vasael.ir

کد خبر: ۱۹۳۹
تاریخ انتشار: ۱۴ اسفند ۱۳۹۴ - ۲۳:۴۹ - 04 March 2016
درس خارج فقه امر به معروف استاد شب زنده دار، 53

از آیه 104 سوره آل عمران وجوب عقلی فهمیده می شود

پایگاه اطلاع رسانی وسائل – آیت الله محمد مهدی شب زنده دار در جلسه53 خارج فقه امر به معروف و نهی از منکر، پس از بیان مناقشات خاص تقریب اول و دوم استدلال به آیه 110 سوره آل عمران، استناد به آیه برای وجوب تکلیفی را ناتمام دانست و گفت: بدون اذن شارع، از آیه وجوب عقلی فهمیده می شود.

 

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی وسائل، آیت الله محمد مهدی شب زنده دار، استاد درس خارج فقه حوزه علمیه قم، صبح شنبه، دهم بهمن امسال در پنجاه و سومین جلسه درس خارج فقه امر به معروف و نهی از منکر در دار التلاوه مسجد اعظم قم، مناقشات خاص که بر هر تقریب از تقاریب سه گانه استدلال به آیه 110 سوره آل عمران جداگانه وارد شده را آغاز کرد.

وی برای توضیح مناقشه خاص تقریب اول، به اختصار تقریب اول استدلال به این آیه را مرادف قرار دادن صفات ثلاثه ایمان به خدا، امر به معروف و نهی از منکر برشمرد و گفت: این تقریب نادرست است. زیرا ارداف (مرادف قرار گرفتن) و هم سنخی، هیچ دلالت و ظهوری بلکه هیچ اشعاری بر مطلوبیت و وجوب ندارد. زیرا می توان صفات مختلف اعم از وجوب و استحباب را در کنار هم قرار داد.

وی با اشاره به این نکته که تقریب دوم (در مقام انشا بودن جملات خبریه در این آیه) به انواع ثلاث قابل بیان است، عنوان کرد: بیان اول این است که "کنتم خیر امة اخرجت للناس" در مقام انشاء است؛ یعنی امر کرده که بهترین امت باشید.

وی اشکال بیان اول از دومین تقریب (در مقام انشا بودن جملات خبریه در این آیه)  را "عدم استعمال جمل خبری در مقام انشا"، "دلالت جمل خبری در مقام انشا بر بعث، نه وجوب" و "دلالت برخی از جمل ماضی در مقام انشا بر وجوب" دانست و خاطر نشان کرد: جمله "کنتم خیر امة" ظهوری در انشا نخواهد داشت.

وی دومین بیان از تقریب دوم (در مقام انشا بودن جملات خبریه در این آیه)  را "زمینه سازی برای پذیرش این تکلیف مشکل به وسیله "کنتم خیر امه" عنوان کرد و گفت: «تأمرون» و «تنهون» را حمل بر انشاء کنیم نه جمله قبل را ایراد آن را چنین دانست: جملات "تامرون بالمعروف و تنهون عن المنکر" و "تومنون بالله" در مقامی آمده که صلاحیت برای وصفیت و حالیت را دارد؛ لذا با این احتفاف، ظهوری برای انشا پیدا نمی کند. هم چنین این جملات، منسلخ و منقطع از قبل خود نیستند و عرفا ظهور در وصفیت (اخبار) برای ما قبل دارند.

وی بیان سوم از تقریب دوم (در مقام انشا بودن جملات خبریه در این آیه) را "در مقام انشا بودن هر سه جمله" خواند و اضافه کرد: اشکال این بیان این است که مطلوبیت این فریضه از آیه فهمیده می شود؛ پس تا ترخیصی از شارع مقدس احراز نشود واجب عقلی است.

وی پس از بیان مناقشات و اشکالات این دو تقریب، به این نتیجه تصریح کرد که به این آیه مبارکه با این دو تقریب نمی توان استدلال کرد.

 

متن کامل درس 53 آیت الله شب زنده دار را مطالعه می فرمایید

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین و صلی الله تعالی علی سیدنا و نبینا أبی القاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین لا سیما بقیة الله فی الارضین ارواحنا فداه و عجل الله تعالی فرجه الشریف.

بحث در استدلال به آیه مبارکه 110 از سوره آل عمران بود بر وجوب امر به معروف و نهی از منکر «کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ تُؤْمِنُونَ بِاللَّه‏».

عرض شد که در استدلال به این آیه مبارکه دو گونه مناقشات وجود دارد. یک مناقشات عامه که نسبت به همه تقاریر وجود دارد که فرغنا منها. آن مناقشات را عرض کردیم و تمام شد.

و اما مناقشات خاصه که بر هر تقریبی مناقشاتی وجود دارد که باید بررسی کنیم. خب گفتیم که سه تقریب برای دلالت این آیه مبارکه بر وجوب وجود دارد.

