vasael.ir

کد خبر: ۱۷۰۳
تاریخ انتشار: ۰۶ بهمن ۱۳۹۴ - ۲۱:۳۵ - 26 January 2016
درس خارج جهاد و دفاع استاد مهدی طائب/ جلسه 6

جهاد؛ به کارگیری همه توان مالی و جانی برای حفظ و پیشرفت اسلام است

پایگاه اطلاع رسانی وسائل- حجت الاسلام و المسلمین مهدی طائب در جلسه ششم از درس خارج فقه جهاد و دفاع گفت: جهاد لزوماً ملازم با قتال نیست. ممکن است به قتال بیانجامد و ممکن است نیانجامد. بحث این است که جهاد دو نوع است؛ یک، آنجایی که به ما حمله شده است و می‌خواهند اسلام را از بین ببرند و ما بخواهیم از نابودی اسلام جلوگیری کنیم. نامش را جهاد دفاعی گذاشتند.

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی وسائل به نقل از پایگاه اطلاع رسانی استاد مهدی طائب؛ متن جلسه ششم درس خارج فقه جهاد و دفاع استاد مهدی طائب که 13 دی 1394 برگزار شد، تقدیم خوانندگان محترم می‌شود

امام(ره) فرمودند: «فصل فی الدفاع و هو على قسمین: أحدهما الدفاع عن بیضة الاسلام و حوزته، ثانیهما عن نفسه و نحوها» مرحوم امام(ره) فرمودند دفاع بر دو قسم است؛ یک دفاع از مرکزیت و حوزه اسلام و دیگری دفاع از نفس و نحوالنفس که اموال باشد.

 

بعد ایشان مسئله اول را در این باب مطرح کردند: «لو غشی بلاد المسلمین أو ثغورها عدو یخشى منه على بیضة الاسلام و مجتمعهم یجب علیهم الدفاع عنها بأیة وسیلة ممکنة من بذل الأموال و النفوس.» ایشان ابتدا در قسم اول مسئله دفاع بحث کرده‌اند؛ یعنی دفاع از مرکزیت اسلام و حوزه آن.

 

معنای دفاع از بیضة الاسلام و علت آن

 

«لو غشی بلاد المسلمین» غشیان یعنی فراگیری. در سوره مبارکه بقره، خدای متعال فرمود: «وَ عَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ» بنابراین «لو غشی بلاد المسلمین» یعنی اگر سایه افکند، پرده انداخت بر کل بلاد. «أو ثغورها» یا هنوز مرکزیت را نگرفته است، اما یک مرزی را مورد حمله قرار داده است.ثغور جمع ثغر است؛ ثغر یعنی نقطه ورود. جایی که از مرز داخل می‌آیید، اولین بلاد را ثغور می‌گویند. همه را نگرفته، بلکه فقط یک منطقه‌ را گرفته است‌.

 

«لو غشی بلاد المسلمین أو ثغورها عدو یخشى منه على بیضة الاسلام و مجتمعهم»این دشمن مسلط شده و ما می‌ترسیم که اگر این منطقه دست آن‌ها بماند، اصل اسلام و آن هسته مرکزی اسلام را از بین می‌برند و یا اینکه اصل اسلام را از بین نمی‌برند، ولی باعث می‌شوند که این مجتمع از هم بپاشد.

 

به عنوان مثال، اسپانیا مسلمان بودند. مسیحی‌ها اسپانیا را گرفتند. در آغاز تنها چیزی که اتفاق افتاده بود، این بود که اسپانیا دست مسیحی‌ها افتاد؛ اما بعد از مدتی اصلاً اسپانیایی‌ها دیگر مسلمان نماندند. مجتمع مسلمان‌ها به هم خورد. اول بلد را گرفتند، سپس فرآیند گرفتن بلد این شد که مجتمع به هم خورد.

 

تفسیر بیان امام(ره) را می‌خواستیم بگویبم که ایشان چه می‌فرماید. باید ببینیم وقتی یک جایی را گرفتند، هراس بر مجتمع به چه معناست. در آغاز که یک جایی را می‌گیرند، الزامش این نیست که مجتمع به هم بخورد. شاهنشاه آریامهر بر ایران حکومت می‌کند. دشمن است، ولی ایران، مجتمع مسلمانان و شیعه است. می‌فرماید این که شاه بر اینجا حکومت می‌کند، اگر خوف این باشد که تداوم حاکمیت او باعث شود مجتمع شیعه در اینجا به هم بخورد، باید او را دفع کنید.

