vasael.ir

کد خبر: ۲۰۵۲
تاریخ انتشار: ۲۴ فروردين ۱۳۹۵ - ۱۹:۵۲ - 12 April 2016
در جلسه بیست و نهمین درس خارج نکاح آیت الله جوادی آملی عنوان شد؛

ویژگی های پنجگانه عقد نکاح

پایگاه اطلاع رسانی وسائل – حضرت آیت الله جوادی آملی در بیست و نهمین جلسه درس خارج نکا ، ویژگی های پنجگانه عقد نکاح را مورد بررسی قرار داد.

 

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی وسائل، حضرت آیت الله عبد الله جوادی آملی در جلسه بیست و نهمین درس خارج فقه در باب نکاح که در روز دوشنبه 5 بهمن 1394 در مسجد اعظم قم برگزار شد، بحث خود را با بیان بعضی از خصوصیات عقد نکاح و تفاوت آن با عقود دیگر شروع کردند.

وی با مقایسه عقد نکاح با عقود دیگر مثل هبه و بیع، گفت: در جریان مال تصرف در مال دیگری به صِرف طیب نفس کافی است، به استناد «لَا یَحِلُّ مَالُ امْرِئٍ مُسْلِمٍ إِلَّا بِطِیب نَفْسهُ»،[1] این یک؛ ابراز لازم نیست، عقد لازم نیست و مانند آن. هبه کافی است، این دو؛ معاطات صحیح است، این سه؛ عربیت و مانند آن لازم نیست، چهار؛ و در خصوص عقد نکاح فقط صیغه لازم است. در جریان نکاح صِرف طیب نفس کافی نیست، هبه کافی نیست، معاطات کافی نیست، رضایت طرفین و مانند آن که در معاطات و اینها هست کافی نیست، کتابت هم کافی نیست، فقط لفظ میخواهد؛ ولی در مال، همه این عناوین پنجگانه صحیح است؛ یعنی طیب نفس کافی است، هبه کافی است، معاطات کافی است، کتابت کافی است، لفظ هم که کافی است برای تصرف در مال؛ البته هر کدام از اینها حکم خاص خودشان را دارند؛ یکی عقد است یکی نیست، یکی عقد لازم است و یکی عقد لازم نیست و مانند آن. این «فی الجمله» مورد قبول هست که در نکاح هیچکدام از آن عناوین چهارگانه کارساز نیست، فقط لفظ کافی است و این اجماع هم مورد قبول هست.

استاد درس خارج فقه حوزه علمیه قم با تبیین با بیان اینکه اجماع فقط در اصل لزوم صیغه است, بیان داشت: درباره الفاظ خاصه که فقط باید «تزویج» و «نکاح» مطرح بشود، «زوجت» و «انکحت» باشد این هم شهرت است نه اجماع، اجماع درباره اصل لزوم صیغه است و اگر مجمعان و فقها دلیلی ذکر نمیکردند، انسان به اجماع اعتماد میکرد، برای اینکه این فقها(رضوان الله علیهم) وقتی بر یک امری اتفاق کردند، به هر حال یک سند معتبری دارند، لکن همه این بزرگواران یا اکثر اینها دو امر را در کنار فرمایش خود دارند: یکی آن اصالت حرمت و استصحاب حرمت است و یکی هم احتیاط در مسئله ناموسی. این نشان میدهد که ممکن است این اجماع مدرکی داشته باشد و مدرک آن همینها باشد؛ لذا آن صلابت و قدرتِ خودش را اجماع از دست میدهد؛ ولی «فی الجمله» مورد قبول هست که صیغه لازم است؛ اما عربی باشد یا نه؟ بعد از عربیّت ماضی باشد یا نه؟ و این کلمات خاص باشد یا نه؟ اینها یکی پس از دیگری مورد اختلاف است.

وی در پایان با بیان شرایط صیغه عقد نکاح فرمودند: هیچ تردیدی نیست که احتیاطِ لازم این است که عقد با عربی باشد؛ حالا صریح بود، ظاهر بود، ماضی بود، مضارع بود، جمله اسمیه، بود؛ ما فقط میخواهیم ظهور داشته باشد؛ طرفین بفهمند،؛ محاوره عقلا هم آن را امضا بکند ؛ اگر این عناصر سه گانه و مانند آن بود می شود عقدِ صحیح.

 

تقریر درس 29 خارج فقه نکاح معظم له بدین شرح است.

 

چکیده و خلاصه  جلسه گذشته:

درعقد صیغه لازم است، بعد هم ادعا شد که صیغه باید عربی باشد، بعد هم دوتا کلمه در اجرای صیغه مورد اتفاق است، بقیه مورد اختلاف است و مانند آن و روشن شد که اصل اجماع ناظر بر اصل صیغه است نه بر کلمه و در بین راههای پنجگانه فقط این راه، راه صحیح است.

 

چکیده و خلاصه درس امروز:

اجماعی بودن اصل لزوم صیغه نکاح / مدرکی بودن اجماع / دیدگاه شهید ثانی در مورد لفظ صیغه نکاح / نقد شیخ انصاری بر صریح بودن ماضی در انشا / دیدگاه شیخ انصاری در مورد عربی بودن لفظ صیغه نکاح / دیدگاه مرحوم نائینی در مورد لفظ صیغه نکاح / ماضی بودن لفظ صیغه نکاح از دیدگاه شیخ انصاری/  احتیاط لازم در عقد نکاح/  شرایط سه گانه صیغه عقد نکاح عناوین مهم بیست و نهمین درس خارج نکاح حضرت آیت الله جوادی آملی بود.

