به گزارش پایگاه اطلاع رسانی وسائل، آیت الله محمد مهدی شب زنده دار، استاد درس خارج فقه حوزه علمیه قم، صبح دوشنبه، 29 دی 1394 در جلسه چهل و نهم درس خارج فقه امر به معروف و نهی از منکر در دار التلاوه مسجد اعظم قم، دومین آیه مورد استدلال برای وجوب امر به معروف و نهی از منکر را آیه 110 سوره آل عمران معرفی کرد: کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لَوْ آمَنَ أَهْلُ الْکِتَابِ لَکَانَ خَیْراً لَهُمْ مِنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَ أَکْثَرُهُمُ الْفَاسِقُونَ.
وی تقریب اول از استدلال به این آیه را "استفاده وجوب به قرینه مناسبت با وصف تؤمنون بالله" توصیف کرد و افزود: این آیه در مقام تمجید بوده و یکی از این موارد تمجید "تؤمنون بالله" است.
استاد درس خارج فقه حوزه علمیه قم، ایمان به خدا را از اوجب واجبات دانست و بیان کرد: صفاتی که در عرض آن ذکر می شوند بایستی به جهت رعایت سیاق واحد، با آن تناسب داشته باشند. وجوبِ امر به معروف و نهی از منکر از همین لزوم تناسب استفاده می شود؛ در غیر این صورت تناسبی بین این امور نخواهد بود.
وی تقریب دوم استدلال به آیه 110 سوره آل عمران را "در مقام انشا بودن جملات خبریّه در این آیه" خواند و تصریح کرد: ملات خبریه ای که در این آیه آمده اند در مقام انشا هستند. این گونه استعمالات، یعنی اراده انشا از جملات خبریه خصوصاً جملات فعلیّه، در کلمات شارع فراوان است. در نتیجه دلالت بر وجوب می کنند.
آیت الله شب زنده دار سومین تقریب استدلال به آیه را "محبوب بودن امر و نهی و عدم ترخیص در ناحیه ترک" دانست و ادامه داد: این تقریب عیناً همان تقریبی است که در ذیل آیه 104 همسن سوره در جلسه گذشته بیان شد.
وی در ادامه بحث اشکالات و مناقشات استدلال به آیه 110 سوره آل عمران را آغاز کرد و آنها را به دو نوع مناقشات عام (درباره تقریبات ثلاثه) و خاص (درباره هر تقریب) تقسیم کرد.
عضو فقهای شورای نگهبان، اولین مناقشه عام (درباره هر سه تقریب) عبارت از "اختصاص داشتن آیه به ائمّه هدی علیهم السلام" بیان کرد و با ذکر روایاتی در این باره، جواب به این مناقشه عام را ارائه کرد.
متن درس 49 آیت الله شب زنده دار بدین قرار است:
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین و صلی الله تعالی علی سیدنا و نبینا أبی القاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین لا سیما بقیة الله فی الارضین ارواحنا فداه و عجل الله تعالی فرجه الشریف.
آیهی دوم برای استدلال بر وجوب: سوره آلعمران، آیه 110
آیه مبارکه دیگری که به آن استدلال شده برای وجوب امر به معروف و نهی از منکر آیه 110 سوره مبارکه آل عمران است. آیه قبلی آیه 104 بود، این آیه مبارکه آیه 110.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
«کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ»
تقاریب استدلال: (1:23)
تقریب استدلال به این آیه مبارکه به وجوه ثلاثه هست.
تقریب اول:
وجه اول این است که ولو در این آیه به حسب ظاهر، ادات دال بر وجوبی نمیبینیم، صیغه امری در این جا نیست، نه ماده، نه صیغه، هیچ کدام نیست، تهدیدی و امثال ذلک هم به ترک این دو امر هم وجود ندارد ولی در عین حال این آیه که در مقام تمجید و تعریف از مسلمین هست، یکی از تمجیدها را «تؤمنون بالله» فرموده که ایمان به خدای متعال از اوجب واجبات است. قهراً صفات دیگری که کنار این صفت قرار میگیرد، باید تناسب با آن داشته باشد. اگر امر به معروف کردن و نهی از منکر کردن، اینها دو صفت مستحب بودند، از فضائل شمرده میشدند، از فضائل دست دوم و سوم شمرده میشدند، تناسب نداشت در ردیف ایمان بالله ذکر بشود که در ِقمّهی وجوب قرار دارد.
