به گزارش پایگاه اطلاع رسانی وسائل، حضرت آیت الله عبد الله جوادی آملی در جلسه بیست و هشتم درس خارج فقه در باب نکاح که در روز یک شنبه 4 بهمن 1394 در مسجد اعظم قم برگزار شد، بحث خود را با سنت ویژه نکاح در اسلام شروع کرد.
استاد درس خارج فقه حوزه علمیه قم در این جلسه، نکاح را امری ملکوتی عنوان کرد و به تبیین عناوین زیر پرداخت:
ازدواج مرد و زن مظهر تناکح اسماء الهی ، فرق مقدمات انسان با حیوان در امر نکاح ، حقیقت نکاح در دیدگاه اسلام / عدم نیاز نکاح به قصد قربت ، حقیقت نکاح از حوزه غیر اسلام، نکاح در غیر اسلام همان اجتماع مذکر و مونث، اجماع و شهرت اقوال معتبر در صیغه عقد نکاح ، لفظ اجماعی صیغه در عقد نکاح ، لفظ اختلافی صیغه عقد نکاح.
هم چنین موضوعات و عناوینی مانند: اعتبار اجماع و شهرت در بحث صیغه نکاح، پائین بودن اعتبار اجماع و شهرت در صیغه نکاح، منشا اثبات شهرت در معتبر بودن صیغه در عقد نکاح و رابطه آن با بحث اجماع و روایات احتیاط در این زمینه از عناوین مهم بیست و هشتمین درس خارج نکاح حضرت آیت الله جوادی آملی بود.
سنت ویژه نکاح در اسلام
وی با بیان حدیث معروف از وجود مبارک پیغمبر(ص) «أَلنِّکَاحُ سُنَّتِی»(1) بیان کرد: ازدواج در اسلام تنها اجتماع مذکر و مؤنث نیست، چون آن معنا در اقوام دیگر هم بود و هست؛ بلکه نکاح در اسلام یک سنّت ویژه است، اینکه جزء مستحبات اجرای عقد خواندن خطبه است، اینکه قبل از آمیزش مستحب است دو رکعت نماز خواندن، معلوم میشود که یک صبغه خاص دارد.
رییس بنیاد بین المللی علوم وحیانی اسراء در ادامه گفت: اینکه ما اجتماع نر و ماده و مذکر و مؤنث نیاوردیم چونکه دیگران هم دارند و در حیوانات هم هست، ما یک حقیقتی آوردیم به عنوان نکاح که سنّت من است و اگر کسی نکاح کرد، نصف دین خودش را حفظ کرد.[2] نکاحی که دیگران دارند همان ازدواج است که در گیاهان هست، در حیوانات هست.
نکاح امری ملکوتی
حضرت آیت الله جوادی آملی با بیان اینکه نکاحی که پیامبر(ص ) آورد از سِنخ تَناکُح اسمای الهی است، یک امر ملکوتی است. فرمودند: شما با آیات قرآن که مأنوس هستید میبینید که ذات اقدس الهی گاهی در پایان آیه یک اسم از اسمای حسنای خود را ذکر میکند، یا در آغاز آیه یک اسم از اسمای حسنای خود را ذکر میکند، گاهی در بخشی از آیات دو اسم از اسمای حسنای الهی را ذکر میکند، این دو اسم ضامن مضمون آن آیهاند و این دوتا اسم تا تناکح نکنند، با هم هماهنگ نشوند، تأثیر و تأثّر متقابل نداشته باشند، مضمون آن آیه را تثبیت نمیکنند.
در کتابهای اهل معرفت یک چیزی است به نام تناکح اسماء، در این ادعیه میبینید گاهی میگویند فلان اسم را بگویید، گاهی میگویند بگویید: «یَا رَحْمَنُ یَا رَحِیمُ»،[3] گاهی یک اسم را با اسم خاص ضمیمه میکنند، این تناکح اسماء در ملکوت عالم اثر دارد، چون کل عالم را اسمای الهی اداره میکنند؛ یعنی این هزار یا هزار و یک اسمی که در جوشن کبیر است،[4] اینها به اذن خدا مدبّرات عالماند، آن مدبّر اصلی و بالذّات خود ذات اقدس الهی است؛ ولی خدای سبحان با این اسماء اداره میکند، همان خداست که عالم را اداره میکند؛ ولی ما وقتی شفای یک بیماری میخواهیم نمیگوییم «یَا مُمِیتُ»! «یَا قَاهِرُ»! میگوییم «یَا شَافِی»![5] با اینکه «شَافِی» همان «مُمِیت» است، «مُحْیِی» همان «مُمِیت» است، اینجا با این اسم ذات اقدس الهی اداره میکند،. بنابراین آنچه را که این بزرگان دارند به عنوان تناکح اسماء اثر دارد. وجود مبارک پیغمبر(ص) خودش مجمع این اسمای حسنای الهی است.
ازدواج مرد و زن مظهر تناکح اسماء الهی
وی با قرائت بخش پایانی سوره مبارکه «توبه»، بیان داشت: آن ﴿رَؤُوفٌ رَحِیمٌ﴾یی که خدای سبحان خود را به آن مسمّا و موصوف میکند، همانها را برای وجود مبارک پیغمبر(ص) ذکر میکند: ﴿جَاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَاعَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُم بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُوفٌ رَحِیمٌ﴾،[6] تناکح این دو وصف ویژگی وجود مبارک پیغمبر است. انسان که خلیفه خداست، اگر بخواهد فرزند صالحی که «یَدْعُو لَه»[7] و خلیفه به بار بیاورد باید نکاح کند، نه اجتماع نر و ماده و مذکر و مؤنث؛ لذا قبل از اجرای عقد آن دعا و خطبه مستحب است و قبل از آمیزش دو رکعت نماز مستحب است، پس این کار، کار حیوانی نیست که انسان با خدای خود مناجات کند، عمود دین را در اینگونه از موارد نصب بکند. بنابراین اینکه حضرت فرمود: «أَلنِّکَاحُ سُنَّتِی»، گرچه به حسب ظاهر جمله خبریه است؛ ولی به داعی انشاء القاء شده است؛ یعنی کاری بکنید که مظهر تناکح اسمای الهی باشد، زن مظهر یک اسم است، مرد مظهر یک اسم است، شما میخواهید که یک انسانی از او متولد بشود.
