vasael.ir

کد خبر: ۱۵۱۶
تاریخ انتشار: ۳۰ آذر ۱۳۹۴ - ۱۹:۳۷ - 21 December 2015
در جلسه نوزدهم درس خارج نکاح آیت الله جوادی آملی عنوان شد؛

زنای چشم، نگاه است- استفاده از طلا در بدن زن، زینت بالفعل و نگاه نامحرم به آن حرام است

پایگاه اطلاع رسانی وسائل- حضرت آیت الله جوادی آملی در جلسه نوزدهم درس خارج نکاح، با بیان ایراد اشکال بر مجموع تعلیل‌ها و تأییدهای حرمت نظرِ به وجه و کفّین از جانب شیخ انصاری اظهار داشت: شیخ انصاری مجموع تعلیل‌ها و تأییدهایی که برای حرمت نظرِ به وجه و کفّین ذکر شده است را بیان کردند؛ اگر اینها روشن شود، بعد نقدهای مرحوم آقا سید عبدالأعلی و مرحوم آقای خوئی هم مشخص می شود.

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی وسائل، حضرت آیت الله عبد الله جوادی آملی در جلسه نوزدهم درس خارج نکاح در تاریخ 94/08/23 در مسجد اعظم قم با بیان مسأله نگاه وجه و کفین و ماعدای وجه و کفین از دیدگاه شیخ انصاری گفت: ایشان مشخص کردند که ما سه تا مسئله را باید در کنار هم داشته باشیم: یکی اینکه نگاه به ماعدای وجه و کفّین مطلقا حرام است؛ چه با لذّت چه بی لذّت و این خارج از بحث است؛ دوّم اینکه نگاه به وجه و کفّین «مع التلذّذ أو الریبة» حرام است «بلا اختلاف»؛ سوّم اینکه نگاه به وجه و کفّین بدون لذّت و ریبه، آیا جایز است یا نه؟ «فیه انظار»، پس مسئله سوّم محل بحث است؛ یعنی نظر به وجه و کفّین «بلا لذّة و لاریبة آیا این جایز است یا جایز نیست؟

 

رئیس بنیاد علوم وحیانی اسراء با اشاره به بیان حکم اقوال مختلف پیرامون نظر در وجه و کفّین نامحرم بدون ریبه و لذّت گفت: نظر در وجه و کفّین بدون ریبه و لذّت، این محل بحث است که حرف مرحوم محقق با یک قیدی است که «مرة واحدة»[14] است؛ ولی یک قول این است که نگاه کراهت دارد مطلقا،[15] بعضی می گویند یکبار، بعضی می‌گویند بیش از یکبار. «و قیل بالجواز مرّة لا أزید»؛ یکبار جایز است زائد بر یکبار حرام است. «و قیل لایجوز مطلقا»؛ منع مطلق است که مرحوم صاحب جواهر از همین قبیل است «الا للحاجة»؛«و هو الذی الاختاره المصنف قدس سره فلان». مرحوم علامه می گوید به اینکه مطلقا جایز نیست که صاحب جواهر همین قول را دارد.

 

وی با بیان بررسی دیدگاه شیخ انصاری بر تعلیلات و تأییدات متخذ از آیات و قواعد حرمت نظر به وجه و کفین بدون لذت و ریبه گفت: مرحوم شیخ انصاری می فرماید که «هذه جملة ما وقفتُ علیه من أدلة القول بالمنع»؛ آنهایی که می گویند نگاه مرد به وجه و کفّینِ زن نامَحرم ولو لذّت نباشد، ولو ریبه نباشد حرام است، به همین ادلّه و مؤیدات تمسّک کردند، آن چه که من اطلاع پیدا کردم همین ده دوازده وجه است مثلاً؛ ولی «و فی الجمیع نظر»، نه آن ادلّه صلاحیت دلالت دارند و نه آن مؤیدات صلاحیت تأیید «و فی الجمیع نظر».

 

این مرجع تقلید در ادامه با اشاره به مقید بودن آیه غض بصر از دیدگاه شیخ انصاری گفت: «أما فی آیة الغَض» که دارد ﴿قُل لِّلْمُؤْمِنِینَ﴾، این ﴿قُل لِّلْمُؤْمِنِینَ یُغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ﴾ از چه کسی؟ از چه چیزی چشم بپوشد؟ یک چنین اطلاقی، یک چنین عمومی ندارد که شما بگویید از جمیع اجزای بدن حتی از وجه و کفّین او باید غَض کند! یک چنین چیزی ندارد، متعلّق آن که ذکر نشده است. «فلأنها لاتفید العموم»، اگر بفرماید که «قل للمؤمنین یغضوا من أبصارهم عن النساء عما حرّم الله علیه» این مطلق است؛ امّا یک چنین متعلّقی ذکر نشده است، این «فی الجمله» دلالت می کند نه «بالجمله»؛ یعنی موجبه جزئیه است نه موجبه کلیه، یا سالبه جزئیه است نه سالبه کلیه.

 

حضرت آیت الله جوادی آملی با اشاره به اینکه وجه و کفّین، قدر متیقن آیه إِلاّ مَا ظَهَرَ مِنْهَا است گفت: «و اما قوله» دلیل دوّم ایشان که ﴿وَ لاَ یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ﴾باشد، خودش با استثنا همراه است! فرمود:﴿وَ لاَ یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلاّ مَا ظَهَرَ مِنْهَا﴾ این ﴿إِلاّ مَا ظَهَرَ مِنْهَا﴾ قدر متیقّن آن وجه و کفّین است، آن گاه روایاتی هم همین را تأیید می کند.

 

وی در ادامه جلسه با اشاره به ماهیت «زینت المرأه» در لسان آیه «وَ لاَ یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ» اظهار داشت: منظور از زینت این نیست که در بازار طلافروش ها است، این فلز است، این بالقوه زینت است، این «زینة المرأة» نیست، ﴿زِینَتَهُنَّ﴾ نیست، فعلیّت این عنوان به این است که در بدن او باشد.

 

حضرت آیت الله جوادی آملی با اشاره به اینکه مراد از زینت در آیات «لاَ یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلاّ مَا ظَهَرَ مِنْهَا» «لاَ یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلاّ لِبُعُولَتِهِنَّ» دلالت کننده موضع زینت است گفت: در این صحیحه از امام(سلام الله علیه) سؤال می کنند که آیا زراعین زن «مِنَ الزِّینَةِ الَّتِی قَالَ اللَّهُ تعالی ﴿وَ لاَ یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلاّ لِبُعُولَتِهِنَّ﴾»ـ یعنی در جمله دوّم نه در جمله اوّل ـ از این هست؟ «قَالَ نَعَمْ»، این چه چیزی را می رساند؟ می رساند که منظور از این زینت موضع زینت است نه آن انگشتر، نه آن طلا و نقره. پس ﴿لاَ یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلاّ مَا ظَهَرَ مِنْهَا﴾؛ یعنی مواضع زینت را ظاهر نکند مگر آن مقداری که دارد؛ مثل وجه و کفّین.

