد ایجاب و قبول عقد نکاح

مرحوم آقای سید عبدالاعلی را هم می دانید که ایشان از فقها و بزرگان نجف بود، او هم جزء شاگردان مرحوم آقای نائینی بود؛ منتها این بزرگوار خیلی شهرت پیدا نکرد، وگرنه آن چند جلد کتابی که در شرح عروه نوشتند کتاب قوی است و سید بزرگواری است. حالا ایشان در ذیل فرمایش مرحوم سید در عروه که دارد امر کافی است؛ ولی آدم احتیاط کند بهتر است، فرمایش ایشان این است که این احتیاطی که ایشان دارند این جمود بر آن چیزی است که نزد مردم رایج است. مرحوم سید فرمود "و الاقوی کفایة الإتیان بلفظ الأمر" اگر بگوید "زوّجنی" او مثلاً بگوید "زوّجتُ"، "کأن یقول زوّجنی فلان فقال زوّجتکها" اگر کسی به ولیّ یا وکیل زن بگوید که "زوّجنی هند"، "زوّجنی فلانه"، آن هم بگوید "زوّجتکها" که قبول قبل از ایجاب قرار بگیرد و به صورت "زوّجنی" باشد، اقوا کفایت اتیان به لفظ "امر" است، "کان یقول زوّجنی فلانه فقال زوّجتکها" کافی است، "و إن کان الأحوط خلافه"؛ این فرمایش سید است در متن عروه.[10] مرحوم آقا سید عبدالاعلی(رِضوانُ اللهِ عَلَیهِ) در ذیل می‌فرماید اینکه سید(رِضوانُ اللهِ عَلَیهِ) فرمود احوط خلاف اوست، "جموداً علی ما هو المتعارف بین المتشرعة"؛[11] یعنی سند علمی ندارد. ببینید اینها هم به هر حال بزرگان ما هستند، اینطور نیست که مثل یک فرد عادی باشند، فقهای نامی ما هستند و مراجع بزرگ علمی بودند، اینها غالباً از مرحوم آقای نائینی که استاد اینها بود متأثرند؛ میگوییم راهی که دین باز کرد ما نبندیم؛ البته احتیاط در مقام عمل سر جایش محفوظ است.

 

اشکال دلالی صحیحه محمد بن مسلم در مورد ایجاب و قبول عقد نکاح

مطلب بعدی در مورد صحیحه ای است که در بحث قبل خوانده شد که آن زن به وجود مبارک پیغمبر (ص) عرض کرد "زوّجنی"، و حضرت اعلان کرد و کسی قبول کرد، حضرت به آن شخص فرمود چیزی داری که به عنوان مَهر به این زن بدهی یا نه؟ و آن شخص عرض کرد چیزی به عنوان مَهر ندارم، اگر بدهم خودم مثلاً برهنه می مانم، حضرت فرمود قرآن بلدی یا نه؟ عرض کرد بله، فرمود آن سوره هایی که بلدی را به این زن آموزش بده.[12] سند روایت البته صحیحه است؛ لکن خیلی شفاف و روشن نیست که به هر حال قبول کدام است، ایجاب کدام است، فاصله چقدر جایز است، چقدر آنجا فاصله شده است؟ این فرمایش آقای خویی است که فرمایش خوبی هم هست. صِرف اینکه این صحیحه هست، آدم جرأت کند برابر این صحیحه بخواهد فتوا بدهد این مشکل است. شما چند بار هم این صحیحه را ملاحظه بفرمایید سند مشکل ندارد؛ ولی چیز حسابی دست آدم نمی آید، وقتی چیزی نمی فهمد علم آن را به اهل آن واگذار می‌کند، وقتی آدم چیزی را متوجه نمی شود که این امر هست، این قبول هست، تقدم قبول بر ایجاب هست و فاصله چقدر شده است اینها هست.

 

موالات و ترتیب در عقد نکاح

مرحوم صاحب جواهر(رِضوانُ اللهِ عَلَیهِ) که قبلاً این را فرمود و مرحوم آقای خویی و سایر بزرگان هم نوعاً متأثر از فرمایش صاحب جواهرند؛ ایشان، هم خبر سهل ساعدی را نقل می کند و هم این صحیحه را، این را خوب می پروراند؛ بعد می فرماید انصاف این است که ما نمی توانیم از آن استفاده بکنیم که مثلاً آن قابل بگوید "زوّجنی" امر بکند؛ بعد مدتها فاصله بشود، گفتگوهایی بشود. یک وقت است که بین ایجاب و قبول ده دقیقه، بیست دقیقه، یا نیم ساعت فاصله است؛ ولی دارند تتمه خطبه را می خوانند، تتمه گفتگوها را دارند، شرایط را بازگو می کنند اینها جزء متعلقات ایجاب و قبول است، اینها را نمی گویند که فاصله شد.