فرق مقدمات انسان با حیوان در امر نکاح
این مرجع تقلید در مورد فرق مقدمات انسان با حیوان در امر نکاح اظهار کرد: مطلب مهم آن است که انسان که دوران فراوانی را طی کرده است بخش وسیعی از مقدمات انسان را حیوان هم دارد؛ یعنی اگر نطفه هست، اگر علقه است، اگر مضغه است، اگر عظام هست، اگر﴿فَکَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْماً﴾ هست، اگر جنین هست، همه اینها در برّه و گوساله هم هست. یک برّه بخواهد به دنیا بیاید اینها را دارد، تمام تفاوت در ﴿ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ﴾[10] است، وگرنه این نطفه بودن، علقه بودن، مضغه بودن، عظام بودن، ﴿فَکَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْماً﴾ بودن، جنین بودن، در برّه هم هست، در گوساله هم هست. این ﴿ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ﴾ که میخواهد خلیفه درست کند مهم است. همه این کمالات از راه نفس مادر به این کودک میرسد، این نظیر سلولهای بنیادی نیست که این گوساله در شیشه تربیت بشود! تمام خُلق و خوی آن مادر اثر دارد. این بیان نورانی حضرت است که مرحوم صاحب وسایل هم این را در باب مکاسب محرّمه دارد که قبلاً ملاحظه فرمودید، فرمود: «کَسْبُ الْحَرَامِ یَبِینُ فِی الذُّرِّیَّةِ»،[11] مال حرام در ذریّه اثر دارد، چنین کاری است. بنابراین اینکه فرمود: «کَسْبُ الْحَرَامِ یَبِینُ فِی الذُّرِّیَّةِ» گاهی ممکن است در اعقاب و نوههای انسان این مال حرام اثر داشته باشد، این شیر حرام اثر داشته باشد. پس معلوم میشود ازدواج در اسلام صِرف اجتماع مذکر و مؤنّث نیست، فرمود: «أَلنِّکَاحُ سُنَّتِی» «مَنْ تَزَوَّجَ أَحْرَزَ نِصْفَ دِینِهِ».[12] حالا این نکاح اسلامی شد.
تفصیل حقیقت نکاح در دیدگاه اسلام /عدم نیاز نکاح به قصد قربت
وی با اشاره به حقیقت نکاح در حوزه اسلامی تاکید کرد: البته حقیقت نکاح مثل حج و عمره نیست که عبادت باشد، قصد قربت لازم داشته باشد، تا از غیر مسلمان صادر نشود، این نیست. حقیقت نکاح از منظر قرآن و عترت؛ نظیر حج نیست؛ نظیر عمره نیست؛ اما نظیر بیع و اجاره هم نیست. حج و عمره واقعاً یک امر عبادی است و از غیر مسلمان ساخته نیست اصلاً، چون از آن قبیل نیست غیر مسلمان هم میتواند نکاح داشته باشد، ازدواج داشته باشد، برای هر قومی هم نکاح است[13] و محترم هم هست؛ اما در داخله حوزه اسلامی نکاح نظیر اجاره و بیع و عقود مضاربه نیست؛ نظیر تصرّف در اموال نیست؛ تصرّف در اموال ـ همانطوری که قبلاً هم ملاحظه فرمودید ـ بدون حرف، بلکه با علم به رضای صاحب مال، تصرّف جایز است، به استناد «لَا یَحِلُّ مَالُ امْرِئٍ مُسْلِمٍ إِلَّا بِطِیب نَفْسهُ»[14] حرفی نزده؛ ولی میدانیم راضی است. یک وقت است بالاتر از آن هبه میکند، یک وقت است معاطات دارد، یک وقت است مینویسد؛ یعنی با کتابت حاصل است؛ اما هیچکدام از این امور چهارگانه در مسئله نکاح اثر ندارد؛ یعنی علم به رضایت کافی نیست، هبه کافی نیست، مگر مخصوص پیغمبر(صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم)، معاطات کافی نیست، کتابت کافی نیست، بلکه صیغه میخواهد، لفظ میخواهد، انشاء میخواهد.
بنابراین این نظیر تصرّف در اموال نیست و نظیر حج و عمره هم نیست که یک امر عبادی محض باشد. در داخله اسلام این است ـ به خواست خدا ـ بقیه احکام آن را باید بگوییم.
