vasael.ir

کد خبر: ۱۸۱۲
تاریخ انتشار: ۲۰ بهمن ۱۳۹۴ - ۰۹:۵۹ - 09 February 2016
درس خارج جهاد و دفاع استاد مهدی طائب/ جلسه 9 و 10

بر اساس آیه انفِرُوا خِفَافًا وَ ثِقَالًا جهاد علمی و نظامی واجب کفایی است

پایگاه اطلاع رسانی وسائل- حجت الاسلام و المسلمین مهدی طائب در ادامه درس خارج فقه جهاد و دفاع گفت:طبق بیان امیرالمؤمنین(ع) ما برای جهاد علمی آمده‌ایم؛ ولی اگر متوجه شدیم که حمله دشمن در خط طوری شده است که اگر برای جهاد علمی بمانیم، خط از دست می‌رود، باید برای دفع حمله عده ای بروند؛ زیرا حضرت فرمود:«و إن دهم أمر یحتاج فیه إلى جماعتهم نفروا کلهم؛ اگر مورد حمله قرار گرفتید و به همه نیاز شد، همه باید بروند.

متن جلسه نهم و دهم درس خارج فقه جهاد و دفاع استاد مهدی طائب که 20 و 21دی 1394 برگزار شد، تقدیم خوانندگان محترم می‌شود.

 

عرض کردیم برای این که معلوم شود اذن امام در جهاد دفاعی لازم هست یا نه، ابتدا باید مسئله نوع وجوب را معلوم کنیم که آیا وجوب جهاد، کفایی است یا عینی. مرحوم صاحب جواهر فرمودند که کفایی بودن جهاد از اجماع هم گذشته و بلکه از ضروریات فقه و اسلام است.

 

ادله کفایی بودن وجوب جهاد

 

اما علاوه بر ادعای ضرورت، ایشان ادله‌ای را هم که بر کفایی بودن قائم شده است، متعرض می‌شوند. اولین دلیل، سیره پیامبر اکرم(ص) است. پیامبر اکرم(ص) وقتی اعلام جهاد می‌کردند، همه را نمی‌بردند. با عده‌ای محدود حرکت می‌کردند؛ در تمام نبردها چنین بود. اگر جهاد بر همگان واجب بود، حضرت با همگان حرکت می‌کردند. معلوم می‌شود جهاد، واجب عینی نیست.

 

مطلب دیگری که برای کفایی بودن جهاد به آن استناد می‌کنند، آیه‌ای است که خدای متعال می‌فرماید: «لاَّ یَسْتَوِی الْقَاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ غَیْرُ أُوْلِی الضَّرَرِ وَ الْمُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَ أَنفُسِهِمْ فَضَّلَ اللّهُ الْمُجَاهِدِینَ بِأَمْوَالِهِمْ وَ أَنفُسِهِمْ عَلَى الْقَاعِدِینَ دَرَجَةً وَ کُلاًّ وَعَدَ اللّهُ الْحُسْنَى وَ فَضَّلَ اللّهُ الْمُجَاهِدِینَ عَلَى الْقَاعِدِینَ أَجْرًا عَظِیمًا»[1] خدای متعال در این آیه می‌فرماید: کسانی که در جهاد توانایی داشتند اما شرکت نکردند، قیام به جهاد نکردند، بلکه قعود کردند، در حالی که توانمند هم بودند و از معذورین نبودند، با کسانی که قیام کردند، یکی نیستند؛ بلکه خدای متعال به مجاهدین بر قاعدین فضیلت بخشیده است.

 

«وَ کُلاًّ وَعَدَ اللّهُ الْحُسْنَى» البته خدای متعال هم به قاعدین و هم به قائمین وعده پایان خوب داده است؛ ولی با این حال «فَضَّلَ اللّهُ الْمُجَاهِدِینَ عَلَى الْقَاعِدِینَ أَجْرًا عَظِیمًا» خدا به مجاهدین نسبت بر کسانی که مجاهده نکرده‌اند، اجر عظیم داده است.

 

وجه استشهاد به آیه

 

اگر جهاد، واجب عینی باشد، یعنی بر همه مسلمان‌ها واجب است که در آن شرکت کنند. گروهی شرکت می‌کنند و گروهی شرکت نمی‌کنند. تارکین، عاصی می‌شوند.

