vasael.ir

کد خبر: ۱۵۷۸۳
تاریخ انتشار: ۲۸ دی ۱۳۹۸ - ۱۵:۴۵ - 18 January 2020

تقوا؛ امری حیاتی در فرهنگ

وسائل ـ تقوا (خود کنترلی و ضبط نفس) نه به منزله یک امر اخلاقی، بلکه به منزله یک امر حیاتی در فرهنگ است. هر میزان جامعه از تقوای فرهنگی و اجتماعی دور می‌شود، تفکر منطقی‌اش از بین می‌رود.

به گزارش خبرنگار وسائل، تقوا خصوصیتی است کهتقوا به منزله امر حیاتی فرهنگ برای همه‌ی انسانها و همه‌ی قشرها و فعالیتهای گوناگونِ آنها یک چیز لازم است. اگر بتوانند آن را برای خودشان کسب و ذخیره کنند، اوّلین کسی که از آن سود خواهد برد، خود آنها هستند؛ لذا امر به تقوا، در هر برهه‌ای از زمان، از لحاظ مصداق، یک معنا پیدا میرکند.

کبراىِ کلّی تقوا همیشه یکی است و یک مفهوم دارد؛ اما از لحاظ جزئیات - یعنی مواردی که انسان باید در آنها رعایت تقوا را بکند - می بینید که به حسب موارد، دهها معنا پیدا می کند. لذاست که توصیه‌ی به تقوا همچنان لازم و ضروری است.

تقوا یعنی چه؟ تقوا، یعنی مراقب بودن و دچار غفلت نشدن. این‌که می گویند پرهیزگاری؛ این پرهیز، غیر از آن معنای پرهیزی است که نخوردن و نرفتن و اقدام نکردن است. تقوا، یعنی انسان حالت پرهیز و برحذر بودن داشته باشد؛ پرهیز کند از این‌که بلغزد؛ پرهیز کند از این‌که با سر در جایی سرنگون شود. 

وقتی شما در یک مسیر کوهستانی کوهنوردی می کنید، یا فرضاً از سینه‌ی کوه بالا میروید، هر قدمی که شما برمیدارید، تعیین‌کننده است. اگر نسبت به هر قدمی بی‌توجّهی کنید، سرنوشت شما به مخاطره می افتد؛ لذا هر قدمی را که برمی دارید، ناچارید با دقّت بردارید؛ یعنی جای پا را امتحان کنید، بعد بگذارید. این معنای تقواست و در همه‌ی امور زندگی ساری و جاری است.

«اتّقوا اللَّه» هم که می گویند، ترجمه می کنند: از خدا بترسید. البته مفهوم خداترسی در قرآن هست، اما «اتّقوا اللَّه» به این معنا نیست. مفهوم خداترسی، مثل ترس از یک قاضىِ عادلِ بصیر است. وقتی قاضی به جزئیات عملی که ما انجام داده‌ایم، بصیر است و در قضاوتش هم شدیداً مراقب عدالت است - یعنی هیچ تخطّیای نخواهد کرد - آدمی که در زندگی خودش قصوری دارد، از چنین موجودی طبعاً واهمه دارد.

ترس به این معنا در قرآن هست: «فلا تخشوا النّاس و اخشون»، «و خافون ان کنتم مؤمنین»؛ اما «اتّقوا اللَّه» یعنی مراقب خدا باشید؛ مواظب باشید که خدای متعال متوجّه شماست. تقوا، یعنی همین مراقب بودن، که «انّ من صرّحت له العبر عمّا بین یدیه من المثلات».

کسی که لغزشگاه ها و سرنگون‌شدن ها را دیده، کسی که بدبختی ها و هلاک شدن های اقوام و مردم مختلف را در تاریخ دیده، کسی که آیینه‌ی تاریخ در مقابل اوست، «حجزته التّقوی عن تقحّم الشّبهات»؛ تقوا نمی گذارد در جایی قدم بگذارد که از آن نقطه مطمئن و خاطرجمع نیست. تقوا، یعنی مراقبت از این‌که مبادا در نقطه‌ای قدم بگذاریم که بلغزیم و در لجّه‌ای که دیگر قابل نجات نیست، فرو افتیم.

تقوا در همه‌ی امور زندگی هست؛ مخصوص مؤمن هم نیست؛ غیر مؤمن هم اگر تقوا داشته باشد، تقوایش، او را به ایمان هدایت خواهد کرد. بیشترِ دور ماندن های از هدایت و انگشت اشاره‌ی الهی، ناشی از بی تقوایی است؛ یعنی بی اهتمامی نسبت به سرنوشت؛ جدّی نگرفتن عاقبتی که در انتظار هر انسانی هست؛ جدّی نگرفتن مسأله‌ی عبور از مرز مرگ و زندگی.

