به گزارش خبرنگار وسائل، سختی ها و بلاها ابعاد مختلفی دارد و برای هر کسی بسته به شرایط زندگی و اجتماعی یا وضعیت روحی، به گونه ای بروز می کند.
بیمار شدن خود یا فرزند و یا یکی از نزدیکان، از دست دادن کسی که با او مأنوس است، مرگ خویشان و نزدیکان، گرفتاری های مالی، بلاهای طبیعی مثل سیل و زلزله، مشکلات شخصی همچون ناسازگاری با همسر، غم و اندوه و پریشانی، غربت، تنهایی، ورشکستگی، ترس، اسارت، فقر و خلاصه هر آنچه بتوان نام بلا و سختی یا مصیبت و ناگواری بر آن نهاد، همگی از دو زاویه قابل مشاهده است.
اگر کسی به مشکلات و مصیبت ها فقط از زاویه جهان مادی نگاه کند، شاید بتواند برای هر کدام دلیلی مادّی بیابد؛ مثل اینکه: خشکسالی را معلول نیامدن باران، مریضی به علّت عدم رعایت بهداشت و ورشکستگی را نشانه ای بر عدم آگاهی از تجارت دانست.
اما از دیدگاه دین مبین اسلام، عوامل متعددی در این حوادث و بلاها اثرگذار مترتب است که علل مادّی، تنها بخشی از آنها شمرده می شود.
قرآن و ائمه: علل متعددی را برای گرفتاری و مصیبت ها ذکر نموده اند که به برخی از آنها اشاره می شود:
آزمایش
یکی از حکمت های بلا این است که خداوند با سختی ها و بلاها بندگانش را آزمایش می کند و در این آزمایش تنها کسانی که صبر پیشه می کنند پیروز و رستگار هستند. پروردگار متعال می فرماید «وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنْفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِینَ»؛ «قطعاً همه شما را با چیزی از ترس، گرسنگی، و کاهش در مالها و جانها و میوه ها، آزمایش می کنیم و بشارت ده به استقامت کنندگان!».
آزمایش الهی برای جداساختن و شناخته شدن راستگویان از مدعیان دروغگو و برای خالص و ناب گرداندن مؤمنین صورت می پذیرد. «وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَیعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِینَ صَدَقُوا وَلَیعْلَمَنَّ الْکَاذِبِینَ»؛ «و به تحقیق کسانی که قبل از آنها بودند را نیز امتحان کردیم، پس خداوند هم کسانی که صادق هستند و هم دروغگویان را مشخص و معلوم می کند.»
موارد زیر از آیات و روایات بدست می آید:
الف. آزمایش های الهی همگانی است و مختص گروه خاص نیست. همه انبیا و اولیای الهی در معرض آزمایش های الهی قرار گرفته اند. قرآن مجید با اشاره به امتحان عمومی انسان ها می فرماید «اَحَسِبَ النَّاسُ أنْ یُتْرَکُوا أنْ یَقُولُوا آمَنَّا و هُم لا یُفتَنُونَ»؛ «آیا مردم گمان کردند همین که بگویند: «ایمان آوردیم» به حال خود رها می شوند و آزمایش نخواهند شد؟»
ب. امتحانات الهی به طرق مختلف صورت می پذیرد، چنانچه حضرت آدم(ع) با دستور نزدیک نشدن به درخت ممنوعه، و حضرت ابراهیم(ع) با امر به ذبح فرزند، و برخی با خیر و شر، مورد آزمایش قرار می گیرند.
آزمایش الهی برای جداساختن و شناخته شدن راستگویان از مدعیان دروغگو و برای خالص و ناب گرداندن مؤمنین صورت می پذیرد
در روایت است که امام محمد باقر(ع) نقل می فرماید: «دو فرشته از آسمان به زمین فرود آمدند، در بین هوا به هم رسیدند، یکی از آنها به دیگری گفت: برای چه فرود می آیی؟
گفت: خداوند عزّوجل مرا به طرف دریای اهل ایل فرستاده، تا ماهی ای را صید نموده و به یکی از ستمکاران برسانم، چه آنکه وی از خداوند متعال ماهی این دریا را تقاضا و درخواست نموده است. از این رو حق جلّ و اعلی مرا مأمور ساخته، نزد صیّادی که ماهی های آن دریا را صید می کند رفته، و او را به صید ماهی دریای مزبور ترغیب کنم تا بدین ترتیب، حق عزّوجلّ آن ستمکار و کافر را به منتهای آرزویش برساند. سپس او به رفیقش گفت: تو برای چه فرستاده شدی؟
گفت: خداوند عزّوجل مرا برای امری عجیب تر از آنچه ترا به آن مبعوث نموده فرستاده است. من مامورم به سراغ بنده مؤمنش که روزه دار و قائم اللیل است و دعاء و روزه اش در آسمان معروف و مشهور می باشد، بروم و ظرف غذایی را که وی پخته و برای افطارش آماده کرده واژگون نمایم تا بدین وسیله، آزمایش نهایی ایمان او صورت گرفته باشد».
