به گزارش پایگاه اطلاع رسانی وسائل، آیت الله محمد مهدی شب زنده دار، استاد درس خارج فقه حوزه علمیه قم، صبح یک شنبه، یازدهم بهمن امسال در جلسه 54 درس خارج فقه امر به معروف و نهی از منکر در دار التلاوه مسجد اعظم قم، بحث از سومین آیه مورد استناد برای وجوب امر به معروف و نهی از منکر، یعنی آیه 71 سوره مبارکه توبه "وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَ یُطِیعُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ أُولئِکَ سَیَرْحَمُهُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ" را آغاز کرد.
وی با اشاره به مقطع های ثلاثه آیه فوق، سه حالت را برای استدلال به این آیه محتمل دانست و گفت: اگر محل استدلال را فقط مقطع اول "وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ" قرار دهیم، دو تقریب و بیان برای استدلال وجود دارد.
استاد درس خارج فقه حوزه علمیه قم در بیان تقریب اول گفت: آیه یا اخبار از جعل ولایت مومنان بر همدیگر در زمان سابق است، یا با همین آیه، انشای ولایت مومنان نسبت به همدیگر می کند. در هر دو صورت از این آیه استفاده می شود که هر فردی از مؤمنین و مؤمنات ولیِّ فرد آخر است. وقتی مؤمنی، مؤمن دیگر را می بیند که معصیت می کند شأن ولیّ بودن ایجاب می کند که او را امر و نهی کند.
وی آیه را در صدد درست کردن موضوع برای وظایف عقلایی، عرفی و شرعی ولیّ دانست و گفت: امر به معروف و نهی از منکر از مظاهر ولیّ بودن مؤمنین بر یکدیگر محسوب می شود. مقتضای ولایت این است که ولیّ بر مصالح مُوَلَّی علیه اهتمام داشته، مضارّ را از او دور کرده و جلوی تفویت مصالح وی را بگیرد.
عضو فقهای شورای نگهبان تقریب دوم را انشایی دانستن ابتدای آیه دانست و گفت: جمله صدر آیه اصلاً خبریه نیست، بلکه انشائیه است. زیرا اگر این عبارت را خبر بدانیم، خلاف واقع لازم میآید. پس به دلالت اقتضا و مصون ماندن کلام شارع از کذب، معنای انشایی می شود: "بعضیتان ولیّ بعض باشید".
وی محل دوم برای استدلال را جمله "یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ" با 6 تقریب زیر بیان کرد:
اول: که این جمله فعلیه، اخباریه نیست بلکه انشائیه و در مقام طلب است.
دوم: از مدح خدا مطلوبیت این اوصاف استفاده می شود.
سوم: لازمه مومن بودن، این علامت است، پس باید واجب باشد.
چهارم: هم ردیف قرار دادن این وصف با سایر صفاتی که واجب هستند، دلالت بر هم سنخ بودن این صفات در وجوب دارد.
پنچم: شمول رحمت الهی متوقف بر این صفات است. پس صفات مذکور باید واجب باشند.
ششم: خواسته حتمی خدا این است که مومنان نسبت به هم بی تفاوت نباشند و در همین آیه می فرماید این خواسته تنها با این اوصاف پدید می آید. پس لوازم این خواسته ضروری است.
آیت الله شب زنده دار تقریب مقطع سوم آیه را استدلال به مجموع دو مقطع خواند و گفت: از مجموع این دو مقطع با هم با همان استدلال های بالا، این جا هم می توان وجوب امر به معروف و نهی از منکر را استفاده کرد.
وی دلالت این آیه را از دو آیه سابق اقوی دانست و گفت: بعضی مشکلاتی که آن جا داشتیم (مثلا روایاتی که فرموده بود آیاتِ قبل مختص ائمّه علیهم السلام است) در ذیل این آیه، چنین روایتی نداریم. بلکه در ذیل این آیه روایت داریم که تعمیم را میفهماند.
