به گزارش پایگاه اطلاع رسانی وسائل، آیت الله محمد مهدی شب زنده دار جلسه 55 درس خارج فقه امر به معروف و نهی از منکر خود را روز شنبه هفدهم بهمن امسال در شبستان دار التلاوه مسجد اعظم قم به موضوع بررسی تقریب های استدلال به آیه 71 سوره توبه "وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَ یُطِیعُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ أُولئِکَ سَیَرْحَمُهُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ" برای اثبات وجوب امر و نهی اختصاص داد.
وی در بررسی اولین تقریب مبنی بر این که آیه شریفه إخبار از یک جعل مسبَق است یا انشای ولایت برای بعض مؤمنین نسبت به بعض دیگر است، وجوهی از مناقشات در این تقریب را بیان کرد.
استاد درس خارج حوزه علیمه قم انواع ولایت در شرع اسلام را بر اساس استقرا مد نظر قرار داد و تاکید کرد: این ولایت ها می توانند ولایت میراث، ولایت نصرت (یعنی مؤمنان یاور، کمککار و فریاد رس هم هستند)، ولایت أمن، ولایت سرپرستی امور (مانند ولایت پدر بر فرزند صغیرش، جد بر فرزندان صغیر پسرش. ولایت عدول مومنان، قاضی و ولایت حاکم شرع)، ولایت سلطه و مالکیّت باشند.
وی ولایت سلطه و مالکیت را در مرتبه اعلی برای خدای متعال و بعد برای پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و خلفای بر حقّ ایشان دانست و عنوان کرد: در آیه شریفه "النبی اولی بالمؤمنین من انفسهم" ممکن است همین ولایت مالکیّه تکوینه مراد باشد و ممکن است ولایت تشریعیّه اراده شده باشد.
عضو فقهای شورای نگهبان استدلال به آیه فوق برای وجوب را در مقام در صورتی درست توصیف کرد که دلالت آیه بر ولایت "سرپرستی" باشد.
وی احتمال ولایت میراث، نصرت و امن را در آیه مذکور منتفی دانست و بیان داشت: اما "ولایت به معنای سرپرستی" به دو قرینه داخلی و خارجی نمی توان این احتمال را پذیرفت.
عضو جامعه مدرسین حوزه علمیه قم قرینه داخلی عدم احتمال ولایت سرپرستی را عدم مذاق شارع محترم بر جعل ولایت برای بانوان خواند و ادامه داد: در این آیه می فرماید مؤمنات هم اولیاء مؤمنین هستند، در حالی که می دانیم در هیچ جایی از شریعت مقدّسه خانمی را ولیّ بر مؤمنین قرار نداده است.
وی قرینه خارجی را عدم ولایت اشخاص در تصرف در اموال و نفوس دیگران عنوان و تاکید کرد: به واسطه برهان سبر و تقسیم به این نتیجه رسیدیم که احتمال "ولایت سرپرستی: در استدلال به این آیه ثابت نیست.
عضو سابق شورای عالی حوزه علمیه قم در ادامه به بررسی تقریب دوم به صدر آیه پرداخت و یادآور شد: استلزام کذب در صورتی است که آیه بخواهد از امر خارجی خبر بدهد و الّا اگر از جعل مسبَق خبر بدهد کذبی لازم نمی آید.
وی افزود: اشکال تقریب سوم (اولین تقریب از مقطع دوم) این است که این تقریب ظهوری در انشا بودن ندارد و می تواند در مقام توصیف و مدح مؤمنین و مؤمنات باشد تا موضوع "سیرحمهم الله" در پایان آیه شریفه را معیّن کند.
در ادامه، متن کامل بیانات آیت الله شب زنده دار در جلسه 55 درس خارج فقه را تقدیم می کنیم.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین و صلی الله تعالی علی سیدنا و نبینا أبی القاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین لا سیما بقیة الله فی الارضین ارواحنا فداه و عجل الله تعالی فرجه الشریف.
مرور بحث
بحث در استدلال به آیه شریفه 71 از سوره مبارکه توبه بود. « وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ یُطیعُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ أُولئِکَ سَیَرْحَمُهُمُ اللَّهُ...»
عرض شد که به سه مقطع اگر این تعبیر درست باشد میتوانیم استدلال کنیم.
یکی صدر آیه مبارکه است منقطعاً از ذیل که «و المؤمنون و المؤمنات بعضهم اولیاء بعض».
یکی به ذیل آیه شریفه یعنی همان «یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر» منقطعاً عن الصدر.
و یکی هم مجموع این صدر و ذیل با هم دیگر.
و مجموعاً شش تقریب برای استدلال به این آیه مبارکه عرض شد.