ج. صبر و استقامت، استمداد از نیروی ایمان و الطاف الهی، و توجه به این حقیقت که همه حوادث در پیشگاه خداوند رخ می دهد و او از همه چیز آگاه است، رمز پیروزی در امتحانات الهی است.
انواع آزمایش
قرآن کریم برخی از آزمایش های الهی را که در مورد اقوام گذشته به عمل آمده اینگونه معرفی می نماید:
امتحان عقیدتی
در یکی از جنگ ها که دشمن به مدینه حمله کرده بود، مسلمان ها تحت فشار شدید قرار گرفتند؛ به نحوی که به خداوند متعال بدگمان شدند. در قرآن، خداوند این امر را ابتلایی برای مؤمنین محسوب می کند و پس از آن می فرماید که شما آن چنان از حیث اعتقادات در معرض خطر قرار گرفتید که اگر دشمنان بر شما چیره می شدند و پیشنهاد بازگشت به سوی شرک به شما می دادند می پذیرفتید.
خداوند حکیم می فرماید: «إِذْ جَاءُوکُمْ مِنْ فَوْقِکُمْ وَمِنْ أَسْفَلَ مِنْکُمْ وَإِذْ زَاغَتِ الْأَبْصَارُ وَبَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَنَاجِرَ وَتَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا هُنَالِکَ ابْتُلِی الْمُؤْمِنُونَ وَزُلْزِلُوا زِلْزَالًا شَدِیدًا ... وَلَوْ دُخِلَتْ عَلَیهِمْ مِنْ أَقْطَارِهَا ثُمَّ سُئِلُوا الْفِتْنَةَ لَآتَوْهَا وَمَا تَلَبَّثُوا بِهَا إِلَّا یسِیرً»؛ «[به خاطر بیاورید] زمانی را که آنها از طرف بالا و پایین [شهر] بر شما وارد شدند [و مدینه را محاصره کردند] و زمانی را که چشم ها از شدّت وحشت خیره شده و جان ها به لب رسیده بود، و گمان های گوناگون بدی به خدا می بردید.
آنجا بود که مؤمنان آزمایش شدند و تکان سختی خوردند ... [آنها چنان بودند که] اگر دشمنان از اطراف مدینه بر آنان وارد می شدند و پیشنهاد بازگشت به سوی شرک به آنان می کردند می پذیرفتند و جز مدت کمی [برای انتخاب این راه] درنگ نمی کردند.»
پس از آن که حضرت موسی(ع) برای مناجات با پروردگار، به کوه طور رفت، راز و نیاز او از سی شب، به چهل شب افزایش یافت، به این وسیله قوم او مورد آزمایش قرار گرفتند؛ ولی نتوانستند از این امتحان سربلند بیرون آیند؛ چراکه شرک، در بدترین صورتش دامان بنی اسرائیل را گرفت. قرآن کریم با بیان این مطلب می فرماید:
«قالَ فَانَّا قَد فَتَنِّا قَومَکَ مِن بَعدِکَ وَ أضَلّهُمُ السّامِرِیُّ»؛ «گفت ما قوم تو را بعد از تو، آزمودیم و سامری آنها را گمراه ساخت»!.
مهم تر آنکه قبل از این آزمایش، هارون جانشین حضرت موسی(ع) آن مردم را از چنین امتحانی مطلع ساخته بود؛ ولی آنها توجه نکرده و به پیروی از سامری به گوساله پرستی روی آوردند.
امتحان مالی
قرآن کریم در آیات متعدد به این آزمایش الهی اشاره می کند: «فَاَمَّا الِانسانُ اِذا ما ابتَلاهُ رَبُهُ فَاکرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَیَقُولُ رَبّی اکْرَمَنِ وَ امَّا اِذا مَا ابتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَیهِ رِزْقَهُ فَیقُولُ رَبّی أهانَن»؛ «اما انسان هنگامی که پروردگارش او را برای آزمایش، اکرام می کند و نعمت می بخشد [مغرور می شود و] می گوید: «پروردگارم مرا گرامی داشته است! و امّا هنگامی که برای امتحان، روزیش را بر او تنگ می گیرد [مایوس می شود و] می گوید: «پروردگارم مراخوار کرده است!»
امام صادق(ع) می فرماید: «مَا بَلَی اللَّهُ العباد بِشَی ءٍ اَشَدَّ عَلَیهِمْ مِنْ اِخْراجِ الدَراهِمَ؛ خدواند بندگان رابه چیزی مبتلا نکرده که سخت تر از انفاق درهم باشد.»
امتحان جانی
تاریخ گویای آزمایش بسیاری از انسان ها در جنگ ها بوده است. امتحانات الهی در جنگ ها انسان های مومن را از صف منافقان و ریاکاران جدا نموده است. مروری بر جنگ ها از صدر اسلام تاکنون، نشانگر آن است که برخی، تا زمانی ایمان دارند که کوچک ترین خطری آنان را تهدید نکند و برخی منافع مالی را بر یاری امام حسین(ع) ترجیح می دهند و برخی غنایم جنگی را بر دستور رسول خدا(ص) مقدم می دانند.