 

اشکال خصوص تقریب اول: (1:22)

تقریب اول از شیخ مفید رضوان الله علیه و بعض بزرگان دیگر بود و عبارت بود از این که ارداف این وصف که «تؤمنون بالله و تنهون عن المنکر» باشد با آن وصف اخیر که «تؤمنون بالله» باشد، این ارداف و کنار هم قرار دادن این وصف‌ها، نشانه بر این است که این‌ها هم واجب هستند. چون ایمان به خدای متعال که واجب است. از اوجب واجبات ایمان به خدای متعال است. خب آن یک امر واجب باشد، آن هم اوجبِ واجبات، کنارش یک امر مستحبی بخواهد ذکر بشود، این تناسب ندارد. پس ارداف این دو با آن امر واجب مسلّم و اوجبِ واجبات دلالت می‌کند بر این که این‌ها هم واجب هستند. این تقریب اول.

آیا این تقریب تمام است یا این تقریب تمام نیست؟

ظاهراً روشن است که این تقریب ولو قائلین آن و مُحْتَجِّین به آن از اعاظم علماء هستند، تقریب ناتمامی است. چون ارداف هیچ گونه دلالتی بر این ندارد که باید هم سنخ باشند در مطلوبیت، در وجوب. خب می‌شود صفات برجسته مهمه‌ای که روی هم رفته دلالت می‌کند بر عِظَم شأن موصوف، آن‌ها را در کنار هم ذکر کرد برای این که عظم شأن موصوف را بیان بکنیم و هیچ اشکالی در این نیست لا عرفاً، لا عقلاً و لا شرعاً که اوصاف مختلفه در وجوب و استحباب را در کنار هم انسان ذکر بکند. پس ظهور که ندارد هیچی، حتی اشعار هم ممکن است بگوییم ندارد.

و ما در کتاب و سنت فراوان مواردی داریم که اوصافی که مسلّم است بعضی‌هایشان مستحب است و بعضی‌هایشان واجب است، کنار هم ذکر شده. یا امور مستحبه و واجبه در کنار هم ذکر شده. حتی به یک شکلی عطف شده که یک صیغه برای هر دو بکار رفته مثل «اغسل للجمعة و الجنابة»، امثال این‌ها فراوان داریم. در روایات مختلفه همین صحیحه حماد در باب نماز، صحیحه حماد که خیلی روایت تکان دهنده‌ای هم هست که حضرت سلام الله علیه به حماد قریب به این مضمون فرمودند نماز را می‌دانی چه جور بخوانی. گفت بله آقا، من کتاب حریز در باب صلات را از حفظ هستم. کتاب حضرت فرمود یک نماز جلوی من بخوان. وقتی خواند حضرت نپسندید، فرمود حیف نیست شصت سال بر انسان بگذرد و یک نماز درست نتواند بخواند. بعد خود حضرت پا شدند یک نماز خواندند و گفتند این جوری، هکذا إفعل. این خیلی روایت دلچسبی است هم برای خود انسان، هم برای مردم، انسان این را بخواند.

خب آن جا امور مختلفی که ذکر شد،ه بعضی واجب است، بعضی مستحب است. در کتاب شریف در آیات مبارکات حالا شاید خیلی زیاد باشد،‌ حالا من در این فرصت کوتاهی که همین صبح نگاه کردم ببینید آیات مبارکاتی داریم که جمع شده صفات مستحب و واجب کنار هم. مثلاً در سوره مبارکه آل عمران، آیه 17 آمده است:

«الصَّابِرینَ وَ الصَّادِقینَ وَ الْقانِتینَ وَ الْمُنْفِقینَ وَ الْمُسْتَغْفِرینَ بِالْأَسْحارِ»

خب استغفار به اسحار که حتماً واجب نیست، جزء مستحبات است. اما صادق بودن چه؟ یا منفق بودن چه؟ خب منفق، برخی افرادش واجب است، انفاق به اهل واجب است، انفاق به مَن یجب علیه الانفاق آن واجب است. حتی انفاق به حیوانات در مواردی واجب است. انفاق این جور نیست که تمام افرادش مستحب باشد. و هم چنین صدق همین طور هست. صدق لازم هست، واجب هست الا این که یک جایی صدق ضرر داشته باشد. پس بنابراین می‌بینیم این‌ها کنار هم ذکر شده. یا «الصابرین» که اگر شما در خصوص غیر واجبات بگیرید، لازم نیست و الا صبر در واجبات هم داریم، انقسامات صبر را که نگاه می‌کنیم، یکی هم صبر در طاعتِ واجب است. کلُّ اعمال الخیر بالصبر یرحمک الله. یک نفر که شغلش این بوده که با پوستِ خوک ابزاری را می‌ساخته. این همیشه برای این که وضو می‌خواسته بگیرد مشکل پیدا می‌کرده، خب دستش چرب بوده، این لای انگشتانش، این کناره‌ها قرار می‌گرفته. برای امام جواد علیه السلام نامه می‌نویسد،‌ حضرت می‌فرمایند باید این‌ها را پاک کنی. این برای او خیلی سخت بوده، چه بوده دوباره برای امام هادی سلام الله علیه نامه می‌نویسد که من خدمت والد بزرگوارتان نامه نوشتم و ایشان فرمودند باید این‌ها را پاک کنی. شغل ما این است و نمی‌توانیم هر دفعه پاک کنیم و یک راهی بفرمائید و حضرت فرمود چاره‌ای نیست، کل اعمال الخیر بالصبر یرحمک الله. فرمود همه اعمال خیر با صبر و شکیبایی انجام می‌شود. حالا سند روایت یادم نیست تمام است یا نه. حالا بالاخره قریب به این مضمون و نسبتش هم علی الاحتمال عرض می‌کنم، چون روایت الان جلوی من نیست. بالاخره این صبر در موارد واجبات هم هست. «الصبر فی البأساء و الضراء» صبر در مصیبت، صبر در راه تحصیل علم، صبر در مناقشات و ایرادات، همه این‌ها مطلوب شارع است. بعضی‌هایش واجب است، بعضی‌هایشان مستحب است. خب این هم به خدمت شما عرض شود این آیه.