 

این مرجع تقلید در پایان جلسه با اشاره به محوریت سبک زندگی بر مدار تقوا گفت: انسان خودش باید مواظب باشد! این یک آیه است. اصلاً قرآن پیچانده مسئله تقوا را، یک در میان مدام تقوا، مدام تقوا، در سوره مبارکه «حشر» دارد که ﴿یَاأَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَلْتَنظُرْ نَفْسٌ مَا قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَاتَّقُوا اللَّهَ﴾[29]این تکرار؛ یعنی تکرار نیست؛ یعنی کاری می خواهی کنی، با تقوا باشد و حساب دستت باشد، جمع بندی می خواهی کنی باتقوا باشد. هر کاری که می خواهد وارد شود ﴿اتَّقُوا اللَّهَ﴾.

 

در ادامه مشروح درس ایشان را مرور می کنیم.

 

اشاره به مباحث گذشته

در جریان «نظر»، چهار مسئله از مسائل آن از اهمیت بیشتری برخوردار بودند که در بین آن چهار مسئله، دو مسئله اهمیت ویژه ای داشتند؛ یکی نگاه مرد به مرد، یکی نگاه زن به زن، یکی نگاه مرد به زن نامَحرم و دیگری نگاه زنِ نامَحرم به مرد؛ در بین این مسائل چهارگانه، نگاه نامَحرم به نامَحرم از همه مهم تر بود. در جریان نگاه مرد به زنِ نامَحرم، گاهی به اجماع تمسّک می کردند و می کنند که قبلاً اشاره شد، تمسّک به اجماع سه تا اشکال دارد: یکی با بودنِ آیات و روایاتی که فقها (رضوان الله علیهم) به این آیات و روایات استدلال می کنند، این اجماع نمی تواند اجماع تعبّدی باشد، اگر هم منعقد شد در حدّ تأیید است نه دلیل؛ دوّم اینکه بسیاری از فقهای بزرگ از قدما و متأخّرین این را مطرح نکردند تا شما ادعای اتّفاق کنید؛ سوّم اینکه مشاهده می کنیم که بزرگان فقهی ما (رضوان الله علیهم) در این جا اختلاف دارند، شما ببینید مرحوم صاحب جواهر[1] و مرحوم شیخ انصاری[2] که دو قطب فقهی ما هستند با هم اختلاف دارند و همچنین دو سه جریانی که با این دو فکر همراه هستند، با این وجود چگونه در یک مسئله ای که مورد اختلاف است کسی می تواند ادعای اجماع کند؟! البته اگر برای کسی ثابت شد که اتّفاقی در مسئله هست، در حدّ تأیید است.

 

 پرسش: ...؟ پاسخ: فرق نمی کند؛ مثلاً شیخ طوسی(رضوان الله علیه) در تبیان[3] و در نهایه،[4] نظر موافق داده است که حلال است، بعد این بزرگان برای اینکه می بینند با اجماع آنها هماهنگ نیست، می گویند تبیان تفسیر است، کتاب فقهی که نیست؛ نهایه هم برای فقه تنظیم نشده، بلکه اساس کار مثلاً مبسوط است، به هر حال فتوای ایشان این است. یک وقت است که برهان اقامه می کنند، می شود گفت به اینکه چون ایشان در نهایه صبغهٴ تفسیری دارد نه صبغهٴ فقهی، اگر در ادلهٴ مرحوم شیخ طوسی یک مقدار ضعفی باشد قابل اغماض هست؛ امّا وقتی فتوای ایشان این است، اگر فتوا را در نهایه ذکر کند یا در تبیان ذکر کند، دیگر نمی شود گفت که مسئله اجماعی است، این درباره قدماست. متأخرین هم که می بینید مرحوم شیخ انصاری و صاحب جواهر(رضوان الله علیهما) کاملاً رودرروی هم هستند. فقهای بعدی مثل مرحوم آقای خوئی(رضوان الله علیه)،[5] مرحوم آقا سید عبدالأعلی،[6] حامیان این دو تا جریان هستند. اگر فرمایش مرحوم شیخ انصاری که خوب جمع بندی کرده، خوب روشن شود، و فرمایش صاحب جواهرتا حدودی بیان شده ارزیابی شود؛ آن وقت انتخاب و اختیار با خود آقایان است. مرحوم صاحب جواهر(رضوان الله علیه) فرمایش محقق را «اضعف الاقوال» می داند.[7] اگر چنانچه مسئله، مسئلهٴ اجماعی باشد، دیگر این چنین نیست که شارح و ماتن این طور با هم اختلاف داشته باشند. مرحوم محقق چه در متن شرایع،[8] چه در متن المختصر النافع[9] که مرحوم صاحب ریاض شرح کردند، مایل به جواز هستند؛[10] همان طوری که شیخ طوسی قائل به جواز بود؛ آن وقت با فتوای شیخ طوسی از قدما، با فتوای محقق از فقهای میانی، با فتوای شیخ انصاری از متأخر، چگونه انسان برود ادّعای اجماع کند؟! در کدام عصر اجماع منعقد شد؟! عصر شیخ طوسی منعقد شد؟! عصر محقق منعقد شد؟! عصر شیخ انصاری منعقد شد؟! ما سه فَحل فقهی در سه مقطع تاریخی داریم که هر سه موافق با جواز دیدن هستند و مخالف با شما هستند.

 

بیان اشکالات مجموع تعلیل‌ها و تأییدهایی برای حرمت نظرِ به وجه و کفّین از جانب شیخ انصاری/ تبیین نقدهای مرحوم آقا سید عبدالأعلی و مرحوم آقای خوئی

مطلب دیگر؛ برای اینکه روشن شود فرمایش مرحوم آقای خوئی و فرمایش آقا سید عبد الأعلی، اینها به کدام سَمت می رسد، مرحوم شیخ انصاری آن کتاب هایی را که شرح کرده، بهتر از آن کتاب هایی است که خودشان به عنوان تألیفِ مستقل نوشتند. مستحضرید که درس خارج مرحوم شیخ انصاری همزمان با تألیف کتاب مکاسب بود، مکاسب یک کتاب درسی نیست، مکاسب را در فرصت چند ساله نوشتند و گاهی مقدّم و مؤخّر است، تنظیمی در کار نیست؛ امّا ارشاد مرحوم علاّمه را ایشان شرح کردند. مرحوم علامه می دانید تا آن جایی که برایش مقدور بود خیلی منظّم چیزی می نویسد، متن ارشاد مرحوم علامه را مرحوم شیخ انصاری شرح کردند و چون متن منضبط است، شرح هم منضبط است؛ امّا خدا شیخ انصاری را غریق رحمت کند، این را خیلی منظّم تر از مکاسب نوشتند. در بزرگداشت و کنگره اجلالی که برای مرحوم شیخ انصاری گرفتند مجموع آثارشان چاپ شده، جلد بیستم مربوط به نکاح است، در این جلد بیستم که بخش اوّلش شرح ارشاد مرحوم علامه است، ایشان مجموع تعلیل ها و تأییدهایی که برای حرمت نظرِ به وجه و کفّین ذکر شده است، بیان کردند که تقریباً دَه وجه است، بعد به تمام این وجوه ده گانه اشکال می کنند؛ اگر اینها روشن شود، بعد نقدهای مرحوم آقا سید عبدالأعلی و مرحوم آقای خوئی هم مشخص می شود.