خلاصه آنکه ترس از جبهه و جنگ، محاصره اقتصادی، کشته شدن عزیزان، و... موارد آزمایش افراد در جنگ ها بوده است. خداوند متعال در سوره محمد(ص) با بیان اینکه؛ اگر ما بخواهیم می توانیم دشمنان را مجازات نماییم، جنگ را سبب آزمایش افراد معرفی کرده می فرماید:
«وَ لَو یشاءُ اللّهُ لانْتَصَرَ مِنْهُمْ وَلکنْ لِیَبْلُوَا بَعْضَکمْ بِبَعْضٍ »؛ «و اگر خدا می خواست خودش آنها را مجازات می کرد؛ اما می خواهد بعضی از شما را با بعضی دیگر بیازماید».
امتحان خانوادگی
قرآن مجید همسر و فرزندان را امتحان الهی دانسته، می فرماید: «إِنَّمَا أَمْوَالُکُمْ وَأَوْلَادُکُمْ فِتْنَةٌ»؛ «اموال و فرزندان شما فقط وسیله آزمایش هستند».
بسیاری از کسانی که به ظاهر، پای بند به امور دینی و مسائل اخلاقی هستند، به هنگامی که پای فرزندشان به میان بیاید گویی پرده ای بر افکارشان می افتد و تمام قوانین الهی و مسائل انسانی و عدالت، به دست فراموشی سپرده می شود.
عشق به فرزند سبب می شود که حرام را حلال، و حلال را حرام بشمارند و برای تامین آینده خیالی او تن به هر کاری داده و هر حقی را زیر پا بگذارند؛ باید خود را در این میدان بزرگ امتحان، به خدا بسپاریم و به هوش باشیم که بسیار کسان، در این میدان لغزیده و سقوط کرده و نفرین ابدی را برای خود فراهم ساخته اند.
امام علی(ع) می فرماید: «لَا یَقُولَنَّ أَحَدُکُمْ اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنَ الْفِتْنَةِ لِأَنَّهُ لَیْسَ أَحَدٌ إِلَّا وَ هُوَ مُشْتَمِلٌ عَلَی فِتْنَةٍ وَ لَکِنْ مَنِ اسْتَعَاذَ فَلْیَسْتَعِذْ مِنْ مُضِلَّاتِ الْفِتَنِ فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ یَقُولُ وَ اعْلَمُوا أَنَّما أَمْوالُکُمْ وَ أَوْلادُکُمْ فِتْنَةٌ وَ مَعْنَی ذَلِکَ أَنَّهُ سُبْحَانَهُ یَخْتَبِرُهُم بِالْأَمْوَالِ وَ الْأَوْلَادِ لِیَتَبَیَّنَ السَّاخِطَ لِرِزْقِهِ وَ الرَّاضِیَ بِقِسْمِه؛[12]
کسی از شما نگوید خدایا از فتنه به تو پناه می برم! چه هیچکس نیست مگر اینکه در فتنه ای است، لیکن آنکه پناه خواهد از فتنه های گمراه کننده [به خداوند] پناه برد که خدای سبحان فرماید: «بدانید که مال و فرزندان شما فتنه است» و معنی آن این است که خدا آنان را به و فرزندان می آزماید تا ناخشنود از روزی وی، و خشنود از آن را آشکار نماید».
شکوفایی و تکامل
شکوفا شدن استعدادهای نهفته انسانی یکی دیگر از علل و حکمت های مصایب است؛ استعدادهایی که در آرامش و آسایش شناخته نمی شوند. چنانکه امام علی(ع) می فرماید:«وَ فِی تَقَلُّبِ الْأَحْوَالِ عُلِمَ جَوَاهِرُ الرِّجَال؛ در دگرگونی احوال گوهر مردان معلوم شود».
امام جعفر صادق(ع) در کلامی گهربار می فرماید: إِنَّ الْعَبْدَ لَیَکُونُ لَهُ عِنْدَ اللَّهِ الدَّرَجَةُ لَا یَبْلُغُهَا بِعَمَلِهِ فَیَبْتَلِیهِ اللَّهُ فِی جَسَدِهِ أَوْ یُصَابُ بِمَالِهِ أَوْ یُصَابُ فِی وُلْدِهِ فَإِنْ هُوَ صَبَرَ بَلَّغَهُ اللَّهُ إِیَّاهَا؛ [ممکن است] برای بنده ای در نزد خدا درجه و رتبه ای باشد که از طریق عملش به آن درجه نمی رسد، پس خداوند او را به بلا و مصیبتی در بدن و یا مال و یا مصیبت فرزند مبتلا می سازد تا اگر صبر و تحمل نماید خداوند او را به آن درجه برساند».