 

جهاد عیناً بر همه واجب بوده است. یک عده رفته‌اند ولی عده‌ای نرفته‌اند. این‌هایی که شرکت نکرده‌اند، معصیت کرده‌اند. در این صورت برتری مجاهد بر غیر مجاهد معنا ندارد. بلکه مجاهد در بهشت است و غیر مجاهد در جهنم. در حالی که خدای متعال می‌فرماید: «وَ کُلاًّ وَعَدَ اللّهُ الْحُسْنَى» خدا هم به آن کسی که به جهاد نیامده و هم به آن کسی که به جهاد آمده، وعده خوبی داده است. پس معلوم می‌شود که جهاد، واجب عینی نبوده، بلکه واجب کفایی بوده است.

 

ثواب غیر موفقین در وجوب کفایی

 

در فرض اینکه جهاد واجب کفایی باشد، آیه چگونه معنا می‌شود؟ چه طور می‌شود که خدا به آن کسی که به جهاد نرفته است هم ثواب دهد؟ پاسخش این است که دفن میت مسلمان، واجب کفایی است. یک فردی متصدی می‌شود و میت را دفن می‌کند. وجوب از دیگران برداشته می‌شود. ثواب این دفن میت به کسی می‌رسد که اقدام کرد. آن کسی که اقدام نکرده است هم اگر نیت داشته باشد به ثواب می‌رسد، اما نه ثواب کسی که علاوه بر نیت، عمل هم کرده است.

 

در «فَضَّلَ اللّهُ الْمُجَاهِدِینَ عَلَى الْقَاعِدِینَ أَجْرًا عَظِیمًا» کسی که به نبرد نیامده، هم مسلمان است و نیت هم داشته است؛ منتهی چون به اندازه کفایت هست، دیگر نیامده است. خدای متعال به خاطر نیتش به او هم ثواب می‌دهد. اما درجه اعظم برای مجاهد است؛ «فَضَّلَ اللّهُ الْمُجَاهِدِینَ عَلَى الْقَاعِدِینَ أَجْرًا عَظِیمًا» در حالی که اگر وجوب جهاد عینی بود، قاعد، عاصی می‌شد. نه تنها به کسی که نرفته ثواب نمی‌دهند، بلکه عقاب خواهند داد. این آیه دلالت بر این می‌کند که وجوب جهاد، کفایی است.

 

از این آیه مطلب دیگری هم استفاده می‌شود که به بحث ما کاری ندارد و آن این که کسانی که از نظر مالی و جسمی و به خاطر زن بودن، از حضور در جهاد معذور هستند(مثل کسی که دست یا پا ندارد و برای جنگ فایده‌ای ندارد) طبق این آیه، خدای متعال به آن‌هایی که نیت جهاد داشته باشند هم ثواب مجاهدین می‌دهد. چون خدای متعال فرمود: «لاَّ یَسْتَوِی الْقَاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ غَیْرُ أُوْلِی الضَّرَرِ» اما آن‌هایی که توانمندی شرکت در جهاد را ندارند،‌ ولی نیت جهاد را دارند، خدای متعال طبق این آیه می‌فرماید من به او ثواب مجاهد می‌دهم.

 

استفاده‌ای کلامی از آیه

 

از این آیه می‌توان یک بحث کلامی را پاسخ داد و آن این که خدای متعال در این عالم به هر کسی یک حد جسمی داده است. مثلاً به کسی که چشم نداده، مشرف به مکه می‌شود. ما در باب مکه داریم که: «النَّظَرَ إِلَى الْکَعْبَةِ عِبَادَةٌ.» خدای متعال هرگاه آن فردی که مشرف به زیارت خانه خدا شده است، نیت نگاه به کعبه را بکند، ثواب آن نگاه را می‌دهد. به همین جهت هر کس در این عالم که دارای یک نقص جسمی هست و به همان جهت هم توان بر عبادتی را ندارد و به اموری نمی‌رسد، اگر نیتش را داشته باشد، خدای متعال همان مقدار ثواب به او در آخرت عنایت می‌کند.

 

از طرف دیگر اگر ناتوانی‌ برخی در این عالم سبب شود که آنها نتوانند از تنعمات استفاده کنند، یعنی مثلا خداوند به کسی ذائقه نداده است و او نمی‌تواند از ترش و شیرینی این عالم استفاده کند، اگر او در خط ایمان باشد، به جای ترش و شیرین‌هایی که در این عالم می‌خواسته، بر اساس همین آیه خدا در آخرت به او عوض می‌دهد.