 ما یک موالات داریم که موالات؛ یعنی ایجاب و قبول، باید کنار هم باشند؛ یک ترتیب داریم که ایجاب مقدم و قبول مؤخر، بنا بر اینکه ما ایجاب و قبولی داشته باشد؛ اما یک سلسله گتفگوهایی در وسط اتفاق میافتد که نه به ایجاب مرتبط است و نه به قبول، فرمایش مرحوم صاحب جواهر و اینها این است که این فاصله ای که ایجاد شده، این فاصله در صدد بیان قیود ایجاب است، قیود قبول است، شرط عقد است، شرط چه چیزی است؟ وقتی یک چیزی روشن نیست، آدم نمی تواند برابر آن فتوا بدهد.

فرمایش صاحب جواهر باعث شد که فقهای بعدی(رِضوانُ اللهِ عَلَیهِم) نه به این صحیحه ای که قبلاً خواندیم عمل کردند و نه به خبر سهل ساعدی. این خبر سهل را، هم شیعه ها نقل کردند و هم سنّیها. مرحوم صاحب جواهر در صفحه 136، جلد 29 می‌فرماید ـ گرچه محقق فتوا داد، فرمود که اگر بگوید "زوجنیها فقال زوجتک قیل یصح کما فی خبر السهل ساعدی" این فرمایش محقق است در متن ـ که این خبر سهل ساعدی "المروی بطرقٍ من الخاصة و العامة بل فی المسالک رواه کل منهما فی الصحیح"؛ یعنی شیعه ها هم طریق صحیح دارند[13] هم سنّیها طریق صحیح دارند که نقل شده است[14].

آن قصه این است که "إن امرأة أتت النبی (صلی الله علیه و آله) و قالت یا رسول الله إنی وهبت لک نفسی"؛ یک زنی آمد حضور حضرت و گفت من خودم را به شما بخشیدم، "و قامت قیاماً طویلا"، مدتی همینجور ایستاده بود تا ببیند حضرت چه جوابی میدهد! "فقام رجل و قال یا رسول الله(صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) زوّجنیها إن لم یکن لک بها حاجة"، این زن خودش را به شما بخشید، اگر شما نیازی ندارید او را برای من عقد کنید، "فقال رسول الله (صلی الله علیه و آله) هل عندک من شی‌ء تُصدّقها إیاه" چیزی دارید که صَداق او قرار بدهید، مَهریه او قرار بدهید؟ "فقال: ما عندی إلا إزاری" من چیز زائدی نداریم مگر همین. حضرت فرمود: "إن أعطیتها إزارک جلست بلا إزار"؛ آن وقت بدن ازار میماند، "التمس و لو خاتما من حدید"، ولو یک انگشتر آهنی هم که شد یک چیزی پیدا کن. ـ حالا چه روزگاری در آن صحنه ها گذشت ـ "فلم یجد شیئا"، این عرب گفت که من چنین چیزی ندارم، چیز زائدی ندارم. "فقال رسول الله (صلی الله علیه و آله) هل معک من القرآن شی‌ء" مقداری قرآن بلدی؟ عرض کرد: "نعم سورة کذا و سورة کذا، سور سماها" بعضی از سور را شمرد که من این سوره ها را بلدم، "فقال له رسول الله (صلی الله علیه و آله) زوجتک بما معک من القرآن"؛ این اول و وسط و آخر این خبر است که هم از طرق عامه نقل شد، هم از طرق خاصه نقل شد و هم صحیح نقل شد؛ مشابه همان صحیحه ای است که در بحث قبل خوانده شد. می خواهند بگویند که این ازدواج واقع شده است. قبول را شخص قبلاً گفت، ایجاب را پیغمبر(صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) بعداً خواند، این یک؛ قبول به لفظ امر بود که عرض کرد "زوّجنی" نه به صورت "قبلتُ" یا "رَضیتُ"، این دو. بعضی ها هم برابر این روایت فتوا دادند.

