vasael.ir

کد خبر: ۱۵۲۵
تاریخ انتشار: ۰۱ دی ۱۳۹۴ - ۲۲:۰۵ - 22 December 2015
در جلسه کرسی آزاد اندیشی امکان سنجی تکامل اجتهاد جواهری در تولید علوم انسانی عنوان شد؛ /3

تحول اجتهاد جواهری هم در روش است هم در مسائل

پایگاه اطلاع رسانی وسائل- حجت الاسلام اکبر نژاد، مدیر مؤسسه فقاهت و تمدن سازی اسلامی با اشاره به اینکه تحول اجتهاد جواهری هم در روش است هم در مسائل گفت: مهم ترین قدم در تحول علم اصول بر عهده ی تولیدات است سلب و حذف زوائد مهم است ولی تولید بسیار مهم تر است؛ چراکه سازوکار موجود اجتهاد ضعف های جدی دارد و باید در صدد رفع نواقص برآمد. مسائل اصول و قواعد استنباطی بسیار زیادی که از آن‌ها غفلت شده و همین امر اجتهاد جواهری را در برخورد با مسائل تمدنی، ضعیف کرده است.

به گزارش خبرنگار پایگاه اطلاع رسانی وسائل جلسه کرسی آزاد اندیشی با موضوع امکان سنجی تکامل اجتهاد جواهری در تولید علوم انسانی در تاریخ 16/09/1394 در دانشگاه عدالت با حضور حجت السلام اکبر نژاد، حجت السلام دکتر بیاتی و حجت السلام دکتر حسینی نیشابوری برگزار شد. در این جلسه حجت السلام اکبر نژاد به عنوان ارائه کنند بحث و حجت السلام دکتر بیاتی به عنوان ناقد جلسه و حجت السلام دکتر حسینی نیشابوری به عنوان داور جلسه به بحث و بررسی پرداختند.

 

حجت الاسلام اکبر نژاد، مدیر مؤسسه فقاهت و تمدن سازی اسلامی در ادامه به تبیین فرضیه دوم خود پرداخت و بحث را از ناکارآمدی حجم انبوهی از مباحث اصول فقه آغاز کرد و گفت : قدم اول: باید اصول را ملاحظه و بررسی کنیم که واقعا چند درصد مباحث این علم کاربرد و کارایی عملیاتی دارد و در فقه بکار می آید. بنده این را جزء به جزء بررسی کردم -و بزودی در ۱۳ جلسه بر روی سایت منتشر خواهد شد- و اثبات کردم بیش از نیمی از مباحث اصول در واقعیت خارجی فقه ثمره و کاربردی ندارد.

 

وی در ادامه با بیان اینکه مهم ترین قدم در تحول علم اصول بر عهده ی تولیدات است گفت: مهم ترین قدم در تحول علم اصول بر عهده ی تولیدات است سلب و حذف زوائد مهم است ولی تولید بسیار مهم تر است؛ چراکه سازوکار موجود اجتهاد ضعف های جدی دارد و باید در صدد رفع نواقص برآمد. مسائل اصول و قواعد استنباطی بسیار زیادی که از آن‌ها غفلت شده و همین امر اجتهاد جواهری را در برخورد با مسائل تمدنی، ضعیف کرده است.

 

مدیر مؤسسه فقاهت و تمدن سازی اسلامی در ادامه به تعیین ضوابط قوت اجتهاد جواهری در سه محور پرداخت و گفت:  این ضوابط را در سه عرصه می‌توان خلاصه کرد: 1. تبیین دقیق نحوه تاثیرگذاری مبانی عقیدتی در سلوک استنباطی و ارائه نظام‌واره آن. (کلام فقاهی)2. تقویت قدرت تفسیر متن با استقصای کامل تمام قواعد تاثیرگذار در فهم متن و ارائه نظام‌واره آن. (منطق تفسیر متن)3. توجه به ادبیات خاص خود شارع در تبلیغ دین و کشف منطق آن. (ادبیات تربیتی دین)

 