آیه دیگر: در سوره مبارکه توبه، آیه 112 آمده است:

«التَّائِبُونَ الْعابِدُونَ الْحامِدُونَ السَّائِحُونَ الرَّاکِعُونَ السَّاجِدُونَ الْآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّاهُونَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ الْحافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّهِ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنینَ»

خب شما می‌بینید که امور و صفاتی در کنار هم قرار گرفتند که بعضی‌هایشان مسلّم واجب هستند. «الحافظون لحدود الله»، مسلّم حفظ حدود الهی واجب است. اما در کنارش الراکعون. الراکعون و الساجدون فقط کنایه از نماز است؟ نماز واجب فقط؟ یا نه به نماز کاری ندارد، خود رکوع و خود سجود مقصود است؟ بعضی‌ها بودند که یک شب را به رکوع می‌گذراندند، یک شب را به سجود می‌گذراندند مثلاً. این‌ها از مستحبات بسیار مقرِّب الی الله تبارک و تعالی هست. خب می‌بینیم صفات واجب و غیر واجب کنار هم ذکر شده. بنابراین ارداف دلالت نمی‌کند بر این مطلب شما.
یا در آن آیه شریفه 5 از سوره مبارکه تحریم که خدای متعال بعد از این که بعضی از زوجات نبی مکرم صلی الله علیه و اله یک حرف‌هایی می‌زدند و یک حالاتی داشتند ، خدای متعال این آیه را نازل فرمود: «عَسى‏ رَبُّهُ إِنْ طَلَّقَکُنَّ أَنْ یُبْدِلَهُ أَزْواجاً خَیْراً مِنْکُنَّ...

خب مهم نیست، شما نمی‌خواهید، از آن ازواجاً خیراً منکنّ نصیبش می‌فرماید. حالا صفات آن ازواج را بیان می‌کند که اگر شما چه کنید، نصیبش خواهد کرد.

 مُسْلِماتٍ مُؤْمِناتٍ قانِتاتٍ تائِباتٍ عابِداتٍ سائِحاتٍ ثَیِّباتٍ وَ أَبْکاراً. »

خب «تائبات»، توبه واجب است، اگر کسی گناه کرد واجب است توبه کند. اما «ثیبات» و «ابکار» چه؟ یا «مسلمات» و «مؤمنات» واجب است، اما همه اقسام عابداتش که واجب نیست. خب عبادت‌های واجبش واجب آن واجب است، غیر واجبش واجب نیست. نوافل را به جا بیاورد،‌ روزه مستحبی بگیرد، انفاق مستحب بکند. بنابراین این رسم کتاب و سنت است که جمع بین این امور می‌فرماید در بیان. چه در کتاب خدای متعال، چه در روایات مبارکات این هست. بنابراین آن چه که این جا گفته می‌شود چون این «تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنکر» در ردیف «تؤمنون بالله» قرار گرفته پس ظهور در وجوب دارد، این تمام نیست.

سؤال: خیلی جاها در کنار هم قرار گرفتن ... و این که می‌فرمائید این مستحب است، چون از بیرون می‌دانیم که مستحب است.

جواب: پس اشکال ندارد، پس می‌شود کنار هم قرار داد. اشکالی ندارد. و هیچ دلاتی نیست. گفتیم اگر حالا بگویید بهتر و انسب است، خب انسبیت که ظهور درست نمی‌کند. علاوه بر این که انسبیت را هم گفتیم قبول نیست. چرا انسب است؟ خب اگر کسی یک صفات برجسته‌ای دارد که برخی واجب و برخی مستحب است،‌ ما می‌خواهیم شخصیت او را برجسته کنیم، او را مدح کنیم، تمجید کنیم، همه خوبی‌هایش را بگوییم، اشکال دارد؟ آقا این کسی است که فرئضش را انجام می‌دهد، مستحبات را انجام می‌دهد، چه می‌کند. این گونه بگوییم چه اشکالی دارد، کنار هم ذکر کردن این‌ها چه اشکالی دارد.