 

صحیح نبودن عقد نکاح  حتی با رضایت طرفین / مقایسه عقد نکاح با عقود دیگر

در جریان مال تصرف در مال دیگری به صِرف طیب نفس کافی است، به استناد «لَا یَحِلُّ مَالُ امْرِئٍ مُسْلِمٍ إِلَّا بِطِیب نَفْسهُ»،[1] این یک؛ ابراز لازم نیست، عقد لازم نیست و مانند آن. هبه کافی است، این دو؛ معاطات صحیح است، این سه؛ عربیت و مانند آن لازم نیست، چهار؛ و در خصوص عقد نکاح فقط صیغه لازم است. در جریان نکاح صِرف طیب نفس کافی نیست، هبه کافی نیست، معاطات کافی نیست، رضایت طرفین و مانند آن که در معاطات و اینها هست کافی نیست، کتابت هم کافی نیست، فقط لفظ میخواهد؛ ولی در مال، همه این عناوین پنجگانه صحیح است؛ یعنی طیب نفس کافی است، هبه کافی است، معاطات کافی است، کتابت کافی است، لفظ هم که کافی است برای تصرف در مال؛ البته هر کدام از اینها حکم خاص خودشان را دارند؛ یکی عقد است یکی نیست، یکی عقد لازم است و یکی عقد لازم نیست و مانند آن. این «فی الجمله» مورد قبول هست که در نکاح هیچکدام از آن عناوین چهارگانه کارساز نیست، فقط لفظ کافی است و این اجماع هم مورد قبول هست

.

اجماعی بودن اصل لزوم صیغه نکاح / مدرکی بودن اجماع

درباره الفاظ خاصه که فقط باید «تزویج» و «نکاح» مطرح بشود، «زوجت» و «انکحت» باشد این هم شهرت است نه اجماع، اجماع درباره اصل لزوم صیغه است و اگر مجمعان و فقها دلیلی ذکر نمیکردند، انسان به اجماع اعتماد میکرد، برای اینکه این فقها(رضوان الله علیهم) وقتی بر یک امری اتفاق کردند، به هر حال یک سند معتبری دارند، لکن همه این بزرگواران یا اکثر اینها دو امر را در کنار فرمایش خود دارند: یکی آن اصالت حرمت و استصحاب حرمت است و یکی هم احتیاط در مسئله ناموسی. این نشان میدهد که ممکن است این اجماع مدرکی داشته باشد و مدرک آن همینها باشد؛ لذا آن صلابت و قدرتِ خودش را اجماع از دست میدهد؛ ولی «فی الجمله» مورد قبول هست که صیغه لازم است؛ اما عربی باشد یا نه؟ بعد از عربیّت ماضی باشد یا نه؟ و این کلمات خاص باشد یا نه؟ اینها یکی پس از دیگری مورد اختلاف است.

 

دیدگاه شهید ثانی در مورد لفظ صیغه نکاح

برخی ها خواستند بگویند چون نکاح صبغه عبادی دارد، باید از الفاظ خاص استفاده کرد. این صبغه عبادی در فرمایش مرحوم شهید ثانی در مسالک به عنوان اینکه «فیه شوب من العبادة»[2] چنین تعبیری دارد؛ ولی علامه (رضوان الله علیه) در تذکره بالاتر از این داشت که دارد «النکاح نوع من العبادة» چون «نوع من العبادة» است، پس اذکار خاصه معتبر است.[3] این تعبیر شهید در مسالک که فرمود شائبه عبادت در آن هست و تعبیر علامه در تذکره که فرمود «نوع من العبادة»، این هم یک برداشت مناسبی است از اینکه درباره نکاح وارد شد: «مَنْ تَزَوَّجَ فَقَد أَحْرَزَ نِصْفَ دِینِهِ»،[4] و از طرفی گفتند خطبه بخوانید و قبل از آمیزش دو رکعت نماز بخوانید، اینها نشان میدهد که مثلاً صبغه عبادی دارد.

حالا ببینیم که اصلاً اینها میتواند ضرورت عربیّت را ثابت کند، تا اینکه برسیم ماضی باشد، مضارع باشد و امثال آن.

 

نقد شیخ انصاری بر صریح بودن ماضی در انشا

برخی ها گفتند حالا که لفظ لازم است، باید عربی باشد، باید ماضی باشد، چون ماضی صریح در انشاست. مرحوم شیخ انصاری در کتاب نکاح میفرمایند: بر فرض ماضی صریح در انشا باشد، جمله اسمیه که اَصْرح از آن است در انشا و به همین جمله اسمیه در مسئله طلاق که مهمتر از مسئله ازدواج است اکتفا میشود و می‌گویند «أنتِ طالقٌ». پس اگر ماضی صریح باشد که نیست، جمله اسمیه اَصْرح از آن است.[5] همه اینها در صورتی است که عربیّت لازم باشد؛ البته مسئله احتیاط سر جایش محفوظ است. یک حرف شیرین و لطیفی مرحوم شیخ انصاری دارد که آن حرف را ملاحظه بفرمایید که اصل صیغه عربی باشد از کجاست؟ حالا فروعات فراوانی بر لزوم عربیّت ذکر کردند که باید عربی باشد، اگر آگاه است که آگاه است، وگرنه باید یاد بگیرد، اگر نمیتواند یاد بگیرد وکیل بگیرد و اگر توکیل ممکن نیست، نوبت به ترجمه میرسد؛ این سه ـ چهارتا فرع را متفرع کردند بر اصل لزوم عربیّت. این فرمایشات مرحوم شیخ انصاری را نقل می کنیم تا زمینه بشود برای فرمایشات بعدی مثل مرحوم محقق نائینی که میگوید بعید نیست که هر ملتی، هر نحلتی، هر قومی به زبان خود نکاح بکند. آذری با زبان آذری، فارسی با زبان فارسی، عبری با عبری، سریانی با سریانی، به چه دلیل؟ مگر نماز است که لفظ خاص داشته باشد؟