در ادامه جلسه حجت الاسلام بیاتی با بیان اینکه مسائل بسیار زیادی را در ابواب فقه توسط فقها بحث شده گفت: حرف ما این است که فقهای گذشته به این موارد و قرینه هایی که نظریه پرداز محترم اشاره داشتند، در فهم روایات توجه داشته اند، اینکه شما می گویید این را نظام مند کرده اید، و موجب تعمق در آنها شده اید ایرادی ندارد، اصلا این سیر تعمق در این علوم است. اما باز بیشتر نگاه شما سلبی بود تا ایجابی! شما می گویید یک سری مباحث اصول زائد هستند و باید حذف گردند، خب به جای این ها چه چیزی را خواهید آورد؟

 

ریاست محترم دانشگاه عدالت در ادامه با اشاره به بحث از نقش شارع یا مربی بودن پیامبر (ص) در فقه گفت: این که می گویید از نقش شارع یا مربی بودن پیامبر (ص) در فرمایشاتشان بحث نشده است، این طور نیست، زیرا در کتب قواعد فقهیه این بحث مطرح است؛ و مثال آن این روایت است که هند نزد پیامبر (ص) آمد و گفت ابوسفیان مردی خسیس است و خرجی ما را نمی دهد، پیامبر (ص) به او فرمودند که برو هرمقداری که خودت و فرزندانت نیاز دارید از مال او بردار. فقها از این بحث کرده اند که قول پیامبر (ص) در این روایت از چه جهت بوده است؟ آیا از جهت شارع بود یعنی تقاص شرعا جایز است یا از جهت والی و حاکم شرع و حکم ایشان یک حکم حکومتی مخصوص آن دوره؟ بعد می فرمایند اگر در مقام مشرع گفته بنابراین همه کس می تواند تقاص کند و اگر در مقام والی این حرف را زدند نیاز به اذن به ولی دارد و در جایی دیگری نمی توان تقاص کرد.

 

وی با بیان اینکه بحث از ینبغی و لاینبغی در نزد اصولیون صورت گرفته گفت : این هم که گفتید از بعضی چیزها بحث نشده است مثل «ینبغی» و «لاینبغی» هم سخن درستی نیست. آقای خوئی متعرض این بحث شده اند و گفته اند که برخلاف تصور عمومی ینبغی دلالت بر وجوب می کند و لاینبغی دلالت بر حرمت! آیت الله سیستانی هم در کتاب الرافد الی علم الاصول می فرماید، باید از الفاظی که در روایات کاربرد متداولی دارد در اصول بحث شود، زیرا علم اصول علم به ادله مشترکه است همانطور که صیغه افعل در روایات خیلی به کار رفته است، باید درباره خیلی از الفاظ هم که مشترک و سیال است بحث صورت بگیرد، یکی از این ها ینبغی و لاینبغی است. پس آن سوال اصلی پابرجاست که نظام فقهی موجود همین بحث را می کند. و راه تحقیق هم بسته نیست.

 

در ادامه جلسه حجت الاسلام اکبرنژاد در مقام پاسخگویی به بیانات دکتر بیاتی گفت: با این تعریفی که آقای بیاتی از علوم کردند اساسا پیشرفت علم و تولید علم لغو است! آیا شما قبول دارید که شیخ طوسی(ره) کاری جدید کرده است؟ کدام کار علمی جدید ایشان است که هیچ رگ و ریشه ای در گذشته نداشته است، بنده می خواهم بگویم ما نیاز به یک علم داریم که برای ما سازه درست کند، آیا این که آقای خوئی (ره) در یک جایی وسط یک بحث فقهی و اصولی به ینبغی و لاینبغی اشاره می کند می شود تولید علم؟ بله نکته ای که آقای خوئی(ره) مطرح کردند نکته ارزشمندی است، ولی آیا این تولید یک علم نظام مند می شود؟

 

در ادامه مشروح سخنان حجت الاسلام اکبر نژاد و حجت الاسلام دکتر بیاتی را مرور می نمایم.