علاوه بر این که «تؤمنون بالله» اصلاً یک صفت واجب شرعی نیست. مگر شما ایمان به خدا را حمل بر مراتب عالیه بخواهید بکنید. و الا اصل ایمان به خدای متعال که وجوب شرعی ندارد. برای این که ایمان به خدای متعال اگر بخواهد وجوب شرعی داشته باشد، دور لازم می‌آید. بله مراتب عالیه‌اش اشکالی ندارد چون اصلش را قبول کرده، حالا این خدای متعالی را که قبول کرده، پذیرفته به حکم برهان، به او می‌گوید که ایمانت را ببر بالا. اما اصل این که ایمان واجب است، خب الان شک دارد. بگوییم خدا می‌گوید ایمان واجب است، برو دنبال این که ایمان پیدا کنی. این چه معنا دارد. بخواهد قبول کند، باید خدا را بپذیرد، خدا را بخواهد بپذیرد باید برود دنبالش. بنابراین «تؤمنون بالله» اصلاً وجوب شرعی ندارد.

سؤال: ...
جواب: نه، اگر انبیاء سلف گفتند که می‌آید، آن‌هایی که خبر دارند از انبیاء سلف، اشکال ندارد. خدای متعال آن جا به آن نبی که مسلّم است، می‌فرماید بعداً اسلام می‌آید قبول کنید. آن اشکالی ندارد. ولی نه، ابتدایی است. خب ابتدایی است، عقل است که می‌گوید لعل این حرفش درست باشد. همان ادله‌ای که در کتب کلام و عقاید ذکر می‌شود مثل دفع ضرر محتمل یا شکر منعم، این‌ها وادار می‌کند انسان را که خب این مدعی شاید راست می‌گوید، برو دنبالش.
سؤال: عقل این را حکم می‌کند و الا الزام شرعی، وجوب شرعی ندارد.
جواب: ندارد. آن اولی را ندارد ولی قابل هست در صورتی که به لسان انبیاءِ گذشته که مسلّم شده باشد، آن قابل این جهت هست ولی اصل خدای متعال چنین چیزی نمی‌شود.
خب پس آن، وجوبش می‌شود وجوب عقلی. اگر هم من اوجب الواجبات است، من اوجب الواجبات العقلیة‌ است، نه من اوجب الواجبات الشرعیة. وجوبش اصلاً شرعی نیست. بنابراین این ارداف باز نمی‌تواند وجوب شرعی را برای ما درست بکند.
سؤال: اگر بگویند تأمرون بالمعروف هم وجوب عقلیه دارد و بعد به ملازمه شرعیه..
جواب: چه؟
سؤال: همان طور که تؤمنون وجوب عقلی دارد، تأمرون هم ...
جواب: خب بله. حالا یک بیانی است که چون آن، وجوب عقلی دارد، ظاهر این است که باید آن چیزهایی که واجب عقلی است کنارش ذکر کنیم. پس این «تؤمنون بالله و تأمرون بالمعروف» هم وجوب عقلی دارد. این هم جوابش این است که وجوب عقلی ندارد که بعداً اثبات خواهیم کرد.
خب این تقریب اول و اشکال به تقریب اول.
سؤال: ...
جواب: بله، نمی‌توانیم این حرف را بزنیم چون خودمان که علم حضوری داریم به عقل خودمان. مراجعه می‌کنیم بعداً خواهیم گفت چنین چیزی از در عقل در نمی‌آید تا آیه بتواند ارشاد به آن باشد. مثل این که کسی بگوید آیه می‌فرماید تو گرسنه هستی. خودم می‌بینم گرسنه نیستم. یا تشنه هستی. این‌ها امور وجدانی است. آدم به وجدان خودش مراجعه می‌کند می‌بیند تشنه‌اش نیست. بله آن بگوید تو احتیاج به آب داری، آن ممکن است. یعنی بدنت همه آبش برود و تو یک حالتی داری که الان نمی‌فهمی این را ولی تشنه‌ات هست، یک امر وجدانی است، شک در آن معنا ندارد.


اشکال خصوص تقریب دوم: (15:34)

تقریب دوم در استدلال به آیه شریفه این بود که اگرچه این آیه مشتمل بر وسائل وجوب به حسب ظاهر نیست، نه صیغه امری به کار رفته در آن، نه ماده امر، نه صیغه امر، هیچ کدام این‌ها را ما نداریم. ظاهر امر این هست و جُمَل، جُمَلِ اخباریه است. اما این جمل اخباریه در مقام انشاء است. مثل یعید صلاته، یصوم، امثال ذلک که در روایات هست، یسجد سجدة السهو، چطور دلالت بر وجوب می‌کند، این‌ها هم همین جور است.

خب خود این بیان این که ما بگوییم این جمل در مقام انشاء هست نه در مقام اخبار، خودش دو بیان دارد که ما سابقاً عرض نکردیم دو بیان را بلکه یک بیان گفتیم. حالا عرض می‌کنیم که دو بیان دارد.


