به گزارش خبرنگار وسائل، اگر با نگاه کلی به عالم نظر کنيم ديگر آن مقدار شروری قليلی که در نگاه محدود به عالم ديده می شوند، مطرح نخواهد شد. در اين زمينه کلام برخی از فلاسفه را نقل و بررسی کرديم.
اکنون اين سئوال مطرح می شود که آيا اين تحليل درباره شرور اخلاقی هم قابل پذيرش است يا نه؟ در مورد شرور طبيعی گفته شد از آنجا که وجود آنها مقتضای نظم کلی عالم است، هر پديده ای در جايگاه مناسب خود قرار داشته و خير و کمال است اما آيا اين سخن را می توان در مورد شرور اخلاقی نيز گفت؟ آيا ممکن است با تغيير نگاه از جزئی به کلی، رزائل اخلاقی و معاصی تغيير يافته و خير شود؟
در بادی امر، اين مطلب سخنی غريب و غير قابل قبول به نظر می رسد. زيرا چگونه ممکن است رزيله بودن رزائل، زائل شده و تبديل به فضيلت شود. اما اگر از اين زاويه نگاه کنيم که: اولا گناهان، حاصل قوه اختياری انسان است و وجود اين قوه خود امری مطلوب و پسنديده است. ثانيا انسان ها که از کمال و قوه اختيار بهره مند شده اند غير معصوم هستند در نتيجه دچار خطا و معصيت می شوند.
با توجه به اين دو نکته اگر به خاطر وجود اين شر قليل، اصل وجود انسان خلق نشود همان طور که قبلا نيز گفته شد خود مصداق شر کثير خواهد بود که از فاعل حکيم صادر نمی شود. در گذشته اثبات شد که وقتی شرور اخلاقی را در عالم نسبت به کل آن و مجموع حيات دنيا و آخرت در نظر بگيريم، مقدار آن کم بوده و فرجام و عاقبت اکثر انسانها به خير و نجات است.
آنچه خدای متعال خلق کرده است انسان قادر مختار است و اين عين لطف است زيرا تکامل اختياری با فضيلت ترين نوع کمالات است. وقتی با اين نظر به عالم و شرور اخلاقی نظر می شود وجود ابليس نيز مطلوب خواهد بود. بله اگر ابليس را به صورت فردی و کسانی که گمراه می کنند را در نظر بگيريم، وجودش شر و پليدی است اما وقتی در نقشه و طرح کلان عالم به جايگاه او توجه می شود روشن می شود که مطلوب و بايستنی است و بيجا خلق نشده است. البته بايد توجه داشت که خدای متعال از ابتدا ابليس خلق نفرموده است بلکه موجودی مختار خلق نموده که به سوء اختيار خودش مسير انحراف را برگزيده و ابليس شده است .
گناه و معصيت در نظام عالم
اگر با اين نگاه به گناه و معصيت نيز نظر شود هر چند عقوبت فردی و زشتی کاری که انجام شده سر جای خود باقی است، اما از نگاه کلی، وجود اينها نيز بايستنی و در جايگاه خود قرار گرفته است. يعنی همان طور که در نظام عالم خوبی ها بايستنی است، بديها نيز با اين نگاه بايستنی است.
اين مطلب به روش استقرايی و جزئی قابل اثبات نيست بلکه بايد از طريق لمی بهره گرفت . ابتدا ذات الهی را اثبات نمود، سپس صفات لايتناهی او را در نظر گرفت و به اين نتيجه رسيد که نظام عالم که فعل الهی است به بهترين وجه و احسن صورت طراحی شده است. حال که چنين شد هر چيزی در جای خود نيکوست. يعنی حتی بديها نيز بايستنی و بجا بوده است.
در اين زمينه ديگر فرقی ميان شرور طبيعی و اخلاقی نيست. خدای متعال واجب الوجود بذات است که هيچ گونه نقص و خللی در او راه ندارد. طرحی نيز که او برای اين عالم ريخته است چون بر اساس علم الهی است، بهترين طرح بودن و بدون هيچ گونه نقصی است. انسان نيز در اين نظام احسن به صورت احسن جای گرفته است. در اين طرح و نظام احسن، هر چيزی در جايگاه درست خود قرار دارد. از اين زاويه ديگر تلخی و شر مطرح نيست. اما در نگاه جزئی، تلخی و مشقت و نيز معصيت و گناه به حال خويش باقی هستند.