 

بیان مسأله نگاه وجه و کفین و ماعدای وجه و کفین

 پس کتاب النکاح مرحوم شیخ انصاری؛ یعنی جلد بیستم[11] از این موسوعه ای که در کنگرهٴ ایشان چاپ شده است، درصفحه 44، متن ارشادِ مرحوم علامه این است: «و لایجوز النظر إلی الأجنبیة» این متن است،[12] آن گاه ایشان مشخص کردند که ما سه تا مسئله را باید در کنار هم داشته باشیم: یکی اینکه نگاه به ماعدای وجه و کفّین مطلقا حرام است؛ چه با لذّت چه بی لذّت و این خارج از بحث است؛ دوّم اینکه نگاه به وجه و کفّین «مع التلذّذ أو الریبة» حرام است «بلا اختلاف»؛ سوّم اینکه نگاه به وجه و کفّین بدون لذّت و ریبه، آیا جایز است یا نه؟ «فیه انظار»، پس محور بحث مشخص شد که در ماسوای وجه و کفّین نیست، «بالاتّفاق» حرام است؛ نظر با لذّت و ریبه محلّ بحث نیست، «بالاتّفاق» حرام است؛ چه در وجه و کفّین و چه در ماسوا، مسئله سوّم محل بحث است؛ یعنی نظر به وجه و کفّین «بلا لذّة و لاریبة»؛ مثل اینکه دیوار را نگاه می کند، کفش زن را نگاه کند، پای زن را نگاه کند، بنابر اینکه ظاهر قدم جزء ﴿إِلاّ مَا ظَهَرَ﴾[13] باشد، آیا این جایز است یا جایز نیست؟ دَه وجه که بعضی ها تعلیل و بعضی ها تأیید هستند، ایشان تقریباً ذکر می کنند.

 

بررسی وجوه تعلیل و تأیید اطلاق حرمت نظرِ به وجه و کفّین از منظر شیخ انصاری «ره»

حالا این وجوه عَشَرِه را بخوانیم ـ با کتاب مأنوس باشید، روی هوا کسی ملّا نخواهد شد؛ یعنی هر چه که بحث از خارج گفته می شود؛ اوّلاً از آیه و روایات و از متون فقهی گرفته شده، ثانیاً به اذهان مخاطب منتقل شود، ثالثاً این مخاطب بزرگوار باید آن چه را که شنیده ارزیابی کند، رابعاً به آیات و روایات و متون فقهیه برگردد و خامسا ًجمع بندی کند تا صاحب نظر شود.

 

بیان متن ارشاد مرحوم علامه و نظر شیخ انصاری

در صفحه 44 این جلد بیستم(کتاب النکاح)، متن ارشاد این است: «و لایجوز النظر إلی الأجنبیه»؛ مرحوم شیخ انصاری می فرماید که «و اعلم أنه لاخلاف» در اینکه «لایجوز النظر إلی الأجنبیه مطلقا مع التلذذ أو الریبه» با لذّت و خوفِ خطر، مطلقا حرام است؛ چه وجه و کفّین باشد و چه غیر وجه و کفّین، این یک؛ دوّم، «و لا»؛ یعنی اختلافی نیست، جایز نیست «فیأنه لایجوز مطلقا فی غیر الوجه و الکفّین»؛ چه ریبه باشد و چه نباشد؛ چه لذّت باشد وچه نباشد، این دو خارج از بحث است؛ سوّم، نظر در وجه و کفّین بدون ریبه و لذّت، این محل بحث است.

 

بیان حکم اقوال مختلف پیرامون نظر در وجه و کفّین نامحرم بدون ریبه و لذّت

 پس مسئله اوّل و مسئله دوّم مورد اتّفاق است، سوّم محل بحث است. «فاختلف فیه، فقیل بالجواز مطلقا علی کراهیة» که حرف مرحوم محقق با یک قیدی است که «مرة واحدة»[14] است؛ ولی یک قول این است که نگاه کراهت دارد مطلقا،[15] بعضی می گویند یکبار، بعضی می‌گویند بیش از یکبار. «و قیل بالجواز مرّة لا أزید»؛ یکبار جایز است زائد بر یکبار حرام است. «و قیل لایجوز مطلقا»؛ منع مطلق است که مرحوم صاحب جواهر از همین قبیل است «الا للحاجة»؛ مثلاً طبیب باشد یا برای شهادت باشد و مانند آن. «و هو الذی الاختاره المصنف قدس سره فلان». مرحوم علامه حلّی روی آن جولان فکری که داشتند مستحضرید که در بعضی از کتاب های فقهی می‌گویند «صارت أقواله بحسب کتبه»؛ یعنی اگر پنج شش تا کتاب دارد، در هر کتابی یک نظر خاصی دارد، چون وقتی ایشان دست به قلم می کند که یک فکر جدیدی برایش آمده باشد. پس مرحوم علامه می گوید به اینکه مطلقا جایز نیست که صاحب جواهر همین قول را دارد، برخی ها مثل محقق در متن شرایع و در متن المختصر النافع گفتند جایز است «علی کراهیة»؛ حالا یا «مرة واحدة» یا مطلقا و بعضی دیگر هم همین حرف مرحوم علامه را زدند.

 

بررسی دیدگاه شیخ انصاری بر تعلیلات و تأییدات متخذ از آیات و قواعد حرمت نظر به وجه و کفین

 این بزرگوارانی که می گویند نگاه به وجه و کفّین جایز نیست «إلا للحاجه»؛ چه قصد ریبه باشد و چه قصد ریبه نباشد، طبق این ده وجه می گویند که بعضی از اینها تعلیل است و بعضی از اینها تأیید. یک و دو: «تمسّکا بعموم ما دلّ علی وجوب غضّ البصر و قوله تعالی﴿وَ لاَ یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ﴾»؛[16]  دو دلیل قرآنی برای حرمت نظر به اجنبیه است: یکی﴿قُل لِّلْمُؤْمِنِینَ یُغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ﴾؛[17] دوّمی﴿وَ لاَ یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ﴾؛ هم دلیل اوّل می گوید مرد باید چشم پوشی کند و هم دلیل دوّم می گوید زن باید اظهار نکند. اینها تعلیل است.