 

حرجی بودن وجوب عینی جهاد

 

مرحوم صاحب جواهر دلیل دیگری بر کفایی بودن می‌آورند. می‌فرمایند که عینی بودن جهاد، حرجی است. اگر جهاد بر همه مسلمانان واجب باشد، موجب حرج می‌شود. در اینجا دو سؤال وجود دارد؛ مراد ایشان از حرج،‌ حرج جامعه است یا حرج شخص مکلف؟‌ اگر مراد، جامعه باشد، کلام درستی است. اگر همه موظف باشند که به جهاد بروند، کشاورزی و دامپروری و غیره به عهده چه کسی خواهد بود؟ گذر زندگی در درون جامعه مختل می‌شود. در حال که خداوند تکلیف حرجی نگذاشته است.

 

اما اگر مراد حرج فردی باشد،‌ باید پرسید که کجای جهاد حرجی است؟ شخصی در دفاع مقدس به خاطر ترس شرکت نمی‌کرد. این شخص می‌گفت که من خیلی از شرکت در جنگ می‌ترسم. بعد درباره او استفتاء کردند و جواب آمد که اگر شدت ترس او از نظر روانی به حدی است که توان دفاع را از دست می‌دهد، این شرکت در جنگ برای او حرجی می‌شود.

 

فردی راننده تریلی بود که می‌خواست حمل و نقل مهمات را انجام دهد. بارش را زده بود و به طرف منطقه می‌آمد که بمباران می‌کنند. این فرد می‌گوید که ناگهان متوجه شدم در جاده تهران-قم حرکت می‌کنم. یعنی از منطقه حرکت کرده بود و در راه گازوئیل هم زده بود، ولی متوجه نشده بود که از مسیر منحرف شده است. این مقدار از جنگ می‌ترسید. اگر شخص این طور بود، حرج است. این استثناء است. اما اصل جنگ بر مبنای کشته شدن است. این که چون جهاد حرجی است، پس نمی‌تواند عینی باشد، اگر منظور، حرج بر فرد باشد، کلام صحیحی نیست.

 

حرج نباید از حیث خود جهاد باشد. مثل کسی که می‌خواهد به جهاد برود، ولی مادرش به علت کثرت تعلقی که به او دارد، می‌میرد. یعنی رفتن او باعث مرگش می‌شود. این اهم و مهم می‌شود و باب تزاحم را باید ببیند؛ والا اگر از باب تزاحم اولویتی نباشد، این جهاد از او ساقط است. با عینیت هیچ تفاوتی ندارد. نماز بر همه عینی است. اگر در جایی نماز خواندن بر فردی حرجی شد، نمازی که واجب عینی است هم از او ساقط می‌شود.

 

نیاز به اذن امام حتی در جهاد دفاعی

 

جهاد دفاعی الا در موارد خاص که دلیل نمی‌خواهد و عقلی می‌شود، نیاز به اذن معصوم ندارد. مثلاً پیغمبر را گرفته‌اند و تمام فرماندهان را هم شهید کرده‌اند. یک چند نفری مانده‌اند. پس برای نجات پیغمبر دیگر نیازی به اذن نیست. الا در موارد خاص، جهاد بدون امام اصلاً معنا ندارد، حتی دفاعی.

 

ما جهاد بدون امام نداریم؛ اما آنچه که قابل بحث است، این است که این امام باید امام معصوم باشد و یا امام عادل؟ در باب جهاد دفاعی قطعاً کسی وجود امام معصوم را شرط نکرده است. بنابراین امام العادل می‌شود.

 

لزوم اعلام آمادگی برای جهاد در صورت وجود امام

 

امروز ما در باب جهاد دفاعی سوریه امام العادل داریم. امام العادل ما سیستم گذاشته است. شما باید خودتان را به سیستم عرضه کنید و بگویید من برای جهاد حاضرم. اگر به شما گفتند به وجود شما نیاز هست، واجب است شرکت کنید؛ اما اگر به شما گفته شد که فعلا نیازی نیست، بروید درستان را بخوانید.

 

چیزی که برای ما لازم است، اعلام آمادگی است. بعد از اعلام آمادگی، مثلاً 1000 نفر اعلام آمادگی کرده‌اند ولی قرعه به نام 200 نفر می‌افتد؛ اینجا تکلیف از عهده بقیه ساقط و مصداق این آیه می‌شود: «لاَّ یَسْتَوِی الْقَاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ غَیْرُ أُوْلِی الضَّرَرِ وَ الْمُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَ أَنفُسِهِمْ فَضَّلَ اللّهُ الْمُجَاهِدِینَ بِأَمْوَالِهِمْ وَ أَنفُسِهِمْ عَلَى الْقَاعِدِینَ دَرَجَةً وَ کُلاًّ وَعَدَ اللّهُ الْحُسْنَى وَ فَضَّلَ اللّهُ الْمُجَاهِدِینَ عَلَى الْقَاعِدِینَ أَجْرًا عَظِیمًا.»