متن کامل درس 54 آیت الله شب زنده دار درباره دلالت آیه 71 سوره توبه بر وجوب امر به معروف چنین است که می خوانیم.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین و صلی الله تعالی علی سیدنا و نبینا أبی القاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین لا سیما بقیة الله فی الارضین ارواحنا فداه و عجل الله تعالی فرجه الشریف.
آیهی سوم برای استدلال بر وجوب: سوره توبه، آیه 71
آیه مبارکه دیگری که به آن استدلال شده برای وجوب امر به معروف و نهی از منکر که شاید از دو آیه قبل دلالتش روشنتر باشد، اگر چه آن دو تا بیشتر معروف هستند به استدلال، آیه 71 سوره توبه هست.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
«وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ یُطیعُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ أُولئِکَ سَیَرْحَمُهُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ عَزیزٌ حَکیمٌ»
تقریب استدلال به این آیه شریفه به وجوهی است و محل استدلال به این آیه سه احتمال در آن هست.
یکی مقطع اول که همان صدر آیه شریفه باشد. «وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ»، همین جمله میتواند دلالت کند بر وجوب امر به معروف و نهی از منکر به تقاریبی که یا تقریبین، یا تقریب واحدی که بعداً خواهیم گفت.
مقطع دوم و محل دوم برای استدلال همین جمله «یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ» هست.
محل سوم مجموعِ این دو مقطع، روی هم رفته است. «وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ».
اما اگر محل استدلال را فقط مقطع اول قرار بدهیم، یعنی همان جمله «وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ». میگوییم همین مقطع ولو ذیلش نباشد، ولو «یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر» نباشد، این کافی است برای دلالت بر وجوب امر به معروف و نهی از منکر.
تقاریب مقطع اول آیه: (3:02)
دو تقریب برای این وجود دارد.
تقریب اول:
تقریب اول این است که این آیه شریفه یا اخبار است از یک جعل مُسْبَق که خدای متعال هر مؤمن و مؤمنهای را بر دیگری ولی قرار داده و حالا دارد اخبار میفرماید که «وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ». و یا این که همین جمله جملهای است که با آن دارد جعل ولایت میکند برای هر مؤمنی نسبت به مؤمن آخر.
علی أی حالٍ چه اخبار از جعل مسبق باشد و انشاء مسبق که جمله خبریه محضه باشد یا این که نه با همین انشاءِ ولایت دارد میکند. «المؤمنون بعضهم اولیاء بعض»، علی ای حال از این آیه مبارکه چه به آن نحو و چه به این نحو استفاده میشود که هر فردی از مؤمنین و مؤمنات ولایت دارد و ولیِّ فرد آخر است. وقتی این ثابت شد به واسطه این صدر آیه، گفته میشود مقتضای ولایت این است که ولیّ مصالح مُوَلَّی علیه را، بر آن اهتمام داشته باشد. وظیفه ولی نسبت به مُوَلَّی علیه این است که مضار را از مُوَلَّی علیه دور کند و جلوی تفویت مصالح مُوَلَّی علیه را بگیرد. این از وظایف ولایت است. هم عرفاً و عقلائاً این چنینی است و هم شرعاً این چنینی است. کسی که منصب ولایت پیدا میکند به یک امری، اگر گفتند هذا قاضٍ، هذا ولیّ، حتی اگر چیز دیگری هم نگویند، عرف از این میفهمد که این سرپرستی است و ولیّای است که وظیفهاش است که مضار را و مفاسد را از مُوَلَّی علیه دور کند و جلوی تفویت مصالح مُوَلَّی علیه را بگیرد. یک پدری که ولیّ بر فرزندانش هست معنایش چیست؟ این ولایت دارد یعنی باید مضار را از آنها دور کند تا وقتی مُوَلَّی علیهشان هست. وقتی بالغ شد، خودش مستقل شد، نه. اما تا وقتی بچه هست و خودش نمیتواند دافع مضار و جالب منافع باشد نسبت به خودش، پدر وظیفهاش این است که این کار را بکند. این وظیفهاش است، نکند عقوبت میشود.