پس بنابراین به تناسبی که لازم است مراعات آن در مقام ذکر اوصاف، استفاده میشود که این دو صفت هم واجب است. این بیان ممکن است بگوییم استفاده میشود از شیخ مفید رضوان الله تبارک و تعالی علیه. ایشان یک عبارتی دارند. بعد از این که آیه شریفه را ذکر فرموده، فرموده: «فمدحهم بالأمر بالمعروف و النهی عن النمکر کما مدحهم بالایمان بالله تعالی و هذا یدّل علی وجوب الامر بالمعروف و النهی عن المنکر.»
چون همان طور که به ایمان، مدح فرموده، به آن دو تا هم مدح فرموده در کنار هم و در سیاق واحد و این دلالت میکند که آن دو تا هم واجب است و الا گذاشتن اوصاف غیر واجبه، فضائل دوم و سوم کنار یک چنین چیزی تناسب نداشت.
بزرگان دیگری هم مثل قطب راوندی قدس سره در فقه القرآن شاید همین مطلب از ایشان استفاده میشود. آن جا هم بعد از این که آیه را ذکر فرموده، فرموده: «فقد اوجب الله الامر بالمعروف و النهی عن المنکر فیما تقدم من قوله «و لتکن منکم امة» ثم مدح علی قبوله و التمسک به کما مدح بالایمان و هذا یدّل علی وجوبهما.»
همان طور که مدح به ایمان فرموده، مدح به آن هم فرموده و این هم دلالت بر وجوب میکند.
تقریب دوم: (4:55)
تقریب دوم این هست که تمام این جُمل خبریه که «تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنکر و تؤمنون بالله» باشد، در حقیقت جُمل خبریهای است که در مقام انشاء است. کأنّ فرموده «مروا بالمعروف و انهوا عن المنکر آمنوا بالله» که در این ادبیات شارع این فراوان است. میآید خدمت امام عرض میکند کسی در نماز این جور شده، میفرماید یعید صلاته، أعد نفرموده. از این «یعید صلاته» همه فقهاء استفاده چه کردند؟ وجوب اعاده کردند. پس بنابراین همان طور که در بسیار از موارد جمل خبریه به خصوص فعلیه، حالا گاهی حتی اسمیه، فرمودهاند در مقام انشاء است و از آن، انشاءِ حکم استفاده میشود، این جا هم بگوییم که این جمله، جمله خبریهای است که به داعی انشاء بیان شده.
تقریب سوم: (6:09)
تقریب سوم که همان تقریبی است که در آیه قبل داشتیم و آن عبارت است از این که بالاخره از این آیه فهمیده میشود که امر به معروف و نهی از منکر محبوب خدای متعال است. اگر اینها محبوب نبود که در مقام تمجید و ستایش و مدح مسلمین ذکر نمیشد. پس از این میفهمیم که اینها محبوب خدای متعال است و بما این که این محبوب، مرخصی برای ترک آن وجود ندارد و آن چیزهایی هم که خیال میشود مرخص است، همه را بعداً خواهیم اشکال کرد و خواهیم گفت آنها درست نیست پس بنابراین محبوبیت که فهمیده میشود، مرخصی هم که دلیل بر آن نداریم، پس عقل یحکم به این که باید اتیان کنید.
این سه تقریبی است که در استدلال به این کریمه گفته میشود.
اشکالات: (7:12)
خب حالا این تقاریب تمام است یا تمام نیست؟
این جا وجوهی از اشکالات هست. بعضیهایش اشکالِ عام است، اختصاصی به تقریبی دون تقریبی ندارد، و بعضیها هم اشکالاتی است مختص به بعضی از این تقاریب دون بعض.
حالا ابتدائاً آن اشکالات عام را عرض بکنیم که اختصاص به تقریبی دون تقریب ندارد و بعد اشکالات اختصاصی.
اشکال اول: اشکال وارد بر هر سه تقریب (7:40)
اما اشکال عام این است که اصلاً این آیه شریفه در مورد مدح مسلمین، همه مسلمین یا بخشی از مسلمین غیر از ائمه علیهم السلام نیست و این آیه مختص به ائمه علیهم السلام است. هم به تعبد که این جور تفسیر شده از ناحیه ائمه علیهم السلام، و هم به استدلالی که در بعض روایات بیان شده بر این اختصاص که قهراً آن استدلال اگر استدلال تمامی باشد، نیازی ندارد به این که سند آن روایت هم تمام باشد. العبرة به آن استدلال است. حضرت استدلال میفرمایند که این آیه نمیشود مربوط به همگان باشد و باید اختصاص به ائمه علیهم السلام داشته باشد.