حالا باید این تقاریب را مورد بررسی قرار بدهیم، ببینیم آیا قابل قبول هستند یا مناقشه دارند.
بررسی تقریب اول از مقطع اول
اما تقریب اول که براساس مقطع اول بود، یعنی از خود «و المؤمنون و المؤمنات بعضهم اولیاء بعض» بخواهیم استفاده بکنیم.
حاصل تقریب این بود که این آیه شریفه یا اخبار است از یک جعل مسبق و یا انشاء است به نفس این آیه برای جعل ولایت برای بعض مؤمنین نسبت به بعضی مؤمنین آخر. و وقتی جعل ولایت شد حالا یا به نحو بیان حکم به بیان اثبات موضوع و یا به نحو کنایه از خود حکم، دلالت میکند آیه شریفه بر این که باید افراد در مواردی که میبینند کسی منکری انجام داده یا واجبی را ترک میکند، او را وادار کنند، جلوی او را بگیرند حالا یا به امر کردن یا به نصیحت یا امور آخر. چرا؟ چون ولیّ نسبت به موّلیعلیه، هم در عرفِ عقلاء و هم در شرع وظیفهمند است که جلوی مضارّ را از موّلی علیه بگیرد و جلوی فوت مصالح موّلیعلیه را هم بگیرد. و در مواردی که مؤمنی میبیند مؤمن دیگری یا مؤمنه دیگری، یا مؤمن دیگر را میبیند که مرتکب حرام میشود، پس مضارّ دارد به او روی میآورد، باید جلوی آن را بگیرد به حکم ولایتی که دارد و اگر میبیند تارک واجب است، خب میبیند منافع دارد از دستش میرود، مصالحش از دست میرود، علاوه بر این که مضارّ هم هست، چون جهنم دارد، عقاب دارد. پس قهراً از باب وظیفه ولایت این است که این کار را بکند به این انحایی که گفته شد.
آیا این مطلب تمام است، از این آیه مبارکه این مطلب استفاده میشود یا نه؟
اشکال: (4:35)
خب شاید وجوهی از مناقشات به بیانهای مختلف میشود این جا عرض بشود اما حالا به نحو خلاصه عرض میکنیم به این که ما در شریعت و در فرهنگ قرآن و حدیث دارای ولایتهای مختلف هستیم.
اقسام ولایت در شرع اسلام
یکی ولایت میراث است، یکی ولایت نصرت است، یکی ولایت امن است، یکی ولایت تَمْشِیَت امور است، یکی هم ولایت سلطه و مالکیت است. اینها ولایتهای مختلفی است که حصر هم نمیگویم که اینها محصور در اینها است. اینها ولایتهای مختلفی است که وجود دارد شرع مقدس و آیات و روایاتی بر این داریم.
ولایت میراث
مثلاً ولایت میراث در این آیه مبارکه سوره مبارکه انفال « إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فی سَبیلِ اللَّهِ وَ الَّذینَ آوَوْا وَ نَصَرُوا أُولئِکَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْض»[1] همین تعبیر این جا است منتها این جا در دایره محدودتری است، برای مهاجرین و انصار است. «بعضهم اولیاء بعض»، این جا غیر واحدی از مفسرین فرمودند این، ولایت میراث است و بعد این نسخ شده. بله در آن اوائل خدای متعال این حکم را قرار داد که مهاجرین و انصار از هم دیگر ارث ببرند ولو نسب و سببی در کار نباشد. یک شرایط مالی خاصی در آن موقع وجود داشته، خدای متعال این حکم را جعل کرده که اینها از هم ارث ببرند ولو قرابت سببی و نسبی بینشان نباشد. بعد در آیه 73 میفرماید «وَ الَّذینَ کَفَرُوا بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ» آنهایی که کافر هستند بعضیهایشان اولیاء بعض هستند یعنی آنها دیگر از مسلمین ارث نمیبرند. آنها فقط خودشان از خودشان میتوانند ارث ببرند.
پس این یک نحو ولایت که ما داریم.
آیا در این آیه مبارکه کدام از اینها مقصود است؟
ولایت نصرت
یا ولایت نصرت؛ یعنی یاور هم هستند، بعضهم اولیاء بعض ممکن است معنایش این باشد که اینها؛ مؤمنون و مؤمنان یاور هم دیگر هستند، کمککار هم هستند، فریاد رسی دارند نسبت به هم، نه ولایت به آن معنای ارثبری و نه ولایت به معنای سرپرستی و انتظام امور. نه، یاور هم هستند، کمککار هم هستند. این هم یک احتمال که وجود دارد. آیا این آیه مبارکه این معنایش نیست.