حقیقت نکاح از حوزه غیر اسلام
حضرت آیت الله جوادی آملی در بخشی دیگر از سخنانشان با اشاره به حقیقت نکاح در حوزه غیر اسلام بیان داشت: در خارج از حوزه اسلام آنها هر ملتی برای خودشان ازدواج دارند، مادامی که غیر مسلمان هستند برای خودشان ازدواج دارند، ما هم که مسلمان هستیم موظف میباشیم برابر قانون خودشان با آنها رفتار کنیم. آنها اگر زنی طلاق گرفت عده طلاق یا اگر همسرش مُرد عده وفات داشته باشد اینها نیست، بعد شوهر میکنند. ما موظفیم در ارتباطات خود آنها را همسر دار بدانیم. اینچنین نیست که حالا عده طلاق نداشتند یا عده وفات نداشتند یا مثلاً شرایط دیگر را رعایت نکردند، یا خمر و خنزیر را مَهر قرار دادند، ما بگوییم نکاح آنها باطل است، نه، هر قومی نکاحی دارد. در بحثهای بیع و اینها ملاحظه فرمودید، ما پولی که به کافر دادیم، کافر به ما بدهکار است باید پول ما را بدهد، یا مال ما را تلف کرده باید مال ما را بدهد، یا با او خرید و فروش کردیم باید مال را بدهد؛ حالا ما یقین داریم که این پول را از فروش خمر و خنزیر به دست آورده، به دست آورده باشد، در بحث بیع ملاحظه فرمودید گفتند جایز است. درآمد کافر از فروش خمر و خنزیر است؛ الآن با این کشورهای کفر که تجارت میکنیم، خیلی از اینها خمرفروشی دارند، خنزیر فروشی دارند، حرام فروشی دارند، پولی هم که به ما میدهند میگیریم؛ چه فرد و چه دولت، وقتی که با کافر معامله میکند، آثار حلّیت باید بر آن بار کند، این را مبسوطاً در بحث بیع خواندیم؛ حتی در بعضی از تعبیرات فقها دارد که این شخص خمّار است و به شما پول بدهکار است، الآن این خمر را فروخته و پول در دستش است، همین را میتوانید بگیرید. ما با قاعده «الزموهم» که برابر دین آنها رفتار بکنید، این را تسهیلاً به ما دستور دادند؛ اما اینکه فرمود: ﴿إِنْ هُمْ إِلاّ کَالأنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾[15] یک بحث بالایی و نهایی است که اینها را قرآن کریم انسان نمیداند و در قیامت هم به صورتهای دیگر در میآیند؛ ولی ما در دنیا با همینها به عنوان یک انسان داریم به سر میبریم. پس در حوزه اسلامی نکاح یک حرمت خاصی دارد.
نکاح در غیر اسلام همان اجتماع مذکر و مونث
وی در پایان این بخش از سخنانش اضافه کرد: در حوزه غیر اسلامی نکاح همان ازدواج اجتماع مذکر و مؤنّث است روی قانونی که خودشان دارند، با رضایت حل میشود، با هبه حل میشود، با معاطات حل میشود، با کتابت حل میشود، با صیغه و لفظ هم حل میشود؛ یعنی با پنج راه؛ ما فقط این پنجمی را داریم، هیچکدام از آن راههای چهارگانه برای ما عقد نکاح نمیآورد. بنابراین نباید گفت که دیگران چکار میکنند؟
ما در داخله حوزه اسلامی وقتی میخواهیم نکاح بکنیم، میگویند در بین این امور پنجگانه فقط این امر پنجم اثر دارد؛ یعنی لفظ میخواهد، صیغه میخواهد، کتابت کافی نیست. حالا یک وقت است کسی عاجز از گفتار هست، این عاجز از گفتار بودن، ولو عاجز از اشاره هم نباشد که بشود اشاره اخرس، چون اشاره اخرس قول اوست، معاطات نیست، این اشاره فعل نیست، بلکه قول است. نماز او هم همین است، اشاره اخرس گرچه به حسب ظاهر برای ما فعل است و اگر دیگری سالم انجام میداد معاطات بود؛ ولی این عقد قولی است نه عقد فعلی. اخرس وقتی اشاره میکند مثل «بعتُ» است. لفظ است، نه اینکه فعل باشد تا بشود معاطات. اگر کسی نتوانست مسئله کتابت حرف دیگری است؛ ولی تا آنجا که ممکن است این امر پنجم لازم است؛ یعنی صیغه و لفظ لازم است. پرسش: ...؟ پاسخ: البته مسلمان دنبال حرام نیست، خمر و خنزیر را نمیفروشد، غیر مسلمان ﴿إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَیْسِرُ وَ الأنْصَابُ وَ الأزْلاَمُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیْطَانِ﴾[16] برای او بیتفاوت است؛ مبیع چه باشد، ثمن چه باشد برای او بیتفاوت است. آن احکام خاصی که مسلمان دارد غیر مسلمان ندارد؛ ولی در اسلام حقیقت نکاح با حقیقت بیع خیلی فرق میکند. بیع در اسلام با معاطات میشود با کتابت میشود؛ ولی نکاح نه با معاطات میشود و نه با کتابت، صیغه خاص معتبر است. بنابراین تا اینجا روشن شد که نکاح حوزه غیر اسلامی چیست، نکاح حوزه اسلامی چیست.
اقوال معتبر بودن صیغه در عقد نکاح / اجماع و شهرت
حضرت آیت الله جوادی آملی در مورد اقوال معتبر در صیغه نکاح تصریح کرد: اینجا دو بخش سخن در فرمایشات آقایان است: یکی اجماع یکی شهرت. در فرمایشات مرحوم شیخ انصاری و اینگونه از بزرگان دقیق، بین این دو بخش جدا کردند؛ اجماع را به اصل اعتبار صیغه زدند، شهرت را به اینکه مثلاً «زوّجت» باشد، فعل ماضی باشد و مانند آن.
آن اجماعی که درباره اصل صیغه است، آن اجماع درباره اینکه حتماً «زوجت» یا «انکحت» باشد یا فعل ماضی باشد نیست، در اینجا میفرماید مشهور بین علماست.
اجماع در اصل صیغه نکاح
وی در مورد صیغه نکاح گفت: اصل این است که صیغه لازم است، این اجماع علمای اسلام است که بدون صیغه نمیشود.
لفظ اجماعی صیغه در عقد نکاح
حضرت آیت الله جوادی آملی در باره لفظ صیغه نکاح بیان داشت: مشهور بین علما(رضوان الله علیهم) این است که این دوتا لفظ را که قرآن کریم درباره نکاح بکار برد؛ یکی «تزویج» و یکی «انکاح» و «نکاح» این دوتا لفظ کافی است.