در برخی روایات، به درجاتی از بهشت اشاره شده که راه رسیدن انسان مؤمن به آن فقط با سختی و تحمل بلا میسر می شود. چنانکه رسول گرامی اسلام(ص) می فرماید: «إنَّ فِی الْجَنَّةِ مَنَازِلَ لَا یَنَالُهَا الْعِبَادُ بِأَعْمَالِهِمْ لَیْسَ لَهَا عَلَاقَةٌ مِنْ فَوْقِهَا وَ لَا عِمَادٌ مِنْ تَحْتِهَا؛در بهشت منزلگاه هایی است که نه به چیزی آویزان است و نه تکیه گاهی در زیر دارد [بلکه معلق است] و بندگان با اعمال خود نمی توانند به آنها دست یابند».
کسی از آن حضرت پرسید: صاحبان این منزل ها چه کسانی هستند؟ آن حضرت فرمود: «هُمْ أَهْلُ الْبَلاء وَ الْهُمُوم؛ آنها اهل بلاها و رنج ها هستند.»
شهید مطهری در کتاب عدل الهی می فرماید: «در شکم گرفتاری ها و مصیبت ها، نیک بختی ها و سعادت ها نهفته است، همچنان که گاهی هم در درون سعادت ها، بدبختی ها تکوین می یابند و این، فرمول این جهان است: «یولِجُ اللَّیلَ فِی النَّهَارِ وَیولِجُ النَّهَارَ فِی اللَّیلِ»؛ «خدا شب را در [شکم] روز فرو می برد و روز را در [شکم] شب».
ضرب المثل معروفی است که می گوید: پایان شب سیه سپید است. این ضرب المثل تلازم قطعی بین تحمل رنج و نیل به سعادت را بیان می کند، گویی سپیدی ها از سیاهی ها زاییده می شوند. قرآن کریم برای بیان تلازم سختی ها و آسایش ها می فرماید: «فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یسْرًا إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یسْرً»؛ «پس حتما با سختی، آسانی است، حتما با سختی آسانی است.»
فرمایش قرآن این نیست که بعد از سختی، آسانی است؛ بلکه این است که با سختی، آسانی است؛ یعنی آسانی در شکم سختی و همراه آن است.»
ایشان در ادامه با بیان اینکه مصیبت ها و شدائد برای تکامل بشر ضرورت دارند و اگر محنت ها و رنج ها نباشد بشر تباه می گردد، می فرماید: «تضاد و کشمکش، شلاق تکامل است. موجودات زنده با این شلاق، راه خود را به سوی کمال می پیمایند. این قانون، در جهان نباتات، حیوانات و بالاخص انسان، صادق است».
امیرالمؤمنین علی(ع) در یکی از نامه های خود که به عثمان بن حنیف - فرماندار خویش در بصره - نوشته اند، این قانون بیولوژیک را گوشزد می کنند که:« در ناز و نعمت زیستن و از سختی ها دوری گزیدن، موجب ضعف و ناتوانی می گردد، و بر عکس، زندگی کردن در شرایط دشوار و ناهموار، آدمی را نیرومند و چابک می سازد و جوهر هستی او را آبدیده و توانا می گرداند».
این پیشوای بزرگ در این نامه، فرماندار خود را نکوهش می کند که چرا در مجالس شب نشینی اشراف شرکت کرده و در محفلی که بینوایان را در خود نپذیرفته و تنها ثروتمندان را در خود جای داده است گام نهاده است، و به همین مناسبت، زندگی ساده خویش را شرح می دهد و از پیروان خود ـ و مخصوصاً کارگزاران حکومت خود ـ می خواهد که به شیوه او تأسی جویند.
آنگاه برای بستن راه بهانه جوئی توضیح می دهد که شرایط ناهموار و تغذیه ساده، از نیروی انسان کم نکرده و قدرت را تضعیف نمی کند. درختان بیابانی که از مراقبت و رسیدگی مرتب باغبان، محروم هستند چوبشان محکم تر و دوامشان بیش تر است و بر عکس، درخت باغستان ها که دائماً مراقبت شده و باغبان، به آنها رسیدگی می کند، نازک پوست تر و بی دوام ترند: «أَلَا وَ إِنَّ الشَّجَرَةَ الْبَرِّیَّةَ أَصْلَبُ عُوداً وَ الرَّوَاتِعَ الْخَضِرَةَ أَرَقُّ جُلُوداً وَ النَّابِتَاتِ الْعِذْیَةَ أَقْوَی وَقُوداً وَ أَبْطَأُ خُمُودا؛ آگاه باشید! درختان بیابانی، چوبشان سخت تر، و درختان کنار جویبارها، پوستشان نازک تر است. درختان بیابانی که با باران سیراب می شوند آتششان شعله ورتر و بادوام تر است.»