 

عدم ترادف جهاد با مقاتله

 

ممکن است امام المسلمین امروز بفرماید من کسی که در راه فرهنگ کشته شود را شهید می‌دانم. یعنی ما جهاد را فقط مقاتله نمی‌دانیم. در اول تعریف، جهاد را مقاتله نگرفتیم و گفتیم که این تعریف اشتباه است؛ جهاد مترادف با مقاتله نیست. گفتیم جهاد یعنی تلاش در جهت اعزاز کلمه اسلام.

 

نمونه‌ای از جهاد بدون مقاتله

 

منتهی تلاش در جهت اعزاز کلمةالله، گاهی به مقاتله می‌انجامد که جهاد مقاتله‌ای می‌شود. گاهی هم به مقاتله نمی‌انجامد. مگر همه نبردهای پیامبر اکرم(ص) با مقاتله همراه بود؟ به عنوان مثال، نبرد حمراء‌الاسد به مقاتله نینجامید. خدای متعال درباره این جنگ فرمود: «الَّذِینَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَکُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزَادَهُمْ إِیمَانًا وَ قَالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکِیلُ»[2] به مسلمانان خبر داده شد که سپاه مشرکین تجمع کرده‌اند و می‌خواهند نابودتان کنند. مسلمانان هم گفتند اشکالی ندارد، ما خدا را داریم. رفتند و بازگشتند در حالی که هیچ درگیری نداشتند؛ این هم یک جهاد بود.

 

بعد از جنگ احد همه زخمی بودند. به حضرت خبر رسید که ابوسفیان می‌خواهد برگردد. حضرت فرمودند که بروید و آماده جهاد بشوید، اما فقط کسانی بیایند که دیروز فرار نکردند. کسانی که فرار نکرده بودند، همه زخمی بودند. این که می‌گویند امیرالمؤمنین(ع) 70 زخم برداشته بود، این از باب کثرت است. اصلاً نمی‌شد آن زخم‌ها را شمرد. می‌گویند وقتی یکی از زخم‌های ایشان را می‌دوختند، بغلی باز می‌شد. 70 نفر فرار نکرده بودند و همین افراد هم آمدند. همه زخمی بودند. ابوسفیان به یک فردی پول داده بود که وقتی مسلمانان را دیدی، بگو چه کسی دارد می‌آید. او هم گفت که ابوسفیان با چه کیفیتی می‌آید. پیغمبر(ص) به آن‌ها فرمود که قضیه این است؛ آیا باز هم برای جهاد آماده‌اید؟ گفتند نهایتاً شهید می‌شویم.

 

منتهی از آن طرف، ابوسفیان گزارش غلطی شنید. فردی برایش گزارش برد که همه مدینه راه افتاده است و زمین زیر پایشان می‌لرزد. او هم ترسید و فرار کرد. زخمی‌ها که رسیدند، اتفاقاً یک کاروان تجارتی از آنجا عبور می‌کرد. آن‌ها هم خرید و فروش کردند و سود بردند. این هم جهاد بود و به نبرد حمراء الاسد معروف شد. پس جهاد، ملازم با قتال نیست؛ جهاد یعنی تلاش در راه اعزاز فرهنگ.

 

مراد از حرجی بودن وجوب عینی جهاد

 

بنابراین اگر مراد از حرج، حرج شخصی باشد، کلام تامی نیست. یعنی حرج اگر آمد، واجب عینی را هم برمی‌دارد؛ پس واجب عینی بودن جهاد، بر افراد حرجی نیست. بله حرج اجتماعی قابل قبول است؛ منطقی هم هست. پس بین حرج بر کل و حرج بر فرد، تفاوت ایجاد شد. وجوب عینی جهاد، حرج‌الکل است. یعنی اگر بر همه واجب باشد، کسی نخواهد بود تا چرخ جامعه را بچرخاند.

 

مطلب بعدی این است که آیا این وجوب عینی، قائل دارد؟ ما اگر بتوانیم فقه را ناظر بر فقه اهل سنت ببینیم، در خیلی از جاها ممکن است خیلی از استدلال‌ها را عوض کنیم؛ ولی در باب الجهاد، حتماً باید فقه اهل سنت را دید. یکی از موارد، همین بحث در باب وجود عینی و ادله‌ای که آورده‌اند و ادله بر رد است که در جلسه بعد ان شاالله بررسی می‌کنیم.