خب حالا انجام واجبات برای افراد، جالبِ مصالح است و دافع مضار است. ترک محرمات دافعِ مضار است، خب هر مؤمنی که میبیند یک نفر دیگر واجباتش را انجام نمیدهد یا محرمات را ترک نمیکند، وظیفه این ولیّ نسبت به او چیست؟ این است که جلوی این کار را بگیرد، وادارش کند واجباتش را انجام بدهد، از محرمات احتراز بجوید. این شأن ولیّ است که این کار را انجام بدهد. پس این آیه مبارکه که دارد خدای متعال اخبار میکند از این جعلش که من هر مؤمنی را و مؤمنهای را بر دیگری ولیّ قرار دادم و یا با همین دارد انشاء میفرماید، پس موضوع درست میکند برای آن وظایفی که در عقل و در عقلاء و عرف و شرع برای ولیّ محرز است. موضوع درست میکند برای آن و امر به معروف و نهی از منکر از مظاهرِ انجام وظیفه ولیّ است. چون در امر به معروف و نهی از منکر همان رفعِ مضار و جلبِ منافع و مصالح برای مُوَلَّی علیه است.
و إن شئت قلت به این تعبیر آخر که این جا از باب بیان حکم به اثبات موضوع است. ما گاهی مثل «لاضرر و لاضرار» آن جا میگفتند چه، شارع دارد چه کار میکند؟ رفعِ حکم به رفع موضوع است. یعنی میخواهد بگوید این حکمها نیست به این که میگوید ضرر نیست. آن مراد لبّی شارع و گوینده این لاضرر، این است که میخواهد بگوید احکام ضرری وجود ندارد. منتها به لسان نفی موضوع این حرف را میزند.
گاهی هم به لسان وضعِ موضوع میخواهد بگوید آن احکام در این جا وجود دارد، میگوید هذا ولیّ. با گفتن هذا ولیّ میخواهد بگوید آن احکامی که ولیّ دارد، این جا وجود دارد. پس خدای متعال چون قبلاً یا در عرف یا در بین عقلاء معلوم است که ولیّ چه وظایفی دارد، حالا میخواهد بفرماید خیال نکنید یک عده خاصی ولیّ هستند، نه هر کسی ولیّ است نسبت به دیگری. من این را جعل کردم، میگویند این ولیٌّ. پس بنابراین یا این آیه صغری درست میکند و خودش متعرض کبری نیست. ما صغری را از آیه میگیریم و بعد تطبیق میکنیم آن کبراهای عقلایی و عرفی و شرعی را و نتیجه میگیریم که پس امر به معروف و نهی از منکر وظیفه هر کسی است. یا میگوییم نه خود این آیه اصلاً نظر به کبری دارد با بیان جعل موضوع و دارد میگوید این موضوع در این جا محقق است. هر فردی ولیّ است نسبت به دیگری.
علی ای حالٍ چه آن طور بگوییم، چه این طور بگوییم که شاید عرفیتر همان اولی باشد یعنی میگوید این ولیّ است، و خب ولیّ هم که میدانید دارای چه احکامی است. میگوید این، قاضی است. ولی وقتی میگویند قاضی با همین میخواهد بگوید یعنی حکمه نافذ؟ یعنی له این که این کار را بکند؟ له این که اجرای حکم بکند؟ یا نه، قاضی است، خب قاضی را هم که میدانید حکمش چه هست، خب صغری و کبری را خودتان بچینید و نتیجه بگیرید. حالا یا این جور یا آن جور. بالاخره پس صدر آیه شریفه بگوییم این دلالت را دارد، این یکی از تقاریب بسیار جیدی است برای تقریب صدر آیه شریفه که إن شئت بگویید دو تقریب است یا یک تقریب است و عبارةٌ أخری قرار بدهید دومی را نسبت به اولی. این یک بیان.
سؤال: ...