بیان در مقام انشاء بودن این جمل اخباریه: (16:38)

 

بیان اول:

بیان اول این است که این فعل ماضی «کنتم خیر امةٍ» را بگوییم در مقام انشاء است. اما آن «تأمرون بالمعروف، تنهون عن المنکر، تؤمنون بالله»، آن‌ها همان فعل مضارع هستند و در مقام انشاء نیستند و در مقام وصف هستند. این «کنتم خیر امةٍ» یعنی می‌بودید بهترین امتی که «اخرجت للناس» که این صفت را دارد که «تأمرون بالمعروف تنهون عن المنکر تؤمنون بالله»، این «می‌بودید» یعنی می‌خواهد بگوید «باشید». این جمله‌ی اخباریه در ظاهرش هست ولی می‌خواهد بگوید این جور باشید. در مقام انشاء است.

این تقریب اول است که پس آن «تأمرون» و «تنهون» را به همان معنای خودش می‌گیریم، آن‌ها را اخباری می‌گیریم، انشایی نمی‌گیریم ولی دارد امر می‌کند که شما امتی باشید که این چنین هستید.

سؤال: کونوا ...
جواب: بله، کأنّ این جوری فرموده: کونوا خیر امةٍ که اخرجت للناس، تأمرون بالمعروف. پس دستور به ما داده که ما این جور باشیم، این صفت را داشته باشیم. مثل این که بگوید «کن مصلیاً»، «کن صائماً». خب چه فرقی می‌کند که بگوید: «صلِّ» یا «صُمْ» و یا بگوید: «کن مصلیاً»، «کن صائماً»؟ پس این جا «کنتم خیر  امةٍ» این چنینی می‌شود.
بیان دوم: (18:19)
تقریب ثانی در این فرض این است که نه، آن «کنتم خیر امةٍ اخرجت للناس»، انشاء نیست بلکه آن یک اخبار است اما این «تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنکر» از این جا این یک مطلب جدایی دارد ذکر می‌شود یعنی این آیه دارد چند تا مطلب می‌فرماید. اول یک خبری دارد می‌دهد. اول می‌فرماید شما بهترین امت بودید که اخرجت للناس، یا هستید. این تمام. حالا «تأمرون بالمعروف» أی: «مُروا بالمعروف».
سؤال: بهتر نیست بگوییم شهادت می‌دهد.
جواب: چه کسی شهادت می‌دهد؟
سؤال: خداوند.
جواب: چرا دارد شهادت می‌دهد. خب آن درسته، اخبار می‌کند و اخبار هم همان شهادت است. راه اول این بود که بگوییم «کنتم» شهادت نیست، دارد بعث می‌کند اما به جمله خبریه. و آقای آخوند در کفایه می‌فرمود جمله خبریه آکد آکد است در دلالت بعث بر بعث تا جمله انشائیه. چرا آکد است؟ ایشان می‌فرمود کأنّ چون مسلّم گرفته. می‌گوید انجام شد. انجام دادی. به این صیغه بیان می‌شود.

تقریب دوم این است که نه، «کنتم» همان شهادتی است که شما می‌فرمایید، یعنی اخبار است. اول یک تعریفی می‌کند و بعد می‌خواهد یک تکلیف سنگین بگذارد بالای دوش‌تان. شما خیلی امت خوبی هستید، حالا مروا بالمعروف. کأنّ زمینه را برای پذیرش این تکلیف مشکل می‌خواهد مهیا فرماید. شما خیلی آدم فرهیخته بالا مقامی هستید، حالا فلان کارها را بکن. پس «کنتم خیر امة اخرجت للناس مروا بالمعروف و انهو عن المنکر» که این جمله «تأمرون» و «تنهون» را حمل بر انشاء کنیم نه جمله قبل را. این هم تقریب دوم که قبلاً ما این تقریب دوم را فقط ذکر کرده بودیم. امروز در مطالعه به ذهنم آمد که این جور هم می‌شود تقریب کرد که ما از اول بگوییم این «کنتم» این چنینی است نه این جمله «تأمرون» و «تنهون».
سؤال: این بیان اول چه جوری ...‌
جواب: اخرجت للناس که تأمرون. بوده باشید امتی که تأمرون. این جور می‌شود.
سؤال: تأمرون انشاء است؟
جواب: نه، «تأمرون» یا صفت امت است یا حال است. بوده باشید بهترین امتی که ظاهر شُدید برای عالمیان، بوده باشید امتِ چه جوری؟ امتی که تأمرون بالمعروف و کذا، یا بوده باشید بهترین امتی که ظاهر شدید برای جهانیان در حالی که امر می‌کنید.
خب این هم که دلالتش بر وجوب روشن است. عرض کردم این دیگر فرقی نمی‌کند که صفت قرار بدهیم یا خودش را تلو امر قرار بدهیم. بگوییم: «صلِّ» یا بگوییم: «کن رجلاً مصلِّیاً»


بیان سوم: (21:36)

سؤال: ...
جواب: نه دیگر از هم جدا می‌شود، اشکالی هم ندارد آن جا بگوید: بوده باشید بهترین امت، امر کنید به معروف و نهی کنید از منکر. این هم احتمال دارد که هر دو را هم بگوییم جمله انشائیه باشد که خب می‌شود سه تا تقریب.