 

سوّم: «مؤیّداً بمفهوم الأخبار المتقدمه فیأنه لابأس بالنظر إلی وجه من یراد تزویجها»، اینها تأیید است، تأیید به اینکه کسی اگر بخواهد ازدواج کند، به شخص او اجازه می دهند که نگاه به نامَحرم کند، مفهوم آن این است که اگر قصد ازدواج ندارد، حق نگاه ندارد و این چون مفهومِ شفّاف و روشنی نیست، در حدّ تعلیل نیست، بلکه در حدّ تأیید است «مؤیداً بمفهوم الأخبار المتقدمه فیأنه لابأس بالنظر إلی وجه من یراد تزویجها»، نحوهٴ مفهوم گیری هم این است «حیث اشترط فی بعضها عدم البأس بصورة إرادة التزویج»؛ در آن گونه از روایات دارد که «إن أراد التزویج»؛[18]مفهوم شرط این است که اگر اراده تزویج ندارد، نگاه جایز نیست.

 

چهارم: «و بما»؛ یعنی «مؤیداً » «بما دلّ علی أنّ النظر سَهْمٌ مِنْ سِهَامِ إِبْلِیسَ»،[19]این «بما» اگر دلیل باشد به اینها «تمسّکاً بعمومه»؛ نظیر آیه «غَض»، جمله ﴿قُل لِّلْمُؤْمِنِینَ﴾،یک؛ جمله ﴿لاَ یُبْدِینَ﴾،دو؛ که اینها دلیل هستند و اگر در دلالت اینها تردید داشته باشند، این شبیه تأیید قبلی است، این «بما» یا «تمسّکاً بعموم ما دل»،یا «مؤیداً بمفهوم فلان»؛ اگر تام بدانند که دلیل است و اگر تام ندانند که تأیید است «و بما دل علی أن النظر سَهْمٌ مِنْ سِهَامِ إِبْلِیسَ»؛ البته این دلیل بر حرمت است، منتها حالا این اطلاق داشته باشد همان طوری که آدم دیوار را نگاه می کند، آن طور وجه و کفّین را نگاه کند، باز هم «سَهْمٌ مِنْ سِهَامِ إِبْلِیسَ»، این که نیست.

 

پنجم: «و أن زنا العین النظر»، این روایاتی که دارد زنای چشم، نگاه است؛[20]

 

ششم: «و أنه رُبَّ نظرة أورثت حسرة»،[21] نَظَر و نَظَره مثل تَمر و تَمره ؛یکی برای جنس است ودیگری برای وحدت، «رب نظرة»؛ یعنی گاهی نگاه، «أورثت حسرة یوم القیامة».

 

هفتم: «و بمکاتبة الصفّار» که او می گوید: «کَتَبْتُ إِلَی أَبِی مُحَمَّدٍ» وجود مبارک امام عسکری(سلام الله علیه) «فِی رَجُلٍ أَرَادَ أَنْ یَشْهَدَ عَلَی امْرَأَةٍ لَیْسَ لَهَا بِمَحْرَمٍ»؛ به حضرت نوشتم که در محکمه قضا، زنی باید شناسایی شود و کسی که این زن را می شناسد باید شهادت بدهد که این زن همان زن است، «فِی رَجُلٍ أَرَادَ أَنْ یَشْهَدَ عَلَی امْرَأَةٍ لَیْسَ لَهَا بِمَحْرَمٍ» می خواهد شهادت بدهد که این زن همان زنی است که فلان کار را کرده یا نکرده، فلان حرف را زده یا نزده، «هَلْ یَجُوزُ لَهُ أَنْ یَشْهَدَ عَلَیْهَا مِنْ وَرَاءِ السِّتْرِ وَ یَسْمَعَ کَلَامَهَا»؛ آیا می شود که دو نفر شهادت بدهند و بگویند که این همان کسی است که این حرف را زده، یا این کار را کرده، «أَوْ لَا تَجُوزُ لَهُ الشَّهَادَةُ عَلَیْهَا حَتَّى تَبْرُزَ وَ یُثْبِتَهَا بِعَیْنِهَا»؛ آیا حتماً باید پشت پرده باشد یا نه، حتماً باید که این را ببیند؟ «فَوَقّعَ»، چون مکاتبه بود حضرت در جواب مرقوم فرمود: «تَتَنَقَّبُ وَ تَظْهَرُ لِلشُّهُودِ»؛[22] این زن نقاب ببندد و برای شهادت حاضر شود، یا شاهد شود یا مشهود علیها شود، اگر بخواهد شهادت بدهد با حجاب وارد صحنه شود و شهادت بدهد، با نقاب بیاید شهادت بدهد که او را نبینند.

 

 هشتم: «و بجریان السیره علی منع النساء من أن یخرجن منکشفات»؛ سیره متشرّعه این است که نمی گذارند زن های اینها بدون روبند وارد بازار و خیابان شوند، حتماً باید وجهشان را بپوشانند؛ اگر نگاه به وجه اینها جایز بود، دیگر سیره متشرّعه بر این نبود که زن ها با روپوش وارد صحنه شوند.

 

 نهم: «و لأن النظر مظنة الفتنة فلألیق بمحاسن الشرع حسم الباب» و دهم: «و لأن إمرأة خثعمیة»؛ «إمرأه خثعمیة» در جریان حج چند سؤال و جوابی دارد، این زن خثعمیه آمد حضور پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در حجة الوداع تا استفتا کند و بعضی از مطالب را از حضرت فتوا بگیرد، «جائت إلی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فی حجة الوداع تستفتیه»، از حضرت خواست فتوا بگیرد، «و کان الفضل بن عباس ردیف رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)»، فضل بن عباس پشت سر حضرت نشسته بود بر یک مرکبی، «فأخذ ینظر إلیها و تنظر إلیه»؛ هم آن زنِ خثعمیه فضل بن عباس را نگاه می کرد و هم فضل بن عباس آن زن را نگاه می کرد، در این حال «فصرف رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) وجه الفضل عنها»؛ صورت فضل را برگرداند که عملاً گفت نگاه نکن! نه تنها دستور داد، بلکه صورتش را برگردان؛ مثلاً با دست مبارکش صورت او را کنار زد، بعد این جمله را فرمود: «و قال رجل شابّ و امرأة شابّةأخاف أن یدخل الشیطان بینهما»،[23]  زن جوان و مرد جوان، من می ترسم شیطان بین اینها وارد شود.

 

ایراد خدشه بر ادله و مؤیدات حکم حرمت نگاه به وجه و کفّینِ نامَحرم بدون لذّت و ریبه توسط شیخ انصاری

این مجموعه که اگر بعضی ها را داخل در بعض کنید چه اینکه هست، تقریباً حداکثر ده وجه که بعضی ها دلیل و بعضی ها تأیید هستند. مرحوم شیخ انصاری می فرماید که «هذه جملة ما وقفتُ علیه من أدلة القول بالمنع»؛ آنهایی که می گویند نگاه مرد به وجه و کفّینِ زن نامَحرم ولو لذّت نباشد، ولو ریبه نباشد حرام است، به همین ادلّه و مؤیدات تمسّک کردند، آن چه که من اطلاع پیدا کردم همین ده دوازده وجه است مثلاً؛ ولی «و فی الجمیع نظر»، نه آن ادلّه صلاحیت دلالت دارند و نه آن مؤیدات صلاحیت تأیید «و فی الجمیع نظر».