 

ایران را شاه گرفته و دشمن است، اما فعلاً مجتمع باقی است. می‌ترسیم که تداوم حاکمیت او، این مجتمع را به هم بزند. «یجب علیهم الدفاع عنها بأیة وسیلة ممکنة من بذل الأموال و النفوس» ایشان می‌فرماید به هر وسیله‌ای که شما می‌توانید، باید دفاع کنید و دشمن را دفع کنید.

 

شروع مبارزه امام(ره) با شاه بر همین مسئله بود. ایشان فرمود که علماء اسلام به داد اسلام برسید؛ اسلام در خطر است. در حالی که شاه ادعای مسلمانی هم می‌کرد، اما ایشان فرمود این دشمنی است که اگر الآن جلویش نایستید، مجتمعتان به هم می‌خورد. ما برای این وجوب، دلیل می‌خواهیم.

 

عرض کردیم دفاع همان جهاد قرآن است. علت این که سه جلسه است روی این موضوع تأکید می‌کنم، تسامحی است که بر این باب در فقه روا شده است و دفاع را از جهاد جدا کرده‌اند؛ در حالی که دقت در آیات نشان می‌دهد اصل جهاد، دفاع است. به همین جهت این جلسه هم می‌خواهیم روی این مطلب بایستیم.

 

تعریفی دوباره از جهاد و انواع آن

 

ما جهاد را بر به کارگیری توان، اعم از مال و جان برای حفظ، پیشرفت و جلوگیری از نابودی اسلام تعریف می کنیم. این جهاد است و عرض کردیم که لزوماً ملازم با قتال نیست. ممکن است به قتال بیانجامد و ممکن است نیانجامد. بحث این است که جهاد دو نوع است؛ یک، آنجایی که به ما حمله شده است و می‌خواهند اسلام را از بین ببرند و ما بخواهیم از نابودی اسلام جلوگیری کنیم. نامش را جهاد دفاعی گذاشتند.

 

دو، کفار در جایی زندگی می‌کنند و سلطه هم در آنجا در دست کفار است؛ به ما هم کاری ندارند. اما ما به آنجا می‌رویم و می‌گوییم می‌خواهیم اسلام را حاکم کنیم. گوش نمی‌کنند، نیرو می‌بریم. سلطه موجود در آنجا را از بین می بریم و آنجا را تحت حاکمیت اسلام در می‌آوریم. افرادی که آنجا هستند، دو راه در پیش دارند؛ یک، می‌پذیرند و مسلمان می‌شوند. دو، اسلام را نمی‌پذیرند و می‌گویند می‌خواهیم مقررات خودمان را انجام دهیم، اما با شما هم نبرد نمی‌کنیم. مالیات زنده‌ ماندمان را می‌دهیم و زندگی می‌کنیم. این جزیه می‌شود.

 

منظور قرآن از جهاد

 

پس یک جهاد آن است که دشمن حمله می‌کند و ما دفع می‌کنیم و یک جهاد آن است که آغازگر ما باشیم. ادعای ما این است که این‌ها هر دو جهادند و آن که در آغاز واجب شده است، جهاد دفاعی است. پیامبر اکرم(ص) تا حداقل فتح مکه هر چه جهاد داشتند، جهاد دفاعی بود. وجوب جهاد دفاعی هم زمان دارد.

 

دلیلمان بر این مطلب اولاً آیه سوره نساء است که می‌فرماید: «أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ قِیلَ لَهُمْ کُفُّواْ أَیْدِیَکُمْ وَ أَقِیمُواْ الصَّلاَةَ وَ آتُواْ الزَّکَاةَ فَلَمَّا کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقِتَالُ إِذَا فَرِیقٌ مِّنْهُمْ یَخْشَوْنَ النَّاسَ کَخَشْیَةِ اللّهِ أَوْ أَشَدَّ خَشْیَةً وَ قَالُواْ رَبَّنَا لِمَ کَتَبْتَ عَلَیْنَا الْقِتَالَ لَوْلا أَخَّرْتَنَا إِلَى أَجَلٍ قَرِیبٍ قُلْ مَتَاعُ الدَّنْیَا قَلِیلٌ وَ الآخِرَةُ خَیْرٌ لِّمَنِ اتَّقَى وَ لاَ تُظْلَمُونَ فَتِیلًا.»