 

 

معنی کفایی بودن وجوب جهاد

 

عرض کردیم وجوب جهاد، کفایی است. کفایی بودن جهاد هم به این معناست که خطاب آن عام است و جمیع مکلفین را شامل می‌شود. خطاب جهاد به بعضی از افراد نیست، بلکه خطاب آن به کل مؤمنین است؛ لکن در مرحله امتثال، با واجب عینی متفاوت است. خطاب آن در شمول، مانند عینی، اما در امتثال متفاوت است. چرا که در واجب عینی، امتثال الاحد الافراد، تکلیف را از فرد دیگر ساقط نمی‌کند. بلکه برای هر فرد، امتثال خودش، خطاب را از او برمی‌دارد؛ اما در واجب کفایی، بعضی‌ها که امتثال کنند، تکلیف از دیگران ساقط می‌شود؛ چون امتثال به تحقق صرف الوجود است.

 

 

تحقق صرف الوجود با یک بار انجام تکلیف

 

ما در تکالیفی که مورد خطاب قرار می‌گیریم، اقتضاء اولیه خطاب، صرف الوجود است. تکرار در آنها نیست؛ کلی و جزئی در آن نیست. «لله علی الناس حج البیت» یعنی صرف الوجود را باید بیاورند. صرف‌الوجود با یک بار انجام آن تکلیف، تحقق می‌یابد.

 

پس در خطابات شرعیه آنچه که مطلوب اولیه از خطاب است، صرف الوجود است. فرق واجب عینی با واجب کفایی در این است که در واجب عینی، صرف الوجود من جمیع المکلفین مطلوب است. «لله علی الناس حج البیت»، صرف الوجود حج را هم خواسته است، اما از همه مکلفین.

 

بنابراین وقتی یکی از مکلفین صرف الوجود را آورد، تکلیف از مکلف دیگر ساقط نشده است؛ چون خطاب، صرف‌الوجود را از او هم خواسته است. در تکالیف عینیه، صرف الوجود من جمیع المکلفین مطلوب است؛ اما در واجب کفایی، صرف الوجود خواسته شده، اما نه از کل مردم.

 

بنابراین جهاد یعنی تلاش در جهت دفع شرّ دشمن. شارع محترم صرف الوجود دفع شر را خواسته است. اگر عده‌ای آمده‌اند و صرف الوجود تحقق پیدا کرده و دشمن دفع شد، بعد از آن دیگر تکلیفی وجود ندارد؛ چون یک صرف الوجود بیشتر نمی‌خواهد. اگر با اقدام این‌ها دفع شر نشد، باز موضوع صرف الوجود باقی مانده است و بقیه باید اقدام کنند. پس واجب کفایی در توجه خطاب، با واجب عینی فرقی ندارد؛ بلکه در سقوط تکلیف است که با واجب عینی فرق دارد.

 

 

قول سعید بن مسیب در عینیت وجوب جهاد

 

صاحب جواهر از سعید بن مسیب نقل می‌کند که سعید بن مسیب به وجوب عینی جهاد قائل است. قول ایشان را، هم اهل سنت و هم شیعه نقل کرده‌اند. نقل قدیمی‌تر در کتاب خلاف[3] شیخ طوسی است.

 

سعید بن مسیب کیست؟

 

اما اول باید یک توضیحی درباره سعید بن مسیب بدهیم و بینیم چرا قول سعید بن مسیب را نقل کرده‌اند. آیا سعید بن مسیب از رجال عامه است یا از رجال خاصه؟ در رجال خاصه ایشان مطرح شده است. یعنی کتب رجالی شیعه ایشان را مطرح کرده‌اند؛ به دلیل این که ایشان در سند روایات شیعی قرار گرفته است. ایشان از امام سجاد(ع) و امام باقر(ع) روایت دارد و روایت‌هایش در کتب اصلی شیعه یعنی کافی کلینی و تهذیب شیخ وجود دارد؛ بنابراین جزء راویان شیعه محسوب شده است.

 

در باب این فرد دو نظر هست؛ یک نظر این که ایشان جزء حواریون امام سجاد(ع) و با ایشان مأنوس بوده است. پس فقه را از امام سجاد(ع) می‌گرفت. در این که ایشان با امام سجاد(ع) محشور بوده، اجماع وجود داشته و کسی تردیدی ندارد؛ اما این که بودن او با امام سجاد(ع) با اعتقاد به امامت ایشان بوده است یا از اعتقاد به ایشان نبوده است، اختلاف است.