لفظ اختلافی صیغه عقد نکاح
وی در ادامه در مورد لفظی که در صیغه نکاح مورد اختلاف است خاطر نشان کرد: صیغه عقد نکاح درباره «تمتیع» که «مَتَّعتُ» بگوید، این محل اختلاف است؛ برخیها گفتند که با آن هم نکاح دائم واقع میشود، برای اینکه وقتی در عقد متعه، «متَّعت» گفتند و مدت را ذکر نکردند، این عقد «ینقلب دائما»، میشود عقد دائم؛ پس معلوم میشود که «متَّعتُ» صلاحیت دارد. حالا منشأ صلاحیت یا برای آن است که مشترک معنوی است بین عقد منقطع و عقد دائم، یا مشترک لفظی است «بین العقدین» و با قرینه حل میشود؛ پس معلوم میشود که «متّعت» صلاحیت را دارد. اگر این صلاحیت را نداشته باشد، چرا در عقد انقطاعی وقتی مدت ذکر نشده، فتوا به بطلان نمیدهند؟ میگویند این «ینقلب دائما»، معلوم میشود که این ظرفیت را دارد، صلاحیت را دارد.
اعتبار اجماع و شهرت در بحث صیغه نکاح / پائین بودن اعتبار اجماع و شهرت در صیغه نکاح
وی در مورد استدلال به اجماع و شهرت در صیغه نکاح گفت: ما یک اجماع داریم که در اصل اعتبار صیغه است و یک شهرت داریم که آن صیغه باید از سِنخ «تزویج» و «نکاح» باشد، یا از سِنخ فعل ماضی باشد، مسئله حل است. وقتی یک قدری نزدیکتر میآیید میبینید که وقتی روی آن بیشتر کار کردند، هم اجماع آن جلال و شکوه خودش را از دست داد و هم این شهرت. در جریان اجماع یک وقت است که انسان ادعای اجماع میکند اجماع محصّل، خودش تحصیل میکند، میبیند که این فقهای نامی از صدر تا ساقه یا فقهای یک عصر به ضِرس قاطع میگویند: «یجب أو یحرم»، بدون اینکه دلیلی ذکر بکنند. این شخص وقتی که حرف همه فقهاء را بررسی کرد و دید که همه میگویند «یجب أو یحرم»، او میتواند ادعای اجماع بکند، این اجماع را خودش تحصیل کرده است، یک وقت است که همین شخصی که تحصیل کرده برای دیگران نقل میکند، میشود اجماع منقول؛ اما آن آقایان هیچ سببی را ذکر نمیکنند، میگویند «یجب، یحرْم» همینجور. از این اجماع آدم تقریباً مطمئن میشود که این همه بزرگان که فتوا دادند لابد یک اصلی داشتند، یک قاعدهای و یک وجهی داشتند که فتوا دادند، اینها جزء فحول علما هستند، آدم اطمینان پیدا میکند این حجت شرعی است برای او؛ حالا لازم نیست قطع پیدا بشود، یک اطمینانی پیدا میشود.
یک وقت است که همین آقایانی که ادعای اجماع ذکر میکنند، سندی هم در کنار آن ذکر میکنند، اینجا اگر انسان یقین یا طمأنینه نداشته باشد که این اجماع مدرکی است، احتمال عقلایی هست که این اجماع، اجماع مدرکی باشد. وقتی اجماع مدرکی شد، درباره خود این مدرک بحث میکنند؛ آن وقت یا قانع میشوند؛ مثل همینها فتوا میدهند و یا قانع نمیشوند احتیاط میکنند؛ حالا یا احتیاط وجوبی یا احتیاط استحبابی. در جریان اصل اینکه نکاح صیغه میخواهد، این تا حدودی اطمینانآور است؛ یعنی هیچ کسی نیامده بگوید که در بین این امور چهارگانه یکی از آنها کافی است؛ مثل رضای باطنی، یا هبه، یا معاطات، یا کتابت کافی است، همه گفتند صیغه لازم است.