حالا این روایات را عرض میکنیم تا بعد.
این روایات را صاحب تفسیر کنز الدقائق در ذیل آیه شریفه جمع فرموده. خب در تفسیر برهان هم هست، در تفسیر نور الثقلین هم هست، در بحار الانوار هم بعضی از اینها علی القاعده هست. من از همین تفسیر کنز الدقائق میخوانم.
روایت اول:
«و فی تفسیر علی بن ابراهیم حَدَّثَنِی أَبِی عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنِ ابْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع...
خب اگر این ابن سنان، عبدالله بن سنان باشد، همه افرادی که در سند هستند، از ثقات و اجلی هستند. پس علاوه بر این که خود موجودین در سند از رجال، فهمیده شده است که اینها از ثقات هستند، خود وجود روایت در کتاب تفسیر علی بن ابراهیم و آن توثیق عامی که ایشان نسبت به کل من وقع فی السند مثلاً دارند، میشود دلیل آخر یا مؤید برای آن چیزی که از رجال فهمیدیم.
قَالَ قَرَأْتُ عَلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع خَیْرَ أُمَّةٍ تَقْتُلُونَ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ ع...
این چه جور خیر امتی است. امتی که علی را میکشد، حسن را میکشد، حسین را میکشد سلام الله علیهم اجمعین، این میشود خیر امت. چه جور میشود خدا توصیف بکند این مسلمانهایی که این جور هستند، همه مسلمانها را، اینها را توصیف بکند به خیر امت. پس از همین که این واقعیت ندارد، خلاف واقع است، کذب لازم میآید در کلام خدای متعال سبحانه و تعالی، از این امام میخواهد بفرماید که این مقصود نیست. این دلالت اقتضاء میگوید این مقصود نیست.
فَقَالَ الْقَارِی جُعِلْتُ فِدَاکَ کَیْفَ نَزَلَتْ فَقَالَ نَزَلَتْ أَنْتُمْ خَیْرُ أَئِمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ أَ لَا تَرَى مَدْحَ اللَّهِ لَهُمْ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ.»
این «کنتم» ضمیر انتمِ آن، مخاطبش معصومین علیهم السلام هستند، پیامبر عظیم الشأن و ائمه علیهم السلام هستند. «کنتم خیر ائمة» یعنی شما بهترین پیشوایان هستید. چرا؟ کأنّ این ذیل تعلیل است. این وصف مشعر به علیت است. چرا بهترین پیشوایان هستید؟ چون امر به معروف میکنید، نهی از منکر میکنید، و تؤمنون بالله؛ ایمان به خدای متعال دارید که این ایمان به خدای متعال داشتن هم حالا آیا معنایش همین است که ما ابتدائاً به ذهنمان میآید یعنی باور به خدای متعال دارید، همین که تصدیق به وجود خدای متعال و صفات جمال و کمالش میکنید و جلالش میکنید. یا نه یک معنای دیگری دارد این تؤمنون بالله و کنایه از امر آخری است؟ علامه طباطبایی قدس سره استظهار میفرمایند که معنای آخر هست نه همین معنا. تؤمنون بالله یعنی این که تمسک به حبل الهی پیدا میکنید، متفرق نمیشوید، وحدت کلمه دارید و الا آن ایمان به خدا به آن معنا که آن باید اول ذکر بشود. تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنکر و تازه تؤمنون بالله؟ پس ایشان این ایمان بالله را که این جا گفته میشود، این طور بیان میکنند. میفرمایند که:
«و المراد بالإیمان هو الایمان بدعوة الاجتماع علی الاعتصام بحبل الله و عدم تفرق فیه فی مقابل الکفر به علی ما یدّل علیه قوله قبل «أ کفرتم بعد ایمانکم».»
که آن کفر معنایش چیست؟ یعنی تفرق نه یعنی ملحد شدن. آن «أ کفرتم بعد ایمانکم» که جمله قبل از این آیه هست، آن معنایش این نیست که بعد آمدید مرتد شد، معنایش این است که این کفر یعنی دست از اعتصام به حبل الله و اتفاق و وحدت برداشتید. راه تفرقه و دوگانگی و اختلاف را پیمودید. پس این ایمان بالله که این جا گفته میشود یعنی چه؟ در مقابل آن کفر است. یعنی اعتصام به حبل الله کردن و متفرق نبودن. حالا این فرمایش علامه قدس سره است.