جواب: اتفاقاً همان موقعی که من داشتم این تقریب را در ذهن خودم ترتیب میدادم، به همین نکتهای هم که الان شما فرمودید توجه پیدا کردم که اگر ما این جوری گفتیم، آن فتوایی که میگوید امر موضوعیت ندارد. یک فتوا این بود که میگفت امر موضوعیت ندارد. با نصیحت و اینها هم میشود این واجب را امتثال کرد. شما باید چه کار کنید؟ این میگوید ولیّ وظیفهاش این نیست که به صیغه امر بگوید. ولیّ این است که به مصالح او اهتمام بورزد، مفاسد را از او دور کند. حالا یا امر بکند یا وادارش بکند یا نصحیتش بکند. هر راهکاری را که تشخیص میدهد به حسب اقتضائات و موارد مختلف، انجام دهد. اتفاقاً اگر آیه مستند باشد آن حکم آن مسأله هم روشن میشود که باید به صیغه امر باشد کما این که امام رضوان الله علیه میفرماید که قصد مولویت هم باید بکنی، یا این که نه، شما ولایت داری پس باید حواست به مُوَلَّی علیه باشد، او را از مضار و مفاسدش دور کنی، به مصالحش وادار کنی، حالا به هر راهی شد. این فایده استدلال به این آیه شریفه است، این هست که آن جاها را هم روشن میکند.
سؤال: ...
جواب: عجب. بعضهم اولیاءُ بعض.
سؤال: ...
جواب: کجا گفته این را. المؤمنون و المؤمنات بعضهم اولیاء بعض. حتی خانمها هم اولیاء مردها هستند، مردان هم اولیاء آنها هستند. فعلاً تقریب استدلال را داریم بیان میکنیم. حالا فهرست تقاریب را عرض میکنم و بعداً برمیگردیم ببینیم این تقاریب درست است یا درست نیست. فعلاً فهرست تقاریبی که در این جا وجود دارد میخواهیم عرض کنیم. این تقریب اول.
سؤال: ...
جواب: نه، اتفاقاً ولیّ گاهی هم امر میکند. ولیْ مسلمین که در صدرِ ولیّ مسلمین، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و ائمه هدی علیهم السلام هستند تا بیاید به فقهاء حتی در عصر خودشان یا در زمان غیبتشان که ... آن که حضرت فرمود در آن روایت که اگر مثل تو باشد میتواند این کار را بکند. خب به خدمت شما عرض شود که امر میکنند، نهی میکنند. آنها که قطعاً اوامر مولویه دارند. امر یکی از مظاهر ولیّ است که میتواند.
حالا إنّما الکلام این است که بعداً باید بحث کنیم که این ولایتی که این جا
گفته همان ولایتی است که ولی و مُوَلَّی علیه دارند، یا یک چیز دیگری است. حالا این تقریب به ظاهر کلمه اولیاء که یعنی ظاهرش این هست، استوار است. حالا شما باید در این کار کنید، ببینید آیا این جا ولیّ به همین معنا است یا معنای دیگری میشود برای آن گفت. چه جوری است، فعلاً تقریب این هست.
تقریب دوم: (14:32)
راه دوم و تقریب دوم که بعض اجله در این کتاب امر به معروفشان فرمودند این است که ایشان فرموده این جمله صدر آیه شریفه که «وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ» اصلاً خبریه نیست و انشائیه است. چرا؟ به قرینه این که خب مؤمنون و مؤمنات در کجا بعضیشان اولیاء بعض هستند خارجاً. پس اگر این را خبر قرار بدهیم، خلاف واقع لازم میآید، کذب است. پس به دلالت اقتضاء و صوناً لکلام الحکیم عن الکذب و خلاف الواقع، باید بگوییم چه مقصود است؟ میخواهد بگوید بعضیتان ولیّ بعض باشید. پس در حقیقت صیغه امر است یعنی جمله خبریه در مقام انشاء و طلب است. میگوید بعضیتان ولیّ بعض باشد. خب ولیّ بعض باشید یعنی چه؟ یعنی نسبت به دیگری بیتفاوت نباشید، به مصالح و امور او اهتمام بورزید. این طور فرمودند. فرموده:
«اذ الظاهر من قوله «وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ» أنّه جملةٌ خبریةٌ یراد به الانشاء لاخبریة محضه اذ لایکونوا فی الخارجة کذلک. و المراد بها أنّه یلزم علی المؤمنین أن یکون بعضهم ولیاً و متصدیاً لأمور البعض الأخر و ناظراً امیناً و مراقباً لها. اذ لم یأت الاولیاء فی الکتاب لغیر هذا المعنا ...»
