به گزارش پایگاه اطلاع رسانی وسائل به نقل از پایگاه اطلاع رسانی استاد مهدی طائب، متن جلسه سوم درس خارج فقه جهاد و دفاع استاد طائب که 1 دی 1394 برگزار شد، تقدیم خوانندگان محترم میشود.
در جلسات گذشته عرض کردیم که جهاد را تا زمان مرحوم قطب راوندی، تفسیر و تعریفی از آن ارائه نکرده بودند. بلکه هر کسی که کتاب جهاد نوشته بود، از آغاز به بیان احکام و شرایط جهاد پرداخته بود. در حالی که عادت فقها این بود که در هر کتاب و بابی، اول عنوان را لغتاً و اصطلاحاً توضیح میدادند. کتاب البیع، کتاب النکاح و همه اینها دارای معنای لغوی و اصطلاحی است. اما در کتاب الجهاد از همان اول ورود به بیان احکام میپرداختند.
تعاریف ارئه شده از جهاد در جلسات قبل
مرحوم قطب راوندی در کتاب فقهالقرآن اولین کسی بود که برای جهاد تعریف ارائه کرد. تعریف او پایه و اساس برای همه کسانی شد که پس از او از جهاد تعریف ارائه دادند که البته پس از او خیلیها کتابالجهاد را متعرض شدند، ولی باز کمتر به تعریف پرداختند.
شهید اول در کتاب غایةالمراد متعرض تعریف میشود. اما ایشان نسبت به تعریف قطب راوندی، فقط معنای لغوی را اضافه میکند. اما در معنای لغوی هم شهید اول فقط متعرض یک معنا میشود و آن هم مشقّت و سختی است. در حالی که جهاد از نظر لغت، هر شخص لغوی که متعرض شده است از جمله کتاب العین و صحاح لغت، هر کدام از همان ابتدا هم معنای مشقت را گفتهاند و هم نهایةالوسع را گفتهاند. جهاد و جَهد و جُهد را به معنای طاقت، توان و استعداد تعریف کردهاند.
مرحوم شهید اول این دومی را متعرض نمیشود. شهید ثانی بر تعریف شهید اول، این معنای دوم لغوی را افزون میکند. چون به نظر شهید ثانی، تعریف شهید اول، مانع الاغیار نیست. شهید اول جهاد را تعریف کرد به نبرد و قتال در راه خدا برای اعلاء کلمةالله، اعزازالدین و اذلال المشرکین. مرحوم شهید میفرماید که اذلال، اعلاء و حتی نبرد برای این معانی، منحصر در جهاد نیست. خیلی از اقدامات هست که اعلاء و اذلال حساب میشود، ولی جهاد نیست، غیر جهاد هم در تعریف وارد میشود.
این تعریف پایه شد: « بذل المال والنفس لاعلاء کلمة الاسلام واقامة شعائر الایمان»، به نحوی که وقتی به مرحوم صاحب جواهر رسید، دعوی ایشان این است که هیچ بابی از ابواب فقهی را که مرحوم محقق متعرض شده است، بدون تعریف یا اضافه کردن تعریف و تکمیل آن رد نمیشود. یعنی ابوابی را که مرحوم محقق در شرایع تعریف دارد، صاحب جواهر حتماً آن تعریف را تکمیل میکند. یا یک اشکالی بر آن تعریف میگیرد. میگوید تعریف جامع و یا مانع نیست. اصلاً هیچ بابی از ابواب فقهی مرحوم صاحب جواهر که در شرایع شرح نوشته است را بدون تعریف عبور نکرده است.
در اینجا هم مرحوم محقق در کتاب شرایع هیچ تعریفی برای جهاد ارائه نمیدهد. او هم مانند سایر فقهای قبلی وارد میشود و صاحب جواهر تعریف میکند. تعریفی که صاحب جواهر میآورد، آمیختهای است از قطب راوندی، شهید اول و شهید ثانی. چیزی افزون بر اینها نمیآورد.
عبارت صاحب جواهر این است: «کتاب الجهاد من الجهد بالفتح لغة التعب والمشقة»، این تعریف شهید اول است. «أو منه بالضم کذلک أیضا الوسع والطاقة»، این چیزی بود که شهید ثانی اضافه کرد. شرعاً چیست؟ «وشرعا بذل النفس وما یتوقف علیه من المال فی محاربة المشرکین أو الباغین على وجه مخصوص»، این تعریف شهید ثانی بود. ایشان در کتاب مسالک گفت: «وشرعا بذل النفس وما یتوقف علیه من المال فی محاربة المشرکین أو الباغین على وجه مخصوص»، این تعریف شهید ثانی.