 

تعیین ضوابط قوت اجتهاد جواهری

 

محور دوم این بود که ادعای بنده این بود که تحول اجتهاد جواهری هم در روش است هم در مسائل

ناکارآمدی حجم انبوهی از مباحث اصول فقه 

در مسائل در دو محور است که عرض می کنم علمای اخلاق می فرمایند که لازمه سیر و سلوک اول تخلیه و بعد تحلیه است. این امر لازمه تحول در علمی است که هر علمی ابتدا باید داشته های خود را پالایش کند و بعد سراغ رفع کمبودها برود لازمه این  است که قدم اول: باید اصول را ملاحظه و بررسی کنیم که واقعا چند درصد مباحث این علم کاربرد و کارایی عملیاتی دارد و در فقه بکار می آید. بنده این را جزء به جزء بررسی کردم -و بزودی در ۱۳ جلسه بر روی سایت منتشر خواهد شد- و اثبات کردم بیش از نیمی از مباحث اصول در واقعیت خارجی فقه ثمره و کاربردی ندارد. در انوارالهدایه حضرت امام(ره) که حاشیه کفایه می باشد عنوان شده است: «در این دوره تصمیم گرفته ام معقولات کفایه را بحث نکنم و همچنین به علما و طلاب توصیه می کنم که عمر خود را در این مباحث بی فایده زائل نکنند.[1]» و دفع دخل هم می کنند اینکه بعضی می گویند اگر فاید عملی ندارد و فایده علمی دارد حرف پسندیده ای نیست چون علم اصول علم آلی بود و اصالی نبود و فایده علمی اش این است که در فقه بکار بیاد و این فایده ای است که در علم مقصد به درد نمی خورد. همیچن بسیاری از اصولیون دیگر از جمله شیخ مهدی نراقی می فرماید در اصول خودم یعنی انیس المجتهدین خیلی از مباحثی که بزرگان پرداختند را نپرداختم چون فایده ای در آن ندیدم. این جمله مرحوم آیت الله برجوردی که  فرمودند که اصول متورم شده است.  حتی برخی ۶ ماه درس خارج خود را به مقدمه واجب اختصاص می دهند و در آخر اذعان می کنند این بحث ثمره فقهی ندارد. نکته ای که باید اشاره شود این است که مباحث متورم علم اصول باید در یک فرایند اجتهادی تشخیص داده شده و حذف گردند.

 

تعیین ضوابط قوت اجتهاد جواهری

قدم دوم: مهم ترین قدم در تحول علم اصول بر عهدۀ تولیدات است، سلب و حذف زوائد مهم است ولی تولید بسیار مهم تر است؛ چراکه سازوکار موجود اجتهاد ضعف های جدی دارد و باید در صدد رفع نواقص برآمد. مسائل اصول و قواعد استنباطی بسیار زیادی که از آن‌ها غفلت شده و همین امر اجتهاد جواهری را در برخورد با مسائل تمدنی، ضعیف کرده است. این ضوابط را در سه عرصه می‌توان خلاصه کرد:

  • تبیین دقیق نحوه تاثیرگذاری مبانی عقیدتی در سلوک استنباطی و ارائه نظام‌واره آن. (کلام فقاهی)
  • تقویت قدرت تفسیر متن با استقصای کامل تمام قواعد تاثیرگذار در فهم متن و ارائه نظام‌واره آن. (منطق تفسیر متن)
  • توجه به ادبیات خاص خود شارع در تبلیغ دین و کشف منطق آن. (ادبیات تربیتی دین)

 تبیین دقیق نحوه تاثیرگذاری مبانی عقیدتی در سلوک استنباطی و ارائه نظام‌واره آن. (کلام فقاهی):