حفظ و تقویت ایمان
یکی دیگر از محاسن بلا و مصیبت، حفظ و تقویت ایمان است. چنانچه رسول خدا(ص) فرمود:«جبرئیل گفت که خداوند متعال می فرماید: «إِنَّ مِنْ عِبَادِیَ الْمُؤْمِنِینَ لَمَنْ لَا یَصْلُحُ إِیمَانُهُ إِلَّا بِالْفَقْرِ وَ لَوْ أَغْنَیْتُهُ لَأَفْسَدَهُ ذَلِکَ وَ إِنَّ مِنْ عِبَادِیَ الْمُؤْمِنِینَ لَمَنْ لَا یَصْلُحُ إِیمَانُهُ إِلَّا بِالْغِنَی وَ لَوْ أَفْقَرْتُهُ لَأَفْسَدَهُ ذَلِکَ وَ إِنَّ مِنْ عِبَادِیَ الْمُؤْمِنِینَ لَمَنْ لَا یَصْلُحُ إِیمَانُهُ إِلَّا بِالسُّقْمِ وَ لَوْ صَحَّحْتُ جِسْمَهُ لَأَفْسَدَهُ ذَلِکَ وَ إِنَّ مِنْ عِبَادِیَ الْمُؤْمِنِینَ لَمَنْ لَا یَصْلُحُ إِیمَانُهُ إِلَّا بِالصِّحَّةِ وَ لَوْ أَسْقَمْتُهُ لَأَفْسَدَهُ ذَلِکَ إِنِّی أُدَبِّرُ عِبَادِی بِعِلْمِی بِقُلُوبِهِمْ فَإِنِّی عَلِیمٌ خَبِیرٌ.
در بین بندگان مؤمنم، کسی هست که به جز فقر و تهیدستی چیزی ایمانش را اصلاح نمی کند که اگر ثروتمندش نمایم، همین ثروت موجب فساد و تباهی ایمانش می شود. و در بین بندگان مؤمنم، کسی هست که جز با ثروت، ایمانش اصلاح نمی شود و اگر تهیدستش نمایم، فقر و تهیدستی باعث فساد و تباهی ایمانش می گردد.
و در میان بندگان مؤمنم، کسی هست که جز با مریضی، ایمانش اصلاح نمی گردد و اگر جسمش را سالم کنم همین سلامتی، ایمانش را از بین می برد و در بین بندگان مؤمنم، کسی هست که جز با سلامتی و صحت، ایمانش اصلاح نمی شود که اگر مریضش کنم، همین مریضی، ایمانش را تباه می کند. من بواسطه علمی که به درون و قلوب بندگانم دارم [امور] آنها را تدبیر می کنم. بدرستی که من دانا و آگاهم.»
قرآن کریم با اشاره به این مطلب می فرماید: «عَسَی أَنْ تَکْرَهُوا شَیئًا وَهُوَ خَیرٌ لَکُمْ وَعَسَی أَنْ تُحِبُّوا شَیئًا وَهُوَ شَرٌّ لَکُمْ وَاللَّهُ یعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ؛ چه بسا چیزی را خوش نداشته باشید، حال آنکه خیر شما در آن است. و یا چیزی را دوست داشته باشید، حال آنکه شر شما در آن است و خدا می داند و شما نمی دانید.»
پیشگیری و درمان
با بررسی آیات و روایات ائمه معصومین: به خوبی مشاهده می شود که بسیاری از بلاها جنبه پیشگیری و درمان دارند؛ چنانچه گاه، بلایی بنده را به پیش رانده و یا او را از انجام کاری که به مصلحت نیست، باز می دارد و یا خطا و انحرافی را جبران می کند و گاه بلا، در حکم هشداری است که انسان را از خطر باز می دارد. در این زمینه آیت الله مصباح یزدی سخنانی دارند که در ذیل تقدیم می گردد:
وجود شرور خاص در کنار شرور عام، به اقتضای حکمت الهی
در این مسیر، یک مسئله فرعی مطرح میشود، و آن این است که انسانها مراتب مختلفی از تکامل برای شان میسّر است، ظرفیتهای آنها متفاوت است، عرصههای تکاملی آنها هم مختلف است، از این رو، حکمت اقتضا میکند که به دنبال فعل و انفعالات و تأثیر و تأثرات متقابل، عرصههای مختلفی از خیر و شرّ پدید بیاید تا شرایط مختلفی برای تکامل طولی و عرضی فراهم شود.
با توجه به ظرفیتهای مختلفی که در وجود انسان است و حتی میتواند مدتی راه خیر را انتخاب کند و بعد تغییر مسیر بدهد چنانکه عکس این هم ممکن است؛ باید شرایط انتخاب همواره قابل تغییر باشد، بهگونهای که اگر کسی دهها سال هم عبادت خدا کرده، امکان این را داشته باشد که آخرالامر مبتلا به معصیت و شرّ شود.
عکس این هم صادق است، پس باید انواع و اقسام عواملی که زمینههای خیرات و شرور را جابهجا کنند، وجود داشته باشد. پس غیر از آن شرور ابتدایی و اولیه که برای کل عالم به طور عام در نظر گرفته شده برای اشخاص هم شرور خاصی در نظر گرفته میشود تا زمینه امتحانهای جدیدی فراهم بشود.