ولایت امن
یا ولایت امن. ولایت امن به این معنا که اگر یکی از مؤمنین یا مؤمنات به یک کافری امان داد، این امانی که او داده دیگر پای همه حساب میشود. دیگر حق ندارد مؤمن و مؤمنه دیگری برخلاف این امان عمل کند. فلذا فرموده «و المؤمنون المؤمنات بعضهم اولیاء بعض» یعنی بعضهم اولیاء بعضٍ بالولایة الامانیة .
محقق علامه قدس سره در تفسیر المیزان در همان آیه مبارکه سوره انفال ایشان میفرماید که این که مفسرین گفتهاند که آن فقط ولایت میراث هست، این تمام نیست، اطلاق دارد. ولایت میراث هست ولی ولایت امن هم هست، ولایت نصرت هم هست. چرا شما منحصر کردید اولیاء بعض را در آن آیه به ولایت میراث. نه جامع اینها مراد است. هم ولایت میراث، هم ولایت نصرت، هم ولایت امن که اگر یک مسلمانی چه زن، چه مرد، به کافری؛ چه زن و مردِ کفار امان داد، همه مسلمانها باید پایبند به این امان باشند. این ولایت دارد بر همه مسلمانها در این کار که میتواند از قِبل آنها امان بدهد مثل پدری که از قِبل فرزندش چیزی را میخرد، میفروشد، با اموال او تصرف میکند. هر مؤمنی در این حد خدای متعال این ولایت را قرار داده، جعل کرده.
سؤال: اشکال را جواب دادید. اگر مطلق باشد اشکال بر طرف میشود
جواب: نه حالا من فعلاً در مقام اشکال نیستم. دارم انواع ولایتها را میشمارم و میگویم مثلاً این ولایت سوم را علامه میگوید این آیه، ولایت سوم را هم میگوید. اما آیهای داشته باشیم که فقط ولایت امن را بگوید و بفرماید، من در نظر ندارم. ولایت استعمال شده باشد؛ اولیاء، ولیّ و ولایت امن را بگوید. این جا علامه میفرماید این آیه بالاطلاق ولایت الامن را هم میفرماید.
ولایت سرپرستی
یا ولایت تمشیت امور و سرپرستی امور مثل ولایت اب بر فرزند صغیرش، جد بر فرزندان صغیرش.
ولایت قاضی، ولایت حاکم شرع در آن مواردی که ...، یک سلسله مواردش هست که قولاً واحداً همه دیگر قبول دارند که اینها در شرع جعل شده که رسیدگی به امور مجانین، صغار و امثال ذلک با آنها است. یا اموری که بلا صاحب مشخصی است و شارع مقدس لایرضی بترکه، خب در این جاها گفتند که فقیه یا عدول مؤمنین ولایت این جا دارند.
ولایت سلطه و مالکیت
یکی هم ولایت سلطه و مالکیت است که این ولایت سلطه و مالکیت دیگر قهراً در مرتبه اعلای آن برای خدای متعال است « اللَّهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّور»[2] و یا این که در سلسله مراتب علل مثل پیامبر عظیم الشأن و خلفای عظیم الشأن ایشان صلوات الله علیهم اجمعین که ولایت تکوینیه دارند، آنها در سلسله علل واقع شدند. خب «النبی اولی بالمؤمنین» ممکن است همین باشد. ولایت و سلطه مالکیه باشد، نه تشریعیه. ممکن هم هست تشریعیه باشد.
خب اینها ولایتهایی است که هست.
این اخیر مسلّم مقصود نیست در آیه شریفه که «بعضهم اولیاء بعض» به این معنای اخیر بخواهد باشد. اما آیا در آیه شریفه کدام مقصود است؟ همه اینها مقصود است، اطلاق دارد؟
سؤال: ...
جواب: چه جور در سلسله علل نیستند. علت که نیستند، در سلسله علل هم نیستند. به آن معنا نیستند که مالک او باشد.
خب کدام یک از اینها مقصود است؟
این استدلال مبنی بر این است که مراد، آن امر ولایت تمشیت امور و سرپرستی باشد.
سؤال: خود کلمه ولایت را یک مقدار واکاوی کنید.
جواب: دیگر آن کلمه ولایت را بخواهیم واکاوی کنیم، آنها خیلی طولانی میشود. ما همین مقدارش داریم میترسیم که میگویند طولانی میشود تا چه برسد بخواهیم آنها را بگوئیم. آنها دیگر به وضوحش واگذار میکنیم. دیگر حالا آنها به معنای ...
سؤال: یک لفظ مشترکی باید بین این پنج تا باشد که به هم دیگر ربطش میدهد.