بعد در ادامه صاحب جواهر فرمود: «أو بذل النفس والمال والوسع فی إعلاء کلمة الاسلام وإقامة شعائر الایمان»، این هم تعریف قطب راوندی و شهید اول است. صاحب جواهر جامعی از تعاریف را آورد و بعد به اشکالی که شهید ثانی بر تعریف شهید اول گرفته بود که تعریف شما مانع نیست، به آن اشاره کرد و گفت: « وهو وإن کان شاملا للکافرین والباغین لکن فیه أنه غیر مانع» و هو به تعریف شهید اول برمیگردد. این اشکال شهید ثانی بر شهید اول است. چرا؟ این عبارت شهید ثانی است، «لأن إعزاز الدین أعم من کونه بالجهاد المخصوص»، اعزاز دین، اعم از این است که به جهاد مخصوص باشد.
مرحوم صاحب جواهر هیچ چیز بر تعریف آنها اضافه نکرد و همانها را آورد. اما به یک مطلب اشاره کرد و فرمود: «إلا أن الأمر فی أمثال هذه التعاریف التی لا یراد منها إلا التمییز فی الجملة سهل»، یعنی به شهید ثانی گفت که این اشکالی را که کردید که این تعریف مانع الاغیار نیست، این اشکال جا ندارد. چون واقعاً شهید اول نمیخواست حد تام تعریف جهاد را ارائه دهد. میخواست اجمالاً اشخاص متوجه بشوند که جهاد چیست.
بعد ایشان میگوید که در همه ابواب اینگونه است. شاید یکی از مشکلات ما در ابواب فقهی که بعداً به یک سلسله نقاط اختلافی میرسیم، این است که ما از عنوان، تعریف جامع نداریم. ما اگر بتوانیم از کلمه بیع، یک تعریف جامع ارائه دهیم، آن وقت بسیاری از مسائل بعدی رفع میشود و دیگر دچار مشکل نمیشویم. منتهی چون اینها از اعتباریات است، سخت است.
جهاد نبرد برای اعلاء کلمه الاسلام
تا اینجا ما میتوانیم یک مطلب را ادعا کنیم و آن این که کتاب الجهاد، متصدی بیان احکامی است که مربوط است به اقداماتی که به نوعی سلاح و نبرد در آن مفروض است و هدفش هم اعلاء کلمةالله است. یعنی تقریباً راجع به این تعریف، اجماع است. جهاد یعنی نبرد برای اعلاء کلمه الاسلام. به نوعی که امروز استفاده همه از این واژه این است. یعنی حتی اگر شما بین مردم کلمه جهاد را به کار ببرید، متبادر به ذهن مسلمانان نبرد با کفار در راه خدا میآید. در حقیقت میتوانید بگویید که جهاد در این مطلب، حقیقت شده است. چون از اول هم این بوده است.
مراد از اسلام در تعریف جهاد چیست؟
بر این اساس یک توضیحی راجع به اصل اسلام و نبرد میدهیم تا بتوانیم در باب تعریف، قولی را اختیار کنیم. یک توضیحی میدهیم. اسلام در ذات خودش چیست؟ اسلام یک دعوت است، دعوت به توحید، رسالت، انجام اعمال وارده، تن دادن به حکومت پیامبراکرم (ص). وقتی این دعوت میآید اولاً هیچ ارتباطی به جنگ و نبرد ندارد. دعوت و فراخوان است؛ «قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ تَعَالَوْاْ إِلَى کَلَمَةٍ سَوَاء بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللّهَ وَلاَ نُشْرِکَ بِهِ شَیْئًا وَلاَ یَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضاً أَرْبَابًا مِّن دُونِ اللّهِ فَإِن تَوَلَّوْاْ فَقُولُواْ اشْهَدُواْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ»(آلعمران/64). وقتی ما این دعوت را انجام میدهیم، در مقابل این دعوت، چندین عکس العمل قابل تصور است.
یک، اینکه دعوت را قبول میکنند. منطقی هستند و میپذیرند و مسلمان میشوند. در اینجا دعوت ما هیچ ارتباطی با سلاح ندارد.