 

مقید بودن آیه غض بصر از دیدگاه شیخ انصاری

 امّا آن دو آیه: «أما فی آیة الغَض» که دارد ﴿قُل لِّلْمُؤْمِنِینَ﴾، این ﴿قُل لِّلْمُؤْمِنِینَ یُغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ﴾ از چه کسی؟ از چه چیزی چشم بپوشد؟ یک چنین اطلاقی، یک چنین عمومی ندارد که شما بگویید از جمیع اجزای بدن حتی از وجه و کفّین او باید غَض کند! یک چنین چیزی ندارد، متعلّق آن که ذکر نشده است. «فلأنها لاتفید العموم»، اگر بفرماید که «قل للمؤمنین یغضوا من أبصارهم عن النساء عما حرّم الله علیه» این مطلق است؛ امّا یک چنین متعلّقی ذکر نشده است، این «فی الجمله» دلالت می کند نه «بالجمله»؛ یعنی موجبه جزئیه است نه موجبه کلیه، یا سالبه جزئیه است نه سالبه کلیه، این اشکال بر دلیل اوّل.

 

 پرسش: ...؟ پاسخ: نه، به هر حال «فی الجمله» استفاده می شود، ما از چه چیزی اطلاق بگیریم؟ یک کلمه ای باید باشد، یک چیزی باید باشد. یک وقت است در صدد بیان است؛ سائل سؤال می کند که آیا مرد می تواند به زن نامَحرم نگاه کند؟ این سؤالش مطلق است، چون سؤال مطلق است سخن از «ترک استفصال فی حکایة الاحوال» است، اگر در یک چنین زمینه ای معصوم بفرماید یا آیه نازل شود که: ﴿قُل لِّلْمُؤْمِنِینَ یُغُضُّوا﴾، سؤال مطلق است و جواب همان را دارد بیان می کند، این می شود حرام مطلق؛ امّا یک وقتی ابتدائاً خود متکلم فرمود:﴿قُل لِّلْمُؤْمِنِینَ یُغُضُّوا﴾، این جای سؤال دارد که از چه چیزی چشم بپوشد؟ حداکثر قضیه موجبه جزئیه یا سالبه جزئیه بهره برده می شود. پرسش: از شأن نزولش مشخص می شود؟ پاسخ: شأن نزولش هم آن نگاه با لذّت بود، آن کسی که خیره خیره شد و گرفتار شد و دیوار، استخوانِ صورت او را خراشید مواظب نبود، او نگاهش مشکل داشت.

 

وجه و کفّین، قدر متیقن آیه إِلاّ مَا ظَهَرَ مِنْهَا

«و اما قوله» دلیل دوّم ایشان که ﴿وَ لاَ یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ﴾باشد، خودش با استثنا همراه است! فرمود:﴿وَ لاَ یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلاّ مَا ظَهَرَ مِنْهَا﴾ این ﴿إِلاّ مَا ظَهَرَ مِنْهَا﴾ قدر متیقّن آن وجه و کفّین است، آن گاه روایاتی هم همین را تأیید می کند؛ بعضی از روایات گذشته از وجه و کفّین آن مِعصم را ـ آن جایی که النگو می گذارند ـ بالای مُچ را هم تأیید می کند. دلیل اوّل به آن جهت نقض شد، دلیل دوّم به این جهت نقض می شود: «و اما قوله تعالی ﴿وَ لاَ یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ﴾ فلتخصیصها بقوله تعالی ﴿إِلاّ مَا ظَهَرَ مِنْهَا﴾»،چون استثنا شده است. این ﴿إِلاّ مَا ظَهَرَ مِنْهَا﴾ در چند روایت که بعضی ها معتبر هستند و بعضی غیر معتبر، مشخص کردند که وجه و کفّین مستثناست، بعضی ها آن جایی که النگو نصب می کنند را هم استثنا کردند.

 

ماهیت «زینت المرأه» در لسان آیه «وَ لاَ یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ»

«و فُسِّر» این مستثنا «فی الروایة المحکیة عن تفسیر علی بن إبراهیم بالثیاب و الکُحل و الخاتم و خضاب الکفّ و السوار»[24] اینها مستثنا شد و منظور از زینت این نیست که در بازار طلافروش ها است، این فلز است، این بالقوه زینت است، این «زینة المرأة» نیست، ﴿زِینَتَهُنَّ﴾ نیست، فعلیّت این عنوان به این است که در بدن او باشد، این می شود «زینة المرأة»؛ وگرنه آن چه در زرگری هاست فلز است، یک؛ زینت بالقوه است نه بالفعل، دو؛ آیه زینت بالفعل را می گوید، سه؛ زینت بالفعل این است که در بدنش باشد. در روایت مَحکیّه از تفسیر علی بن ابراهیم این مستثنا به ثِیاب و کُحل و خاتم و خضابِ کفّ و سوار؛ یعنی النگو، خضاب کفّ با کفّ همراه است. مرحوم شیخ این نکته رجالی را هم بازگو می کند، می فرماید که ما توجّه داریم که قاسم بن عروه در این روایت هست، اگر قاسم بن عروه نبود، این موثقه بود، «و فی موثقة زراره[25] لولا القاسم بن العروه»؛ چون قاسم بن عروه در این روایت هست این مشکل پیدا کرد، شاید موثقه نباشد «و فی موثقة زراره لولا القاسم بن العروه بالثانی و الثالث»؛ یعنی «بالکُحل و الخاتم»، چون آنچه که در تفسیر علی بن ابراهیم بود ثِیاب، یک؛ کُحل، دو؛ خاتم، سه. در موثقه زراره کُحل و خاتم هست، این سُرمه ای که به چشم کشیده شده و این سُرمه ای که در بازار هست، این را که نمی گویند، بلکه سُرمه ای که به چشم کشیده شده این را می گویند «زینة المرأة» است، او اگر سُرمه چشم را بخواهد نگاه کند بدون نگاه به چشم که نیست، «بالثانی و الثالث و فی روایة ابی بصیر بالخاتم و السِّوار»،[26] این چهارم و پنجم؛ امّا این ششمی و سوّمی در روایت ابی بصیر استثنا شده. پس در روایت ابی بصیر، خاتم، انگشتر و النگو استثنا شده؛ یعنی انگشت و مُچ، بالاتر از مُچ، آن جا که النگو می گذارند، آن جا را می شود دید؛ کُحل، زینت، چشم را می شود دید. «و لاریبأن إبدائهما مستلزم لإبداء الکفّین غالبا»؛ اگر انگشتر را بخواهد ظاهر کند، النگو را بخواهد ظاهر کند که استثنا شده است، به هر حال کفّین اظهار می شود.