این جا البته یک خرده محل تأمل است این فرمایش علامه. حالا این را کاری نداریم چون دخالت در استدلال ندارد. آن جا گفته «أ کفرتم بعد ایمانکم» و نگفته «أ کفرتم بالله بعد ایمانکم بالله»، اما جایی که میگویند ایمان بالله، دیگر این را بخواهیم کنایه بگیریم از اعتصام بحبل الله باید یک مضافی در تقدیر بگیریم. ایمان بالله یعنی ایمان به اعتصام بالله. اینها خلاف ظاهر است و این که حالا کنار آن ذکر شده است یعنی اول تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنکر ذکر شده و بعد «و تؤمنون بالله»، چرا این بعد ذکر شده، خب خود ایشان در قبلش دارند که یکی از صناعات ادبی این است که گاهی فرع را بر اصل مقدم میدارند و آن ریشه را بعداً میگویند. فرع را مقدم میدارند، اصل را بعد میآورند چون کأنّ آن اصل در مقام تعلیل بر قبل است. یعنی این که اینها الان امر به معروف میکنند، نهی از منکر میکنند، سرّش همان ایمان به خدا است، آن است که دعوتشان میکند به این که امر به معروف کنند و نهی از منکر بکنند. چون آن علاوه بر این که خودش یک امر واجب و لازمی است، کأنّ حیثیت تعلیل بر ماسبق هم میخواهد داشته باشد و علت را معمولاً بعد ذکر میکنند. مدعا را اول میگویند و علت را بعد میگویند، این تأخیر بیانی ولو تقدیم واقعی دارد، این تأخیر بیانی به خاطر این که مقامش مقام ذکر علت است. حالا این جا دخالت در استدلال ما فعلاً ندارد. آیه شریفه خیلی مطالب زیادی در آن هست از نظر تفسیری کسی بخواهد بحث کند. «کنتم» ماضی است، اصلاً این کنتم منسلخ از الزمان است، زمان در آن ملحوظ هست یا نه، زمان در آن ملحوظ است. اگر زمان در آن ملحوظ است به لحاظ چه چیزی هست؟ میبودید، در کجا میبودیم؟ در لوح محفوظ میبودید، در علم الله میبودید، در اوائل اسلام میبودید که علامه طباطبایی ترجیح میدهند که یعنی در اوائل اسلام میبودید. یا منسلخ است، یعنی هستید، میباشد. این جور ترجمه کنیم میباشید بهترین امت یا بودید، میبودید بهترین امت. اینها بحثهایی است منتها اینها دخالتی در استدلال و بحثهای فقهی ما در این جا ندارد. حالا به این خصوصیات فعلاً نمیپردازیم مگر در ضمن اشکالات، یک جایی به اینها نیاز داشته باشیم.
سؤال: وجه تقدیم ...
جواب: اما بر چه؟ آخر هر چیزی مرتبهاش هم هرچه هم مهم باشد به ایمان به خدا دیگر بالاتر نمیشود. اینها همه بعد از آن است.
و ممکن هم هست که این یؤمنون بالله، آن اصل مرتبه نباشد بلکه آن مراتب عالیهاش باشد از این جهت گفته شده باشد. حالا عرض کردم اینها خیلی دخالت ندارد در مسأله ما.
پس این یک روایت.
این روایت مشتمل بر تعلیل بود یعنی سند هم نمیخواهد. خود امام دارد استدلال میکند، چطور میشود بگوییم شما بهترین امت هستید؟ حالا اگر معنایش این باشد که میبودید یعنی آن اول که همان مهاجرین و انصار، السابقین الاولین من المهاجرین و الانصار، بله آن موقع هنوز امیرالمؤمنین کشی و امام حسن و امام حسین کشی آن وقت نبوده و همه در راستای صحیحی بودند. آن موقع را میگویید: کنتم خیر امة. این خودش قرینه میشود بر این که حضرت سلام الله به حسب این روایت منسلخ عن الزمان معنا شده یعنی میباشد. و آن وقت حضرت میفرماید چطور میشود به این جمعیت گفت میباشید و حال این که اینها قاتل امام حسین هستند، قاتل امام حسن هستند، قاتل ائمه هستند. چطور میشود به اینها گفت شما بهترین امت هستید. آن وقت چطور میشود گفت شما امر به معروف و نهی از منکر میکنید مگر همه مسلمان امر به معروف و نهی از منکر میکنند. وقتی یک صفتی برای امت دارد ذکر میشود، باید غالبشان حداقل داشته باشند. اگر نگوییم باید کل داشته باشند. این استدلال بعد امام همین است.