این تقریب دیگری است که حالا بعداً خواهیم گفت که این تقریب اشکالات دارد.
سؤال: الزام ...
جواب: دارد امر میکند، میگوید ولیّ باشید. دارد طلب میکند. ما آن تقریب اول را چه جور عرض کردیم؟ گفتیم طلب نمیکند، خود ولیّ بودن یک اعتباری است مثل قاضی بودن. مثل ولایتِ اب و جد. خدای متعال ولایت جعل کرده که اب بر اموال ولدِ صغارش میتواند تصرف کند. بنابر تقریب اول اخبارش هیچ اشکال ندارد که ایشان میفرمایند درخارج که این جور نیست پس جمله خبریه در مقام انشاء میباشد. بنابر تقریب اول اخبارش هیچ اشکال ندارد زیرا از جعلِ مسبق دارد خبر میدهد که خدای متعال مسبقاً جعل فرموده که هر مؤمنی ولیّ مؤمن دیگر باشد و حالا دارد اخبار میفرماید، میفرماید ولیاً چون خدا این کار را کرده. مثل این که در آن روایت فرموده است که «إنّی جعلت علیکم حاکماً» و بعداً یک روایتی میآید و میگوید فقهاء حاکم بر مردم هستند. این بر اساس آن جعل قبلی است. این اخبار دارد میکند چون با آن جعل، حاکم شدند و حالا اخبار میکند. این جا هم مسبقاً خدای متعال هر کسی را، هر مؤمن و مؤمنهای را ولیّ مؤمن و مؤمنه آخر قرار داده و حالا اخبار از آن دارد میکند. از این کذبی لازم نمیآید ، چون چنین جعلی کرده. یا دارد با همین، آن امر اعتباری را انشاء میکند. دارد با همین قرار میدهد که هر مؤمنی ولی مؤمن آخر باشد فلذا این تقریب ثانی که بر این اساس تقریب شده و خیال شده اگر ما جمله خبریه قرار بدهیم، کذب لازم میآید، خلاف واقع لازم میآید پس به خاطر دلالت اقتضاء بیاییم جمله انشائیه معنا بکنیم و بگوییم طلب دارد میکند، این فرمایشی است که تمام نیست. خودشان هم آخرش گفتند فافهم، شاید اشاره به همین باشد که این تقریب ما درست نیست اما آن تقریب را هم ذکر نکردند که ما اول ذکر کردیم.
سؤال: ...
جواب: نه.
سؤال: ...
جواب: نه. تقریب این بود که این ولیّ شد. ولیّ کارش چیست؟
سؤال: ...
جواب: نه، ولیّ این است که او را از مضار و مفاسد حفظ کند. و وقتی میبیند واجبات را انجام نمیدهد مصالحش را دارد تفویت میکند. یا اگر محرمات را دارد انجام میدهد در مضار دارد واقع میشود. وقتی واجبات را انجام میدهد هم مصالحش را دارد تفویت میکند، هم در مضار واقع میشود چون عقاب الهی همراه دارد. خب یک سرپرست، بچه را میبیند که سمّ میخواهد بردارد و بخورد، خب همین طور بگوید ما وظیفهای نداریم. نه آقا تو ولیّ او هستی، باید جلوی او را بگیری.
سؤال: امر آخرتی است.