 

ابوحنیفه شاگرد امام صادق(ع) بود. مالک، شاگرد امام صادق(ع) بود؛ اما هر دو از اهل سنت هستند. آیا سعید بن مسیب از شکل مالک و ابوحنیفه است یا خیر، او از شکل زراره و محمد بن مسلم است؟ در این مسئله اختلاف است.

 

برخی معتقدند که سعید بن مسیب در رده زراره و امثال اوست. یعنی شیعه است و شاگرد خاص امام سجاد(ع). در باب این شخصیت روایتی در کافی از مرحوم کلینی است که اگر سندش کامل بود، ایشان در زمره درجه‌ یک‌های شیعه محسوب می‌شد.

 

روایت این است: «محمد بن یحیى، عن أحمد بن محمد، عن عبد الله بن أحمد، عن إبراهیم بن الحسن قال: حدثنی وهب بن حفص، عن إسحاق بن جریر قال أبو عبد الله علیه السلام کان سعید بن المسیب و القاسم بن محمد بن أبی بکر و أبو خالد الکابلی، من ثقات علی بن الحسین علیهما السلام؛ امام صادق(ع) فرمودند سعید بن مسیب، قاسم بن محمد بن ابی‌بکر و ابوخالد کابلی از ثقات امام سجاد(ع) بودند.»[4]یعنی امام سجاد(ع) در زمان حیات خودش به این افراد اعتماد داشتند.

 

در سند این روایت دو اشکال است؛ دو نفر هستند که یکی مجهول و در باب توثیق دیگری اختلاف است.

 

در برخی از روایات این مسئله مطرح شده است که سعید بن مسیب از حواریون امام سجاد(ع) بوده است. کلمه حواری بالاتر از ثقه است؛ یعنی اینکه خیلی به حضرت نزدیک بوده است.

 

 

عامل قدح سعید بن مسیب

 

در باب سعید بن مسیب تنها قدحی که آمده، این است که ایشان در نماز بر جنازه امام سجاد(ع) شرکت نکرد. علتش این بود که از امام سجاد(ع) شنیده بود اگر کسی در هنگامی که در مسجدالنبی کسی نباشد الا دو نفر، دو رکعت نماز بخواند، این نماز صد در صد مقبول است. یک دعا و تسبیحی هم دارد که اگر بگوید، این نماز مقبول است. جنازه امام سجاد(ع) را می‌آورند و همه دنبال جنازه می‌رفتند. او نگاه می‌کند و متوجه می‌شود که مسجد خالی است. جنازه را رها می‌کند و نماز را می‌خواند.

 

بعد به او می‌گویند که نماز امام سجاد(ع) از دستت رفت. او هم می‌گوید بله نماز بهترین انسان‌ها از دستم رفت، ولی بهترین نمازی که ایشان به من یاد داد را خواندم. گفته‌اند که اگر تو شیعه امام سجاد(ع) بودی، باید برای نماز ایشان می‌آمدی.

 

تنها قدحی که بر این فرد گرفته‌اند، این مطلب است، والا این که ایشان شاگرد امام سجاد(ع) بوده است و اخذ فقه از ایشان داشته، تردیدی نیست. لذا مرحوم آقای خوئی در آخر می‌گوید نه مدحش ثابت شد و نه قدحش و لذا ما چیزی درباره‌اش نمی‌گوییم. اما قطع متیقن این است که او شاگرد امام سجاد(ع) بوده است.[5]

 

 

استدلال سعید بن مسیب به عینی بودن جهاد

 

به همین جهت حرفش مورد بررسی قرار می‌گیرد که وقتی ایشان که شاگردی امام سجاد(ع) را کرده است، می‌گوید جهاد واجب عینی است، استدلالش به این آیه است: «انفِرُوا خِفَافًا وَثِقَالًا وَجَاهِدُوا بِأَمْوَالِکُمْ وَأَنفُسِکُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ ۚ ذَٰلِکُمْ خَیْرٌ لَّکُمْ إِن کُنتُمْ تَعْلَمُونَ.»[6]

 

«انفِرُوا» دستور عام است. خدای متعال در این آیه می‌فرماید سبک و سنگین حرکت کنید. خطاب همه را گرفته است و نمی‌گوید بعضی حرکت کنید. به همه گفت حرکت کنید.