منشا اثبات شهرت در معتبر بودن صیغه در عقد نکاح و رابطه آن با بحث اجماع
استاد درس خارج حوزه علمیه قم در پایان این بخش منشا اثبات شهرت و رابطه آن را بحث نکاح بررسی کرد و یاد آور شد :اینکه گفتند صیغه لازم است، منشأ آن چیست؟ ما هیچ راهی نداریم یا منشأ آن این است که مسئله نکاح چون یک امر ناموسی است، حکم قتل را دارد، حکم نفس را دارد و باید محتاطانه رفتار کرد. این در فرمایشات بعضی از آقایان هست؛ وقتی این در فرمایشات بعضی از آقایان بود، انسان آن صراحت که اول داشت از دست میدهد؛ معلوم میشود که اجماع در اصل مسئله هم مدرکی است، چرا گفتند صیغه لازم است؟ برای اینکه امر خیلی مهمی است، چون امر مهم است باید احتیاط کرد؛ پس آن قطع اولی تقریباً مقداری تنزّل میکند، ما احتمال میدهیم منشأ اینکه این آقایان گفتند صیغه لازم است این است که مسئله ناموس، مثل مسئله نفس محترم است که حالا آن روایات را هم میخوانیم. پس این شهرت هم کمکم آن شکوه خود را از دست میدهد، از اینکه ما صیغه میخواهیم، لفظ میخواهیم این درست است؛ اما اینکه لفظ خاص میخواهیم اگر دلیل خاص داشته باشیم، چه اینکه درباره طلاق گفتند که «إنما أنتِ طالق» باید گفته بشود؛ ـ حالا درباره طلاق که برای هیچ کسی پیش نیاید ـ یک بحث دیگری است، ممکن است حکم خاص خودش را داشته باشد؛ ولی درباره ازدواج ما چنین دلیلی یک شهرت قطعی داشته باشیم که حتماً باید «زوَّجت» باشد، حتماً باید «انکحت» باشد، حتماً باید فعل ماضی باشد، اینها نیست. اگر از همین مادههای «تزویج» و «نکاح» و «تمتیع»، لفظی بود ظاهر نه صریح، و مضارع بود نه ماضی، یا امر بود نه ماضی؛ ولی طرفین میفهمند که دارند چه کاری میکنند و قصد انشاء هم دارند، دلیلی بر بطلان این عقد نیست، دلیلی بر لزوم مازاد بر این نیست؛ البته انسان بخواهد احتیاط بکند سر جایش محفوظ است؛ لذا غالب فرمایشاتی که محقق داشتند در کتابهای شرایع و المختصر النافع یا علامه در تذکره یا پسر مرحوم کاشف الغطاء یا درجواهر و نکاح مرحوم شیخ آمده، هر چه پایینتر میآیند، آن قوّت فتوا به لفظ خاص به احتیاط تبدیل میشود. خیلیها گفتند «اقوی» این است، بعد هر چه پایینتر میآیند میگویند احوط این است، بعد این احوط وجوبی هم گاهی تبدیل به احوط استحبابی میشود. ما غیر از اینکه لفظی میخواهیم که نکاح را برساند «بما له من الاحکام و الحقوق»، طرفین هم بفهمند، رایج بین مردم آن عصر هم باشد، قصد انشاء هم داشته باشند، همین! حالا آن لفظها صریح بود بود، نبود نبود، اظهر بود بود، نبود نبود. همینکه ظاهر باشد بنای عقلا و عرف به آن فرض باشد، مردم هم همین را میفهمند کافی است. بخواهید احتیاط کنید سر جایش محفوظ است؛ لذا فتوای مرحوم سید در عروه را ببینید در غالب موارد احتیاط استحبابی دارد، گرچه مرحوم آقای بروجردی(رضوان الله علیه) در بعضی از موارد احتیاط وجوبی میکند یا سیدنا الاستاد امام(رضوان الله علیه) احتیاط وجوبی میکند؛ ولی مرحوم سید در غالب موارد احتیاط استحبابی میکند.
بنابراین آن اجماع از آن عظمت و شکوه خود دارد میافتد، به دلیل اینکه در کلمات مجمعین این است که ما اصل داریم که استحباب حرمت باشد و احتیاط داریم که الآن نصوص آن را میخوانیم؛ حالا اگر ما به عموم و اطلاقات ﴿أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾[17] و امثال آن که اماره است تمسک بکنیم، نه اصل که استصحاب است، میتواند دلیل باشد و نه آن احتیاط میتواند سند لزومی باشد. این اطلاقات ﴿أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾ که میگیرد؛ بنابراین همانطوری که تصرف در مال مردم قبلاً حرام بود، الآن با این عقد حلال است، ما شک میکنیم که در این عقد آیا ماضی و عربی بودن و مانند آن لازم است یا نه، هر لفظی که تعادل و تبادل را برساند کافی است، در مسئله ناموس هم همینطور است. در آنجا سخن از احتیاط نیست، در اینجا سخن از احتیاط است، حالا یا احتیاط وجوبی یا احتیاط استحبابی.
روایات
روایت اول از مرحوم صاحب وسائل/ در مساله ازدواج که بحث ناموس در میان است احتیاط لازم است
مرحوم صاحب وسایل(رضوان الله علیه) در جلد بیست، صفحه 258، باب 157 از ابواب «مقدمات نکاح» این فرمایش را دارد، عنوان باب هم این است: «بَابُ وُجُوبِ الِاحْتِیَاطِ فِی النِّکَاحِ فَتْوَی وَ عَمَلًا زِیَادَةً عَلَی غَیْرِهِ». عقد نکاح با عقود دیگر فرق دارد، اینجا جای احتیاط است. روایتی که نقل میکند اول از مرحوم شیخ طوسی است،[18] همین روایت را مرحوم کلینی هم نقل کرده است:[19] «مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَیْدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی حَمْزَةَ عَنْ شُعَیْبٍ الْحَدَّادِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام رَجُلٌ مِنْ مَوَالِیکَ یُقْرِئُکَ السَّلَامَ»، یکی از ارادتمندان شما سلامی خدمت شما ابلاغ کرد، «وَ قَدْ أَرَادَ أَنْ یَتَزَوَّجَ امْرَأَةً» او میخواهد یک همسری انتخاب بکند، «وَ قَدْ أَرَادَ أَنْ یَتَزَوَّجَ امْرَأَةً وَ قَدْ وَافَقَتْهُ وَ أَعْجَبَهُ بَعْضُ شَأْنِهَا»، آن خانم هم موافق با ازدواج با او میباشد و بعضی از شئون آن زن هم مورد قبول این مرد قرار گرفت؛ یعنی انتخاب کرد؛ از خانواده اصیل است، عفیف است و مانند آن. «وَ قَدْ کَانَ لَهَا زَوْجٌ فَطَلَّقَهَا عَلَی غَیْرِ السُّنَّةِ»؛ این خانم یک همسری داشت که آن همسر او را طلاق داد؛ اما طلاق او براساس سنّت پیغمبر و اهل بیت(علیهم السلام) نبود «عَلَی غَیْرِ السُّنَّةِ» طلاق داد، در حال عادت بود مثلاً و مانند آن. «وَ قَدْ کَرِهَ أَنْ یُقْدِمَ عَلَ تَزْوِیجِهَا حَتَّی یَسْتَأْمِرَکَ» این شخص که جزء ارادتمندان شماست، با اینکه موافق طبع او بود و این زن بعضی از شئونش مورد قبول این مرد بود و میخواهد با او ازدواج کند، چون این صحنه را دید، نمیخواهد بدون دستور شما اقدام بکند، میخواهد طبق امر شما ازدواج بکند، آیا میتواند با او ازدواج بکند یا نه؟ «وَ قَدْ کَرِهَ أَنْ یُقْدِمَ عَلَی تَزْوِیجِهَا حَتَّی یَسْتَأْمِرَکَ» امر شما را طلب بکند، «فَتَکُونَ أَنْتَ تَأْمُرُهُ» وجود مبارک شما باید امر بکند تا او اقدام بکند، وگرنه اقدام نمیکند: «فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ(علیه السلام)» فرمود، این ناموس است، امر عادی نیست، این مال نیست و امر ناموس«شَدِیدٌ وَ مِنْهُ یَکُونُ الْوَلَدُ». آن بحثی که ناتمام ماند این است: فرق بین انسان و غیر انسان این است که تمام کمالاتی که بهره این کودک میشود، افاضه روح از ذات اقدس الهی نصیب این کودک میشود ﴿ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ﴾ همه اینها از راه نفس مادر به این بچه میرسد. پس اگر نفس مادر این سهم را دارد که مجرای فیض خالقیت است؛ یعنی «الله» که خالق است از این راه به این کودک روح عطا میکند، این زن باید در کمال طهارت باشد. این است که در بخشی از آیات قرآن کریم نام مبارک «الله» را اول میبرد؛ بعد نام پدر و مادر را کنار آن ذکر میکند، برای اینکه اینها مجرای فیض خالقیت الله هستند؛ لذا فرمود: ﴿أَنِ اشْکُرْ لِی وَ لِوَالِدَیْکَ﴾[20] این ﴿أَنِ اشْکُرْ لِی وَ لِوَالِدَیْکَ﴾ برای اینکه اینها مجرای فیض خالقیت هستند؛ خالق خداست، آفریننده خداست؛ اما یک وقتی بلاواسطه است؛ نظیر حضرت آدم، یک وقتی به واسطه مادر است؛ مثل حضرت مسیح، یک وقتی به وسیله پدر و مادر است؛ مثل غالب مردم. فرمود این پدر و مادر مجرای فیض خالقیت هستند ﴿أَنِ اشْکُرْ لِی وَ لِوَالِدَیْکَ﴾. این ﴿ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ﴾ باید از راه نفس مادر بهره این کودک بشود، این کار عادی نیست. فرمود این ناموس است، یک؛ امر ناموس شدید است، دو؛ فرزند از اینجا به بار میآید، سه؛ «وَ نَحْنُ نَحْتَاطُ»، ما خاندان پیغمبر در مسئله ازدواج احتیاط میکنیم! این شخص به حضرت عرض کرد این شخص از شما امر میخواهد، فرمود: «فَلَا یَتَزَوَّجْهَا»[21] این کار را نکنند، اگر از ما دستور میخواهد میگوییم با او ازدواج نکند، چون این «عَلَی غَیْرِ السُّنَّةِ» طلاق دارد، هنوز عُلقهٴ زوجیّت با دیگری باقی است. پرسش: ...؟ پاسخ: بله، عملاً احتیاط میکنند، به دیگران یاد میدهند، چون اینها اسوه هستند. یک وقت است که تحریم میکنند وقتی تحریم بکنند باید بگویند که دلیل آن چیست؟ ما که علم نداریم؛ ولی راه احتیاط را دارند یاد میدهند، عمل آنها برای همین است. اینها که اسوه هستند، کجا ما احتیاط بکنیم، کجا ما اقدام بکنیم، کجا اقدام نکنیم، به وسیله اعمال و سیره و سنّت این ذوات مقدس ما یاد میگیریم؛ اینها همانطوری که امر را یاد میدهند، نهی را یاد میدهند، احتیاط را هم به ما یاد میدهند؛ اینجا فرمود ما احتیاط میکنیم؛ یعنی شما احتیاط بکنید؛ یعنی جا جای احتیاط است. در بحثهای قبلی هم داشتیم که بنا نشد که اینها با علم غیب عمل بکنند، اینها برابر با دستورات فقهی عمل میکنند. اینها برابر علم غیب که عمل نمیکنند، علم غیب اشرف از آن است که در مسئله فقه سند قرار بگیرد، اگر یک وقتی ذات اقدس الهی مصلحت بداند، صحیح بداند «فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ شَاءَ أَنْ یَرَاکَ قَتِیلاً»[22] و مانند آن در کار باشد، اینها برابر آن عمل میکنند، یک وقت است که عمل نمیکنند.
غرض آن است که علم غیب دلیل حکم فقهی نیست وجود مبارک پیغمبر(صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) هم با کلمه «إنما» به همه اعلام کرد. «إِنَّمَا أَقْضِی بَیْنَکُمْ بِالْبَیِّنَاتِ وَ الْأَیْمَان»[23] من که آمدم در محکمه قضا نشستم و قاضی هستم، برابر قَسَم و شاهد حکم میکنم، با اینکه تمام کارها را حضرت از بدو تا آخر دیده و میداند. فرمود ﴿اعْمَلُوا ما شِئْتُم﴾،[24] ﴿فَسَیَرَی اللّهُ عَمَلَکُمْ﴾[25]این «سین»، «سین» تحقیق است، «سین» تسویف که نیست؛ تحقیقاً خدا میداند، تحقیقاً پیغمبر میداند؛ حالا گذشته از مسئله عَرْض اعمال هفتهای دو روز که آن حساب دیگری است، هر لحظهای که ما کاری میکنیم آنها میدانند: ﴿فَسَیَرَی اللّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ﴾؛[26] آنوقت حضرت فرمود: اگر ما بخواهیم برابر علم غیب عمل بکنیم که کسی گناه نمیکند! مردم آزادند، فعلاً پرده آویخته است، «ستّار العیوب» پردهها را آویخته تا ببینیم در قیامت چه میکند، ما هم برابر علم غیب عمل نمیکنیم؛ ولی حواس شما جمع باشد، اگر یک وقتی کسی شاهد دروغ آورد، یا قَسَم دروغ یاد کرد و از محکمه من مالی را از دست من گرفت، مبادا بگوید ما از دست خود پیغمبر این مال را گرفتیم؛ این «قِطْعَةً مِنَ النَّار»، چون ذیل همین روایات را ملاحظه بفرمایید که «إِنَّمَا أَقْضِی بَیْنَکُمْ بِالْبَیِّنَاتِ وَ الْأَیْمَان»، فرمود یک تکه آتش دارید میبرید؛ بنا بر این نیست که ما برابر غیب عمل بکنیم و اسرار عالم را برملا بکنیم، اسرار عالم نزد خداست.