حالا مرحوم صاحب جواهر اول این را می پروراند؛ بعد می فرماید انصاف این است که استفاده حکم های فقهی از این خبر دشوار است. میفرماید: "و لیس فی الخبر فی شی‌ء من طرقه" که شیعه نقل کرد و سنّی نقل کرد، "أنه أعاد القبول"؛ یعنی آن مرد بعد گفت "قبلت"، همان "زوّجنی" اول کافی بود. پس "فما عن السرائر و الجامع و المختلف من المنع استصحابا لعصمة" ناموس "و عدم العلم بالاجتزاء بما فی الخبر، مع احتمال أن یکون ذلک اللفظ منه (صلی الله علیه و آله) إیجابا و قبولا لثبوت الولایة له علی المؤمن فهو من خواصه (صلی الله علیه و آله) واضح الضعف"؛ کسی که بخواهد با این خبر اصل مسئله را ثابت کند، باید فرمایش ابن ادریس،[15] فرمایش مؤلف جامع[16] و فرمایش مرحوم علامه را در مختلف[17] که گفتند این صحیح نیست برای اینکه "أصالة الحرمة" و استصحاب حرمة سر جایش محفوظ است و ما هم علم نداریم، چون فرمود چیزی که قبلاً "معلوم الحرمة" بود، تا علم به حلیت پیدا نکنی "لَا تَنْقُضِ الْیَقِینَ أَبَداً بِالشَّکِّ"[18] و از طرفی هم احتمال میدهیم که در خصوص این قضیه وجود مبارک پیغمبر(صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) ولیّ طرفین بود و از طرفین ایجاب و قبول خواند، این را احتمال می دهیم و ممکن است از خواص آن حضرت باشد؛ بنابراین نمی شود به این خبر فتوا داد که قبول اگر قبل از ایجاب قرار بگیرد به لفظ امر کافی است. میفرماید "و لیس فی الخبر" اینچنین "واضح الضعف" است که اگر فرمایش مرحوم ابن ادریس و فرمایش علامه در مختلف را با این راهها تقویت کنید، این "واضح الضعف" است. "لأن الاستصحاب لا یعارض الدلیل" این خبر سهل ساعدی دلیل است، استصحاب اماره است. "و کفایة الظن بالاجتزاء من الاقتصار علی ذلک فی جمیع طرق الخبر و بُعد الاحتمال المزبور"، احتمال دادید که حضرت وکیل از طرفین یا ولیّ از طرفین باشد، در حالی که ما قرینه نداریم که حضرت در اینجا ولیّ از طرفین باشد، "علی أنه لم یذکر ذلک من خواصه"، اگر جزء مختصات حضرت بود که بتواند بدون اجازه و بدون توکیل برای دو طرف عقدی بخواند یا مثلاً قبول اگر به صورت امر بود کافی باشد، جزء خواص آن حضرت نقل نشده است. میفرماید به اینکه "مضافا إلی أن المعروف فی ولیّ الصغیرین، إذا زوج بینهما التلفظ بکل من الإیجاب و القبول"؛ آن وقت است که وکیل است، حالا حضرت وکیل شد از طرفین، به هر حال باید که هم قبول را انشا کند و هم ایجاب را، اینجا که قبول را انشا نکرد، اینجا فقط ایجاب را انشا کرد، "مضافا إلی أن المعروف فی ولیّ الصغیرین إذا زوّج بینهما التلفظ بکل من الإیجاب و القبول" است؛ "بل فی المسالک أنه موضع وفاق". بنابراین تنها شهرت نیست، همه قائل هستند که اگر کسی ولیّ طرفین شد، وکیل طرفین شد، باید صیغه طرفین را بخواند؛ ولی اینجا حضرت فقط صیغه ایجاب را خوانده است. چون به خبر سهل ساعدی یا آن صحیحه نمیشود فتوا داد، "و من هنا قال المصنف(رِضوانُ اللهِ عَلَیهِ) و هو أی القول بالصحة"؛ یعنی برای تقویت این جهت "حَسَنٌ" این روی متن محقق در شرایع بود،[19] و این وسطها مبسوطاً کلام صاحب جواهر بود تا دفاع بکند.

 

فاصله در ایجاب وقبول عقد نکاح و دیدگاه صاحب جواهر

حالا اصل فرمایش صاحب جواهر: "لکن الانصاف عدم خلو دلالة الخبر المزبور علی ذلک من الإشکال" از چند جهت که شما چند بار این روایت را بخوانید چیزی گیرتان نمی آید. آیا آن به صورت قبول بود؟ یا پیشنهاد ازدواج بود؟ اینکه گفت "زوّجنی" پیشنهاد ازدواج بود، نه اینکه انشای قبول کرد؛ یعنی "قبلت و رضیت"، شما چه چیزی را توجیه کنید؟ این مدتی که فاصله شد، فاصله بین ایجاب و قبول را چگونه میخواهید توجیه کنید؟ یک وقت است که دو نفر؛ یعنی ایجاب و قبول، زوج و زوجه در اثنای ایجاب و قبول دارند شرایط، موانع و خصوصیات خود را ذکر می کنند، اینها همان متعلقات عقد است این ولو ده دقیقه، پانزده دقیقه فاصله بشود، این مخلّ به موالات نیست؛ مثل اینکه بین "بعت" و "اشتریت" اگر چند دقیقهای فاصله بشود و تمام حرفها درباره خصوصیات مبیع یا خصوصیات ثمن باشد، این که بیگانه فاصله نیست، اینکه اجنبی فاصله نیست، این را نمی گویند فاصله شد، این را نمی گویند مخالف موالات است؛ اما اینجا یک سلسله حرفهایی را ایستاده همینطور اینها دارند گفتگو می کنند، معلوم نیست چقدر ایستاده است! چه حرفی زدند؟ چه حرفی نزدند؟ چگونه شما میتوانید روی این فتوا بدهید!؟[20] این فرمایش مرحوم صاحب جواهر عصاره‌اش این است که ـ گرچه این تعبیر در جواهر نیست ـ مگر ما تعهد کردیم که همهٴ چیزها را می فهمیم؟ خیلی از چیزهاست ما نمی فهمیم! چیزهایی که برای ما روشن است می فهمیم، چیزهایی که روشن نیست، علم آن را به اهل آن واگذار میکنیم. بین ما و بین خدای سبحان کسی میتواند برابر این روایتی که معلوم نیست چه میخواهد بگوید، میتواند فتوا بدهد به اینکه اول اگر بگوید "زوّجنی"، آخر "زوّجنی" را چه جور گفته؟ به عنوان "قبلت" است یا پیشنهاد ازدواج داد؟ شما بگویید همینکه اول گفته "زوّجنی" کافی است! ما نمیدانیم این "زوّجنی" پیشنهاد ازدواج است یا قبول است! بله اگر چنانچه یک امری باشد، شما به اطلاقات ممکن است تمسک بکنید؛ یعنی این "زوّجنی" را انشا بکند به عنوان قبول، بله ممکن است کسی فتوا بدهد؛ مثل مرحوم سید فتوا داد، حالا یک احتیاط هم کرد؛ اما این روایت نمیتواند دلیل باشد، اگر دلیل بود همان اطلاقات اولیه کافی است. بنابراین براساس فرمایشی که مرحوم صاحب جواهر(رِضوانُ اللهِ عَلَیهِ) دارند و مبسوطاً بحث کردند، این بزرگان بعدی هم همین راه را رفتند.