در مورد گناه و معصيت نيز بايد دانست که آنچه به خدای متعال منصوب می شود قدرت و اختياری است که به انسان داده است. حال اگر کسی به سوء اختيار خود اين قدرت را در جهت خلاف اوامر الهی بکار برد به خود او باز می گردد. درست است که همه امور به خدای متعال باز می گردد اما معاصی و قبايح از جهت معصيت بودنشان به خداوند منسوب نيستند.
دروغ و راست از جهت تکوين هيچ فرقی با هم ندارد؛ هر دو عبارت اند از تکلمی که انسان مختار انجام می دهد. اما يکی مطابق با واقع و ديگری غير مطابق با واقع است. آنچه به خدای متعال نسبت داده می شود جهت تکوين اين امور است که قبحی ندارد زيرا بدی آنها به جنبه عدمی آنها بر می گردد و همان طور که گفته شد آنچه از خدای متعال صادر می شود وجود است و عدم نيازمند جاعل نيست.
دزدی نيز با انفاق از جهت تکوين هيچ تفاوتی نمی کند اما يکی مطابق با اوامر الهی است و ديگری مخالف با آن است. آنچه امر وجودی است گناه نيست و خير است و آنچه سئيه است عدمی بوده که مربوط به سوء اختيار فرد است و به او باز می گردد.
در مقام تکوين همه چيز زيبا و خير است و خداوند همه چيز را نيز اراده نموده است. اگر خدای متعال چيزی را در اين مقام اراده ننمايد موجود نمی شود. اما در مقام تشريع و اعتبار برخی از امور را اراده ننموده و از آنها منع کرده است. گناهان نيز همين گونه است؛ راست گويی و دروغ گويی از نظر واقعيت و تکوين تفاوتی با هم ندارند و هر دو خير و کمال است. اما در مقام تشريع راست و بدی معنا پيدا می کند.
در عالم چيزی از اراده خدای متعال خارج نيست، تفاوت در اراده اصلی و اراده تبعی است. آنچه کمال است، بالاصاله مراد الهی است و آنچه اين گونه نيست اما از لوازم رسيدن به کمال است تبعا مراد خدای متعال است. آنگاه نسبتِ اراده معصيت به خدای متعال قبيح است که اراده اصلی الهی باشد اما اگر اراده تبعی باشد مانعی ندارد.
مثلا هم فرد جراح و انسان چاقو کش، هر دو می خواهند شکم فردی را پاره کنند اما اراده يکی اصلی است لذا مذمت و عقوبت می شود و اراده ديگری تبعی است و مورد مدح و ستايش نسبت به اين کار قرار می گيرد. خدای متعال نيز خواسته است که همه انسانها به بهشت روند اما برخی به سوء اختيار خود جهنم را انتخاب می کنند. جهنم رفتن آنها را نيز خدای متعال خواسته است اما اين مقتضای اراده اصلی او نيست.
کلام شهيد مطهری درباره نگاه کلی به عالم
استاد مطهری در تبيين بيان فلاسفه در اين زمينه ابتدا می فرمايد: اگر چيزی هويت و واقعيت اش منفرد از مجموعه باشد، بررسی آن در جزء مجموعه نادرست است. در مقابل نيز اگر چيزی هويتش جمعی است - مانند دست که جزء اندام بدن است - اگر به صورت منفرد مورد بررسی قرار گيرد نادرست است. « مطلب ديگرى را بايد در نظر گرفت، و آن اينكه اشياء از نظر خوبى و بدى اگر تنها و منفرد و مستقل از اشياء ديگر در نظر گرفته شوند يك حكم دارند و اگر جزء يك نظام و به عنوان عضوى از اندام در نظر گرفته شوند حكم ديگرى پيدا مىكنند كه احياناً ضدّ حكم اولى است.