پس امام علیه السلام به دو قرینه، یک قرینه خارجی و یک قرینه داخلی استدلال فرمودند. قرینه خارجیاش این است که خلاف واقعیت است. قرینه داخلی این است که توصیف میکند این امت را که شما امر به معروف میکنید، نهی از منکر میکنید. خب میبینیم که این جور نیست، همه آنها امر به معروف نمیکنند. امت را وقتی ما میتوانیم توصیف بکنیم که حداقل اگر نگوییم لازم است همه که لعل همین جور هم باشد، غالب قریب به اتفاقشان، امر به معروف بکنند، نهی از منکر بکنند، ایمان بالله داشته باشند تا النادر کالمعدوم حساب بشود و بگوییم امت این چنین هستند.
پس بنابراین این روایت تفسیر علی بن ابراهیم منقول عن أبی عبدالله الصادق سلام الله علیه میفرماید این ائمه است. اصلاً نه تنها مراد میفرماید ائمه است، اصلاً لفظ هم ائمه بوده. لفظ نازل شده عن الله تبارک و تعالی کنتم «خیر ائمة» هست، این روایت دارد میگوید. نه «کنتم خیر امة».
سؤال: ...
جواب: گاهی ممکن است. بعضیها هم این جور معنا کردند. مثل علامه طباطبایی همین جور ظاهراً معنا کرده که این نمیخواهد بگوید لفظ این بوده. میخواهد بگوید مراد این است، حالا به این شکل بیان شده.
خب این یک روایت.
سؤال: ...
جواب: نه. حضرت رد میفرمایند. نه، آن نیست. این دو استدلال که تشویق نیست. حضرت میفرماید چه جور میشود خدا مقصودش این باشد. این همان برهانی است که در اصول یاد ما دادند. یعنی دلالت اقتضاء. حضرت این جا در حقیقت به دلالت اقتضاء دارند تمسک میفرمایند. میفرمایند این خلاف واقع است، وقتی خلاف واقع شد نمیشود بگوییم این است. و خلاف وصف است چون وقتی میگوید این امت هستند که تأمرون بالمعروف تنهون عن المنکر و حال این که میبینیم این جوری نیست. اگر این صفت برای امت بود، باید همه امت یا غالبشان که آنهایی که نمیکنند النادر کالمعدوم حساب بشوند که صحت این نسبت درست بشود، صحت این توصیف درست بشود. پس بنابراین، اگر این روایت هم نبود، خودش جای این سؤال بود. حالا امام علیه السلام در این روایت دارد میفرماید این، دلیلش این است.
سؤال: روایت دلالت بر تحریف ندارد؟
جواب: اگر بخواهد بفرماید لفظ این چنین بوده، خب یک نحو تحریف لفظی هست ولی این مقدار اختلافات در قرآن شریف کأنّ وجود دارد. اگر کلِ ماده بخواهد عوض بشود، آن یک حرف است. اما این که حالا یک خرده جای همزه و ...، آیاتی داریم دیگر مثل مالک و مَلِک. صرات و صراط و...
سؤال: امة با ائمه خیلی فرق میکند.
جواب: خیلی در نوشتار فرق نمیکند.
سؤال: ...
جواب: حالا ما که حرفی نداریم. ولی شما این اشکالها را باید جواب بدهید. آن استدلالها که این روایت مشتمل بر آن هست، باید جواب بدهید. چه جور امت را دارد توصیف میفرماید به این. میفرماید شما بهترین امتها هستید که برای مردم، برای ناس، برای جهانیان پدیدار شدید، بهترین امتی است که برای جهانیان پدیدار شدید من الاول الی الآخر. من زمان الآدم الی ...
سؤال: ...
جواب: خب همهشان مثل هم هستند. آنها هر کسی را هم کشته باشند، انگشت کوچک امام حسین نمیشوند. هر که را کشته باشند، انگشت کوچک امیرالمؤمنین نمیشوند. این چهارده تا حسابشان از کل عالم بما فیهم الانبیاء تفاوت میکنند. امتی که حضرت عیسی را کشتند، حالا حضرت عیسی را هم که نکشتند، خیال کردند کشتند، حضرت عیسی را خدا برد بالا. و لکن حضرت عیسی علی نبینا و آله و علیه السلام کجا که یک انسان کامل است، معصوم است ولی امیرالمؤمنین کجا، حضرت عیسی کجا. حضرت عیسی کجا، سید الشهداء علیه السلام کجا. اینها اصلاً حسابشان جدا است. آنها همه ریزه خواران اینها هستند. آن وقت امتی که میآید اینها را میکشد، اینها را این جور ظلم کرده، از روز اول تا به امروز اینها را خانهنشین کرد، اینها را این جور ظلم کرد، اینها را از حقوقشان کنار زد، این شد خیر امت؟ این چه جور میشود خیر امت؟ این روایت این را دارد میگوید. میگوید این نمیشود.