 

تذکر اخلاقی: فضیلت نماز شب/ انسان مظهر حق تعالی

یک حدیث نورانی که مرحوم صاحب وسایل درباره فضیلت نماز شب ذکر کردند و سیزده روایت درباره ترک نماز شب، مثلاً نقصهایی که دامنگیر تارک نماز شب است ذکر کردند، باید تحلیل بشود. مستحضرید که ما خیلی مشکل جدّی داریم؛ ما در همین نماز که میخوانیم، وضو که می گیریم به ما گفتند که بگویید وقتی که صورت را می شویید این دعا را بخوانید که "اللَّهُمَّ بَیِّضْ وَجْهِی یَوْمَ تَسْوَدُّ فِیهِ الْوُجُوهُ وَ لَا تُسَوِّدْ وَجْهِی یَوْمَ تَبْیَضُّ فِیهِ الْوُجُوه‌"[21] این دعا را بخوانید ما هم میخوانیم؛ اما ما نمیدانیم؛ یعنی نمیدانیم که ما مظهر "هو الخالق"ایم! خدا تنها مسیح را مظهر خالق قرار نداد؛ منتها مسیح درباره خلقت خیلی از چیزها مظهر شد به "اذن الله". ما خالق خودمان هستیم؛ یعنی چه که خالق خودمان هستیم؟ ما یک بدنی داریم که خدا داد، یک روحی داریم که خدا داد، وضع ما همین است. در هر منطقه ای که زندگی میکنیم، رنگ همان منطقه را میگیریم؛ حالا یک عده سفیدپوست و یک عده سیاهپوست هستند؛ بعضی صهیب رومی اند، بعضی بلال حبشی اند، رنگین پوست اند، این فضلی برای کسی نیست، هر کسی رنگی دارد، این چه فضلی است؟! اگر گفت: مرد خداشناس که تقوا طلب کند ٭٭٭ خواهی سفید جامه و خواهی سیاه باش[22] یعنی سفید جامه باش؛ مثل صهیب رومی که سفید پوست است، یا سیاه جامه باشی؛ مثل بلال حبشی ، این درست است؛ اما در قیامت یک عده سیاه محشور میشوند، یک عده یوسف جمال محشور میشوند، سفید محشور میشوند، چه کسی این کار را میکند! کسی که سیاه محشور شد رسوا است، کسی که سفید محشور شد با جلال و شکوه است. چه کسی اینها را سیاه میکند؟ چه کسی اینها را سفید میکند؟ خود ما، خود ما؛ یعنی ما، پس ما بدن میسازیم؛ منتها ساخت و ساز اصلی البته برای ذات اقدس الهی است و به دستورش مدبّرات امر است و فرشته ها این کار را می کنند؛ ولی مصالح ساختمانی را ما داریم میدهیم. اگر همه مصالح ساختمانی ما سنگ سیاه بود میشود سیاه. اگر یک جایی را خواستند با پارچه بپوشانند ما همه پارچه هایی که دادیم پارچه مشکی بود میشود سیاه. اگر همه پارچه هایی که دادیم پارچه های سفید بود میشود سفید. مصالح را ما داریم می دهیم.