جواب: آخرتش هم همین جور است، تو ولیّ او هستی. تو ولیّ او هستی و باید نگذاری این عاقبتش خراب بشود. و لذا است نباید بگذاری این بچه بیدین بشود. باید عقاید حقه را به او بیاموزی، باید نگذاری وارد اجتماعی بشود که باعث میشود دینش در مخاطره باشد. من خودم شاهد بودم این را در یک جایی غیر از ایران. یک بچه بسیار خوبی بود. پدرش او را در یک مدرسهای که خوب نبود گذاشت. گفتم آقا این جا که میگذاری این بچه خراب میشود و آن بچه خراب خراب شد. خب این گناهش به گردن کیست؟ شما موقعی که میبینی محیط آن جا این جوری است، اختلاط هست، این چنین است، آن چنان است، میدانی او برود آن جا خراب میشود، حق نداری این کار را بکنی. این وظیفه ولیّ است که مُوَلَّی علیه را حفظ بکند. حالا اگر مؤمنی ولیّ مؤمن آخر هست، خب وظیفهاش این است که اگر او گناه دارد میکند جلوی او را بگیرد، حالا یا بالنصیحة یا بالامر یا به هر چه. بله این دلالت نمیکند بر وجوب امر به معروف بما له من المعنای امر و نهی به آن عنوان، بله آن یکی از مصادیق هست، یکی از راهکارهایش است. ولی دلالت میکند بر این که باید این کار را بکند. این تقریب اول و دوم برای مقطع اول در آیه مبارکه.
تقاریب مقطع دوم آیه: (22:12)
اما مقطع دوم و محل دوم برای استدلال همین جمله «یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ» هست. خب پنج تقریب برای استدلال به این جمله مبارکه هست.
تقریب اول:
یک، این که ادعا بشود که این جمله فعلیه، اخباریه نیست بلکه انشائیه است و در مقام طلب است مثل «یعید صلاته» میماند. «یصوم» میماند، «یسجد سجدی سهو» میماند. این جا هم «یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ» یعنی «و لیأمروا بالمعروف و لینهوا عن المنکر»، انشاء دارد میکند.
خب کسانی که این جور تقریب کردند، بعضی گفتند ظهور جمله فعلیه در این است. همین ادعا را کرد. بعض اجله که آن تقریب ثانی را در آن مقطع اول از ایشان نقل کردیم، در این جا فرمودند که باز این جا ما یک قرینهای داریم برای این که این جمله فعلیه را بگوییم در مقام طلب است. چون اگر بخواهیم این را وصف مؤمنین و مؤمنات قرار بدهیم، بگوییم «و المؤمنون و المؤمنات یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر»، این خلاف واقع است. کجا مؤمنون و مؤمنات همهشان یأمرون بالمروف و ینهون عن المنکر؟ پس به دلالت اقتضاء که خلاف واقع نباشد کلامه سبحانه و تعالی باید بگوییم این جمله خبریه در مقام انشاء و طلب است. امر دارد میفرماید. این تقریب اول برای مقطع ثانی.
تقریب دوم: (24:29)
تقریب دوم این است که بالاخره از این ...، ما میفهمیم مطلوب خدای متعال این است که مؤمنین و مؤمنات چه کار کنند؟ امر به معروف و نهی از منکر بکنند. دارد توصیف میفرماید اینها را، مدح میفرماید مؤمنین و مؤمنات را. فیعلم من هذه الآیة که محبوبیت دارد پیش خدای متعال صدور امر به معروف و نهی از منکر از مؤمنین و مؤمنات. این را از آیه مسلّما میفهمیم. وقتی این را فهمیدیم لإنضم الیه آن امر عقلی که گفت شد که هر محبوب مولای حقیقی مادامی که ترخیصی از آن ناحیه او به ما نرسیده عقل میگوید باید چه کار کنید؟ باید امتثال کنید، اتیان بکنید. حق الطاعة او اقتضاء میکند که وقتی خواستهای دارد، محبوبی دارد ولو امر به او نکرده باشد، ولو نهی نکرده باشد مادامی که ترخیص نداده، حق اتیان بر گردن عباد دارد. و ما مرخصی هم که پیدا نکردیم. چون همه ادلهای که کتاباً و سنتاً بعداً خواهد آمد که استدلال به آنها شده برای ترخیص یا برای عدم وجوب، جواب خواهیم داد. پس بنابراین محبوبیت ثابت، ترخیص غیرثابت، یحکم العقل أو العقلاء به این که باید بیاورید. این هم تقریب دوم.