سؤال: همان شکایتی که حضرت علی هنگام دفن حضرت زهرا به پیامبر میکند ...
جواب: همانها هم بله دیگر.
و هم چنین آن استدلال دوم که این توصیف را بخواهیم بکنیم، یک امتی را بخواهیم توصیف بکنیم. اگر این امت، امت اسلام باشد، مسلمانها باشند، همه مسلمانها باشند، این چه جور میشود توصیف کرد به تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنکر و حال این که ما میبینیم واقعیتی ندارد، این چنین نیست. پس اینها قرینه میشود بر این که این...، از آن طرف هم مفروض این است که آن «کنتم» منسلخ عن الزمان است در بیان این روایت. بله ما اگر این انسلاخ از زمان را قبول نکنیم و بگوییم فعلِ ماضی است یعنی میبودید، آن هم مهاجرین و انصار صدر اول که آنها مسلمانهای ناب بودند، همهاش در فکر انتشار اسلام بودند، آن جمعیت خاص را اگر دارد توصیف میفرماید، خب بله. این اشکالها دیگر وارد نمیشود. اما اگر امت اسلامی را من البدو الی الختم میفرماید، این اشکالهایی که در این روایت فرمودهاند پیدا میشود. این یک روایت.
سؤال: ...
جواب: اگر حمل خبر بر انشاء بکنید آن وقت این روایت اشکال پیدا میکند. استدلال بر این روایت تمام نیست. کأنّ این هم مفروض گرفته شده در این روایت که حمل...، بعد جمله خبریه در این جاها به معنای انشاء باشد، هیچ عربی نمیفهمد.
سؤال: ...
جواب: ... پس بنابراین اشکال اول این است که از روایات مبارکات استفاده میشود که این استدلال تمام نیست. چرا؟ از دو جهت. یکی این که مشتمل است بر استدلال و تنبه میدهد ذهن ما را به وجود دو تا قرینه که براساس آن قرینه دیگر این ظاهر را نمیشود اخذ کرد. حالا این روایت هم نبود، ولو روایت سندش تمام نباشد، ولو از امام صادق علیه السلام نباشد. یک کسی توجه کرده و این دو اشکال را دارد طرح میکند.
سؤال: ...
جواب: نگفتیم از روایت میفهمیم.
سؤال: انسلاخ را از روایت فهمیدیم.
جواب: نه، گفتیم معلوم میشود مستشکل در این روایت که حالا به حسب ظاهر سند امام صادق علیه السلام است منسلخ گرفتند از زمان. به حسب این روایت. ما الان نمیخواهیم به این استدلال کنیم برای انسلاخ از زمان. میگوییم کسی که این اشکال را دارد مطرح میکند در این روایت، این را منسلخ گرفته. تؤمنون بالله را هم امر نگرفته.
سؤال: باید دلیل داشته باشیم برای انسلاخ و اگر این روایت سندش صحیح نباشد دلیل نداریم برای انسلاخ.
جواب: نمیفهمم چه میخواهید بفرمایید. این مطلب روشن است. بالاخره اگر این جوری معنا کنیم این اشکالش است. اگر میگویید «میبودید»، اشکالی ندارد. برای این که ظاهر کلامِ «ان کنتم خیر امة أخرجت للناس»، اگر منسلخ از زمان باشد یعنی این چنین هستید که غالب شاید همین جور هم معنا بکنند، «هستید»، که در این صورت منسلخ از زمان است. حضرت صادق علیه السلام به حسب این نقل میفرماید اگر «هستید» شد، چه جور میشود مقصود از این امت، همه باشند، پس مقصود از این امت، ائمه علیهم السلام است.
سؤال: ...
جواب: منسلخ از زمان شد که دیگر باز از پیغمبر اکرم نمیشود.
روایت دوم: (29:10)
«و روی العیاشی عنه علیه السلام
یعنی عن الصادق علیه السلام
قال: فی قراءة علی علیه السلام: «کنتم خیر أئمة أخرجت للناس»...