دو، دعوت با یک مقبولیت نسبی مواجه میشود. یعنی یک تعدادی میپذیرند و تعدادی هم نمیپذیرند. آنهایی که قبول کردند با جنگ ارتباطی ندارند. این افرادی که قبول نکردند، این افراد انکار نمیکنند، بلکه میگویند که شما مسلمان باش و ما کافر. با ما کاری ندارند و به زندگی مسالمتآمیز با هم تن میدهند. اگر اینجا حکم ثانوی نداشته باشیم، باز هم با سلاح کاری نداریم. چون اینهایی که مسلمان شدند به احکام عمل میکنند. آن کسی هم که مسلمان نشده است، به اینها کاری ندارد. در اینجا اگر حکم ثانویه نداشته باشیم، باز نیاز به شمشیر نداریم. هیچ ارتباطی به نبرد ندارد.
سه، اقلیتی از جماعت میپذیرند. تعداد قلیلی مسلمان شدهاند، ولی اکثریت مسلمان نشدهاند. این اکثریت کافر مزاحم مسلمانان میشوند. میگویند شما حق ندارید که مسلمان شوید. علیه آنها به قوه قهریه دست میبرند. در اینجا کار به استفاده از جنگ میرسد. برای این که بتواند از خودش دفاع کند.
ما در اینجا میخواهیم بررسی کنیم که در کجا دعوت به اسلام با سلاح ارتباط پیدا می کند. چون ذاتاً اسلام با سلاح ارتباطی ندارد. اسلام یک منطق است. آنجایی که با سلاح ارتباط پیدا میکند در کجا است؟ در این موردی که عرض کردیم که قلیلی پذیرفتهاند و اکثریت آنها را آزار میدهند، منطقاً با سلاح ارتباط پیدا میکند، اما این که دست به سلاح ببرند یا خیر و شرایطش چیست این یک مسئله دیگری است.
چهار، میخواهیم منطقهای را دعوت کنیم، ولی در آنجا قوه قهریه مانع ورود و حضور ما میشود. ما برای این که دعوت را به آنجا ببریم، میبینیم که هیچ راهی نیست. فرض کنید در صد سال قبل نه اینترنتی هست و نه میگذارند که کتاب ببرند. در اینجا برای ورود اصل دعوت، نیاز به استفاده از سلاح است. یعنی یا باید اصلاً دعوت را انجام ندهیم و یا اگر بخواهد این دعوت در زمین جاری شود، باید سلاح به کار برد. نه این که بخواهیم سلاح ببریم و پشت گردن افراد بگذاریم تا مسلمان شوند. سلاح وقتی معنی پیدا میکند که ما بخواهیم مانع سر راه دعوت را برداریم که مانع از ورود ما و دعوت میشود.
پنج، دعوت را در یک جایی همه قبول میکنند. اما در خود این منطقه یک افرادی هستند که سر ناسازگاری میگذارند. دچار بزهکاری میشوند. اینجا هم اسلام نیازمند سلاح است. چاقوکشی، دزدی و فحشاء میکنند. نصیحت را هم قبول نمیکنند. اینجا اسلام با سلاح ارتباط پیدا میکند.
شش، در یک منطقهای همه دعوت را میشنوند و دقیقاً میفهمند که شما چه گفتهاید. اما هیچ کدام مسلمان نمیشوند. میفهمند که اسلام چیست، ولی میگویند که ما اسلام را نمیخواهیم. در اینجا شما میبینید که یا باید اینها را به حال شرک و کفر خودشان رها کنید یا شمشیر برمیدارید و میگویید که یا میپذیری و یا گردنت را میزنم.
وقتی که اسلام را یک جا میبریم و توضیح میدهیم و همه هم میفهمند که اسلام چیست و آنها قبول نمیکنند و ما بخواهیم به آنها بگوییم که قبول کنید، دو شکل داریم. یک شکل مطلق و یک شکل مقید. قبول مطلق یعنی آن فرد باید مانند ما مسلمان شود. نماز بخواند و روزه بگیرد و به همه احکام عمل کند.
دومین شکل این است که شما اسلام را به شکل مقید بپذیر. یعنی نمیخواهد که نماز بخوانی و روزه بگیری. به دین خودت باقی بمان، اما حکومت ما را بپذیر و به ما مالیات ویژه بده و در ظاهر اجتماع ما، تظاهر به اقدامات خودت نکن. پس این هم در حقیقت باید اسلام را بپذیرد، اما اسلام به شکل مقید. ما به یک منطقه رفتیم و دعوت کردهایم. همه هم کاملاً فهمیدهاند که اسلام چیست اما نه مطلق و نه مقید زیر بار نمیروند. برای این که اینها اسلام را یا به شکل مقید و یا مطلق قبول کنند، اینجا هم نیاز به سلاح پیدا میکند.