بديهى است كه همانطور كه اشياء منفرد واقعى اگر به صورت نظام فرض شوند، وجود واقعىشان انفرادى است و وجود عضوى و اندامى و ارگانيكشان اعتبارى است؛ اگر اشيائى كه واقعاً و تكويناً جزء و عضو يك نظامند، به صورت منفرد در نظر گرفته شوند، وجود واقعىشان وجود عضوى و اندامى و ارگانيك است و وجود انفرادىشان، وجود اعتبارى. اكنون مىگوييم:
اگر به طور منفرد از ما بپرسند كه آيا خط راست بهتر است يا خط كج؟ ممكن است بگوييم خط راست بهتر از خط كج است. ولى اگر خط مورد سؤال، جزئى از يك مجموعه باشد، بايد در قضاوت خود، توازن مجموعه را در نظر بگيريم. در يك مجموعه بطور مطلق نه خط مستقيم پسنديده است و نه خط منحنى، چنانكه در چهره، خوب است «ابرو» منحنى باشد و بينى كشيده و مستقيم، خوب است دندان سفيد باشد و مردمك چشم مشكى يا زاغ. درست گفته آنكه گفته است: «ابروى كج ار راست بدى كج بودى».»
ايشان سپس می فرمايند: وجود مجموعه عالم بدون اختلاف و تفاوت ممکن نيست اين مانند يک تابلوی نقاشی است که در آن از سايه و روشن و نيز رنگ های مختلف استفاده نشده باشد. چنين تابلويی ديگر، تابلوی نقاشی نخواهد بود. لذا اگر اختلافات در عالم طبيعت نمی بود اصلا عالم طبيعتی شکل نمی گرفت. « در يك تابلوى نقاشى حتما بايد سايه روشنهاى گوناگون و رنگآميزىهاى مختلف وجود داشته باشد. در اينجا يكرنگ بودن و يكسان بودن صحيح نيست. اگر بنا شود تمام صفحه تابلو يكجور و يكنواخت باشد ديگر تابلويى وجود نخواهد داشت.
وقتى كه جهان را جمعاً مورد نظر قرار دهيم ناچاريم بپذيريم كه در نظام كل و در توازن عمومى، وجود پستي ها و بلندي ها، فرازها و نشيب ها، همواري ها و ناهمواري ها، تاريكي ها و روشنايي ها، رنجها و لذّت ها، موفّقيّت ها و ناكامي ها همه و همه لازم است.
جهان چون چشم و خطّ و خال و ابروست / كه هر چيزش بجاى خويش نيكوست
در اين کلام ايشان در اينجا تاملی وجود دارد و آن اينکه ايشان، می فرمايند: در نظام عالم چاره ای از اختلافات و تفاوت ها نيست. و اين کلام توجيه گر وجود شرور در عالم نيست زيرا شرور زاييده اختلاف و تفاوت نيست بلکه زاييده تعارض و تزاحم است. رنگ های مختلف هر چند با هم متفاوت اند اما تزاجمی با هم ندارند. بله اگر شرور زاييده اختلافات بود، سخن شما در اينجا صحيح بود اما چنين نيست. در این زمینه صحبت های حضرت آیت الله مصباح یزدی را تقدیم می کنیم:
خیر بودن بسیاری از امور نامطلوب
از جمله لطفهایی که عقل ما نمیرسید و خدا خودش بیان فرموده این است که گاهی اموری در ظاهر برای شما نامطلوب است و اینها را جزو شرور حساب میکنید، اما همین امور نامطلوب، زمینه را برای کمالات بعدی، فراهم میکند و در واقع نعمتهایی است که باید از آنها استفاده کنید: «وَعَسَی أَن تَکْرَهُواْ شَیْئًا وَهُوَ خَیْرٌ لَّکُمْ وَعَسَی أَن تُحِبُّواْ شَیْئًا وَ هُوَ شَرٌّ لَّکُمْ وَاللّهُ یَعْلَمُ وَأَنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ».
نازل کردن بلا، همزمان با ارسال پیامبران، یکی از مصادیق نکته فوق
یکی از این نعمتها این سنت الهی است که خدای متعال همزمان با ارسال پیامبران، بلاهایی را نازل میکرد که باعث توجه به خدای متعال شود و رفع آنها را او بخواهند و همین امر، زمینه بیشتری برای پذیرش دعوت انبیا علیهم السلام فراهم کند. از جمله، دو آیه در سوره انعام و سوره اعراف با همین مضمون است: «وَلَقَدْ أَرْسَلنَآ إِلَی أُمَمٍ مِّن قَبْلِکَ فَأَخَذْنَاهُمْ بِالْبَأْسَاء وَالضَّرَّاء لَعَلَّهُمْ یَتَضَرَّعُونَ»، یا «وَمَا أَرْسَلْنَا فِی قَرْیَةٍ مِّن نَّبِیٍّ إِلاَّ أَخَذْنَا أَهْلَهَا بِالْبَأْسَاء وَالضَّرَّاء لَعَلَّهُمْ یَضَّرَّعُونَ».