تا این مقدارش دلالت نمیکند. یعنی ممکن است باز «کنتم» خطاب به همه امت اسلامی باشد. ولی میخواهد بگوید شما امت اسلامی، بهترین پیشوایان و الگوهای برای جهانیان هستید. «کنتم» یعنی شما مسلمانها، بهترین پیشوایان هستید من حیث مجموعتان، باید جهانیان چشمشان را به شما جمعیت مسلمانها بدوزند و راه رسم زندگی درست را از شما فرا بگیرند. خب این تا این جا اگر بود دلالت نمیکرد بر این که استدلال صحیح نیست. اما بعد حضرت فرمود:
قال: هم آل محمّد- صلّى اللّه علیه و آله-»
که این دلالت بر حصر میکند.
پس بنابراین آن روایتی که فقط میگوید: «ائمه» خوانده شده، این اشکال را از آن نمیتوانیم استفاده کنیم. ولی مثل این روایت که میگوید «ائمه» خوانده شده و این...، یا اگر نگوید «ائمه» خوانده شده ولی میگوید از این امت، مقصود کیست؟ مقصود محمد و آل صلوات الله علیهم اجمعین هستند.
روایت سوم: (31:00)
«و فی تفسیر العیّاشیّ : أبو بصیر عنه- علیه السّلام- قال: قال: إنّما نزلت هذه الآیة على محمّد- صلّى اللّه علیه و آله- فیه و فی الأوصیاء خاصّة،
در باره ایشان و اوصیای ویژه ایشان است.
فقال: «کنتم خیر أئمّة أخرجت للنّاس تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنکر» هکذا و اللّه نزل بها جبرئیل، و ما عنى بها إلّا محمّدا و أوصیاءه- علیهم السّلام-.»
روایت چهارم: (31:50)
«و فی کتاب المناقب لابن شهر آشوب: و قرأ الباقر- علیه السّلام-: أنتم خیر أمّة أخرجت للنّاس
«کنتم» نیست، «کان» ندارد.
«بالألف» إلى آخر الآیة، نزل بها جبرئیل و ما عنى بها إلّا محمّدا و علیّا و الأوصیاء من ولده- علیهم السّلام-.»
این اشکال اول هست.
سؤال: ...
جواب: این روایت میگوید امام باقر علیه السلام «انتم» فرمودند. فرمودند آیه این طور است: «انتم خیر امةٍ اخرجت للناس». در مناقب ابن شهرآشوب «و قرأ الباقر علیه السلام انتم خیر امةٍ اخرجت للناس، بالالف»، یعنی الف اولش هست.
سؤال: ...
جواب: بله چون حالا مردد بودیم که دلالت بر این اشکال بکند. شاید آن را بتوانیم عام معنا کنیم.
خب پس این، اشکال اول است که این آیه شریفه، به حسب نصوص دارد میگوید مقصود از ائمه، محمد و آل محمد صلوات الله اجمعین هستند و به حسب دو قرینهای که در آن روایت أولی ذکر شده بود - حالا با صرفنظر از نصوص - این دو قرینه دلالت میکند که نمیشود از امت مقصود همگان باشند. باید یک عده خاصی مقصود باشند که آن عده خاص هم به حسب آن، ممکن است فقط بگوییم همان اولیای اسلام علیهم السلام هستند پس بنابراین استدلال به این روایت میشود عقیم به جمیع تقاریبه.
سؤال: بما این که ائمه هم جزء این امت هستند، این امت نسبت به ...
جواب: خود آنها خیرِ انسانها هستند. این که بگوئیم مسلمانان به خاطر اشتمالشان بر آنها شدند خیر امت، که این اسناد به خاطر اشتمال بر آنها فقط باشد خلاف ظاهر است.
سؤال: ...
جواب: نه، آن غیر از این است. ولی درست است بگویند ملت ایران همه دانشمند انرژی هستند؟ پس اضافهی اختصاص، آنها مواردش فرق میکند. میگویند بله ایران انرژی هستهای دارد. این امت، انرژی هستهای دارد. اما نمیشود گفت این امت همهشان دانش هستهای را دارند.
سؤال: ...
جواب: مثل این که بگوییم این امت همه آخوند هستند چرا؟ چون مثلاً صد و پنجاه هزار تا، دویست هزار تا طلبه و آخوند دارند. در هر جایی اسناد یک مبرِّر و مجوزی میخواهد.