 

دیدگاه شیخ انصاری در مورد عربی بودن لفظ صیغه نکاح

اصل فرمایش مرحوم شیخ انصاری خیلی فرمایش لطیفی است این را ملاحظه کنید، این زمینه شد برای اینکه مرحوم آقای نائینی در تعلیقه بر عروه، بعد از اینکه مرحوم آقا سید محمد کاظم دارد که عربی باشد، ایشان دارد که «لا یبعد صحة النکاح من کل قوم بلسانهم»،[6] به چه دلیل عربی لازم است؟ به دلیل اینکه قرآن عربی است، به دلیل اینکه قرآن «تزویج» و «انکاح» را گفته، قرآن هم ﴿وَ أَحَلَّ اللّهُ الْبَیْعَ﴾[7] را گفته، خرید و فروش را که نگفته است، ﴿إِنَّ اللّهَ اشْتَرَی﴾[8] را گفته، ﴿وَ ذَرُوا الْبَیْعَ﴾[9] را گفته، همه جا بیع و شراء و اینها را بکار برده است، بیع هم عقد لازم است. البته قرآن عربی است عربی حرف میزند، میگوید اگر کسی نکاح کرد، اگر کسی تزویج کرد، معنای آن این نیست که بگوید «زوجت» یا «انکحت»؛ مثل اینکه اگر کسی «بیع» کرد، معنای آن این نیست که بگوید «بعتُ و اشتریتُ». این حکم مال خرید و فروش است، هر قومی هر ملتی زبان خاص و فرهنگ مخصوص خودش را دارد. پرسش: ...؟ پاسخ: «کلام» نه عربی. «کلام»؛ یعنی کلام، «الکلام» یا عربی است، یا عبری است، یا سریانی است، یا فارسی است، یا آذری است؛ کلام ـ کلام است، نگفته عربی اینطور است! یک وقت است که گفتند نماز بخوانید و آن این است، معلوم است که در نماز باید «حمد» و سوره بخوانیم؛ اما یک وقتی گفتند اگر کسی این کار را کرد که «الْبَیِّعَانِ بِالْخِیَارِ مَا لَمْ یَفْتَرِقَا وَ صَاحِبُ الْحَیَوَانِ بِالْخِیَارِ ثَلَاثَةَ أَیَّامٍ»،[10] چه آذری، چه فارسی، چه تازی. بعدها که مرحوم آقای نائینی(رضوان الله علیه) فرمود «لا تبعد صحة النکاح من کل قوم بلسانهم»، از فرمایشاتی که مرحوم شیخ انصاری فرمودند نشأت گرفته است. همه این حرفها برای آن است که در پایان و در جمعبندی به اینجا برسیم که بیش از «احتیاطِ لازم» چیزی در بین نیست، حتی «اقوا» گفتن هم دشوار است، چون یک وقتی آدم میخواهد احتیاط بکند؛ البته سبیل نجات است، یک وقتی می‌خواهد فتوا بدهد، میگویند چرا این حرف را زدی؟ ما که گفتیم کلام محلِّل است، نگفتیم عربی محلِّل است! گفتیم کلام محرِّم است نگفتیم عربی محرِّم است! قرآن عربی است «بیع» و «شراء» و ﴿ذَرُوا الْبَیْعَ﴾ و ﴿أَحَلَّ اللّهُ الْبَیْعَ﴾ اینها را بکار بردیم، نه معنایش این است که شما بگویید «بعتُ و اشتریتُ». ما اجاره را گفتیم، نه معنایش این است که بگویید «آجرتُ و استأجرتُ» اینها را بگویید. ما عقود دیگر را به عربی گفتیم. فرمایش مرحوم شیخ را نگاه کنید؛ در صفحه 79 دارند که «و المشهور أیضاً أنّه یشترط وقوعهما»؛ یعنی ایجاب و قبول «بالعربیّة مع القدرة»، اصل عربی وقتی زیر سؤال رفت، ماضی و مضارع هم زیر سؤال میرود. «و هذا الاشتراط أیضا لا یخلو من نظر» چرا؟ «لعدم ما ینهض دلیلا بعد العموم»،[11] ما عموماتی داریم؛ مثل ﴿أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾[12] و امثال آن، اینها ناظر به اسباباند، شرطی ذکر نکردند، نگفتند عقد اگر عربی باشد، یا عبری باشد، اینجور است، وقتی پیمان را بستید، به این پیمان خود عمل کنید.