بررسی بیان اول: (22:06)

اما بیان اول که ما می‌خواهیم فعل ماضی را یعنی «کنتم» را بگوییم در مقام انشاء است، مورد بعضی اشکالات هست.


اشکالات: (22:18)

 

اشکال اول:

اشکال اولی که در این مقام ممکن است بشود این است که اصلاً قبول نداریم جُمَل در مقام طلب به کار برود که مرحوم فاضل نراقی قدس سره در مستند در جابجای مستند این مطلب را دارد که می‌گوید حتی فعل مضارع هم دلالت بر طلب نمی‌کند. ایشان منکِر است.
سؤال: ...
جواب: بله ایشان منکر است که جمله خبریه در مقام انشاء باشد.


جواب اشکال اول: (22:58)

ولی بزرگان قوم در اصول که آقای آخوند در کفایه بابی باز کرده برای این، و هم چنین بزرگان دیگر در اصول که جمل خبریه می‌تواند در مقام انشاء و بعث، استعمال بشود. بنابراین از این راه که بحث‌هایش دیگر برای اصول است نمی‌توانیم اشکال کنیم و فرمایش فاضل نراقی مقبول نیست. بله کثیراً داریم حتی در عرف‌های مختلف، لغات مختلف که جمله خبریه در مقام انشاء هم به کار برده می‌شود و این در روایات اهل بیت علیهم السلام هم فراوان است.


اشکال دوم: (23:40)

اشکال دومی که این جا ممکن است بشود که این‌‌ها اشکال‌های کلی است، این است که درسته در مقام طلب می‌شود استعمال کرد اما دلالت بر وجوب ندارد. از صیغ دال بر وجوب نیست. از ابزار افاده وجوب نیست. بله اصل طلب را دلالت می‌کند.


جواب اشکال دوم: (24:08)

خب این هم محل کلام فراوان است آقای آخوند قدس سره در کفایه دو راه برای این که دلالت بر وجوب بکند ارائه فرموده و قائل به این شده که دلالت بر وجوب می‌کند به دو راهی که ایشان بیان فرموده. بعضی بزرگان دیگر، بعضی از تقاریب دیگر را اضافه فرمودند، بحثٌ اصولی که دیگر این جا تکرار نمی‌کنیم ما آن‌ها را.

بنابراین این هم یک بحثی است که آیا جمل خبریه می‌تواند دلالت بر وجوب بکند یا نه؟ که حق این است که می‌تواند دلالت بر وجوب بکند حالا منشأ این دلالت چه می‌تواند باشد، آیا ظهور پیدا می‌کند به خاطر این که این اقرب است به معنای اخبار، یا به خاطر مقدمات حکمت که آقای آخوند وجه دوم قرار داده، یا به خاطر امور و وجوه دیگری که بزرگان دیگر بیان فرمودند مثل محقق شهید صدر قدس سره. مراجعه می‌فرمایید اگر خواستید. این‌ها دیگر ابحاث اصولی است، احاله به محلش می‌دهیم و حق در آن مقام این است که نه، دلالت بر وجوب هم می‌‌تواند بکند و می‌کند در مواردی.


اشکال سوم: (25:23)

اشکال سوم این است که بله ما قبول داریم اما این که جمله خبریه در مقام طلب استعمال بشود و دلالت بر وجوب بکند برای همه جمل نیست، در غیر فعل مضارع چنین هنری وجود ندارد. ما با جمله اسمیه مثلاً نمی‌توانیم بگوییم. مثلاً یک کسی از ما پرسید: فلانی نمازش را این جوری خوانده و ما بگوئیم: معیدٌ صلاته، به معنای این باشد که واجب است نمازش را اعاده کند. نه، جمل اسمیه در مقام طلب و وجوب استعمال نمی‌شود، لم یعهد فی لغة العرب با جمله اسمیه، طلب را بگویند.

و هم چنین ماضی. ماضی معهود نیست که در مقام انشاء استعمال بشود. همین جا مثلاً بگوید: «صلَّیتَ». به جای این که بگوید: «تصلِّی»، بگوید: «صلَّیتَ»، «سجدتَ». می‌گوید آقا در نماز حواسم نبود و یک کلمه گفتم. بگوید: «سجدتَ سجدتی السهو». معهود نیست این جور نه در لغت عرب، نه در عرف عرب.

این اشکال برای محقق نائینی قدس سره هست که در اجود التقریرات آمده است که ایشان فرموده مضارع است که در مقام طلب و انشاء استعمال می‌شود، اما جمل اسمیه، فعل ماضی، نه. بله یک جا هست که فعل ماضی در مقام طلب استعمال می‌شود و آن وقتی است که فعل ماضی جزای یک جمله شرطیه واقع می‌شود. آن جا چرا. مثل این مثالی که زدند که شاید مضمون روایتی است که ایشان هم این را آوردند «اذا قَهْقَهَ أعادَ صلاتَه». اگر کسی در نماز خنده قهقهانه بکند، این أعادَ صلاتَه، ندارد یُعید صلاتَه. می‌گوید: اذا قهقه أعادَ صلاتَه. این جا درست است. خب در این آیه شریفه که این فعل ماضی، جزای شرطیه نیست.