یکی از کلمات قصاری که در فرمایشات حضرت بود و دیگران خیلی تفسیر کردند نظماً و نثراً این است که وجود مبارک پیغمبر(صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) به ذات اقدس الهی عرض کرد که خدایا! اعمال امت مرا را در قیامت به من بسپار که من نزد انبیای دیگر شرمنده نشوم، آنها نبینند. خدای سبحان فرمود اگرچه شما ستّار هستید؛ ولی ستّاری را از ما گرفتید. من اعمال امت شما را حالا یا «فی الجمله» یا «بالجمله» به عهده خودم دارم که حتی شما هم متوجه نشوید. این در نهج الفصاحه سابق هست که الآن در این مجموعه کلمات حضرت آمده است. فرمود تا امت نزد تو هم خجالت نکشند.[27] این ستّار بودن چیز دیگری است! آدم تا بتواند باید آبروی دیگران را حفظ کند تا در آن روز وانفسا آبروی آدم را حفظ بکنند. شما در روایات معاد که مرحوم مجلسی(رضوان الله علیه) نقل کردند را ببینید، قیامت مثل وضع دنیا نیست؛ دو نفر کنار هم ایستادند، یکی تمام سؤال و جوابهای را به عهده دارد، دیگری که کنار اوست اصلاً نمیشنود؛ چه اینکه آنکه روشن است ﴿یَسْعَی نُورُهُم بَیْنَ أَیْدِیهِمْ﴾[28] این کل فضا را روشن کرده تاریکی نیست، آنکه کنار او ایستاده است، جا پای خودش را نمیبیند.
بنابراین اینکه اینها اسرار عالَم نزد آنها است یک مطلب است، اینکه آیا آنها را میتوان در باب فقه به کار برد یا نه، مطلب دیگر است. گاهی ضرورت، مصلحت و حکم الهی اقتضا میکند که اظهار بکنند؛ ولی بنا بر این نیست که احکام فقهی با علم غیب اداره بشود، فرمود ما هم احتیاط میکنیم پس این کار را نکند، چون این شخص گفت «یَسْتَأْمِرَکَ»؛ یعنی امر شما را طلب میکند، فرمود ما این کارها را نمیکنیم احتیاط میکنیم، او هم این کار را نکند، چون امر ناموس شدید است، «وَ مِنْهُ یَکُونُ الْوَلَدُ وَ نَحْنُ نَحْتَاطُ فَلَا یَتَزَوَّجْهَا»؛ این روایت مرحوم شیخ طوسی را کلینی(رضوان الله علیه) از حسین بن سعید نقل کرده است.
روایت دوم از مرحوم شیخ طوسی / در شبهات امر ازدواج جای اصل برائت نیست / بلکه جای توقف و احتیاط است
روایت دوم که باز مرحوم شیخ طوسی «بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ یَحْیَى عَنْ هَارُونَ بْنِ مُسْلِمٍ« نقل کرد. «عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ زِیَادٍ عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ آبَائِهِ عَلَیهِمِ الصَّلاة و عَلَیهِم السَّلام أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم قَالَ لَا تُجَامِعُوا فِی النِّکَاحِ عَلَى الشُّبْهَةِ»، تا برای شما «بیّن الرشد» نشد نکاح نکنید، «وَ قِفُوا عِنْدَ الشُّبْهَةِ یَقُولُ إِذَا بَلَغَکَ أَنَّکَ قَدْ رَضَعْتَ مِنْ لَبَنِهَا وَ أَنَّهَا لَکَ مَحْرَمٌ وَ مَا أَشْبَهَ ذَلِکَ فَإِنَّ الْوُقُوفَ عِنْدَ الشُّبْهَةِ خَیْرٌ مِنَ الِاقْتِحَامِ فِی الْهَلَکَةِ»؛[29] یک بحثی در مسایل مال داشتند آن سرجایش محفوظ است؛ اما این در خصوص مسئله نکاح است، فرمود تا حلال بودن یک زنی برای شما «بیّن الرشد» نشد اقدام به ازدواج نکنید، اگر شنیدید که شیر او خوردید، همشیر هستید باهم، یا او از راه رضا محرم رضایی شماست با او ازدواج نکنید؛ پس همینکه شنیدید شبههای توقف بکنید، نگویید اصل برائت است، این اصل برائت، اصل حلیّت: «کُلُّ شَیْءٍ هُوَ لَکَ حَلَالٌ»،[30] «إِنَّ النَّاسَ فِی سَعَةٍ مَا لَمْ یَعْلَمُوا»،[31] این در مسئله ناموس نیست، اینجا جای احتیاط است، بگویید «کُلُّ شَیْءٍ هُوَ لَکَ حَلَالٌ» که مطلق است، اماره هم هست و این مقدم بر آن شبهه است و من او را به «کُلُّ شَیْءٍ هُوَ لَکَ حَلَالٌ» میگیرم، یا با «إِنَّ النَّاسَ فِی سَعَةٍ مَا لَمْ یَعْلَمُوا» او را میگیرم که بخشی هم برائت هست و حکم برائت را دارد، فرمود این کار را نکنید: «لَا تُجَامِعُوا فِی النِّکَاحِ عَلَی الشُّبْهَةِ وَ قِفُوا عِنْدَ الشُّبْهَةِ یَقُولُ إِذَا بَلَغَکَ أَنَّکَ قَدْ رَضَعْتَ مِنْ لَبَنِهَا وَ أَنَّهَا لَکَ مَحْرَمٌ وَ مَا أَشْبَهَ ذَلِکَ» ازدواج نکنید، «فَإِنَّ الْوُقُوفَ عِنْدَ الشُّبْهَةِ خَیْرٌ مِنَ الِاقْتِحَامِ فِی الْهَلَکَةِ».