اگر بگویید این منصرف به عربی است، انصراف را هم در اصول ملاحظه فرمودید، یک وقتی انصراف در اثر غلبه وجود است، این کاربرد فقهی ندارد، شما میخواهید بگویید این لفظ به چه معناست؟ غالب مصادیق این از آن قسم است؛ اما این لفظ که در آن مصادیق خاص بکار نرفته است و استعمال آن هم در آن راه نیست، لفظ در مفهوم خودش استعمال میشود نه در مصداق، مصداق غالب است، بله، غلبه وجودی باعث انصراف حوزه لفظ و مفهوم نیست. آن انصرافی که در اصول روی آن حساب باز کردند، انصراف در استعمال است، چون غالباً این لفظ در آن معنا استعمال میشود، اکنون که در اینجا این لفظ استعمال شد، نمیدانیم در آن معنا استعمال شده یا در معنای محجور و معنای غیر غالب، بله، این انصراف باعث ظهور است؛ اما غلبه وجودیِ مصداق که باعث ظهور نیست، ظهور برای حوزه لفظ و مفهوم است، غلبه وجودی برای مصداق است، مصداق کجاست، مفهوم کجاست. اصلاً اصول را برای همین میخوانند! فرمود منشأ انصراف غلبه وجودی است و غلبه وجودی هم اثر ندارد. شما میخواهید در حوزه لفظ و مفهوم حرف بزنید، شما میخواهید بگویید این لفظ را که گفتیم فلان مفهوم در نظر است، به چه مناسبت؟ برای اینکه مصادیق آن زیاد است؟ اگر این لفظ «کثیراً ما» در آن معنا استعمال بشود، الآن هم که استعمال شد آن معنا به ذهن میآید، بله این درست است، این انصراف دارد؛ اما اگر لفظ در یک معنای جامعی استعمال شد، حالا در بازار این قسم و این مصداق فراوان است، معنای آن این نیست که این لفظ در این قسم استعمال شده است. فرمود عربی بله، وقتی گفتند تزویج کنید، نکاح کنید، غلبه وجودی آن عربی است؛ اما تا مادامی که در حجاز و امثال حجاز هستیم، وقتی از این منطقه بیرون رفتیم، غلبه وجودی آن چیز دیگری است. پس اولاً غلبه وجودی است نه غلبه در استعمال و ثانیاً مادامی که در منطقه عربنشین حرف زدیم وقتی میگویند «تزویج»، «نکاح»، این دوتا لفظ به ذهن میآید، از این قلمرو و این منطقه بیرون رفتیم، رفتیم شهرهای دیگر، استانهای دیگر، مراکز دیگر، قاره دیگر، الفاظ دیگر به ذهن میآید. پرسش: ...؟ پاسخ: حالا گاهی در اثر همان انس این قوم به عربیت است و کسانی که با فارسی یا آذری مأنوساند ذهن و انس آنها به زوجیت، به همان واژه های آذری مأنوس میشود، به عبری و عربی مأنوس میشود؛ البته برای عربیّت یک خصیصهای هست که قرآن از عربی به عنوان «عربی مبین» یاد می کند. یک بیان نورانی از امام باقر(سَلامُ اللهِ عَلَیهِ) است که عربی را چرا خدا در قرآن «عربی مبین» گفت: ﴿إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِیّاً﴾؟[13] یا ﴿عَرَبِیٌّ مُبِینٌ﴾؟[14] برای اینکه این عربی «یُبِینُ الْأَلْسُنَ وَ لَا تُبِینُهُ الْأَلْسُنُ»،[15] یک ظرایفی در لغت و فرهنگ عرب هست که زبانهای دیگر نمیتوانند پیام عربی را درست ترجمه کنند؛ ولی عربی آن قدرت را دارد که همه فرهنگها را می تواند ترجمه کند. ما با اینکه در فارسی فرهنگ ما غنی و قوی است، خیلی از جاها کم میآوریم، اصلاً کلمه نداریم. به عنوان نمونه ما در عربی به یک نفر میگوییم «أنتَ»، به دو نفر میگوییم «أنتما»، به جمع میگوییم «أنتم»، این را در فارسی کم میآوریم، ما اصلاً برای تثنیه حرف نداریم، لفظ نداریم. ما به یک نفر میگوییم «تو» به دو نفر و بالاتر میگوییم «شما»، همین! اگر خواستیم تثنیه را به فارسی ترجمه کنیم، ناچاریم یک کلمه دیگری ضمیمه آن کنیم. در ضمیرها اینطور است، در مخاطبها اینطور است، در مغایبها اینطور است. ما میگوییم «هو، هما، هم» در عربی؛ اما در فارسی ما برای تثنیه حرفی نداریم اصلاً، میگوییم «او» و «آنها». به یک نفر میگوییم «او»، از دو به بالا میگوییم «آنها». این وسعت فرهنگ عربی است. در زمان و زمین هم همینطور است، ما میخواهیم اشاره کنیم به این جای نزدیک، میگوییم «اینجا» همینکه نزدیک نباشد میگوییم «آنجا»؛ اما عربی که اینجور نیست، به نزدیک میگوید «هذا»، «ذا»، به میانه میگوید «ذاک»، به دور میگوید «ذلک». ما نه برای زمان «وسط» حرف داریم، نه برای ضمیر «وسط» حرف داریم و نه برای مردم حرف داریم. ما به مرد میگوییم «تو» به زن هم میگوییم «تو»، آنها به مرد میگویند «أنتَ» به زن میگویند «أنتِ». این خصوصیات فراوان در عربی هست. این است که چند بار انسان قرآن را ترجمه میکند، میبیند که ناچار است از حرفهای دیگر کمک بگیرد. بعضی گفتند ترجمه قرآن متعذّر است؛ ولی متأثّر بودنش یقینی است اگر متعذّر نباشد. ما ناچاریم چندتا کلمه را کنار هم ذکر بکنیم تا یک کلمه عربی را معنا کنیم. این است که وجود مبارک امام باقر(علیه السلام) فرمود عربی آن توان را دارد که ترجمان لغات و فرهنگ دیگر باشد؛ ولی لغات و فرهنگ دیگر آن قدرت را ندارند که عربی را ترجمه کنند، این سر جایش محفوظ است.

