vasael.ir

کد خبر: ۱۷۲۵
تاریخ انتشار: ۱۰ بهمن ۱۳۹۴ - ۲۳:۵۶ - 30 January 2016
درس خارج «فقه فرهنگ» آیت الله محسن اراکی/ جلسه 8

هر بیانی که منجر به فساد و ظلم شود، حرام است

پایگاه اطلاع رسانی وسائل – آیت الله اراکی درهشتمین جلسه درس خارج فقه فرهنگ اسلامی در ادامه بحث احکام بیان،گفت: در شرع اسلام ضابطه اباحه بیان، عدم فساد و ظلم است و در مقابل، ضابطه حرمت، فساد و ظلم است. هر جا بر بیان، فسادی بار شود ولو این بیان، بیان حقی – یک حقیقتی – باشد مصداق بیان محرّم خواهد بود.

به گزارش خبرنگار پایگاه اطلاع رسانی وسائل، آیت الله محسن اراکی، درهشتمین جلسه سال تحصیلی 94-95 در درس خارج فقه فرهنگ اسلام، که روز سه شنبه بیست و دوم دیماه 1394 در مؤسسه امام خمینی ره برگزار شد، در ادامه بحث احکام بیان، به بحث درباره حکم حرمت بیان پرداخت.

ایشان در ابتدای بحث، با تذکر اینکه بیان، همیشه حق و ممدوح نیست، آزادی بیان به مفهوم غربی آن را از نظر عقل عملی بشر، قوانین متعارفه و قوانین شرعی مردود دانست.

آیت الله اراکی ضابطه حرمت بیان را ترتب فساد یا ظلم، عنوان کرد و در مقابل، بیان مباح را بیانی معرفی کرد که عاری از فساد یا ظلم باشد و بر آن فساد یا ظلمی مترتب نباشد.

دبیرکل مجمع تقریب مذاهب اسلامی، در ادامه بحث، کذب، افتراء،استهزاء، غناء باطل لهوی، اظهارعیب شخص محترم، سخنی که موجب ایذاء یا پایمال شدن حق یا تحقیر و اذلال دیگران و یا هتک شعائر شود و انکار مطلب حقی که برهاناً ثابت شده است را به عنوان نمونه هایی از بیان محرّم برشمرد و در هرمورد توضیح لازم را ارائه داد.

آیت الله اراکی به مناسبت بحث غناء، موسیقی را از نظر حکم شرعی، دو نوع دانست و تفکیک این دو نوع  و شناسایی آنها از یکدیگر را به وسیله فرمول ها و معادلات علم ریاضی ممکن دانست.

 

مشروح هشتمین جلسه درس «فقه فرهنگ» آیت الله اراکی را در ذیل ملاحظه می فرمایید.

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع بحث امروز: بیان محرّم

گفتیم بیان، احکام خمسه ی واجب ، مستحب، مباح، مکروه و حرام دارد. بحث امروز در مورد بیان محرّم است.

اینطور نیست که بیان همیشه حق و ممدوح باشد؛بر خلاف فرهنگ غرب که آزادی بیان را بر زبان می آورند – و ادعای آزادی بیان واصالت دادن به آن را دارند – اگرچه آنجا که با مصالح آنها سازگار نباشد، به آن مقید نیستند.

آیا آزادی بیان فی نفسه ارزش است؟

به عبارت دیگر آیا بیان بما هو بیان فی نفسه حق مقدسی است؟

می گوییم: چنین نیست. هم وجدان، هم عقل عملی بشری، هم قوانین متعارفه و هم قوانین شرعی براین امر – مقدس نبودن بیان، فی نفسه – گواه است. از هیچ یک از این جهات – یعنی از منظر وجدان و عقل عملی بشری و قوانین متعارفه و قوانین شرعی –  ما چیزی به نام قدسیت بیان بماهو بیان نداریم. اعتقاد به آزادی بیان به صورت مطلق، حرف – و اعتقاد – غلطی است.

 

ضابطه حرمت و اباحه بیان در اسلام

در شرع اسلام ضابطه اباحه بیان، عدم فساد و ظلم است و در مقابل،  ضابطه حرمت، فساد و ظلم است. هر جا بر بیان، فسادی بار شود ولو این بیان، بیان حقی – یک حقیقتی – باشد مصداق بیان محرّم خواهد بود. مثلا بیان حقی – حقیقتی – که موجب دشمنی دو نفر شود یا نظم جامعه را به هم بریزد؛ حرام است.

