vasael.ir

کد خبر: ۱۶۳۱۸
تاریخ انتشار: ۳۰ فروردين ۱۳۹۹ - ۱۶:۱۰ - 18 April 2020
یادداشتی از حجت الاسلام روح الله حبیبیان؛

پایان یک روشنفکر / عوام زدگی عمیق سروش

وسائل ـ سروش در سالیان اخیر به تناوب به ارائه نظرات عوامانه و تناقض گویی های عجیب و البته بی هشدار و نهیب گرفتار آمد و آنچه پایان دوران سروش را رقم زده عوام زدگی عمیقی است که وی را در برگرفته است.

به گزارش وسائل، حجت الاسلام و المسلمین روح الله حبیبیانعوام زدگی عمیقی که سروش را دربرگرفته است/ پایان یک روشنفکر مدیر مدرسه علمیه خااتم الانبیا (ص) بابل در یادداشتی به مدعیات اخیر عبدالکریم سروش واکنش نشان داده است:

در بحبوحه ایام کرونایی و در میان انبوه سخنان پخته و ناپخته و مربوط و نامربوط در این رابطه که در فضای مجازی منتشر می‌گشت مصاحبه‌ای از دکتر عبدالکریم سروش در پاره‌ای رسانه‌ها منتشر شد حاوی سخنانی در باب وضعیت کشور در این ایام و همچنین موضوعاتی چون دیانت مردمان و رویکرد حاکمان و عالمان که هرچند از نظر ادبیات و لحن و لون به دیگر کلمات جناب ایشان همانند می‌نمود، اما این امید بود که این مصاحبه نیز همچون کثیری از نمونه‌های مشابه خویش از شرف انتساب به قائل ادعایی بی بهره باشد، اما اندک تأمل در جراید معتبر مجازی صحت این انتساب را تأیید و خاطر پاره‌ای از دوست داران دین و دانش را بیش از پیش مکدر نمود.

برای نگارنده که در ۲۵ سال تنفس در فضای فکری حوزه‌های علمیه همواره - و البته با فراز و فرود- اندیشه‌های گاه و بیگاه دکتر سروش را دنبال می نموده و او را به عنوان روشنفکری که تا حدودی حاضر به پرداخت هزینه اندیشه‌های ابداعی یا اصطیادی خود است قابل احترام می دانسته و در عین حال از پاره‌ای مواضع ایشان متألم و متأسف بوده این مصاحبه ساده و تهی از وزانت علمی به منزله یک جمع بندی نهایی بود در خصوص شخصیت جناب ایشان؛ جمع بندی که از آن به «پایان یک روشنفکر» تعبیر می‌کنم.

تصویر ذهنی همسالان من از دکتر سروش در قامت روشنفکری شکل گرفت که لااقل در نگاه نومعتزلی خویش و در ارائه دیدگاه‌های کلامی خود مایل به گفتگوی رو در رو نبوده و خوش می‌دارد که بنای شخصیت فکری او در اذهان مخاطبان بیشتر بر بنیان کلمات آهنگین و اصطلاحات و جملات مکتوبش بنا گردد تا بر سخنانی از زبان برآمده در مجامع علمی و در مواجهه با نقد و نظر دیگر اندیشه ورزان، اما بی گمان آنانی که در دو دهه اخیر در فضای علوم انسانی ایران زیسته اند به روشنی حضور آثار و انظار دکتر سروش را در این مجال به خاطر دارند و این حضور و کنش هرچه بود آن قدر حائز اهمیت بود که بزرگان اهل قلم و صاحبان علم و فضل را به واکنش وا می‌داشت.

بر این اساس بی گمان باید بر این رخداد نامبارک افسوس خورد و از پایان حیات فکری یک اندیشمند ناخشنود بود، زیرا ارزش ایشان نه در جایزه اِراسموس و یا قرار گرفتن در لیست صد نفره چهره‌های تأثیرگذار مجله تایم و در کنار جمعی از ورزشکاران و هنرمندان و.... یا قرار گرفتن در بین ۱۰۰ اندیشمند برجسته جهان در کنار مهدی کروبی در مجله فارین پالیسی که به دلیل حضور فعال در عرصه اندیشه و خردورزی است؛ اما در عین حال باید بر این داستان تأکید ورزید و بر مآل اندوهبار آن تنبه داد، زیرا این آسیب می‌تواند دامنگیر روشنفکرانی دیگر نیز گشته و افسوس‌های جدیدی را به دنبال داشته باشد.