 

پاسخ این است که تکالیف کفاییه با تکالیف عینیه در خطاب با هم تفاوتی ندارند. وجوب گردن همه را گرفته است، اما چه قدر از ما باید برویم؟

 

ما هم می‌گوییم اصل وجوب، عام است؛ اما از آیه «لاَّ یَسْتَوِی الْقَاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ غَیْرُ أُوْلِی الضَّرَرِ وَ الْمُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَ أَنفُسِهِمْ فَضَّلَ اللّهُ الْمُجَاهِدِینَ بِأَمْوَالِهِمْ وَ أَنفُسِهِمْ عَلَى الْقَاعِدِینَ دَرَجَةً وَ کُـلاًّ وَعَدَ اللّهُ الْحُسْنَى وَ فَضَّلَ اللّهُ الْمُجَاهِدِینَ عَلَى الْقَاعِدِینَ أَجْرًا عَظِیمًا»[7] می‌فهمیم که این وجوب همگانی نبوده و کفایی است.

 

بعضی‌ها گفته‌اند این آیه‌ای که به آن استناد کرده‌اید، نسخ شده است. شما به آیه «انفِرُوا خِفَافًا وَ ثِقَالًا» استناد کردید که یعنی همه باید به جنگ بروید. اول همین طور بوده و جهاد، واجب عینی بوده است؛ اما خدای متعال با آیه 122 سوره توبه، آیه قبلی را نسخ کرد و فرمود: «وَ مَا کَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِیَنفِرُواْ کَآفَّةً فَلَوْلاَ نَفَرَ مِن کُلِّ فِرْقَةٍ مِّنْهُمْ طَآئِفَةٌ لِّیَتَفَقَّهُواْ فِی الدِّینِ وَ لِیُنذِرُواْ قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُواْ إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ»[8] در این آیه به مسلمین گفته شد که همه به میدان جنگ نروند؛ بلکه یک عده‌ای بمانند و درس بخوانند. با این آیه، آن آیه قبلی نسخ شد.

 

اما این استدلال درست نبوده و نسخی در کار نیست. آیه اول چه وجوب کفایی و چه وجوب عینی را بگوید، آیه دوم استثناء است. چرا که شارع محترم فرمود جهاد بر همه واجب است که بروند. این عام اولیه است. بعد فرمود تعدادی از شما که باید حتماً به جهاد بروید، به جای حضور در جبهه، جهاد علمی انجام دهید. پس جهاد دو مصداق دارد؛ یک مصداق جهاد، رفتن به میدان عملیات است و یک مصداق میدان جهاد، این است که درس بخوانید و مطالب را به دیگران بیاموزید. بنابراین کسی که در حوزه علمیه درس می‌خواند، به آیه «انفِرُوا خِفَافًا وَ ثِقَالًا» عمل می‌کند.

 

بعد خدای متعال فرمود: «وَ مَا کَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِیَنفِرُواْ کَآفَّةً»، همه با هم به میدان جنگ نروید. چه کار کنیم؟ «فَلَوْلاَ نَفَرَ مِن کُلِّ فِرْقَةٍ مِّنْهُمْ طَآئِفَةٌ لِّیَتَفَقَّهُواْ فِی الدِّینِ وَ لِیُنذِرُواْ قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُواْ إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ» پس آیه «انفِرُوا خِفَافًا وَ ثِقَالًا» نسخ نشد؛ تخصیص شد، جعل بدل شد. خدای متعال گفت که در نظر من دو جهاد داریم؛ یک جهاد به سیف است و یک جهاد علمی است. پس این که آیه نسخ شده، کاملاً غلط است.

 

 

فرق نسخ و تخصیص

 

نسخ، اصل الوجوب را برمی‌دارد. به عبارت دیگر نسخ در زمانی معین وجوب است. تخصیص، کشف است از عدم الوجوب من بدوالامر. شارع گفت زکات به این مقدار بدهید. در یک تاریخی می‌فرماید دیگر به این مقدار ندهید و به فلان مقدار بدهید. یعنی وجوب پرداخت زکات تا الآن این قدر بوده است، ولی الآن این مقدار است. این را نسخ می‌گویند.

 

یک دستور عامی می‌گوید زکات را این مقدار بدهید. یک دلیلی می‌گوید لازم نیست این قدر بدهید، این قدر بدهید. این تخصیص است. یعنی از اول همین بوده، ولی به ما نرسیده است. پس معلوم می‌شود که وجوب از اول همان مقدار بوده است که بعد از تخصیص است.

 

پس تخصیص، بیان الحکم من بدو الامر است، اما نسخ، بیان الحکم من حین بیان است. یعنی اگر آیه‌ای آیه دیگر را نسخ کرد، وجوب تا الآن این بوده است و از این به بعد، این است. اما در تخصیص می‌گوید از اول این بوده، ولی بیانش الآن آمده است.