 

معنای خُلق/ مظهر خالق شدن

خُلق؛ یعنی خُلق، بازگشت آن به خَلق است؛ یعنی خودت را خوب بساز! مگر ما نمیخواهیم آبرومند محشور بشویم؟ مگر نمیخواهیم زیبا محشور بشویم؟ مگر نمیخواهیم دیگران ما را دیدند نخندند؟ به هر حال حداقل این است! روایات که ملاحظه فرمودید، فرمود بعضیها به صورتی محشور میشوند که "یَحْسنُ عِنْدَها الْقِرَدَة" این روایت را ملاحظه کردید. چه صورتی زشتتر از صورت بوزینه است. در روایات معاد ما هست که بعضی به صورتی محشور میشوند که "یَحْسنُ عِنْدَها الْقِرَدَة"[23] ما داریم میسازیم، وگرنه آن خدای زیباآفرین ما را به این صورت در نمیآورد، ما را به این صورت درآورد که خیلی زیباست ﴿أَحْسَنَ کُلَّ شَیْ‌ءٍ خَلَقَهُ﴾،[24] ﴿فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ﴾؛[25] بنابراین اخلاق غیر از موعظه است، اخلاق؛ یعنی اخلاق؛ یعنی مظهر خالق شدن، ما دیگری را اگر نتوانیم بسازیم لااقل خودمان را بسازیم. زیبا محشور بشویم یا حداقل در بعضی از روایات دارد که شما به صورت انسان محشور بشوید تا ما از شما شفاعت کنیم، در بحث شفاعت ملاحظه کردید؛ اخلاق برای همین است.

 

اینکه گفته شد نماز شب انسان را زیبا میکند، تنها زیبایی دنیا نیست، اساس کار برای آن طرف است. این دعای نورانی شستن صورت هنگام وضو که "اللَّهُمَّ بَیِّضْ وَجْهِی یَوْمَ" این همین است "وَ لَا تُسَوِّدْ وَجْهِی یَوْمَ"! غرض این است که آنجا سیاه و سفید شدن، مثل دنیا نیست، دنیا خیلی از سیاهها هستند که از ما بالاترند و شریفترند و نزد ما هم محترماند، آن عظمت و جلال بلال حبشی که فراموش نمی شود. بنابراین ما باید خودمان را بسازیم، ما در صحنهای که محشور میشویم خیلی افرادند که ما آنها را نمیشناسیم، نه آنها ما را می شناسند؛ ولی نمیخواهیم رسوا بشویم! برای اینکه رسوا نشویم و زیبا جلوه بکنیم راهش همین است، یکی از راههای زیباشدن، همان نماز شب است که جمال به آدم عطا میکند.

 

شریف ترین افراد امت پیامبر

وسایل، جلد هشتم، صفحه 155، روایت بیست و هشتم از ابن عباس از وجود مبارک پیغمبر(صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) نقل میکند "أَشْرَافُ أُمَّتِی حَمَلَةُ الْقُرْآنِ وَ أَصْحَابُ اللَّیْل‌"؛ با قرآن مأنوس بودن و نماز شب گذاشتن. اینها شریفترین افراد امت آن حضرتاند.

روایت بیست و نهم که باز از ابن عباس از وجود مبارک پیغمبر(صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) است، فرمود: "فَمَنْ رُزِقَ صَلَاةَ اللَّیْلِ مِنْ عَبْدٍ أَوْ أَمَةٍ"، چه عبد، چه أمه، حالا مربوط به حرّ و اینها نیست "قَامَ لِلَّهِ مُخْلِصاً فَتَوَضَّأَ وُضُوءاً سَابِغاً" این وضوی شاداب "وَ صَلَّی لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ بِنِیَّةٍ صَادِقَةٍ وَ قَلْبٍ‌ سَلِیمٍ وَ بَدَنٍ خَاشِعٍ وَ عَیْنٍ دَامِعَةٍ" با چشم اشک؛ "جَعَلَ اللَّهُ تَعَالَی خَلْفَهُ تِسْعَةَ صُفُوفٍ مِنَ الْمَلَائِکَةِ" این شخص که دارد نماز شب میخواند، نُه صف از صفوف فرشتهها پشت سر او هستند: "مَا لَا یُحْصِی عَدَدَهُمْ إِلَّا اللَّهُ أَحَدُ طَرَفَیْ کُلِّ صَفٍّ بِالْمَشْرِقِ وَ الْآخَرُ بِالْمَغْرِبِ قَالَ فَإِذَا فَرَغَ کَتَبَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ بِعَدَدِهِمْ دَرَجَاتٍ"؛[26] این نکته هم معلوم باشد؛ مثلاً میگویند نماز جماعت اگر از ده نفر بیشتر شد، ثواب آنطوری است که هیچ کس نمیتواند بنویسد، همان وضع معروف است که همهتان مستحضرید، اینها ما را مغرور نکند. در جریان گناه هم همینطور است، نگفتند اگر یک درهم ربا بگیرد؛ مثل اینکه‌ چندین بار "بین الحرمین" آن کار را بکند.[27] سرّش این است که اگر جریان قیامت را بخواهند به زبان ما بگویند، یک سیلی آن کافی است که یک ملتی را از بین ببرد، چرا؟ چون عالَم ابد است. شما الآن ببینید نهرهایی؛ مثل کارون، نهری فراوان از عسل روان است، این چهارتا نهری که ذات اقدس الهی فرمود همین است ﴿أَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشَّارِبِینَ﴾،[28] آدم خیال میکند ما یک نهر عسل را میخواهیم چه کنیم؟ ما و شما تنها نیستیم، یک؛ میلیارد سال و ده میلیارد سال و میلیارد میلیارد سال نیست، دو. ابد؛ یعنی ابد، آن وقت شما میگویید، برای چیست؟ این نهر برای ابد است ﴿وَ أَنْهارٌ مِنْ لَبَنٍ لَمْ یَتَغَیَّرْ طَعْمُهُ﴾، ﴿أَنْهَارٌ مِنْ ماءٍ غَیْرِ آسِنٍ﴾[29] از جهان ابد کسی بخواهد با ما حرف بزند یک سیلی آن کافی است که یک میلیون را از بین ببرد. لذا گناهانش هم همینطور است، اینطور نیست که درباره ثواب بگویند اگر درباره نماز جماعت از ده نفر تجاوز کرد ثواب آن کذا و کذاست.