وجود برخی از بلاها و شرور، برای قطع علقه و دلبستگی مؤمنان به دنیا و لذتهای آن
از مسائل فرعی دیگر این است که کسانی در اثر فریفتگی در برابر لذتهای دنیا و سپس دلبستگی به آنها انتخاب غلطی میکنند، ولی اصل ایمان و معرفت آنان هر چند خیلی کمرنگ در عمق دلشان باقی میماند، لطف الهی اقتضا میکند که حتی برای آنها هم زمینهای برای بروز و ظهور و رشد فراهم شود.
یکی از راهها این است که مبتلا به بلا و یا شرور شوند تا بفهمند لازمه زندگی این دنیا چه شروری است و بدین وسیله تعلقشان به دنیا کم شود، و چه بسا باعث این شود که از گناهان گذشته هم توبه کنند؛ «وَلَنُذِیقَنَّهُمْ مِنَ الْعَذَابِ الْأَدْنَی دُونَ الْعَذَابِ الْأَکْبَرِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ».
امکان زمینه سازی افراد برای ابتلای دیگران به خیر یا شرّ
و مسئله فرعی دیگر هم این است که گاهی خود شخص، مرتکب کاری که موجب شرّ باشد نشده، اما از شرّ دیگری به او سرایت میکند، مثل شرهای اجتماعی؛ عکس آن در خیرات هم وجود دارد؛ یعنی خود شخص، مرتکب چیزی که موجب استفاده از نعمتها بشود نشده، بلکه دیگری کاری را انجام داده که زمینه انتخاب مطلوب را برای این شخص فراهم میکند، و در واقع این هم نوعی امتحان است: «وَبَلَوْنَاهُمْ بِالْحَسَنَاتِ وَالسَّیِّئَاتِ».
حسنات هم میتوانند عامل آزمایش شوند: «وَنَبْلُوکُم بِالشَّرِّ وَالْخَیْرِ فِتْنَةً»، پس رفتار کسی ممکن است زمینه انتخاب و امتحان را برای دیگران فراهم کند، چنانکه رفتار خوب گذشتگانی ممکن است زمینههایی برای اعمال خیر نسل بعدی فراهم کند؛ «وَکانَ أبُوهُما صالِحاً».
پاسخ اجمالی به پرسش و اشکال مزبور
حاصل جواب کلی این است که شرور این عالم (به آن معنایی از شرّ که بر امور وجودی اطلاق میشود) مقصود بالتبع هستند؛ یعنی اراده حکیمانه الهی اولا و بالذات به آن تعلق گرفته است که موجودی همچون انسان پدید آید که بتواند در سایه انتخاب و اختیار خویش، به بالاترین کمالات امکانی برسد و انتخاب انسان، مقتضی وجود نظامی است که خوب و بد و خیر و شرّ، هر دو در آن موجود باشند و در نتیجه، این عالَم به همراه شرور آن نیز متعلق اراده الهی قرار می گیرد. به تعبیر دیگر، اراده حق تعالی، مستقلاً و اصالتاً به این شرور از آن جهت که شرّ است تعلق نمیگیرد، بلکه وجود این شرور، از آن جهت که از لوازم تکامل اختیاری انسان هستند، بالتبع مورد اراده حق تعالی قرار می گیرد.
وظیفه انسان در برابر شرور
در اینجا نوبت می رسد به بخش دوم و بخش عملی بحث، یعنی پاسخ به این پرسش که «در مقابل این شرور، چه موضعی باید اتخاذ کرد و چه رفتار اختیاری باید انجام داد؟».
این بخش هم گاهی به صورت بحث فلسفی و عقلی خالص مطرح میشود و به وسیله ادله عقلی و با توجه به مصالح و مفاسدی که قابل درک عقل است جواب داده میشود. اما با توجه به معارف دینی خیلی فراتر میرود. اکنون گریزی از مسئله نظری به مسئله عملی میزنیم و نظر به اینکه این شبهات بیشتر برای دینداران یا در مقابل دینداران مطرح میشود، ارتباط آن را با مسائل دینی و اراده تشریعی الهی ـ تا حدی که برای ما میسّر است و توفیق پیدا میکنیم ـ توضیح میدهیم.
تأثیر عمل در تکامل انسان
گفتیم که کامل بودن نظام عالم - یعنی نظامی که شامل همه مخلوقات میشود- به این است که مخلوقی وجود داشته باشد که با اراده و انتخاب خودش مسیر خود را انتخاب کند و در اثر حسن اختیار به عالیترین مقامی برسد که مخلوقی میتواند به آن مقام برسد. وقتی میگوییم «با اختیار خودش انتخاب کند» پای عمل در میان میآید. باید خیر و شرّی باشد تا یکی را با اختیار خود انتخاب کند ـ خواه انتخاب درونی و در حوزه روح و نفس خودش، یا حوزه بیرونی که مربوط به عملهای جوارحی میشود ـ.