 

 

دلیلی گویا برای کفایی بودن جهاد

 

مرحوم صاحب جواهر برای کفایی بودن جهاد استدلال کرده است به روایت دعائم الاسلام. این روایت گویایی در باب کفایی بودن جهاد است. حضرت در این روایت می‌فرماید: «و الجهاد فرض على جمیع المسلمین لقول الله عزوجل: کتب علیکم القتال "فإن قامت بالجهاد طائفة من المسلمین وسع سائرهم التخلف عنه ما لم یحتج الذین یلون الجهاد إلى المدد، فإن احتاجوا لزم الجمیع أن یمدوهم حتى یکتفوا، قال الله عز وجل: "و ما کان المؤمنون لینفروا کافة" و إن دهم أمر یحتاج فیه إلى جماعتهم نفروا کلهم، قال الله عز وجل: انفروا خفافا و ثقالا و جاهدوا بأموالکم و أنفسکم فی سبیل الله.»

 

حضرت می‌فرماید جهاد بر همه مسلمانان واجب است، اما اگر عده‌ای برای جهاد قیام کردند، دیگران می‌توانند نیایند. «ما لم یحتج الذین یلون الجهاد إلى المدد؛ تا هنگامی که افرادی که می‌جنگند، نیاز به کمک نداشته باشند.» «فإن احتاجوا لزم الجمیع أن یمدوهم حتى یکتفوا؛ اما اگر نیاز پیدا کردند، به همه دوباره واجب می‌شود که بروند تا به کفایت برسد.» دلیل از این بیان بالاتر برای کفایی بودن جهاد پیدا نمی‌شود.

 

 

زمان وجوب جهاد بر اهل علم

 

بعد حضرت به این آیه استشهاد می‌کند: «قال الله عزوجل: و ما کان المؤمنون لینفروا کافة.» بعد فرمود «و إن دهم أمر یحتاج فیه إلى جماعتهم نفروا کلهم، قال الله عزوجل: انفروا خفافا و ثقالا و جاهدوا بأموالکم و أنفسکم فی سبیل الله.» اگر مورد حمله قرار گرفتید و نیازمند به این جماعت هستید، همه باید بروند. درست است که این آیه فرمود «و ما کان المؤمنون لینفروا کافة»، اما این برای جایی است که با یک عده کار انجام می‌شود. اگر زمانی رسید که با آن عده کار انجام نشود، حوزه علمیه هم باید برود.

 

طبق این بیان امیرالمؤمنین(ع) ما برای جهاد علمی آمده‌ایم؛ ولی متوجه شدیم که حمله در خط طوری شده است که اگر برای جهاد علمی بمانیم، خط از دست می‌رود، باید «و إن دهم أمر یحتاج فیه إلى جماعتهم نفروا کلهم؛ اگر مورد حمله قرار گرفتید و به همه نیاز شد، همه باید بروند

 

خلاصه قول تا اینجا این شد که مرحوم سعید بن مسیب برای عینی بودن جهاد، به یک روایتی تمسک می‌کند که این روایت نبوی است. سنی‌ها هم نقل کرده‌اند. روایت این است: «من مات و لم یغز و لم یحدث نفسه بالغزو مات علی شعبه من النفاق؛ اگر کسی بمیرد و اصلاً به جنگ نرود و در نیتش هم اصلاً‌ نباشد که به جنگ برود، منافق مرده است.» اصلاً جهاد نرفته است و نیت جهاد هم نکرده است؛ پیغمبر(ص) فرمودند این منافق از دنیا رفته است.

 

مرحوم سعید بن مسیب این را شاهد بر این می‌گیرد که جهاد واجب عینی است. می‌گوید اگر جهاد واجب کفایی بود،‌ ممکن است هیچ وقت به حضور شخصی در جنگ و در طول عمرش نیاز نباشد. پس معلوم می‌شود که جهاد واجب عینی است.

 


 

1 نساء/95

2 آل‌عمران/173

3 خلاف، جلد 5، صفحه 517

4 کافی، جلد یک، صفحه 473

5 شرح حال بیشترش را در رجال مرحوم آقای خوئی بررسی کنید.

6 توبه/41

7 نساء/95

8 توبه/122

 

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار
اوقات شرعی
۱۵ / ۰۲ /۱۴۰۳
قم
اذان صبح
۰۴:۳۸:۱۳
طلوع افتاب
۰۶:۱۲:۳۷
اذان ظهر
۱۳:۰۳:۴۴
غروب آفتاب
۱۹:۵۴:۱۰
اذان مغرب
۲۰:۱۲:۲۱