لطیفه فرمایش مرحوم شیخ این است که اگر مثلاً پیامبر تازی و فارسی بود و کتاب فارسی بود و به زبان فارسی نازل می شد، ما شک نداشتیم که اجرای صیغه عربی کافی است. حالا چون به عربی نازل شد شما هم شک نکنید که فارسی کافی است! اینجور حرف زد، گفت اگر کسی ازدواج کرد، اگر کسی نکاح کرد، نه یعنی بگویید «زوجت» یا بگویید «انکحت»! اگر کسی «بیع» کرد، اگر کسی «شراء» کرد، نه اینکه بگوید «بعتُ و اشریتُ»؛ یعنی این پیمان اینجور است. پرسش: ...؟ پاسخ: کجای این منصرف است؟! غلبه وجودی که انصراف لفظی نمیآورد. پرسش: ...؟ پاسخ: یک وقت است دستور این است که اینچنین بگویید، آن «سمعاً و طاعةً»، حتی در بعضی از موارد ملاحظه فرمودید کسی گفت ﴿هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ﴾،[16] فرمود درست است که خدا «سمیع» و «بصیر» است؛ ولی اینجا که من گفتم ﴿هُوَ السَّمِیعُ﴾ همین ﴿هُوَ السَّمِیعُ﴾ را بگو! یا «یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الأبْصَار»،[17] اینجا «ابصار» را نگو، همان «مقلب القلوب» را بگو؛ البته در ذکر در دعا در مناجات با خدا؛ اما در حرفهای مردمی چه اثری دارد؟

بنابراین با مردم میخواهیم حرف بزنیم، «بیع» است، «شراء» است، «اجاره» است، «مضاربه» است و مانند آن. حالا وقتی قرآن فرمود اگر کسی «بیع» کرد، اگر کسی «شراء» کرد؛ یعنی بگویید «بعتُ و اشتریتُ»؟ اینجا هم دارد اگر کسی ازدواج کرد، نکاح کرد، نه یعنی بگویید «زوّجت و انکحت». پس غلبه وجودی که باعث انصراف نیست. این یک مطلب. «و دعوی إنصراف العقود إلی العقود العربیّة غیر مسموعة، کدعوی اختصاصها بها فی الخطاب الملقی إلی المشافهین»،[18] به هر حال ذات اقدس الهی با مشافهین حرف زدند، همین مسئله نکاح و ازدواج را در تورات و در انجیل به زبان عبری و سریانی و امثال آن گفته شد. برای هر ملتی به زبان آن ملت حرف زد، معنای آن این نیست که این ازدواج برای عبریها فقط عبری، برای سریانیها فقط سریانی. آنکه مرحوم صاحب جواهر(رضوان الله علیه) درباره مجوس دارد که مجوس را مثلاً پیامبری بود که کشتند و کتابی داشت، مرحوم صاحب جواهر درباره مجوس این فرمایش را دارد؛ پیامبری داشتند مثل پیامبر بنی اسرائیل که ﴿وَ قَتْلَهُمُ الأنْبِیَاءَ﴾،[19] یک؛ ﴿وَ یَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ﴾،[20] دو؛ حالا که این مجوسها پیامبری داشتند، کتابی آورده بود و اینها پیامبرشان را شهید کردند. پیامبر فارسی زبان از ازدواج به فارسی یاد کرده است، معنایش این نیست که برای همیشه فارسی لازم است. ایشان میفرماید به اینکه این نیست: «حیث إنّهم أعراب و لم یثبت إلحاق العقود الفارسیّة بها»، اگر چنین دعوایی بکنید: «و ذلک» نمیشود چنین دعوایی کرد: «و دعوی انصراف العقود إلی العقود العربیّة غیر مسموعة، کدعوی» این دعوای دوم هم مسموع نیست، چرا؟ «لأنّ ظاهر أدلة العقود و الشروط، وجوب الوفاء بها من حیث هی عقود و شروط»، وقتی میگویند ﴿أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾؛ یعنی به پیمان خود عمل بکنید، حالا هر جا هستید و به هر زبانی گفتید. اگر ما یک لفظ خاص آوردیم بله؛ اما لفظ خاص که نیاوردیم به همان پیمانها و همان مطلقات عمل کنید «من غیر عبرة بعباراتها المؤدّیة لها و لهذا لو القی مثل هذه الخطابات إلینا معاشر الفُرس»؛ مرحوم شیخ میفرماید اگر این تعبیرات برای ما فارسی زبانها نازل میشد، ما شک نداشتیم که عربی را هم شامل میشود، شک نداشتیم که عبری و سریانی را هم شامل میشود: «لو القی مثل هذه الخطابات إلینا معاشر الفرس، لم نشکّ فی عمومها لما عبّر عنه بالعربی أو الفارسی و الترکی و الزنجی»؛ اگر یک کتاب آسمانی برای ما بود و به زبان فارسی بود و به ما میگفت اگر تزویج کردید اینچنین است، اگر نکاح کردید حکم آن اینچنین است یا تزویج کنید یا نکاح کنید، ما شک نداشتیم که آذری و عبری و سریانی و زنجی همه را شامل میشود، برای این با ما دارد فارسی حرف میزند، نه معنایش این است که شما فارسی بخوانید. بنابراین جا برای حکم ضرورت عربیّت نیست. از این به بعد «و أعجب من ذلک کلّه ما ذکره المحقّق الثانی فی جامع المقاصد ـ فی باب الرهن ـ من منع صدق العقد علی غیر العربی مع القدرة علی العربی إذ لا ریب فی أنّ القدرة و عدمها لا مدخل لهما فی معانی الألفاظ و منصرفها»[21] عقد؛ یعنی عقد، پیمان، چه کاری به لفظ دارد؟ حالا اگر عربی نشد چرا عقد نیست؟ چرا رهن نیست؟ پس فرمایش محقق ثانی این است که انسان اگر عربی حرف میزند، نباید عربی فکر بکند، اگر عربی حرف میزند همان محدوده خاص خودش را باید داشته باشد.