جواب: بله به هم دیگر که ربط دارد اینها. بالاخره یک نحو سلطهای در آن هست، یک نحو سرپرستی در آن هست.
خب حالا این کدام مقصود است. ممکن است کسی بگوید همین ولایت میراثی که در آن آیه 72 سوره انفال بود، همین ولایت میراث در آیه 71 سوره توبه هست. چون سیاق عبارت یکی است، آن جا فرموده «بعضهم اولیاء بعض» منتها در یک دایره محدودتری یعنی مهاجرین و انصار. این جا نسبت به همگان فرموده. «بعضهم اولیاء بعض» خب این احتمال کسی ممکن است بدواً به ذهنش بیاید، اما این خلاف ضرورت اسلام است نه تشیع. حتی نسبت به همان مهاجرین و انصار هم بعد دیگر نسخ شد. پس در این آیه مسلماً آن ولایت اول مقصود نیست.
اما ولایت دوم که ولایت نصرت باشد. خیلی از مفسرین هم همین جور معنا کردند، حتی مترجمین قرآن هم همین جور معنا کردند. «المؤمنون و المؤمنات بعضهم اولیاء بعض» گفتند یاوران هم هستند. به معنای یاور و کمککار و اینها گرفتند.
إن قلت: این معنا گفتن دارد؟ بعضی مؤمنین یاور هم هستند.
جواب این است که اولاً اگر امر باشد یعنی یاور باشید، یا میگوید من اعتبار این کردم که شما اولیاءِ نصرت هستید به خاطر این که کأنّ یک پیمان این جوری در بین شما هست، هم دیگر را کمک کنید، کما این که در همین آیه شریفه سوره مبارکه انفال میفرماید «وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ لَمْ یُهاجِرُوا ما لَکُمْ مِنْ وَلایَتِهِمْ مِنْ شَیْءٍ حَتَّى یُهاجِرُوا وَ إِنِ اسْتَنْصَرُوکُمْ فِی الدِّینِ فَعَلَیْکُمُ النَّصْرُ»[3]، اگر آنها یاری خواستند «فعلیکم النصر»، این جا واجب فرموده ولایت نصرت را. خب این جا هم خدای متعال دارد میفرماید بعضهم اولیاء بعض هستند، باید هم دیگر را یاری کنند و این یک مسأله بسیار مهمی است که از این در مسائل اجتماعی اسلام و آن دید وسیعی که اسلام دارد به بشر، به انسانها، به این که اگر این جور مفهومش باشد که اگر نصرت خواستند یابد یاریشان بکنید.
سؤال: آن ولایت عاقله هم همان ولایت نصرت است.
جواب: نه، آن باز یک ولایت آخری است. آن را میشود گنجاند که آن هم یک نوع یاری رساندن به آن است.
سؤال: در آن هم تقبّل میکند وقتی تقبّل میکند یک دیهای بدهد ...
جواب: نه او تقبّل نمیکند، به زور شارع گفته باید بدهی. همهشان مینالند که به ما چه. «لاتضر وازرة وزر أخری» او زده کسی را کشته و حالا پسر عمویش و فلان باید بدهند. اصلاً خبر از هم ندارند، سالیان دراز هم دیگر را نمیبینند، حالا یقهاش را میگیرند و میگویند تو باید بدهی چون پسر عمویت این کار را کرده. کجا قبول کردیم.
پس این که ولایت میراث باشد مقبول نیست اما ولایت نصرت جا دارد و عیبی ندارد که شارع مقدس دارد واجب میکند یا توطئةً لبیان بعد میخواهد بفرماید. مؤمنین و مؤمنان یاور هم دیگر هستند، دست هم دیگر را میگیرند فلذا است باید به هم دیگر امر به معروف و نهی از منکر کنند؛ چون این از بهترین مظاهر نصرت است که نگذاری جهنمی بشود، نگذاری در مزار بیفتد، نگذاری مصالحش از دست برود. پس بنابراین این ممکن است ذکر بشود.
خب ولایت امن هم تنها بخواهیم بگوییم مقصود است، محتمل است، اشکالی ندارد، این هم یک حکمی است ولی قرینه ندارد.
سؤال: درهمین ولایت نصرت ...
جواب: حالا میگوییم، آن یک روایتی است. مَحْرَمَش که نمیشود به آن معنا.
سؤال: ...
جواب: این مَحْرَم است ولی به چه معنا؟ حالا روایتش را عرض میکنیم ان شاء الله.