توضیح آنکه: انسان در آغاز پیدایش همسطح حیوانات است و تدریجاً مراحلی از تکامل را میگذراند تا مستعد رسیدن به کمالات انسانی شود، و طبعاً گرایشهای حیوانی و علاقه به لذتهای مادی در او فعلیت دارد و ارضای آنها موجب دلبستگی بیشتر به آنها میشود و اغلب انسانها در معرض عواملی هستند که آنها را به حد حیوانیت تنزل میدهد و لااقل باعث این میشود که عامل ترقی در آنها رشد نکند.
دلبستگی به دنیا و لذتهای آن گاهی به حدی میرسد که ادراکات فطری و عقلانی، حتی بیانات انبیا هم درست مورد توجه قرار نمیگیرد؛ بلکه مورد انکار واقع میشود. این است که خدای متعال وقتی پیغمبری را میفرستد، علاوه بر انذارها و تبشیرها، هشدار عملی هم میدهد: «وَمَا أَرْسَلْنَا فِی قَرْیَةٍ مِّن نَّبِیٍّ إِلاَّ أَخَذْنَا أَهْلَهَا بِالْبَأْسَاء وَالضَّرَّاء لَعَلَّهُمْ یَضَّرَّعُونَ».
عکس العمل های متفاوت انسان ها در برابر این هشدارها
انسانها در مقابل این هشدارها هم عکسالعملهای متفاوتی دارند، این است که به آنها مهلت داده میشود تا تدریجاً تنبه بیشتری پیدا کنند و زمینه بهتری برای بازگشت به سوی خدا برایشان فراهم شود، و توبه و تضرع، باعث تقرب آنها شود یعنی کمبود و نیاز خودشان را به خدا بهتر درک کنند و بهطور کلی زمینه بندگی کردن بهتر فراهم شود.
در بعضی از این آیات آمده است که: «فَلَوْلا إِذْ جَاءهُمْ بَأْسُنَا تَضَرَّعُواْ»؛ یعنی این عامل هم که از روی محبت ما بهمنظور زمینهسازی برای تقرب و تکامل آنها ایجاد شده بود، در بسیاری از مردم مؤثر واقع نشد و حتی کار به جایی رسید که آنها لج کردند و بیشتر به همین امور دنیا دل بستند و از خدا دور شدند: «وَلَـکِن قَسَتْ قُلُوبُهُمْ»؛ علت اینکه اینها تضرع نکردند و به طرف خدا برنگشتند، این بود که دلهایشان قساوت پیدا کرده بود و به تعبیر قرآن کریم: «کَالْحِجارَة» مانند سنگ شده بود و دیگر حرف حق اصلاً در دلشان نفوذ نمیکرد و حتی در مقابل انبیا، پنبه درگوش خودشان میگذاشتند که سخن آنها را نشنوند!
در اوائل سوره «یس»، خداوند این گونه فرموده است که: «إِنَّا جَعَلْنَا فِی أَعْنَاقِهِمْ أَغْلاَلاً فَهِیَ إِلَی الأَذْقَانِ فَهُم مُّقْمَحُونَ * .... وَ سَوَاء عَلَیْهِمْ أَ أَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ»؛ وقتی کار به اینجا میرسد، دیگر استحقاق مدد الهی را از دست میدهند و گاهی از این هم فراتر میرود، یعنی نه تنها خودشان استحقاق مراتب نازل سعادت را از دست میدهند، بلکه باعث گمراهی و بدبختی دیگران هم میشوند.
چنانکه حضرت نوح عرض کرد: « إِنَّکَ إِن تَذَرْهُمْ یُضِلُّوا عِبَادَکَ وَلَا یَلِدُوا إِلَّا فَاجِرًا کَفَّارًا»؛ خدایا من قریب هزار سال اینها را دعوت کردم، انواع و اقسام انذار و تبشیر را هم در حق آنها اعمال کردم، اما نهتنها هیچ سودی به آنها نبخشید، بلکه زمینه گمراهی دیگران را هم فراهم کردند، و دیگر امید اینکه از نسل ایشان هم انسان صالحی بهوجود بیاید وجود ندارد.