 

دیدگاه مرحوم نائینی در مورد لفظ صیغه نکاح

این بیان؛ یعنی این بیان مرحوم شیخ انصاری(رضوان الله تعالی علیه) باعث شد که محققان و فقهای بعدی؛ مثل مرحوم آقای نائینی، ایشان در تعلیقه شان بر عروه مرحوم آقا سید محمد کاظم که فرمود عربیّت لازم است، فرمود «لا تبعد صحة النکاح من کل قوم بلسانهم» و بعضی از فقهای بعدی که جزء شاگردان مرحوم نائینی و اینها هستند مثل مرحوم آقا سید عبدالاعلی که ایشان هم همان فرمایش مرحوم شیخ را دارد که انصراف به عربی انصراف غالبی است «لا وجه له»،[22] ایشان هم در شرح عروه این فرمایش را دارند.[23]

بنابراین مائیم و احتیاط؛ البته احتیاط وجوبی حرفی در آن نیست؛ اما یک وقتی انسان میخواهد عالمانه سخن بگوید دست ما خالی است که بگوییم «الا و لابد» عربی لازم است. اگر مستندی برای اجماع مجمعین ذکر نمیشد انسان اطمینان پیدا می کرد که یک سندی است؛ ولی غالب اینها به همان استصحاب حرمت از یک سو و به احتیاط در مسئله ناموس از سوی دیگر استناد کردند.

پس مسئله صریح بودن و اصرح بودن، ادعای صراحت در فرمایشات برخی از فقهای قبلی است و مرحوم شیخ انصاری میفرماید: اگر ماضی صریح باشد، جمله اسمیه که اصرح است، اینها مربوط به فرمایشات آن آقایان است و صراحت لازم نیست، بلکه ظهور کافی است، همینکه ظاهر در این امر باشد، این مسئله کافی است؛ چه اینکه برخیها به قدر متیقّن تمسک کردند، می‌گوئیم مگر ﴿أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾ مجمل است و ما علم اجمالی داریم که شما به قدر متیقّن اکتفا می‌کنید؟ این اطلاقات و عمومات میگوید هر ملتی به عهد خودش وفا کند، به عقد خودش وفا کند، عقد هر کسی به زبان خودش است، نه جای قدر متیقّن گیری است، نه جای انصراف است، نه جای درخواست صراحت است و مانند آن. مرحوم شیخ انصاری یک رساله ای دارد «صراط النجاة» و یک «صیغ العقود»، رساله ها را که لابد ملاحظه فرمودید به همان زبان ساده فارسی نوشته است. در «صیغ العقود» برای اینکه روشن بشود که مسئله انشاء است، فرمود حالا که شما در «بیع» مثلاً بخواهید یک چیزی را انشا بکنید، باید مواظب زبانتان باشید، اصلاً ادبیات را برای همین ساختند، شما اگر میخواهید بگویید این فرش را فروختم یا این مال را فروختم، اگر در عقد «بیع» بگویید این را فروخته ام، میشود باطل، باطل؛ یعنی باطل، اگر بگویید فروختم، میشود صحیح، چرا؟ چون «فروخته ام» خبر است، «فروختم» انشا است، شما میخواهید انشا کنید. این است که ما الآن اصرار داریم که به هر حال حداکثر احتیاط باشد، این است که خیلی از این دفتردارها همان تحصیل کرده های دانشگاهی و امثال دانشگاهی اند که دفتر ازدواج و طلاق دارند؛ آنوقت اینجور شما پیچیدید که باید عربی باشد، ماضی باشد، اینجور باشد، بسیاری از این عقود مشکل پیدا می کند، اینکه طلبه نبود، این چند سالی دانشگاه خوانده، بعد دفتر ازدواج و طلاق گرفت، این خطر را هم شما ببینید. اگر راه باز است، چرا ما ببندیم، اگر راه بسته است که بسته است؛ در عبادات راه بسته است و کلام «إِنَّمَا یُحَلِّلُ الْکَلَامُ وَ یُحَرِّمُ الْکَلَام‌»[24] راه را بسته است؛ اما آنجایی که راه باز است چرا ما ببندیم؟ اگر این فرمایشاتی که جامع المقاصد[25] و این بزرگان گفته اند که عربی باشد و فعل ماضی باشد، صریح در انشا است و امثال آن، خیلی از اینها فقط سه یا چهار سال درس دانشگاهی خواندند و اجازه ازدواج و طلاق گرفتند، این چه میشود؟

 

ماضی بودن لفظ صیغه نکاح از دیدگاه شیخ انصاری

فرمایش مرحوم شیخ انصاری در «صیغ العقود»، صفحه 146 این است، در بحث نکاح وقتی مسئله «بیع» را ذکر کردند؛ اگرچه عنوان بحث درباره نکاح است که «انکحت» به چه معنا باشد، «زوجت» به چه معنا باشد؛ آنوقت مثال به «بیع» زدند که باید انشا باشد؛ یعنی از مسئله «نکاح» به مسئله «بیع» رفتند، فرمودند: و همچنین است در جمیع عقود؛ مثل لفظ «بعت» و «صالحت» و مثل اینها که لازم است قاصد این باشد که به این لفظ واقع می‌سازم «بیع» یا «صلح» را و به عبارت اُخری: معنای انشائی لفظ «بعت» مثلاً «فروختم» می‌باشد و معنای اخباری آن، «فروخته‌ام» میباشد. در «تزویج» در «انکاح» هم همینطور است. در «بیع» اگر گفت «فروخته ام» از گذشته دارد خبر میدهد؛ اما اگر گفت «فروختم»؛ یعنی الآن ایجاد کردم. در نکاح اینطور است، در ازدواج اینطور است، در عقد رهن اینطور است، در اجاره هم اینطور است. پس اگر کسی خواست انشا بکند، باید مواظب آن نکات ادبی هم باشد. این هم از فرمایشات لطیف مرحوم شیخ انصاری.