تقریب سوم: (26:05)
تقریب سوم این است که خدای متعال در این آیه مبارکه از علامات مؤمن ذکر فرموده یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر. پس مفهومش این است که کسی که اینها را نداشته باشد مؤمن نیست. خب چیزی که یدور مداره مؤمن بودن و عدم مؤمن بودن، نمیشود امر مستحبی باشد. بنابراین باید بگوییم واجب است.
این هم تقریب سوم که چون من علامات المؤمن ذکر شده و لازمه أنّ التارک لهما لیس بمؤمن و این تتمه را هم میخواهد که چیزی که باعث میشود ترکش موجب بشود که انسان از ایمان و مؤمن بودن خارج بشود، قهراً باید واجب باشد چون به امر مستحب که آدم از مؤمن بودن خارج نمیشود.
سؤال: مؤمن یعنی مسلم منظور است.
جواب: علی القاعده این مؤمن در این جا یعنی مسلم.
خب این هم تقریب سوم.
تقریب چهارم: (27:22)
تقریب چهارم این است که در آیه شریفه فرمود این مؤمنون و مؤمناتی که بعضهم اولیاء بعض یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ یُطیعُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ»، این صفت یأمرون بالمعروف و نهی از منکر و ینهون از المنکر را ارداف کرده در ردیف صفاتی ه که واجب است. «یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ یُطیعُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ» همه اینها واجب است. این ارداف صفت امر به معروف و نهی از منکر با آن صفات واجبه، دلالت میکند بر هم سنخی اینها. همان تقریبی که در آن آیه شریفه هم بود. پس بنابراین میفهمیم که امر به معروف و نهی از منکر هم مثل نماز خواندن است، مثل زکات دادن است، مثل اطاعت خدا و رسول کردن است. چطور آنها واجب است، این هم واجب است.
سؤال: ...
جواب: شیخ مفید رضوان الله علیه در آن آیه این جور استدلال کرد. خب همان بیان این جا هم میآید. شیخ مفید دیگر این آیه را ذکر نفرموده ولی آن فرمایشی که آن جا فرمود، این جا هم میآید. پس بنابراین باید بگوییم که یکی از تقاریب در این جا میتواند آن بیان باشد. حالا اگر کسی آن جا اشکال کرد، این جا هم اشکال میشود.
وقتی به بررسی این تقریب رسیدیم، میگوییم این تقریب به همان اشکال ماضی اشکال دارد ولی الان توجه به تقاریب میخواهیم داشته باشیم.
تقریب پنجم: (29:47)
تقریب پنجم این است که شمول رحمت الهیه را یعنی شمول «أُولئِکَ سَیَرْحَمُهُمُ اللَّهُ» را مترتب فرموده بر این که مؤمن و مؤمنه دارای این صفات باشد. پس مفهومش چه میشود؟ مفهومش این میشود که اگر این صفات را نداشته باشد، مورد رحمت الهی واقع نمیشود. خب چیزی که موجب بشود که انسان مورد رحمت الهی واقع نشود، حتماً باید کار لازم باشد، واجب باشد. «اولئک سیرحمهم الله» این هم تقریب پنجمی است که در فقه الصادق این جور تقریب فرموده.
«من حصول شمول رحمة الالهیة لهؤلاء القوم الموصوفین بما ذکر فمفهومه أنّ التارک للامر بالمعروف و النهی عن المنکر غیر مشمولٍ للرحمة الالهیة» فقه الصادق علیه السلام (للروحانی)، ج13، ص: 212
و از این که مشمول رحمت الهی نیستند کشف میکنیم پس واجب است و الا ترک مستحب که باعث نمیشود انسان مشمول رحمت خدا نشود.