«وَلَا یَلِدُوا إِلَّا فَاجِرًا کَفَّارًا» کار که به اینجا میرسد عذابهای دسته جمعی و عمومی نازل میشود و چنانکه قبلاً گفتیم، بخشی از شرور این عالم را چنین عذابهایی تشکیل میدهد. در نقطه مقابل، کسانی هم هستند که مراتبی از سختیها موجب بیداری و تنبیه آنها میشود و لااقل کمتر به طرف گناه و عصیان و کفر و الحاد میروند: «وَلَنُذِیقَنَّهُمْ مِنَ الْعَذَابِ الْأَدْنَی دُونَ الْعَذَابِ الْأَکْبَرِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ».
بعد از آنکه دانستیم که تدبیرهای الهی در این عالم، شامل این حوادث تلخ هم میشود و این شرور هم در واقع جزو تدبیرهای عالم است و به یک معنا جزو نظام احسن است، منتهی نه بالاصالۀ بلکه بالتبع یا بالعرض، آن وقت سؤال میشود که یک مؤمن عادی که نه آنچنان شقاوت در او تثبیت شده و نه سعادت، وظیفهاش نسبت به خیرات و نعمتهای عالم و نیز نسبت به شرور و بلایا و ناهنجاریها چیست؟
وظیفه ما در برابر نعمت های الهی
با توجه به نکتههایی که گفته شد روشن گردید که نعمتهای این عالم، عطایای الهی است چه در وجود خود فرد، چه در بدنش، چه در روحش، چه در خانوادهاش، چه در محیط زندگی، و بالاخره چه در کل نظام هستی، و بندگی ما اقتضا دارد که تنها با اذن الهی در آنها تصرف کنیم و از آنها برای سعادت و تکامل خودمان بهره ببریم و طبعاً حق نداریم که آنها را از بین ببریم، یا از آنها سوءاستفاده کنیم، یا مانع استفاده دیگران از آنها شویم؛ زیرا اینها براساس حکمت الهی ایجاد شده و نشانه لطف و مرحمت خداست، پس اگر ما کاری بکنیم که این نعمتها تضعیف شود، یا از بین برود، مسئول خواهیم بود.
نکته شایان توجه دقیق این است که استفاده مطلوب از نعمتهای الهی که مصداق «شکر نعمت» میباشد موجب افزایش و برکت نعمتها میشود و متقابلاً سوء استفاده و کفران نعمت، مقتضی محرومیت و مجازات شدید است؛ «لَئِن شَکَرْتُمْ لأَزِیدَنَّکُمْ وَلَئِن کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِی لَشَدِیدٌ».
پس اصل در مواجه شدن با نعمتهای خدا در این عالم این است که انسان آنها را بهخوبی بشناسد، شکر آن را بهجا بیاورد، از آنها حسناستفاده بکند و باعث تضییع آنها نشود؛ نه برای خودش و نه برای دیگران. و متقابلاً از پیدایش عوامل شرّ و فساد و بیماریهای سخت جلوگیری کند و مانع شیوع و گسترش آنها شود.
تکلیف ما نسبت به رضایت یا عدم رضایت به شرور
این یک روی قضیه است که ما نعمتهای خدا را تضییع و تفویت نکنیم، چه نعمتهای خودمان، و چه نعمتهای دیگران. اما یک روی دیگر آن مربوط به عکسالعمل قلبی و اعمال جوانحی ماست که آیا باید در دلمان به آفات و رنجها و بلاها و ناهنجاریها و حتی جنایات دیگران راضی باشیم؟ و چگونه میتوانیم بین نگرانی از درد و رنجها و مصیبتها با رضایت به تقدیرات الهی جمع کنیم؟
نگاه تفویضی غالب بر اکثر دینداران و نتیجه این نگاه
حقیقت این است که این سؤال برحسب اختلاف مراتب معرفت و نگرش انسانها نسبت به خدا و جهان، و نیز بر حسب اختلاف مراتب کمال روحی و معنوی انسانها پاسخهای متفاوتی خواهد داشت. توضیح آنکه: بعضی از دینداران تنها پیدایش اصل جهان و مبادی آنها را به خدای متعال نسبت میدهند و آثار طبیعی و انسانی را معلول فاعلهای مادی و انسانی میدانند که خدای متعال تأثیر حقیقی در پیدایش آنها ندارد و نسبت دادن آنها به خدا تنها به لحاظ آفریدن فاعل آنها و حداکثر اذن تکوینی در مؤثریت فاعلها و مانع نشدن از تأثیر آنهاست.