در آن روایتی که ملاحظه فرمودید وجود مبارک پیغمبر(صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) اگر کسی بگوید "لا إِلَهَ إِلا الله"، تسبیحات اربعه را بگوید درختی در بهشت هست، کسی عرض کرد که پس ما باغهای فراوانی داریم! فرمود: به شرط اینکه آتشی نفرستید و آنها را نسوزاند![30] خیلی از اوقات است که انسان عمل میکند؛ ولی در قیامت میبیند آن عمل در دیوان او نیست، آنجا همه اعمال حاضر است، بعد عرض میکند که ﴿فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ﴾[31] پس کجاست؟ فلان عمل را من انجام دادم پس کجاست؟ خدا سیدنا لاستاد مرحوم علامه را غریق رحمت کند میفرماید: این روایت حاکم بر آن مطلب است ـ در بحثهای تفسیری مثل بحثهای فقهی، یکی حاکم بر دیگری است ـ در آیه دارد هر کس کار خوب کرد عمل خودش را میبیند.[32] در روایات غیبت دارد که اگر کسی غیبت کرد، آبروی کسی را بُرد، عمل خیر این را به دیوان او منتقل میکنند؛[33] ایشان می فرمایند: این روایت حاکم بر آن روایات دیگر است، این عمل شما نیست، نه اینکه عمل شما هست و نمی بینید؛ مثل اینکه آدم یک مالی را فروخت، وقتی مالی را فروخت دیگر مال او نیست، فرمود شما معامله کردید. روایاتی که در ذیل آیات غیبت است که اگر کسی غیبت کرد، آبروی کسی را بُرد، عمل صالح او را در دیوان عمل او مینویسند، این حاکم است، این که عمل شما نیست، یا کاری که نکرده میبیند در نامه عمل او هست، میگوید این هم حاکم است، برای اینکه سیئات او را در نامه عمل این شخص نوشتند، فرمود شما معامله کردید، شما که آبروی مردم را بُردی، سیئه او را به خودت منتقل کردید.

غرض این است که مسئله قیامت یک کار آسانی نیست و ما را فریب ندهد که ما اگر یک نماز جماعتی خواندیم، فرشته ها هم ثواب بنویسند، نه! اگر ـ خدایی ناکرده ـ یک گناهی هم کردیم همه بساط او را بهم میزند. کار آنجا با کار دنیا قابل قیاس نیست، تمام تلاش و کوشش این است که ما هنرمندانه زندگی کنیم، خودمان را خوب بسازیم، حداقل این است که به یک صورت زیبایی محشور بشویم؛ حالا آن درجات عالیه روح نصیب ما نشد، نشد.‌

 

نماز شب و سخاوت دو عامل تقرب به خدا

روایت سوم این باب که "جَرِیرٍ عَنِ الْأَعْمَشِ عَنْ عَطِیَّةَ الْعَوْفِیِّ عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِیِّ" نقل میکند این است که میگوید: "سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) یَقُولُ مَا اتَّخَذَ اللَّهُ إِبْرَاهِیمَ خَلِیلًا" مگر برای دو وصف؛ یکی سخاوت او "إِلَّا لِإِطْعَامِهِ الطَّعَامَ"، دوم: "وَ الصَّلَاةِ بِاللَّیْلِ وَ النَّاسُ نِیَامٌ"؛[34] یعنی نماز شب، میشود خلیل او.