 

خدای متعال در این آیه می‌فرماید که ای پیامبر ندیدی، آن‌هایی که به آن‌ها گفتی فعلاً نماز بخوانید، فعلاً زکات دهید و فعلا اقدام عملیاتی نکنید، اصرار می‌کردند که بگذار مقابله کنیم و تو می‌گفتی «کُفُّواْ أَیْدِیَکُمْ»؟!

 

این آیه ابتدا نشان می‌دهد که آنها از پیامبر تقاضا داشتند که برویم و بجنگیم، والا دیگر عبارت «کُفُّواْ أَیْدِیَکُمْ» معنا نداشت.مثل این که کسی اینجا نشسته‌ است و هیچ اقدامی هم نمی‌خواهد بکند، شما به او بگویید اقدام نکن! می‌گوید من نمی‌خواستم اقدامی کنم. به کسی می‌گوییم اقدام نکن که می‌خواهد اقدامی کند.

 

پس این آیه وقتی می‌فرماید: «أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ قِیلَ لَهُمْ کُفُّواْ أَیْدِیَکُمْ» در ذات خودش این معنا را دارد که این‌ها می‌گفتند یارسول الله(ص) اجازه بده اقدام کنیم. بعد می‌فرماید: «فَلَمَّا کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقِتَالُ إِذَا فَرِیقٌ مِّنْهُمْ یَخْشَوْنَ النَّاسَ کَخَشْیَةِ اللّهِ»، زمانی هم که به آنها گفتی حالا بجنگید، ناگهان دیدی که می‌گویند یا رسول الله(ص) اگر بجنگیم، کشته می‌شویم!

 

تصریح علامه حلی بر دفاعی بودن جهاد در صدر اسلام

 

مرحوم علامه حلی در کتاب «منتهی» زمان واجب شدن فرائض را بررسی کرده است که هر فریضه‌ای چه موقع واجب شد. از زکات و حج و غیره بررسی می‌کند و به جهاد می‌رسد. در این کتاب وقتی متعرض بحث جهاد می‌شود، می‌گوید: «و اما الجهاد، فلم تؤذن له بمکة فلما هاجر امره الله تعالى کتب علیکم القتال.» مسلمانان در مکه اجازه جهاد نداشتند. وقتی پیامبر(ص) هجرت کرد، خدای متعال به پیامبرش فرمود هر که با شما جنگید با او بجنگید. این همان جهاد دفاعی است. صراحت مرحوم علامه این است که اولین جهادی که تشریع شده، جهاد دفاعی است.

 

علامه فرمود اول جهاد دفاعی واجب شد. با این آیه: «أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ»[1] معنای اذن برمی‌گردد به آیه: «أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ قِیلَ لَهُمْ» که در آن مسلمانان از پیامبر(ص) اجازه جهاد می‌خواستند و پیامبر(ص) هم اجازه جهاد نمی‌داد و به آنها می‌فرمود: «کُفُّواْ أَیْدِیَکُمْ» یعنی فعلا  اجازه دفاع ندارید و دفاع حرام است. ولی زمانی که مسلمانان به مدینه آمدند، این آیه نازل شد: «أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ) و در نتیجه پیامبر(ص) اذن جهاد داد.

 

استفاده از آیات قرآن در بحث جهاد

 

در اینجا می‌خواهم یک مطلب فقهی عرض کنم. برای مثال در حج یکی از واجبات اعمال حج، سعی بین صفا و مروه است. در قرآن وقتی به صفا و مروه می‌رسیم، آیه این است: «إِنَّ الصَّفَا وَ الْمَرْوَةَ مِن شَعَآئِرِ اللّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَیْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلاَ جُنَاحَ عَلَیْهِ أَن یَطَّوَّفَ بِهِمَا وَ مَن تَطَوَّعَ خَیْرًا فَإِنَّ اللّهَ شَاکِرٌ عَلِیمٌ»[2] خدای متعال در این آیه می‌فرماید اگر کسی به حج بیت آمد، اشکالی ندارد سعی صفا و مروه کند؛ «فَلاَ جُنَاحَ» یعنی اشکالی نیست. در حالی که سعی صفا و مروه واجب است و دلیل ما بر وجوب سعی صفا و مروه، همین آیه است!