شاید بتوان گفت که اکثر معتقدین به خدای یگانه هم نقشی برای خدا در پیدایش امور طبیعی و امور اختیاری جن و انس قائل نیستند و به نوعی «تفویض» اعتقاد دارند. برای چنین کسانی طبیعی است که از حوادث ناگوار ناراضی باشند و تقدیر الهی را تنها به تقدیر علمی و مانند آن تأویل نمایند که مستلزم تأثیر حقیقی الهی در پیدایش آن پدیدهها نباشد.
نگاه جبرگرایان به این مسئله
در برابر این دسته از معتقدین به خدا، دسته دیگری قرار دارند که به نوعی از «جبر» معتقدند، و تأثیر فاعلهای دیگر را در حد ابزار کار میپذیرند.
نظریه اعتدالی «أمر بین الأمرین»
بین این دو گرایش تفریطی و افراطی، نظریه معتدل و در عین حال ذومراتبی قرار دارد که در لسان روایات «امر بین الامرین» نامیده شده که هم قائل به تأثیر حقیقی برای اراده الهی در همه پدیدهها است و هم به فاعلهای متعدد در طول یکدیگر برای مخلوقات و نیز به تأثیر فاعلهای معدّ و شرایط و موانع اعتقاد دارد، و درک کامل این نظریه، نیازمند به قوت عقل و عمق تفکر و نیز نیازمند به هدایت و توفیق الهی است و در پرتو این نظریه است که «توحید افعالی» تفسیر صحیحی مییابد؛ تفسیری که موافق آیات فراوانی از قرآن کریم و روایات شریفه، و نیز مدعای عارفان حقیقی و اهل کشف و شهود میباشد.
تأثیر نحوه شناخت انسان از خدا و همچنین مراتب کمال انسان، در این اختلافات
محور این دسته از اختلافنظرها در واقع، معرفت و شناخت انسان نسبت به خدای متعال و ارتباط وجودی او با مخلوقات و بهخصوص فاعلهای مختار است. اما دسته دیگر از عوامل اختلاف، مربوط به تفاوت مراتب کمال نفس و ظرفیتهای آن است.
توضیح آنکه: روح انسان ـ همچنانکه قبلاً نیز اشاره شد ـ در آغاز، همسطح روح حیوانات است و شادی و رضایت و خشنودیاش کاملاً بستگی به لذتهای مادی و حیوانی زودگذر دارد، تدریجاً با رشد قوای عقلی، دایره شادی و رضایتاش گسترش مییابد و بعضی از درد و رنجها هم مورد رضایت او واقع میشود، چنانکه به خوردن داروی تلخ برای بهبود بیماری، و حتی قطع بعضی از اعضا برای تداوم زندگی، رضایت میدهد و گاهی این رضایت به حدّی شدت مییابد که تحمل درد و رنج را آسان میکند و برای تهیه داروی تلخ و بریدن عضو معیوب حاضر میشود هزینه سنگینی بپردازد.
ایمان به آخرت و حیات ابدی به نوبه خود، مرتبه کمال نفس را عالیتر میکند و ظرفیت بیشتری برای تحمل درد و رنجها و ناگواریها در جهت نجات از عذاب ابدی و نایل شدن به نعمتهای زوالناپذیر بهشتی فراهم میکند و گاهی بعضی از تجلیات الهی و درک رضوان پروردگار، چنان دوست خدا را تحتتأثیر قرار میدهد که تحمل هر مصیبتی را در برابر آن ناچیز و بلکه به یک معنا مطلوب میسازد؛ همانگونه که در حالات انبیا و اولیای الهی – سلاماللهعلیهماجمعین- آمده است و بهویژه از حضرت سیدالشهداء – سلاماللهعلیه – نقل شده که روز عاشورا در آخرین لحظات زندگی زبانش به این مضمون مترنّم بود که:
تَرَکْتُ الْخَلْقَ طُرّاً فی هَواکا وَأیْتَمْتُ الْعِیالَ لِکَیْ أراکا
حاصل آنکه روح انسان در اثر تکامل دارای لایههای جدیدی میشود و در نتیجه میتواند در آنِ واحد، بین احساس مادی و درک درد و رنج بدن با یک یا چند نوع حالت روحی برتری (اعم از مطلوب یا نامطلوب و شادی و اندوه) جمع کند، مگر اینکه در یکی از این لایهها متمرکز شود و توجّهی به لایههای دیگر نداشته باشد، که در این صورت تنها حالت مناسب با آن لایه را درک خواهد کرد.