فساد به عنوان یک ملاک حرمت بیان، یعنی چه؟

فساد در برابر نظم است، هر نوع اختلال در نظم می شود فساد، هر نوع به هم ریختن نظم جامعه فساد است؛ مثل ایجاد جنگ، مگر اینکه جنگ جنگ دفاعی باشد یعنی جنگ برای دفع ظلم یا فساد باشد. اگر نظم، نظم عادل باشد اختلال در این نوع نظم، - از دو جهت حرمت دارد - هم مصداق فساد است و هم مصداق ظلم.  

خلاصه اینکه، ضابطه شرعی حرمت، ترتب فساد و ظلم است. یعنی یا حقی از کسی به وسیله بیان سلب بشود یا بیان، منشاء ایجاد دشمنی، کینه،جنگ، هرج و مرج و اختلال نظام شود. این - تقریباً- ضابطه کلی است.

 

برخی آیات دالّ بر حرمت ظلم

ظلم و فساد در شرع حرام است و آیات فراوانی به این معنا تاکید دارند. نسبت به ظلم، مانند:

1. " إِنَّا أَعْتَدْنا لِلظَّالِمینَ نارا " (کهف/29)

2." أَعْتَدْنا لِلظَّالِمینَ عَذاباً أَلیماً "(فرقان/37)

3." أَلا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمین َ" (هود/18)

4." وَ مَنْ یَظْلِمْ مِنْکُمْ نُذِقْهُ عَذاباً کَبیراً " (فرقان/19)

روایات زیادی نیز در این زمینه وجود دارد که با توجه به روح مطلب در شرع اسلام نیازی به تعرض به روایات نداریم.

 

ملاک و معیار برای تشخیص ظلم؛ بیان شارع، عرف عقلاء

هر جا شرع، عدل و ظلم را تعریف کرده باشد و یا ضابطه را بیان کرده باشد، ملاک، همان تعریف و مقیاس شرعی است؛ یعنی هرجا از طرف شارع در مورد ملاک عدل و ظلم بیانی وجود داشته باشد؛ همان بیان شارع، ملاک است ؛ مثلا وقتی در شرع چنین آمده است که در ارث، سهم پسر این مقدار است و سهم  دختر فلان مقدار، اگر کسی خلاف آن عمل کند، این – یعنی برخلاف ملاک شرعی عمل کردن – می شود ظلم. پس عمل بر خلاف آن، ظلم است. اینجا ملاک، همان مقیاس شرعی است.

اگر شارع، بیان خاصی برای تعیین عدل و ظلم نداشت به عرف عقلا مراجعه می کنیم،  آنچه را عرف عقلا عدل می داند عدل است و آنچه را ظلم می داند ظلم است؛ البته این در جایی است که شارع، حکمی در ردع این عرف عقلایی نداشته باشد اگر شارع حکمی در ردع این عرف عقلایی داشت ملاک، تبیین شارع است. بنابراین یکی از دو معیار حرمت بیان، ظلم بودن بیان است مانند اینکه حق کسی تضییع شود یا حرمت کسی زیر سوال رود.

 

برخی آیات دالّ بر حرمت فساد

معیار دوم، فساد بودن بیان است. فساد در قرآن کریم و در روایات ما به طور قطعی، حکم به حرمت آن شده است. مانند:

1-" وَ لا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِها " (56/اعراف)

2-" الَّذینَ کَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبیلِ اللَّهِ زِدْناهُمْ عَذاباً فَوْقَ الْعَذابِ بِما کانُوا یُفْسِدُونَ " (نحل/88)

3-" وَ یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ أُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ  " (بقره/27)

4-" وَ یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ أُولئِکَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدَّارِ" (رعد/25)

آیات زیادی وجود دارد اما ما درصدد استیعاب آیات نیستیم.

روایات نیز در این زمینه فراوان است اما با توجه به صراحت و تعدد آیات احتیاجی به تعرض به روایات نداریم. پس اصل حرمت فساد و ظلم – به عنوان دو ملاک بیان محرّم –  در شرع مسلم و قطعی است و جای شک ندارد.