ما در مسائل وارد فقه و اصول شده ایم اما هیچ گاه بصورت خودآگاه توجه نداشته ایم که مبانی عقیدتی ما چه تاثیری در بخش عملیاتی دین دارد. در واقع در حوزه علمیه مباحث و علوم را به شکل جزیره ای می بینیم؛ عقاید و فقه و اصول بصورت سیستماتیک و دقیق روشن نیست. اگر این ارتباط بصورت روشن و واضح معلوم گردد طلبه می تواند نگاه جامعی به دین پیدا کند و تاثیر آن مبانی را در گزاره های فقهی مشاهده کند. بنده در کتاب کلام فقاهی به تبیین تاثیر مبانی عقیدتی در استنباط احکام شرعی پرداخته ام. و آن را در پنج حوزه: خداشناسی فقاهی، دنیاشناسی فقاهی، مربی شناسی فقاهی، انسان شناسی فقاهی و آخرت شناسی فقاهی بحث کرده ام. اگر یک نفر اعتقاد به آخرت داشته باشد و دیگری بی اعتقاد باشد، این چه تاثیری در بخش عملیاتی دین دارد؟ در بحث تمدن سازی این سؤال بسیار مهمی است. نباید در این موارد کلی گویی کرد؛ بلکه باید تبدیل به فرمول و قانون شود. تفاوت می کند که شما امام معصوم (ع) را حاکم ببینید، یا یک مربی که می خواهد ما را تربیت کند. حاکم یعنی قانون گذار، یعنی هر سخنی که بگوید شما آن را حمل بر قانون می کنید؛ در حالی که اگر گفتید مربی است در برخی موارد مشخص می شود که سخن امام در مقام مشاوره است؛ نه تشریع. عجیب است که شیخ طوسی(ره) با آن عظمت می گوید در بحث جهاد، سه قسمت کردن لشکر را “تاسیا للنبی” مستحب می داند! چون پیامبر(ص) در فلان جنگ این کار را کرد! این حرف از خلا در مبانی نشأت می گیرد، ایشان پیامبر (ص) را فقط شارع می بیند در حالی که در این مورد حضرت رسول (ص) فقط به صورت یک فرمانده نظامی عمل می کند و نه یک شارع.

 

توجه به صفت حکمت پروردگار در مباحث اصولی

مطلب دیگری که من در کتاب کلام فقاهی هم آن را ذکر کرده ام، توجه به حکمت پرودگار عالم است، با توجه به صفت حکمت حتی نگاه شما به اوامر و نواهی هم تغییر می کند. یک مورد این است که ما چیزی به اسم اباحه خاص در شرع نداریم؛ چه در مسائل فردی و چه در مسائل اجتماعی؛ این که گفته شده ما چیزی به اسم اباحه خاصه داریم به خاطر غفلت از مبانی ما بوده است. اگر ما قدرتی که در مبانی داریم را به چرخ دین (فقه) که بخش عملیاتی دین ماست متصل می کردیم، خیلی شتاب می گرفتیم.

 

تقویت قدرت تفسیر متن با استقصای کامل تمام قواعد تاثیرگذار در فهم متن و ارائه نظام‌واره آن. (منطق تفسیر متن)

یکی دیگر از علومی که جای آن جدا خالی است، منطق تفسیر متن است. سروکار فقیه عمدتا با متن است، متن کتاب و سنت، متنی که هزار و چهارصد سال از صدور آن گذشته است، افلاطون وقتی با شاگردش صحبت می کند، شاگرد او خیلی راحت، منظور او را متوجه می شود، اما وقتی سخنان او مکتوب می شود و بعد هزاران سال به ما می رسد دیگر آن وضوح را ندارد. درباره قرآن هم همین طور است؛ وقتی قرآن با پیامبر (ص) و مردم آن زمان صحبت می کند هیچ مشکلی ندارند، و نیازی به هیچ قاعده ی تفسیری ندارند، چون همان ارتکازات ذهن آنها برای فهم کلام کافی بود؛ اما وقتی زمان می گذرد شما مجبور می شوید این ارتکازها را تفصیلی کنید. یعنی این ارتکازها را تبدیل به قانون و ماده کنید و بر روی کاغذ بیاورید. آقای براتی فرمودند چه نیازی است که حتما این ها نوشته شود؟ سوال من از ایشان این است که در این صورت چه فرقی بین اصولی و اخباری وجود دارد؟ صاحب حدائق در مقدمه کتابش همین مطلب را می گوید، ایشان می گوید ما نیازی به مباحث الفاظ اصول نداریم، نیازی به بحث کردن از عام و خاص و… نداریم! ایشان می فرمایند مگر اصحاب اهل بیت علیهم السلام عام و خاص می خواندند تا حرف ائمه را متوجه شوند؟ مگر غیر از این است که این ها مرتکزات عقلایی است، و عقلا با همین مرتکزات می فهمند؟