 

احتیاط لازم در عقد نکاح

حال مائیم و فضای احتیاطِ لازم، بله از احتیاطِ لازم نمیشود پایین آمد، برای اینکه این همه بزرگان گفتند به هر حال دستشان خالی نیست و این چندتا روایتی که در بحث قبل خواندیم که فرمود: ما احتیاط میکنیم،[26] معلوم میشود که باید احتیاط کرد. یک وقت انسان در مقام فتوا بخواهد بگوید این حلال است و آن حرام، باید دست او پُر باشد، یک وقتی در مقام عمل احتیاط میکند، احتیاط طریق نجات است و احتیاط آموزی هم باز طریق نجات است. در روایاتی که مربوط به این بحث بود بعضی از قسمتهای این روایات را مثلاً اینها به آن تمسک کردند که حضرت فرمود اگر کسی گفت «زوّجتُ»، کافی است، اگر کسی گفت «انکحت»، کافی است، اگر فارسی زبان بود جور دیگری حضرت یادش میداد. پرسش: ...؟ پاسخ: در این مقدار که میتوانند یاد بگیرند که عربی بخوانند، این را گفتند که اگر نمیتوانند وکیل بگیرند. اول یاد بگیرند، نشد توکیل، توکیل که ـ الحمد لله ـ آسان است و اگر توکیل ممکن نبود در بخش بعدی نوبت به ترجمه میرسد. مرحوم آقای خویی و دیگران اصرار دارند که حتماً از مرحله احتیاط به مرحله قوّت برسند، مثلاً میخواهند اینجوری فتوا بدهند و بر فرمایش مرحوم شیخ نقدی کنند.[27

وسایل، جلد بیستم، صفحه 262، روایت چهار از باب یک، از ابواب «عقد نکاح». روایت چهار که از مرحوم کلینی است «عَنْ أَحْمَدَ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَبِی أَیُّوبَ عَنْ بُرَیْدٍ» عجلی است ظاهراً «قَالَ سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ عَلَیهِما السَّلام» از وجود مبارک امام باقر(علیه السلام) «عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ﴿وَ أَخَذْنَ مِنْکُمْ مِیثٰاقاً غَلِیظاً﴾[28] این جمله آیه یعنی چه؟ «فَقَالَ» وجود مبارک حضرت فرمود: «الْمِیثَاقُ هُوَ الْکَلِمَةُ الَّتِی عُقِدَ بِهَا النِّکَاحُ وَ أَمَّا قَوْلُهُ ﴿غَلِیظاً﴾ فَهُوَ مَاءُ الرَّجُلِ یُفْضِیهِ إِلَیْهَا»؛ «میثاق» کلمه نکاح است، عقد نکاح است و «غلیظ» همان مائی است و نطفه ای است که در رحم زن قرار میگیرد. این کلمه؛ یعنی عربی؟ یعنی «انکحت»؟ یعنی «زوجت»؟ یا کلمه ـ کلمه هست؟ چه فارسی چه تازی؟ ایشان به این استدلال میکنند که مثلاً عربی لازم است! بله، لفظ لازم است، کلمه لازم است، حضرت هم فرمود کلمه لازم است، نگفت عربی لازم است! استاد ایشان که مرحوم آقای نائینی است میگوید که ممکن است هر ملتی به زبان خودش نکاح بکند، ما بگوییم این سفاح است، این زناست؟! حالا در اینجا یا دسترسی نداشتند یا به این فکر نبودند، فارسی عقد خواندند؛ البته این فرمایشی که اینجا گفته خیلی لطیف است؛ ولی آن فرمایش اصول ایشان، فرمایش کلیدی است، برای آن قیمت نمیشود قائل شد، اینکه درباره اجماع فرمود: «هو الاصل لهم و هم الاصل له»،[29] برای این دوتا جمله نمیشود قیمت گذاشت، حشر او با انبیا و اولیای الهی باشد. زمینه این سقیفه را اجماع فراهم کرد، طرفداران سقفی هم از اجماع دارند حمایت میکنند! چقدر این دوتا کلمه میارزد: «هو الاصل لهم و هم الاصل له»؛ روحش با انبیا محشور باشد!. مثل همان فرمایش مرحوم صاحب جواهر که گاهی ذات اقدس الهی معارف بلند را از زبان اینها جاری میکند. چقدر این کلمه عرشی و الهی است خدا میداند؛ اما اینجا یک فرمایش خوبی فرمودند. مرحوم آقای نائینی این جرأت را نمیکرد که بفرماید این بعید نیست، چون مسحضرید درباره اصل صیغه ادعای اجماع کردند اینها قبول کردند؛ اما شهرت رسمی بر این است که باید عربی باشد، در برابر این ادعای شهرت مرحوم آقای نائینی(رضوان الله علیه)، برخی شاگردان مرحوم آقای نائینی هم بعدها گفتند که نه، لازم نیست عربی باشد. این یک پشتوانه قوی میخواهد، یک شیخ انصاری میخواهد که اول صف شکن باشد، بعد دیگران دنبال آنها راه بیافتند. بنابراین این فرمایشی که مرحوم آقای خویی به این روایت چهار، باب یک، از ابواب «عقد نکاح» استناد کرد، این هم ناتمام است.