تقریب ششم: (31:14)
و آخرین تقریب که تقریب ششم هست این است که مترتب فرموده است خدای متعال این یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر تا آخر را با بر «المؤمنون و المؤمنات بعضهم اولیاء بعض». یعنی خواسته حتمیه خدای متعال این است که جامعه بعضشان اولیای بعض باشند. بیتفاوت نسبت به هم نباشند. این خواسته قطعی و ضروری خدای متعال است. بعد خود خدای متعال در این خواسته ضروری مترتب فرموده این امور را. یعنی کأنّ یک ملازمه قرار داده که آن خواسته قطعی که من دارم، آن نمیشود محقق بشود الا به اینها. پس بنابراین قهراً همان طور که آن مبنا مورد خواست قطعی و حتمی خدای متعال است و راضی به ترک آن نیست، این محقِّقات آن خواسته یا لوازم آن خواسته یا مایترتب علی آن خواسته هم ضروری و لازم است، چون آن خواسته خودش موضوعیت ندارد بلکه برای این آثار است. بگوییم آقا شما قاضی هستی ولی من احکام تو را نمیخواهم. خب این چیست. همین فکر شاید باعث شده که شیخ اعظم قدس سره فرموده احکام وضعیه منتزع از احکام تکلیفیه است و الا چه معنا دارد همین طور حکم وضعی جعل بکنی. این برای آن است. اگر فرموده بعضهم اولیاء بعض، این همین جوری اولیاء بعض است ولی هیچی به هم کار ندارد. خب این چیست. پس از این که بعضهم اولیاء بعض را مترتب فرموده، میفهمیم که این یک پایهای است، این یک خواستهای است که از آن بجوشد این آثار. پس این تناسب اقتضاء میکند که بفهمیم که همان جور که آن پایه لازم و واجب و خواسته قطعی خدای متعال است، این بقیهاش هم همین جور است.
این هم تقریبی است که در همان کتاب ذکر شده، فرموده: «من ترتب الامر بهما علی ولایة بعض المجتمع علی بعض و أنّ اللازم الوحدة عن اجتماعیة ذلک» فقه الصادق علیه السلام (للروحانی)، ج13، ص: 212
دیگر توضیحش همین بود که عرض کردیم. توضیح این بیان که چه جور میخواهند استفاده بکنند به این بیان بود.
خب این شش تا تقریب از مقطع ثانی. آن دو تا تقریب هم برای مقطع اول، این شد هشت تقریب.
تقریب مقطع سوم آیه: (34:21)
خب احتمال سوم چه بود؟ این بود که این مجموعه را بگوییم محل استدلال ما است، نه جدا جدا. مقطع صدر جدا، ذیل جدا. این مجموعه که خدای متعال دارد این مجموعه را میفرماید که «وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ» اینها را جدا حساب نکنیم. خب یک مبنا و یک اثری را با هم دارد میفرماید، دیگر یک مطلب واحد است. خب به همان تقاریبی که آن جا گفته شد، از این مطلب هم میتوانیم استفاده وجوب بکنیم.
این تقاریب هشتگانهای برای این محال مختلفی که ما از این آیه شریف میتوانیم استفاده کنیم.
خب این دلالت این آیه شریفه من جهاتی اقوی از آن دو آیه قبل هست و بعضی مشکلاتی که آن جا داشتیم مثل این که میگفتند روایاتی است که فرموده بود ائمه آن جا مقصود هستند، ما در ذیل این، چنین روایتی نداریم. بلکه برعکس در ذیل این آیه شریفه روایت داریم که تعمیم را میفهماند که ان شاء الله در جلسه بعد آن روایت را هم عرض میکنیم.
حالا داوری راجع به این تقریبها که آیا تمام هست یا تمام نیست، برای جلسه بعد.
وصلی الله علی محمد و آله.201/122/ق