 

پاسخش این است که در زمان جاهلیت، یک بت روی صفا و یک بت روی مروه گذاشته بودند. سعی بین صفا و مروه، سعی بین دو بت بود؛ بنابراین مسلمانان انجام نمی‌دادند. الآن حج واجب شده و سعی صفا و مروه هم از مناسک ابراهیمی است. قبلا به دلیل این که بین دو بت بوده است، انجام نمی‌دادند. این آیه گفت قبلاً چون این دو بت اینجا بوده، اجازه نداشتید؛ الآن آن بت‌ها برداشته‌ شده و مانع برطرف شده است؛ پس الان وجوب حج سرجایش آمده است. پس «فَلاَ جُنَاحَ» در اینجا یعنی «یجب.»

 

مسلمانان گفتند ما برای حفظ خودمان باید فی سبیل الله جهاد کنیم. ابتدا پیامبر(ص) به آنها فرمود اجازه ندارید؛ «کُفُّواْ أَیْدِیَکُمْ!» بعد آیه نازل شد و اجازه دفاع را صادر کرد و «کُفُّواْ أَیْدِیَکُمْ» برداشته شد.

 

قرینه ما بر این مطلب همان آیه: «أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ قِیلَ لَهُمْ کُفُّواْ أَیْدِیَکُمْ وَ أَقِیمُواْ الصَّلاَةَ وَ آتُواْ الزَّکَاةَ فَلَمَّا کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقِتَالُ إِذَا فَرِیقٌ مِّنْهُمْ یَخْشَوْنَ النَّاسَ کَخَشْیَةِ اللّهِ»[3] و آیه‌ای است که در آن خدای متعال می‌فرماید: «کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتَالُ وَ هُوَ کُرْهٌ لَّکُمْ وَ عَسَى أَن تَکْرَهُواْ شَیْئًا وَ هُوَ خَیْرٌ لَّکُمْ وَ عَسَى أَن تُحِبُّواْ شَیْئًا وَ هُوَ شَرٌّ لَّکُمْ وَ اللّهُ یَعْلَمُ وَ أَنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ»[4] یعنی قتال بر شما واجب شد.

 

این «کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتَالُ» با آیه «أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا» نوشته شد. پس اذن، اول کتابت قتال است. اولین کتابت قتال با کسانی که به شما حمله کنند بود.بنابراین اولین قتال، دفاعی بود. اگر این قتال بخواهد برای حملات ابتدایی باشد، دلیل می‌خواهد؛ والا اصل «أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا» برای دفاع است.

 

حضرت امام(ره) فرمود اگر حمله کردند، دفاع واجب است. به دلیل «أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا.» و «کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتَالُ وَ هُوَ کُرْهٌ لَّکُمْ.» و «أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ قِیلَ لَهُمْ.»

 

دلیل کلام علامه در دفاعی بودن تشریع جهاد

 

اما باید دید کلام مرحوم علامه که فرمود جهاد در آغاز دفاعی بود، به چه استنادی بوده است. روایتی است که مرحوم سید مرتضی از کتاب نعمانی نقل می‌کند. البته ما نمی‌خواهیم به عنوان دلیل بیاوریم؛ چون آیات قرآن کافی‌اند، ولی برای شاهد خوب است.

 

سند این است: «احمد بن محمد بن سعید بن عقده قال حدثنا احمد بن یوسف بن یعقوب الجعفی عن اسماعیل بن مهران عن الحسن بن علی بن ابی حمزه بطائنی عن اسماعیل بن جابر» این احمد بن محمد بن سعید بن عقده، جارودی مسلک است، اما فرد ثقه‌ای است. یک رجال هم به نام رجال ابن عقده دارد که رجال شیعه را بررسی کرده است. جارودی مسلک هفت امامی است. احمد بن یوسف بن یعقوب الجعفی هم فرد شناخته شده‌ای نیست و مجهول است.