بالاخره وقتی پای اختیار و انتخاب در کار آمد، مسئله «فعل» به معنای عامش مطرح میشود. بر این اساس، هر آنچه موجب محرومیت انسان از اصل چنین کمالی و یا درجاتی از آن باشد متصف به «شرّیت» میشود، و برعکس، آنچه موجب نیل به اصل این کمال یا به درجات عالیتر آن باشد متصف به «خیریت» میشود و هر دو قسم، «عمل اختیاری» به معنای عامش نامیده میشود و به دو قسم جوانحی و جوارحی منقسم میگردد.
تدریجی بودن وجود انسان، برای فراهم آمدن زمینههای گسترده تر برای انتخاب
موجود انتخابگر برای اینکه زمینه گستردهای برای انتخاب و تغییر مسیر داشته باشد، باید وجودش تدریجی باشد و همواره شرایط جدیدی برای انتخاب در عرصههای مختلف و ترقی و تنزل برایش فراهم شود؛ چیزهایی که فقط در این عالم طبیعت میسّر میگردد.
لزوم شناخت و معرفت، برای انتخاب آگاهانه
از سوی دیگر، انتخاب آگاهانه نیاز به شناخت کمال و نقص و خوب و بد دارد، چیزی که در مراحل اول زندگی (مثل دوران شیرخوارگی) برایش حاصل نمیشود. باید تدریجاً رشد کند تا به مرحله عقل برسد که خود آن هم مراتبی دارد و تدریجاً از قوه به فعل میرسد. و روشن است که تکامل عقل برای همه انسانها یکسان نیست.
نگاهی به جامعه و تاریخ کافی است دریابیم که انسانها بسیار متفاوت هستند، هم از لحاظ استعدادهای ذاتی برای تعقل، و هم از لحاظ شتاب تکامل. آنقدر این مراتب زیاد است که قابل احصا نیست و تنها به وسیله مفاهیم کلی و مبهمی میتوان آنها را دستهبندی کرد.
نزول وحی برای کمک به عقل در تشخیص «خوب و بد» و «خیر و شرّ»
اگر برای انسانها راه دیگری غیر از عقل ممکن باشد که بتوانند به کمک آن هرچه بیشتر و هر چه بهتر راه خیر و شرّ را بشناسند، حکمت الهی اقتضا میکند که آن راه هم در اختیار بشر قرار بگیرد. اینجاست که نقش دین در تکامل انسان، روشن میشود؛ یعنی خدای متعال غیر از شناختهایی که از راه عقل به انسانها میدهد، خودش عهدهدار بیان حقایق و معارفی فراتر از شناختهای عادی و عقلانی میگردد و از راه وحی روشن میکند که چه کارهایی موجب کمال و سعادت میشود یا موجب عذاب و شقاوت میگردد و اینجاست که شریعت و احکام شرع و اراده تشریعی الهی مطرح میشود.
فلسفه احکام شرعی، از جمله واجبات و محرّمات
در شریعت، علاوه بر تقسیم کارها به مطلوب و نامطلوب، برای مطلوبیت و نامطلوبیت مراتبی قائل شده و توجه خاصی به مرزها و ضرورتها و تزاحمها و شرایط متغیر انجام گرفته است. خدای متعال یک مرتبه از مراتب مطلوبیت را در نظر گرفته که بدون آن حرکت تکاملی انسانها میسور نیست و ترک آن موجب محرومیت اساسی میشود.
اسم اینها در لسان شرع «واجبات» است که خود آنها هم مراتبی دارد و عند التزاحم باید اهم آنها را مقدم داشت. در مقابل آنها «محرمات» و مراتب آنها قرار دارد، یعنی کسی که بخواهد مسیر تکامل را بپیماید، باید حداقل واجبات و حداقل محرمات را رعایت کند. البته این مراتب درباره عقلیات هم مطرح است ولی در شرع کاملاً تفکیک شده و در اختیار عموم مردم قرار گرفته است.
انذار و تبشیر پیامبران، در کنار هدایت تشریعی
هدایت تشریعی الهی که به وسیله ارسال رسل و انزال کتب انجام میگیرد، در اصل، جنبه تعلیم دارد؛ یعنی همانطور که عقل، خیر و شرّ را درک میکند، وحی از عقل نیابت میکند و خیر و شرّ را معرفی مینماید. ولی حتی این شناخت خیر و شرّ هم باعث این نمیشود که انسانها از نعمتهای معنوی و سعادت الهی هر چه بیشتر بهرهمند شوند.
از اینرو تدبیر حکیمانه الهی اقتضا دارد که در این عالمی که پر از تحولات و تأثیر و تأثرات متقابل و تزاحمات است زمینههایی فراهم شود که اولاً آنچه را انسان با عقل یا وحی فهمیده فراموش نکند، و ثانیاً انگیزه او برای انجام کارهای خیر، و نیز پرهیز از عوامل شرّ بیشتر شود.