 

شما چه پاسخی می دهید؟ پاسخ این است که این مطلب در مقام مشافهه و گفتگو درست است، و ما مشکلی پیدا نمی کنیم؛ اما مسأله اینجاست که الان با متنی طرف هستید که هزار سال از آن گذشته است، شرایط برای شخص سومی که با این فاصله مطلب را می خواند بسیار متفاوت است؛ زیرا بسیاری از قرائن حذف شده و در دسترس ما نیست. در این شرایط یک عالم باید به صورت خودآگاه باید بداند چگونه با آن برخورد کند و به چه مطالبی توجه کند. بر همین اساس این اشکال پیش می آید، که چرا در اصول فقط از این موارد محدود بحث شده است؟ چرا فقط از امر و نهی بحث شده است؟

 

در یک ریشه یابی تاریخی روشن می شود که اصول فقه شیعه، برگرفته و برگردان اصول اهل سنت است. در اهل سنت ما یک عدة الاصول داشتیم که شیخ طوسی (ره) در مقابل آن اصول شیعه را تدوین نمودند، که نظم آن برگرفته از همان اصول اهل سنت بود. البته نفس این کار در آن زمان اشکالی نداشت؛ زیرا ایشان می خواستند در مقابل اهل سنت از فقه شیعه دفاع کنند و کار بسیار بزرگی هم بود. اما متاسفانه بعد از ایشان این نظم اصولی ماندگار شد و قداست پیدا کرد. اهل سنت از امر و نهی شروع کردند، ما هم همانند آنها! مگر احکام در روایات ما فقط با همین دو صیغه ذکر شده اند؟ این امر و نهی در ضمن متنی القا می شوند که متاثر از ده ها قانون دیگر است، که آنها در اصول دیده نشده است، به همین خاطر نظر ما این است که باید برای تفسیر متن، «منطق» تدوین شود، یعنی تمام عوامل موثر در جریان فهم متن باید بر روی کاغذ آورده شود. و به همین منظور ما تمام عوامل موثر در انتقال معنا را در تک تک موارد مورد بررسی قرار داده ایم؛ اعم از گوینده، شنونده، خود لفظ، معنا و قرینه؛ پنچ محور که تاثیر گذارند. و یک سوم کتاب بنده تبیین نظام قرائن است، و البته تاکید می کنم “نظام قرائن” نه قرائن به صورت پراکنده.

 

بنابراین عرض بنده این نیست که گذشتگان اصلا به این نکات توجه نکرده اند، نخیر! بلکه کار بنده این بود که ارتکازات تفسیر متن را به صورت تفصیلی و متمرکز در یک کتاب مرتب کرده ام. و الان این فرصت وجود دارد که فضلای حوزه بیایند و حول این موارد نقد و بررسی جدی صورت بدهند. این مساله می تواند موجب تکامل یک علم گردد؛ اما وقتی یک علم صرفا در ذهن و ارتکاز است، هم میزان خطای آن زیاد است و هم زمینه رشد ندارد.

 

توجه به ادبیات خاص خود شارع در تبلیغ دین و کشف منطق آن (ادبیات تربیتی دین):