 

اسماعیل بن مهران ثقه است. حسن بن علی بن ابی حمزه بطائنی از رؤسای واقفیه است. در زمان امام هفتم(ع) بود و مقابله هم می‌کرد. اموال زیادی هم از سهمین در دست داشت که همه این اموال را برای خود برداشت. طبق بعضی از نقل‌ها، هفتاد هزار دینار در دستش بود؛ لذا می‌گویند ضعیفٌ. اسماعیل بن جابر هم ثقه است. پس در این روایت دو نفر مشکل هستند. یکی احمد بن یوسف و دیگری ابی حمزه بطائنی. بقیه سند مشکلی ندارد.

 

روایت[5] این است: «عن علی علیه السلام فی بیان الناسخ و المنسوخ، قال: إنّ الله عزّوجلّ لما بعث محمدا صلى الله علیه و آله امره فی بدو امره ان یدعو بالدعوة فقط و انزل علیه(و لا تطع الکافرین و المنافقین و دع أذیهم)...» این روایت می‌گوید خدای متعال در ابتدا به پیامبر(ص) فرمود فقط دعوت کن؛ اصلاً اقدام عملیاتی نکن. اگر این روایت تثبیت بشود، خیلی مطلب دارد.

 

ظرافتی در دلالت روایت

 

از این منظر فرمود خدای متعال در اول کار به پیامبر(ص) با آیه «و لا تطع الکافرین و المنافقین و دع أذیهم» گفت فقط دعوت کن. پیغمبر(ص) در مکه بود و در مکه منافق معنایی نداشت. زیرا منافق آن کسی است که اظهار اسلام می‌کند، اما در باطن کافر است. در مکه که پیغمبر(ص) قدرتی نداشت؛ مشرکین هم آزارش می‌دادند.

 

خیلی‌ها گفتند هر آیه‌ای که در قرآن در مورد منافقین است، مربوط به مدینه است که وقتی پیامبر(ص) در مدینه حکومت پیدا کرد، مردم دو دسته شدند. در حالی که امیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید پیغمبر اکرم(ص) در ابتدا فقط به دعوت مأمور بود. خدای متعال به ایشان گفت: «و لا تطع الکافرین و المنافقین و دع أذیهم» اذیت این‌ها را پاسخ نده. اما در مکه منافق و اذیت آن چه بوده است؟!

 

این روایت اگر سندش مستحکم بود، خیلی مطلب داشت؛ زیرا حرفی که راجع به منافقین در تاریخ به ما گفته‌اند، حرف تحریفی بوده است. منافقینی که در مدینه به ما معرفی کرده‌اند، منافقین ساختگی هستند. منافقین اصلی همان‌هایی بوده‌اند که بعد از پیغمبر اکرم(ص) حکومت را گرفتند. چون این‌ها در مکه با پیامبر(ص) بودند، نشان می‌دهد که در مکه هم پیغمبر(ص) را اذیت می‌کردند.

 

بعد در ادامه این روایت، حضرت می‌فرماید: «...فلما ارادوا ما هموا به من تبییته امره الله بالهجرة و فرض علیه القتال، فقال: (أذن للذین یقاتلون بأنهم ظلموا)» وقتی مشرکین اراده کردند که پیغمبر(ص) را بکشند، خدای متعال به پیامبر(ص) گفت هجرت کن! وقتی هم به او گفت حالا بجنگ، با آیه «أذن للذین یقاتلون بأنهم ظلموا» بود؛ یعنی قبلاً فقط امر به دعوت بود، ولی وقتی به مدینه آمد، گفت اذیت‌ها راجواب بده. آن چه که مرحوم علامه و امثال ایشان فرموده‌اند، احتمال دارد استناد به این روایت هم باشد.