اینهایی که ما عرض کردیم، مجموعه مواردی است که اسلام با سلاح ارتباط پیدا میکند. از این مواردی که شمردیم، کدام یک جهاد است؟ یک اینکه اقلیتی پذیرفتهاند و اکثریتی نپذیرفتهاند و آن اکثریت به اقلیت زور میگویند. در اینجا میخواهیم سلاح به دست بگیریم. دو، میخواهیم داخل شویم. اصلاً ما را برای دعوت راه نمیدهند. به سلاح دست میبریم. سه، ما را راه دادهاند و تبلیغ و تبیین هم کردهایم، اینها زیر بار نمیروند. ما میخواهیم سلاح بکشیم و با اینها بجنگیم. چهار، جامعه تشکیل دادیم. افراد مسلمان شدند. اما افرادی دست به جنایت میزنند. علیه اینها سلاح به کار میبریم. جهاد کدام یک از اینهاست؟
تعریفی که آقایان اعلان کردهاند، ظاهرش فقط به مورد سوم اختصاص دارد. یعنی یک جایی رفتهایم و تبلیغ کردهایم، اما مسلمان نمیشوند. در اینجا میگویند که سلاح را به کار ببر و از سلاح استفاده کن تا مطلقاً یا مقیداً مسلمان شوند. این جهاد است. جهاد یعنی سلاح در دست گرفتن، برای اعلاء کلمه دین و اذلال مشرکین. یعنی جلو میروی و میزنی. این جهادی است که از تعاریف در میآید.
دو مطلب را برای این شاهد آوردهایم. یکی بیان مرحوم شیخ مفید در کتاب مقنعه. ایشان میفرماید که جهاد چهار قسم است. دو جهاد فرض است. یعنی دو جهاد واجب قرآنی داریم. یک جهاد داریم که فرض و سنت است. یک جهاد هم فقط سنت است. آن جهادی که در قرآن واجب کرده است دو جهاد است. یک، جهاد با نفس است. دو، جهاد مسلمانان با دشمنی که در همسایگی مسلمانان است. مرادشان از دشمن، کفار است. جنگ با کفاری که در کنار شما هستند. ایشان میفرماید که آن جهادی که در قرآن هست، همین است.
همین نظر را بعد از مرحوم مفید همه آوردند تا به مرحوم صاحب جواهر میرسد. صاحب جواهر بعد از آن تعریفی که از جهاد آورده است، فرمود: « ولکن لا ریب فی أن الأصلی منه قتال الکفار ابتداء على الاسلام وهو الذی نزل فیه کتب علیکم القتال وهو کره لکم». ما جهاد را تعریف کردیم. جهاد یعنی گرفتن سلاح و جنگیدن با کفار برای اعزاز دین. ایشان میفرماید که جنگ با کفار ابتداً است. یعنی شما شروع میکنید. بر سر اسلام میجنگید. یعنی میگویید یا مسلمان شود یا گردنت را میزنم. ایشان میگوید که جهاد این است.
بهد ایشان میفرماید: «ویلحق به قتال من دهم المسلمین منهم، وإن کان هو مع ذلک دفاعا»، ایشان میفرماید که آن قسم هم که یک اقلیتی مسلمان شدند و اکثریتی نمیگذارند، در آنجا هم جهاد هست، اما ملحق است و ذاتی نیست. جهاد فقط و فقط آن است که ابتدائاً حمله کنی.
آنهایی که بر امام بغی کردهاند چه؟ مرحوم صاحب جواهر فرمود: « وقتال الباغین ابتداء فضلا عن دفاعهم على الرجوع إلى الحق»، ایشان میفرماید که اگر شما با اهل بغی وارد جنگ بشوید، چه آنها جنگ را شروع کنند و شما دفاع کنید، این هم ملحق به جهاد است و نامش دفاع است. پس تردیدی نیست که مراد از جهاد در کتب فقهی، جهاد ابتدائی است. یعنی شما به یک جا بروید و به اسلام دعوت کنید و آنها دعوت را نپذیرند. سلاح بگذاری و آنها به زور مسلمان شوند./922/202/ض