محور سوم در بحث تولید علم این است که شارع یک ادبیات ویژه ای دارد، ما علاوه بر منطق تفسیر متن به چیز دیگری هم نیاز داریم. نمی دانم این حس به شما دست داده است یا نه؟ ما وقتی رساله می خوانیم، حس معنوی به ما دست نمی دهد؛ گویی یک کتاب حقوقی به دست گرفته ایم؛ اما وقتی قرآن و روایات را می خوانیم حسی معنوی داریم. می توانید امتحان کنید، حتی وقتی ما آیات طلاق را هم می خوانیم، حسی معنوی داریم؛ حتی آنجایی که اجتماعی ترین مطالب را در قرآن و روایات می خوانیم حس معنوی داریم. این سوال برای من مطرح بود که این تفاوت به چه علت است؟ تدریجا به این نکته منتقل شدم که چون دین برای تزکیه انسان ها آمده است، ادبیات تزکیه و تربیتی تولید کرده است. بطور مثال در بحث قتل نفس، خدواند متعال نمی فرماید که قتل نفس حرام است؛ بلکه می فرماید کسی که مومنی را متعمدا بکشد جزای او خلود در جهنم است. این همان معنویت است. همچنین وقتی آیات طلاق را در قرآن می خوانید شما را مدام ارجاع می دهد به ارزش ها، می گوید “لاتنسوا الفضل بینکم ” یا می گوید اگر کسی این کار انجام دهد به خودش ظلم کرده است. مثلا پیامبر اسلام (ص) در جایی می فرمایند «من لم یهتم بامور المسلمین فلیس بمسلم» (کسی که اهتمام به امور مسلمین ندارد مسلمان نیست) اصلا این نوع ادبیات تربیتی در دین شایع است، بنده در کتاب تاریخ تحول مکاتب فقهی اصولی و هم در مقدمه کتاب ادبیات دین به این مطلب پرداخته ام که اولین نفر که در تاریخ فقه، ادبیات تربیتی دین را از فضای فقه جدا کرد شیخ طوسی(ره) بود؛ و از زمان ایشان ادبیات فقه ما فقط علمی شد، و شاید اگر بخواهیم از کمی قبل تر از ایشان بگوییم از زمان شیخ مفید(ره).

 

ما در کتاب ادبیات دین ، دو فصل آورده ایم: ادبیات انگیزشی و ادبیات تعلیمی. در فصل ادبیات انگیزشی از انذار و تبشیر دنیوی و اخروی بحث کرده ایم، و لوازم حقوقی آن را هم متذکر شده ایم. مثلا «اتقوا الله» چه دلالتی دارد؟ «لیس منا اهل البیت» چطور؟ این ها تعبیرها بر مکروه دلالت می کند یا حرام؟ «من از او بری هستم» چطور؟ همچنین ادبیات تعلیمی را مورد بحث قرار دادیم، متذکر شدیم که وجوب در ادبیات متون دینی ما اعم از «واجب»، «فریضه»، «کتب علیکم» و «لابد» است، آیا این ها نباید مورد بحث متمرکز قرار بگیرد؟ تعبیر «ینبغی» و «لاینبغی» در روایات ما کمتر از واجب و حرام به کار نرفته است، ولی در اصول اصلا از این ها بحث نشده است! که هر کدام چه دلالتی دارد. بنابراین طلبه ای که هم منطق تفسیر متن و هم ادبیات دین را بیاموزد، هنگام برخورد با روایات خیلی بهتر می فهمد؛ خوشبختانه الان این توانایی در پژوهشگران موسسه ما کاملا قابل لمس و مشاهده است.

 

 

استفاده از ظرفیت های موجود در فقه جواهری

ناقد: حجت الاسلام دکتر بیاتی:

حرف ما این است که فقهای گذشته به این موارد و قرینه‌هایی که نظریه پرداز محترم اشاره داشتند، در فهم روایات توجه داشته اند، اینکه شما می گویید این را نظام مند کرده اید، و موجب تعمق در آنها شده اید ایرادی ندارد، اصلا این سیر تعمق در این علوم است. اما باز بیشتر نگاه شما سلبی بود تا ایجابی! شما می گویید یک سری مباحث اصول زائد هستند و باید حذف گردند، خب به جای این ها چه چیزی را خواهید آورد؟ فقهای گذشته هم به این مباحث توجه داشتند، شما چه چیز جدیدی را فراهم کرده اید؟

 

بحث از نقش شارع یا مربی بودن پیامبر (ص)