ممکن است گمان شود پایان حیات فکری یک اندیشه ورز نواندیش ریشه در به پایان رسیدن یافته‌های بدیع معرفتی و یا فقدان نزج جوانه‌های تفکرات نوین وی دارد و یا ظهور و بروز تغییرات فکری و عملی و تطور و تلون اندیشه‌های یک اندیشمند نمادی بر ممات فکری وی تلقی گردد، اما حقیقت آن است که همه اینها هرچند به وفور در سالیان حیات ۷۵ ساله دکتر سروش ظهور و بروز داشت، اما تا حدودی نماد پایان حیات وی محسوب نمی‌گردد، بلکه چه بسا این شاخصه‌ها - مع الاسف - لازمه یک روشنفکر مدرن محسوب گردد.

به گمان نگارنده آنچه پایان دوران دکتر سروش را رقم زده عوام زدگی عمیقی است که جناب ایشان را در خود گرفته و در این سنوات دوری از وطن و مجامع علمی وطنی و بالتبع حضور در مجامع مخاطبان فرهیخته در حوزه علوم غیر الهیاتی و البته عوام در این عرصه فراخ و فرخنده گام به گام، مغز پخت شدن تدریجی و ناتوانی پرش به بیرون از این دیگ آهسته به جوش آمده را از ایشان گرفته است.

دکتر سروش در سالیان اخیر به توالی و تناوب به ارائه نظرات عوامانه و تناقض گویی های عجیب و البته بی هشدار و نهیب گرفتار آمد و در برابر این خطاها و افول عمیق در رعایت بدیهیات تفوّه مبرهن و مستدل جز تشویق و مدح و تکریم از مخاطبان ندید.

هم مبهوت شخصیت فراگیرنده و پر ابهت آیه الله خمینی در مواجهه‌ای ناگهانی می‌گردد و علمیت و اثرگذاری عمیق او را برمی شمرد و یا شخصیت روحانی بانی سفر تحصیلی خود به فرنگ یعنی مرحوم کرباسچیان را می‌ستاید و حتی در مواجهه با نامه عالمی روحانی اینگونه وانمود می‌سازد که مهر از سر نامه چنان بر گرفت " گویی که سر گلابدان است "، اما در رویکرد ضد روحانیت خود در مجالی دیگر تمام این صنف را در تعبیری مطلق مرتبط به دین داری عوامانه و معیشت اندیش قلمداد می‌نماید و دین داری معرفت اندیش عالمانه و دین داری تجربت اندیش عارفانه را بی نیاز از روحانی می‌انگارد بی آنکه استدلالی بر این مدعا بیان سازد و یا تحدیدی در معنا و مصداق روحانی و روحانیت ارائه نماید و بر گرد واژگان نیاز و معرفت اندیشی و تجربت اندیشی و علم و عرفان، رسمی از کلیات منطقی ترسیم نماید.

سروش خود را نشو و نما یافته در فضای اسلام و باورهای این دین می‌داند و شناخت معنویت خویش را از این دریچه معرفی می‌نماید و همواره سخن از خدای محمد – که درود خدا بر و خاندانش باد – می‌گوید، اما بناگاه در مواجهه با بلیّه کرونا و ابهامات عوام در برابر آن در دامان «دئیزم» می غلتد و خدا را در مسندی دور از ایجاد و رفع این امور می‌نشاند و می‌گوید خدا به هر دردی نمی‌خورد.

شاید با استقصایی ناقص بتوان تناقضات قول و فعل دکتر سروش در طول این ایام و فصول فکری و معرفتی را به حدی از تظافر و تواتر رساند که از ارزش و اعتبار علمی آن چیزی در خور باقی نماند اما همه اینها چنان که پیشتر بیان شد چندان با ذات روشنفکری مدرن در تنافی نیست؛ افسوس در این ساحت مربوط به رویگردانی از ساحت اخلاق علمی است که بر مواضع متاخر جناب ایشان بیش از پیش سایه افکنده است.

آنانی که سخنرانی سال ۱۳۷۱ دکتر سروش در دانشگاه اصفهان و هَمز و لَمز بدور از ساحت اخلاق و ادب ایشان به شیخ عباس قمی و برخی ادعیه مأثوره را بیاد دارند و گمان می‌کردند که این رویکرد ناعالمانه شَطَحی بود در دوران عدم بلوغ رفتاری و بازتابی از منازعت قبض و بسطی با پاره‌ای از علما، امروزه و با مشاهده نظرات بی وزن و ورز ایشان در موضوعاتی چون شفاعت و توسل و دیانت و شریعت و انتسابات مملو از " هیچ " و "هرگز " به عقل و نقل، عمق حرکت رو به افول اخلاق علمی و عوام زدگی مفرط را در این روشنفکر سالهای نه چندان دور در می‌یابند.