 

پرسش: ...؟ پاسخ: بله، یک وقت است که نظیر بحث «اِحرام» است ویک وقت نظیر بحث «ابداء» است؛ در بحث احرام می گویند «إِحْرَامُ الْمَرْأَةِ فِی وَجْهِهِا»،[27] تقطیعه بر او حرام است، تقطیعه بر او حرام است غیر از ابداء است؛ یک وقت است می گویند پوشاندن واجب نیست، معنایش این نیست که دیگری می تواند نگاه کند، این تلازم نیست؛ امّا یک وقتی می گویند ابداء جایز است، ابداء؛ یعنی اظهار، برای چه کسی می خواهد اظهار کند؟ وقتی ابداء صادق است که طرفی باشد در کار، اگر گفتند ابداء کن؛ یعنی اظهار کن! اظهار کند؛ یعنی دیگری می تواند ببیند. پس آن چه تلازم نبود این بود که اگر شارع بفرماید پوشاندن وجه و کفّین بر زن واجب نیست، این دلیل جوازِ نگاه نیست، بله روشن است؛ مثل اینکه پوشاندن وجه و کفّین بر مرد واجب نیست، پوشاندن بدن بر مرد واجب نیست، امّا نگاه زن بر او جایز نیست؛ امّا یک وقت می فرماید که اظهار جایز است، ابداء غیر از عدم وجوب سَتر است. «و فی صحیحة الْفُضَیْلِ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ(علیه السلام)عَنِ الذِّرَاعَیْنِ»، آیه مشخص است، یک مستثنا دارد ویک مستثنامنه؛ مستثنا زینت است ﴿لاَ یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلاّ مَا ظَهَرَ مِنْهَا﴾ ما نمی دانیم که ﴿إِلاّ مَا ظَهَرَ مِنْهَا﴾ آیا زراعین ـ زراع، فاصله بین مُچ تا مِرفَق است، زراع که می گویند نیم متر است، چون از همین مِرفَق تا سر انگشت را می گویند و زرع می کردند، زرع دوتا زراع است، زراع که تقریباً با همین دست اندازه می‌کردند می شد نیم متر ـ زن که «مِنَ الزِّینَةِ الَّتِی قَالَ اللَّهُ تَعَالی﴿وَ لاَ یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلاّ لِبُعُولَتِهِنَّ﴾»، اینها هم جزء آن زینت است یا زینت نیست؟

 

انواع ابداء نفسی و نسبی

ما دو ابداء داشتیم: یکی﴿لاَ یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلاّ مَا ظَهَرَ مِنْهَا﴾ که مسئله وجه و کفّین این طور هستند و زراعین داخل نیست، حداکثر آن جایی که النگو نصب می کنند؛ دیگری فرمود﴿وَ لاَ یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلاّ لِبُعُولَتِهِنَّ﴾؛ زینت هایش را فقط برای شوهرها و مَحارمشان اظهار کنند.

 

مراد از زینت در آیات «لاَ یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلاّ مَا ظَهَرَ مِنْهَا»  «لاَ یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلاّ لِبُعُولَتِهِنَّ»  دلالت کننده موضع زینت

 در این صحیحه از امام(سلام الله علیه) سؤال می کنند که آیا زراعین زن «مِنَ الزِّینَةِ الَّتِی قَالَ اللَّهُ تعالی ﴿وَ لاَ یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلاّ لِبُعُولَتِهِنَّ﴾»ـ یعنی در جمله دوّم نه در جمله اوّل ـ از این هست؟ «قَالَ نَعَمْ»، این چه چیزی را می رساند؟ می رساند که منظور از این زینت موضع زینت است نه آن انگشتر، نه آن طلا و نقره. پس ﴿لاَ یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلاّ مَا ظَهَرَ مِنْهَا﴾؛ یعنی مواضع زینت را ظاهر نکند مگر آن مقداری که دارد؛ مثل وجه و کفّین. به چه دلیل منظور از زینت، موضع زینت است؟ به دلیل صحیحه فُضیل که صحیحه فُضیل می گوید که آیا زراعین جزء زینت است یا جزء زینت نیست؟ در جمله بعد که خدا فرمود﴿وَ لاَ یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلاّ لِبُعُولَتِهِنَّ﴾؛ منظور از این زینت، طوری هست که شامل زراعین شود یا نه؟ این زراعین؛ یعنی زینت؛ یعنی موضع زینت، نه آن طلا و نقره«قَالَ نَعَمْ»، بعد حضرت یک چیز دیگری اضافه کردند، فرمود: «وَ مَا دُونَ الْخِمَارِ مِنَ الزِّینَةِ وَ مَا دُونَ السِّوَارَیْنِ»،[28] اینها هم «من الزینة» است؛ یعنی اعضای بدن را حضرت دارد می گوید، طلا و نقره منظور نیست.

 پس در جمله اُولی که فرمود﴿لاَ یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلاّ مَا ظَهَرَ﴾ عضو را می خواهد بگوید، برای اینکه در صحیحه فُضیل حضرت زراعین را جزء زینت دانست، «مَا دُونَ الْخِمَارِ» را که وجه است جزء زینت دانست؛ یعنی «من الموضع الزینة».

 

پرسش: ...؟ پاسخ: نه، چون زراع جزء وجوه نیست، زینت جزء جیب نیست. در جمله اُولی دارد که ﴿لاَ یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلاّ مَا ظَهَرَ مِنْهَا﴾، در جمله دوّم دارد که ﴿وَ لاَ یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلاّ لِبُعُولَتِهِنَّ﴾ آن وقت در صحیحه فُضیل سؤال می کند که آیا زراع جزء زینت است یا نه؟ معلوم می شود منظور از زینت، موضع زینت است، عضو است، نه طلا و نقره. حضرت فرمود بله، زراعین «من الزینة» است. این جمله اُولی دارد که ﴿لاَ یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلاّ مَا ظَهَرَ مِنْهَا﴾ ما بگوییم منظور از زینت طلا و نقره است با این صحیحه سازگار نیست، چرا؟ چون در جمله بعد دارد که ﴿وَ لاَ یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلاّ لِبُعُولَتِهِنَّ﴾، آن وقت در صحیحه فُضیل از وجود مبارک امام(سلام الله علیه) سؤال می کنند که آیا زراعین «مِنَ الزِّینَةِ» است یا نه؟ فرمود بله، زراعین «مِنَ الزِّینَةِ» است؛ پس معلوم می شود که منظور از زینت عضو است، نه طلا و نقره و در این صحیحه دارد که «فیها دلالة ظاهرة علی خروج الوجه و الکفّین»، چرا؟ برای اینکه حضرت زراع را استثنا کرده، این «مِنَ الزِّینَةِ» است، پایین تر از زراع «مِنَ الزِّینَةِ» نیست .﴿وَ لاَ یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلاّ لِبُعُولَتِهِنَّ﴾، از سؤال و جواب معلوم می شود که این زینتی که حق اظهار ندارد در محدودهٴ زراع است به بالاتر، پایین تر از زراع جزء زینت نیست؛ یعنی موضع زینت نیست؛ یعنی جایز است، از زراع به بالاتر را بخواهد ظاهر کند فقط برای مَحارم خودش می‌تواند، مادون زراع را می تواند برای مَحرم و غیر مَحرم ظاهر کند «و فیها دلالة ظاهرة علی خروج الوجه و الکفّین عن الزینة التییحرم إبداؤها»، پس دلیلتان که می گویید وجه و کفّین اظهارش حرام است مطابق با آیه نیست و صحیحه فُضیل هم مخالف با آن است. «و أصرح منها» صریح تر از صحیحه فُضیل «مرسلة مَرْوَکِ بن عُبَید»، مَرْوَک، صالح و ثقه است و استاد مرحوم شیخ صدوق(رضوان الله علیه) است؛ منتها حالا چون بعضی از قسمت هایش در روایت ذکر نشده، شده مرسله مَرْوَک «و أصرح منها مرسلة مروک بن عبید؛ لکن فیها زیادة القدمین علی الوجه و الکفّین». در این جا دارد که «مادون الخمار من الزینة» است و در آن مرسله دارد که وجه، کفّین و قدمین اینها جزء زینت نیستند و می تواند برای غیر مَحرم هم ظاهر کند. زراع و بالاتر را نمی تواند ظاهر کند، وجه و کفّین و قدمین هم می تواند ظاهر کند، چون اینها جزء ﴿مَا ظَهَرَ مِنْهَا﴾هستند.