 

کلام مرحوم طبرسی در مورد آیه سوره حج

 

مرحوم طبرسی هم در ذیل تفسیر آیه «أذن للذین یقاتلون بأنهم ظلموا» مطلبی دارد که می‌فرماید: «و کان المشرکون یؤذون المسلمین و لا یزال یجئ مشجوج و مضروب إلى رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم و یشکون ذلک إلى رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم، فیقول لهم صلوات الله علیه و آله: اصبروا فإنی لم أؤمر بالقتال، حتى هاجر فأنزل الله علیه هذه الآیة بالمدینة و هی أول آیة نزلت فی القتال.»[6]

 

ایشان می گوید مشرکین مسلمانان را در مکه اذیت می‌کردند. مسلمین کتک می‌خوردند و مجروح می‌شدند و پیش پیغمبر(ص) می‌آمدند. می‌گفتند یا رسول الله(ص) ما را می‌زنند. پیامبر(ص) هم به آنها می‌فرمود فعلاً صبر کنید؛اقدام عملیاتی نکنید. من دستور عمل ندارم. وقتی پیامبر(ص) هجرت کرد، خدا این آیه را نازل کرد: «أذن للذین یقاتلون بأنهم ظلموا» و اجازه دفاع صادر شد.

 

کلام صاحب جواهر در مورد جهاد اصلی

 

بر این اساس، این مطلب صاحب جواهر را چطور بپذیریم؟ مرحوم صاحب جواهر در پایان مطالب کتاب الجهاد این‌گونه می‌گوید: «و لکن لا ریب فی أن الأصلی منه قتال الکفار ابتداء على الاسلام.»[7] ایشان می‌فرماید تردیدی نیست که جهاد اصلی، جهاد ابتدایی است. شما از آنچه گذشت، قضاوت کنید و ببینید که این کلام مرحوم صاحب جواهر با توجه به حقیقت جهاد چه قدر قابل قبول است؛ چون ایشان جهاد اصلی در اسلام را می‌گوید.

 

بعد ایشان می‌گوید: «و هو الذی نزل فیه: کتب علیکم القتال و هو کره لکم» مرحوم صاحب جواهر می‌گوید این جهاد ابتدایی بود که آیه بر آن نازل شد. در حالی که «کتب علیکم القتال و هو کره لکم» با آیه «أذن للذین یقاتلون بأنهم ظلموا» نازل شده بود. «أذن للذین یقاتلون بأنهم ظلموا» هم زمانی نازل شده بود که می‌خواستند جهاد دفاعی کنند؛ به قرینه این آیه: «أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ قِیلَ لَهُمْ کُفُّواْ أَیْدِیَکُمْ وَ أَقِیمُواْ الصَّلاَةَ وَ آتُواْ الزَّکَاةَ فَلَمَّا کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقِتَالُ إِذَا فَرِیقٌ مِّنْهُمْ یَخْشَوْنَ النَّاسَ کَخَشْیَةِ اللّهِ؛ آیا ندیدی به این‌ها که در مکه می‌گفتند که به ما اجازه جنگ بده، ولی وقتی اذن دادی ناگهان ترسیدند؟»[8] پس این آیه‌ای که مرحوم صاحب جواهر به آن استشهاد می‌کند که اولین جهاد و اصل جهاد، جهاد ابتدایی است، با توجه به آیات قرآن قابل مناقشه است.

بعد ایشان ادامه می‌دهد: «و یلحق به قتال من دهم المسلمین منهم و إن کان هو مع ذلک دفاعا؛ جهاد با مهاجمین به مسلمانان، به جهاد الحاق می‌شود، اگر چه این جهاد نیست و دفاع است.» این قابل مناقشه است. جناب صاحب جواهر اصلی‌ترین جهاد، جهاد دفاعی است. وقتی این حقیقت معلوم شود، جایگاه جهاد در فقه ما مشخص می‌شود و کتاب الجهاد در فقه نباید این قدر کوچک باشد.  /922/201/ض

 


1 حج/39

2 بقره/158

3 نسا/77

4 بقره/216

5 وسائل جلد 15، صفحه 85

6 مجمع  البیان/ج7/ص156

7 جلد 21، صفحه 5

8 نسا/77

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار
اوقات شرعی
۱۵ / ۰۲ /۱۴۰۳
قم
اذان صبح
۰۴:۳۸:۱۳
طلوع افتاب
۰۶:۱۲:۳۷
اذان ظهر
۱۳:۰۳:۴۴
غروب آفتاب
۱۹:۵۴:۱۰
اذان مغرب
۲۰:۱۲:۲۱