 

نمونه هایی از بیان محرّم

اکنون مواردی از بیان محرّم را به صورت اجمالی بیان خواهیم نمود. تفصیل موارد و مصادیق بیان محرم را بعدا با تعرض به ادله بیان می کنیم.

1. بیان کذب

دروغ و خلافِ واقع، یکی از مصادیق بیان محرّم است مگر اینکه در این کذب، اصلاح باشد. یعنی کذب مصلحانه فساد نیست و ظلم هم به شمار نمی آید. کذب مصلحانه خارج از عنوان حرمت است. ممکن است این کذب، کذب در اصلاح دو طرف یا اصلاح یک جمعیت یا غلبه به دشمن و دفع شر ظالم باشد. کذبی که مصلحانه و عادلانه است، دافع ظلم است و کذبی که دفع ظلم و فساد می کند – از حکم حرمت – مستثنا است؛ مثل کسی که از روی تقیه دروغ می گوید تا خود را از ظلم ظالم نجات دهد. این، ضابطه در حلیّت کذب است اما اگر کذب بدون اصلاح یا دفع ظلم باشد حرام است، به هر انگیزه ای که باشد.

2- افتراء

عنوان دوم از عناوین محرّم افتراء است. یعنی یک سخن دروغ را به کسی نسبت دادن. اینکه افتراء را مستقل از کذب آوردیم بخاطر این است که در افتراء دو جهت حرمت وجود دارد لذا افتراء، حرام مُغلّظ است چون هم ظلم و تعدی به خود حقیقت است – بخاطر خلاف واقع بودن آن –  و هم تعدی به حرمت یک شخص صاحب حرمت است.

 

3- اظهار عیب شخص محترم

عنوان سوم، اظهار عیب کسی است که دارای حرمت است. اینکه صاحب حرمت بودن فرد شرط شده است به این دلیل است که گاهی خود انسان حرمت شکنی می کند - و باعث خروج او از این قاعده می شود - .

این قاعده را قبلا گفتیم که "الحرمات قصاص فمن اعتدی علیکم فاعتدوا علیه بمثل ماعتدی علیکم". این قاعده یک قاعده مهمی است. حرمت ها همیشه طرفینی است اگر کسی حرمت از کسی بشکند آن حرمت از خودش برداشته می شود. فلسفه قصاص نیز همین است چون فردی که کسی را کشته قائل به چنین حرمتی - حرمت نفس محترمه - نیست و حرمت نفس محترمه را می شکند، حال اگر کسی حرمت چنین فردی - فرد هتاک حرمت -  را محفوظ بداند، در اینصورت – در واقع –  حرمت شکنی را محترم داشته است و این خود، ظلم است؛ یعنی در اینصورت – با حرمت قائل شدن برای فرد هتاک – مجوز حرمت شکنی را صادر کرده است؛ چون برای کسی که حرمت شکسته است، حرمت قائل شده است. قصاص از دقیق ترین و عادلانه ترین احکام اسلامی است.

اظهار عیب نیز حرمت شکنی است مگر نسبت به کسی که خود، اظهار عیب دیگران را کرده است زیرا چنین فردی حرمت دیگران را شکسته است و معنا ندارد خودش حرمت داشته باشد.

قرآن کریم می فرماید: "لا یُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلاَّ مَنْ ظُلِم" (نساء/4) اگر کسی مورد ظلم و تعدی واقع شد –  حرمت شکنی نسبت به ظالم برای او حرام نیست – .  معنا ندارد برای ظالم قائل به حرمت باشیم و بگوییم کسی به ظالم نباید تعدی کند.

 

4- بیانی که موجب ایذاء شود

مورد چهارم، هر بیانی است که موجب آزار شود؛ هرچند آزار و ایذاء، ایذاء بیانی باشد. ناراحت کردن کسی و موجبات آزار و اذیت او را فراهم کردن مصداق ظلم است؛ و گفتیم معیار در حرمت بیان این است که یا ظلم باشد یا فساد.