روایت سی و یکم که انس نقل میکند میگوید: "سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) یَقُولُ الرَّکْعَتَانِ فِی جَوْفِ اللَّیْلِ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنَ الدُّنْیَا وَ مَا فِیهَا"[35] چون نعمت‌های دنیوی یک چیز زودگذری است و از بین رفتنی است، نعمتی است که به هر حال آدم رسواست، رسوا؛ یعنی رسوا، این سیب و گلابی که خیلی معطر است، یک ساعت اگر با آدم باشد به چه صورت بدبویی در میآید! از انسان زشتتر شما چه داری؟ آن روایت را ـ إن شاء الله ـ پیدا میکنیم ـ به خواست خدا ـ میخوانیم که انسان وقتی رفت دستشویی فرشتهها سرش را خم میکنند که ببین چه کار کردی؟[36] این سیب بود، این گلابی بود، این میوه بود، این غذای طیب و طاهر بود، این زعفران معطّر بود، این را به چه صورت رسوایی در آوردی؟ ما این هستیم، دنیا هم برای همین است، برای همین اجوفین تلاش و کوشش میکنند. خدا سیدنا الاستاد امام(رِضوانُ اللهِ عَلَیهِ) را غریق رحمت کند فرمود: اگر میلیونها میلیون اولیای الهی و مؤمنین باشند، هیچکدام اختلاف ندارند با هم، اگر میلیونها ولیّ خدا در یک شهری بخواهند زندگی کنند، کاری به هم ندارند، تمام مشکلات ما برای همین است، برای همین اجوفین است.

زراره میگوید که از "أَبِی جَعْفَرٍ" از وجود مبارک امام باقر(سَلامُ اللهِ عَلَیهِ) "قُلْتُ ﴿آناءَ اللَّیْلِ ساجِداً وَ قائِماً یَحْذَرُ الْآخِرَةَ وَ یَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ﴾[37] این آیه معنایش چیست؟ "قَالَ؛ یعنی صَلَاةَ اللَّیْلِ"[38] .

مستحضرید این مسئله ﴿هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ﴾[39] نه تمام آیه است نه اول آیه، این آخر آیه است. اول؛ یعنی اول، اول نماز شب بعد حوزه، ﴿هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ﴾ نه تمام آیه است و نه صدر آیه؛ بلکه ذیل آیه است، اول آن این است کسی که ﴿یَحْذَرُ الْآخِرَةَ وَ یَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ﴾، این ﴿هَلْ یَسْتَوِی﴾ اول ما را به نماز شب دعوت کرد، بعد فرمود باسواد بشوید خوب است. آن ﴿یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ﴾ که ذیل آیه است، برای زراره مشخص بود، چون معلوم است که عالِم و غیر عالِم فرق میکند، یکسان که نیستند؛ اما کسانی که قیام میکنند ﴿آنَاءَ اللَّیْلِ سَاجِداً وَ قَائِماً یَحْذَرُ الْآخِرَةَ وَ یَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ﴾؛ چقدر شیرین است! چقدر آهنگین است، چقدر خدا مواظب است که چگونه حرف بزند! فرمود: از پایان کار خودت بترس، به لطف خدایت امیدوار باشد، نه به پایان کار خودت امیدوار باشی، نه از خدا بترسی، چهار؛ یعنی چهار، این چهار چیز دوتا را انتخاب کرد؛ فرمود: ﴿یَحْذَرُ الْآخِرَةَ﴾ نه "یحذر الله"، ﴿وَ یَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ﴾، نه "یرجوا آخرة امره"، این را میگویند قشنگ و زیبا حرف زدن. فرمود از پایان کار خودت بترس، به رحمت خدا امیدوار باشد، نماز شب برای همین است. نه اینکه به پایان کار خودت امیدوار باشی و از خدا بترسی. "یحذر الآخرة آخرة امره و یرجو رحمة ربه" این صدر آیه است، ﴿هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ﴾ حالا که نماز شب شد، عالِم و غیر عالِم فرقی نمیکند، نماز شب نشد فرقی نمیکند؛ منتها نماز شب عصاره و الگو و معیار اصلی است، غرض آن وارستگی است، وارستگی نشد ذیل آیه جور دیگری معنا میشود. ذیل آیه همانطوری که همه ما میفهمیم این است که عالِم با غیر عالم یکسان نیست، عالِم بالاتر است، ﴿هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ﴾، در صورتی که صدر آن معنا بشود. اگر ـ خدایی ناکرده ـ صدر مَنْسی شد، ذیل جور دیگری معنا میشود؛ عالم و غیر عالم یکسان نیست، غیر عالم قابل بخشش است، عالم قابل بخشش نیست. خیلی؛ یعنی خیلی فرق میکند، آن بار مثبت دارد این بار منفی، اگر نماز شب باشد عالم بالاتر است از جاهل، عالم مساوی جاهل نیست. اگر نماز شب نباشد، عالم مساوی با جاهل نیست، بلکه جاهل بالاتر از عالم است، برای اینکه او قابل بخشش است. این میشود آیه.