پس مقصود در این جا ولایت امن باشد، این آیه دارد ولایت امن را میفرماید، عیبی هم ندارد، مؤمنون بعضیهایشان اولیاء بعض هستند یعنی اگر امان داد مؤمن یا مؤمنهای، همه باید پایبند باشند و این جور ولایتی بر همگان دارد. خب اگر بخواهد این را بگوید، این لابأس به اما قرینهای که خصوص این مقصود باشد وجود ندارد.
خب حالا چه نصرت باشد، چه امن باشد، چه جامع بینهما باشد، هم ولایت نصر باشد هم ولایت امن باشد. ولایت میراث که قطعاً میدانیم نیست به حکم ضرورت اسلام. ولی ولایت نصرت و ولایت امن هیچ عیبی ندارد باشد. اما اگر این دو تا باشد، استدلال عقیم میشود. ولایت نصرت دارد اما حالا باید امر و نهی هم بکند. مگر بگوییم همه جور نصرتها واجب است، این احتیاج دارد که یک دلیل بگوید همه جور نصرتی واجب است. اما ولایت اخیر ...
سؤال: همه جور نصرتی که ...
جواب: نه چون ولایت نصرت دارد، حالا ممکن است بگوییم نصرت کجاست در عرف عقلاء؟ وقتی یاری بطلبد. یا کسی للمسلمین میگوید، اما این جوری نیست که حالا هر کسی باید دیگری را کمک کند. شما اتفاقا میبینی یک کسی دارد اسبابکشی میکند بپر کمکش کن، آن یکی دارد بار میبرد بپر کمکش کن. پدر همه در میآید اگر این جور چیزی واجب باشد.
سؤال: لااقل در اهم امور.
جواب: اگر گفت آقا من الان گرفتارم شما بیا یک کمک بکن، بله. مردم یمن مثلاً داد میزنند، فرماید میزنند بیایید ما را بکنید، خب بله ممکن است ولایت نصرت باشد، میگوییم باشد. آن مسلم دیگر جای دیگر هست ولایت نصرت است. اگر گفت «فإن استنصروکم فانصروهم»، آنها را ممکن است کسی بگوید.
خب و اما این که ولایت سرپرستی مقصود باشد این چه؟ این را میشود گفت؟
ولایت سرپرستی هم به دو قرینه داخلی و خارجی نمیشود گفت.
اما قرینه داخلی این است که «و المؤمنون و المؤمنات بعضهم اولیاء بعض»، این آیه دارد میگوید مؤمنات هم اولیاء مؤمنین هستند. و حال این که در شریعت مقدسه معهود نیست در هیچ جا، حتی جاهایی که آدم خیال میکند که خدای متعال مقام سرپرستی را و ولایت سرپرستی را به مخدرات داده باشد، به نسوان نداده. بله ممکن است در یک مواردی حاکم شرع یا خود پدر به وصیت، قیم بگذارد، مادر بچهها را قیمشان بکند. اما ولایت ندارد مگر بعد از این که این جور بشود. این از واضحات فقه اهلبیت بلکه شاید فقه سنی هم هست که شارع آن را قرار نداده. در چیزهای خیلی مختصر ولایت قرار نداده، برای بچههای خودش ولایت قرار نداده، حتی اگر پدر نداشته باشد ولایت با مادر نیست، حاکم شرع اگر شرایط را در او میبیند میتواند او را نصب بکند به عنوان قیم. پس بنابراین، این که حتی ما ببینیم در این امور واضحه، در این اموری این چنینی که الان سنگین هم هست برای عقول ناقصه ما که چطور این جا شارع قرار نداده. و مواردی از اشباه و انظار این، شارع قرار نداده، این نشان میدهد که پس مذاق شارع این نیست که این جا بیاید بفرماید «و المؤمنون و المؤمنات بعضهم اولیاء بعض» آن سرپرستی را بخواهد برای همه مؤمنات، برای همه مؤمنین قرار بدهد. عکس آن خب عیب ندارد اما این که از این طرف بخواهد باشد، این با مذاقی که از شارع سراغ داریم و جاهای خاصی که به خصوص میدانیم، جور در نمیآید.
سؤال: استاد مؤمنات نسبت به مؤمنات دیگر چه؟
جواب: آن هم همین جور است، ولایت ندارند. مادر به دخترهای خودش ولایت ندارد ولو دختران صغار باشند.
سؤال: بحث تولیتِ وقف اگر زن متولِّی بشود ...
جواب: اشکال ندارد، آن جا قرار دادند، جعل کردند. آن جا اشکال ندارد.
سؤال: ولایت دارد آن جا.