 

تعدی و آزار جایز نیست حتی نسبت به کافر

ظاهراً دایره حرمت، عام است و کافر را هم شامل می شود چرا که آیه می فرماید: "من قتل نفسا بغیر نفس أو فسادا فی الارض فکأنما قتل الناس جمیعا". در این آیه از نفس بطور عام یاد شده است و نفرموده است "نفس مومنه"؛یعنی حتی تعدی به  "نفس کافره" هم جایز نیست؛ البته حکم مرتد و کافر جاهرغیر از کافر بما هو کافر است. بخاطر همین حکم "عدم جواز تعدی به کافر" است که در مورد جنگ با آنها چنین گفته شده است که: در جنگ با کفار، باید اول عرضه ی دین کرد و حق را برای آنان بیان کرد. در صورت عدم پذیرش، چنانچه شیوه ائمه علیهم السلام اینگونه بوده است، از شروع به حمله خود داری می شود و تنها در صورتی که کفار شروع به حمله کردند با آنها جنگ می شود.

اگر شخص جاهر باشد و حرمت نداشته باشد نمی شود به او دروغ و افترا بست اما بیان کردن و برملا کردن عیب او چون دفع فساد و ظلم است مشکل ندارد.

 

5- هر سخنی که موجب پایمال شدن حقی شود

سخنی که موجب پایمال شدن حقی شود حرام است اگرچه گاهی حتی ممکن است بیان آن ، بیان حق باشد؛ مانند اینکه انسان یک حقیقتی را بگوید و موجب این شود که فرد ظالمی به انسان دیگری آسیب و اذیت و آزار برساند. فرض کنید شخص ظالمی اگر بداند شخص خاصی دارای مال و پول است، به اموال او تعدی می کند. در اینجا اگر کسی بیاید و داشتن مال این شخص را برای آن ظالم افشا کند، باعث تعدی به صاحب مال شده است؛ بنابراین هرچند سخنش خلاف حق نیست و حقیقتی را گفته است ولی چون موجب ظلم به دیگری می شود، حرام است. نتیجه اینکه، هر سخنی  و هر بیانی که موجب سلب حق از کسی شود حرام است.

 

6. هر سخنی که موجب هتک مقدسات و شعائر شود

در فقه چیزی به نام مقدسات نداریم، آنچه هست همان شعائر است. شعائر یعنی هر چیزی که علامت خدای متعال، دین، حق و اهل دین باشد؛ مثل عالِم یا مراقد مقدسه ائمه اطهار علیهم السلام یا مراقد اهل ایمان که به تقوا و ایمان معروف بوده اند. اهل ایمان یعنی کسانی که معروف به تقوا و ایمان هستند نیز جزء شعائر دین محسوب می شوند و هتک آنان هتک ایمان است.

هر چیزی که شعار باشد یعنی علامت دین و اهل دین و علامت یک شیء دارای حرمت باشد،هتک آن، حرمت شکنی است و جایز نیست؛ مثلا روز خاصی باشد که یوم الله و منسوب به خدا باشد یا مکان خاصی باشد مثل صفا و مروه. قرآن کریم می فرماید: "انّ الصفا والمروه من شعائر الله". صفا و مروه مانند کعبه و مسجد الحرام علامت و یادآور عبادت خداست و از این رو جزء شعائر است. از جمله شعائر، افراد مؤمنی هستند که در بین مردم به ایمان معروفند. مثلا یک شخص بازاری که بخاطر ایمانش مورد احترام است و میان مردم به ایمان معروف است، توهین به او توهین به شخص او نیست بلکه هتک شعائر است چون این شخص خود از شعائر دین شده است.

 

7- انکار مطلبی که حقانیت آن با دلیل و برهان ثابت شده است

در اینجا خود مطلب از آنجا که حقیقت است، حق دارد؛ یعنی حق دارد که ما در برابر آن تسلیم باشیم. اگر آن مطلب را انکار کردیم و جهد نشان دادیم، حرام است. - جهد یعنی اینکه مطلبی با برهان ثابت شده باشد و شخص با اینکه در برابر آن برهان نقضی ندارد اما آن را رد می کند و نمی پذیرد - . قبلا گفتیم که تصدیق، برهان غیر اختیاری و قهری است اما پذیرش آن اختیاری است. بنابراین اگر فردی حقیقتی را بیان کرد و بر آن دلیل و برهان اقامه نمود هرچند مطلب علمی باشد نه دینی و مذهبی، چنانچه دیگری در حالی که نقد و نقضی بر آن مطلب ندارد، آن را نپذیرد، این عدم پذیرش، شکستن حرمت یک حق و حقیقت است و جهد است. بیان جهدی ممنوع است چون پایمال کردن حق است و ظلم است؛ و ظلم یکی از ملاک های حرمت بیان است.