پس بنابراین این تقریب اول و بیان اول برای تقریب ثانی که ما خود «کنتم» را که فعل ماضی هست، بخواهیم بگوییم جمله اخباریه‌ای است که در مقام انشاء است، این مواجهه با این اشکال سوم می‌شود که این«کنتم» از باب فعل ماضی است، فعل ماضی یا مطلقا در این مقام نیست یا وقتی است که جزای شرط باشد و این جا که جزای شرط نیست. پس این تقریب ناتمام است.


جواب اشکال سوم: (28:27)

مرحوم شهید صدر قدس سره در بحوث از ایشان نقل شد که نقد کردند این فرمایش آقای نائینی قدس سره را. ایشان فرموده که: «لاینبغی الاشکال فی استعمال فعل الماضی فی الطلب من دون سیاق الشرط ایضاً.»

آن جا که درست، جایی هم که در سیاق شرط نباشد لاینبغی الاشکال. در اول طلبگی در کتاب صرف میر، خواندیم: «بدان أیدک الله تعالی». این «أیدک الله» چه فعلی است؟ فعل ماضی است. خب در مقام انشاء است، اخبار که نمی‌کند. یا «غفرالله لک»، «رحمک الله»، «عفاک الله»، این‌ها همه فعل ماضی هستند که در مقام انشاء دارند استعمال می‌شوند.

پس این که بخواهیم بگوییم فعل ماضی در مقام انشاء لایستعمل اصلاً، این تمام نیست. بله ما این مقدار را قبول داریم که اطراد ندارد. در همه جا و همه وقت و در هر موضعی، مثل صیغه مضارع نیست که آن خیلی تداول دارد و جابجا گفته می‌شود. این را قبول داریم.

و ایشان می‌فرمایند که شاید علتش هم این باشد که فعل ماضی دلالت می‌کند از فراق. طلب برای این است که می‌خواهند انجام بدهند، پس تناسب ندارد. ولی فعلی مضارع برای آینده است. طلب هم که انسان می‌کند یعنی بعد انجام بده. پس این، همگون است. اما فعل ماضی یعنی گذشته، انجام شده، خب اگر انجام شده که طلب یعنی چه، تحصیل حاصل می‌خواهد بکند. فعل ماضی را در مقام انشاءِ طلب نه دعا و این مواردی هم که ما نقل کردیم «ایدک الله»، «غفر الله»، دعا است. اما طلب، طلب از یک نفری بشود که انجام داده، می‌گوید خب انجام دادم، دیگر چه از من می‌خواهی.
بنابراین تناسب ندارد فعل ماضی با این طلب ولی مضارع این تناسب را دارد. شاید علت عدم تداول این باشد.

 

نتیجه: (31:07)

خب حالا عرض می‌شود به این که بالاخره چه حرف محقق نائینی باشد که اصلاً غلط است، چه فرمایش شهید صدر باشد که غلط نیست اما آن، تداول ندارد، علی ای حالٍ کفی لنا در مقام اشکال که پس ظهور ندارد. یک احتمالی است که داریم می‌دهیم اما نه این که آیه ظاهر در این است. کدام عرب، کدام فهم عرفی عربی وقتی این آیه را می‌خوانند برای او، می‌گوید: کنتم خیر امةٍ یعنی «باشید». این جور معنا نمی‌کند. بله مگر شما بگویید کنایه است که آن تقریب دوم می‌شود که می‌خواهد محبوبیت آن کار را بفهمد. آن حالا بیان بعدی است، اما خود این صیغه بخواهد معنایش این باشد که «باشید» و معنای اخباری مراد نباشد و داعی بر این استعمال، معنای اخبار نباشد بلکه انشاء باشد، حداقل این است که این هیچ ظهوری ندارد.

این راجع به این تقریب.
سؤال: ...
جواب: آن هم همین طور است. ... بالاخره یک خرده اشکالش کمتر می‌شود که تناسب ندارد گذشته با طلب انجام دادن ولی در عین حال معهود نیست که باز فعل ماضی گفته بشود در این مقامات. مگر یک جا قرینه‌ای باشد، ولی این جا چه قرینه‌ای وجود دارد. یک احتمال خلاف ظاهری است که دارد داده می‌شود.


بررسی بیان دوم: (32:42)


اشکالات:


اشکال اول:

و اما آن تقریب دوم که بگوییم «کنتم خیر امةٍ» ماضی هست و خود معنای اخبار را دارد می‌دهد ولی «تأمرون بالمعروف» در مقام انشاء است، این هم خلاف ظاهر است ولو فعل مضارع است و از آن جهت‌ها اشکال ندارد اما چون مقام، مقامی است که یصلح للوصفیة هم. این صلاحیت برای وصف شدن هم دارد که امت را دارد توصیف می‌کند. چون محفوف است به چیزی که صلاحیت دارد بر این که موصوف باشد و این صفتش باشد، یا آن ذو الحال باشد و این حال باشد، بنابراین قطعاً ظهور در این که این در مقام انشاء است، پیدا نمی‌کند. و هذا کفی للاشکال. برای اشکال کفی که این، ظهور پیدا نمی‌کند، چون ظهور حجت است. احتمال که به درد نمی‌خورد.