خب این اشکال.
جواب اشکال: (35:34)
یک جواب این است که میگوید این روایات برای عیاشی است، روایات عیاشی سند ندارد و مرسل است. بنابراین حجت نیست و این حرف واقعیت دارد، این درست است.
و این که تضاعد دارد یعنی بگوییم چند تا است، استفاضه دارد پس بنابراین اطمینان پیدا میکنیم به صدور، این جور نیست در این مورد به خصوص. چون همان تحقیقاتی که مرحوم شیخنا الاستاد آقای حائری قدس سره فرمودند در اصول در باب تحریف کتاب، بسیاری از روایات این چنینی که دلالت میکند بر یک تحریفی در کتاب مجید، از سیاری است، سیاری هم ضعفاء است که در رجال تضعیف شده. خب ممکن است همه اینها را یک نفری که خلاصه کلاهش کج است، مکررا درست میکند و منتشر کرده باشد. این جاهایی که تعدد شاید سرمنشأش یک نفر باشد، موجب اطمینان به صدور نمیشود. کجا تعدد باعث میشود که انسان اطمینان پیدا بکند؟ جایی که تعدد از افرادی باشند که احتمال تواطأ و این که با هم نشسته باشند یک دروغی را ساخته باشند، منتشر کرده باشند، نباشد. افرادی که هیچ ربطی به هم ندارند. چون اتفاق این که سه نفر، چهار نفر، مثل هم یک چیزی را بسازند، این احتمالش عقلاً میشود ولی عادتاً چنین چیزی رخ نمیدهد. مثلاً یک مطلب را به چهار نفر بدهید و بگویید یک عبارت بگو که این مطلب را برساند. هیچ عبارت عین هم پیدا نمیشود. بالاخره یک جایش با هم فرق میکند. مطلبش را بدهید و بگویید آقا این مطلب را در ضمن یک عبارت شما بیان بکن. اتفاقاً عبارات همه بشود مثل هم، این یک چیزی است که عقلاً ممکن است، برهانی بر این که این نمیشود نیست، نه اجتماع نقیضین میشود، نه ارتفاع نقیضین میشود. نه اجتماع ضدین میشود، چیزی نمیشود اما خارجاً میبینیم این جوری نیست. همین که قرآن شریف فرموده « وَ لَوْ کانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فیهِ اخْتِلافاً کَثیراً» ، اصلاً یک جور دیگر میشود. خب این آن جاها است که آدم اطمینان پیدا میکند. اما جایی که نه، احتمال میدهد یک نفر یا حتی دو نفر آمدند اخباری را ساختند و منتشر کردند. همین چند وقت پیش دیدم یک کسی در عهد مشروطه که یک آقای محترمی هم میگویند هست، یک حدیثی ساخته راجع به یک متنی. یک کتاب خطی هم چند روز پیش یک کسی به من داد یعنی زیراکس آن را، دیدم این روایت را این آقا هم به عنوان یک تحفه اول کتاب خطی خودش نوشته راجع به زمان مشروطه که مثلاً این چنینی است، یک حدیثی ساخته شده. یا مرحوم شیخنا الاستاد قدس سره تعجب میکرد و میگفت یک آقایی حدیثی را جعل کرده بود در زمان جنگ صدام علیه ایران «یا ویل بغداد مِن کوسجیِّ الری». «کوسجی ری» هم لابد آن وقت آقای هاشمی بوده. خب یک حدیث این جوری جعل کردند. آقا این حدیث را از کجا میگویید. گفت من این را وقتی هندوستان بودم در یک کتابخانهای در یک کتاب خطی یک چنین حدیثی را دیدم. نه حالا آدرسی میدهد نه چیزی میدهد. یک حدیثی ساخته. خب این جور جاها که زمینهای هست و یک کسی خدای نکرده میخواهد با گفتن یک حرف جدیدی، توجهها را به خودش جلب بکند. این سیاری و یک عده هستند که اینها راجع به قرآن شریف یک حرفهایی زدند فلذا از تعداد اینها و تکرر اینها برای انسان یقین حاصل نمیشود، اطمینان هم حاصل نمیشود.
و اما آن حدیث تفسیر علی بن ابراهیم، آن مهم است. چون اولاً سندش یک سند قویمی است. در کتاب علی بن ابراهیم است. حالا از اینها هم چشم پوشی بکنیم استدلال دارد. العبرة به استدلالی که در آن هست. از این استدلال ما چه میتوانیم جواب بدهیم.201/122/ق