انجام تکالیف شرعی، اولین وظیفه ما در برابر بلاها و حوادث ناگوار
بنابراین، ما اولاً باید سعی کنیم تکالیف عملی و واجب و حرام شرعی را رعایت کنیم و نگران تقدیرات الهی نباشیم. نمونه بارز اهتمام به تکالیف شرعی حضرت امام رضواناللهعلیه بود که در طول چندین سال مبارزه، روزبهروز این معنا در ایشان بیشتر ظهور پیدا میکرد و حوادث تلخ و شیرین، تأثیری در اراده ایشان نداشت و فقط در این فکر بود که ببیند در هر حالی وظیفهاش چیست و به وظیفه خودش عمل کند.
از جمله وظایف شرعی حفظ نعمتهای خداست که ما حق نداریم بگوییم حالا که ویروس کرونا آمد و آب از سر گذشت، چه یک نی چه صد نی! بلکه در هرحالی وظیفه را باید انجام داد؛ در حد وجوبش به مقتضای وجوب، و در حد استحبابش به مقتضای استحباب.
وظیفه دیگر، راضی بودن از تقدیرات الهی
البته این وظایف، مربوط به عمل جوارحی است، در دل هم باید سعی کنیم به تقدیرات الهی راضی باشیم و هیچ گلهای از این تقدیرات نداشته باشیم هر چند موجب ناراحتیها و مصیبتهایی برای خود و دیگران شود. و این یکی از مشکلترین صحنههای عبودیت است که از یک سو اهتمام به انجام تکلیف داشته باشیم و از سوی دیگر رضایت قلبی به حوادثی که طبق تقدیر الهی واقع میشود داشته باشیم. البته همه افراد قدرت جمع بین تکالیف و تحمل درد و رنجهای مادی دنیوی و بین رضایت قلبی به مقدرات الهی را با درجات مختلف ندارند. و رضایت داشتن و شادی و حتی استقبال از مصیبتهای سنگین مخصوص کسانی است که به درجات عالیِ ایمان رسیده باشند.
لزوم تلاش و تضرّع بیشتر، برای فهم بهتر تکلیف و عمل به آن
البته ما باید سعی کنیم تکلیف را هرچه بهتر بفهمیم و خدای ناکرده هوای نفس و علاقه به پست و مقام و جلب رضایت مردم در تشخیص آن اثر نگذارد و در عمل شخصی خودمان هیچ وقت تحتتأثیر احساسات و عواطف بازدارنده قرار نگیریم، تمرین کنیم که همیشه بر احساساتمان حاکم و غالب باشیم. نسبت به دیگران، از سویی عواطف انسانی دلسوزانه داشته باشیم و احیاناً اشک بریزیم؛ «دل میسوزد، و اشک جاری میشود، ولی چیزی برخلاف رضای خدا نمیگویم».
از جمله این وظایف، حفظ نعمتهای خدا برای خود و دیگران، و جلوگیری از فسادها در شهر و خانواده و جامعه است. تکالیف مختلفی است که باید خوب بشناسیم و عاقلانه و به دور از افراط و تفریط و وسواسهای جاهلانه عمل کنیم و نسبت به آنچه واقع میشود به تقدیر الهی راضی باشیم، مخصوصاً با توجه به اینکه اراده حکیمانه الهی به آنها تعلق گرفته تا زمینه درک فیوضات بیشتر و رسیدن به مراتب بالاتری از کمالات و رحمت و قرب الهی فراهم شود و به عبارت دیگر، از این جهت که جزئی از نظام احسن و تدبیر حکیمانه جهان است نه تنها ناراحت نباشیم، بلکه خوشحال هم باشیم، و این کار بسیار مشکلی است که در سایه دعا و توکل و تضرع به درگاه الهی و توسل به اولیاء خدا آسان میشود./504/422/ح