اینها موجب می شود که انسان حالت مراقبت نداشته باشد؛ لذا به دنبال این‌که راه هدایت چیست، نمی گردد؛ دنبال این‌که سرنوشت او پس از مرگ چه خواهد شد، نمی رود؛ دنبال این‌که خدا - که خالق ما و آفریننده‌ی این جهان است - از ما چه می خواهد، به جستجو برنمی خیزد. این همان حالت بی تقوایی است. اما اگر همین انسان این دغدغه‌ها را داشته باشد - که این دغدغه‌ها از نشانه‌های تقواست - حرکت می کند، تلاش می کند و دنبال راه حقیقت می گردد.

کسی که این تلاش را بکند، خدا هم او را هدایت می کند؛ «والّذین جاهدوا فینا لنهدینّهم سبلنا و انّ اللَّه لمع المحسنین». خدا در قرآن می فرماید: «انّما تنذر من اتّبع الذّکر»؛ ای پیغمبر! تو کسانی را می توانی هدایت کنی که به دنبال ذکرند. ذکر، یعنی به یاد بودن و دچار غفلت نشدن. تقوا این است.

 

تقوا به منزله امر حیاتی فرهنگ

 

در این زمینه حجت الاسلام حبیب الله بابایی، رئیس مرکز مطالعات اجتماعی و تمدنی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی در یادداشتی با عنوان چرا ما منطقی فکر نمی‌کنیم؟ به بیان این مطلب پرداخته است که متن آن را در ادامه می خوانید:

استیس در کتاب «دین و نگرش نوین» پرسشی را مطرح کرده است که اگر ربطی منطقی بین علم و الحاد وجود ندارد، چرا انسان بعد از رنسانس راه به سمت الحاد می‌برد؟ استیس در پاسخ به این سوال به یک جمله قناعت می‌کند و آن اینکه «چون مردم منطقی فکر نمی‌کنند».

البته پاسخ استیس، پاسخی تامّ و جامع نیست، لیکن نکته‌ای در خور تأمل دارد که اساساً در تحولات اجتماعی کلان چه میزان می‌توان از مردم انتظار تفکر منطقی داشت؟ همین‌طور در چه شرایطی ممکن است مردم منطقی فکر کنند و یا اینکه از تفکر منطقی دور شوند؟ در میان عوامل بسیار برای منطقی بودن و یا غیرمنطقی شدن، به نظر می‌رسد دو نکته حائز اهمیت است:

۱. زیادخوانی، سطحی‌خوانی و خواندن آنچه که نویسنده‌اش هیچ مسئولیتی در برابر نوشته‌اش احساس نمی‌کند، در برابر عمیق خوانی و فرصت دادن به خود برای آرام بودن و فکر کردن. هر میزان خبرهای سطحی و فِیک در جوامع رایج می‌شود، بالطبع اندیشه‌ها، تحلیل‌ها و گفته‌ها نیز فِیک می‌شود. گفته‌های فیک نیز جامعه را به سمت جامعه‌ای فیک سوق می‌دهد.

به این سخن از فرمایش امام علی (ع) دقت کنید که فرمود: من کثر کلامه کثر خطوه و من کثر خطوه قل حیائه و من قل حیائه قل ورئه و من قل ورعه مات قلبه. کسی که سخن گفتن‌اش زیاد شود خطایش زیاد خواهد شد، کسی که خطایش بیشتر شود حیایش کمتر می‌شود، کسی که حیائش کم بشود پرهیزکاری‌اش کم خواهد شد و کسی که پرهیزکاری‌اش کم شود دلش می‌میرد. (کلمات قصار نهج البلاغه، ۳۴۹).

۲. نکته دوم، تقوا (خود کنترلی و ضبط نفس) نه به منزله یک امر اخلاقی، بلکه به منزله یک امر حیاتی در فرهنگ است. هر میزان جامعه از تقوای فرهنگی و اجتماعی دور می‌شود، تفکر منطقی‌اش از بین می‌رود و افراد در لحظه‌ها و در خبرهای آنی فکر می‌کنند.

مارشال هاجسن در کتاب The Venture of Islam به مسئله نظم در دنیای اسلام اشاره می‌کند و یکی از عوامل نظم در میان مسلمانان را نوعی از پرهیزکاری (piety minded) می‌داند که توانسته زندگی مسلمانان را دور از تنش قرار بدهد و بدان نظم و هماهنگی ببخشد. تضعیف این عامل و تقلیل تقوای درون به امور ظاهری و نداشتن کنترل بر گفتار و کردار، چیزی جز بی منطقی نیست. در وضعیت بی‌منطقی هم همواره رفتارهای بی‌منطق اوج می‌گیرد و راه برای خشونت هموارتر می‌شود./504/422/ح

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار
اوقات شرعی
۰۸ / ۰۲ /۱۴۰۳
قم
اذان صبح
۰۴:۴۷:۴۷
طلوع افتاب
۰۶:۱۹:۵۳
اذان ظهر
۱۳:۰۴:۳۳
غروب آفتاب
۱۹:۴۸:۳۴
اذان مغرب
۲۰:۰۶:۲۶