 این که می گویید از نقش شارع یا مربی بودن پیامبر (ص) در فرمایشاتشان بحث نشده است، این طور نیست، زیرا در کتب قواعد فقهیه این بحث مطرح است؛ و مثال آن این روایت است که هند نزد پیامبر (ص) آمد و گفت ابوسفیان مردی خسیس است و خرجی ما را نمی دهد، پیامبر (ص) به او فرمودند که برو هرمقداری که خودت و فرزندانت نیاز دارید از مال او بردار. فقها از این بحث کرده اند که قول پیامبر (ص) در این روایت از چه جهت بوده است؟ آیا از جهت شارع بود یعنی تقاص شرعا جایز است یا از جهت والی و حاکم شرع و حکم ایشان یک حکم حکومتی مخصوص آن دوره؟ بعد می فرمایند اگر در مقام مشرع گفته بنابراین همه کس می تواند تقاص کند و اگر در مقام والی این حرف را زدند نیاز به اذن به ولی دارد و در جایی دیگری نمی توان تقاص کرد.

 

بحث از ینبغی و لاینبغی در نزد اصولیون

این هم که گفتید از بعضی چیزها بحث نشده است مثل «ینبغی» و «لاینبغی» هم سخن درستی نیست. آقای خوئی متعرض این بحث شده اند و گفته اند که برخلاف تصور عمومی ینبغی دلالت بر وجوب می کند و لاینبغی دلالت بر حرمت! آیت الله سیستانی هم در کتاب الرافد الی علم الاصول می فرماید، باید از الفاظی که در روایات کاربرد متداولی دارد در اصول بحث شود، زیرا علم اصول علم به ادله مشترکه است همانطور که صیغه افعل در روایات خیلی به کار رفته است، باید درباره خیلی از الفاظ هم که مشترک و سیال است بحث صورت بگیرد، یکی از این ها ینبغی و لاینبغی است. پس آن سوال اصلی پابرجاست که نظام فقهی موجود همین بحث را می کند. یک وقت شما می گویید ما هم در این سیر اصولی  موجود قدم بر می داریم و آن را جلو می بریم، که بله راه همین است، زیرا همه آن چیزهایی را که شما گفته اید، علمای سابق گفته اند، مثلا در بحث تقسیم غنائم آقا ضیاء عراقی بحثی دارد در حول روایتی که می فرماید «من قتل قتیلا فله سلبه»، پیامبر(ص) می فرماید هرکس مقتولی را کشت اموال منقول آن مقتول برای خود اوست، ایشان می فرماید که قرینه فرماندهی نظامی بودن پیامبر (ص) مانع از توسعه حکم می گردد، یعنی ما نمی توانیم در هرجنگی به این مطلب تمسک کنیم، اینگونه نبوده است که علما به قرینه توجه نداشته اند و نقصی  بوده و الان ما باید متولی آن بشویم و آن را جبران کنیم، خدا حفظ کند آیت الله شبیری زنجانی را ایشان یک تعبیری دارند! می فرمایند خیلی دنبال حرف جدید زدن نباشید، قدما خیلی چیزها گفته اند، آنها را مطالعه کنید و بیشتر سعی کنید همان ها را بفهمید، یعنی لابه لای سخنان گذشتگان خیلی از این دغدغه های شما مطرح شده است.

 

معنویت و عدم معنویت در رساله عملیه و روایات

گفتید در رساله های عملیه معنویت وجود ندارد، خب روایاتی هم هستند که اینگونه هستند، در روایت می گوید «سالته عن البول یصیب الجسد او البدن، قال صب علیه الماء مرتین»، از حضرت پرسیدند ادرار روی لباس می ریزد چه کار کنیم؟ حضرت فرمودند دوبار بشوی، خب این بوی معنویت می دهد؟ در مقابل آن در رساله های عملیه بعضی جاها بوی معنویت می آید، مثلا فصل خمس رساله ها را نگاه کنید، اول آن می گویند هرکسی که درهمی از حقوق اهل بیت بخورد محشور با ظالمین و غاصبین حقوق آن بزرگواران است، یعنی در نصوص برخی مواقع بویی از معنویت وجود ندارد، و بالعکس در رساله ها برخی موارد رنگ معنوی وجود دارد، می خواهم بگویم این ها خیلی اشکال های بنیادی نیست. من فکر می کنم اگر از ظرفیت های موجود بتوانیم کمال استفاده را بکنیم و به نظر می آید خیلی از این مباحث انجام شده و باید هم بیشتر شود و راه تحقیق هم بسته نیست.