 

تقاوت بین ظاهر قدمین و باطن قدمین در مسئله سَتر صلاتی

در مسئله «سَتر صلاتی» هم مستحضرید، آن جا بین ظاهر قدمین و باطن قدمین فرق گذاشتند؛ اگر ظاهر قدمین پیدا باشد گفتند نماز باطل نیست، باطن قدمین گفتند ﴿مَا ظَهَرَ﴾ نیست، چرا؟ برای اینکه در حال مشی با کفش و زمین، باطن قدمین پوشیده است؛ در حال سجود، باطن قدمین با آن دِرع ـ یعنی پیراهن بلند ـ پوشیده است، پس ﴿مَا ظَهَرَ مِنْهَا﴾ باطن قدمین را شامل نمی شود، ظاهر قدمین را شامل می شود؛ لذا ظاهر قدمین را با وجه و کفّین استثنا کردند، حالا الآن چون داخل کفش است برخلاف کفش های سابق، بگوییم ظاهر قدمین جزء ﴿مَا ظَهَرَ مِنْهَا﴾ نیستند؛ امّا وجه و کفّین هستند و ظاهر قدمین هم مورد نیاز نیست.

 

ماهیت و کارویژه نفس مسوله

 نیمی از افرادِ جامعه، زن هستند و برای رفع نیازهایشان وارد جامعه می شوند؛ آن وقت تمام مسئله این است که نگاه به اینها هم مثل نگاه در و دیوار است. حالا این نفس مسوّله با آدم دارد چکار می کند آن را دیگر آدم باید خودش حساب کند؛ روان شناس است، روان کاو است، فریبکار است، کاری از نفس مسوّله برمی آید که از هیچ دشمن مکّاری ساخته نیست، آن قدر این قوی است!

 

محوریت سبک زندگی بر مدار تقوا

انسان خودش باید مواظب باشد! این یک آیه است. اصلاً قرآن پیچانده مسئله تقوا را، یک در میان مدام تقوا، مدام تقوا، در سوره مبارکه «حشر» دارد که ﴿یَاأَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَلْتَنظُرْ نَفْسٌ مَا قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَاتَّقُوا اللَّهَ﴾[29]این تکرار؛ یعنی تکرار نیست؛ یعنی کاری می خواهی کنی، با تقوا باشد و حساب دستت باشد، جمع بندی می خواهی کنی باتقوا باشد. در تجارت انسان چکار می کند؟ اگر یک تاجر دو بار حواسش جمع نباشد آسیب می بیند؛ یک بار حین خرید و فروش است، یک بار آن جایی که نشسته دارد محاسبه می کند؛ یکی مراقبت است، یکی محاسبت است، جاهای دیگر هم مربوط به مشارطه و امثال آن است، هر کاری که می خواهد وارد شود ﴿اتَّقُوا اللَّهَ﴾ ﴿یَاأَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ﴾، حالا می خواهی جمع بندی کنی، محاسبه کنی، ﴿وَلْتَنظُرْ نَفْسٌ مَا قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَاتَّقُوا اللَّهَ﴾، در محاسبه آن چه که سود بردی آن را حساب کنی و آن چه را که ضرر کردی آن را حساب نکنی، این که محاسبه نیست! در مراقبت که چه چیزی می خری، چه چیزی می فروشی، چه چیزی نسیه می دهی و چه چیزی نقد می دهی﴿اتَّقُوا اللَّهَ﴾، این در مراقبت است. در محاسبه، پایان روز می خواهی جمع بندی کنی که سود بردی یا نبردی، سود را حساب کنی؛ امّا ضرر را حساب نکنی، نه، در محاسبه ﴿اتَّقُوا اللَّهَ﴾ اصلاً پیچانده! مثل ﴿فَبِأَیِّ آلاَءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ﴾[30]یک مطلب گفته، اوّلش تقوا، آخرش تقوا، وسط آن مطلب را گفته، این خطر هست، «مظنة التقوی» اینها هست؛ امّا حالا اگر حواس کسی جمع است یا زن طوری نیست که نگاه به او مشکل ایجاد کند، برای رفع نیاز زندگی که نمی تواند همه کارها را به عهده مرد بگذارد. تمام محور بحث این است که نگاه به او مثل نگاه به دیوار است، آیا جایز است یا جایز نیست؟ در مو و بدن تعبداً گفتند جایز نیست؛ امّا این جا ولو نگاهش مثل نگاه به دیوار است، عیب ندارد. فرمایش مرحوم شیخ این است «أصرح منها: مرسلة مَروک بن عبید؛ لکن فیها زیادة <القدمین> علی الوجه و الکفّین». حالا «فان قلت» که فقها درباره قدمین فتوا ندادند؟ فرمود: ما هم اصراری نداریم که اگر یک روایتی سه ضلعی بود به یک ضلعش عمل نکردند، حجّیت بقیه ساقط شود. این سه ضلع دارد: وجه، کفّین، قدمین؛ به قدمین عمل نکردند، خیلی خوب؛ امّا وجه و کفّین سر جایش محفوظ است، آسیب نمی رساند. «و لاتقدح» عمل نکردنش «لأن طرح بعض الروایة لدلیل لایسقط باقیها عن درجة الاعتبار»، حالا درباره قدمین عمل نکردند؛ البته آن هم این طور نیست که همه عمل نکرده باشند. پرسش: ...؟ پاسخ: بسیار خوب، اگر دلیل بعدی آمده تخصیص زده، تقیید کرده، یک جمله اش را تغییر داده؛ معنایش این نیست که بقیه از بین رفته، صادر شده سه ضلعی است حجّت است «لولا التقیید لولا التخصیص»، با یک روایت دیگر تخصیص خورده و تقیید شده است.«و فی الکفایة[31]  عن قُرْبِ الْإِسْنَادِ عَنْ هَارُونَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ زِیَادٍ قَالَ سَمِعْتُ جَعْفَراً وَ سُئِلَ عَمَّا تُظْهِرُ الْمَرْأَةُ مِنْ زِینَتِهَا؟ قَالَ الْوَجْهَ وَ الْکَفَّیْنِ».[32] که این هم تأیید می کند، این حصر است. اینکه در مقام تحدید است می تواند فقط وجه و کفّین را ظاهر کند. این روایت می تواند روایت دیگر را تخصیص بزند، آن دارد وجه و کفّین و قدمین؛ این جا روایت سؤال می کند، چون در مقام مفهوم است، تحدید است و چون تحدید است، مفهوم دارد، این روایت مقیّد آن روایت است، مخصّص آن روایت است. «و فیها أیضا» در کفایه[33] «بسند لم تستبعد صفته عن علی بن جعفر عن أخیه موسی بن جعفر (علیهما السلام) قال وَ سَأَلْتُهُ عَنِ الرَّجُلِ مَا یَصْلُحُ لَهُ أَنْ یَنْظُرَ إِلَیْهِ مِنَ الْمَرْأَةِ الَّتِی لَا تَحِلُّ لَهُ؟ الْوَجْهُ وَ الْکَفُّ» .[34]گرچه سند اینها یک مقدار خالی از ضعف نیست؛ ولی اینها به عنوان تأیید می توانند اثر کنند .«الی غیر ذلک من الأخبار التییقف علیها المتتبع منها ما سیجیءفی مسألة جواز النظر لمعالجة المریض[35]و منها ما سیجیء فی جواز سماع صوتها[36] و منها ما دل علی کراهة القنازع و القصة و نقش الراحة بالخضاب للمرأة[37] و أن نساء بنی اسرائیل هلکن بهذه اذ لو وجب ستر الوجه و الکفین کغیرها لم تکره زینتها کما لایکره تزیین غیرها کیف شاءت و منها ما روی عن دخول جابر مع النبی(صلی الله علیه و آله و سلم) علی فاطمه (سلام الله علیها) فرأی وجهها أصفر من الجوع فدعا رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)فشبعت و عاد وجهها أحمر[38] و أما فیما دل منأخبار المسألة السابقة علیاشتراط جواز النظربإرادة التزویج و فیه أولاً».[39]