روایت سوم از مرحوم صدوق / شایسته بودن احتیاط در امر نکاح
روایت سوم که مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) نقل کرده است؛ علاء میگوید از وجود مبارک امام صادق(سَلامُ اللهِ عَلَیهِ) سؤال کردم «عَنِ امْرَأَةٍ وَکَّلَتْ رَجُلًا بِأَنْ یُزَوِّجَهَا مِنْ رَجُلٍ إِلَی أَنْ قَالَ فَقَالَ عَلَیه السَّلام إِنَّ النِّکَاحَ أَحْرَی وَ أَحْرَی أَنْ یُحْتَاطَ فِیهِ وَ هُوَ» ناموس است «وَ مِنْهُ یَکُونُ الْوَلَدُ»[32] دو بار این کلمه «أحری» را تکرار فرمود، شایسته است، شایسته است که مورد احتیاط قرار بگیرد.
وقتی کلمات اصحاب را ملاحظه میکنید، میبینید که در کنار این ادعای اجماع، دو چیز را هم ذکر میکنند: یکی اصل که استصحاب است، یعنی از اینگونه احتیاط؛ معلوم میشود که این اجماع هم به این امور وابسته است، و اجماع تعبدی محض نیست. و آن شهرت هم به احتیاط وابسته است؛ بنابراین غالب فتاوایی که مرحوم آقا سید محمد کاظم داده است که جایز است، ولو ماضی نباشد، ولو صریح نباشد، همین که لفظ است، تفاهم عقلا و عرف هست، ظهور دارد، قصد جدّ و انشاء هم هست کافی است؛ البته احتیاط استحبابی در همان صیغ مخصوص برای نکاح است424/122/ق
پاورقی:
[1] جامع الأخبار(للشعیری)، محمدالشعیری، ص101.
[2] الکافی-ط الإسلامیة، الشیخ الکلینی، ج5، ص329.
[3] زاد المعاد ـ مفتاح الجنان، ص430.
[4] این دعا یک صد بند دارد و هر بند هم حاوی ده اسم از اسمای خداست، به جز بند 55 که یازده اسم خدا در آن آمده است.
[5] مصباح المتهجد، الشیخ الطوسی، ج1، ص650.
[6] توبه/سوره9، آیه128.
[7] الکافی-ط الإسلامیة، الشیخ الکلینی، ج7، ص56.
[8] قلم/سوره68، آیه1.
[9] تفسیر نورالثقلین، الشیخ الحویزی، ج5، ص388.
[10] مؤمنون/سوره23، آیه14.
[11] وسائل الشیعة، الشیخ الحرالعاملی، ج17، ص82، ابواب مایکتسب به، باب1، ط آل البیت.
[12] الکافی-ط الاسلامیه، الشیخ الکلینی، ج5، ص329.
[13] تهذیب الأحکام، الشیخ الطوسی، ج7، ص472.
[14] نهج الحق وکشف الصدق، الحلّی، ص493.
[15] فرقان/سوره25، آیه44.
[16] مائده/سوره5، آیه90.
[17] مائده/سوره5، آیه1.
[18] تهذیب الأحکام، الشیخ الطوسی، ج7، ص470.
[19] الکافی-ط الإسلامیة، الشیخ الکلینی، ج5، ص423.
[20] لقمان/سوره31، آیه14.
[21] وسائل الشیعة، الشیخ الحرالعاملی، ج20، ص258، ابواب مقدمات النکاح و آدابه، باب157، ط آل البیت.
[22] اللهوف علی قتلی الطفوف، السیدبن طاووس، ص40.
[23] الکافی-ط الإسلامیة، الشیخ الکلینی، ج7، ص414.
[24] فصلت/سوره41، آیه40.
[25] توبه/سوره9، آیه105.
[26] توبه/سوره9، آیه105.
[27] نهج الفصاحة، ص517؛«سألت اللَّه أن یجعل حساب أمّتی إلىّ لئلّا تفتضح عند الامم، فأوحى اللَّه عزّ و جلّ إلىّ: یا محمّد بل أنا أحاسبهم فإن کان منهم زلّة سترتها عنک لئلا تفتضح عندک.»
[28] حدید/سوره57، آیه12.
[29] وسائل الشیعة، الشیخ الحرالعاملی، ج20، ص258 و 259، ابواب مقدمات النکاح وآدابه، باب157، ط آل البیت.
[30] الکافی-ط الإسلامیة، الشیخ الکلینی، ج6، ص339.
[31] عوالی اللئالی، محمدبن علی بن ابراهیم ابن ابی جمهور الاحسانی، ج1، ص424.
[32] وسائل الشیعة، الشیخ الحرالعاملی، ج20، ص259، ابواب مقدمات النکاح وآدابه، باب157، ط آل البیت.