جواب: نه، گفتم اگر آن جا هم قیم قرار بده اشکال ندارد. آن جا بالجعل شده یعنی حاکم شرع یا خود واقف آن را قیم یا متولِّی کرده اما شارع نیامده مستقیماً بالجعل الاولی او را ولیّ قرار دهد همان طور که مردان را در مواردی مستقیماً بالجعل الاولی ولیّ قرار داده.
این به قرینه داخلی.
و اما قرینه خارجی هم این است که باز بالضروره واضح است که همه مردم، هر کسی نسبت به دیگری چنین ولایتی ندارد که بتوانند تصرف در اموال او بکند، در نفوس بکند، چه بکند، به عنوان این که ...، این را نمیتواند. فلذا اینها اموری است که در شرع میبینیم به قاضی واگذار شده خیلی جاهایش، به حاکم شرع واگذار شده خیلی جاهایش. و الا اگر مؤمنون اولیاء بعض بودند، خب چه احتیاجی بود به قاضی دیگر. خودشان تمشیت و انتظام این امور را میکردند. بله اگر قاضی نباشد، هیچی نباشد، آن جا از باب ولایت عدول مؤمنین بعضهم بر بعض آن هم با شرط عدالت و فلان، اشکال ندارد.
پس بنابراین اشکال اول این است که ما با برهان سبر و تقسیم و احصاء احتمالاتی که در اولیاء در این جا میشود داد، به این نتیجه رسیدیم که آن احتمالی که یصح به الاستدلال، آن این جا نمیشود مراد باشد. و مراد نیست. حالا اگر به این نتیجه هم رسیدیم که کدام مراد است؛ نصرت مراد است، امن مراد است یا هر دو، جامعشان مراد است خیلی خب. اما احتمال اول و اخیر که قطعی العدم است. احتمال سرپرستی و تمشیت امور هم با این توضیحاتی که دادیم خلاف است. این را هم شاید بتوانیم بگوییم که قطعی العدم است. میماند آن دو یا سه تا که میراث هم گفتیم دیگر حتماً حالا نیست. میماند ولایت نصرت و ولایت امن. مرحوم علامه طباطبایی در ذیل این آیه نفرموده ولی بعید نیست طبق مذاقی که ایشان در آن آیه دارد، این جا را اعم معنا کند، بگوید از این آیه شریفه جامع ولایت نصرت و ولایت امن استفاده میشود.
خب این اشکال به این تقریب.
در روایت مبارکهای که آقا هم اشاره فرمودند به تناسب این را عرض بکنیم. این روایت در تهذیب شیخ طوسی است که ظاهراً سند شیخ تمام هست.
«ففی التهذیب باسناده عَنْ صَفْوَانَ بْنِ مِهْرَانَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع تَأْتِینِی الْمَرْأَةُ الْمُسْلِمَةُ قَدْ عَرَفَتْنِی بِعَمَلٍ و أَعْرِفُهَا بِإِسْلَامِهَا...
این در تهذیب است، در تفسیر عیاشی اضافهای هم دارد، «وَ حُبِّها إیاکم و ولایتها لکم».
این سائل، صفوان به مهران جمال است. کاروان حج داشته. خدمت امام صادق سلام الله علیه حسب این نقل عرض میکند که یک خانم مسلمانی که ایشان میداند شغل من چیست، به من مراجعه کرده که بیاید حج، من هم او را میشناسم که مسلمان است. و به حسب آن نسخه اضافهای که در تفسیر عیاشی هست این که از موالیان شما هست و شیعه شما هست خلاصه این را هم من میدانم.
لَیْسَ لَهَا مَحْرَمٌ
اما اشکالش این است که محرمی همراه او نیست. یک خانم بدون محرم آمده به من که کاروان حج دارم مراجعه کرده و میگوید من میخواهم با تو بیایم حج.
قَالَ فَاحْمِلْهَا فَإِنَّ الْمُؤْمِنَ مَحْرَمٌ لِلْمُؤْمِنِ...
این اگر دست بعضیها بیفتد خیلی فقه جدیدی درست میشود. «فإنّ المؤمنة محرمٌ للمؤمنة» خب یعنی اجنبی نیستند. مؤمن و مؤمنة اجنبی نیستند که ما بگوییم...
ثُمَّ تَلَا هَذِهِ الْآیَةَ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ.»[4]
این که امام صادق سلام الله علیه به این آیه استشهاد فرمودند برای این جواز حمل که عیب ندارد، این با کدام معنا از ولایت جور در میآید؟ با همان ولایت نصرت. خب این الان مشکلش این است که میخواهد حج برود، حج بر او واجب شده، همراهی ندارد، چیزی ندارد، به تو آمده مراجعه کرده. خب این یاری کردن او به جاست. بنابراین بعید نیست که کسی بگوید از این فرمایش امام صادق سلام الله علیه استفاده میشود که این حتماً ولایت نصرت را میگیرد. ولایت امن را هم ممکن است بگیرد، با اطلاق منافات ندارد، ولایت امن را هم میگیرد.