 

منابع:


[1]جواهر الکلام، الشیخ محمدحسن النجفی الجواهری، ج29، ص80.

[2]کتاب النکاح، الشیخ مرتضی الانصاری، ص 51 و 53.

[3] تفسیر التبیان، الشیخ الطوسی، ج7، ص429.

[4]نهایة الإحکام فی معرفة الأحکام، العلامه الحلی، ج1، ص366.

[5]موسوعة الإمام الخویی، السیدابوالقاسم الخوئی، ج32، ص 37 و 38.

[6]مهذب الاحکام، ج24، ص 32 و 33.

[7]جواهر الکلام، الشیخ محمدحسن النجفی الجواهری، ج29، ص81.

[8]شرائع الاسلام فی المسائل الحلال و الحرام(ط-اسماعیلیان)، المحقق الحلی، ج2، ص213.

[9]المختصر النافع، المحقق الحلی، ج1، ص172.

[10]الشرح الصغیر فی شرح مختصر النافع، ج2، ص 308 و 309.

[11]اشاره به مجموعة آثار شیخ الانصاری.

[12]ارشاد الأذهان، المحقق الحلی، ج2، ص5.

[13]نور/سوره24، آیه31.

[14]شرائع الاسلام فی المسائل الحلال و الحرام(ط-اسماعیلیان)، المحقق الحلی، ج2، ص213.

[15]المبسوط، الشیخ الطوسی، ج4، ص160.

[16]نور/سوره24، آیه31.

[17]نور/سوره24، آیه30.

[18]وسائل الشیعة، الشیخ الحرالعاملی، ج‌20، ص88، ابواب مقدمات النکاح و آدابه، باب36، ط آل البیت.

[19]وسائل الشیعة، الشیخ الحرالعاملی، ج‌20، ص191، ابواب مقدمات النکاح و آدابه، باب104، ط آل البیت.

[20]وسائل الشیعة، الشیخ الحرالعاملی، ج‌20، ص191، ابواب مقدمات النکاح و آدابه، باب104، ط آل البیت.

[21]وسائل الشیعة، الشیخ الحرالعاملی، ج‌20، ص191، ابواب مقدمات النکاح و آدابه، باب104، ط آل البیت.

[22]وسائل الشیعة، الشیخ الحرالعاملی، ج‌27، ص401، کتاب الشهاده، باب43، ط آل البیت.

[23]المبسوط، الشیخ الطوسی، ج4، ص160.

[24]تفسیر القمی، علی ابن ابراهیم القمی، ج2، ص101.

[25]وسائل الشیعة، الشیخ الحرالعاملی، ج‌20، ص201، ابواب مقدمات النکاح و آدابه، باب109، ط آل البیت.

[26]وسائل الشیعة، الشیخ الحرالعاملی، ج‌20، ص201، ابواب مقدمات النکاح و آدابه، باب109، ط آل البیت.

[27]وسائل الشیعة، الشیخ الحرالعاملی، ج‌12، ص505، ابواب تروک الاحرام، باب55، ط آل البیت.

[28]وسائل الشیعة، الشیخ الحرالعاملی، ج‌20، ص201، ابواب مقدمات النکاح و آدابه، باب109، ط آل البیت.

[29]حشر/سوره59، آیه18.

[30]رحمن/سوره55، آیه13.

[31]کفایة الاحکام، المحقق السبزواری، ج2، ص85.

[32]وسائل الشیعة، الشیخ الحرالعاملی، ج‌20، ص202، ابواب مقدمات النکاح و آدابه، باب110، ط آل البیت.

[33]کفایة الاحکام، المحقق السبزواری، ج2، ص85.

[34]مسائل علی بن جعفرومستدرکاتها، موسسه آل البیت علیهم السلام لاحیاء التراث، ص219.

[35]وسائل الشیعة، الشیخ الحرالعاملی، ج‌20، ص233، ابواب مقدمات النکاح و آدابه، باب130، ط آل البیت.

[36]وسائل الشیعة، الشیخ الحرالعاملی، ج‌20، ص197، ابواب مقدمات النکاح و آدابه، باب106، ط آل البیت.

[37]وسائل الشیعة، الشیخ الحرالعاملی، ج‌20، ص186، ابواب مقدمات النکاح و آدابه، باب100، ط آل البیت.

[38]وسائل الشیعة، الشیخ الحرالعاملی، ج‌20، ص216، ابواب مقدمات النکاح و آدابه، باب120، ط آل البیت.

[39]کتاب النکاح، الشیخ مرتضی الانصاری، ص 44 و 49.

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار
اوقات شرعی
۲۴ / ۰۲ /۱۴۰۳
قم
اذان صبح
۰۴:۲۷:۱۱
طلوع افتاب
۰۶:۰۴:۴۳
اذان ظهر
۱۳:۰۳:۲۲
غروب آفتاب
۲۰:۰۱:۱۶
اذان مغرب
۲۰:۱۹:۵۲