نزدیک به سه دهه پیش دکتر سروش علی رغم همه اختلافات، جلساتی را با برخی طلاب در قم داشت و این مراوده و مباحثه علمی تا حد زیادی جلوی خطاهای فاحش در نقل و نظر را از وی باز می‌ستاند اما افسوس که دیرزمانی است مخاطبان وی را غالباً افرادی تشکیل داده اند که نه تنها ابهامات تاریخی و تفسیری یا کلامی و فلسفی خود که حتی حکم شرعی اعمال خویش را از وی استفتاء می‌نمایند.

عجیب‌تر آنکه دکتر سروش که خود به خوبی می‌داند مرد صاحب رأی در همه علوم دین نیست اما همچون مرجعی ذوفنون به همه سوالات در همه موضوعات دینی پاسخ می‌گوید و به زبان حال می‌گوید:

گفت من مستسقی ام آبم کِشد گرچه می دانم که هم آبم کُشد

و چون مستسقی که نیک می‌داند این شرب مدام او را به کشتن می‌کشاند نمی‌تواند از کشش این میل علامه تلقی شدن دست کشیده همه سائلان را از فیض پاسخ‌های پر از قطع و بتّ سیراب می‌سازد تو گویی همه دانی جامع معقول و منقول از مادر گیتی زاده شده که به نیکی جاهلان عالم نما را در جای خویش می‌نشاند.

کافی است تأملی در سخنان سالهای اخیر وی در خصوص خطای تاریخی شیعه در مقوله لعن و تحریف قرآن، شأن و مرتبت معصومان در تفکر شیعیان نخستین، شأن شفاعت، یا همین مدعای کرونائی فقدان هر نوع دلیل عقلی و نقلی در شنوایی اولیا دین از کلام زائران و تقدس مشاهد مشرفه و مانند اینها بیندازید تا مبهوت این فرگشت فکری گردید که این سخنان نه از لسان فردی از پیروان ابن تیمیه که از زبان کسی که سالیانی دراز است در خلوت و جلوت از «سمیع» و «بصیر» و «هُش» بودن جمادات و نباتات سخن رانده و بر مستمعان از زبان مولوی با کلامی به غایت آهنگین برخوانده:

ما غریبان فراقیم ای شهان بشنوید از ما الی الله المآب
هم ز حق رستیم اول در جهان هم بدو وا می‌رویم از انقلاب

تنها و تنها مشاهده فیلم کوتاه نقد مفاتیح و تفسیر کودکانه «انزع البطین» در زیارت امیرمومنان علیه السلام و یا تمسخر و تعریض وی به کلام حجه الاسلام انصاریان و نقل مضحک کلام ایشان شاهدی روشن بر عمق این عوام زدگی است که در جمعی به ظاهر فرهیخته داد سخنی تا این حد بی مایه در خصوص فقدان سند یاران عجمی امام عصر سر می‌دهد و مع الاسف احدی از آن جمع عوام به بیان یا بنان سوالی کوچک در تشکیک این مدعای سست اظهار نمی‌دارد.

و اینجاست که در ختامت این مسیر فرودست و در ماجرای کرونا این علامه فرنگ نشین در قامت یک جامعه شناس همه دان از حال و هوای ایران و بخصوص شهر قم چنان بی لکنت و تردید سخن می‌راند که تو گویی سالهاست در چهارمردان و یخچال قاضی و سنگ بند می زِیَد و در برابر سوال سائل نادان یا مغرض، سخن از عدم قرنطینه سیاست مآبانه این شهر بزبان می‌راند و بی هیچ دلیل و مدرکی این امر را نتیجه غلبه نظر مداحان و عالمان بر دیدگاه حکومت تلقی می‌نماید.

در نهایت باید افسوس خورد که فردی که سال‌ها در این کشور برای رشد و شکوفایی فکری وی هزینه شد در نهایت با رفتن از ایران شهر اندیشه صائب به دهات فرنگ خود را به

چنین مقصد و سرانجامی کشانده و به نصیحت مقتدای خود مولوی گوش نسپرده که:

ده مرو ده مرد را احمق کند عقل را بی نور و بی رونق کند
قول پیغمبر شنو ای مجتبی گور عقل آمد وطن در روستا

 

/241/241/ح

 

منبع: مهر

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار
اوقات شرعی
۰۹ / ۰۲ /۱۴۰۳
قم
اذان صبح
۰۴:۴۶:۲۳
طلوع افتاب
۰۶:۱۸:۴۸
اذان ظهر
۱۳:۰۴:۲۵
غروب آفتاب
۱۹:۴۹:۲۲
اذان مغرب
۲۰:۰۷:۱۷