به همین جهت دعوت انبیا علیهم السلام توأم با انذار و تبشیر شده است: «رُسُلاً مُّبَشِّرِینَ وَمُنذِرِینَ لِئَلاَّ یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ»؛ یعنی پیامبران الهی علاوه بر اصل هدایت و نشان دادن راه خیر و شرّ و حق و باطل، با یادآوری آثار مطلوبی که در دنیا و آخرت بر انتخابهای خداپسندانه مترتب میشود، مردم را تشویق به کارهای خوب می کردند، و از سوی دیگر، با یادآوری آثار نامطلوب کفر و عصیان و عذابهای دنیوی و اخروی مترتب بر آنها، مردم را از آلوده شدن به گناه و موجبات شقاوت دنیا و آخرت، بازمی داشتند.
بعد از فراغت از بحث نظری و توجه به حلقه واسطه بین مباحث نظری و مباحث عملی، نوبت میرسد به پاسخ دادن به سؤالات مربوط به وظیفه ما در برابر پدیدههای خیر و مطلوب و پدیدههای شرّ و نامطلوب؛ چه آنهایی که ابتدایی است و چه آنهایی که نتیجه اعمال خود شخص است، و چه آنهایی که به دست اشخاص دیگری حتی گذشتگان به وجود میآید، و چنانکه دانستیم همه آنها در نظام احسن بهصورت بالعرض یا بالتبع منظور است، و با تکامل اختیاری انسان ارتباط پیدا میکند.
عبادت و بندگی، عامل اصلی تکامل انسان
خوب است در اینجا اشاره بکنیم که عامل اصلی تکامل که موجب لیاقت انسان برای دریافت عالیترین رحمتها و فیوضات الهی میشود، همان است که در لسان شرع، «عبادت» نامیده شده است. یعنی انسان بیابد که از خود چیزی ندارد و از خود چیزی نمیتواند داشته باشد و هر خیری به او برسد، از خدای متعال است؛ حقیقتی که طی یک مسیر بسیار طولانی، امکان تحقق دارد و طیف گستردهای از مراحل را هم از لحاظ عرضی و هم از لحاظ طولی، در برمیگیرد.
لوازم بندگی: حفظ نعمتها، شکر آنها و تلاش برای رشد آنها
و از جمله لوازم این بندگی آن است که آنچه را عقل موجب تنزل و سقوط انسان میداند ترک کنیم و آنچه را موجب صعود و ترقی ما میداند انجام دهیم. البته وقتی با وحی هم فهمیدیم که چیزی موجب ترقی و تکامل ما میشود باید آن را دوست داشته باشیم و آن را حفظ و نگهداری کنیم و بالعکس، کاری را که موجب از دست رفتن نعمت و زمینه تکامل میشود ترک کنیم.
در مورد نعمتهایی که خدا در جسم و روح ما قرار داده، مانند چشم و گوش و دست و پا و عقل و شعور و امیال فطری، و نیز چیزهایی که با کسب و تلاش خودمان پیدا کردهایم، مثل علم و ایمان، باید سعی کنیم اولاً شکر آنها را بهجا بیاوریم؛ ثانیاً این درک و شناخت را حفظ کنیم که از بین نرود؛ ثالثاً سعی کنیم به لوازم عملی آن ملتزم شویم. اگر در هر مرحلهای کوتاهی بکنیم در واقع قدمی در راه تنزل برداشتهایم.
وظیفه ما در برابر نعمت دیگران
از سوی دیگر، وقتی توجه کردیم به اینکه اراده الهی فقط برای شخص من نیست و همه کسانی که بتوانند با اراده خودشان تکامل پیدا کنند، خدای متعال میخواهد که آنها را به کمال برساند، پس هر نعمتی به هرکس دیگری هم داده باشد، ما حق نداریم آن نعمت را تضییع کنیم. چه رسد به اینکه آنرا از بین ببریم. و وقتی توجه پیدا کنیم که نعمتهای دیگران میتواند در آینده برای ما هم منشأ کمالی شود و ما مثلا از مال یا علم ایشان بهرهمند شویم، نعمتی روی نعمت برای من تحقق پیدا میکند.
پس هم حفظ اصل نعمت، هم شکر نعمت، هم استفاده از نعمت، هم تلاش برای رشد نعمت، همه اینها خیر اند و وظیفه عملی ما محسوب می شوند و هرچه در جهت ضدّ اینها باشد متصف به شرور میشود. همانطور که شرور غیراختیاری ابتدایی، زمینه را برای اختیار خوب یا بد انسان فراهم میکند، شرور اختیاری هم می توانند زمینه را برای انتخابهای مطلوب یا نامطلوب ما فراهم کنند.
درباره این موضوع، مسائل زیادی هست که من یک مجموعه کامل و منظمی از آن را در جایی سراغ ندارم و حتماً از ضعف و کمبود مطالعات بنده است، ولی به هر حال در آیات قرآنی، مباحث زیادی در این زمینهها مطرح شده که بسیار قابل توجه و آموزنده است و متأسفانه ما از این نعمتهای قرآنی درست استفاده نمیکنیم و زمینه محرومیت را برای خودمان و برای دیگران فراهم میکنیم./504/422/ح