در روایاتی که دارد که عالِم لبه جهنم حرکت میکند جاهل هفتاد ذراع ـ کمتر یا بیشتر ـ آنطرف است برای همین است. جاهل اگر افتاد امید برخواستن هست، عالم اگر افتاد مستقیماً میافتد در جهنّم. عالِم به لبه جهنم حرکت میکند، جاهل هفتاد ذراع آنطرفتر حرکت میکند که اگر افتاد دوباره توبه، دوباره توبه، دوباره توبه. پس کسی که ﴿آنَاءَ اللَّیْلِ سَاجِداً وَ قَائِماً یَحْذَرُ الْآخِرَةَ وَ یَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ﴾، این صدر آیه است، اگر این شد؛ آن وقت عالم بالاتر از جاهل است. این نشد جاهل بالاتر از عالم است. یک وقتی میگوییم عالم و جاهل باهم مساوی نیستند؛ یعنی چه؟ یعنی عالم بالاتر است. یک وقتی میگوییم عالم و جاهل مساوی نیستند؛ یعنی چه؟ یعنی جاهل بخشودهتر است. اگر کسی خلاف بکند، آن‌که جاهل هست قابل بخشش است، میگویند اینکه نمیدانست؛ اما آنکه عالم بود قابل بخشش نیست. پس آیه ذیل دو جور معنا میشود، برای اینکه صدر دو جور معنا میشود؛ حالا بقیه آن ـ إن شاء الله ـ در فرصت های بعد ارائه خواند شد./424/

 

پاورقی:

[1] الأمالی، ابی جعفرمحمدبن الحسن بن علی بن الحسن الطوسی(الشیخ الطائفه)، ص518.

[2] مائده/سوره5، آیه1.

[3] العروة الوثقی فیما تعم به البلوی( المحشّٰی)، محمد کاظم طباطبائی یزدی، ج5، ص597.

[4] أنوار الفقاهة ـ کتاب النکاح ـ (لکاشف الغطاء ـ حسن)، ص2.

[5] کتاب النکاح، الشیخ مرتضی الأنصاری، ص78 و 79.

[6] العروة الوثقی-جامعه المدرسین، السیدمحمدکاظم الطباطبائی الیزدی، ج2، ص851 و 852.

[7] الکافی-ط الإسلامیة، الشیخ الکلینی، ج5، ص561.

[8] صیغ العقود، ص146.

[9] نهج الحق وکشف الصدق، الحلی، ص493.

[10] العروة الوثقی-جامعه المدرسین، السیدمحمدکاظم الطباطبائی الیزدی، ج2، ض852.

[11] مهذب الأحکام(للسبزواری)، ج24، ص219.

[12] وسائل الشیعة، الشیخ الحرالعاملی، ج‌21، ص242، ابواب المهور، باب2، ط آل البیت.

[13] مستدرک الوسائل، المیرزاحسین النوری الطبرسی، ج14، ص313.

[14] سنن البیهقی، ج7، ص242.

[15] السرائر، ابن ادریس الحلی، ج2، ص574 و 575.

[16] الجامع للشرائع، یحیی بن سعیدالحلی، ص436 و 437.

[17] مختلف الشیعة فی أحکام الشریعة، العلامه الحلی، ج7، ص107.

[18] وسائل الشیعة، الشیخ الحرالعاملی، ج‌2، ص356، ابواب الحیض، باب45، ط آل البیت.

[19] شرائع الاسلام فی المسائل الحلال و الحرام(ط-اسماعیلیان)، المحقق الحلی، ج2، ص217.

[20] جواهر الکلام، الشیخ محمدحسن النجفی الجواهری، ج29، ص136.

[21] جامع الأخبار(الشعیری)، محمد الشعیری، ص64.

[22] منسوب به حافظ.

[23] مفاتیح الغیب، ملاصدرا، ج1، ص558.

[24] سجده/سوره32، آیه7.

[25] مؤمنون/سوره23، آیه14.

[26] وسائل الشیعة، الشیخ الحرالعاملی، ج‌8، ص155 و 156، ابواب بقیه الصلوات المندوبه، باب39، ط آل البیت.

[27] الخصال، الشیخ الصدوق، ج2، ص583.

[28] محمد/سوره47، آیه15.

[29] محمد/سوره47، آیه15.

[30] جامع الأخبار(الشعیری)، محمد الشعیری، ص54.

[31] زلزال/سوره99، آیه7.

[32] زلزال/سوره99، آیه7.

[33] إرشاد القلوب إلی الصواب، الحسن بن ابی الحسن محمدالدیلمی، ج1، ص116.

[34] وسائل الشیعة، الشیخ الحرالعاملی، ج‌8، ص156، ابواب بقیه الصلوات المندوبه، باب39، ط آل البیت.

[35] وسائل الشیعة، الشیخ الحرالعاملی، ج‌8، ص156، ابواب بقیه الصلوات المندوبه، باب39، ط آل البیت.

[36] تحف العقول، ابن شعبه الحرانی، ص117.

[37] زمر/سوره39، آیه9.

[38] وسائل الشیعة، الشیخ الحرالعاملی، ج‌8، ص156، ابواب بقیه الصلوات المندوبه، باب39، ط آل البیت.

[39] زمر/سوره39، آیه9.

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار
اوقات شرعی
۰۱ / ۰۳ /۱۴۰۳
قم
اذان صبح
۰۴:۱۸:۵۸
طلوع افتاب
۰۵:۵۹:۱۵
اذان ظهر
۱۳:۰۳:۴۰
غروب آفتاب
۲۰:۰۷:۱۶
اذان مغرب
۲۰:۲۶:۱۳