 

شرایط سه گانه صیغه عقد نکاح

در برابر این شهرت قوی و غنی، هیچ تردیدی نیست که احتیاطِ لازم این است که با عربی باشد؛ حالا صریح بود، ظاهر بود، ماضی بود، مضارع بود، جمله اسمیه، بود؛ ما فقط میخواهیم ظهور داشته باشد، یک؛ طرفین بفهمند، دو؛ محاوره عقلا هم آن را امضا بکند، سه؛ اگر این عناصر سه گانه و مانند آن بود می شود عقدِ صحیح. ظهور که دارد، طرفین هم که میفهمند، محاوره عقلایی هم که هست، ما بگوییم این عقد باطل است؟! بنابراین، این عقد میشود صحیح؛ ولی خود ما چه کار میکنیم؟ ما سه ـ چهار بار این صیغه را میخوانیم؛ هم با «مِن» میخوانیم، هم با «باء» میخوانیم، هم متعدی به «نفس» میخوانیم؛ اینها را مرحوم شیخ انصاری در مسئله نکاح ذکر کرده که در مسئله نکاح فرمود: هم متعدی به «نفس» است، هم متعدی به «باء»، هم «زوَّجت منه» میشود گفت، هم «زوَّجتُ» میشود گفت؛ لذا ما هر سه را میخوانیم؛ یعنی مستقیم بدون حرف جر میخوانیم، با «مِن» میخوانیم، با «باء» میخوانیم. این را ایشان در همان «صیغ العقود» دارد به اینکه هم با «مِن» استعمال میشود، هم با «باء» استعمال میشود، به هر دو وجه صحیح است. این فرمایش ایشان در همین مسئله نکاح است: «و پوشیده نماند که هر یک از لفظ نکاح و تزویج بنا بر مشهور متعدی به مفعول ثانی به کلمه «مِن» می‌شود و لکن در لغت متعدی به نفس وارد است، چنانچه در قرآن مجید نیز وارد شده، مثل قوله تعالی: ﴿أُرِیدُ أَنْ أُنْکِحَکَ إِحْدَی ابْنَتَیَّ هَاتَیْنِ﴾[30] و مثل قوله تعالی: ﴿زَوَّجْنَاکَهَا﴾[31] و در آیه دیگر، «لفظ» متعدّی به «باء» نیز وارد شده، «مثل قوله تعالی: ﴿وَ زَوَّجْنَاهُمْ بِحُورٍ عِینٍ﴾[32] ».[33] ما معمولاً هر سه را میخوانیم؛ ولی یک وقت است که انسان بخواهد بگوید اگر اینجور نشد باطل است؛ آنوقت به فکر این محضر دارها هم باید باشیم، اینکه خیلی از اینها طلبه نیستند، یک چند سال تحصیل دانشگاهی دارند و حق ثبت ازدواج و طلاق دارند، اگر راه را ببندیم، اینها هم تجری کنند مشکل پیش میآید. اگر راه باز است، ما نبندیم. آقای نائینی هم یک فحلی است، مرحوم آقا سید عبدالاعلی هم فحلی است. بنابراین اینها فرمودند که غیر عربی هم کافی است؛ حالا احتیاطِ لازم این است که عربی باشد؛ ولی آن سه عنصر را باید داشته باشد: ظهور داشته باشد، لازم نیست صریح باشد، طرفین بفهمند و محاوره عقلایی هم باشد.201/ق/424/

 

پاورقی:

[1] نهج الحق وکشف الصدوق، الحلّی، ص493.

[2] مسالک الأفهام، الشهیدالثانی، ج7، ص86.

[3] تذکرة الفقهاء-ط.ق، العلامه الحلی، ص581.

[4] الأمالی، ابی جعفرمحمدبن الحسن بن علی بن الحسن الطوسی(الشیخ الطائفه)، ص518.

[5] کتاب النکاح، الشیخ مرتضی الأنصاری، ص78 و 79.

[6] العروة الوثقی-جامعه المدرسین، السیدمحمدکاظم الطباطبائی الیزدی، ج5، ص587.

[7] بقره/سوره2، آیه275.

[8] توبه/سوره9، آیه111.

[9] جمعه/سوره62، آیه9.

[10] الکافی-ط الإسلامیة، الشیخ الکلینی، ج5، ص170.

[11] کتاب النکاح، الشیخ مرتضی الأنصاری، ص79.

[12] مائده/سوره5، آیه1.

[13] زخرف/سوره43، آیه3.

[14] نحل/سوره16، آیه103.

[15] الکافی-ط الإسلامیة، الشیخ الکلینی، ج2، ص632.

[16] اسراء/سوره17، آیه1.

[17] کمال الدین و تمام النعمة، الشیخ الصدوق، ج1، ص352.

[18] کتاب النکاح، الشیخ مرتضی الأنصاری، ص79.

[19] آل عمران/سوره3، آیه181.

[20] بقره/سوره2، آیه61.

[21] کتاب النکاح، الشیخ مرتضی الأنصاری، ص79.

[22] کتاب النکاح، الشیخ مرتضی الأنصاری، ص79.

[23] مهذب الأحکام، سبزواری، ج24، ص215.

[24] الکافی-ط الإسلامیة، الشیخ الکلینی، ج5، ص201.

[25] جامع المقاصد فی شرح القواعد، المحقق الثانی(المحقق الکرکی)، ج‌5، ص46.

[26] وسائل الشیعة، الشیخ الحرالعاملی، ج‌20، ص258، ابواب مقدمات النکاح وآدابه، باب157، ط آل البیت.

[27] العروة الوثقی فیما تعم به البلوی( المحشّٰی)، محمد کاظم طباطبائی یزدی، ج5، ص596.

[28] نساء/سوره4، آیه21.

[29] فرائد الأصول، الشیخ مرتضی الانصاری، ج1، ص79.

[30] قصص/سوره28، آیه27.

[31] احزاب/سوره33، آیه37.

[32] دخان/سوره44، آیه54.

[33] صیغ العقود و الإیقاعات، شیخ انصاری، ص145.

 

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار
اوقات شرعی
۰۲ / ۰۳ /۱۴۰۳
قم
اذان صبح
۰۴:۱۸:۰۴
طلوع افتاب
۰۵:۵۸:۴۰
اذان ظهر
۱۳:۰۳:۴۴
غروب آفتاب
۲۰:۰۷:۵۹
اذان مغرب
۲۰:۲۶:۵۹