این تتمهای بود برای اشکال اول به این استدلال.
بررسی تقریب دوم از مقطع اول: (31:29)
اما تقریب دومی که ما در این جا برای همان مقطع اول داشتیم این بود که «و المؤمنون و المؤمنات» بعض اجله و اساتید ما در سطح این جا فرمودند که جمله «و المؤمنون و المؤمنات بعضهم اولیاء بعض» نمیتواند جمله خبریه باشد. چون اگر خبری باشد کذب است، خلاف واقع است چون در واقع این جور نیست. پس جمله خبریهای است که قُصِدَ به الانشاء. یعنی باشند. مؤمنون و مؤمنات بعضیشان همکار دیگری باشند و متصدی امور دیگری باشند، ناظر در امور دیگری باشند.
خب به چه دلیل این جوری معنا میکنید؟ میفرمایند «اذ لم یأت الاولیاء فی الکتاب لغیر هذا المعنی و اطلاق اولیاء علی الکفار و الظالمین» که همین آیهای که خواندیم که بعضهم اولیاء بعض، نسبت به کفار هم شامل بود. آیه 73 سوره انفال. یا شاید داریم «و الظالمون بعضهم اولیاء بعض»، ایشان فرموده «لعلهم من باب التحکم أو السخریة». این جا که ولالت خدا جعل نمیکنند، مسخره کردن است. شما هم ولی او هستید از باب مسخره کردن است.
خب این تقریب دومی است که این جا فرموده شده است.
اشکال: (33:10)
عرض میکنیم به این که این که اگر ما آیه را به معنای اخبار بگیریم کذب از آن لازم میآید، این در صورتی است که از جعل مسبق خود شارع نخواهد خبر بدهد و از امر خارجی بخواهد خبر بدهد یعنی این در عالم خارج بعضیهایشان متصدی امور بعض دیگر هستند. اما اگر بخواهد از جعل شرعی خبر بدهد خب لابأس. میشود جمله خبریه محضه گرفت و بگوییم شارع چون جعل کرده این مطلب را، حالا دارد خبر میدهد براساس آن جعلش و میگوید بعضیشان اولیاء بعض هستند.
پس میشود این جوری معنا کرد و اشکالی در آن نیست. حالا علی أی حالٍ خیلی این دخیل در استدلال نیست. یا به آن نحوی که ایشان میفرماید یعنی بگوییم دارد میگوید: «باشید» یا با آن نحوه یعنی متصدی امور هم دیگر باشید. خب متصدی امور دیگر بودن، ناظر در امور هم دیگر بودن به چه معنا است که این جوری بخواهیم معنا بکنیم. چرا از آن، امر به معروف در میآید. همین که ناظر باشید، متصدی امور هم دیگر باشید، چه جور امر به معروف و نهی منکر از آن در میآید. غیر از این که ما چه کار کنیم؟ همان چیزهایی که در آن تقریب اول ضمیمه کردیم، ضمیمه بکنیم یعنی بگوییم ولیّ است و ولیّ نسبت به موّلی علیه عرفاً و عقلائاً و شرعاً وظیفهاش این است که مصالح و ... موّلی علیه را مراعات بکند و این نمیشود الا به این که ... پس این را باید اضافه بکنیم. و آن وقت همان اشکالها و همان حرفهایی که گفتیم، قهراً این جا هم وارد میشود اگرچه ایشان این تقریب را تمام دانسته و لکن آن حرفهایی که عرض کردیم وارد میشود.
و این هم که ایشان فرموده «اذ لم یأت الاولیاء فی الکتاب لغیر هذا المعنی»، این هم معلوم نیست تمام باشد چون ولایت نصرت هم در قرآن بعید نیست بگوییم آمده است همان طور که آن آیه سوره مبارکه انفال یا ولایت امن معنا شده یا ولایت نصرت یا جامع بینهما. پس بنابراین غیر این معنا که تصدی امور و اینها هم باشد، در قرآن شریف ما داریم و این جور نیست که حتماً ما بگوییم به این معنا هست.
خب این تقریب اول و دومی بود که به مقطع اول میخواستیم بسنده بکنیم.
سؤال: ...
جواب: نظارت صرف البته بله اگر استطلاعی باشد یا استصوابی باشد. آنها اثر دارد، فرق میکند.