 

نیازمند تولید علم/ فقه نظام ساز

دفاعیات نظریه پرداز:

حجت الاسلام اکبرنژاد:

 با این تعریفی که آقای بیاتی از علوم کردند اساسا پیشرفت علم و تولید علم لغو است! آیا شما قبول دارید که شیخ طوسی(ره) کاری جدید کرده است؟ کدام کار علمی جدید ایشان است که هیچ رگ و ریشه ای در گذشته نداشته است، بنده می خواهم بگویم ما نیاز به یک علم داریم که برای ما سازه درست کند، آیا این که آقای خوئی (ره) در یک جایی وسط یک بحث فقهی و اصولی به ینبغی و لاینبغی اشاره می کند می شود تولید علم؟ بله نکته ای که آقای خوئی(ره) مطرح کردند نکته ارزشمندی است، ولی آیا این تولید یک علم نظام مند می شود؟ با این حساب نه شیخ طوسی(ره) و نه علامه حلی(ره) و نه شیخ انصاری(ره) مولد علم نبوده اند! شیخ انصاری(ره) کدام حرف را زده است که در گذشته خودش هیچ رگ و ریشه ای نداشته است؟! این حرف پسندیده ای نیست.

 

اصلا بنده در کتاب های خودم بعضا به همین نکات علمای سابق استشهاد می آورم، اما بحث این است که این موارد در کتب گذشتگان به صورت یک منظومه منسجم نیامده است و به صورت متمرکز از آنها بحث نشده است. با این نحوه استدلال ما باید بگوییم که اصلا نیازی به تولید علمی به اسم اقتصاد اسلامی هم نیست، چون بالاخره می توان برای حرف هایی که می خواهد در این علم مطرح شود رگ و ریشه ای در رسائل و مکاسب پیدا کرد! اصلا این نحوه فکر کردن خوب نیست؛ بنده خیال همه شما راحت می کنم، من اصلا دنبال این نبودم که بگویم بنده بحثی را مطرح کرده ام که دیگران اصلا به آن اشاره نکرده اند؛ اما کجا آیت الله سیستانی آن بحثی را که شما می فرمایید اینگونه جامع و به تفصیل منقح کرده اند؟ اینکه در گوشه ای از یک کتاب تنها درباره واژه ینبغی و لا ینبغی بحث شده است با بحث جامع ادبیات دین که این واژگان بصورت نظام مند و منسجم گردآوری شده یکی است؟

 

این که بگوییم بیشتر حرف های دیگران را بخوانید می شود، می شود همان وضعیتی که ابن ادریس آن را نقد کرد، و اصلا وضعیت خوبی نبود.

 

 


[1] - إنی قد ترکت البحث فی هذه الدورة عن الأدلة العقلیة مطلقا، لقلّة فائدتها، مع طول مباحثها. و المرجوّ من طلاّب العلم و علماء الأصول – أیدهم اللَّه – أن یضنّوا على أوقاتهم و أعمارهم الشریفة، و یترکوا ما لا فائدة فقهیّة فیه من المباحث، و یصرفوا همّهم العالی فی المباحث المفیدة الناتجة.(أنوارالهدایة، ج ۱، ص۳۱۷)

503/422/ص

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار
اوقات شرعی
۳۱ / ۰۲ /۱۴۰۳
قم
اذان صبح
۰۴:۱۹:۵۴
طلوع افتاب
۰۵:۵۹:۵۰
اذان ظهر
۱۳:۰۳:۳۶
غروب آفتاب
۲۰:۰۶:۳۲
اذان مغرب
۲۰:۲۵:۲۷