قبلاً گفتیم: عقیده ای که هنوز دلیل بر بطلان آن نیست، - فقط - یک حق دارد و آن حق تحقیق است؛ یعنی چنین عقیده ای را نباید رد کرد بلکه باید دلیل را شنید و بررسی کرد. صاحب چنین عقیده ای نمی تواند دیگری را وادار و مجبور به پذیرش عقیده خود کند؛ چون در اینصورت او به حق دیگری تجاوز کرده است.

 

8- بیانی که متضمن تحقیر و اذلال دیگری باشد

هر بیانی که تحقیر و اذلال کسی که صاحب حرمت است در آن باشد، حرام است؛ اما اگر کسی خودش ظالم و حرمت شکن باشد تحقیر و اذلال به او ظلم نیست بلکه شاید عبادت باشد. تحقیر کسی که مردم را تحقیر می کند، عبادت است. اما اگر کسی فرد عادی است و کسی را تحقیر نکرده تحقیر و اذلال او جایز نیست.

 

9- استهزاء

استهزاء اگرچه با تحقیر متلازم است اما عنوان دیگری است و با خنده و تمسخر همراه است؛ مثل اینکه به کسی بخاطر کج راه رفتن او یا بخاطر لکنت زبانش بخندد، که این نیز تعرض به حق است و ظلم است.

 

10-غناء باطل لهوی

صفت "باطل" برای غناء یعنی اینکه مضمون غناء باطل باشد، مثل خواندن مطالب کفر یا تشویق به حرام با صدای خوش غیر لهوی. این یک معیار حرمت غناست یعنی بطلان مضمون ما یتغنی به.

معیار دیگر برای حرمت غناء، لهوی بودن است؛ یعنی همان چیزی که فقهای ما می گویند و آن مناسب بودن با مجالس لهو است.

 

هر موسیقی حرام نیست

ما دو نوع موسیقی و نیز دو نوع آواز و غناء داریم. یک نوع آن، سازگار با مجالس لهو و طرب وفساد است  و نوع دیگری است که با مجالس لهو و طرب و معصیت متناسب نیست.

– به عنوان یک مصداق و مثال – اهل طرب نمی پسندند آواز آقای مختاباد را، وقتی شعر " مسجد و میخانه بهانه " را می خواند و اصلاً با مجالس آنها تناسب ندارد، آن را نمی پسندد و برایشان ناخوشایند است.

موسیقی یک علم است و قوانین ریاضی بر آن حاکم است. هر آهنگی محاسبه و تعریف خاص خود را دارد. می شود معادله های – ریاضی – مربوط به آهنگ های لهوی را پیدا کرد و به – موسیقی مربوط به – آن ضابطه روشن داد. با این ضابطه مثل یک خط کش می توان معلوم کرد که چه آوازی لهوی است و کدامیک غیر لهوی.

- نتیجه اینکه موسیقی و غناء لهوی از حیث علمی و از نظر معادله های ریاضی مربوطه،  با موسیقی و غناء غیر لهوی تفاوت دارد و به صورت علمی قابل تمایز از یکدیگر و قابل شناسایی هستند. -

از این رو، فتوای فقهای ما – مبنی بر تناسب موسیقی و غناء لهوی با مجالس لهو و اینکه وجه تمایز این دو را تناسب با لهو و فساد دانسته اند – از دقیق ترین فتواها و نشان دهنده عمق علمی فقهای ماست و چنین فتوایی را در سایر مذاهب اسلامی نداریم.

 

 

تقریر: ج. زنگنه   223/907/922/ض

 

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار
اوقات شرعی
۱۳ / ۰۲ /۱۴۰۳
قم
اذان صبح
۰۴:۴۰:۵۲
طلوع افتاب
۰۶:۱۴:۳۶
اذان ظهر
۱۳:۰۳:۵۶
غروب آفتاب
۱۹:۵۲:۳۴
اذان مغرب
۲۰:۱۰:۳۹