بررسی تقریب اول از مقطع دوم: (36:41)
تقریب دیگر که برای مقطع ثانی است «یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر»
استدلال به این مقطع خودش دارای شش تقریب بود و با آن دو تقریب آن جا مجموعاً هشت تقریب در آیه شریفه وجود دارد. تقریب اول این بود که این جمله فعلیه را بگوییم در مقام انشاء است نه اخبار. و شاهدش هم این است که «یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر» اگر خبر باشد، خب دروغ است. «و المؤمنون و المؤمنات یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر»، ما که میبینیم این کار را نمیکنند. پس اگر جمله خبریه است در باب انشاء است یعنی بکنند. امر به معروف بکنند و نهی از منکر بنمایند.
اشکال: (37:36)
آیا این قابل تصدیق هست این تقریب؟
یک احتمال است اما قرینهای بر این وجود ندارد در این جا. حتی مقام شارعیت این جا قرینه نمیتواند بشود. در آن روایات که میآید میگوید آقا این جوری شده، نمازش چطور است؟ میفرماید یعید صلاته، آنها چرا، چون مسأله دارد سؤال میکند. امام آن جا معلوم است اخبار از امر خارجی نمیخواهد بدهد. او دارد تکلیفش را سؤال میکند که چیست. اما این جا این کلام در سیاقی واقع شده که میشود مدح و بیان اوصاف مؤمنین و مؤمنات باشد. با وجود این، ظهوری پیدا نمیکند که این به قصد انشاء گفته شده. خدای متعال بیان اوصاف مؤمنین و مؤمنات را میفرماید تا این که کسی که دلش میخواهد مؤمن و مؤمنه بشود بداند باید چه صفاتی را در خودش ایجاد کند تا در صف آنها قرار بگیرد. از این جهت دارد اوصافشان را بیان میکند که «و المؤمنون بعضهم اولیاء بعض، یأمرون بالمعروف...» فلذا بعدش میفرماید که «و یقیمون الصلاة و یؤتون الزکاة» و هکذا تا بعدش. صفاتشان را دارد بیان میفرماید. و این که مؤمنین این چنینی این ویژگی را دارند که سیرحهم الله. میخواهد موضوعِ این سیرحمهم الله را بیان بکند.
بنابراین در آیه شریفه ادنی قرینهای وجود ندارد که ما این را حمل بر انشاء بکنیم. اگر نگوییم ظهورش در اخبار و توصیف است. چون جمله خبریه اصل در آن چیست؟ همان اخبار است. اصل به معنای ظهور عرفی، اصل تعبدی عملی نمیخواهیم بگوییم. منسبق به ذهن آدم وقتی جمله خبریه را میشنود، همان اخبار به ذهنش میآید، خلافش قرینه میخواهد. همین که قرینه نبود، منسبق و متبادر همین خبر است.
پس بنابراین این تقریب هم تمام نیست ولو این که بعضی خیلی دل به آن بستند و به واسطه این، این آیه را جزو ادله داله بر وجوب امر به معروف و نهی از منکر ذکر کردند.
سؤال: استاد تبادر دلیل وجدانی است ...
جواب: بله، حالا ما هم احاله میدهیم حضرتعالی را به وجدانکم.
سؤال: ...
جواب: به خدمت شما عرض شود که اگر این وصف را توجه بکنید که مؤمن و مؤمنه، چون بعضی روایات داریم مؤمن در حالی که مؤمن است گناه نمیکند. یعنی توجه به این حالت ایمان اگر داشته باشد، این مانع از گناه است. پس این جا هم یا این است یا از باب این است که این مؤمنون و مؤمنات حقاً یعنی آنهایی که واقعاً مؤمنون و مؤمنات هستند. نه اسمشان مؤمن است. شناسنامهای نه. این آنها را دارد بیان میکند. توصیف آنها را دارد میفرماید. بله مؤمنون و مؤمناتی که واقعاً مؤمن و مؤمنه هستند، آنها بحثشان چیست...، همین طور که در آیات مبارکات پر هست دیگر، «یؤمنون بالغیب و یقیمون الصلاة و یؤتون الزکاة» و فلان، اینها میخواهد بفرماید کسانی که واقعاً مؤمن درست و حسابی هستند اینها اوصافشان این است، نه هر کسی که اسمش گذاشته میشود مؤمن و مؤمنه به آن عنوان عادی، به عنوان شناسنامهای باشد. این هم جواب آن که شما فرمودید که چه جور کذب لازم میآید.122/201/ق
پاورقی:
[1] . سوره انفال، آیه 72.
[2]. سوره بقره، آیه 257.
[3] . سوره انفال، آیه 72.
[4]. تهذیب الأحکام (تحقیق خرسان)، ج5، ص: 401