اشکال دوم: (33:44)

مضافاً به این که ما ینسبق الی الذهن این جا چیست؟ همان وصف است، وصف برای آن قبل است، نه این که منسلخ و منقطع از قبل است، توصیف آن نیست، حال آن نیست، بعد یک اخباری فرموده و حالا مُروا بالمعروف. خب از اول خدای متعال می‌فرمود: مروا بالمعروف و انهوا عن المنکر. چرا به این شکل بیاید بگوید.

بنابراین این هم مجرد احتمالی است که خلاف ظاهر است جداً، هذا اولاً.

و ثانیاً این ظهور عرفی‌اش و متبادر عرفی از این جمله همان وصف است یا حال است که وصف هم شاید بهتر از حال باشد اصلاً. اصلاً شاید حال بودن مشکل داشته باشد. و بنابراین دلالت نمی‌کند.

بنابراین جمله دوم دو نحوه اشکال می‌شود کرد. یک اشکال این است که چون محفوف است به چیزی که صلاحیت دارد که موصوف باشد برای این و این صفت او یا حال از آن باشد، چون محفوف به آن است ظهور پیدا نمی‌کند در آن معنایی که تو می‌گویی. ولو این که ممکن است در آن معنای دیگر هم ظهور پیدا نکند. ولی این معنایی که مستدل می‌خواهد، ظهور در آن ندارد. ممکن است در آن معنای دیگر هم ظهور نداشته باشد و بگوییم مردد بین الامرین است. این اشکال اول.

اشکال دومش این است که نه اصلاً ظهور در خلاف آن چیزی که شما می‌گویید دارد. ظهور در امر ندارد و انشاء ندارد بلکه ظهور در همان اخبار دارد و وصف است برای آن قبلی.

سؤال: اجمال ...
جواب: بله. شما بینک و بین الله قبل از این که این بحث‌ها بشود، قرآن که می‌خواندید، به این آیه می‌رسیدید چه جور معنا می‌کردید؟ هر عربی را بپرسید که چه جور معنا می‌کند بدون این که به این چیزها ذهنش مخلوط شده باشد. آن‌هایی که زوجاتِ عرب دارند، بروند در خانه بخوانند ببینند او چه می‌فرماید. به یک آدم عربی بگو از این آیه چه می‌فهمی. این معنایش این است. شما یک احتمالاتی می‌سازید به خاطر آن چیزهایی که در اصول خواندید. عرف سازج که این حرف‌ها در ذهنش نیست، وقتی این جمله به او القاء می‌شود از آن چه برداشت می‌کند.
سؤال: این همه معانی مختلفی که روایات برای آیات می‌دهند، ...
جواب: آن‌ها بطون است. یک جایی را قرینه می‌آورد، اشکالی ندارد. خدای متعال اتکائاً به پیامبر عظیم الشأنش یا خلفاء و اوصیای پیامبر عظیم الشأنش اراد خلاف ظاهر را با این قرینه‌ای که به دست آن‌ها داده و گفته شما بیان کنید. خب اشکالی ندارد. ولی اگر جایی نفرمود، چه؟


اشکال سوم: (26:29)

علاوه بر این که یادمان نرود که در آن روایت شریفه تفسیر قمی حضرت چه فرمودند؟ حضرت این «تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنکر» را وصف گرفتند. گفتند این جوری دارد وصف‌شان می‌کند.

پس بنابراین این هم جواب سوم است که کسی که آن روایت را سنداً تمام می‌داند، آن روایت هم می‌گوید این، وصف است.

پس بنابراین این تقریب دوم.


بررسی بیان سوم: (37:02)

حالا اگر کسی آن احتمال سوم را بگوید. بگوید هر دو جمله در مقام انشاء است، خب اشکالاتی که علی حده و جداگانه وارد بود، حالا این جا هم می‌آید.

و تحصل مما ذکرنا  که به این آیه مبارکه هم برای وجوب نمی‌شود استدلال کرد با این دو تقریب.


اشکال خصوص تقریب سوم: (37:27)

حالا تقریب سومش باقی ماند که آن را هم قبلاً جوابش را دادیم. تقریب سوم این بود که بالاخره ما از این آیه چه را می‌فهمیم؟ محبوبیت صدور امر به معروف و نهی از منکر را می‌فهمیم و هر محبوبی مادامی که ترخیصی از جانب شارع محرز نشود، عقل می‌گوید واجب است بیاوری.

این هم جوابش را دادیم که چنین چیزی نیست. تفصیلش در آیه قبل گفته شد.

و صلی الله علی محمد و آله.201/122/ق
 

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار
اوقات شرعی
۳۰ / ۰۲ /۱۴۰۳
قم
اذان صبح
۰۴:۲۰:۵۲
طلوع افتاب
۰۶:۰۰:۲۸
اذان ظهر
۱۳:۰۳:۳۲
غروب آفتاب
۲۰:۰۵:۴۸
اذان مغرب
۲۰:۲۴:۴۰